حاکمیت موازی ۷ تقابل با اصل” قانونی بودن جرم ” جرم انگاری در ساختار ایزوله تشکیلات و اعمال مجازات کیفری و حقوقی طرد

فیلم نقد قسمت اول مرور کلیات عناوین :

فیلم ۱ –  اصل قانونی بودن جرم 

فیلم ۲ – اعمال قوانین کیفری بدون مجوز از نهاد حاکمیتی 

۳ – نمونه ای از اسناد طرد :

۱  –  طردهای روحانی به جرم  سفر به آمریکا  ۲۱ مورد 

۲ – جرم انگاری ” نقد آموزه های بهایی ”   – طرد روحانی ۳۵ مورد 

۳ – جرم انگاری ” ارتباط با مطرودین  ”  – طرد روحانی ۴ مورد 

۴ – جرم انگاری ” نا فرمانی از تشکیلات  ” طرد روحانی

۵ – جرم انگاری ” عدم قطع ارتباط با فرزند مطرود      – طرد روحانی

۶ – جرم انگاری ” عدم قطع ارتباط ( طلاق ) با همسر  مطرود   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۷ – جرم انگاری ” ارتباط با سیاسیون   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۸ – جرم انگاری ” اگر کسی از عضویت محافل کناره گیری کند و محفل نپذیرد و کناره گیری کند متمرد است   طرد روحانی

۹ – جرم انگاری ” اجرای عقد اسلامی   – طرد روحانی

۱۰ – جرم انگاری ” سفر به اسرائیل     ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۱ – جرم انگاری ” مسلمان شدن و دخالت در سیاست  ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۲ – جرم انگاری ” همسر دوم مسلمان شدن   ”  توسط    شوقی ”  – طرد 

۱۳ – جرم انگاری ” پدر و مادری که رضایت دهند به اینکه دخترشان همسر دوم مسلمان شود   ”  توسط    شوقی ”  – طرد 

۱۴ – جرم انگاری ” سفر ترانزیتی به اسرائیل  ”  توسط    بیت العدل  ”  – طرد روحانی

۱۵ – جرم انگاری ” عدم اخراج مطرودین از منزل ( اولاد )   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۶ – جرم انگاری ” سلب نسبت برای فرار از طرد روجانی  و اجرای کیفر  “

۱۷ – سکونت در اسرائیل : کورش رضوانی  جرم : سکونت بی اجازه در اسرائیل طرد رو حانی

۱۸ – طرد روحانی گلی ملامد – تبدیل شدن سلب نسبت به طرد روحانی  

۲۰ – عبد الله معنوی معامله ننگین طرد اداری

۲۱ – منتفی شدن ایام اصطبار  در مورد طرد روحانی 

۲۲ –  غیبتهای طولانی و غیر موجه  اعضای محفل ممکن است سبب سلب حقوق اداری گردد

۲۳ – طرد اداری : عوامل طرد : انحرافات اخلاقی مخالفت با تصمیمات اداری عدم رعایت احوال شخصیه آثار طرد اداری : محدودیت معاشرت بشکل رسمی عدم قبول کمک به صندوق های محلی و ملی

۲۴ – آگاهانه قسم یاد کند که فرزندانش را بر وفق موازین دیانتی دیگر پرورش دهد

۲۵ – بهائیانی که به کلیسا میروند و همچون مسیحیان ازدواج میکنند نیز باید به ناچار از حقوق اداری خود محروم گردند

۲۶ – طرد اداری : الکلی شدن در حد شیاع ( مشهور شدن ) 

۲۷ معتادین به مواد مخدر و غیره

۲۸ – قبل از اتمام ایام تربص مبادرت به ازدواج کردن 

۲۹ –  دخالت در سیاست – طرد اداری 

۳۰ – هم جنس بازی موجب طرد اداریست اما تعهدی به معرفی وی به نهادهای حاکمیتی نداریم مگر طرف مجنون باشد – کتمان جرم جرم است

۳۱ – روابط نامشروع –  اعمال شنیعه علل طرد اداری :

۳۲ – طرد اداری : متهم به اعمال جنایی مظنون به ارتکاب محکوم در دادگاه جنایی دقت :: دلیل طرد اداری به اعتبار تشکیلات لطمه خوردن

۳۳ – تحقق عقد مدنی بدون عقد بهایی 

۳۴ – رضایت پدر و مادر به عقد اسلامی هر دو طرد

۳۵ – عدم اجازه از پدر و مادر موجب طرد اداریست 

۳۶ – سلب نسبت برای فرار از عقوبت ازدواجی که وجاهت قانونی طبق قوانین بهایی ندارد تبدیل به طرد می گردد 

۳۷ – کتمان عقیده برایی ازدواج منجر به طرد اداری می شود ولی بهایی محسوب می گردد 

۳۸ – تحریم تجاری مطرودین و غیر بهائیان به جرم کار دادن به مطرودین

۳۹ – برخورد جدی با افرادی که ایان تسعه را رعایت نمی کنند 

 

نقد مقاله تورج امینی بر مطالب حسن ارشاد ( ناصر الدین ) 

 

نقد مقاله قسمت اول :

 

 

نقد مقاله قسمت دوم :

 

 

 

نمونه ای از حساسیت تشکیلات بهایی پیرامون اطلاع یافتن عموم جامعه از احکام طرد و حذف باب طرد گنجینه حدود و احکام

تطبیق دو چاپ گنجینه حدود و احکام و حذف باب ۷۶ در چاپهای بعدی که در موضوع طرد می باشد

بیت العدل لطفا پاسخ دهد چرا احکام طرد را سانسور کرده است ؟

۱۰۱ بیت العدل در پیام : ۲ – مارس – ۲۰۰۷   طی مطالبی منسجم مراحل و کیفیت طرد و انواع آن را شرح می دهد که تقدیم می گردد

پرسش و پاسخ این جلسه :

نظر یکی از هم وطنان کلیمی پیرامون این جلسه

در لینک زیر برنامه هایی که چند سال قبل پیرامون طرد تهیه کرده بودم تقدیم می گردد :

کلیک کنید 

====

عناوین 

۱ –  اصل قانونی بودن جرم 

۲ – اعمال قوانین کیفری بدون مجوز از نهاد حاکمیتی 

۳ – نمونه ای از اسناد طرد :

۱  –  طردهای روحانی به جرم  سفر به آمریکا  ۲۱ مورد 

۲ – جرم انگاری ” نقد آموزه های بهایی ”   – طرد روحانی ۳۵ مورد 

۳ – جرم انگاری ” ارتباط با مطرودین  ”  – طرد روحانی ۴ مورد 

۴ – جرم انگاری ” نا فرمانی از تشکیلات  ” طرد روحانی

۵ – جرم انگاری ” عدم قطع ارتباط با فرزند مطرود      – طرد روحانی

۶ – جرم انگاری ” عدم قطع ارتباط ( طلاق ) با همسر  مطرود   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۷ – جرم انگاری ” ارتباط با سیاسیون   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۸ – جرم انگاری ” اگر کسی از عضویت محافل کناره گیری کند و محفل نپذیرد و کناره گیری کند متمرد است   طرد روحانی

۹ – جرم انگاری ” اجرای عقد اسلامی   – طرد روحانی

۱۰ – جرم انگاری ” سفر به اسرائیل     ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۱ – جرم انگاری ” مسلمان شدن و دخالت در سیاست  ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۲ – جرم انگاری ” همسر دوم مسلمان شدن   ”  توسط    شوقی ”  – طرد 

۱۳ – جرم انگاری ” پدر و مادری که رضایت دهند به اینکه دخترشان همسر دوم مسلمان شود   ”  توسط    شوقی ”  – طرد 

۱۴ – جرم انگاری ” سفر ترانزیتی به اسرائیل  ”  توسط    بیت العدل  ”  – طرد روحانی

۱۵ – جرم انگاری ” عدم اخراج مطرودین از منزل ( اولاد )   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۶ – جرم انگاری ” سلب نسبت برای فرار از طرد روجانی  و اجرای کیفر  “

۱۷ – سکونت در اسرائیل : کورش رضوانی  جرم : سکونت بی اجازه در اسرائیل طرد رو حانی

۱۸ – طرد روحانی گلی ملامد – تبدیل شدن سلب نسبت به طرد روحانی  

۱۹ – تخریب قبر به جرم ناقض بودن : فرمان به تخریب قبر فرزند بهاء الله میرزا ضیاء الله برادر بهاء الله از کنار قبر پدر چون نقض عهد کرده بود به جرم اعتقادی

۲۰ – عبد الله معنوی معامله ننگین طرد اداری

۲۱ – منتفی شدن ایام اصطبار  در مورد طرد روحانی 

۲۲ –  غیبتهای طولانی و غیر موجه  اعضای محفل ممکن است سبب سلب حقوق اداری گردد

۲۳ – طرد اداری : عوامل طرد : انحرافات اخلاقی مخالفت با تصمیمات اداری عدم رعایت احوال شخصیه آثار طرد اداری : محدودیت معاشرت بشکل رسمی عدم قبول کمک به صندوق های محلی و ملی

۲۴ – آگاهانه قسم یاد کند که فرزندانش را بر وفق موازین دیانتی دیگر پرورش دهد

۲۵ – بهائیانی که به کلیسا میروند و همچون مسیحیان ازدواج میکنند نیز باید به ناچار از حقوق اداری خود محروم گردند

۲۶ – طرد اداری : الکلی شدن در حد شیاع ( مشهور شدن ) 

۲۷ معتادین به مواد مخدر و غیره

۲۸ – قبل از اتمام ایام تربص مبادرت به ازدواج کردن 

۲۹ –  دخالت در سیاست – طرد اداری 

۳۰ – هم جنس بازی موجب طرد اداریست اما تعهدی به معرفی وی به نهادهای حاکمیتی نداریم مگر طرف مجنون باشد – کتمان جرم جرم است

۳۱ – روابط نامشروع –  اعمال شنیعه علل طرد اداری :

۳۲ – طرد اداری : متهم به اعمال جنایی مظنون به ارتکاب محکوم در دادگاه جنایی دقت :: دلیل طرد اداری به اعتبار تشکیلات لطمه خوردن

۳۳ – تحقق عقد مدنی بدون عقد بهایی 

۳۴ – رضایت پدر و مادر به عقد اسلامی هر دو طرد

۳۵ – عدم اجازه از پدر و مادر موجب طرد اداریست 

۳۶ – سلب نسبت برای فرار از عقوبت ازدواجی که وجاهت قانونی طبق قوانین بهایی ندارد تبدیل به طرد می گردد 

۳۷ – کتمان عقیده برایی ازدواج منجر به طرد اداری می شود ولی بهایی محسوب می گردد 

۳۸ – تحریم تجاری مطرودین و غیر بهائیان به جرم کار دادن به مطرودین

۳۹ – برخورد جدی با افرادی که ایان تسعه را رعایت نمی کنند :

نقد مقاله تورج امینی بر مطالب حسن ارشاد ( ناصر الدین ) 

 

۱۰۱ بیت العدل در پیام : ۲ – مارس – ۲۰۰۷   طی مطالبی منسجم مراحل و کیفیت طرد و انواع آن را شرح می دهد که تقدیم می گردد

اصل قانونی بودن جرم :

چکیده

قانون، مجموعه قواعد و مقرراتی است که از طرف مقامات صالحه و مراجع مفترض الطاعه وضع و اعلام میگردد و موضوع آن حقوق و تکالیف افراد بشر و مدلول آن الزام، اذن یا ابامه و غایب آن ایجاد نظم و ترتیب در اعمال و اقوال و روابط افراد و اجتماعات و جلوگیری از خودکامگی زورگویی است و قتال و جنگ و نفاق و نیرنگ ( پاشا صالح ، علی، مباحثی تاریخ از حقوق، دورنمایی روزگاران پیشین تا امروز انتشارات دانشگاه تهران، ، ۱۳۴۸ )

یکی از اصول بنیادین در حقوق ،کیفری اصل قانونی بودن جرائم و مجازاتهاست ،جرائم مجازاتها و کیفیات آنها در لوای اصل فوق میبایست از قبل پیش بینی شده باشد. قانون گذاریهای متفاوت، این اصل را یا در قوانین جزایی یا در قوانین اساسی و یا همچون حقوق ما در هر دو گنجانیده.اند دین مبین اسلام با آوردن قاعده ی قبح عقاب بلا بیان بر این اصل صحه گذاشته است اعمال این اصل در یک شکل عام و تعیین کننده در اروپا و در انقلاب کبیر ظاهر شده است و از بعد بین المللی مواد ۷ و ۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و شهروند ۱۷۸۹ و همچنین مواد ۱۰ و ۵۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸ به بیان این اصل پرداخته اند. در قوانین ۵۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۳۸) به کشور ما نیز اصل ۳۶ قانون اساسی و ماده ۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ با بیان اینکه هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم محسوب میگردد به بیان این اصل پرداخته اند. نوشتار حاضر در صدد بررسی ریشه های این اصل از ابعاد مختلف میباشد چراکه فعل و ترک فعل انسان هر اندازه نکوهیده و برای نظام اجتماعی زیان آور باشد مادامی که در قانون حکمی برای آن پیش بینی نشده باشد قابل مجازات نیست. به بیان دیگر، مادامی که قانونگذار فعل یا ترک فعل را جرم نشناسد و کیفری برای آن تعیین نکند، افعال انسان مباح است.

برای اطلاعات بیشتر به لینک مراجعه کنید  https://ensani.ir/file/download/article/1537790619-10148-97-6.pdf

لذا مرجع جرم انگاری نهادهای قانونی و پیش بینی شده در قانون اساسی است و خارج از این چارچوب جرم انگاری اعمال مجازات شود عظیم ترین اماره بر حاکمیت غیر قانونی موازی است

( دخالت در قوه مقننه کلیه کشورها – اعمال مجازات – دخالت در قوه مقننه کلیه کشورها – ساختار اداری و مجریان این عملیات – قوه مجریه دخالت در این قوه در کلیه کشورها )

اعمال قوانین کیفری بدون مجوز از نهاد حاکمیتی :

اعمال مجازات طرد  ( از جهت حقوقی وجاهت کیفری دارد و اقدام در این مقام مختص حاکمیت است و بر مبنای اصل قانونی بودن جرم فقط   مراجع ذی صلاح حق جرم انگاری و تعیین مجازات را دارند و به این روند می گویند اصل قانونی بودن جرم  )

آثار طرد روحانی : قطع کلام و سلام با کل جامعه بهایی – محرومیت از ارث – تحریم تجاری – از دست دادن همسر وووو

سند بعدی 

سند بعدی

سند بعدی :

«راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل شوند سوال نموده بودید آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند : دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شده اند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه؟ فرمودند اگر چنان چه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جائز نه.» (توقیعات شوقی. سنه ۱۰۲-۱۰۹ ص ۹۴)

سند بعدی :

شوقی ربانی می گوید: “…….ایادی امرالله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض ومخالفت با ولی امراله گذاشت فورا ان شخص را اخراج از جمع بهاء نمایند وابدا بهانه ای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض به صورت خیر در اید تا القای شبهات کند ……..”

===

“طرد واخراج افراد از شریعت اله جزء اختیارات خاصه ولی امراله یعنی رئیس عالیه روحانی جامعه میباشد (نظامات بهائی –صفحه ۸۲ الی ۸۵)

مورد بعدی :

💠 قبول نکردن اموال ناقضین توسط شوقی با اینکه مقدارش بسیار زیاد بود البته سوال این است که چرا همسر وی با ناقضین خاندان وی همدست شدند و ارث شوقی را میان خود و ناقضین تقسیم نمودند

٢۶ / ١٢ / ۴٣ – شوهر یکی از اعضاء عائله مرحوم شد بیوه او به بیت آمد من واسطه
پیام او بحضور مبارک بودم درخواست کرد که هیکل مبارک وصیّت او را قبول فرمایند و
وجهی را که بعنوان تبرّع برای امر تقدیم میکند باسم وی بپذیرند و نیز مهرهای
ذی قیمت حضرت بهاءاللّه را که در تصرّف مرکز میثاق بود و در موقعی که عازم سفر
امریکا بودند بودیعت نزد او سپرده بودند حضرت ولیّ امرالله از ایشان دریافت
دارند. چون این خانم با ناقضین مربوط بود هیکل مبارک از قبول هر تقدیمی رو گردان
شدند فرمودند که باو بگویم ولو ملیونها مهر باشد و یا تمام کوه کرمل را تقدیم
کند ابداً قبول نخواهد شد مگر آنکه روحاً و قلباً خود را بالمرّه از ناقضین جدا
کند با آنکه مهرها بینهایت در چشم مبارک ذیقیمت بود و برای محفظه آثار لازم
داشتند باوجود این رد کرده فرمودند که باو بگویم از دست ولیّ امرالله کاری
ساخته نیست مگر آنکه آنچه گفته شد عمل کند مهرها و وصیّت و همه چیز را با خود
ببرد . امریکه بینهایت سبب تعجّب و وحشت میگردید این بود که ٢٣ سال است که بقول و
اعتراف خودش سرکار آقا مهرها را به آنان سپرده اند چگونه است که با این همه
قرابتی که بهیکل اطهر داشت در تمام طول این مدّت بفکر نیفتاد که تقدیم نماید و
حال در موقع رفتن از بیت آنها را بمن میدهد و میگوید شما از من بگیرید منهم در
جواب گفتم من هرگز نمیتوانم آنها را بگیرم زیرا بر خلاف میل و رضای خاطر مبارک خواهد بود .

گوهر یکتا – روحیه ماکسول – همسر شوقی – ایادی امر الله ص ۳۳۶

سند بعدی :

انوار هدایت

فرق طرد اداری و روحانی :

روجانی – خارج تشکیلات کلا بی ایمان است

۱۹۸ : وضعیت کسانی که حقوق اداری خود را از دست میدهند

راجع به سوءال آن جناب پیرامون وضعیت افرادی که محفل روحانی محلی یا ملی، محرومیت
آنان را از حقوق اداری و از مشارکت در جلسات و اجتماعات محلی، لازم شمرده است؛ باید باطلاع برساند چنین اقداماتی علیه بعضی نفوس متمرد و خودسر، که انجام آن به محافل روحانیه محلیه و ملیه، محول گشته است؛ هر چقدر هم که بجا و شدید به نظر برسند؛ نباید تحت هیچ شرایطی، به مفهوم اخراج کامل آنان از ظل ،امرالله تلقی شود. تعلیق حق رای و سایر حقوق اداری فرد موءمن، که همواره مشروط و نتیجتا موقتی است؛ هرگز نمیتواند چنین مفهومی وسیع و دامنه دار داشته باشد؛ زیرا این اقدام صرفا نوعی مجازات اداری است؛ در حالیکه اخراج و یا طرد وی از امر الهی (طرد روحانی – م) که فقط حضرت ولی امرالله بعنوان ریاست عالیه روحانیه جامعه، می توانند اعمال نمایند؛ دارای معانی وسیع روحانی بوده، روح و وجدان فرد موءمن را متاثر می سازد. تنبیه نوع اول همانگونه که ذکر شد؛ صرفا اداری است. در حالیکه مجازات نوع دوم اساسا روحانی میباشد و نه تنها روابط مخصوصه اداری فرد را با محفل روحانی محلی و ملی اش، بلکه حقیقت حیات روحانی او را نسبت به امر الهی ،نیز شامل میشود بنا بر این چنین نتیجه می شود که یک فرد موءمن، حتی اگر مقام خود را بعنوان عضوی صاحب رای در جامعه، از دست بدهد، هنوز می تواند خود را یک فرد بهایی به حساب آورد؛ اما در صورتیکه به اراده و فرمان حضرت ولی امرالله نسبت او را از هیکل امر قطع و از جامعه طرد شود؛ دیگر یک فرد موءمن در نظر گرفته نخواهد شد و قادر نخواهد بود حتی اسما خود را به امرالله منسوب سازد.
(توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به یکی از احباء مورخ ۸ می ۱۹۳۹)

====

مورد بعدی :

انوار هدایت

طرد اداری :

مجازات :

نمی تواند ازدواج کند

۱۹۹ : کسی که از حقوق اداری محروم شود نمیتواند با عقد بهایی ازدواج کند و یک بهایی حقیقی نیز نمیتواند با یک مطرود اداری وصلت نماید
فرد بهایی محروم شده از حقوق اداری نمیتواند بر اساس قانون امری ازدواج نماید و یک بهایی حقیقی نیز ماذون نیست با یک بهایی دیگر که حقوق اداریش سلب شده، وصلت کند. ازدواج یک شخص بهایی که حقوق اداریش را از دست داده در حوزه مسئولیت یک مؤسسه اداری بهایی قرار نمی گید. بعبارت دیگر لزومی ندارد بهائیانی که طرد اداری شده اند، مقید به مقررات اداری بهایی باشند؛ ولو اینکه ندای وجدانشان آنان را هدایت کند که هر چه ممکن است به موازین و قوانین حیات بهایی، نزدیکتر عمل کنند.
(مکتوب منیع معهد اعلی خطاب به یکی از محافل روحانیه ملیه مورخ ۲۵ فوریه ۱۹۷۶ ثبت شده توسط دار التبلیغ بین المللی)

مورد بعدی :

انوار هدایت :

شدیدترین تنبیهی که در اختیار است – محرومیت از حقوق اداری

۲۰۰ : شدیدترین تنبیهی که در اختیار است – محرومیت از حقوق اداری

…. هیکل مبارک معتقدند کلیه محافل روحانیه ملیه باید به خاطر داشته باشند، سوای طرد روحانی که منحصرا تحت اختیار ولی امرالله بوده، نتیجتا سلاح اجرایی بسیار سنگینی بحساب می آید؛ این تنبیه طرد اداری (م)، شدیدترین مجازاتی است که ما فعلا در جامعه امر، در اختیار داریم
آن حضرت تاکید میفرمایند که به خاطر اموری که اهمیت چندانی ندارد، هرگز نباید نام فردی از لیست انتخاباتی حذف و یا از حقوق و مزایای اداری محروم گردد. مواردی که چنین تنبیهی را ایجاب می نماید عبارتند از نقض قوانین امری مثل لزوم رضایت والدین برای ازدواج و غیره و نیز
اعمال و رفتار زشت و ناپسندی که به شهرت و نیک نامی امر الهی، آسیب وارد می سازد.
(توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی کانادا مورخ ۳ مارچ

مورد یعدی

مطرود اداری حق طلاق همسرش را ندارد ولی اگر طرف مقابل بهایی باشد می تواند در خواست طلاق بدهد

۲۰۷ : محرومیت از حق رای – چنین فردی از لحاظ اداری از جامعه طرد شده است

یک فرد بهایی که حقوق اداری خود را از دست داده باشد؛ از نظر اداری از جامعه اخراج شده است و لذا در زمینه حقوق مربوط به احوال شخصیه از جمله طلاق دیگر در حوزهء حاکمیت محفل روحانی واقع نمی شود مگر آنکه البته دارای همسری بهایی، برخوردار از اعتبار و احترام اجتماعی بوده و بخواهد از او جدا شود. رعایت اینگونه قوانین بهایی توسط چنین فردی، امری وجدانی است و نباید او را به لحاظ عدم رعایت دیگر قوانین امری در خلال مدتی که از حقوق اداری محروم میباشد مشمول تنبیهات بیشتر قرار داد.»
(رقیمه شریفه صادره از جانب معهد اعلی مورخ ۶ آپریل (۱۹۸۲)

مورد بعدی

نحوه طرد نوجوانان زیر ۱۸ سال 

۲۱۰ : اقدامات انضباطی در مورد جوانان

با توجه به سوءال شما، مذکور در نامه دومتان، راجع به اینکه در مورد جوانانی که هنوز به سن شرکت در انتخابات نرسیده اند چه اقداماتی انضباطی بایستی انجام گیرد؛ باید متذکر گردد که سلب حق رای در واقع همان طرد اداری است؛ باین معنی که فرد تنبیه شده دیگر نمی تواند در ضیافات و یا سایر جلسات مخصوص اهل بهاء شرکت کند و اعانه به صندوقهای خیریه از او پذیرفته نمی شود و ماذون به انجام مراسم عقد بهایی نیست اما البته محرومیت از شرکت در انتخابات، هنگامی انجام پذیر است که جوان خاطی به سن احراز حق رای رسیده باشد.
(مکتوب منیع معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی کانادا مورخ ۱۴ آپریل ۱۹۶۵)

====

۲۱۶ : خلاصه مقررات محرومیت از حقوق اداری

کسی که طرد اداری شده باشد بهایی بحساب می آید؛ اما نه یک بهایی مقبول و معتبر در مورد چنین فردی، محدودیتها و محرومیتهای ذیل اعمال میشود. او نمی تواند در ضیافات نوزده روزه و یا سایر جلسات مخصوص اهل بهاء، از جمله کنفرانسهای بین المللی حضور یابد و بنا بر این نمیتواند در مشاورات مربوط به امور جامعه نیز شرکت کند. ماذون نیست به صندوقهای بهایی کمک کند.
از دریافت خبرنامه ها و بولتنهایی که انتشارشان مخصوص اهل بهاء است، محروم میباشد. قادر به انجام مراسم عقد بهایی نیست و لهذا نمی تواند با یک فرد بهایی ازدواج کند. از زیارت اماکن متبر که محروم می باشد. گرچه مجاز است شخصا به تبلیغ امرالله بپردازد؛ اما نباید از او در برنامه ها و طرحهای تحت اشراف جامعه به عنوان مبلغ یا ناطق، استفاده شود.
از مشارکت در امور اداری من جمله ابداء رای در انتخابات بهایی، ممنوع است. نمی تواند به سمتی انتخاب و یا به عضویت لجنه ای منصوب گردد. به او معرفینامه (که نشانه اعتبار و مقبولیت یک فرد بهایی است) داده نمی شود.

