آیا حضرت بهاء الله ادعای خدایی کرده است؟-پاسخ۱بخش۱۶و۱۷و۱۸و۱۹و۲۰
یک توجیه ادعای خدایی و این همه تناقض!!!
بخش شانزدهم:
چند تذکر از کلام خداوند متعال
برای روشن شدن موضوع، آیات مرتبطی از قرآن کریم تقدیم حضور میگردد تا دوستان عزیز بهائی به چشم خود ببینند که چقدر خداوند متعال از چنین دیدگاهی یعنی خدا و معبود دانستن پیامبران، بیزار است و چه عاقبت خطرناکی در انتظار پیروان این باور شرکآلود خواهد بود. همان گونه که در ادامه خواهیم دید، خداوند متعال به طور کلی و با تاکید بسیار شدید تصریح میفرماید فرستادگان الهی هیچ گاه مردم را به عبادت خودشان دعوت نمیکنند! این یعنی باور بهائی قطعا باوری الهی نیست! همین که باور بهائی ادعا میکند جناب بهاءالله معبود و اله و مورد پرستش قرار میگیرد، یعنی هیچ سنخیتی بین این باور و باورهای آسمانی وجود ندارد!
به عنوان اولین شاهد، خداوند متعال به حضرت عیسی (علیه السلام) میفرماید که آیا تو به مردم گفتهای که خودت و مادرت را به عنوان دو اله در نظر بگیرند؟ حضرت عیسی (علیه السلام) دعوت کردن مردم به پرستش چیزی غیر از خداوند متعال (یعنی دقیقا باور بهائی) را به شدت نفی و رد میفرماید و تاکید میفرمایند من مردم را فقط و فقط به عبادت خداوند متعال دعوت کردهام (دقیقا بر خلاف باور بهائی):
وَ إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسَى اِبْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اِتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قٰالَ سُبْحٰانَکَ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِی وَ لاٰ أَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (المائده، ۱۱۶) و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم میگوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!»، او میگوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو میدانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! به یقین تو از تمام اسرار و پنهانیها باخبری.
مٰا قُلْتُ لَهُمْ إِلاّٰ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مٰا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّٰا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ اَلرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (المائده، ۱۱۷) من، جز آن چه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خود مراقب آنها بودی؛ و تو بر هر چیز، گواهی!
اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ اَلْمَسِیحَ اِبْنَ مَرْیَمَ وَ مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِیَعْبُدُوا إِلٰهاً وٰاحِداً لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ سُبْحٰانَهُ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (التوبه، ۳۱) (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتائی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند!
اگر دوستان عزیز بهائی به آیهی ۲۵ سوره انبیاء مراجعه نمایند، خواهند دید که خداوند متعال به طور کلی این تهمت زشت باور بهائی به ساحت انبیاء الهی را رد و نفی فرموده است و تصریح و تاکید میفرماید ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم هیچ خدایی به خداوند متعال نیست و تنها بایستی خداوند متعال را عبادت نمایند: وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ (الأنبیاء، ۲۵) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید.»
یا این که در آیه ۷۹ سوره مبارکه آل عمران به بیان دیگری بر این موضوع تاکید و تصریح میفرماید که فرستادگان خداوند متعال هیچ گاه مردم را به عبادت خود دعوت نمیکردند و اتفاقا همین که باور بهائی از دوستان عزیز بهائی میخواهد که جناب بهاءالله را معبود و اله در نظر بگیرند، روشنترین دلیل بر غیرالهی بودن این باور است: مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اَللّٰهُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّٰاسِ کُونُوا عِبٰاداً لِی مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لٰکِنْ کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ اَلْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (آلعمران، ۷۹) برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوّت به او دهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا، مرا پرستش کنید!» بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آنگونه که کتاب خدا را میآموختید و درس میخواندید! (و غیر از خدا را پرستش نکنید!)
بنابراین ملاحظه میگردد انبیاء الهی هیچ گاه ادعای خدایی نکردهاند و به هیچ وجه خود را معبود مردم معرفی ننمودهاند و هرگز از خلق خدا نخواستهاند که آنها را عبادت کنند و ادعای باور بهائی، تهمت زشت و ناروایی بیش نیست. اما مطلب از این هم روشنتر است. کافی است دوستان عزیز به جملهی تهلیل یعنی عبارت “لا اله الا الله” که به وفور در منابع اسلامی و بهائی یافت میشود مراجعه و اندکی در مورد آن دقت نمایند. سیاق نفی و استثناء این عبارت و انحصار شدید آن وجود هر گونه اله را به طور کلی نفی مینماید. لا در این عبارت نفی جنس است یعنی وجود هر گونه اله با تاکید شدید نفی شده است. اما باز هم برای اطمینان خاطر دوستان عزیز بهائی و نورانی شدن موضوع، به عباراتی چند از کلام الله مجید اشاره میگردد که خداوند متعال تصریح میفرماید هیچ معبود و خدایی به جز خداوند متعال وجود ندارد:
وَ إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِیمُ (البقره، ۱۶۳) و خدای شما، خداوند یگانهای است، که غیر از او معبودی نیست! اوست بخشنده و مهربان (و دارای رحمت عام و خاصّ)!
اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ (آلعمران، ۲ و البقره، ۲۵۵) معبودی جز خداوندِ یگانه زنده و پایدار و نگهدارنده، نیست.
شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (آلعمران، ۱۸) خداوند گواهی میدهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی میدهند؛ در حالی که قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.
ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (الأنعام، ۱۰۲) این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است.
إِنَّمٰا إِلٰهُکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً (طه، ۹۸) معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست؛ و علم او همه چیز را فرا گرفته است!»
همان گونه که ملاحظه گردید، بر خلاف ادعای باور بهائی، وجود هر نوع اله و معبودی غیر از خداوند متعال به طور کلی در معارف الهی نفی شده است.
باور بهائی ادعا میکند که جناب بهاءالله به مقام الوهیت و خدایی رسیده و معبود مردم شده و بهائیان باید خود جناب بهاءالله را عبادت کنند، ولی معارف الهی و آیات کلام الله مجید شهادت میدهند که معبودی جز خداوند متعال وجود ندارد و عبادت تنها و تنها مخصوص خداوند متعال است و احدی را نبایستی در عبادت، شریک خداوند متعال قرار داد! البته دیدیم که ادعای جناب بهاءالله چیزی بالاتر از به خدایی رسیدن بود! اصل ادعای جناب بهاءالله، ادعای خدا آفرین بودن است که باور بهائی این ادعای او را تحریف نموده بود.
باید به باور بهائی حق داد که چنین اعترافات روشنی را سانسور نماید. در واقع باور بهائی در اینجا پرده از حقیقت باور و اعتقاد خود برداشته است. اما برای سرپوش گذاشتن بر تعفن شرک محض چنین عقاید باطلی، مجبور میشود دست به خود سانسوری بزند و این توجیهات را حذف نماید. لذا به طور کلی این جملات را از پاسخ خود حذف مینماید!
آن کدام انسان عاقلی است که حاضر میشود خود را همچنان در قید و بند چنین باوری قرار دهد و از این بدتر آن که به همین قید و بندهای شرکآلود نیز عنوان دین و معارف الهی بزند!؟ کجای این باورهای کفرآمیز شبیه به معارف آسمانی و الهی است!؟
بخش هفدهم:
نمونهی دوم خودسانسوری: خدای کچل و مودار باور بهائی
مبلغین باور بهائی در جزوهی رفع شبهات، درصدد برآمده بودند که عبارت دیگری از جناب بهاءالله را نیز توجیه نمایند اما وقتی قصد انتشار مجدد همان مطالب در کانال را داشتند، باز هم صلاح را در حذف مطالب قبلی خود دیدند. انسان وقتی دیدگاه سخیف باور بهائی در مورد خداوند متعال را میبیند، این سوال برایش پیش میآید که بیتالعدلنشینان چه تصوری از دوستان عزیز بهائی و یا سایر مخاطبان خود دارند!؟ مخاطب خود را چه فرض کردهاند که چنین مطالبی را بیان میکنند!؟
باید از مبلغین باور بهائی پرسید اگر به سخنان جناب بهاءالله واقعا ایمان دارید، پس چرا آنها را حذف میکنید!؟ اما اگر میدانید که البته یقین دارید او سفیر الهی نیست، بیاییم تعصبات جاهلانه را کنار بگذاریم، از نور عقل بهره بگیریم، عقاید باطل را دور بریزیم و خود را محروم از طعم شیرین معارف فطری الهی نکنیم! دوری از معارف الهی و پیروی از باورهای باطل نه تنها دنیا بلکه آخرت انسان را نیز تباه میکند. دنبالهروی از چنین باوری باعث میشود که دنیای خود را به پای مبلغین و بیتالعدلنشینان نامشروع بریزیم و در آخرت نیز سهمی جز عذاب جهنم به دست نیاورده باشیم. و البته مبلغین باور بهائی به خوبی میدانند که جناب بهاءالله را نمیتوان سفیر خداوند متعال به حساب آورد. چرا که اگر به باورهای خود و ایشان اعتماد و ایمان داشتند، کلام او را این گونه بیرحمانه سانسور نمیکردند.
اساسا همین سانسور شدید به معنی تسلیم شدن و پذیرش باطل بودن باور بهائی است! وقتی مبلغین باور بهائی جرات نمیکنند سخنان جناب بهاءالله در بحث ادعای خدایی وی را منتشر نمایند، یعنی خودشان به خوبی میدانند که این کفریات دیگر قابل توجیه نیست! لذا چشمان خود را بر روی این عبارات میبندند و با این کار نهایت توهین را نثار دوستان عزیز بهائی و مخاطبان خود میکنند. یعنی شبیه حالتی که در زمان گفتگو، طرف مقابل بدون توجه به شما در نهایت بیادبی، روی از شما بگرداند. با این توضیح بخش دیگری از قسمتهایی که باور بهائی از پاسخهای پیشین خود حذف نموده، به شرح زیر تقدیم حضور میگردد.