رقیمه شریفه صادره از جانب معهد ،اعلی ضمیمه مکتوب منبع صادره به محفل روحانی ملی هلند
مورخ ۹ دسامبر (۱۹۸۵)

نکته : معرفینامه (که نشانه اعتبار و مقبولیت یک فرد بهایی است) داده نمی شود ” ظاهرا تسجیلش می رود در کما ” 

===

معرفی نامه ندادن در مواقعی مساوی با مرگ طرف است :

انوار هدایت :

نتیجه :

الف ) مجازاتی که برای طرد اداری در نظر گرفته شده است :

۱ — کیفر سلب و محرومیت از انتخاب کردن ( دیگران باید برای وی تصمیم بگیرند ) سلب ابدا رای 

۲ – کیفر سلب حق انتخاب شدن برای کلیه امور 

۳ – کیفر محرومیت از حضور در کلیه اجتماعات بهایی ( ضیافت – کنفرانس ها – 

۴ – سلب اختیار ازدواج با بهائیان و ممنوعیت ازدواج بهائیان با وی 

۵ – سلب اختیار طلاق از وی – همسرش مایل بود می تواند طلاق دهد ولی وی حق طلاق ندارد 

۶ – سلب اختیار کلیه امور احوال شخصیه 

۷ – ممنوعیت از حضور در کلیه اماکن متبرکه بهایی 

۸ – سلب مسئولیت و اخراج از کلیه مسئولیتهای اداری تشکیلات اداری بهایی – از دست دادن امرار معاش ( مثلا چنانچه فردی ۲۰ سال کارمند محفل بوده و از این راه امرار معاش می کرده از کار اخراج می شود )

۹ – محرومیت از گرفتن معرفی نامه مبنی بر بهایی بودن مثلا برای فرار از جنگ و در معرض کشته شدن قرار نگرفتن 

ب )  محارات طرد روحانی 

۱ – ممنوعیت سلام و کلام با وی 

۲ – ممنوعیت معاشرت کلیه افراد تشکیلات با وی اعم از پدر مادر فامیل دوست وو

۳ – اخراج از تشکیلات ( خانه و کاشانه و محل کار اگر بهایی باشند ووو )

۴ – جرم انگاری کردن روابط مالی با مطرود 

۵ – ممنوعیت گرفتن مال از وی هر چند پدر و یا مادر باشد و شدیدا به آن نیاز داشته باشند 

۶ – تحریم تمام نهادها و سازمانها و شرکتها و افرادی که به ناقضین و مطرودین کار می دهند و لو صاحبانشان بهایی نباشند 

۷ – محرومیت از ارث 

نمونه ای از اسناد طرد :

۱  –  طردهای روحانی به جرم  سفر به آمریکا : 

مورد اول ارسطو مغناط – صابری ممقانی – انفصال روحانی جرم : مسافرت به آمریکا – ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد دوم – گلوردی پیمانی فرزند الله وردی پیمانی – انفصال روحانی سفر به آمریکا – ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد چهارم – دکتر نعمت الله برهانی – انفصال روحانی – سفر به آمریکا – ممانعت از معاشرت دیگران با وی  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد پنجم – عنایت الله منجذب – انفصال روحانی – سفر به آمریکا – ممانعت از معاشرت دیگران با وی  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد ششم – دکتر منوچهر موید بهایی زاده – انفصال روحانی – مسافرت به آمریکا – ممانعت از معاشرت دیگران با وی  👈👈 

❇️❇️❇️

مورد هفتم – دکتر هوشنگ همت بهایی زاده – انفصال روحانی – سفر به آمریکا –  ممانعت از معاشرت دیگران با وی  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد هشتم – روحی غنی – انفصال روحانی – سفر از مشهد به آمریکا – ارتباط با مطرود دیگر به نام پسر دهقان  👈👈  ❇️❇️❇️

توقیعات مبارکه – شوقی – جلد ۴ ص ۷۸ – ۷۹

مورد نهم – فریدون تاییدی – طرد روحانی – سفر به آمریکا برای تکمیل تحصیلات  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد دهم – ناصر جمالی  – طرد روحانی سفر به آمریکا  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد یازدهم – میر کمال خمسی – سفر به آمریکا – طرد روحانی  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد دوازدهم – عطاء الله حق بین – طرد روحانی – سفر به آمریکا  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد سیزدهم – جهانگیر اعلائی – طرد روحانی – سفر به آمریکا  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد چهارده و پانزده – فریدون لبیب– مارسی سوفر –  طرد روحانی – سفر به آمریکا  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد شانزده – نیره متحدین – سفر به آمریکا طرد روحانی  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد هفده –  رضوان جمالی – معاشرت با ناصر جمالی – طرد روحانی  👈👈  ❇️❇️❇️

سند مورد قبلی

مورد هجدهم – منوچهر وحدتی –  سفر به آمریکا – طرد اداری  👈👈  ❇️❇️❇️

مورد نوزدهم و بیستم – نصرت الله باهر و عیالش قدسبه باهر به جرم سفر به آمریکا طرد روحانی  👈👈  ❇️❇️❇️

«هم چنین فرمودند : بنویس انفصال روحانی نصرت الله باهر، نظر به معاشرت با والده اش ! لازم و واجب» (همان کتاب، ص ۷۹) ، توقیعات مبارکه، (۱۰۲-۱۰۹) ص ۴۱)

نصرت الله باهر و عیالش قدسبه باهر به دست توانای تشکیلات بهائی در سنه ۱۳۲۶ به دلیل سفر به آمریکا ، طرد می شود .
تشکیلات بهائی چنانچه در مرقومه مشاهده می شود ، ابتدا طرد می کند سپس دلیل می آورد .
اما دلیل چیست ؟ چون ولی امر گفته ! پس همه بدون پرسش باید اطاعت کنند . هر کس سرپیچی کند از خدا سرپیچی کرده و هر کس عصیان کند در برابر خدا عصیان کرده !
در ضمن ممنوعیت سفر به ایالات متحده آمریکا برای سفر به سایر نقاط هم باید اجازه گرفت .

https://www.reddit.com/user/Enayat_Khademi/comments/vk41b4/excommunicate_and_boycott_bahais_for_traveling_to/idmzn02?utm_medium=android_app&utm_source=share&context=3

==

عکس خانوادگی خاندان یهودی تبار دکتر باهر :

سفره مهمانی در منزل‌ حافظ‌ الصحه‌
مراسم‌ نامزدی قدسیه‌ خانم‌ با نصرت‌الله باهر در منزل‌ حافظ‌الصحه‌ (در مرکز عکس با کت مشکی) (ملقب به حاجی بابا، دکتر حافظی، حکیم‌ رحمیم‌). چپ‌ به‌ راست (نشسته): فرنگیس‌ اتحادیه‌، احسان‌، نادره، باهره‌ و ملوک فیروز؛ ضیاءالدین‌ فریدیان‌، صغری فریدیان‌؛ هاجَر و روحا سراج‌؛ مریم‌ و دکتر اسمعیل‌ افتخار با محبوبه‌ افتخار (در بغل‌)، علی فیروز، حبیب‌ سراج‌، دینا خانم‌ بانو طاش‌ و مسعود اتحادیه‌ (در بغل‌)، قدسیه‌ باهر، حاجی بابا (حافظی، حافظ‌الصحه‌، حکیم‌ رحمیم‌)، حاجی ننه‌ (گوهرخانم‌)، بالای سر او: نصرت‌الله باهر، حاجی میرزا یوحنا، بالای سر او: روحا افتخار، طوبی جاوید، مریم‌ حافظی، روح‌ الله حافظی، ناشناس‌ (احتمالاً منصور سراج‌)، حشمت‌ فیروز، سعید افتخار، محمود سراج. چپ‌ به‌ راست (ایستاده): خلیل‌ حافظی، تالان‌ (کلفت‌)، فردوس‌ (کلفت‌)، زرین‌ مشهود، بدیعه‌، خدیجه‌ (زن‌ آشپز)، بشیر آشپز، نصرت‌ حق بین‌، عنایت‌ (نوکر)، ناشناس‌ (نوکر)، باجی گوهر (کلفت‌)، دکتر باهر (فرزند طوطی خانم‌) و قدسیه‌ خانم‌ (فرزند حاجی میرزا یوحنا) هر دو از نوه‌های حافظ‌الصحه‌ بودند

لینک :

http://www.qajarwomen.org/fa/items/1025A970.html

مورد بیست و یکم – عطاءالله آگاه از بهائیان شیراز به خاطر سفر به امریکا طرد می شود  👈👈  ❇️❇️❇️

عطاءالله آگاه از بهائیان شیراز به خاطر سفر به امریکا طرد می شود .دستور طرد در فوریه ۱۹۴۸ میلادی پس از اعلام تصمیم انگلیس مبنی بر خروج این کشور از قیومیت فلسطین است .
در صفحه دوم این حکم از قول علی اکبر فروتن مناسب محفل ملی ایران امده : سفر به اسراییل و امریکا به دستور شوقی افندی ممنوع شده است . هرکس از این دستور سرپیچی کند با عواقب شدید ناشی از او مواجه خواهد شد .
در پاراگراف بعد تشکیلات بهایی به بهاییان حکم می‌کند: هر کس بخواهد به ممالکی که مسافرت به انها هم جایز هست ،سفر کند باید از تشکیلات بهایی اجازه بگیرد !
اما طرد به چه صورت است ؟ هیچ گونه سلام و کلام ومکاتبه و معشرتی نباید صورت بگیرد نه حضوری نه غیابی ! تا آنجا که حتی روابط خویشاوندی ، مادر فرزندی ، زن و شوهری و … باید قطع شود !
ممنوعیت سفر به اسراییل واجب ترین حکم شرعی بهاییان بوده و شاید هنوز هم هست .
برگرفته از اسناد عنایت خادمی .

https://www.reddit.com/user/Enayat_Khademi/comments/vk2ebk/excommunicate_a_bahai_for_traveling_to_united/idmptgq?utm_medium=android_app&utm_source=share&context=3

۲ – جرم انگاری ” نقد آموزه های بهایی ”   – طرد روحانی

مورد اول : نصرت الله ایمانیان عربخیلی – جرم : نقد بهائیت – انفصال روحانی – ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد دوم : عزیز یوسف سوفیر – انفصال روحانی – جرم : عدم قطع رابطه با مارسل سوفیر مطرود – ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد سوم  : عبود خزاعی – انفصال روحانی –  نقد بهائیت – ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد چهارم : عبد الحسین آیتی موسوم به آواره – انفصال روحانی –  نقد بهائیت – ممانعت از معاشرت دیگران با وی 

مورد پنجم : صبحی – طرد رو حانی – نقد بهائیت – ممانعت از معاشرت و تکلم با وی و امثال وی

مورد ششم : طرد تمدن الملک توسط عبد البهاء :

ماخذ اشعار در اثار بهائی جلد ٣‏: صفحه ۶۹
مات شدم در رخش چنانکه تو گفتی او همه خورشید گشت و من همه حربا … دیوان قاانی ، ص ٧ در باره کلمه ” لطیمه ” در پاورقی صفحه ٧ دیوان قاانی چنین امده است : لطیمه بفتح لام بمعنی مشک و نافه مشک و بازار عطر فروشانست و در حاشیه چاپ کلهر بنقل از صحاح لطیمه بفتح لام بمعنی ” جای طیب ” گرفته شده است . مقصود از” جناب تمدن ” که از حالات او در لوح فوق به طنز یاد شده میرزاعبدالحسین تمدن الملک شیرازی است که بامرالله اقبال نموده از مشاهیر بهائیان گشت و در سفر حضرت عبدالبها به غرب نیز از جمله همراهان بود ولی بعدا به ازلیه پیوست و مردود و مطرود حضرت عبدالبها گردید . برای ملاحظه …

مورد هفتم : امان الله شفا – نقد بهائیت – طرد روحانی 

مورد هشتم  : ندیم  شهیدی و زوجه اش ذکیه معانی طرفداری از جمشید معانی جرم : نقد تشکیلات طرد رو حانی

مورد نهم  و دهم : سرهنگ ید الله ثابت راسخ و عیالش و نعیم نعمتی طرد روحانی جرم : نقد تشکیلات

مورد پازدهم : جهانگیر اردکانی طرفداری از جمشید معانی جرم : نقد تشکیلات طرد رو حانی

مورذ دوازدهم و سیزدهم  : مسعود جمالی  و عیالش  طرفداری از جمشید معانی – اعتقادی – طرد روحانی

مورد چهاردهم : شعاع الله فروغی طرفداری از ریمی – اعتقادی – طرد روحانی

مورد پانزدهم : طرد روحانی جمشید معانی

مورد شانزدهم : عبد الله مستقیمی – نقد تشکیلات – طرد روحانی

مورد هفدهم : جلال کهن – طرفداری از ریمی – اعتقادی

مورد هجدهم  و نوزدهم : محمد شمسیان و  کاظم رئیس الساداتی – طرفداری از جمشید معانی – طرد روحانی

مورد ۲۰ الی ۲۴ : جلال معنوی و زوجه اش – کیوان معانی و زوجه اش جواد معنوی – طرفداری از جمشید معانی – عقیدتی – طرد روحانی

مورد ۲۵ الی ۳۱ : سپهر و بشارت معانی – ضیاء الله و کلیم الله به همراه زوجه هایشان – – طرفداری از جمشید معانی – عقیدتی – طرد روحانی

مورد ۳۲ – ۳۳ : جمشید معنوی – محی الدین معانی – طرفداری از جمشید معانی – عقیدتی – طرد روحانی

مورد ۳۴ : مسیح الله رحمانی – نقد تشکیلات – طرد روحانی –

مورد ۳۵ : استیون شول (Steven scholl) 

استیون شول (Steven scholl)

✉️نامه ای از یکی از مشاورین قاره ای دریافت کردم که من در صف افراد اعلامی بعنوان ناقض عهد و میثاق هستم ! آنقدری که خانواده ام ناراحت شدند ، این حرف در من اثر نداشت . همسرم ، و بسیاری از بستگانش بهائی هستند . . . تهدید و مشکل خطرناک این بود که اگر من بعنوان ناقض عهد و میثاق اعلام میشدم ، آنوقت همسرم هم بعنوان تماس و رابطه با چنین فردی در معرض طرد و تکفیر قرار می گرفت! همچنین بسیاری از بستگان و آشنایان نزدیک ما.

🛶تمام این داستان، بحث پوچ و قرون وسطایی است . ولی واقعیت همین است! و چطور میتوان عضو سازمان و تشکیلاتی بود که تا این حد میتواند علیه شما خشن و ظالمانه تصمیم بگیرد ؟ این دلیل اصلی کناره گیری داوطلبانه من از بهائیت بود . نه برای اینکه از مجازاتی فرار کنم ، بلکه از آن جهت که جامعه بهائی ، به لحاظ معنوی و روحانی دچار بیماری و انحطاط گردیده است . بسیار غمگین و متاسف شدم که خانه و کاشانه ای که برای مدت ۲۵ سال آنرا جهت امور دینی و معنوی خود انتخاب کرده بودم تبدیل به زندان و کابوسی شده است . . .

مورد ۳۶ : میسن ریمی :

میسن ریمی سال ۱۹۶۰ ودعی ولی امر ثانی شد و بلافاصله طرد روحانی گردید

کتاب دوران قیادت حارسان امر الله ۱۹۵۷ – ۱۹۶۳   نویسنده : روحیه ماکسول همسر شوقی افندی ص ۴۵

۳ – جرم انگاری ” ارتباط با مطرودین  ”  – طرد روحانی

مورد اول : سلیم سوفیر : انفصال روحانی عدم قطع ارتباط با بستگان خود منفصل روحانی موسوم به عزیز الله سوفیر ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد دوم و سوم  : زین العابدین منشادی و همسرش ( عائله اش ) ساکن اسرائیل به جرم عدم قطع ارتباط با علی منشادی و جهان افروز ادراکی – طرد روحانی 

مورد چهارم : غلامرضا گودرزی ( ادیب مسعودی ) – ارتباط با پدرش – طرد روحانی

۴ – جرم انگاری ” نا فرمانی از تشکیلات  ”  توسط شوقی – طرد روحانی

مورد اول : روح الله اختر خاوری – انفصال روحانی –  نا فرمانی – ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد دوم : عبد الله فاضل – تمرد از تشکیلات 

۵ – جرم انگاری ” عدم قطع ارتباط با فرزند مطرود      – طرد روحانی

 مورد اول : عنایت الله پروانه و درخشنده پروانه پدر مطرود پرویز ( مهرداد پروانه ) – انفصال روحانی – عدم قطع ارتباط با فرزند مطرود خویش – ممانعت از معاشرت دیگران با وی پرویز ( مهرداد پروانه )

۶ – جرم انگاری ” عدم قطع ارتباط ( طلاق ) با همسر  مطرود   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

مورد اول : تهدید همسر آواره به طرد و قطع تامین مالی وی اگر از همسرش طلاق و قطع ارتباط نکند 

مورد دوم : عیال عزیز الله بهادر موسوم به سنا خانم – انفصال روحانی – در صورت عدم معاشرت و طلاق انفصال روحانی

مورد سوم : کیهان تاییدی – جدا نشدن از شوهر مطرود خود – طرد روحانی

مورد چهارم : بی بی ناز نعمتی  عدم قطع ارتباط با شوهرش  طرد روحانی

۷ – جرم انگاری ” ارتباط با سیاسیون   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

مورد اول : دکتر قاسم خان غنی  – طرد رو حانی – ارتباط با مخافین و سیاسیون – ممانعت از معاشرت و تکلم با وی و امثال وی

۸ – جرم انگاری ” اگر کسی از عضویت محافل کناره گیری کند و محفل نپذیرد و کناره گیری کند متمرد است   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۹ – جرم انگاری ” اجرای عقد اسلامی    ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

۱۰ – جرم انگاری ” سفر به اسرائیل     ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

مورد اول : صادق فرزند آقا محمد جواد آشجی – سفر به فلسطین – انفصال روحانی – امر مستقیم به پدر و مادرش که با وی معاشرت نکنند و نتیجه عدم اطاعت وخیم است

مورد دوم : صغری صدیقی – طرد روحانی – سفر به ارض اقدس

مورد سوم و چهارم : علی منشادی و جهان افروز ادراکی سفر به ارض اقدس طرد روحانی

۱۱ – جرم انگاری ” مسلمان شدن و دخالت در سیاست  ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

مورد اول : عطاء الله خضرائی – طرد روحانی – مداخله در سیاست و مسلمان شدن

۱۲ – جرم انگاری ” همسر دوم مسلمان شدن   ”  توسط    شوقی ”  – طرد 

۱۳ – جرم انگاری ” پدر و مادری که رضایت دهند به اینکه دخترشان همسر دوم مسلمان شود   ”  توسط    شوقی ”  – طرد 

۱۴ – جرم انگاری ” سفر ترانزیتی به اسرائیل  ”  توسط    بیت العدل  ”  – طرد روحانی

۱۵ – جرم انگاری ” عدم اخراج مطرودین از منزل ( اولاد )   ”  توسط    شوقی ”  – طرد روحانی

مورد اول : بهتری دهقان – به دلیل هم خانه بودن با اولادشان و عدم اخراج آنها از خانه – طرد روحانی

۱۶ – جرم انگاری ” سلب نسبت برای فرار از طرد روجانی  و اجرای کیفر  “

پیام بیت  العدل : ۶۳۶ ۲۰۰۱-۰۴-۰۴ ۵ “

وضعیت مشابه زمانی رخ میدهد که شخصی مرتکب عملی میگرددکه حدس میزند ممکن است به اعلام نام وی به عنوان ناقض میثاق منجر شود، و لذا با این تصور که ممکن است با خروج از جامعه از چنین نتیجهای جلوگیرین کند، تقاضای حذف نام مینماید. استنتاج بیت العدل اعظم ممکن است چنین باشد که حذف نام موجد حمایت کافی جامعه از شخص مورد بحث گردد. معهذا، اگر او، بعد از حذف نام، در تلاش برای تضعیف عهد و پیمان الهی اصرار ورزد یا با ناقضین میثاق مرتبط شود، ممکن است به عنوان ناقض میثاق اعلام گردد و به احبا گفته شود که از هر گونه تماس و
معاشرت با وی اجتناب نمایند. هر مورد را باید با توجّه به شرایط و اوضاع و احوال خاص خود مورد بررسی و مطالعه قرار داد.”

۱۷ – سکونت در اسرائیل : کورش رضوانی  جرم : سکونت بی اجازه در اسرائیل طرد رو حانی

 

۱۸ – طرد روحانی گلی ملامد – تبدیل شدن سلب نسبت به طرد روحانی  

طرد روحانی گلی ملامد – سفر به اسرائیل چند روز پس از سلب نسبت مشخص شد ایشان برای فرار از طرد روحانی بدلیل سفر به اسرائیل ابتدا سلب نسبت کردند تا از عوارض طرد روحانی در امان بمانند ولی بیت العدل فهمید و پس از سلب نسبت طرف را طرد روحانی کرد

۱۹ – تخریب قبر به جرم ناقض بودن : فرمان به تخریب قبر فرزند بهاء الله میرزا ضیاء الله برادر بهاء الله از کنار قبر پدر چون نقض عهد کرده بود به جرم اعتقادی

مورد بعدی :

فرمان به تخریب قبر فرزند بهاء الله میرزا ضیاء الله برادر بهاء الله از کنار قبر پدر چون نقض عهد کرده بود به جرم اعتقادی

در کتاب خاندان خداوند یا همان شرح شجره‌نامه‌ ی بهاءاله صفحه ۴۴۰ چنین آمده است که در جهت تطهیر اماکن بهائی از لوث وجود میرزا ضیاء اله ، قبر وی تخریب شده است و بقایای جسد او منتقل شده است .
بهائیان از این تخریب قبر به عنوان مژده ای مسرت بخش یاد کرده اند !
البته که پیام مسرت بخش و روح افزای تخریب قبر ضیاء اله در اپلیکیشن پیام های بیت العدل نیست !
احتمالا میران این همه مسرت و شادی برای این اپلیکیشن زیاد است !
باید پرسید هم اکنون وقتی بیت العدل با تخریب قبور بهائیان ناقض باعث مسرت می شود در کدام اپلیکیشن آن را منتشر می کند ؟

فرمان به تخریب قبر فرزند بهاء الله میرزا ضیاء الله برادر بهاء الله از کنار قبر پدر چون نقض عهد کرده بود به جرم اعتقادی

در کتاب خاندان خداوند یا همان شرح شجره‌نامه‌ ی بهاءاله صفحه ۴۴۰ چنین آمده است که در جهت تطهیر اماکن بهائی از لوث وجود میرزا ضیاء اله ، قبر وی تخریب شده است و بقایای جسد او منتقل شده است .
بهائیان از این تخریب قبر به عنوان مژده ای مسرت بخش یاد کرده اند !
البته که پیام مسرت بخش و روح افزای تخریب قبر ضیاء اله در اپلیکیشن پیام های بیت العدل نیست !
احتمالا میران این همه مسرت و شادی برای این اپلیکیشن زیاد است !
باید پرسید هم اکنون وقتی بیت العدل با تخریب قبور بهائیان ناقض باعث مسرت می شود در کدام اپلیکیشن آن را منتشر می کند ؟

توضیح این قسمت در فیلم زیر :

۲۰ – عبد الله معنوی معامله ننگین طرد اداری

۲۱ – منتفی شدن ایام اصطبار  در مورد طرد روحانی 

۱۰ اگست ۱۹۷۰ – ۱۰ شهر الکمال ۱۲۷
محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران شیدالله ارکانه
بضمیمه سواد عکسی مکاتیب آقای … را ارسال میداریم تا آن محفل بصلاحدید خود جوابی بمشار الیه عنایت فرمایند.
ضمنا مرقوم میداریم که مقصود از سنه اصطبار حدوث سازش و التیام است اگر یکی از طرفین طرد روحانی شده باشد و ظاهرا امیدی برجوع او نباشد البته رعایت سنه اصطبار معنی و مفهومی نخواهد داشت ولی البته محفل باید در هر مساله جداگانه دقت و تمعن نماید و تصمیم کلی و عمومی در این قبیل موارد اتخاذ و اعلان ننماید و هر مشکلی را با در نظر گرفتن شرائط مخصوصه مربوطه فیصله دهد.
و اما در مساله حقوق الله چنانچه قبلا در این خصوص ذکر شده افراد حق تصرف در آنچه سهم حقوق الله است ندارند ولو آن سهم تعلق بر اموال ویش داشته باشد در جمیع موارد تصرف در حقوق الله باید با اذن و تصویب مرجع امر یا
با تقدیم تحیات بهیه
بیت العدل اعظم

۲۲ –  غیبتهای طولانی و غیر موجه  اعضای محفل ممکن است سبب سلب حقوق اداری گردد

۱۷۶ : غیبتهای طولانی و غیر موجه ممکن است سبب سلب حقوق اداری گردد

وظیفه محفل روحانی ملی ترغیب و تسهیل حضور اعضاء در جلسات محفل است. اگر عضوی دلیل معتبر و مقنعی جهت توجیه غیبت طولانیش از جلسات محفل ارائه نکند، باید او را نصیحت کرد و حتی به او اخطار داد و در صورتی که چنین اخطاری عمدا نادیده گرفته شود؛ آنگاه محفل محق خواهد بود، حقوق او را بعنوان یک عضو ذی رای جامعه معلق سازد. چنین تنبیهی اداری ممکن است کاملا لازم و ضروری بنظر برسد و در حالیکه معادل طرد کامل چنین عضوی از امرالله نیست؛ او را از هر نوع مشارکت حقیقی در وظائف و امور اداری محروم خواهد ساخت و لهذا موءثرترین و صحیحترین اقدامی است که محفل میتواند علیه اینگونه نفوس بی تفاوت و غیر مسئول در جامعه، انجام دهد.» توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی هندوستان و برمه مورخ ۲ جولای ۱۹۳۹ – نقل از کتاب طلوع یومی جدید صفحه ۷۹)

انوار هدایت

۲۳ – طرد اداری : عوامل طرد : انحرافات اخلاقی مخالفت با تصمیمات اداری عدم رعایت احوال شخصیه آثار طرد اداری : محدودیت معاشرت بشکل رسمی عدم قبول کمک به صندوق های محلی و ملی

۱۷۸ : علل اصلی محرومیت از حق رای

علل اصلی برای محرومیت از حقوق اداری انحرافات شدید اخلاقی، مخالفت علنی با تصمیمات و اقدامات اداری و عدم رعایت قوانین مربوط به احوال شخصی است. از وظائف محفل روحانی ملی است که در صورت محرز شدن هر کدام از این خطاها و قبل از اعمال هر نوع تنبیهی، در وهله اول با نفوس خاطی، بنحوی صمیمی و به قصد مساعدت آنان جهت غلبه بر مشکلشان، صحبت کند و در مرحله دوم به آنان تذکر و اخطار دهد که باید از خطای خود دست کشند و در مرحلهء سوم، اگر تذکرات قبلی مورد توجه واقع نشد همچنان تذکرات بیشتری اعمال کند و سرانجام در صورتیکه ملاحظه شود طریقی دیگر برای حل مشکل موجود نیست آنگاه شخص خاطی را از حقوق اداری محروم سازد. حضرت ولی امر الله مایلند که محافل ملیه هنگام اعمال این تنبیه بسیار محتاطانه عمل کنند. زیرا این احتمال وجود دارد که بنحو صحیح به کار برده نشود و در نتیجه کارآیی و تاثیر خود را از دست بدهد. فقط وقتی باید به آن متوسل شد که جهت حل مشکل، راهی دیگر بنظر نرسد. در پاسخ به سوءالات دیگری که مطرح کرده اید؛ باید گفته شود که اگر نفسی از حقوق اداری محروم شود؛ نمی تواند به صندوقهای محلی و ملی مساعدت مالی بنماید و نیز نباید در ضیافات نوزده روزه شرکت کند و بدیهی است که با عدم حضور در ضیافت در مشاورات مربوطه نیز نمی تواند مشارکت نماید و در حالیکه معاشرت احباء با چنین فردی ممنوع نیست اما لازم است که این معاشرت به طریقی رسمی انجام شود. از آنجا که حضرت بهاءالله هر نفسی را مکلف به تبلیغ امر الله فرموده اند لهذا، مادامی که شخص محروم شده از حقوق اداری به تبلیغ امر الهی ادامه دهد؛ مانعی برای انجام این کار او وجود ندارد. توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی آمریکای جنوبی مورخ ۷ مارچ ۱۹۵۵)

انوار هدایت :

==

۲۴ – آگاهانه قسم یاد کند که فرزندانش را بر وفق موازین دیانتی دیگر پرورش دهد

۲۵ – بهائیانی که به کلیسا میروند و همچون مسیحیان ازدواج میکنند نیز باید به ناچار از حقوق اداری خود محروم گردند

۱۸۰ : فرد بهایی حق ندارد سوگند یاد کند که فرزندانش را مطابق موازین دیانتی دیگر بار آورد و یا بعنوان یک مسیحی در کلیسا عقد ازدواج بندد

همانگونه که حضرت ولی امرالله اشاره فرموده اند … یک فرد بهایی نمی تواند آگاهانه قسم یاد کند که فرزندانش را بر وفق موازین دیانتی دیگر پرورش دهد و البته نیز حق ندارد دروغ بگوید. بنا بر این برای آقای … امکان ندارد هنگام ازدواج با فردی غیر بهایی، چنین تعهدی بسپارد. هر فرد بهایی که به چنین اقدامی مبادرت ورزد باید از حقوق اداریش محروم شود و همانطور که آن حضرت قبلا نیز تصریح فرموده اند؛ بهائیانی که به کلیسا میروند و همچون مسیحیان ازدواج میکنند نیز باید به ناچار از حقوق اداری خود محروم گردند. توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به لجنه تبلیغ اروپا مورخ ۱۳ می ۱۹۳۶)

انوار هدایت

==

۲۶ – طرد اداری : الکلی شدن در حد شیاع ( مشهور شدن ) 

مورد اول :

۱۸۱ : نوشابه های الکلی و وضعیت کسانی که به نوشیدن آنها ادامه میدهند

در مورد موءمنی که در شرب مسکرات مداومت می ورزد؛ محفل روحانی باید مشخص نماید که خطای او برملا است به حد شیاع رسیده است یا خیر و اگر چنین است باید سعی نماید اهمیت اطاعت از قوانین امری را به وی تفهیم کند. اگر توجهی ننمود باید به دفعات او را انذار نماید و اگر این اقدام هم بی نتیجه ماند، آنگاه او را مشمول تنبیه طرد اداری سازد. در مورد شاربی که می کوشد بر ضعف خود فائق آید؛ محفل روحانی باید صبر مخصوص پیشه سازد و در صورت امکان، مشاوره و مساعدت تخصصی نیز به وی ارائه نماید. اگر خطای فرد بر ملا نباشد به حد شیاع نرسیده باشد)، لزومی ندارد که محفل روحانی اصلا به اقدامی دست یازد.
رقیمه شریفه صادره از جانب معهد اعلی خطاب به یکی از محافل روحانیه ملیه مورخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۷۸

انوار هدایت

۲۷ معتادین به مواد مخدر و غیره

۲۶۰ : در موارد مخصوص لازم است جهت تعمیق درک نفوس کن دذهن، ترتیباتی اتخاذ شود

راجع به پذیرش نفوسی در امر الهی که مشکلات ذهنی دارند و یا معتادین به مواد مخدر و غیره، بیت العدل اعظم هدایت میفرمایند به اطلاع برسانیم اگر محفل روحانی مطمئن است شخص متقاضی باندازه کافی مسلط بر قوا و استعدادهای خود هست که درک نماید اظهار ایمانش به چه مفهومی است پذیرش وی بلامانع است. بعبارت دیگر در چنین مواردی نیز شما باید اصول معمول پذیرش مقبلین را مراعات نمائید. اما در باره نفوس کندذهن لازم است از ترتیب اقدامات مخصوص به جهت تعمیق درک آنان اطمینان حاصل کنید. البته به اشخاص معتاد به مواد مخدر و یا الکل باید اطلاع داده شود که شرب افیون و الکل بر طبق قوانین و احکام دیانت مقدس بهایی، مطلقا ممنوع است و لازم است آنان به هر اقدام مقتضی متوسل شوند تا خود را از شر اعتیاد رهایی بخشند. ممکن است مفید و لازم تشخیص دهید که چنین افرادی را به سازمانهای متخصص در مساعدت و هدایت اینگونه افراد، معرفی نمایید. اگر با موردی خیلی حاد مواجهه شدید، ممکن است لازم شود به آن فرد اخطار کنید که اگر طی مدتی معین و مناسب بر مشکل خود فائق نیاید، محرومیت وی از حق رای مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
مکتوب مرقوم از جانب معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی اطریش ۱۲ می  ۱۹۸۲

انوار هدایت

۲۸ – قبل از اتمام ایام تربص مبادرت به ازدواج کردن 

۱۸۲ :  طلاق

… به صرف اینکه موءمنی، قبل از انقضای سنه تربص به اقدامی قانونی جهت طلاق مبادرت کرده؛ هیچ تنبیهی نباید علیه او اعمال گردد. اما اگر چنین فردی در خلال سنهء تربص با شخصی دیگر رابطه زوجیت برقرار نماید؛ مشمول تنبیه اداری خواهد بود؛ نه فقط به دلیل اینکه این کار نقض قانون یک سال انتظار است؛ بلکه همچنین به سبب اینکه طلاق امری تحقق نمی یابد مگر در پایان این یک سال حتی اگر طلاق مدنی اعطاء شده باشد. بنا بر آنچه ذکر شد بجز اینکه طرفین طلاق بر اساس قانون مدنی مجددا به عقد یکدیگر در آیند، هیچ رابطه زوجیتی در طول سنهء تربص، امکان
پذیر نخواهد بود.»
(رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی آلاسکا مورخ ۲۹ مارچ ۱۹۶۶)

۲۹ –  دخالت در سیاست – طرد اداری 

۱۸۴ : دخالت در امور سیاسی
درک و نگرش آن جناب در مورد مشارکت در امور سیاسیه صحیح است. بدین معنی که فورا اخطار نمائید و سریعا تنبیه اداری را اعمال کنید. زیرا چنین اقدامی سریع جهت حفظ منافع و مصالح امر الهی، کاملا ضروری است.»
مکتوب منبع معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی جنوب و غرب آفریقا مورخ ۱۲ نوامبر ۱۹۶۵

۳۰ – هم جنس بازی موجب طرد اداریست اما تعهدی به معرفی وی به نهادهای حاکمیتی نداریم مگر طرف مجنون باشد – کتمان جرم جرم است

۱۸۵ : همجنس بازی توسط مظهر الهی محکوم گشته است

راجع به سوءالی که در بارهء یکی از موءمنین که به نظر میرسد به حد شیاع مبتلا به همجنس بازی است؛ مطرح نموده اید؛ باید به اطلاع برساند که گرچه به دلیل انحطاط موحش جامعه، بطور عموم، ما باید تاحدی معین نسبت به مسئله رفتار اخلاقی افراد، بردبار و شکیبا باشیم؛ اما این امر به این معنی نیست که میتوانیم رفتاری را که سبب تضییع امر الله میباشد؛ بطور نامحدود تحمل نمائیم. لازم است به اطلاع چنین فردی رسانده شود که حضرت بهاء الله چنین اعمالی را تقبیح و محکوم فرموده اند و اینکه او باید در روش و منش خود تجدید نظر کند و در صورت لزوم با پزشکان متبحر مشورت نماید و تلاش کند بر این نقیصه و بلیه ای که مخرب حیات خود او و مضر به مصالح امرالله است؛ فائق آید. اگر در رفتار چنین فردی، بعد از یک دوره آزمایشی، هیچ نوع بهبودی مشاهده نشد، بایستی او را از حقوق اداری محروم ساخت اما حضرت ولی امر الله، تصور نمی فرمایند، که یکی از موءسسات امریه باید تعهد نماید که او را به مسئولان دولتی معرفی کند؛ مگر آنکه رفتار وی به حد جنون رسیده باشد.
(توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی کانادا مندرج در مجموعه پیامهای صادره خطاب به کانادا صفحه (۳۹)

انوار هدایت

۳۱ – روابط نامشروع –  اعمال شنیعه علل طرد اداری :

مورد اول

عدم ارجاع اقدامات مجرمانه به محاکم دولتی و حل کردن موضوع در محفل

۱۸۶ : انحرافات اخلاقی و اعمال شنیعهء مربوط به آن

هر نوع اعمال و انحرافات سیئه شایعه اخلاقی از جانب فرد بهایی بایستی شدیدا تقبیح و تنقید گردد. احباء را باید تحریص و تشویق نمود چنین روابط نامشروعی را فورا ترک کرده، امور خود را سامان دهند و رفتار و کردار بهائیانه پیشه سازند. اگر آنان، علیرغم تذکرات و انذارات محفل روحانی از قبول و انجام این منویات امتناع ورزیدند؛ باید با محرومیت از حقوق اداری، تنبیه شوند. محفل روحانی ملی مجاز است چنین مواردی از انحرافات برملای اخلاقی را بدون ارجاع آنها به حضرت ولی امر الله، رسیدگی و حل و فصل نماید. توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده و کانادا مورخ ۲۰ جولای ۱۹۴۶ – نقل از جزوه اصول نظم اداری بهایی صفحه ۸۵)

انوار هدایت

مورد دوم :

۱۸۹ : فقط یک مورد رفتار غیر اخلاقی جهت اعمال مجازات سنگین، کافی نیست

در مورد رفتار غیراخلاقی، عموما، فقط یک خطای مرتکبه جهت اعمال چنین مجازات سنگینی، طرد اداری (م) کافی به نظر نمی رسد. این تنبیه فقط پس از ارائه نصایح صبورا صبورانه، آن هم هنگام ارتکاب آشکارای اعمال شنیعه و انجام برملای رفتار سیئه بایستی مورد استفاده واقع شود.» رقیمه شریفه صادره از جانب معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی ویتنام مورخ ۱۱ ژانویه ۱۹۶۷)

انوار هدایت

۳۲ – طرد اداری : متهم به اعمال جنایی مظنون به ارتکاب محکوم در دادگاه جنایی دقت :: دلیل طرد اداری به اعتبار تشکیلات لطمه خوردن

۱۸۷ : احبای متهم به اعمال جنایی 

ما، مکتوب مورخ ۱۸ آپریل ۱۹۶۷ آن جناب را به دقت مطالعه نمودیم. در این نامه شما، در باره رویه ای که محفل روحانی ملی بایستی در قبال مومنینی که متهم به اعمال جنایی شده و یا مظنون به ارتکاب آن بوده و یا توسط دادگاه محکوم به انجام آن گشته اند؛ اتخاذ نماید؛ سوءال نموده بودید. اصلی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد اینست که هر موردی که در زمرهء یکی از شقوق فوق الذکر قرار گیرد؛ لازم است بطور جداگانه و با توجه به شرایط ویژه آن، تحت بررسی واقع شود. هیچ قانون و یا مصوبه ای سخت و شتابزده نباید به کار برده شود. اگر رفتارهای چنین نفوسی، آشکارا، سبب تضییع امرالله شود و به شهرت و اعتبار آن لطمه ای وارد آورد؛ محفل روحانی ملی میتواند به اختیار خود تنبیه محرومیت از حقوق اداری را علیه آنان اعمال نماید.
به نظر این هیات محفل روحانی هنگامی که می خواهد افرادی را از حقوق و مزایای اداریشان محروم سازد؛ باید نهایت درایت و خردمندی را به کار برد که هر مورد با توجه به شرایط ویژه آن، تحت بررسی در آید و نیز لازم است درک شود که تنفیذ تنبیهات امری (در موارد فوق الذکر م) کاری نیست که در پاسخ به هر رای یک دادگاه بطور خودبخود، به جریان افتد.» (رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی جنوب و غرب آفریقا مورخ ۳ می ۱۹۶۷ ـ نقل از جزوه هدایات کلی برای محفل روحانی ملی صفحه (۸۱)

انوار هدایت

۳۳ – تحقق عقد مدنی بدون عقد بهایی 

۱۹۰ : در صورتی که فقط عقد مدنی انجام شود

اگر فرد بهایی فقط مبادرت به انجام عقد مدنی بنماید مشمول تنبیه طرد اداری خواهد شد؛ و اگر محفل روحانی متقاعد شود که چنین زوجی پشیمان هستند؛ مشروط بر آنکه مراسم عقد امری را بجا آورند؛ حقوق اداریشان اعاده خواهد شد.
(مکتوب منیع معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی پرو مورخ ۲۳ جون ۱۹۶۹)

انوار هدایت

۳۴ – رضایت پدر و مادر به عقد اسلامی هر دو طرد

۱۹۱ : اگر والدین برخلاف قانون ،امر رضایت دهند؛ حقوق اداریشان سلب خواهد شد

در ارتباط با سوءال آن جناب راجع به مورد آقا و خانم … و دخترشان، حضرت ولی امرالله، عملکرد محفل شما را مبنی بر طرد اداری هر سه نفر، کاملا صحیح و بجا، تلقی می فرمایند. اقدام آنان در انجام عقد اسلامی، برخلاف موازین امری و آنگونه که آن جناب در نامهء خود ذکر کرده اید؛ دست کم بسیار نگران کننده است و اگر اهل بهاء چنین اعمالی را شدیدا محکوم و مذموم نشمارند،
ممکن است دوستانی دیگر در اوان سستی و فتور ترغیب شوند چنین خطایی را تکرار کنند. (توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محافل روحانیه ملیهء هندوستان، پاکستان و برمه مورخ ۱۰ مارچ ۱۹۵۱)

انوار هدایت

۳۵ – عدم اجازه از پدر و مادر موجب طرد اداریست 

لزوم رضایت والدین برای ازدواج و غیره و نیز
اعمال و رفتار زشت و ناپسندی که به شهرت و نیک نامی امر الهی، آسیب وارد می سازد

۲۰۰ : شدیدترین تنبیهی که در اختیار است – محرومیت از حقوق اداری

…. هیکل مبارک معتقدند کلیه محافل روحانیه ملیه باید به خاطر داشته باشند، سوای طرد روحانی که منحصرا تحت اختیار ولی امرالله بوده، نتیجتا سلاح اجرایی بسیار سنگینی بحساب می آید؛ این تنبیه طرد اداری (م)، شدیدترین مجازاتی است که ما فعلا در جامعه امر، در اختیار داریم
آن حضرت تاکید میفرمایند که به خاطر اموری که اهمیت چندانی ندارد، هرگز نباید نام فردی از لیست انتخاباتی حذف و یا از حقوق و مزایای اداری محروم گردد. مواردی که چنین تنبیهی را ایجاب می نماید عبارتند از نقض قوانین امری مثل لزوم رضایت والدین برای ازدواج و غیره و نیز
اعمال و رفتار زشت و ناپسندی که به شهرت و نیک نامی امر الهی، آسیب وارد می سازد.
توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی کانادا مورخ ۳ مارچ

انوار هدایت

۳۶ – سلب نسبت برای فرار از عقوبت ازدواجی که وجاهت قانونی طبق قوانین بهایی ندارد تبدیل به طرد می گردد 

چگونگی تغییر سلب نسبت به طرد 

۲۰۳ : فرد موء من نمیتواند با کناره گیری از امرالله و به قصد نقض قوانین امری با توسل به مصونیت حاصل از آن از طرد اداری معاف شود

همانگونه که مطلعید یک فرد موءمن نمی تواند با توسل به حیلهء کناره گیری از امرالله و به قصد هنک و نقض قوانین آن به استناد مصونیت حاصله خود را از مجازات طرد اداری معاف سازد. اما محفل روحانی بایستی از بابت اینکه آیا واقعا چنین قصدی پنهانی انگیزهء کناره گیری بوده است یا خیر، مطمئن باشد. سابقه عدم فعالیت فرد و وضعیت کلی او در قبال امرالله، می تواند محفل روحانی را در استنتاج اینکه کناره گیری او ، حتی اگر بلافاصله بعد از ازدواج باشد، توام با حسن نیت است یا نه؛ یاری دهد و در چنین حالتی است که میتوان با تقاضای او موافقت نمود.
رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده، ۲۰ می ۱۹۷۱)

انوار هدایت

۳۷ – کتمان عقیده برایی ازدواج منجر به طرد اداری می شود ولی بهایی محسوب می گردد 

مورد اول : 

۲۰۴ : کتمان عقیده کناره گیری از امرالله محسوب نمیشود

اگر فردی، در حالیکه هنوز به حضرت بهاءالله ایمان دارد بهایی بودن خود را انکار نماید؛ این اقدام او کناره گیری از امرالله تلقی نمیشود؛ بلکه کتمان عقیده محسوب می گردد و این کاری است که موازین امریه انجام آن را به قصد نقض قوانین، تائید نمی کند.
اگر به یک فرد موء من که مایل نیست قانون امری معینی را رعایت نماید، اجازه داده شود، به قصد نقض آن قانون، جامعه را ترک کرده سپس با مصونیت از تنبیه مجددا به آن باز گردد؛ چنین اقدامی بمنزلهء سخریه قانون الهی خواهد بود … از فحوای نامه های آقای …. به وضوح معلوم است که او همواره به حضرت بهاء الله اعتقاد داشته و از این قانون که ازدواج موکول به رضایت والدین است آگاه بوده است و نیز مشخص است که او به جهت اینکه بتواند با مصونیت از تنبیه این قانون را نقض کند؛ کتمان عقیده نموده است؛ بنا بر این باید او را فردی بهایی اما فاقد حقوق اداری به حساب آورد. رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده آمریکا مورخ ۱۵ می (۱۹۶۷)

مورد دوم :

کتمان عقیده برای گرفتن اقامت در کشوری  منجر به طرد اداری می شود 

۲۱۵ : اهل بهاء تحت هیچ شرایطی نباید کتمان عقیده کنند

حضرت ولی محبوب امر الله مقرر فرمودند راجع به اطلاعاتی که اخیرا در بارهء آن جناب دریافت نموده اند، مبنی بر اینکه در تقاضانامه خود برای اقامت دائم در کشور … مذهبتان را پروتستان ذکر کرده اید و به هیچ طریقی مشخص ننموده اید که بهایی هستید؛ با شما مکاتبه نمایم.
آن حضرت دستور فرمودند به اطلاع شما برسانم که از دریافت این اخبار بسیار متعجب و محزون شدند و مخالفت خود را با چنین اقدامی ابراز داشتند؛ همچنین اظهار فرمودند که اگر قبلا در این مورد که چنین عملی تحت هیچ شرایطی نبایستی انجام شود، آگاهی لازم به شما داده شده بود؛ برای هیکل مبارک فقط یک راه باقی میماند و آن سلب حقوق اداری شما بود. به یقین در آینده، نتیجه چنین خطایی سلب فوری حقوق اداری خواهد بود.
در ایران حتی در دوران مصائب و بلایا، یعنی زمانی که حیات احباء در معرض مخاطره بود و برای کسانی که خود را مسلمان خوانده از امرالله کناره گیری میکردند آزادی و آسایش کامل مهیا میگشت؛ حضرت ولی امرالله کسانی را که دیانت خود را علنا ابراز نمی داشتند نه تنها از حقوق اداری محروم میساختند بلکه . حتی آنان را در زمره عهدشکنان به شمار می آوردند. بنا بر این ملاحظه مینمائید که برای یک فرد بهائی این امری کاملا غیر ممکن و غیر قابل قبول است که تحت هر شرایطی بدون توجه به اینکه چه نتایجی ببار خواهد آمد دین خود را چیزی غیر از بهایی ذکر نماید … (توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به دو نفر از احباء، ۳۰ آپریل ۱۹۵۷)

۳۸ – تحریم تجاری مطرودین و غیر بهائیان به جرم کار دادن به مطرودین

این سند نشان دهنده این است که بیت العدل کلیه مراکز تجاری و موسسات اداری که یا تحت مدیریت منتقدین تشکیلات بهایی یا افراد منتقد در آن هستند را تحریم اقتصادی ووو کرده است

جناب عبدالعلی علائی درکتابش،”دستخط های بیت العدل” ج ۱ص ۲۱۵ متن این بیانیه را می آورد:

“محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران شیدالله ارکانه درجواب مکتوب مورخ ۸ شهرالجمال آن محفل،مرقوم میگرددکه اصولا لزوم استبعاد واجتناب یاران از ناقضین عهد ومیثاق برآن امناء حضرت رحمان بخوبی واضح ومبرهن است،لهذا اگراستخدام یا عضویت یاران در محلی مستلزم معاشرت وارتباط با ناقضین عهدوپیمان باشدازوظائف حتمیه آن محفل است که یارانرا در چنین مواردی آگاه وبرحذرفرمایند …”

۳۹ – برخورد جدی با افرادی که ایان تسعه را رعایت نمی کنند :

مورد اول

بهائیان از قدیم الایام برای تعطیل کردن شغل خود در ایام تسعه تحت فشار بودند و اگر این تعطیلات را عمل نمی کردند تهدید به طرد می شدند

اخبار امری شهریور ۱۳۴۳

درباره رعایت تعطیلات امریه

احبای عزیز الہی بیانات مقدسه و اوامر مطاعه را جع برعایت تعطیلات امریه را برای شعائر دینیه را زیارت نموده و توجه فرمودند که رعایت آن در توقیعات منیعه مبارکه مولای حنون تا چه حد قابله شمرده شده حتی نسبت به مشاغلی که منحصرا احبا عهده دار هستند اشتغال آنانرا در ایام مزبور مجاز نفرموده و میفرمایند کسر حدود بهیچ وجه جائز نه واستثنائى محبوب و مقبول نبوده ونیست سستی و تهاون در این موارد علت ازدیاد جرئت و جسارت – دشمنان امر الله خواهد کشت در اجرای این ا و ا مر مقد سه بسیاری از احیای عزیز الهی که حتی وسعت مالی نداشته و شاید برای اعاشه روزانه خود مجبور بکار هستند به اطاعت از امر مبارک بکمال خلوص وصفا ایام مزبور را تعطیل میکنند و همچنین افراد احیای عزیز و ثابت قدمی بوده و هستند که دربعضی نقاط وحتی در اوقات ضوضاء که تعطیلات وبستن محل کار وکسب موجب خطر و خسارت نیز برای آنان شده ا جرای امر الهی و تعزیز شعائر امریه را بر مصالح مادیه خویش ترجیح داده شکوه و جلال امر افخم أعلى وشان جامعه جهانی بهائی را در انظار یار واغیار جلوه گر ساخته اند از جهتی گاهی مشاهده میشود محدودی از احبا بعلت عدم اطلاع وبدون توجه به ایام محرمه تعطیلات مزبور را رعایت نمینمایند و گاهی با وجود تعلق مو سسات و محل کار به خود آنان وبا داشتن عده ای کارکنان بهائی و غیر بهائی در ایام متبرکه بکار اشتغال دارند واین اعمال بفرموده مبارک علت ازدیاد. حرئت و جسارت دشمنان امر الله میشود .
این محفل طی متحد المآل نمره ۴۶۴ از عموم محافل مقدسه روحانیه محلیه شید الله ارکانهم تمنی نموده است مراتب فوق را با طلاع عموم احبای الهی برسانند و تا چنانچه نفوسی رعایت تعطیلات امریه ننمایند اکیدا بآنان اخبار فرموده به اجرای وظائف مزبور متوجه شان فرمایند . و چنانچه بتذکرات ان محافل مقدسه توجهی ننمودند مراتب را برای اخذ تصمیم به این محفل مرقوم دارند

مورد دوم :

سند جاسوسی تشکیلات بهائی از اعضایش . گزارش دستنویس و تایپی از چگونگی و سطح تجسس در زندگی بهائیان توسط نهاد امنیتی تشکیلات بهائی .