در میان قسمتهای سانسور شدهی جزوهی رفع شبهات، جملهی زیر از جناب بهاءالله به همراه توجیهات باور بهائی به چشم میخورد که البته شانس انتشار در کانال را به دست نیاورد:
«اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه» یعنی خدایا تو را به موهائی که بر صورتت می جنبد قسم ات می دهم. … جناب ابوالفضائل گلپایگانی در جواب این مسأله ذکر کرده که “خدائی که دست دارد و چشم دارد، مگر نباید مو داشته باشد و شما میدانید اگر خدا با داشتن سایر اعضاء، سرش بی مو باشد، البته کچل خواهد بود و ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم”.
مبلغین باور بهائی که حرفی برای گفتن ندارند، مجبور میشوند جملات زشت و مسخرهآمیزی از جناب ابوالفضل گلپایگانی را مطرح نمایند تا دوستان عزیز بهائی نیز بتوانند دستان خالی بزرگترین استدلالیه نویس باور بهائی را مشاهد نمایند. همان گونه که در قسمتهای پیشین به این موضوع اشاره گردید، قرآن کریم میفرماید لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ (الشوری، ۱۱) هیچ چیز همانند خداوند متعال نیست. عبارتهایی نظیر خانهی خدا، دست خدا، ناقهی خدا و … اضافههای تشریفی هستند. خداوند متعال منزه است از این که در مکان جای بگیرد. لذا وقتی گفته میشود خانهی خدا، به خاطر شرافتی که این خانه دارد، خداوند متعال آن را به خود نسبت میدهد. یا وقتی گفته میشود نٰاقَهَ اَللّٰهِ این تعابیر هیچ کدام به آن معنا نیست که خداوند متعال، پناه بر خدا، شبیه به خلق باشد و خانه و دست و چشم و شتر و … داشته باشد.
مبلغین باور بهائی و در صدر آنها جناب گلپایگانی برای پاک کردن شرک و کفر جلی و آشکار از دامن جناب بهاءالله، ابتدا مجبور میشوند به ساحت مقدس خداوند متعال توهین نمایند و در نهایت تمسخر و بیادبی ادعا کنند خدایی که سرش مو داشته باشد بهتر از خدای کچل خواهد بود!!! پناه بر خدا از چنین کفریاتی! و سپس تصریح میکند “ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم”
اگر دوستان عزیز بهائی به این تعابیر دقت کنند، از دیدگاه باور بهائی بر خلاف دیدگاه شرایع آسمانی، دقیقا برای خداوند متعال، اعضا و جوارحی در نظر گرفته میشود! یعنی برای خدای باور بهائی، ابتدا یک سر در نظر میگیرند و بعد به توصیف موهای سر خدای باور بهائی میپردازند! در معارف الهی، مخلوقاتی مثل بیت (خانه) و یا شتر و … به خاطر شرافتی که دارند، خداوند متعال آنها را به خود منتسب میفرماید اما در دیدگاه باور بهائی، برای خداوند متعال یک سر در نظر میگیرند و بعد در مورد مو داشتن و یا کچل بودن آن صحبت میکنند!!! و دست آخر ادعا میکنند که خدای کچل را قبول ندارند!!!
بخش هجدهم:
باز هم مغلطه و تحریف در دومین سانسور
نکتهی مهمی که شاید دوستان عزیز بهائی به آن کمتر توجه کرده باشند، این است که جملهی جناب بهاءالله اصلا در مورد موهای سر و کچل بودن نیست بلکه در مورد موهای روی صفحات وجه است!!! موهایی که روی صفحات وجه حرکت میکنند یعنی چه؟ باور بهائی که هیچ پاسخ و توضیح و تبیینی برای بیان موهای روی صفحات وجه ندارد، مجبور میشود با نقل قولی از جناب گلپایگانی و تمسخر معارف الهی، موضوع را به کچلی و یا مو داشتن تغییر بدهد! در حالی که اصلا موضوع به موی سر ارتباط ندارد!
اما از آن طرف، کسی اعتراض نکرده است که نغوذ بالله، خدا کچل باید باشد و چرا جناب بهاءالله گفته است که خدا، مو دار است!؟
همان گونه که پیش از این بیان گردید، جناب بهاءالله توصیفاتی را برای خداوند متعال به کار برده که حتی برای مخلوق هم این تعابیر، بیمعنی هستند. استعمال همین توصیفاتی که از خصوصیات مخلوق است برای خداوند متعال، مقصود جناب بهاءالله را روشن میکند. یعنی خودش را خدا میدانسته! کما این که هم جناب باب و هم جناب بهاءالله و هم مبلغین باور بهائی به ادعای خدا بودن جناب بهاءالله اعتراف کردهاند!
بخش نوزدهم:
و خدایی که نمیتوان او را خواند! و پیامبری که جایگزین خدا میشود!
جالب است که باز هم باور بهائی پس از تمام توجیهات بالا، بر خلاف ادعایی که در ابتدا مطرح کرده بود با صراحت و روشنی تمام ادعا میکند: “البته در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست و در اصطلاح بهائی به آن عالم امر می گویند راجع است و به عالم حق راهی ندارد.”