=====

تاریخ ۱۲ – ۲ – ۱۳۵۲ 
لجنه مجلله صیانت روحانی دامت توفیقاتها
طبق اطلاع واصله آقایان یعقوب تأیید آدرس کوچه برلن مغازه ارگو و موسی تأیید چهارراه امیر اکرم مغازه کرمل و عطاء الله مهاجری باغ نو جنوبی امیر آباد مقابل پارک فرح فروشگاه سعید مغازه خود را در ایام نوروز و اول عید رضوان تعطیل ننموده نفر اخیر اظهار میدارد دو نفر کارگر گذاشتم و خودم در مغازه نیستم ولی مرتبا خودش در مغازه میباشد.
آقای عزیز الله ابراهیمی که در خیابان دخانیات چوب فروشی شیر مرد تیرانداز است دختر و پسر خود را بشریعت حضرت موسی عقد و ازدواج امری ننموده است آقای هوشنگ شایانی عراقی که با پدر خود آقای نصرالله شایانی عراقی در پشت شهرداری مغازه رادیو فروشی دارد و داماد آقای عزت الله اقراری بوده یکسال قبل با عقد اسلامی با یک خانم ازدواج نموده است.
مستدعى است مراتب فوق را مورد توجه و رسیدگی قرار داده نتیجه اقدامات نظرات را مرقوم فرمایند .
بار جاری تأیید

مورد بعدی :

کمیته صیانت و بازجو هایش در مورد اجرای اوامر بهائی ، بهائیان را حتی برای باز بودن مغازه استنطاق می کنند .

کمیته صیانت و بازجو هایش در مورد اجرای اوامر بهائی ، بهائیان را حتی برای باز بودن مغازه استنطاق می کنند .
امروز بیت العدل برای اجرای قوانین مملکتیدر ایزان- که برای همه باید یکسان اجرا شود – فریاد وا مصیبتا و وا حقوق بشرا سر می دهد که چرا کسب بهائیان پلمپ می شود ! در صورتی که اگر خود بهائیان اقدام به بستن مغاره خود نکنند باید به قراول ها و آژان ها و داروغه ها و پلیس های حفاظت و امنیت کمیته صیانت پاسخگو باشند .

۸ – ۳ – ۱۳۵۱

متن سند :
احتراما عطف به نامه ۴۲۴ شهر الجمال ۱۲۹ آقایان عطاء اله مهاجری ، یعقوب تایید و موسی تایید که مغازه و فروشگاه خود را در ایام نوروز و اول عید سعید رضوان تعطیل ننموده اند . به لجنه دعوت و در جلسه مورخ ۲۶-۲-۵۲ لجنه حاضر شدند . آقای عطاء اله مهاجری توضیح دادند وضع و شرایط کار در مغازه اینجانب طوری است که باید باز باشم . به خصوص از لحاظ تحویل و فروش شیر که تاریخ مصرف دارد . و باید برای عمل تحویل و تحول شیشه های شیر هر روز مغازه باز باشد . و از این وضع خود اینجانب نیز ناراحت هستم . به ایشان (بالمال ) توصیه شد کسر حدود بهائی جائز نیست . به خصوص دلیل ذکر شده به هیچ عنوان موجه نیست . قول دادند از این به بعد مراعات ایام متبرکه امری را نمایند .
آقایان یعقوب تایید و موسی تایید ضمن اینکه تایید نمودند مغازه های خود را باز نموده اند قول دادند ترتیبی اتخاذ فرمایند .که حتما این فریضه وجدانیه را به نحو احسن مراعات و من بعد مغازه های خود را در ایام متبرکه امری تعطیل نمایند .آقای یعقوب تایید علت باز بودن مغازه خود را که در کوچه برلن واقع است چنین توجیه کردند. در مغازه با دو نفر شریک هستند . چون ناراحتی زیادی ایجاد کرده بودند ناچار با آنها فسخ نموده و اینجانب را با مقداری بدهی مواجه نمودند که … از لحاظ حفظ آبرو و حیثیت خود چنین تشخیص دادم که دریافت ( درآمد ) بیشتری داشته باشم تا بتوانم قرض خود را ادا نمایم و با کمال شرمندگی اذغان دارم که بر خلاف نص رفتار کرده ام و تصمیم دارم مغازه را واگذار و از این قید رهایی یابم . تذکرات لازمه در … لجنه به آقایان داده شد و قول … دادند من بعد مراعات تعطیلی ایام متبرکه امری را نمایند . با رجای تایید .

مورد بعدی :

گنجینه حدود و احکام اشراق خاوری ص ۳۵۷ – ۳۵۸

بر حسب تشخیص این محفل مقصود از لیالی ایّام متبّرکه شب قبل از حلول ایّام مزبوره است و در توقیع محفل مقدّس روحانی ملّی بهائیان ایران مورّخ ١۴ شهرالکمال ٩۵ = ١۴ اگست

١٩٣٨ میفرمایند قوله الأحلی:

“در خصوص خبّازها و قصّابها و صاحبان این قبیل مشاغل در نقاطیکه مشاغل مزبوره منحصر باحبّاء است سؤال نموده بودید که در این قسمت استثنائی در ایّام محرّمه متبرّکه برای آنان

ص ٣۵٨

هست یا نه فرمودند بنویس کسر حدود بهیچوجه من‏الوجوه جایز نه و استثنائی مقبول و محبوب نبوده و نیست. سستی و تهاون در این موارد علّت ازدیاد جرأت و جسارت دشمنان امرالله خواهد گشت.”

مورد بعدی

۱۰۲۲ :

اما قضیه در موردی که نانوایی متعلق به فرد بهایی متفاوت است. در این حالت هیچگونه عذر و بهانه ای درباره علل باز بودن نانوایی در ایام محرمه بهایی مسموع و مقبول نخواهد بود. زیرا همیشه ناتوانیهای غیر بهایی موجود و عامه مردم می توانند از آنها خرید کننده (توقیع مورخ ۲۸ فوریه ۱۹۳۷ از جانب حضرت ولی امر الله خطاب به یکی از احیاء)

مورد بعدی :

۱۶ : محافل روحانیه محلیه – تأسیس

جمال اقدس ابهی در کتاب مستطاب اقدس مراجع به سوال آن جناب در مورد محفل روحانی محلی باید باطلاع برساند؛ این محفل در حقیقت موسسه ای است الهی که به مشیت حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس، بعنوان بیت العدل محلی، ابداع و ایجاد گشته حضرت عبدالبهاء، بوضوح، اصالت و اقتدار آن را تبیین و وظائف و مسئولیتهایش را تشریح و وجوه تفاوت و تمایزش را با سایر موسسات اداری، چچه متعلق به گذشته و یا مربوط به حال، توضیح فرموده اند. در این زمینه آن جناب را به رجوع به کتاب و منتخباتی از آثار حضرت عبدالبهاء، بخشهای ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ ، هدایت می کنیم.

روشن است، در حالیکه محفل روحانی محلی بایستی بر جمیع مسائل و امور امری در حوزه تحت اشراف خود، از جمله ترتیب ضیافات نوزده روزه رعایت ایام محرمه، انتخاب اعضاء محفل روحانی، ترویج امر تبلیغ، مراقبت از سلامت روحانی احیای الهی و تعلیم و تربیت نونهالان بهایی و غیره، نظارت و مدیریت داشته باشد؛ در عین حال، لازم است نفس محفل و جمیع احیاء، در برابر حکومت محلی، چه از نوع شورای قبیله ای باشد و یا از نوع شورای شهرداری، شهروندانی خوب و وفادار بحساب آیند.

(رقیمه شریفه صادره از جانب معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی برزیل مورخ ۱۳ آپریل

(۱۹۸۳

انوار هدایت

مورد بعدی :

۵۱۷ : اطفال پانزده ساله و قانون کتاب اقدس

و اطفال پانزده ساله در ارتباط با رعایت قانون کتاب مستطاب اقدس روزه و نماز از وظائف آنان است ولی اطفال کمتر از ۱۵ سال محققا باید ایام محرمه را رعایت نموده و در آن روزها اگر امکان ترتیب در بین باشد به مدرسه نروند. (ترجمه)

استخراج از نامه ای که از طرف حضرت ولی امر الله به محفل روحانی ملی ایالات متحده آمریکا نوشته شده ۲۵ اکتبر (۱۹۷۴)

====

مروری بر شجره نامه میرزا حسینعلی نوری و اجرای مجازات طرد روحانی در مورد آنان بسیاری از مطالب را برای ما روشن می کند.

میرزاحسینعلی نوری که اغلب آنرا با نام بهاء یا بهاءالله می شناسند سه همسر و هفت فرزند بشرح زیر داشته است :

الف) از آسیه خانم با نام خانوادگی نواب فرزندان زیر بدنیا آمدند :

http://reference.bahai.org/fa/t/o/BKG/bkg-33.html#pg33

۱-        ۱- عباس ( ملقب به عبد البهاء)

۲-         ۲- بهیه ( ورقه علیا) که بصورت مجرد تا پایان عمر باقی ماند و ازدواج نکرد.

آسیه که از او به ام الکائنات ( مادر هستی) تعبیر کرده اند بوسیله پیروان میرزا علی محمد باب تکذیب و از زمره بنیانگذاران تاریخ بابی حذف گردید.

بهاءالله به وی لقب نوابه را داد و این از آن جهت بود که وی دختر نواب تهرانی بوده است ( به نقل از کواکب الدریه آیتی جلد ۲ ص ۴ )

حضرت بهاالله: صفحه ۲۳۷

٣٠ – صعود حضرت اسیه خانم والده حضرت عبدالبهااولین حرم مبارک حضرت بهاالله که در سال ١٢۵١ در سن هیجده سالگی اختیار فرمودند سرکار اسیه خانم بنت جنابمیرزا اسمعیل وزیر نوری است که انحضرت در اثار نازله ان محترمه را بلقب نواب و ورقه علیا ذکر فرمودند. قوله الاعلی : “یا نواب یا ایتها الورقه المنبته من سدرتی و الموانسه معی علیک بهائی و عنایتی و رحمتی التی سبقت الوجود انا نبشرک بماتقربه عینیک و تطمئن به نفسک و یفرح قلبک ان ربک هو المشفق الکریم قد رضی الله عنک من قبل و من بعد واختصک لنفسه …

http://reference.bahai.org/fa/t/o/HB2/hb2-241.html#pg237

ب) بی بی فاطمه ( مهدعلیا ) که فرزندان زیر منتسب به اوست :

۳- محمد علی افندی

۴- صمدیه

۵- ضیاءالله

۶- بدیع الله

بی بی فاطمه و هر چهار فرزندش توسط عبدالبهاء مورد طرد قرار گرفتند و ارتباط با آنها ممنوع اعلام شد.

بهاء الله به بی بی فاطمه لقب مهد علیا را داد ( و این لقبی بود که مخصوص مادر پادشاه ایران می باشد ) ( به نقل از کواکب الدریه ص ۸ )

http://reference.bahai.org/fa/t/se/GPB/gpb-505.html#pg489

ج) گوهر خانم که تنها یک فرزند بدنیا آورد :

۷- فروغیه

بهاءالله به سومین همسرش هیچ لقبی اعطاء نکرد. البته این همسر بهاء نیز بعدا توسط عبدالبهاء مورد طرد قرار گرفت و بهائیان از تماس با وی منع شدند.

عباس عبدالبهاء با زنی بنام منیریه خانم ازدواج کرد که حاصل آن ۴ دختر به نامهای زیر بود.

۸- ضیائیه

۹- طوبی

۱۰- روحا

۱۱- منور

هادی افنان با ضیائیه (۸) ازدواج کرد و حاصل آن فرزندان زیر بود :

۱۲- شوقی

۱۳- روح انگیز

۱۴- مهرانگیز

۱۵- حسین

۱۶- ریاض

نام خانوادگی این ۵ فرزند ربانی بود ( شوقی ربانی و … ) و جالب است بدانید هادی افنان (پدر شوقی) و تمام خواهران و برادران شوقی توسط خود شوقی طرد روحانی شده و بهائیان از تماس با آنها منع شدند؟؟؟؟!!!!

محسن افنان با طوبی(۹) ازدواج کرد و سه فرزند باسامی زیر بدنیا آوردند :

۱۷- روحی

۱۸- سهیل

۱۹- ثریا

وباز محسن افنان و طوبی و تمامی فرزندانشان همگی توسط شوقی افندی مورد طرد قرار گرفتند؟؟؟!!!

جلال شهید با روحا (۱۰) ازدواج کرد و حاصل آن ازدواج نیز سه فرزند باسامی زیر بود:

۲۰- منیر

۲۱- حسن

۲۲- زهرا

این خانواده نیز تماما بوسیله شوقی طرد شدند.

احمد یزدی نیز با منور (۱۱) ازدواج کرد و از آنها هیچ فرزندی بدنیا نیامد. جالب است بدانید که این دو نفر نیز بوسیله شوقی طرد شدند.

سید علی افنان با فروغیه (۷) ازدواج کرد و حاصل آن ۴ فرزند باسامی زیر بود :

۲۳- حسین

۲۴- نیر

۲۵- حسن

۲۶- فوزی

سید علی افنان و فروغیه نیز بوسیله عباس افندی طرد روحانی شدند و فرزندانشان نیز بوسیله شوقی طرد شدند.

محمد علی افندی (۳) ابتدا با زنی بنام معصومه ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند باسامی زیر است :

۲۷- شعاع الله

۲۸- امین الله

سپس همسر دیگری بنام هزاریه اختیار نمود و از وی فرزندی بدنیا آمد بنام :

۲۹- موسی

جالب است بدانید محمد علی افندی و کلیه همسران و فرزندانش بوسیله عباس افندی مورد طرد قرار گرفتند ؟؟؟؟!!!!

مجد الدین موسی با صمدیه (۴) ازدواج و حاصل آن ازدواج نیز دو فرزند باسامی زیر بود :

۳۰- مریم

۳۱- زرانگیز

کل اعضای این خانواده نیز توسط عبدالبهاء طرد شدند.

ضیاءالله(۵) نیز با زنی بنام ثریا سمندر ازدواج کرد که از این وصلت فرزندی بدنیا نیامد. ضیاءالله و همسرش نیز توسط عبدالبهاء طرد شدند.؟؟؟!!!

بدیع الله (۶) ( جوانترین فرزند بهاءالله با لقب غصن انور ) با زنی بنام عالیه ازدواج و حاصل آن ۵ فرزند باسامی زیر بود

۳۲- سجیج

۳۳- صالح

۳۴- قمر

۳۵- عفت

۳۶- عصمت

کل اعضای این خانواده نیز توسط عبدالبهاء مورد طرد واقع شدند.

مشاهده شد که چگونه بیش از ۸۰ درصد از خاندان میرزا حسینعلی نوری توسط رهبران بهائیت طرد شده اند. رهبرانی که شعارهای گوشنواز و دل انگیزی نظیر « همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار» و « عاشروا مع الأدیان بالروح و الریحان »  را سر داده اند ولی گویا خود فراموش کرده اند به آن عمل کنند  و عمل آنان دقیقا خلاف مدعای آنان است.

از این اتفاقات نتیجه ای بسیار تلخ و از طرفی بسیار آموزنده ذهن هر خواننده منصف را به خود مشغول می دارد که رهبران بهائیت با آن شعارهای فریبنده و خالی از عمل صرفا سودای قدرت در سر داشته اند و اصلا  دیانتی در کار نبوده و وضعیت فعلی تشکیلات بهائی نیز شاهد این مدعاست.

نقد تشکیلات و تصمیماتی که سران تشکیلات می گیرند ، از طرف اعضای ساده گروه، از بدیهی ترین اصول دموکراسی در هر تشکیلاتی است که تمامی عالمان علوم اجتماعی بر آن اتفاق نظر دارند، اما در جامعه بهایی هر که انتقادی نسبت به تصمیمات بیت العدل داشته باشد، دچار مجازاتی چون طرد می شود که خود مجازاتی بدوی است

فلوچارت مطالب قبل :

=====

⬛️تصویر مادر #شوقی افندی و خواهر جناب #عبدالبهاء بدلیل عدم قبول وی توسط شوقی از بهائیت #طرد شدند

===

سانسور باب ۷۶ گنجینه حدود و احکام پیرامون طرد

===

اسامی طردشدگان(تشکیلات بهائی) از سال ۱۳۳۶_۱۳۴۶

لینک منبع :

https://ahdvamisagh.wordpress.com/2023/03/11/طرد-از-دیدگاه-دیانت-بهائی/

در ذیل به اسامی تعدادی از احبّا که طیّ ده سال (۱۳۳۶ تا ۱۳۴۶) طرد شده‌اند و پاکسازی گسترده‌ای که بیت العدل بدلی جهت کودتای نه‌چندان کم سر و صدای خود برای تصرف قدرت مطلق در دیانت بهائی انجام داده است، اشاره می‌شود.

 جهان افروز ادراکی ساری
توفیق آشچی عکا
نادر آشچی عکا
محمود آشچی عکا
جهانگیر اردکانی مشهد
فرج اله ایثاری طهران
علاء الدین بدیعیان سبزوار
علی اکبر بلوری سبزوار
علی آقا بیگی سبزوار
آفاق بالاداده سبزوار
حسن بهره مند طهران
چراغعلی تبیانی طهران
ید اله ثابت راسخ طهران
محترم ثابت راسخ طهران
احد ثابت راسخ اصفهان
داراب ثابت راسخ اصفهان
ولی اله ثابت راسخ اصفهان
عین اله ثابت راسخ اصفهان
مسعود جمالی طهران
بهوش جمالی طهران
معظمه جهان بخش مشهد
اردشیر خوشنویس خلخال
طاهره دلنواز مشهد
منیر درخشان پاریس، فرانسه
ربابه درخشان کلاله بندر گز
روح اله درخشان کلاله بندر گز
رمضان درمیانی طهران
نصرت اله ذبیحی شیراز
میسن ریمی آمریکا
کاظم رئیس الساداتی
زیور روشن دل کلاله بندر گز
اسد اله رضایی خرمشهر، آبادان
سید بابا سلیلی شاهی
جک سوقومونیان فرانسه
ماهرخ سربلند مشهد
امان اله شفا آمریکا
باهره سوردی زاده زرگنده طهران
ندیم شهیدی
محمد شمسیان قلهک طهران
طاهره عیال محمد شمسیان قلهک طهران
دختر صبری جمال صبری جمال اردن، اسرائیل
حبیب فرهادیان
برنارد میرن پاریس، فرانسه
شعاع اله فروغی طهران
موهبت اله فروغی طهران
حشمت اله قریشی پاکستان
جان کاره پاریس، فرانسه
جلال کهن طهران
رضوانیه کهن طهران
منیر کامیاب مشهد
روحیه مرکزی همدان
فیض اله محمدزاده شاهی
جوئل مارانژلا پاریس، فرانسه
ابراهیم منائری اسرائیل
محمد مهتدی خلخال
علی منشادی ساری
زین العابدین و عائله منشادی ساری
حسین و عائله منشادی عکا
جمشید مقناط طهران
جمشید معانی طهران
سید کلیم اله معانی طهران
سید ضیاء معانی طهران
عبداله مستقیمی طهران
سپهر معانی مشهد
زکیه معانی طهران. مشهد گنبد
جلال نصرتی طهران. مشهد گنبد
بی بی علیا نصرتی طهران. مشهد گنبد
جواد نصرتی طهران. مشهد گنبد
کیوان معانی طهران. مشهد گنبد
همسر کیوان معانی معانی طهران. مشهد گنبد
بی بی سرور نصرتی تربت حیدریه
نوریه نصرتی طهران
داوود نصرتی تربت حیدریه
معصومه بیگم مصباح تربت حیدریه
منوچهر مستقیمی طهران. کرمانشاه. سنندج
جمشید نصرتی طهران. کرمانشاه. سنندج
سروریه مقناط یوسف آباد
مهی الدین معانی یوسف آباد
نجات الله ماخانی طهران
عیال طهران
نعیم نعمتی مشهد
بی بی ناز نعمتی مشهد
فاطمه نوری تبریز. رضائیه.مهاباد
علی نوری تبریز. رضائیه.مهاباد
معصومه نوری
نصرت الله وحدت یمینی
باهره هرازی
نگار احسان
وداد
جهان اکبری

==

چند سند از سخنان عبد البهاء پیرامون مطرودین و ناقضین  :

عباس افندی ( عبدالبهاء ) در الواح وصایا می­گوید :«ایادی امر اللّه باید بیدار باشند بمحض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولیّ امر اللّه گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانه­ای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض بصورت خیر در آید تا القای شبهات کند . ». عباس افندی ، الواح وصایای مبارکه ، موسسه مطبوعات امری ، صفحه ۱۳

======

مطالب ناقضین و نقض عهد :

هر چه غیر نص مطرح شود و تاویل شود نقض عهد است علاوه بر اینها حضرت بهاءاللّه تفسیر آیات و تعالیم را جز از طرف مبیّن منصوص اکیداً منع فرموده‌اند و حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای خود حضرت شوقی افندی را بعنوان ولیّ امراللّه معیّن و تبیین آیات اللّه را بعد از خود بایشان محوّل فرموده‌اند .

پس از یکهزار سال یا بیشتر ظهور دیگری در ظلّ حضرت بهاءاللّه با حجج و دلائل متقنه بر اثبات رسالت خویش ظاهر خواهد شد ولی تا آن موقع آثار حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امراللّه و تصمیمات بیت العدل اعظم مراجعی هستند که تمام بهائیان باید برای

ص ١۴٩

کسب هدایت بآن رجوع نمایند . هیچ بهائی نمیتواند بر اساس تفسیر مخصوصی از تعالیم مکتب یا فرقه‌ای تأسیس نماید و یا ادّعای ظهوری نماید و هر کس بر خلاف این اوامر قیام کند ناقض عهد شمرده میشود. حضرت عبدالبهاء میفرمایند ” دشمن امر اللّه کسی است که بیانات و آثار حضرت بهاءاللّه را بزعم خود و ادراک خویش تفسیر نماید و جمعی را حول خویش جمع کرده تشکیل حزبی نماید و بشهرت مقام و ستایش خود پردازد  و درامر اللّه تفرقه اندازد “(١٢) .

و در لوح دیگر میفرمایند : ” این شبهات نقض مانند کف دریاست و دریا بی‌کف نمیشود بحر میثاق یک موج زند تا اجسام میّته را بکنار اندازد زیرا دریا جسم مرده قبول ننماید. اینست که بحر میثاق موج زد تا اجسام میّته را بیرون انداخت یعنی نفوسی را که از روح الهی بی‌بهره‌اند و تابع نفس و هوی ، هواء ریاست در سر دارند. باری این کفهای دریا بقائی ندارد عنقریب محو و نابود گردد ولی دریای میثاق الی الابد پر موج است و در جوش و خروش “(١٣) .