والبته پیش از آن نیز تصریح کرده بود که جناب باب و بهاءالله به مقام خدایی و الوهیت و معبود مردم شدن میرسند: “… کلمه “الالوه” اسم جمع بوده و به معنای خدایان است و مراد از آن خدایان، مظاهر مقدسه اند (یعنی جناب باب و بهاءالله) که به رشحی از امر حضرت باری تعالی به مقام الهیت میرسند (!!!) و محبوب و معبود مردم می گردند (!!!). … واضح می شود که مراد از “ الوه“ مظاهر مقدسی هستند، مانند حضرت مسیح و پیغمبر اسلام و حضرت بهاءالله که به امر الهی، الهیت را کسب نموده اند (!!!).
بسیار خوب! تمام سخن هم بر سر همین موضوع است که در شرایع آسمانی و دین الهی، این فقط خود خداوند متعال است که معبود و مورد عبارت قرار میگیرد اما در باور بهائی این گونه نیست. در باور بهائی ابتدا جناب باب و بهاءالله را به مقام خدایی رسانیده و دیدیم که به صراحت اعتراف میکند: “مظاهر مقدسه یعنی جناب باب و بهاءالله به مقام الهیت میرسند (!!!) و معبود مردم می گردند” یعنی مردم باید جناب باب و بهاءالله را عبادت کنند و او را معبود خود بدانند!!!
اما باور بهائی به مشارکت با خداوند متعال هم راضی نیست و به آن همین هم اکتفا نمیکند و قصد دارد خداوند متعال را به طور کلی حذف نماید! بر همین اساس پس از آن که ادعا میکند جناب بهاءالله به مقام خدایی و معبود بودن و الوهیت میرسد، دست عزیزان بهائی را به طور کامل از دامن خداوند متعل کوتاه کرده و تصریح میکند: “در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست”
یعنی ابتدا جناب بهاءالله را به مقام خدایی و معبود بودن و الوهیت رسانید و سپس هر گونه ذکری در مورد خداوند متعال را نیز باطل اعلام کرد و همه صفات را به جناب بهاءالله نسبت داد! یعنی دوستان عزیز بهائی هیچ ذکری با خداوند متعال ندارند! عبادت و هر نوع ذکر خداوند متعال از دیدگاه باور بهائی باطل است! تمام این ذکرها به جناب بهاءالله برمیگردد! و عزیزان بهائی فقط و فقط جناب بهاءالله را میپرستند!!!
این اعتقاد از هر دو جنبه باطل است. همان گونه که پیش از این آیات زیادی تقدیم حضور شد و در بخشهای بعدی نیز تقدیم حضور خواهد گردید، این فقط و فقط خداوند متعال است که معبود و مورد پرستش و عبادت قرار میگیرد و هیچ بندهای حق ندارد خود را معبود مردم بداند (دقیقا بر خلاف آموزههای باور بهائی): مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اَللّٰهُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّٰاسِ کُونُوا عِبٰاداً لِی مِنْ دُونِ اَللّٰهِ (آلعمران، ۷۹) برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوّت به او دهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا، مرا پرستش کنید!»
ادعای باطل بودن هر نوع ذکر مورد خداوند متعال نیز دقیقا برخلاف دستور اکید خداوند متعال است که امر و تاکید بسیار فرموده (بیش از ۱۰ مرتبه) ذکر مرا را به جای بیاورید و خدا و معبود و الهی نیز به جز خدای یگانه وجود ندارد (یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا اَللّٰهَ ذِکْراً کَثِیراً (الأحزاب، ۴۱) ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید). اما باور بهائی تصریح و تاکید میکند “هر نوع … ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات (و البته ذکرها) به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست”
قضاوت با دوستان عزیز بهائی
با این اعترافات مشخص میشود که باور بهائی واقعا دوستان عزیز بهائی را از خدای واحد حقیقی جدا و دور کرده و دقیقا جناب بهاءالله را به جای خداوند متعال نشانیده است!!! نماز، رو به جناب بهاءالله، توجه قلب و دل در نماز، متوجه جناب بهاءالله، هر نوع ذکر، متوجه جناب بهاءالله و … پس ذکر خداوند متعال که خالق ماست چه میشود!؟ هیچ! باور بهائی هر نوع ذکری در مورد خداوند متعال را باطل میداند! جناب بهاءالله را به مقام الوهیت و معبود بودن رسانیده که تا دیگر عزیزان بهائی به خداوند متعال کاری نداشته باشند!!!
این در حالی است که انبیاءالهی (علیهم السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) هیچ جایی نفرمودهاند که ما خدا هستیم و باید ما را پرستش کنید کما این که قرآن کریم نیز با صراحت تمام به این موضوع تاکید میفرمود. سفرای الهی نه تنها هیچ گاه خودشان را معبود و اله مردم معرفی نفرمودهاند بلکه هرگاه به ایشان نسبت خدایی و اله بودن زده شده، به شدت اظهار برائت و بیزاری فرمودهاند و هر کسی که چنین دیدگاهی نسبت به این بزرگواران داشته را به شدت مورد لعن قرار داده و آنها را کافر، اهل جهنم و … معرفی فرمودهاند!
این باور غلط که سفرای الهی را اله و معبود میدانستند (اعتقاد باور بهائی)، پیش از اسلام نیز مطرح بوده و خداوند متعال به صراحت تمام باطل بودن چنین باوری را بیان میفرماید. در بخشهای گذشته آیاتی از کلام الله مجید تقدیم حضور دوستان عزیز شد که نشان میداد اعتقاد به وجود خدایان دیگری غیر از خداوند متعال دقیقا نقطهی مقابل رسالت انبیاء الهی قرار دارد. در این قسمت نیز چند شاهد دیگر از کلام خداوند متعال تقدیم حضور میگردد که نشان دهد اعتقاد به الله بودن جناب بهاءالله و پسرخدا بودن جناب عبدالبهاء به هیچ وجه با مبانی توحیدی قابل جمع نیست.
خداوند متعال میفرماید یهودیان و نصاری میگفتند که عزیر و مسیح پسر خدا هستند. خداوند متعال به صراحت میفرماید این اعتقاد کسانی است که به خداوند متعال کافر شدهاند و سپس خود خداوند متعال این عده را مورد نفرین قرار میدهد. البته دیدگاه باور بهائی از این نیز زشتتر است؛ زیرا در باور بهائی علاوه بر این که جناب عبدالبهاء پسر خدا معرفی میگردد، جناب بهاءالله را نیز خود خدا و بلکه خدای خدایان در نظر گرفته میشود. (مستندات این بحث در بخشهای پیشین و همچنین مباحث نماز بهائی تقدیم حضور شد) با این توضیح به سراغ کلام خداوند متعال میرویم تا بدتر از کفر بود عقاید باور بهائی برای عزیزانی که به خیال پیروی از باوری آسمانی، به سراغ این باور رفتهاند، روشن شود.
وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ عُزَیْرٌ اِبْنُ اَللّٰهِ وَ قٰالَتِ اَلنَّصٰارىٰ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ اَللّٰهِ ذٰلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ یُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قٰاتَلَهُمُ اَللّٰهُ أَنّٰى یُؤْفَکُونَ (التوبه، ۳۰) یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری گفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود میگویند، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف مییابند؟!
در سورهی نساء با بیان دیگری تصریح میفرماید که الوهیت و الهی فقط و فقط خود خداوند متعال است و او منزه است از این که فرزندی داشته باشد: یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لاٰ تَقُولُوا عَلَى اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ إِنَّمَا اَلْمَسِیحُ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اَللّٰهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا إِلىٰ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاٰ تَقُولُوا ثَلاٰثَهٌ اِنْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اَللّٰهُ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ سُبْحٰانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ کَفىٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (النساء، ۱۷۱) ای اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روی) نکنید! و در باره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه اوست، که او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود. بنابراین، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید: «(خداوند) سهگانه است!» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است! خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است که فرزندی داشته باشد؛ (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است.
این جریان ادامه داشت و مدعیان دروغین زیادی در این وادی وارد شدند که مورد لعن و نفرین شدید اهل بیت (علهیم السلام) قرار گرفتند. و البته باز هم باور بهائی به خوبی فاصلهی دورش از صداقت را به تصویر کشیده و هیچ اشارهای به چنین مباحثی نمینماید. هیچ گاه برائتهای شدید اهل بیت (علیهم السلام) در مورد کسانی که برای ایشان ادعای الوهیت میکردند را مطرح نمینماید. چرا باید مطرح کند!؟ اگر چنین مباحثی را مطرح نماید، دیگر نمیتواند جناب بهاءالله را معبود و اله معرفی کند! بر همین اساس است که دو جملهی بدون سند و بر خلاف آیات صریح قرآن کریم را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت میدهد بدون این که منبع و آدرسی برای آن ارائه نماید.
براساس مستندات و دلایلی که تقدیم حضور شد، بیشک یکی از بارزترین مصادیق شرک و کفر، مقام خدایی و الوهیت قائل شدن برای سفرای الهی است و سفرای راستین الهی، هیچ گاه خود را معبود و اله مردم معرفی نمیکردند. با این توضیح به نظر میرسد جای شک و شبههای در غیرالهی بودن باور بهائی برای عزیزان بهائی باقی نمانده باشد. همین که باور بهائی و جناب بهاءالله به صراحت ادعای خدایی کرده و تصریح میکند معبود و اله عزیزان بهائی است، نشان میدهد که قطعا او سفیر خداوند متعال نیست. چرا که سفرای الهی هیچ گاه خود را معبود و اله مردم معرفی نمیکردند.
حال که مشخص شد از دیدگاه باور بهائی هر نوع ذکری در مورد خداوند متعال باطل است و تمام ذکرها و مناجاتها به جناب بهاءالله بازمیگردد و او را باید به جای خداوند متعال، معبود خود بگیرند، مناسب است که دوباره به سراغ یکی از بارزترین نمونههای ذکر و عبادت یعنی نماز در باور بهائی برویم.