اگر مردم بخواهند ترک دین کنند هیچ چیز مانع نتواند شد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند ” حقّ بنفسه احدی را مجبور نمیکند روحانی شود انسان باید از حقّ آزادی و اختیار برخوردار باشد “(١۴) . ولکن قوّهء روحانی عهد و پیمان بهائی طوری است که تشتّت و تفرّق را در جامعهء بهائی کاملاً غیر ممکن میسازد . –  بهاءالله وعصر جدید

=====

طرد :

جذامی – فرزندان طاهره

انسان باید با نفوسی که بر عهد و میثاق ثابتند معاشرت نماید و با ابرار الفت کند زیرا قرین سوء سبب می شود که سوء اخلاق سرایت می‌نماید نظیر مرض جذام که ممکن نیست انسان با مجذوم الفت و معاشرت نماید و مرض جذام سرایت نکند این بجهت حفظ و صیانت است. این نصّ انجیل را ملاحظه کنید که برادران حضرت مسیح آمدند نزد حضرت مسیح عرض کردند که اینها برادران شما هستند فرمودند که برادران من نفوسی هستند که مؤمن بخدا هستند و قبول ننمودند که با برادران معاشرت و مجالست نمایند بهم نین قرّه العین که معروف آفاق است وقتی که مؤمن بخدا شد و منجذب بنفحات الهی گشت از دو پسر بزرگ خویش بیزار شد زیرا مؤمن نشدند و دیگر ابداً بانها ملاقات نکرد و حال آنکه دو اولاد رشید او بودند و میگفت که احبّای الهی

ص ۴٢٢

جمیع پسران من هستند ولی این دو ابداً پسر من نیستند و بیزارم. ملاحظه نمائید که باغبان الهی شاخه خشک و یا ضعیف را از شجره طیّبه قطع می‌نماید و شاخ درخت دیگر را باین شجره پیوند می‌نماید هم فصل میکند و هم وصل میکند 

حضرت عبدالبهاء : مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳ ص ۴۲۲

===============

عبدالبهاء بی‌نهایت مهربانست ولی مرض مرض جذام است چه کند همچنانکه در امراض جسمانی باید معاشرت و سرایت را منع کرد و قوانین حفظ الصحّه را مجری داشت زیرا امراض ساریه جسمانی بنیان بشر را براندازد بهمچنین باید نفوس مبارکه را از روائح کریهه و امراض مهلکه

ص ۴٢٣

روحانی محافظه و صیانت کرد و الّا نقض نظیر مرض طاعون سرایت میکند و کلّ هلاک میشوند در بدایت صعود مبارک مرکز نقض تنها بود بعد کم کم سرایت کرد و این بسبب الفت و معاشرت واقع شد 

١۴نوفمبر سنه ١٩٢١ عبدالبهاء عباس

حضرت عبدالبهاء : مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳

==================

اسم: گوهر یکتا
مؤلّف: حضرت روحیه خانم ، امه البهاء
مترجم: ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی

ناقضینی که در ایّام حیات مبارک حضرت عبدالبهاء وجود داشتند بعد از صعود نیز از هیچ عملی کوتاهی  ننمودند تا کار را بجائی رساندند که در اوائل ولایت امر کلید روضهء مبارکه را غصب نمودند معلوم است که با این عمل عدّه ای از دشمنان نیز به آنان ملحق شدند. در مصر فائق ارمنی که جمعیّت علمیّه تشکیل داد و این جمعیّت را در برابر تشکیلات متینه ای که حضرت ولیّ امرالله بروی کار آوردند در نزد خود و دیگران عَلَم نمود بعد از آنکه هیکل مبارک الواح وصایا را مطالعه و طرز رفتار فجیع ناقضین را مداقّه فرمودند برای هر حمله و لطمه ای حاضر و آماده شدند ولی بروز چنین فسادی با چنین جسارتی که کلید قبله اهل بهاء را غصب نمایند بالمرّه غیر منتظر بود و بینهایت سبب لطمه روحی و انقلاب فکری آن هیکل نازنین شد. هرگز فراموش نمیکنم در سال ١٩٢٣ که با مادرم مشرّف بودیم هیکل مبارک بستری بودند و هر دو ما را باطاق خواب خود دعوت فرمودند و هر دو پائین تخت ایستاده بزیارت آن وجود مقدّس مشرّف شدیم هرگز آن منظره را از خاطر نمیبرم که چگونه ایشان با قلبی مجروح و شکسته در بستر افتاده بودند و سایه سیاهی زیر چشمانشان نمودار بود فرمودند تحمّل اینقدر بلایا را ندارم – کاملاً مشهود بود که در دریائی متلاطم غوطه ور بودند چقدر صعب مینمود برای جوانی که حائز مقام ولایت امر دیانتی جهانی است و حال با مرض مسری نقض روبرو گردیده اند و بایستی برای حفظ امراللّه و قوّت جامعه هر کس را باین مرض جذام مبتلا شده است از جمع یاران طرد نمایند تا بدین ترتیب اغنام الهی را از هجوم گرگهای درنده نگاهداری فرمایند . بروز نقض همه گاه موجب ناخوشی وجود اطهر میشد چنین مینمود که وجود مبارک بنحوی اسرار آمیز

ص ١٧٨

مسئول این بروزات شده‌اند و هر لطمه ای که به هیکل امراللّه وارد میشد البتّه صدمهء اصلیّهء آن متوجّه آن حضرت میگردید زیرا ایشان قلب این هیکل عظیم بودند. در سال ١٩٣٠ نغمهء نا موزون دیگری آغاز شد و آن این بود که زن دیوانه ای در امریکا اعلان کرد که الواح وصایا اصل نیست و چنان گرد و خاک نقض باطراف پراکنده شد که هوا را مسموم نمود در این موقع به تئودور پل مرقوم فرمودند :

” بزرگترین و قویترین دشمنان امر در شرق که با تمامی قوی بر ضدّ اساس امر الهی میکوشند هرگز اشاره ای بدین مطلب بی اساس نکردند که ممکن است الواح وصایا جعلی باشد البتّه با نهایت قوّت بموادّ مندرجهء در آن حمله ور شدند ولی هرگز موثّق بودن این سند الهی را انکار ننمودند. گمان میکنم هر قدر این مسئله منتشر شود ولو آنکه مربوط بیکی از حکومات گردد برای اعلای امر احسن و اولی خواهد بود شخصاً به میسیس وایتMrs. White که این نغمه را آغاز کرده توجّهی و اعتنائی ندارم بلکه برعکس بحال او ترحّم مینمایم زیرا عمل او شرافت امر را لکه دار نمیکند ولی انوار حقیقت بزودی آشکار گردد یقین دارم این شور و هیجانی که وی برپا کرده است هرگز سبب خرابی امر الهی نخواهد شد بلکه بالعکس اعمال اینگونه نفوس کلّاً بنفع امر الهی تمام خواهد شد … الواح

اسم: گوهر یکتا
مؤلّف: حضرت روحیه خانم ، امه البهاء
مترجم: ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی

========================

سخنان عبد البها پیرامون ناقضین مخصوصا برادرش 

هو اللّه

ربّ و رجائی و معینی و منائی و مجیری و معینی و ملاذی . ترانی غریقاً فی بحار المصائب القاصمه للظّهور و الرّزایا المضیّقه للصّدور و البلایا المشتّته للشّمل و المحن و الآلام المفرّقه للجمع . و أحاطتنی الشّدائد من جمیع الجهات و أحدقت بی المخاطر من کلّ الاطراف

ص ١٨

خائضاً غمار الطّامّه الکبری واقعاً فی بئر لاقرار لها مضطهداً من الاعداء و محترقا فی نیران البغضاء من ذوی القربی الّذین أخذت منهم العهد الوثیق و

المیثاق الغلیظ أن یتوجّهوا بالقلوب الی هذا المظلوم و یدفعوا عنّی کلّ جهول و ظلوم و یرجعوا ما اختلفوا فی الکتاب الی هذا الفرید الوحید حتّی یظهر لهم الصّواب و یندفع الشّبهات و تنتشر الآیات البیّنات . و لکنّهم یا الهی تراهم بعینک الّتی لا تنام نقضوا المیثاق و نکصوا علی الاعقاب و نکثوا العهد بکلّ بغض و شقاق و قاموا علی النّفاق و اشتدّ بذلک السّاق بالسّاق و قاموا علی قصم ظهری و کسر أزری بظلم لا یطاق و نشروا أوراق الشّبهات و افتروا علیّ بکلّ کذب و اعتساف . و لم یکتفوا بذلک بل زعیمهم تجاسر یا الهی بتحریف الکتاب و تبدیل فصل الخطاب و تبعیض آثار قلمک الأعلی و تلصیق ما کتبته بحقّ اوّل ظالم ظلمک و انکرک و کفر بآیاتک الکبری بما انزلته بحقّ عبدک المظلوم فی الآفاق حتّی یخدع النّاس و یوسوس فی صدور اهل الاخلاص کما أقرّ و اعترف به زعیمهم الثّانی بخطّه و ختمه و نشره فی الآفاق . فهل یا الهی ظلم أعظم من هذا و لم یکتفوا بذلک بل سعوا بکلّ فساد و عناد و کذب و بهتان و افتراء و ازدراء عند الحکومه بهذا القطر و سائر الجهات و نسبوا الیّ الفساد و ملأوا الآذان بما یشمئز منه

ص ١٩

الاسماع . فخشیت الحکومه و خاف السّلطان و توهّم الاعیان فضاقت الصّدور و تشوّشت الامور و اضطربت النّفوس و اضطرمت نیران الحسره و الاحزان فی القلوب و تزلزلت و تفرّقت أرکان الاوراق المقدّسه و سالت أعینهنّ بالعبرات و صعدت من قلوبهنّ الزّفرات و احترقت أحشائهنّ بنار الحسرات حزناً علی عبدک المظلوم بایدی هؤلاء الاقرباء الاعداء. تری یا الهی یبکی علیّ کلُّ الاشیاء و یفرح ببلائی ذَوو القربی. فو عزّتک یا الهی بعض الاعداء رثوا علی ضرّی و بلائی و بکوا بعض الحسّاد علی کربتی و غربتی و ابتلائی لأنّهم لم یروا منّی الّا کلّ مودّه و اعتناء و لم یشاهدوا من عبدک الّا الرّأفه و الولاء . فلمّا رأَونی خائضاً فی عباب المصائب و البلاء و هدفاً لسهام القضاء رقُّوا لی و تدمّعت اعینهم بالبکاء و قالوا نشهد باللّه بانّنا ما رأینا منه الّا وفاء و عطاء و الرّأفه الکبری و لکنّ النّاقضین النّاعقین زادوا فی البغضاء و استبشروا بوقوعی فی المحنه العظمی و شمّروا عن السّاق و اهتزّوا طرباً من حصول حوادث محزنه للقلوب و الأرواح . ربّ انّی ادعوک بلسانی و جنانی أن لا تؤاخذ هم بظلمهم و اعتسافهم و نفاقهم و شقاقهم لأنّهم جهلاء بلهاء سفهاء لا یفرّقون بین الخیر و الشّرّ و لا یمیّزون العدل و الأنصاف عن الفحشاء و المنکر و الاعتساف یتّبعون شهوات انفسهم و یقتدون

ص ٢٠

بأنقصهم و أجهلهم . ربّ ارحمهم و احفظهم من البلاء بهذا الاثناء و اجعل جمیع المحن و الآلام لعبدک الواقع فی هذه البئر الظّلماء و خصّصنی بکلّ بلاء و اجعلنی فداء لجمیع الأحبّاء فدیتهم بروحی و ذاتی و نفسی و کینونتی و هویّتی و حقیقتی یا ربّی الأعلی.

الهی الهی انّی اکبّ بوجهی علی تراب الذّلّ و الانکسار و ادعوک بکلّ تضرّع و ابتهال ان تغفر لکلّ من آذانی و تعفو عن کلّ من أرادنی بسوء و اهاننی و تبدّل سیّئات کلّ من ظلمنی بالحسنات و ترزقهم من الخیرات و تقدّر لهم کلّ المبرّات و تنقذ هم من الحسرات و تقدّر لهم کلّ راحه و رخاء و تختصّهم بالعطاء و السّرّاء انّک انت المقتدر العزیز المهیمن القیّوم.

ای یاران عزیز، الآن من در خطری عظیمم و امید ساعتی از حیات مفقود و ناچار بتحریر این ورقه پرداختم حفظاً لأمر اللّه و صیانه لدینه و حفظاً لکلمته و صوناً لتعالیمه . این نفس مظلوم قسم بجمال قدم با نفسی ملال نداشته و ندارم و کدری در دل نگرفتم و کلمه ئی جز ذکر خیر نخواهم ولکن تکلیف شدید دارم و ناچار و مجبورم که حفظ و صون و وقایه امر اللّه نمایم. لهذا در نهایت تحسّر و اسف وصیّت مینمایم که امر اللّه را محافظه نمائید و شریعت اللّه را صیانت کنید و از اختلاف نهایت استیحاش بفرمائید. اساس

ص ٢١

عقائد اهل بها روحی لهم الفداء: حضرت ربّ اعلی مظهر وحدانیّت و فردانیّت الهیّه و مبشّر جمال قدم، حضرت جمال ابهی روحی لأحبّائه الثّابتین فدا مظهر کلّیّه الهیّه و مطلع حقیقت مقدّسه ربّانیّه و مادون کلّ عباد له و کلّ بأمره یعملون . مرجع کلّ کتاب اقدس و هر مسئله غیر منصوصه راجع به بیت عدل عمومی بیت عدل آنچه بالاتّفاق و یا باکثریّت آراء تحقّق یابد همان حقّ و مراد اللّه است . من تجاوز عنه فهو ممّن أحبّ الشّقاق و أظهر النّفاق و اعرض عن ربّ المیثاق. ولی مراد بیت العدل عمومیست که از طرف جمیع بلاد انتخاب شود . یعنی شرق و غرب احبّاء که موجودند بقاعده انتخاب مصطلحه در بلاد غرب نظیر انگلیس اعضائی انتخاب نمایند و آن اعضاء در محلّی اجتماع کنند و در آنچه اختلاف واقع یا مسائل مبهمه و یا مسائل غیر منصوصه مذاکره نمایند و هر چه تقرّر یابد همان مانند نصّ است . و چون بیت عدل واضع قوانین غیر منصوصه از معاملاتست ناسخ آن مسائل نیز تواند بود . یعنی بیت عدل الیوم در مسئله ئی قانونی نهد و معمول گردد ولی بعد از صد سال حال عمومی تغییر کلّی حاصل نماید اختلاف ازمان حصول یابد بیت عدل ثانی تواند آن مسئلهء قانونیّه را تبدیل بحسب اقتضای زمان نماید زیرا نصّ صریح الهی نیست واضع بیت عدل ناسخ نیز بیت عدل.

ص ٢٢

باری از اساس اعظم امر اللّه اجتناب و ابتعاد از ناقضین است، زیرا بکلّی امر اللّه را محو و شریعه اللّه را سحق و جمیع زحماترا هدر خواهند داد . ای یاران باید رحم بر حضرت اعلی و وفا بجمال مبارک نمود ، و بجمیع قوی کوشید که جمیع این بلایا و محن و صدمات و خونهای پاک که در سبیل الهی مسفوک شده هدر نرود. و شما میدانید که مرکز نقض میرزا محمّد علی و اعوانش چه کردند. یک کار این شخص تحریف کتابست که الحمدللّه کلّ میدانند و مثبوت و واضح و بشهادت برادرش میرزا بدیع اللّه که بخط و مهرش موجود و مطبوع مثبوت است. و این یک سیّئه از سیّئات او است ، دیگر آیا انحرافی اعظم از این انحراف منصوص تصوّر میشود؟ لا و اللّه . و سیّئات او در ورقه مخصوص مرقوم ان شاء اللّه ملاحظه خواهید نمود . باری، این شخص بنصّ الهی بادنی انحراف ساقط است تا چه رسد بهدم بنیان و نقض عهد و پیمان و تحریف کتاب و القای شبهات و افترای بر عبدالبهاء و ادّعاهای ما انزل اللّه بها من سلطان و القای فساد و سعی در سفک دم عبدالبهاء و تفاصیل دیگر که کلّ مطّلعید. دیگر معلوم است که این شخص اگر رخنه ئی در امر نماید بکلّی امر اللّه را محو و نابود نماید . زنهار از تقرّب باین شخص که از تقرّب بنار بد تر است . سبحان اللّه میرزا بدیع اللّه بعد از آنکه

ص ٢٣

بخط خویش نقض این شخص را اعلان نمود و تحریف کتاب او را اعلان کرد چون ایمان و پیمان و متابعت عهد و میثاق را موافق اجرای هوای نفسانی خویش نیافت پشیمان شد و اظهار ندامت کرد و در سرّ خواست که اوراق مطبوع خویش را جمع نماید و با مرکز نقض سرّاً مؤانست جست و حوادث در خانه و اندرون را یومیّاً باو میرساند و در این فسادهای اخیر مدخل کلّی دارد . الحمدللّه امور منتظم شده بود و یاران قدری راحت شده بودند از روزیکه دوباره داخل ما شد فساد دوباره از سر گرفت و بعضی اطوار و تحریکات فسادیّه او در ورق مخصوص مرقوم میگردد . مقصود اینست که یاران عهد و پیمان باید بیدار باشند که مبادا بعد از این مظلوم این شخص محرک متحرک رخنه نماید و سرّاً القای شبهات و فساد کند و بکلّی امر اللّه را از ریشه بر اندازد . البتّه صد البتّه از معاشرت او احتراز نمائید و دقّت نمائید و متوجّه باشید و جستجو و فحص نمائید که اگر نفسی را سرّاً جهراً با او ادنی مناسبتی آن شخص را نیز از میان خودتان خارج کنید زیرا فساد و فتن میشود .

ای احبّای الهی، بجان بکوشید تا امر اللّه را از هجوم نفوس غیر مخلصه محافظه نمائید زیرا چنین نفوس سبب میشوند که جمیع امور مستقیمه مُعوج میگردد و مساعی خیریّه بر عکس نتیجه میدهد .

حضرت عبدالبهاء : الواح وصایاى مبارکه حضرت عبدالبهاء

هو اللّه الشّاهد الکافی

ربّ و محبوبی و مقصودی انّک لتعلم و تری ما ورد علی عبدک المتذلّل بباب أحدیّتک و ما جنی علیه اهل الجفاء النّاقضون لمیثاق فردانیّتک النّاکثون لعهد حضره رحمانیّتک. انّه ما من یوم الّا رمونی بسهام البغضاء و ما من لیل الّا و بیّتوا یشاورون فی ضرّی فی السّرّ و الخفی و ما من صباح الّا ارتکبوا ما ناح به الملأ الأعلی و ما من مساء الّا ان سلّوا علیّ سیف الاعتساف و رشقونی بنصال الافتراء عند الاشقیاء. مع ذلک صبر عبدک المتذلّل الیک و احتمل منهم کلّ بلاء و أذًی مع قدرته علی ازهاق کلمتهم و اخماد جمرتهم و اطفاء نیران طغیانهم بقوّتک و قدرتک . و تری یا الهی لم یزدهم صبری و تحمّلی و صمتی الّا ظلماً و عتوّاً و استکباراً . فو عزّتک یا محبوبی طغوا و بغوا حتّی لم یدعونی آناً مستریح الفؤاد ساکن الجأش

ص ٢۵

حتّی اقوم علی اعلاء کلمتک کما ینبغی بین الوری و اخدم عتبه قدسک بقلب طافح بسرور اهل ملکوت الابهی . ربّ قد طفح علیَّ کأس البلاء و اشتدّت اللّطمات علیّ من جمیع الجهات و تتابعت سهام الرّزیّه و توالت أسنّه المصیبه فعجزت من الشّدائد و وهنت منّی القوی من هجوم الشّارد و الوارد من الاعداء و انا فرید و وحید فی هذه الموارد. ربّ ارحمنی و ارفعنی الیک و اسقنی کأس الفداء فقد ضاقت علیّ الارض برحبها . انّک انت الرّحمن الرّحیم و انّک انت الفضّال الکریم (ع ع)

ای دوستان حقیقی صمیمی با وفای این مظلوم، در نزد کلّ معلوم و مشهود است که این مظلوم مسجون بعد از صعود نیّر آفاق با نهایت احتراق از فراق در چه مصائب و بلائی از دست ناقضین میثاق افتاد. جمیع اعداء حقّ در کلّ نقاط عالم افول شمس حقیقت را غنیمت شمردند دفعه بکمال قوّت هجوم کردند . در چنین حالتی و مصیبتی ناقضان بمنتهای اعتساف بر اذیّت و بغضاء قیام نمودند و در هر دمی صد هزار جفا روا داشتند و بفساد عظیم و هدم بنیان پیمان قیام نمودند . و این مظلوم مسجون بکمال همّت بستر و کتمان می‌پرداخت که شاید ندامت نمایند و پشیمان گردند. ولی صبر و تحمّل این جفا سبب ازدیاد جرأت و جسارت اهل طغیان گشت تا آنکه بخط

ص ٢۶

خویش اوراق شبهات مرقوم نمودند و در جمیع آفاق مطبوعاً انتشار دادند و گمان کردند که اینگونه هذیان سبب انعدام عهد و پیمان گردد. این بود که احبّای الهی در کمال ثبوت و وثوق مبعوث شدند و بقوّتی ملکوتی و قدرتی جبروتی و تأییدی آسمانی و توفیقی صمدانی و موهبتی ربّانی مقاومت اعدای میثاق نمودند و رساله شبهات و اوراق ناریّه را ببراهین قاطعه و ادلّه واضحه و نصوص الهیّه قریب بهفتاد رساله جواب دادند . فرجع کیدُ مرکز النّقض الی نحره و باء بغضب من اللّه و ضربت علیه الذّلّه و الهوان الی یوم القیام . فتبّاً و سحقاً و ذلّاً لقوم سوء اخسرین . و چون خائب و خاسر از احبّای الهی گشتند و علم میثاقرا در جمیع آفاق افراخته دیدند و قوّت پیمان حضرت رحمن را مشاهده نمودند نار حسد چنان غلیان نمود که بیان نتوان و بکمال همّت و قوّت و بغض و عداوت ره دیگر گرفتند و سبیل دیگر پیمودند و رائی دیگر زدند .

در فکر آن افتادند که نائرهء فساد در نزد حکومت افروزند و این مظلوم مسجونرا مفسد و معاند دولت و مبغض و معادی سریر سلطنت قلم دهند که شاید عبدالبهاء معدوم و مقتول گردد و میدانی از برای دشمنان پیمان بدست آید جولانی نمایند و سمندی بدوانند و جمیع را بخسران اندازند و بنیان امر اللّه را بکلّی از بنیاد براندازند. زیرا روش و سلوک این حزب 

ص ٢٧

کذب بقسمی و رسمی که تیشه بر شجره مبارکه است در اندک ایّامی امر اللّه و کلمه اللّه و خویش را اگر فرصت یابند محو و نابود کنند. لهذا باید احبّای الهی بکلّی از آنان اجتناب و احتراز نمایند و دسایس و وساوس ایشانرا مقاومت کنند و شریعه اللّه و دین اللّه را محافظه نمایند و جمیع یاران بنشر نفحات اللّه پردازند و بتبلیغ کوشند . اگر نفسی و یا محفلی از محافل مانع نشر انوار ایقان گردد احبّا آنانرا نصیحت کنند که اعظم موهبت الهیّه تبلیغ است و سبب تأیید و اوّل تکلیف ماست، چگونه از این موهبت باز مانیم؟ تا جان و مال و راحت و آسایش خویش را فدای جمال ابهی نمائیم و تبلیغ امر اللّه کنیم ولی بحکمت مذکوره در کتاب نه پرده دری و علیکم البهاء الأبهی .

ای یاران با وفای عبدالبهاء، باید فرع دو شجره مبارکه و ثمره دو سدره رحمانیّه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمائید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز بروز فرح و سرور و روحانیّتش زیاده گردد تا شجره بارور شود. زیرا اوست ولیّ امر اللّه بعد از عبدالبهاء و جمیع افنان و ایادی و احبّای الهی باید اطاعت او نمایند و توجّه باو کنند . من عصی امره فقد عصی اللّه و من أعرض عنه فقد أعرض عن اللّه و من أنکره فقد انکر الحقّ.

ص ٢٨

این کلماترا مبادا کسی تأویل نماید و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکثی بهانه ئی کند و علم مخالفت بر افرازد و خود رائی کند و باب اجتهاد باز نماید . نفسی را حقّ رائی و اعتقاد مخصوصی نه، باید کلّ اقتباس از مرکز امر و بیت عدل نمایند . و ما عدا هما کلّ مخالف فی ضلال مبین . و علیکم البهاء الأبهی .

( عبدالبهاء عباس)

حضرت عبدالبهاء : الواح وصایاى مبارکه حضرت عبدالبهاء

=======================

نقد مقاله تورج امینی بر مطالب حسن ارشاد ( ناصر الدین ) 

در این مقاله منظور از ناصر الدین حسن ارشاد می باشد

تورج امینی

بحثی در بارۀ موضوع «طرد» در آیین بهائی

چندی قبل، یکی از دوستانم ایمیلی برای من فرستاد که مقاله‌ای بود از شخصی به نام ناصرالدّین، در جواب یکی از بهائیان. ( ایشان آریا حقگو بود که مسلمان شد ) از مطالب مندرج در مقاله، مشخّص می‌شد که قبلا بین این بهائی و آن مسلمان سؤال و جواب‌هایی ردّ و بدل شده است که من از آنها مطّلع نیستم، امّا خواندن مقالۀ کوتاه آقای ناصرالدّین مرا بر آن داشت تا در بارۀ سخنان او در ارتباط با موضوع «طرد» در آیین بهائی مختصری بنگارم.