این که در باور بهائی چیزی به عنوان نماز از طرف جناب بهاءالله به دست عزیزان بهائی نرسیده و نماز فعلی را نیز جناب عبدالبهاء بر خلاف وظیفه و حیطهی شرعی و قانونیاش به صورت بدعتآمیز به باور بهائی اضافه نموده، موضوع بحث ما نیست. (این موضوعات در مباحث نماز بهائی مورد بررسی قرار گرفت.) اما مخاطب عزیزان بهائی در نماز بهائی هم اکنون بهتر مشخص میشود. در مباحث نماز بهائی دیدیم که بر اساس آموزههای باور بهائی، دوستان عزیز بهائی بایستی قلب و دل خود را به عوض توجه به خداوند متعال، متوجه جناب بهاءالله کنند. با توضیحاتی که تقدیم حضور شد، مشخص گردید که عبارتهایی هم چون “یا الهی” در نماز بهائی یعنی “یا بهاءالله” و خداوند متعال هیچ جایگاهی در نماز و دعا و … ندارد!
از طرف دیگر، دروغگویی مبلغین باور بهائی را نیز بار دیگر به تصویر کشیده میشود. باور بهائی در دفاع از ادعای خدایی جناب بهاءالله سعی میکند به جملاتی از نماز بهائی به صورت زیر استناد کند: “در نماز کبیر فرموده «یا الهی تری روحی مهتزآً فی جوارحی و ارکانی» و این گونه آیات معمولا برای مناجات بنده با خدا به کار می رود.”
سوال این است که کدام خدا!؟ خداوند متعال یا جناب بهاءالله که به خدایی رسیده!؟ بر اساس مستنداتی که تقدیم حضور شد، هر نوع صفت و ذکری در مورد خداوند متعال در باور بهائی، باطل اعلام شده و این خود جناب بهاءالله است که اله و معبود شده و تمام این اذکار به خود جناب بهاءالله باز میگردد نه خداوند متعال! به راستی چه کسی حاضر است چنین باوری را به عنوان دین و آئین الهی برای خود بپذیرد!؟
به راستی جایگاه خداوند متعال در تعالیم و آموزههای باور بهائی کجاست!؟ اگر عزیزان بهائی با عینک تعالیم و آموزههای باور بهائی، به مناجاتها و دعاهای خود در کتب امری مراجعه نمایند، خواهند دید که خداوند متعال در باور بهائی هیچ جایگاهی ندارد! چرا که هر چه صفت و ذکر است، همه و همه به جناب بهاءالله برمیگردد نه خداوند متعال!
اصلا باور بهائی هیچ کاری با خداوند متعال ندارد!
چگونه چنین باور میتواند ادعا کند از طرف خداوند متعال آمده و مردم را به عبادت خداوند متعال دعوت میکند در حالی که هر گونه ذکری از خداوند متعال را باطل میداند و خود جناب باب و بهاءالله را معبود بهائیان عزیز معرفی میکند!!!؟؟؟ و بهائیان را موظف به عبادت جناب بهاءالله به جای خداوند متعال مینماید!!! و این یعنی دقیقا خلاف دعوت انبیاء الهی (علیهم السلام)
بخش بیستم:
اعتراف دیگری بر پذیرش الوهیت جناب بهاءالله
آن قدر جناب بهاءالله در آثار متعدد خود ادعای خدا بودن و بالاتر از آن خداآفرین بودن را تکرار کرده، که جناب شوقی تعداد آن را بیشمار بیان میکند. به عنوان مثال در صفحهی ۲۹ کتاب دور بهائی تصریح میکند: “نفس مقدّسی که در آثار بیشمار خود ندای الوهیّت بر آورده و انّی انا اللّه فرموده” این آمار را جناب شوقی ارائه نموده که پدربزرگش یعنی جناب بهاءالله در آثار بیشماری ادعای الوهیت و خدا بودن خودش را مطرح کرده است! و البته در بخشهای پیشین دیدیم که ادعای الوهیت جناب بهاءالله هیچ ربطی به ادعای وحدت وجود عرفا و خدا دانستن تمام اشیاء کاملاً متفاوت است.
اما هدف نوشتار حاضر، جمعآوری و احصاء تمامی موارد ادعای خدایی جناب بهاءالله نبوده و نیست. به نظر میرسد همین آماری که جناب شوقی ارائه نموده، به خوبی عمق فاجعه را به تصویر میکشد. هدف نوشتار حاضر، بررسی صحت و سقم پاسخهایی است که باور بهائی در توجیه ادعای خدایی جناب بهاءالله مطرح میکند. در ابتدا به طور کلی منکر ادعای خدایی و الوهیت جناب بهاءالله گردید ولی در ادامه دیدیم که بارها و بارها بر اعتقاد خدا دانستن جناب بهاءالله در باور بهائی اعتراف میکند. اعترافات باور بهائی به خدا دانستن جناب باب و بهاءالله (در نوشتاری که هدف آن انکار ادعای خدایی جناب بهاءالله بوده) به یکی دو تا خلاصه نمیشود. اصل سوال این بود که آیا جناب باب و بهاءالله، ادعای خدایی کردهاند یا خیر؟ باور بهائی در ابتدا انکار میکرد و تصریح کرده بود “چنین نیست بلکه بهائیان خداوند را در چنان علو تقدیسی ستایش می نمایند که حتی اذکار مقربین را لایق صعود به آسمان قربیت او نمی دانند”
اما در ادامه دیدیم که باور بهائی بر خلاف انکاری که در ابتدای بحث مطرح کرده، بارها و بارها تاکید میکند که جناب بهاءالله به مقام خدایی رسیده است. البته باز هم به خاطر داریم که اصل ادعای جناب بهاءالله، به خدایی رساندن بود نه به خدایی رسیدن! جناب بهاءالله ادعا میکند تمام خدایان از قطرات کوچکی از امر من به خدایی رسیدهاند! یعنی من خالق و خدای تمام خدایان هستم. در حالی که دیدیم از نظر خداوند متعال و معارف الهی، هیچ معبود و الهی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد که جناب بهاءالله بتواند خدای آن خدایان باشد!
از دیگر قسمتهایی که باز هم باور بهائی اعتراف میکند جناب بهاءالله را خدا میداند، جملات زیر است که از صفحهی ۲۸ کتاب دور بهائی نقل میکند: “ذکر مقام الوهیت بر آن نفس اعظم و اطلاق جمیع اسما و صفات الهیه بر آن ذات مکرم نباید به هیچ وجه به خطا تفسیر شود و در فهم آن اشتباهی حاصل گردد زیرا بر طبق معتقدات اهل بهاء هیکل عنصری که جلوه گاه چنین ظهور مهیمنی است کاملا از کینونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمایز است و آن خدای غیبی که وجود او ثابت و الوهیّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستایش اهل ارض است هرگز حقیقت نامتناهی محیطه ی ازلیّه ی لا یدرک خود را در قالب فانی عنصری محدود تجسّم ندهد و فی الحقیقه خدائی که ذات خویش را در هیکل بشری مجسّم سازد بر وفق تعالیم حضرت بهاءاللّه فی الحین نسبت خدائی از او منقطع می گردد” (دور بهایی- صفحه ۲۸)
همان گونه که در بخش تعارض دیدگاه باور بهائی و صوفیه بیان گردید، باور بهائی ادعا میکند تجسم ذات خدا در عالم کون را قبول نداشته و از جملهی مصادیق تجسم ذات خدا در عالم کون را اعتقاد وحدت وجود (یعنی دیدگاه عرفا و صوفیه) به شمار میآورد. یعنی ادعای انا الله جناب بهاءالله از سنخ ادعای انا الله که عرفا سر میدهند نیست و باور بهائی نمیتواند برای توجیه ادعای خدایی جناب بهاءالله به دامن عرفا و صوفیه پناه ببرد.
بگذریم از این که سخن عرفا و صوفیه نیز اساسا برای ما حجت و ملاک نیست. اما متاسفانه باور بهائی برای فرار از پذیرش حق، حجم زیادی از پاسخهای خود را به بیان دیدگاه عرفا اختصاص داده و این گونه وانمود میکند که جناب بهاءالله هم همان حرف عرفا را زده در حالی که نه تنها دیدگاه عرفا با آن چه باور بهائی مطرح نموده متفاوت است، بلکه جناب بهاءالله تصریح میکند که اعتقاد عرفا یعنی وحدت وجود را قبول ندارد!
به هر حال اگر دوستان عزیز بهائی به همین عباراتی که باور بهائی به عنوان رد و نفی انکار خدایی جناب بهاءالله آورده دقت نمایند، همچون آفتاب میان روز میتوانند ادعای خدایی جناب بهاءالله را مشاهده نمایند. به این عبارات دقت فرمایید: “ذکر مقام الوهیت بر آن نفس اعظم و اطلاق جمیع اسما و صفات الهیه بر آن ذات مکرم … و آن خدای غیبی که وجود او ثابت و الوهیّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستایش اهل ارض است”
چقدر روشن جناب شوقی مطلب را برای دوستان عزیز بهائی بیان کرده است! بر اساس تعالیمی که جناب شوقی ارائه نموده، اولین نکته این که مقام الوهیت و خدا دانستن جناب بهاءالله از نظر جناب شوقی قابل تشکیک نیست و اظهر من الشمس است: “ذکر مقام الوهیت بر آن نفس اعظم” و مقام الوهیت و خدایی برای جناب بهاءالله را اساسا به عنوان پیش فرض و پایه و اساس باور بهائی مطرح مینماید: “الوهیّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستایش اهل ارض است”
نکتهی دوم این که در قسمتهای پیشین (بخش خدایی که نمیتوان او را خواند) دیدیم باور بهائی ادعا و اعتراف کرده بود “در اعتقاد بهائی هر نوع … ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست” در این قسمت نیز باز بر همین اصل اساسی آموزههای باور بهائی تاکید میکند که “اطلاق جمیع اسما و صفات الهیه بر آن ذات مکرم”
یعنی در باور بهائی هیچ ذکری از خداوند متعال را نمیتوان به زبان آورد و ذکر خداوند متعال را به طور کلی باطل میداند! شما هر چه بگویید، مخاطب شما شخص جناب بهاءالله است نه خدا!
پس جایگاه خود همان خدای اصلی در باور بهائی کجاست!؟ خدای اصلی در باور بهائی، “آن خدای غیبی (است) که وجود او ثابت و الوهیّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستایش اهل ارض است” او غیب است و به جای آن خدای غیب، مظاهر مقدسهاش به خدایی رسیدهاند و خدا بودن و الوهیت مظاهر مقدسه یعنی جناب بهاءالله مورد ستایش دوستان عزیز باید قرار گیرد!!! پناه بر خدا از چنین باورهای باطل و فاسدی!