آقای ناصرالدّین سعی کرده‌اند به خوانندۀ مقالۀ خود القا کنند که آیین بهائی دچار تناقض است، زیرا از یک طرف داعیۀ دوست داشتن و اتّحاد و هم‌چنین مساهله و حقوق شهروندی سر می‌دهد و از طرف دیگر با اجرای حکم «طرد»، درب را بر روی تمام داعیه‌های خود می‌بندد. ایشان ضمناً اظهار نگرانی کرده‌اند که اگر روزی بهائیان قدرت بیابند و کارها به دست آنان بیفتد، از آن‌جا ‌که معاشرت و مصاحبت با طردشدگان مقطوع و ممنوع خواهد شد، اینان در حقوق شهروندی مانند گرفتن نان و رفتن به سلمانی به اشکال برخواهند خورد و این منافی ادّعاهای دیگر در آیین بهائی است. در این نوشتار، می‌کوشم که تخلیط و تغلیط موضوعات و معانی را که در مقالۀ آقای ناصرالدّین شکل گرفته است، بررسی کنم.

اوّلاً: آقای ناصرالدّین که منتظر هستند تا امام زمانی بیاید و مخالفان و دگراندیشان را از بین ببرد و فقط مسلمانان شیعۀ خالص را زنده نگاه دارد، نمی‌توانند مدافع حقوق بشر، حقوق شهروندی، مساهله، مسامحه و …. و انواع و اقسام عبارات و اصطلاحات فرهنگ امروزی باشند. ایشان به عنوان یک مسلمان و بعضاً داشتن روش‌های سختگیرانه نسبت به دگراندیشان در اعتقادشان، اصولاً درست نیست که به یکی از روش‌های برخورد با خاطیان در جامعۀ بهائی، ایراد وارد فرمایند. اگر قرار باشد راجع به موضوع طرد و منافرت آن با حقوق شهروندی، کسانی به بهائیان ایراد بگیرند، دین‌گریزانِ انسان‌محور تنها کسانی هستند که بر اساس منطق گفتاری و رفتاری خود، می‌توانند وارد این بحث شده و نظرات بهائیان را جویا گردند و یا نقد نمایند و اگر مجاب نشدند، سپس بر روش جامعۀ بهائی خرده بگیرند. به عبارت دیگر، اگر به نظر می‌آید که ما بهائیان در موضوعی، متناقض حرف می‌زنیم و یا متباین رفتار می‌نماییم، کسی باید اعتراض کند که در همان موضوع، بین اعتقاد و رفتارش، تناقض و تباین وجود نداشته باشد.

( شما ایراد گرفتید و ما در حال پاسخ هستیم بعد شما توپ را مجددا در زمین ما می اندازی )

ثانیاً: آقای ناصرالدّین و امثال ایشان، خواسته‌اند بحث «نجاست» در فرهنگ اسلامی را با بحث «طرد» در فرهنگ بهائی یکسان کنند و بگویند که اگر در اسلام بعضی‌ها را نجس می‌انگارند، بهائیان نیز برخی را «به نوعی» نجس قلمداد می‌کنند، زیرا حکم دارند که با مطرودین معاشرت و مصاحبت انجام ندهند! پر واضح است که این مغالطه است، زیرا اگر مثلا فرزند آقای ناصرالدّین با کسانی رفت و آمد دارد که هر چه به دهنشان بیاید می‌گویند و نمی‌خواهند دست از این کار خود بردارند، قطعاً ایشان برای حفظ فرزند خود، مراوده با افراد مزبور را قطع می‌کنند و این به معنای نجس بودن آن اشخاص لاابالی نیست. طرد در آیین بهائی، یک بحث درون‌دینی برای احتراز و فاصله گرفتن از کسانی است که در صدد تخریبِ مرکز جامعۀ بهائی برمی‌آیند، این چه دخلی به مدخل نجاست در فقه اسلامی و برقراری مشابهت با آن دارد؟

ثالثاً: آقای ناصرالدّین دو نوع طردی که در آیین بهائی هست، یعنی «طرد اداری» و «طرد روحانی» را با هم مخلوط نموده و این اختلاط را به موضوع دیگری که تغییر دین است، درآمیخته و آن را وسیلۀ اغتشاش ذهن مخاطب خود ساخته‌‌اند. سپس ایشان سعی کرده‌اند تا با استفاده از کلمات «مشرک» و «کافر» در آثار حضرت بهاءاللّه، وسیله‌ای پیدا کنند تا در تلو اغتشاش پیشین، صورتی را که در فقه اسلامی برای مبارزه با مشرکان و کافران پیدا شده، به جای چهرۀ فرهنگ بهائی بگذارند و آن را برای کوبیدن آیین بهائی استفاده نمایند.

برای بررسی موضوعات فوق‌الذّکر و رفع شبهاتی که آقای ناصرالدّین مطرح ساخته‌اند، باید بگویم که در زمینۀ مورد بحث، اساساً ما با چهار گروه روبرو هستیم:

نخست کسانی که از ابتدا بهائی نیستند،

دوّم کسانی که از آیین بهائی روی‌گردانی می‌کنند و اعتقاد دیگری را برمی‌گزینند،

سوّم بهائیانی که طرد اداری شامل حالشان می‌گردد و

چهارم بهائیانی که طرد روحانی می‌شوند.

قبل از ورود به این بحث و بررسی چهار گروه مذکور، در ابتدا باید به روشن کردن این مطلب بپردازم که بهائی به چه کسی گفته می‌شود و دیگر آن‌که برخی تبعات «بهائی بودن» چیست؟

 

در ساده‌ترین شکل خود، بهائی به کسی گفته می‌شود که به رسالت بهاءاللّه اعتقاد یافته و او را مظهر ظهور الهی بداند. پذیرفتن چنین اعتقادی، به این معنا است که بهاءاللّه در زمان خودش درست‌ترین و مناسب‌ترین طرح را برای اصلاح عالم به دست داده است. اگر این‌گونه نتیجه نگیریم، دچار تناقض خواهیم شد، زیرا معقول نیست که کسانی، کسی را رسول الهی بدانند، ولی در عین حال مسامحه و مساهله! به خرج بدهند و بگویند: در برخی مواضیع، دیگران بیش از مظهر ظهور می‌فهمند و سخنانی درست‌تر از او می‌گویند. این تناقض، تناقضی است که در یک‌صد و پنجاه سال اخیر دامان مسلمانانی که خود را روشن‌فکر دینی می‌خوانند، گرفته و آنان را رها نمی‌کند.

( غلط : بهایی به کسی می گویند که تسجیل شده باشد نه معتقد باشد ) 

وقتی یک عرب جاهلی می‌پذیرد که کسی به نام محمّد از طرف خدا آمده تا اوضاع مادّی و روحانی او را به سامان کند، طبیعتاً می‌پذیرد که کلام و سیرۀ رسول اکرم بهترین است و آن‌چه مخالف با اوست، از درجۀ اعتبار ساقط است. این‌که مسیح، محمّد و بهاءاللّه حقیقتاً رسالت دارند، یا آن را بر خود بسته‌اند، بحثی است که پیش از ایمان صورت می‌گیرد. وقتی ایمان شکل گرفت، «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول» یکی از ارکان اساسی هر اعتقادی خواهد بود.

نکته این‌جا است که در مدلولِ سخنانِ هیچ‌یک از مظاهر ظهور نمی‌توان یافت که گفته باشند: ما آمده‌ایم تا حرفی بزنیم در راستای سخنان دیگران و حرکتی بکنیم موازی با فرهنگ‌های دیگر و هر کس خواست، بپذیرد و هر کس نخواست، فرقی نمی‌کند! حقیقت امر این است که پیامبران مدّعی برقراری سعادت دنیوی و رستگاری اخروی هستند و در این صورت، یکسان‌انگاری طرح‌های پیامبران با اندیشه‌ها و رفتارهای دیگران، ساده‌انگاری است و مخالف با حقیقت ظهور ادیان. جایی‌که در انجیل ذکر شده که مسیح می‌فرمایند: «منم راه»، در واقع همین معنا به مخاطب القا گشته، زیرا وقتی او می‌آید، راه‌های دیگر منتفی شده‌اند و سعادت را به ارمغان نمی‌آورند. عبارت «صراط المستقیم» در اسلام نیز دلالت دارد بر این‌که راه‌های دیگر مستقیم نیستند.

( غلط : اتفاقا با توجه به ادعای تطابق دین و علم و عقل و تشریع بیت العدل در موارد غیر منصوصه که منتخب افراد عادی هستند ادعا می شود روش ما برخاسته از خرد جمعی است لذا لطفا بفرمایید آنچه بهاء الله و بیت العدل ارائه کرده و دیگران نگفته اند چیست ؟ )

این نکته را نیز بیفزایم که وجود نصوص دینی در انجیل، قرآن و یا آثار بهائی که دلالت بر مدارای اجتماعی دارند، به این معنا نیستند که صاحبان ادیان، برای فرایندی موازی با خودشان حقیقتی مطلق قائل شده باشند. اگر در قرآن خطاب به کافران آمده که دین شما برای خودتان و دین من برای خودم، (لکم دینکم و لی دین)، این بدان معنا نیست که در نظر رسول اکرم، فرهنگ کافران نیز حقیقتی دارد موازی با آیین اسلام و می‌تواند برای عالم مفید باشد، بلکه مدلولِ سخن مزبور که در دوران مکّه بیان گردیده، آن است که رسول اکرم به کفّار می‌گویند: لزومی به جنگ نیست و ما در اجتماع می‌توانیم با هر عقیده‌ای که داریم، با هم زندگی کنیم. هم‌چنین اگر مسیح گفت: مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا، به این مفهوم اشاره ندارد که راه قیصر موازی با راه خدا است.

این اصل در آیین بهائی نیز بسیار مهمّ است که رسیدن به صلاح و فلاح جز از مسیری که بهاءاللّه ارائه نموده، میسّر نیست. وجود و وفور نصوص دینی در آیین بهائی راجع به مدارا، تسامح، تساهل، محبّت به دیگران و … به این معنا نخواهد بود که بهاءاللّه قائل به حقیقت‌های موازی با حقیقت خود است، بلکه او می‌خواهد با به کارگیری مدارا و تساهل، آرامش و ثبات را در جامعه به وجود بیاورد تا سیر رسیدن به سعادت دنیوی، سرعت بیشتری بگیرد و حقیقت، خود را بهتر نمایان سازد. این معنی، در بسیاری از آثار آیین بهائی درج شده و نخستین جملات کتاب اقدس که مهم‌ترین کتاب آیین بهائی محسوب است، به همین معنا اختصاص یافته است. بهاءاللّه در آیات آغازین کتاب اقدس، مردمان را موظّف می‌کند که مظهر ظهور زمان خود را بشناسند و از دستورات او پیروی کنند، زیرا او معتقد است که رسیدن به نظمی که دنیای سعادتمند را برای ما به ارمغان بیاورد و حیات اخروی ما را نیز با رستگاری همراه نماید، تنها و تنها پیروی از گفته‌ها و تعالیم اوست.

در همین راستا و برای رسیدن به سعادت دنیوی و رستگاری اخروی، موضوعی در آیین بهائی حکم مرکزیّت و محوریّت پیدا می‌کند و آن «عهد و میثاق» است. «عهد و میثاق»، تعهّدی است در حوزۀ اعتقاد و رفتار که یک شخص بهائی نسبت به بهاءاللّه و به تبع آن نسبت به آیین بهائی پیدا می‌کند. اهمیّت «عهد و میثاق» در آیین بهائی خصوصاً در برافکندن بنیاد «فرقه‌سازی» نمود دارد. به عبارت بهتر، آیینی که خود را متولّی بحث «اتّحاد ادیان»، «وحدت عالم انسانی»، «صلح عمومی» و …. و تعالیم وحدت‌بخش دیگر می‌داند، در درجۀ نخست باید خود از فرقه شدن محفوظ بماند. به همین خاطر، سیستم ادارۀ آیین و جامعۀ بهائی، ذیلِ «عهد و میثاق» طوری تنظیم شده که راه تفرّق، تشتّت، دسته‌کِشی، تحزّب، فرقه‌سازی و فرقه‌بازی در آن بسته است و اگر کسانی نیز در صدد ایجاد گروه‌بندی و حزب‌گرایی و امثال اینها برآیند، کنترل آنان امکان‌پذیر باشد.

قطعاً و حتماً، منظور من از تحزّب و تفرّق و فرقه‌گرایی، داشتن اختلاف نظر با یکدیگر نیست، بلکه مقصود من، دسته‌کشی و مجادله بر سر آرا و نظرات گوناگون است که بین مردمان فاصله ایجاد می‌نماید، ذهن‌ها را گرفتار می‌کند، هزینه‌های بیشمار به بار می‌آورد و اتّحاد و یک‌دستیِ جامعۀ بهائی را از بین می‌برد. فرقه فرقه شدن، اتّفاق نامبارکی بود که تمام ادیان پیشین را گرفتار نمود و راه اصلاح جامعۀ بیرونی را به جنگ درونی تبدیل کرد.

در این‌جا باز تکرار می‌نمایم این‌که بهاءاللّه مظهر ظهور هست یا نیست، بحث دیگری است، امّا وقتی کسی او را به عنوان مظهر ظهور پذیرفت و به او ایمان آورد، بنابراین، طی کردن مسیری که او ترسیم کرده و «عهد و میثاق» را در آن اهمیّت داده است، بر آن شخص مؤمن فرض و واجب می‌گردد. البتّه این باز به معنای رها کردن تحقیق در بارۀ حقّ یا ناحقّ بودن بهاءاللّه، راه او و عهد و میثاق او نیست. حرکت در راهی که بهاءاللّه پیش روی ما نهاده، با ایمان به او درهم آمیخته و ممزوج است و هر کسی این اختیار را دارد که در هر لحظه، حرکت خود را در آیین بهائی متوقّف کند یا ایمان خود را از دست داده و مسیر خویش را به سمت‌های دیگر تغییر دهد.

با بیان مقدّمۀ بالا، اکنون می‌آیم سراغ گروه‌های چهارگانه‌ای که در موضوع مورد بحث، در برابر جامعۀ بهائی قرار دارند:

۱

دستۀ نخست کسانی هستند که از ابتدا بهائی نیستند. بهائیان نه در تئوری و نه در عمل، هیچ مشکلی با این افراد نباید داشته باشند. دستور صریح کتاب اقدس است که بهائیان به این اشخاص محبّت نمایند و با شادی و سرور با آنان معاشرت کنند:

«عاشروا مع الادیان بالرّوح و الرّیحان، لیجدوا منکم عرف الرّحمن. ایّاکم أن تأخذکم حمیّه الجاهلیّه بین البریّه». [مضمون آیه: با اهل ادیان به شادی و سرور معاشرت نمایید تا بوی پروردگار را از شما بیابند. برحذر باشید از این‌که در بین مردمان، تعصّب جاهلی بر شما فائق آید]. (۱)

( کذب : آتئیست ها گاو – منکرین فضل بها الله حرام زاده – غیر بهائیان حیوان متوحش و متمدن – بالاتر بودن یک بهایی از یک ملیون بهایی – اعراض کنندگان از بهاء الله بشکل حیوان محشور می شوند ووو ) 

دلیل برقرار کردن چنین رابطه‌ای واضح است. اگر مردمان قرار است پی ببرند که آیین بهائی درمان دردهای عالم و راه چاره است، باید ببینند که جامعۀ بهائی با دیگر جوامع متفاوت است. دیگران باید حسّ کنند و به چشم مشاهده نمایند که جامعۀ بهائی راه نجاح و فلاح را یافته است. بر همین اساس باید ارتباطی صحیح بین بهائیان و دیگر جوامع برقرار شود تا آنان را به سوی آیین بهائی سوق دهد. چنین امری تنها با معاشرت کردن صورت می‌پذیرد. در این معاشرت‌ها، بر مبنای بسیاری از آثار بهائی، جوامع دیگر باید در درجۀ نخست با دیدنِ عملِ صحیح و رفتارِ سالم از بهائیان، جذب آنان گردند و در درجۀ ثانی با گفتار و تبلیغ زبانی:

«عالم را غبار تیرۀ ظلمانی اخذ نموده و احاطه کرده. بساط معنی و عمل پیچیده شده و قول و لفظ گسترده گشته. بگو ای احباب، قسم به آفتاب حقیقت که الیوم یوم عمل است. اگر از نفسی مقدار شَعری، الیوم عمل خیر صادر شود، جزای آن بدوام ملک و ملکوت از برای او باقی خواهد ماند. جهد نمایید تا الیوم عملی از شما خالصاً للّه ظاهر شود». (۲)

در اخلاقی که آیین بهائی برای چنین معاشرتی رواج می‌دهد، بحث‌هایی مانند «نجاست» برای همیشه منتفی و کنار نهاده شده است. عبدالبهاء در بارۀ چنین فرایندی، با توجّه به سوابق تاریخی آن چنین توضیحی مرقوم داشته است:

«اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد و محبّت و ملاطفت و مدارا و ملایمت، سبب اقبال نفوس و توجّه قلوب شود. اگر شخصی از مؤمنینِ موحّدین در حین ملاقات با نفسی از ملل اجنبیّه، اظهار احتراز نماید و کلمۀ موحشۀ عدم تجویزِ معاشرت و فقدانِ طهارت را بر زبان راند، آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز بیند، اقبال به حقّ ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الی اللّه بوده، از آن نیز پشیمان گشته، به کلّی از شاطیِ بحر ایمان به بادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید و چون به ممالک و وطن خود رسد، در جمیع روزنامه‌ها درج نماید که فلان ملّت در شرایط انسانیّت در منتهی درجۀ قصورند». (۳)

بنا بر مطالبی که ذکر شد، در آیین بهائی معاشرت و مصاحبت با گروهِ «غیر بهائیان» نه تنها منع نیست، که بسیار نیز توصیه شده است. وقتی در آیین بهائی ازدواج با مشرک منعی ندارد(۴)،  ( مطرودین اداری و روحانی ممنوع است ) بنابراین اصولاً بحث احتراز از غیر بهائیان مطلقاً منتفی است و توضیحات و تشریحاتِ مخالفان، برای تخریب چهرۀ آیین بهائی، ربطی با این گروه پیدا نخواهد کرد.

در این مقام، لازم است که جواب شبهۀ آقای ناصرالدّین را در باب لغات کافر و مشرک در ادبیات آیین بهائی نیز بنویسم. نه فقط در آیین بهائی که در ادبیّات همۀ ادیان الهی، کسانی را که به مظاهر ظهور ایمان نیاورند، کافر خطاب کرده و یا مشرک خوانده‌اند. حدیث نبویِ معروفِ «من مات و لم یعرف امام زمانه، فقد مات میته جاهلیّه» (کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ دوران جاهلی مرده است)، نه تنها دلالت بر همین معنا دارد، که پا را فراتر گذاشته و کسانی که ائمّۀ زمان خود را نیز نشناسند، حتّی اگر خود را مسلمان هم بنامند، به نوعی کافر و مشرک قلمداد نموده است.

بنابراین عجیب نخواهد بود اگر بهاءاللّه که خود را مظهر ظهور معرّفی می‌نماید، کسانی را که به او ایمان نیاورده‌اند، کافر و مشرک لقب بدهد. امّا نکته در این است که در بحث‌های حقوق اجتماعی در آیین بهائی، کافران و مشرکان به هر معنا و با هر بار فرهنگی، چیزی کمتر از بهائیان نخواهند داشت. اگر در آیین اسلام نصّ دینی وجود دارد که «اقتلوا المشرکین حیث وجدتموه» (مشرکان را در هر جا که یافتید، بکشید)، نه تنها در هیچ جایی از آثار بهائی کسی نصّ دینی نخواهد یافت که باید تعرّض نسبت به کافران و مشرکان صورت بگیرد، بلکه نصوص مخالف آن فراوان وجود دارد. در کتاب اقدس در ارتباط با همین موضوع، حکم صریحی می‌فرمایند که نیاز به تفسیر و تأویل ندارد:

«لا یعترض احد علی احد و لا یقتل نفس نفسا». [مضمون آیه: اعتراض نکند احدی بر احدی و نکشد کسی کسی را].(۵)

 

( الا حین الضروره پس چیست ) 

پیش از این نیز شاهدی به دست دادم که در آیین بهائی ازدواج با مشرک نیز جائز شمرده شده است و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل( با مطرودین اداری و روحانی چه ؟ ) اگر مجال بود که در این مقاله شرایط ازدواج در آیین بهائی را تشریح کنم، آنگاه بی‌پایه بودن سخنان آقای ناصرالدّین واضح‌تر می‌شد.

در واقع، مغلطۀ آقای ناصرالدّین این است که قصد دارند مصادیق سخت‌گیری که در فقه اسلامی راجع به حقوق اجتماعی کافران و مشرکان وجود دارد، به معنای لغتیِ لفظ «کافر» در آیین بهائی منتقل نمایند. امّا باید توجّه کنیم که اگر بار معناییِ کلمات «کافر» و «مشرک» در دو آیین اسلام و بهائی مشابهت داشته باشد، امّا مطلقاً بار حقوقی یکسان ندارد. برقراری چنین تطابقی، دور از انصاف اهل تحقیق است. در واقع ایشان با طعنه زدن به بهائیان، فقه اسلامی را زیر سؤال برده‌اند!

( غلط : اگر مقایسه هم می کنید درست مقایسه کنید این احکام مکه بهائیان است و هنوز احکام مدینه بهائیان اعلام نشده لذا مکه مسلمانان بسار لطیف و مکه بهائیان بسیار خشن است )

۲

( ایرادات سلب نسبت بر این قسمت قبلا پاسخ داده شده است ) 

دستۀ دوّم کسانی هستند که در مسیر زندگانی به هر دلیلی، دست از بهائی بودن بکشند و آیین جدیدی را اتّخاذ نمایند. در اصطلاح اداریِ جامعۀ بهائی به این افراد «متبرّی» می‌گویند. نمونه‌های این افراد در تاریخ معاصر ایران کم نیست و اکثر قریب به اتّفاق کسانی که در این دسته قرار می‌گیرند، اشخاصی هستند که در اثر فشارهای اجتماعی و برای داشتن زندگی راحت‌تر، آیین بهائی را رها نموده و مسلمان شده‌اند. تقریباً در اکثر خانواده‌های بهائی، چنین اتّفاقی رخ داده است و به همین دلیل تمام بهائیان ایرانی با این پدیده آشنایی کامل دارند.

با این‌که برای یک جامعۀ معتقد، چندان خوشایند نیست که اعضای خود را از دست بدهد، امّا هیچ‌گونه حکم دینی در آیین بهائی وجود ندارد که چنین افرادی، در محدودیّت حقوقی و اجتماعی قرار بگیرند، ضمن آن‌که اصولاً ایراد این سخن که بهائیان برای کسانی که مثلاً مسلمان شده‌اند، ایجاد محدودیّت کرده‌اند، حرف خنده‌داری است! حکم کسانی که تبرّی نموده‌اند، همان حکمی است که در بالا راجع به غیر بهائیان صادر شده است، چه با بهائیان به ملامت رفتار کنند و چه به ملایمت گفتار نمایند.

نکته در این است که تعداد بسیار کمی از این گروه که در تاریخ معاصر تقریباً به اسم و رسم معلوم هستند، پس از گسستن از آیین بهائی، پرچم مخالفت و مبارزه را با آیین و جامعۀ بهائی بلند کرده‌اند. اکثر قریب به اتّفاق این افراد، پس از تبرّی از آیین بهائی، مخالفتی هم با بهائیان صورت نداده‌اند. دلیل چنین فرایندی هم زیاد پیچیده نیست. کسانی که در اثر فشار اجتماعی دست از دین خود می‌کشند، به زبان، سخن خود را تغییر می‌دهند، امّا قلبشان و فکرشان در جای دیگر است و در این صورت، لزومی به مبارزه با فرهنگ قبلی خود نمی‌یابند.

از همین رو است که فرمان محبّت کردن به دیگران، شاید گرۀ اجتماعیِ این گروه را نیز باز کند و آنان را دوباره به آیین بهائی برگرداند. اینان اگر بخواهند دوباره به آیین بهائی هم بازگردند، هیچ مشکلی در میان نیست. چند سال قبل، فرمانی از بیت‌العدل برای جامعۀ بهائی ایرانی صادر شد که بخشی از آن مربوط به آزادیِ بازگشت متبرّیانی بود که در اثر فشارهای اجتماعی از امر بهائی فاصله گرفته بودند.

در واقع، شبهه‌انگیز بودن سخن آقای ناصرالدّین در مورد این افراد، به دلیل نگاه کردن به آیین بهائی از منظر فقه شیعی است، یعنی شبیه همان مغالطه‌ای که در بارۀ لفط مشرک و کافر صورت گرفت و در بالا توضیح آن را نوشتم. اگر در اسلام حکم ارتداد وجود دارد که تغییر دین را برای مسلمانان مشکل می‌نماید، امّا در آیین بهائی به هیچ‌وجه حکم ارتداد وجود ندارد. هر کسی می‌تواند از آیین بهائی خارج شود و باز به جامعۀ بهائی بازگردد و هر چند بار که اراده نمود، این عمل را در طول عمر خود تکرار نماید. چنین شخصی گر چه ممکن است در وجهۀ اجتماعیِ خود، به عنوان آدمی متلوّن‌المزاج شناخته شود، امّا از نظر حقوق اجتماعی هیچ‌گونه محدودیّتی شامل حال او نخواهد شد.

۳

( ایرادات طرد اداری بر این قسمت قبلا پاسخ داده شده است ) 

دستۀ سوّم کسانی هستند که عضو جامعۀ بهائی هستند، ولی به خاطر اعمالی که آیین بهائی آنها را نادرست می‌داند، «طرد اداری» می‌شوند. از ایّامی که تشکیلات بهائی در ایران پا گرفت، طرد اداری، مجازاتی درون‌گروهی شد که جامعۀ بهائی برای خاطیان و زیرپاگذارندگان قوانین داخلی جامعۀ بهائی به کار برد:

«علل اصلی برای محرومیّت از حقوق اداری، انحرافات شدید اخلاقی، مخالفت علنی با تصمیمات و اقدامات اداری و عدم رعایت قوانین مربوط به احوال شخصی است. از وظایف محفل روحانی ملّی است که در صورت محرز شدن هر کدام از این خطاها و قبل از اِعمال هر نوع تنبیهی، در وهلۀ اوّل با نفوس خاطی، به نحوی صمیمی و به قصد مساعدت آنان جهت غلبه بر مشکلشان صحبت کند و در مرحلۀ دوّم به آنان تذکّر و اخطار دهد که باید از خطای خود دست کشند و در مرحلۀ سوّم اگر تذکّرات قبلی مورد توجّه واقع نشد، هم‌چنان تذکّرات بیشتری اعمال کند و سرانجام در صورتی که ملاحظه شود طریقی دیگر برای حلّ مشکل موجود نیست، آنگاه شخص خاطی را از حقوق اداری محروم سازد. حضرت ولی امراللّه مایلند که محافل ملیّه هنگام اعمال این تنبیه بسیار محتاطانه عمل کنند، زیرا این احتمال وجود دارد که به نحو صحیح به کار برده نشود و در نتیجه، کارآیی و تأثیر خود را از دست بدهد. فقط وقتی باید به آن متوسّل شد که جهت حلّ مشکل راهی دیگر به نظر نرسد».(۶)

مثلاً یک بهائی اعتیاد به افیون پیدا می‌کند. آیین بهائی مانند تمام آیین‌های اخلاق‌گرا، نمی‌خواهد که افراد این‌چنینی که رذیلت را انتخاب کرده‌اند، در دامان خود پرورش دهد، لذا مسؤولان جامعۀ بهائی بنا به وظیفه‌ای که دارند، اقدام می‌کنند تا فرایند درمان شخص معتاد را به وجود بیاورند. چانه‌زنی‌ها آغاز می‌شود و اگر شخص خاطی به هیچ‌وجه نخواست که عمل ناپسند خود را ترک نماید، اعضای محفل یا مسؤولان جامعه او را عاقبت «طرد اداری» می‌کنند.

بسیار طبیعی و معقول است که وقتی شخصی قوانین اعتقادی و یا قوانین جامعۀ خود را بشکند، عقوبتی در پی داشته باشد. در آیین بهائی اصل محکمی وجود دارد:

«خیمۀ نظم عالم به دو ستون قائم و برپا: مجازات و مکافات».(۷)

اگر قوانینی در کار نباشد، به تبع آن، صدور رفتارهای مختلف از جانب پیروان یک اعتقاد، عقوبتی در پی نخواهدداشت. امّا یک جامعۀ مذهبی نمی‌تواند ادّعا کند که متّحد است و آب حیات را در دست دارد، ولی در عین حال توصیه کند که هر کسی هر رفتاری که خواست انجام دهد. در هیچ اعتقاد دینی و در هیچ سیستم فکری و مدیریّتی، چنین آزادی وجود ندارد که هر کس هرگونه خواست عمل نماید. نتیجۀ مستقیم چنین فرایندی هرج و مرج است و حقیقتاً ادّعای کدام جامعۀ پر هرج و مرج، مبنی بر «به دست داشتن راه فلاح و نجاح» پذیرفته خواهد شد؟!

در هر اعتقاد، هنجارها و چهارچوبه‌هایی وجود دارد که عدول از آن چهارچوبه‌ها، سیستم را ناکارآمد و متلاشی می‌نماید. آیین بهائی نمی‌خواهد دچار هرج و مرجی شود که در شرایط گوناگون، اصول اساسی را که نمایان‌گر هویّت جامعۀ بهائی است، از دست بدهد و به سرازیری سقوط بیفتد. از این‌رو، برای حفظ جامعۀ متّحد لازم خواهد بود که هنجارها مراعات شود. هم‌چنین ضروری خواهد بود که سرکشی و طغیان از اصول و احکام یک اعتقاد، عقوبتی نیز در پی داشته باشد.

امّا از آن‌جا که جامعۀ بهائی در زمان حاضر قوای قضائیّه و اجرائیّه ندارد، لذا مجازات طرد اداری نیز مربوط به روابط داخلی جامعۀ بهائی می‌شود و تنها به این خلاصه می‌گردد که بهائیِ طرد اداری شده، حقّ ندارد در سیستم اداریِ جامعۀ بهائی حضور داشته باشد. چنین شخصی بهائی است، امّا از انتخاب شدن و انتخاب کردن در سیستم اداری جامعۀ بهائی، شرکت در ضیافات نوزده روزه، کمک به صندوق‌های مالیِ بهائی، انجام مراسم عقد بهائی و چند مورد دیگر محروم می‌گردد. امّا همین شخص می‌تواند در جلسات ایّام نه‌گانه (شهادت حضرت اعلی، اوّل و دوّم محرّم که تولّد حضرت باب و حضرت بهاءاللّه است و …) شرکت نماید، تبلیغ کند، به عنوان بهائی در گلستان جاوید دفن شود و حتّی از کمک‌ها و مساعدت‌های جامعۀ بهائی برخوردار شود.(۸)

بنابراین علی‌رغم آن‌چه مخالفان آیین بهائی رواج می‌دهند، معاشرت و مصاحبت با این افراد نیز منعی در آیین بهائی ندارد. حتّی می‌توان گفت که معاشرت با روش صحیح و معقول با این افراد، شاید وسایل ترک رذیلت و یا بازگشت آنان را به ذیل جامعۀ بهائی فراهم آورد. در صورتی این اشخاص بهائی شناخته نخواهند شد که خودشان از محفل بخواهند اسمشان از لیست بهائیان خط بخورد. در این‌صورت آنان متبرّی خواهند بود، نه مطرود اداری و پیش از این در بارۀ متبرّیان نوشتم.

( ایراد طرد روجانی بر این قسمت قبلا پاسخ داده شده است ) 

دستۀ چهارم بهائیانی هستند که «طرد روحانی» می‌شوند و در جامعۀ بهائی مجالست و معاشرت با اینان منع شده است. بهائیانی طرد روحانی می‌شوند که رسماً با «مرکز امر بهائی» مخالفت کنند، در صدد تخریب آن برآیند و دست از مخالفت یا مخاصمت خود برندارند. یعنی کسانی طرد روحانی می‌شوند که سر لجاجت با یکی از مهمّ‌ترین اصول آیین بهائی که «عهد و میثاق» باشد، باز کنند.

آیین بهائی نمی‌خواهد رخداد ناخوشایند تفرّق که در آیین‌های پیشین رخ داد، در او نیز رخ دهد. بارها و بارها بهاءاللّه در مطاوی آثار خود و خصوصاً در کتاب اقدس بدین مهمّ پرداخته است که جامعۀ بهائی باید در راهی گام بزند که اتّحادش حفظ بماند و از فرقه‌گرایی و تفرقه دور باشد. بهاءاللّه حتّی تا آن‌جا پیش رفته که گفته است: اگر اختلاف نظر دو بهائی بر سر یک مسأله، منجرّ به مجادله شود، هر دو نفر باطل‌اند. یعنی در آیین بهائی یکی از مصادیقِ «باطل بودن»، مجادله است، چه رسد به جنگ و جدال بر سر اثبات اعتقادات.

به عبارت دیگر، در فرهنگ آیین بهائی، جلوۀ حقّانیّت و درستی، در «اتّحاد» متجلّی است، نه در اثبات حقّانیّت خود با روش‌های دسته‌کشی و مجادله و یا احیاناً مقاتله. با داشتن چنین اصلی و چنین تفکّری، بسیار بعید خواهد بود که آیین بهائی راه را برای تشتّت و تفرقۀ خود باز بگذارد. «طرد روحانی» حکم تنبیهی را دارد برای کسی که به جدیّت به دنبال ایجاد اختلاف و تفرقه است.

البتّه در بررسی ماجرای «طرد روحانی»، باید تعمّق بیشتری به خرج دهیم و به اعتقاد من نگاهی تاریخی نیز بر آن بیفکنیم. جامعۀ بهائی از دو سازِ مخالفِ تفرقه‌انگیز که در طول حیاتش به وجود آمد، ضربه‌های سخت و سنگین خورد. برای حفظ اتّحاد، اتّخاذ روش «طرد روحانی»، مسالمت‌آمیزترین راهی بود که می‌توانست اثرات ضربات این تفرقه‌ها را کمتر کند. اوّلین ساز مخالف، بهائی نشدن تعدادی از بابی‌ها بود که به ایجاد نحلۀ «ازلی» انجامید و دوّمین، پیروی نکردن تعدادی از بهائیان از جانشینی عبدالبهاء. در هر دو مورد، کار از اختلاف نظر و تفاوت دیدگاه گذشت. یحیی ازل (برادر بهاءاللّه) در صدد کشتن بهاءاللّه برآمد و میرزا محمّدعلی (برادر عبدالبهاء) نیز در صدد نابودی عبدالبهاء. به اعتقاد بهائیان داستان یوسف نبی و برادران جفاکار در این‌جا دو بار رخ داد. هزینه‌هایی که این دو گروه برای جامعۀ بهائی به وجود آوردند، به حساب درنمی‌آید و مرا نیز مجالی نیست که در این نوشتار، بخواهم شرح مشکلاتی را که آنان بر سر جامعۀ بهائی آوار کردند، بسط دهم.

یعنی در تاریخ کوتاه آیین بهائی، کسانی از درون جامعه خواستند کار را به جایی برسانند که «مرکز آیین بهائی» را نابود کنند. در این‌جا بحث من اثبات بهاءاللّه و عبدالبهاء نیست، بلکه می‌خواهم فرایندی را که منجر به اتّخاذ روش «طرد روحانی» شد، توضیح دهم. نکته این‌جا است که در دوّمین سازِ مخالف، استدلال، کاملاً نابود بود، زیرا اگر در آیین بابی حقّانیّت بهاءاللّه سؤال برانگیز و شبهه‌ناک می‌نمود، امّا چنین امری در آیین بهائی در بارۀ عبدالبهاء به هیچ‌وجه وجود نداشت. هم در کتاب اقدس به تلویح و هم در وصیّت‌نامۀ بهاءاللّه چندین بار به تصریح، جانشینی عبدالبهاء تشریح شده بود، امّا میرزا محمّدعلی به سوداهای وهم‌انگیز، دست به ایجاد تفرقه زد. تجربۀ تلخ ازلیگری، در این‌بار باز در حال تکرار بود. کارهای نابهنجار میرزا محمّدعلی و سرکشی تعدادی از بزرگان آیین بهائی، عبدالبهاء را به جایی رساند که بحث «عدم معاشرت و مکالمت» با «ناقضین عهد و میثاق» را مطرح نماید و آن را به عنوان روشی برای حفظِ یک‌دستیِ جامعۀ بهائی به کار گیرد.

در ادیان قبل روش برخورد با این‌گونه اشخاص بسیار شدید بود. ارباب کلیسا مخالفان را به بوته‌های انهدام می‌سپردند و علمای اسلام، معارضان را به جوخه‌های اعدام . در جای دیگر هم نوشتم که بهائیان به دستور مرکز امر خود، در موضوع نقضِ «عهد و میثاق»، به جای آن که «توی دهنِ» مخالف بزنند، دستور دارند تا «جلوی دهن خود» را بگیرند و این مسالمت‌آمیزترین روش است برای مقابله با فرایندی که می‌تواند اصل یک آیین را بر باد بدهد.

در آثار بهاءاللّه بحثی تحت عنوان طرد روحانی یا «عدم معاشرت با ناقضین» مطرح نیست. اگر هم نصوصی مانند «با اشرار الفت مگیر و مؤانست مجو» در کلمات مکنونه هست، بیشتر جنبۀ رفتارهای اخلاق‌گرایانه در اجتماع داشته و چنین نصوصی بار حقوقی و اداری نداشته است. داستان طرد روحانی و حکم به «عدم معاشرت»، از دورۀ عبدالبهاء وارد تاریخ آیین بهائی شد. پر واضح است که شعاع تأثیرگذاریِ ناقضینِ عهد و میثاق چندان از جامعۀ بهائی فراتر نمی‌رفت و چنین روشی، می‌توانست دایرۀ اثرگذاری ناقضان را هر لحظه تنگ‌تر کند. روشی که عبدالبهاء توصیه نمود، علی رغم همۀ هزینه‌ها و دشواری‌هایی که داشت، در طول زمان جواب داد، زیرا اینک در جهان کسی از بهائیان نیست که مدّعی باشد پیرو میرزا محمّدعلی است. اگر در این مورد بحثی هم باقی مانده، این بحث را تعدادی از ازلی‌زادگان و اعضای انجمن حجّتیّه زنده نگاه داشته‌اند! به عبارت دیگر، در زمان ما، طرفداران میرزا محمّدعلی، نه تنها بهائی نیستند که از دشمنان لدود آیین و جامعۀ بهائی‌اند!

به هر حال، به نظر می‌رسد صَرف آن هزینه‌ها برای بقای یک‌دستیِ جامعۀ بهائی دارای ارزش بوده و نتیجه داده است. در دوران ولایت شوقی ربّانی و کمتر در ایّام بیت‌العدل نیز هر گاه مخالفت با «مرکز امر» صورت گرفت و به هیچ راهی، تعارضی که به «تعرّض نسبت به مرکز امر» منتهی می‌شد، قابل رفع و حلّ نبود، روش «طرد روحانی» به کار گرفته شد و تداوم یافت. تاریخ نشان داد که به کارگیری چنین روشی، خصوصاً در ماجراهای جمشید معانی و میسن ریمی، چقدر به حفظ و ثبات جامعۀ بهائی کمک کرد و هزینه‌های تفرّق و تشتّت را به چه اندازه کاهش داد. البتّه ماجرای جمشید معانی نیز همانند ماجرای میرزا محمّدعلی تمام شد و به تاریخ پیوست، ولی داستان میسن‌ریمی هنوز ادامه دارد و طرفدارانش کماکان حرکات مذبوحی انجام می‌دهند.

باریک‌تر ز مو آن‌که اگر ایادیان امر و بعد بیت‌العدل توانستند جامعۀ طرفدار خود را که بیش از ۹۹ درصد هستند، یک‌دست نگاه دارند و اتّحاد را حفظ نمایند، امّا میسن ریمی به عنوان یک بهائی و معتقد به اصل «عهد و میثاق»، نتوانست در مدّعای خود، ثبات و پایداری ایجاد کند و گروهش به تفرقه و تشتّت رسید. در جای دیگر هم نوشتم که سخافت و مضحکی در تشتّت پیروان میسن ریمی به جایی رسیده که «ولیّ امر بهائی» در یکی از شعبه‌های اعتقاد او، اصلاً بهائی نیست! و می‌توانیم به سادگی متوجّه بشویم که چنین فرایندی چه مقدار مورد علاقه و پسند اعضای انجمن حجّتیّه است. به اعتقاد من طرفداران میسن ریمی نیز بیشتر از آن‌چه در میان بهائیان باشند، در بین اعضای انجمن حجّتیّه هستند.

در آیین بهائی اصل بسیار مهمّی وجود دارد و آن این است که «تفرقه» و «تفرقه‌ساز» باطل‌اند و در این میزانِ صریح، جای درنگ نیست. در ادیان قبل نیز تفرقه و اختلاف، نفی و نهی شده بود. مثلاً در قرآن کریم، ایجادکنندگان اختلاف و تفرقه‌افکنان، در عداد «مشرکین» قلمداد شده‌اند:

«لا تکونوا من المشرکین، الّذین اختلفوا فتفرّقوا». (مضمون آیه: مباشید از مشرکان، کسانی که اختلاف کردند و تفرقه ایجاد نمودند).

امّا در آیین اسلام سیستمی که بتواند مسلمانان را از تفرقه باز دارد، وجود ندارد. شیعیان خود را حقّ و دیگران را مشرک و دیگران خود را حق و شیعیان را مشرک خوانده‌اند و تاریخ گواه است که چه هزینه‌هایی در این باره صرف گشته و چه جان‌هایی بر سر اثبات خود و نفی دیگران نثار شده است.

آیین بهائی سیستمی دارد که جلوی پیشرفت «شرک» به معنای تفرقه‌افکنی را می‌گیرد. بهائیان «بیت‌العدل» دارند تا در موقعیّت سخت و دشوار، بگوید چه امری اختلاف نظر است، چه امری بدعت و تفرقه. بنابراین فرقه‌بازی و فرقه‌سازی در آیین بهائی برای همیشه تعطیل خواهد بود. این امر اگر باعث ناراحتی مخالفان آیین بهائی است، امّا آحاد بهائیان از آن رضایت کامل دارند!

حالا شاید بهتر فهمیده باشیم که برگزیدن روشِ «فاصله‌گیری»، چگونه دامان جامعۀ بهائی را از ابتلا به بلای شرک، بیماریِ فرقه‌سازی و مرض فرقه‌گرایی محفوظ داشته است. حالا مثال عبدالبهاء را باید بهتر دریابیم که «نقض عهد و میثاق» را به «جذام» تشبیه کرده است، زیرا سرایتِ بیماریِ تفرقه‌افکنی در دوران عبدالبهاء کسان بزرگی را درگیر کرد و سیل نقض، مبلغان معروفی را با خود برد که به هیچ‌وجه گمان آن نمی‌رفت. کنترل آن جذام، با قطع عضو جذام‌گرفته و مهار آن سیل با ایجاد سدّ «عدم معاشرت» میسّر شد و اگر عبدالبهاء بنا به توصیۀ اعضای انجمن حجّتیّه، مساهله به خرج می‌داد، شاید امروز چیزی از آیین و جامعۀ بهائی به جز تعدادی «مشرکِ متفرّق»! باقی نمانده بود.

البتّه باید توجّه کنیم که عبدالبهاء، شوقی ربّانی و بیت‌العدل خود را حقّ و جانشین بهاءاللّه می‌دانستند و طبعاً آنان متولّیِ اجرای عدالتی بودند که در دستورات آیین بهائی معنا می‌شد. در جایی که باید «عدالت» برقرار شود، یعنی حقّ به جا آورده شود، «فضل و بخشش» جایی ندارد. اجرای عدالت هزینه‌بردار است، برای کسی که اجرا می‌کند و برای کسی که عدالت در مورد او اجرا می‌شود. این هزینه‌ها باید پرداخت گردد تا ثبات اجتماعی برقرار بماند. هزینۀ ثبات و یک‌دستی، «طرد» کسی است که می‌خواهد یک‌دستی را به هم بریزد.

شاید بهاءاللّه، عبدالبهاء، شوقی ربّانی و بیت‌العدل هر کدام یا همه‌شان بر حقّ نباشند، بنابراین کسی که در مقابل اینها است و خود را بر حقّ می‌داند، هزینۀ تصوّرِ حق بودن خود را نیز باید پرداخت نماید، همان‌طور که همۀ کسانی که خود را حقّ می‌انگاشتند و می‌انگارند، هزینه‌های محدودیّت را پرداخت نموده‌اند و می‌نمایند. در آموزه‌های دینی فرامی‌گیریم که پیشرفتِ امر حقّ، ممکن است به تأخیر بیفتد و یا مدّت‌ها در بوتۀ اجمال بماند، امّا به هیچ‌وجه «حقّ»، نابود شدنی نیست و زمانی، روزی، وقتی و موقعی حق بودن خود را آشکار می‌کند. اگر این‌گونه نیاندیشیم، فهم ما از ظهور ادیان ناقص خواهد بود. عبدالبهاء در گفتگو با یونس‌خان افروخته گفته بود که اثری از «نقض» در عالم باقی نخواهد ماند.(۹) اگر در واقعیّت نیز چنین شده است و میرزا محمّدعلی دیگر در هیچ‌کجای جهان پیرو ندارد، می‌توان حکم کرد که با توجّه به تعریفی که آیین بهائی از حقّ می‌کند، کدام یک از دو دستۀ «بهائیان ثابت» و «بهائیان ناقض» درست و یا نادرست بوده‌اند.

امّا نکتۀ مهمّ که معمولاً بدان توجّه نمی‌شود این است که «طرد اداری» و «طرد روحانی» روش‌هایی هستند که جامعۀ بهائی برای حفظ خود در دوران «ضعف» و زمان «مظلومیّت» اتّخاذ کرده است. جامعۀ بهائی نه در ایران و نه در هیچ‌جای دیگر، قوّۀ قضائیّه و اجراییّه نداشته است تا خاطیان را به دادگاه بکشاند و اگر خطا بودنشان اثبات شد، بر اساس قوانین خود، آنان را مورد مجازات قرار دهد. این کمبود خصوصاً در کشور ایران که بهائیان همواره محدود به قوانین مملکتی و عرفی و شرعی بودند، وجود داشته است. جامعه‌ای که سخن و راهکار خود را حقّ می‌انگارد و هر لحظه ممکن است به خاطر هجوم بیرونی، آسیب‌های جبران ناپذیر ببیند، در منطق خودش بسیار معقول است که روش‌های ثبات درونی را مراعات نماید تا لااقل از درون متلاشی نشود. مخالفت با مرکز امر بهائی و تداوم آن مخالفت، جامعۀ بهائی را از درون به هم می‌ریزد و «طرد روحانی» روشی است که نقض عهد را ناکارآمد می‌نماید و یا آن‌که درجۀ تأثیرش را به حدّاقلّ می‌رساند.

ناگفته نماند که در سال‌های اخیر، بیت‌العدل روش مماشات را بر طرد روحانی ترجیح داده است. من چند نفر از بهائیان و بهائی‌زادگان را به اسم و رسم در ایران و خارج از ایران می‌شناسم که مواضع رسمی و سخت نسبت به بیت‌العدل دارند و این مواضع بر همگان آشکار است، ولی هیچ‌وقت سخن از طرد روحانی آنان به میان نیامده است. در میان این افراد می‌توان از خارجی‌ها به خوان کول اشاره نمود و از خودی‌ها در این سال‌های اخیر به مهناز رئوفی. کسی اینها را طرد روحانی نکرده است و این نشانه‌ای است که بیت‌العدل نسبت به مخالفان و فعّالان ضدّ بهائی که از درون جامعۀ بهائی برخاسته‌اند، اهمّیتی قائل نشده است. بنابراین بیت‌العدل به عنوان صاحب‌اختیار در این موضوع، می‌تواند روش‌های جایگزین برای تنبیه ناقضین اختیار نماید و یا محدوده‌های طرد روحانی را کوچک‌تر یا بزرگ‌تر کند. در این موارد، اختیار تامّ و تمام با خود بیت‌العدل است و در هر صورت، می‌توان از بیت‌العدل دلیل اتّخاذ روش‌های گوناگون را سؤال کرد و پاسخ مناسب را دریافت نمود.

در زمان ما، از جنبۀ دیگر هم می‌توان به ماجرای طرد روحانی نگاه کرد. کسان بسیاری با موضوعات بسیاری که بیت‌العدل مطرح نموده و می‌نماید، «مسأله» داشته و دارند. امّا نکته این‌جا است که در آیین بهائی، راه حلِّ «پیدا کردن مشکل با مرکز امر» وجود دارد. هر بهائی، هر مشکلی با آیین یا تشکیلات بهائی داشته باشد، باید با گفتگویی طبق موازین آیین بهائی آن مشکل را برطرف نماید. در آیین بهائی طرف حساب شدن با هر سیستمی و از جمله سیستم انتخابات بهائی، با سر و صدا و احیاناً دعوا و هفت‌تیر کِشی، به طور مطلق تعطیل و اشتباه است. از آن‌جا که بیت‌العدل عالی‌ترین شورایی است که بهائیان عالم در انتخاب کردن آن دخالت دارند، لذا طبیعی است که احکام و دستورات صادره از بیت‌العدل مورد احترام و اطاعت آحاد بهائیان جهان باشد.

«بیت‌العدل اعظم»، برآیندِ ایمان، فعّالیّت، سلامت نفس، فکر و تواناییِ اداره در جامعۀ جهانی بهائی است و بر اساس تعلیم کتاب اقدس، بهائیان حقّ معارضه با تصمیمات بیت‌العدل را ندارند. امّا این، بدان معنا نیست که در ظاهر و یا در باطن، همگان اطاعت لازم را نسبت به بیت‌العدل به جا می‌آورند و یا احترام کافی برای آن مرجع مرعی می‌دارند. برخورد بهائیانی که رضایت از احکام یا دستورات بیت‌العدل ندارند، سه وجه پیدا می‌نماید:

ــ وجه اوّل تعبّدی به قضیّه نگاه کردن است.

ــ وجه ثانی به خود بیت‌العدل مراجعه نمودن و سؤال پرسیدن است.

ــ وجه ثالث علناً به بیت‌العدل اعتراض نمودن و با آن مخالفت کردن است.

در مورد گروه نخست واضح است که نگاه تعبّدی، در روند جامعه مشکل ایجاد نمی‌کند. اگر کسی با حکمی از بیت‌العدل مشکل پیدا کند، امّا در عین حال به این معتقد باشد که چون بیت‌العدل بالاترین مرجع تصمیم‌گیری است و باید آن تصمیم را گردن نهاد، بر نظر و خواستۀ خود غلبه می‌نماید و به ایجاد بحث در جامعۀ بهائی نمی‌پردازد.