یعنی از دیدگاه آموزههای باور بهائی، شما هیچ کاری با آن خدایِ واحدِ احدِ صمد ندارید! هر ذکری و هر مناجات و نماز و دعایی دارید، مخاطب شما جناب بهاءالله است! دیدیم اساسا باور بهائی هر گونه ذکر خداوند متعال را باطل میداند و هر ذکری متوجه جناب بهاءالله است!!! اگر بخواهید از خدایی که غیرقابل شمارش به شما نعمت عنایت فرموده تشکر کنید، هر ذکری باطل است و باید از جناب بهاءالله تشکر کنید!
این که عقل و فکر و وهم و خیال و حس انسان نمیتواند به خداوند متعال احاطه پیدا کند، یک موضوع است ولی این که باور بهائی هر نوع ذکری از خداوند متعال را باطل میداند موضوع دیگری است. آن بحث معرفت است و این بحث ذکر! معرفت خداوند متعال در مکتب انبیاء الهی، فطری است و خداوند متعال خودش را به انسان در معرفی فرموده و میفرماید. بنده و مخلوق حق ندارد از پیش خودش در مورد خداوند متعال سخن بگوید. چون راهی از طرف انسان به سوی خدا برای احاطه و شناخت خداوند متعال وجود ندارد. این خود خداوند متعال است که خودش را به بندگان معرفی میفرماید و باز همان خدای مهربان است که از باب لطف و مهربانی خویش، انسان را از گنگی در آورده و اسمائی را مشخص فرموده که بندگان بتوانند او را به این نامها بخوانند. نه تنها اجازه فرموده که متذکر خداوند متعال باشیم بلکه در آیات زیادی امر فرموده که ذکر خداوند متعال را به جای بیاورید. (برخی آیات در بخش پیشین مورد اشاره قرار گرفت.)
از بزرگترین نعمتهای الهی همین است که خداوند متعال از باب لطف و مهربانیاش اجازه فرموده که ذکرش را بر زبان جاری کنیم و اجازه فرموده که او را بخوانیم و تنزیه و تسبیحش کنیم. چقدر زیبا امام سجاد (علیه السلام) به این مطلب اشاره میفرمایند: وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا جَرَیَانُ ذِکْرِکَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَ إِذْنُکَ لَنَا بِدُعَائِکَ وَ تَنْزِیهِکَ وَ تَسْبِیحِکَ (بحار الأنوار (چاپ بیروت)، جلد ۹۱، صفحه ۱۵۱) و از بزرگترین نعمتهایی که به ما ارزانی فرمودهای این است که ذکر تو بر زبانهای ما جاری میشود و این که اجازه دادهای تو را بخوانیم و تو را تنزیه و تسبیح کنیم.
وقتی باور بهائی نمیتواند یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند متعال را ببیند، مجبور میشود هر نوع ذکری را متوجه مخلوق یعنی جناب بهاءالله بداند. باور بهائی برای این که دوستان عزیز بهائی را به عبادت و تسبیح جناب بهاءالله مشغول نماید، به طور کلی منکر چنین نعمت بزرگی میشود. آیا نماز و دعا و … ذکر خداوند متعال نیست!؟ وقتی باور بهائی به طور کلی هر گونه ذکری در مورد خداوند متعال را باطل اعلام میکند، یعنی نماز و دعا و … فقط و فقط برای جناب بهاءالله است و لاغیر! این نتیجهای نیست که ما از آموزههای بهائی گرفته باشیم بلکه تصریح منابع و نصوص امری است. به عنوان مثال در مباحث مربوط به نماز دیدیم که با صراحت تمام اعتراف میکنند که در نماز بایستی قلب و دل متوجه جناب بهاءالله باشد!!! یا در مباحث همین سوال حاضر یعنی بررسی ادعای خدایی جناب بهاءالله نیز دیدیم که باور بهائی هر گونه ذکری را در مورد خداوند متعال باطل میداند و همه را به جناب باب و بهاءالله برمیگرداند!!!
بر این اساس مشخص میشود باور بهائی به طور کلی عبادت خدای حقیقی را باطل میداند! و اتفاقا به همین دلیل هم هست که جناب بهاءالله را به مقام الوهیت میرساند و اعتراف میکند که او معبود دوستان عزیز بهائی است! چون خبری از خدای حقیقی در باور بهائی نیست! آن چه هست، خود جناب باب و بهاءالله است! و حق هم همین است و یکی دیگر از وجوه مشترک مدعیان دروغین که آنها را از انبیاء الهی متمایز و جدا میکند نیز همین موضوع است؛ انبیاء الهی (علیهم السلام) انسانها را به عبادت خدا دعوت میکنند و مدعیان دروغین مردم را به عبادت خود! مدعیان دروغین دقیقا در نقطهی مقابل سفرای الهی، خود را معبود مردم معرفی میکنند کما این که باور بهائی نیز به همین موضوع با صراحت تمام اعتراف میکند که جناب باب و بهاءالله معبود بهائیان هستند نه خداوند متعال!
آیا دوستان عزیز بهائی حاضرند همچنان زیر بار چنین عقایدی باقی بمانند!؟