گروه دوّم با مراجعه به بیت‌العدل، در صدد حلّ مشکل ذهنی خود برمی‌آیند. بیت‌العدل جوابی برای تصمیمات خود ارائه می‌نماید. این جواب ممکن است سائل را مجاب کند و یا مجاب نکند. اگر ایجاب رخ داد، باز مشکلی به وجود نمی‌آید و اگر ایجاب روی نداد، سؤال کننده ممکن است به همان راه تعبّدی، سکوت اختیار نماید یا آن‌که باز سؤال بپرسد و این سؤال پرسیدن را تا هر وقت دلش خواست، ادامه بدهد. بیت‌العدل جواب سؤالات و مشکلات او را باید بتواند بدهد، زیرا برای اتّخاذ تصمیمات خود، دلایل و راه و روشی دارد که بر بهائیان پوشیده نیست و پوشیده هم نخواهد ماند. چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد که بیت‌العدل بخواهد فرمان‌های مخفی و پوشیدۀ بدون دلیل ارائه دهد.

گروه سوّم کسانی هستند که مجاب نشده‌اند، یا اصلاً در صدد پرسش برنیامده‌اند، ولی مخالفت خود را علناً نسبت به گفتار و کردار بیت‌العدل اعلام می‌نمایند. یعنی به عبارتی، خود را و فهم خود را فراتر از بالاترین مرجع تصمیم‌گیری در آیین بهائی می‌پندارند. باید توجّه داشته باشیم که چنین افرادی فوراً طرد روحانی نمی‌شوند، بلکه فرایند رسیدن به طرد روحانی زمان‌بر و طولانی است و حتّی شاید چند سال طول بکشد. در این موارد، نخستین گزینه برای تشکیلات بهائی، سخن گفتن با معارض است و قانع کردن او.

معارضان اگر در تداوم مخالفت خود بکوشند، به این معنی که به واسطۀ تفکّر خودشان، درستی و حقّانیّت بیت‌العدل را زیر سؤال ببرند، امّا سخنانشان تأثیری در دیگر بهائیان نداشته باشد و روند جوامع کوچک یا بزرگ بهائی را متأثّر از مخالفت خود نکنند، کسی آنها را طرد روحانی نمی‌کند، بلکه داستان از صدور تذکّرات به این اشخاص فراتر نمی‌رود. در این گروه و در این مسیر، کسانی طرد روحانی می‌شوند که در این چند سال مذاکره و مفاهمه، در ادامه دادن به معارضه‌های خود اصرار دارند و دودستگی در جامعۀ بهائی به وجود می‌آورند. کوتاه‌سخن آن‌که، کسانی طرد روحانی می‌شوند که به جدّ در صدد ایجاد «تفرقه‌اندازی» و «دسته‌کشی» در جامعۀ بهائی برمی‌آیند.

بنا بر مطالبی که ذکر شد، توضیحات و تفصیلاتِ کسانی مانند آقای ناصرالدّین که تخصّصشان اختلاط معانی و مفاهیم است، در واقعیّت، در جامعۀ بهائی رخ نمی‌دهد. در جامعۀ بهائی کسی را به سرعت و سادگی طرد روحانی نمی‌کنند.

امّا نکتۀ بسیار مهمّ که مخالفان آیین بهائی در باره‌اش مانور می‌دهند، موضوع حقوق اجتماعی مطرودین روحانی است. در این زمینه نیز حکم صریح این است که اگر کسی طرد روحانی شد، به هیچ‌وجه حقوق اجتماعی‌اش نباید زیر پا نهاده شود. دستور اکید از جانب شوقی ربّانی و بیت‌العدل به بهائیان این است که مطرودین روحانی از حقوق اجتماعی خود محروم نخواهند بود:

دستور شوقی ربّانی:

«[…] انظار یاران ممتحن پرعشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهمّ و لازم، منعطف نمایم و به این نکته متذکّر دارم و آن مواظبت و دقّت تام در حفظ حقوق مدنیّۀ شرعیّۀ شخصیّۀ افراد است از هر سلک و طائفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام، امتیاز و ترجیح و تفوّق جائز نه. باید در نهایت سعی و دقّت، مِن دون تردّد و ملاحظه‌ای، یاران و برگزیدگان حضرت بهاءاللّه در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیّۀ نوع بشر، ادنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرک و مقبل و معرض نگذارند […] حقوق مدنیّه و معاملات ظاهره، تعلّقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأت اجتماعیّه چه از موحّدین و چه از مشرکین، کلّ در این مقام یکسانند و حقوق شخصیّۀ آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدّس و مسلّم و هر متردّد متمردّی در ساحت آن منتقم قهّار، مقصّر و مسؤول و مردود […] نفس ارتداد و محجوبیّت و ترک عقیده، حقوق مدنیّۀ شرعیّۀ افراد آزاد را به هیچ‌ وجه من الوجوه به قدر سمّ ابره تخفیف و تغییری ندهد و الّا اهل بهاء، بساط پیشینیان را در این قرن مشعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتش تعصّب و حمیّۀ جاهلیّه را در صدور برافروزند و خود را از مواهب جلیلۀ این یوم موعود محروم سازند و تأییدات الهیّه را در این روز فیروز از ظهور و بروز باز دارند. حیف است ذیل تقدیس را به این اوهام و شؤون ناشایسته آلوده نمائیم».(۱۰)

دستور بیت‌العدل:

«روابط شخصی با ناقضین، از جمله، تماس‌های شخصی و یا مکاتبات، صراحتاً منع شده است. در این رابطه به یاد داشتن دو مورد زیر حائز اهمیّت است: ۱) حقوق مدنی ناقضین باید دقیقا مورد تأیید قرار گیرد. مثلا اگر یک بهائی به یکی از آنها بدهکار است، آن شخص باید از وصول طلب خود و ملاحظۀ التزامات و تعهّدات مطمئن باشد. ۲) […] گاهی پیش می‌آید که در موضوعات مربوط به کسب و کار تماس با آنان اجتناب‌ناپذیر است. مثلا ممکن است در شهری، مسؤول جمع‌آوری کرایۀ آپارتمان یکی از ناقضین باشد، در چنین وضعی، لازم است که یاران تماس خود را به حدود تشریفات اداری و حداقلّ ضروری محدود سازند».(۱۱)

ناقضی که می‌خواهد نان بخرد، «روابط شخصی» با نانوا ندارد که نانوای بهائی بخواهد از او احتراز کند. نانوا پولش را می‌گیرد و نانش را می‌دهد و ناقض را روانۀ خانه‌اش می‌کند. ناقضی که می‌خواهد خانه‌ای بسازد و معمارش بهائی است، با معمار بر سر حقّانیّت و یا عدم حقّانیّت بیت‌العدل سخن نمی‌گوید که از آن سخن گفتن، هولِ از دست رفتن معمار بهائی به دامان تشکیلات بیفتد و حقّ خانه‌داشتن را از ناقض بگیرند. عدم معاشرت، عدم مجالست، سخن‌نگفتن و … در جایی نمود پیدا می‌کند که موضوع فراتر از حقوق و رفتارهای اجتماعی باشد و به «تفرقه» در جامعۀ بهائی بیانجامد. در این میان نقش بیت‌العدل و تواناییِ تعیین تکلیف برای محدودۀ روابط، نقشی تعیین کننده است.

مشکل آقای ناصرالدّین این است که حکم «طرد روحانی» در آیین بهائی را با حکم «نجاست» اسلامی، مشابه و همانند قلمداد نموده‌اند. از همین رو ترس برشان داشته و یا دلسوزی نسبت به ناقضین عهد و میثاق در ایشان فوران کرده است که اگر روزی بهائیان قدرت بیابند، مطرودین روحانی چه حالی در جامعۀ بهائی خواهند یافت!

بهائیان گذشته از این‌که خواسته‌اند دچار تفرقه نشوند، هم‌چنین به خاطر همان موقعیّت لغزندۀ اجتماعی خودشان بوده است که تا به حال سخت‌گیرانه نسبت به ناقضین رفتار کرده‌اند. اگر ناقضین کارشان پیش می‌رفت، گذشته از تشتّت داخلی، حکومت‌ها و قوانین نیز از ناقضین حمایت می‌کردند تا جامعۀ بهائی را محدودتر سازند. نمونه‌ای از آن را که مربوط به ماجرای جمشید معانی است، در این‌جا درج می‌نمایم و از بیان شواهد تاریخی دیگر می‌گذرم.

جمشید معانی که یکی از مبلّغان توانای جامعۀ بهائی بود، دچار توهّم شد و پس از چندی نامه‌نگاری به این و آن، در سال ۱۳۴۰ علناً مدّعی گشت که مظهر ظهورِ پس از بهاءاللّه است و بهائیان باید به او بگروند. معانی چون شخص معروفی بود، گروهی دنبال او به راه افتادند. نشانه‌های تشتّت و تفرقه هویدا شد، لذا ایادیان امر که در آن زمان ادارۀ جامعۀ بهائی به عهدۀ آنان بود، با او سخن گفتند و توانستند وی را از ادّعای خود بازگردانند. امّا سودای ریاست، جمشید معانی را دوباره به سخن و ادّعای خود باز آورد. تا سال ۱۳۴۳ که یک سال از تأسیس بیت‌العدل می‌گذشت با او به مدارا برخورد شد و حتّی وی را در اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۲ به کنفرانس لندن فرستادند تا حال و هوایش تغییر کند. امّا او مصرّانه بر سخن خود ماند و گروهی از بهائیان حصاری و سنگسری را نیز با خود همراه کرد، لذا عاقبت پس از ۳ سال کلنجار و حلّ نشدن قضیّه، او و تابعانش را طرد روحانی کردند. مدّتی که گذشت، تعدادی قابل توجّه از کسانی که تابعیّت معانی را پذیرفته بودند، به سایۀ بیت‌العدل بازگشتند و گزارش‌های طرد و سپس بخشش این افراد در اخبار امری‌های دهۀ ۱۳۴۰ درج شده است.

در تیرماه ۱۳۴۳ به دلایل نامعلومی، شهربانی تبریز اوراق محفل تبریز را مصادره نمود و پس از مطالعۀ آن اوراق، به ماجرای جمشید معانی و اختلافات درون‌گروهی جامعۀ بهائی پی برد و طیّ نامه‌ای، داستان را برای شهربانی کلّ کشور گزارش داد. شهربانی کلّ، در بارۀ دستۀ طرفدار جمشید معانی، به ساواک پیشنهادی داد که مورد تأیید ساواک قرار گرفت. لطفاً به نوع برخوردِ شهربانی و ساواک با پیروان جمشید معانی توجّه فرمایید:

«اینک با توجّه به اهمیّت و ارزشی که نام‌برده [جمشید معانی] و پدر و عمویش، جهت فرقۀ بهائی داشته و مسلّماً از کلیّۀ سازمان‌ها و اعمال جهانی ایشان اطّلاع کامل دارند […] مستدعی است در صورت امکان و لزوم، امر و مقرّر فرمایند ترتیبی داده شود که آدرس و مشخّصات دیگر نام‌بردگان […] تهیّه، تا به نحو مقتضی و حتّی غیر محسوس از آخرین اطّلاعات ایشان استفاده شود».(۱۲)

یعنی دولت پهلوی و ساز و کار اطّلاعاتی‌اش طوری با هم هماهنگ شده بودند که به خاطر طردهای روحانی در آن سال‌ها، وسیله‌ای برای نزدیکی با مطرودین پیدا کنند و از دانسته‌های آنان علیه بیت‌العدل و جامعۀ نسبتاً یک‌دست بهائی استفاده نمایند!

حال با این مثال، شاید معلوم گردد که مشکل جامعۀ بهائیِ معتقد به بیت‌العدل، در موضوع «انشعاب» و لزوم کنترل انشعاب، بسیار پیچیده‌تر از آن بوده و هنوز هست که بتوان گمان کرد. آیین بهائی برای ثبات خود، روش خود را به کار می‌گیرد، نه پیشنهاداتِ صادر شده از سوی انجمن حجّتیّه را، مبنی بر ایجاد هرج و مرج فکری و رفتاری در جامعۀ بهائی!

سخن به درازا کشید و من برای پایان دادن به این گفتار، بیان یک نکتۀ دیگر را نیز ضروری می‌دانم، آن‌که، بسیار بسیار بسیار عجیب خواهد بود که جامعۀ بهائی آن مقدار قدرت بیابد، که نه فقط منابع مالی/ سیاسی/ فرهنگی که حتّی تمام نانوایی‌ها و سلمانی‌ها را در قبضۀ قدرت خود بگیرد و در عین حال، هنوز ناقضانی باقی باشند که بخواهند در حقّانیّت بیت‌العدل تشکیک کنند و بدتر از آن، بقایای اعضای انجمن حجّتیّه هنوز به مبارزات خود ادامه دهند و کماکان برای توجیه بی‌منطقی خود، دل به حال ناقضان بسوزانند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. کتاب اقدس، بند ۱۴۴.
  2. آیات الهی، جلد اوّل، ص ۳۳۴
  3. امر و خلق، جلد سوّم، ص ۲۲۲
  4. رسالۀ سؤال و جواب، شمارۀ ۸۴
  5. کتاب اقدس، بند ۷۳
  6. انوار هدایت، شمارۀ ۱۷۸
  7. اشراقات، اشراق سوّم
  8. انوار هدایت، شماره‌های ۲۱۶ و ۲۱۷
  9. خاطرات نه سالۀ عکّا، انتشارات کلمات‌پرس، ۱۹۸۳میلادی، آمریکا، ص ۳۴۳
  10. توقیعات مبارکۀ حضرت ولی امراللّه، ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ص ۲۵۰ و ۲۵۱
  11. انوار هدایت، شمارۀ ۶۱۱
  12. شهسواری، ثریّا، اسناد فعّالیّت بهائیان در دورۀ محمّدرضا شاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص

====

متنی که تورج امینی بر آن نقد نگاشته است از حسن ارشاد ( ناصر الدین )  :

مختصری پیرامون حقوق شهروندی در جامعه آرمانی بهائیان ( حکومت اقدسیون )

مطلع شدم در یکی از سایتهای بهائی به نقد مطلبی از نوشته های من پرداخته شده است در این مقاله که حجم کمی آن نشان از نگرانی بیت العدل از تاثیر نقدهای این حقیر دارد در برابر این سوال ساده که با توجه به نصوص امری بهائیان نمی توانند در جامعه آرمانی خودشان حقوق شهروندی دگر اندیشان از بهائی برگشته را رعایت کنند هزار و یک مطلب مطرح کرده اند اما به این مطلب اصلا پرداخته نشده است من یک بار دیگر مقاله فوق را مجددا خدمت عزیزان تقدیم می کنم و از همگان را به قضاوت می طلبم با توجه به نصوص امری ” بهائیان از بهائیت برگشته مانند جمشید معانی ملقب به سماء الله یا افرادی مانند میسن ریمی و بهائیان اورتودکس قادر به کسب حقوق شهروندی هستند یا خیر ؟ ”
با توجه به اینکه در جای جای این مقاله تناقض موج می زند و اگر این حقیر قصد نقد تناقضات این مقاله را داشته باشم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود در مورد مطرودین که این عزیزان قلم فرسائی کرده اند اگر می تواند خطاب به جامعه بین المللی که بر اجرای حقوق بشر حساسیت خاصی دارند و ناجوانمردانه بهائیان از این حساسیت سوء استفاده می کنند در مورد نوع سوم مطرودین که مرقوم فرموده بودند :
“”گروه سوّم کسانی هستند که مجاب نشده‌اند، یا اصلاً در صدد پرسش برنیامده‌اند، ولی مخالفت خود را علناً نسبت به گفتار و کردار بیت‌العدل اعلام می‌نمایند. یعنی به عبارتی، خود را و فهم خود را فراتر از بالاترین مرجع تصمیم‌گیری در آیین بهائی می‌پندارند. باید توجّه داشته باشیم که چنین افرادی فوراً طرد روحانی نمی‌شوند، بلکه فرایند رسیدن به طرد روحانی زمان‌بر و طولانی است و حتّی شاید چند سال طول بکشد. در این موارد، نخستین گزینه برای تشکیلات بهائی، سخن گفتن با معارض است و قانع کردن او.
معارضان اگر در تداوم مخالفت خود بکوشند، به این معنی که به واسطۀ تفکّر خودشان، درستی و حقّانیّت بیت‌العدل را زیر سؤال ببرند، امّا سخنانشان تأثیری در دیگر بهائیان نداشته باشد و روند جوامع کوچک یا بزرگ بهائی را متأثّر از مخالفت خود نکنند، کسی آنها را طرد روحانی نمی‌کند، بلکه داستان از صدور تذکّرات به این اشخاص فراتر نمی‌رود. در این گروه و در این مسیر، کسانی طرد روحانی می‌شوند که در این چند سال مذاکره و مفاهمه، در ادامه دادن به معارضه‌های خود اصرار دارند و دودستگی در جامعۀ بهائی به وجود می‌آورند. کوتاه‌سخن آن‌که، کسانی طرد روحانی می‌شوند که به جدّ در صدد ایجاد «تفرقه‌اندازی» و «دسته‌کشی» در جامعۀ بهائی برمی‌آیند. “”
بیت العدل چنانچه توان توضیح دارد بفرماید در جامعه بهائی نه تشکیلات فعلی بهائی ( که نگارنده مقاله این دو را با هم خلط کرده تا بجای نوشتن مار آن را کشیده باشد تا مخاطب نا آشنا به منابع امری را به گمراهی بکشد ) اگر قرار باشد این سخن شوقی اجرا شود :
معاشرت و تکلّم با مطرودین بهیچ وجه من الوجوه جائز نه ” ص ٢٨۴ج ٣ توقیعات مبارکه
چگونه می توان دگر اندیشان مخالف اندیشه بیت العدل در جامعه از حقوق خود بهرمند شوند
البته این سخن نیز از مغلطه های دیگر نگارنده است بر خوردی که ناظر به تشکیلان فعلی بهائیان است را با احکام حکومت بهائی خلط می کنند دقت فرمایید :
دستور شوقی ربّانی:
«[…] انظار یاران ممتحن پرعشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهمّ و لازم، منعطف نمایم و به این نکته متذکّر دارم و آن مواظبت و دقّت تام در حفظ حقوق مدنیّۀ شرعیّۀ شخصیّۀ افراد است از هر سلک و طائفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام، امتیاز و ترجیح و تفوّق جائز نه. باید در نهایت سعی و دقّت، مِن دون تردّد و ملاحظه‌ای، یاران و برگزیدگان حضرت بهاءاللّه در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیّۀ نوع بشر، ادنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرک و مقبل و معرض نگذارند […] حقوق مدنیّه و معاملات ظاهره، تعلّقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأت اجتماعیّه چه از موحّدین و چه از مشرکین، کلّ در این مقام یکسانند و حقوق شخصیّۀ آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدّس و مسلّم و هر متردّد متمردّی در ساحت آن منتقم قهّار، مقصّر و مسؤول و مردود […] نفس ارتداد و محجوبیّت و ترک عقیده، حقوق مدنیّۀ شرعیّۀ افراد آزاد را به هیچ‌ وجه من الوجوه به قدر سمّ ابره تخفیف و تغییری ندهد و الّا اهل بهاء، بساط پیشینیان را در این قرن مشعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتش تعصّب و حمیّۀ جاهلیّه را در صدور برافروزند و خود را از مواهب جلیلۀ این یوم موعود محروم سازند و تأییدات الهیّه را در این روز فیروز از ظهور و بروز باز دارند. حیف است ذیل تقدیس را به این اوهام و شؤون ناشایسته آلوده نمائیم».(۱۰)
سخن شوقی مربوط به دوران مقهوریت بهائیان است اما اگر قرار باشد در حکومت بهائیان این سخن شوقی اجرا شود چگونه می توان از حقوق شهروندی بهره مند شد :
معاشرت و تکلّم با مطرودین بهیچ وجه من الوجوه جائز نه ” ص ٢٨۴ج ٣ توقیعات مبارکه
در پایان مجددا توجه محققین گرانقدر را به مقاله خویش جلب می کنم تا محققین خود قضاوت کنند که آیا افرادی مانند جمشید معانی و میسن ریمی وو در حکومت بهائی نه تشکیلات فعلی بهائی از حقوق شهروندی می توانند بهره مند شوند یا خیر :
بسم الله الرحمن الرحیم

مختصری پیرامون حقوق شهروندی در جامعه آرمانی بهائیان ( حکومت اقدسیون )

کسی که در مقام بیان عقاید خویش گام بر می دارد باید بداند از حقوق مسلم مخاطب پرسش است .
بهائیان طی سالیان متمادی هنگامیکه در برابر پرسش قرار می گیرند از شیوه های گریختن از پاسخ , متمسک شدن به تئوری ” مظلومیت دلیل بر حقانیت است می باشد ”
بهائیان در برابر منتقد به لجن مال کردن شخصیت وی می پردازند تا بیان جوابی مستدل.
کدام انسان منصف و با وجدان است که از ظلم و عمل ظالم دفاع کند ؟
کدام واجد وجدان متعادل , ضایع شدن حقوق مظلومی را می نگرد و شب با خیال خوش سر به بالین می نهد ؟
سخن در این است که ظلم ظالم بر مظلوم فقط و فقط نشان مظلومیت مظلوم است نه حقانیت وی .
من از وجدان بیدار مخاطبان گرامی سوال می کنم آیا مظلومیت واقعا دلیل حقانیت است ؟
آیا هنگامی که یک فرقه مطرح می کند من اعتقاد دارم دین از سیاست جداست و تصمیم گیرنده مدیریت سیاسی جامعه خرد جمعی است و در این میان ناصر الدین مستند به منابع این فرقه اثبات می کند این کذب محض است و اعتقاد راسخ بهائیت مبتنی بر مدیریت دین و احکام اقدس می باشد ولی چون هنوز شرایط مقتضی نیست نباید به آن پرداخته شود.
پاسخ این بیان علمی خرج کردن از تئوری توطئه و اینکه ناصر الدین حجتیه ای است می باشد ؟
ظلم ظالم قبیح است اما مدیران جامعه امر می دانند اعظم ظلم و مصداق کامل ستمگر کسی است که صداقت را زیر پا لگد مال کند و حقایق تفکرات خویش را برای جلب مشتری وارونه جلوه دهد تا پس از اینکه جذب تشکیلات شد و عشق قرار گرفتن در هرم نظام اداری امری او را نابینا کرد هر چه اراده کنند به وی تحمیل نمایند ؟
آیا پاسخ کسی که می گوید حقوق شهروندی حق مسلم هر انسانی است و بدون در نظر گرفتن تفکرات و اندیشه های وی باید افراد از این حقوق بهره مند شوند و در پی این سخن از جامعه امر می پرسد که :
آیا شما نیز قائل به حقوق شهروندی هستید یا خیر ؟
سپس پاسخ کذب آری را می شنود و در ادامه مستند اثبات می کند جامعه مبتنی بر احکام اقدس و رساله عملیه گنجینه حدود و احکام و کتاب امر و خلق وو تقابل شدید با حقوق شهروندی دارد باید بجای پرداختن به مطلب شخصیت سائل لجن مال شود .
من از استوانه ها و محققین بهائی سوال می کنم :
آیا شما در مبانی خودتان معتقد به حقوق شهروندی هستید ؟
آیا در جامعه مبتنی بر نصوص بهاء الله که لایتغیر می پندارید و بیانات مبیین وی جنابان عبد البهاء و شوقی ,آیا حقوق شهروندی را عملی می دانید ؟
آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس حق تحصیل برای دگر اندیشان بر گشته از آیین بهائی را قائل هستند ؟
آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس حق آزادی انتخاب شغل برای دگر اندیشان بر گشته از آیین بهائی را قائل هستند ؟
آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس حق تشکیل تشکلهای سیاسی برای دگر اندیشان بر گشته از آیین بهائی را قائل هستند ؟
آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس حق آزادی در فعالیتهای اجتماعی برای دگر اندیشان بر گشته از آیین بهائی را قائل هستند ؟
آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس حق شرکت در فعالیتهای فرهنگی برای دگر اندیشان بر گشته از آیین بهائی را قائل هستند ؟
آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس حق معاشرت با اقوام و نزدیکان برای دگر اندیشان بر گشته از آیین بهائی را قائل هستند ؟ ووو صدها مصداق از مصادیق امری در حوزه حقوق شهروندی
مخاطبین محترم برای اثبات سخن این حقیر بر مبنای تئوری ” فرض محال که محال نیست ” فرض کنیم در ایران انقلاب اقدسین رخ داده و در کشور مهد امر الله امر جناب بهاء الله نهادینه شده و عموم مردم فرض کنید ۹۹ درصد آن مشتاقانه رای به ایجاد جامعه مبتنی بر احکام اقدس داده اند پس از تشکیل دولت بهائی در ایران منتخبان مردم قانون اساسی مبتنی بر احکام اقدس را تصویب می کنند و دولت منتخب مردم کلیه قوانین و آیین نامه های خویش را بر اساس قانون اساسی اقدس زده تصویب و اجراء می کنند و قوه قضاییه آراء خویش را بر مبنای این فرقه تنظیم می کند .
آیا سکولارها و اپوزسیون و گروههای مدافع حقوق بشر از بهائیان مروج آیین بهائی سوال کرده اند این یار گیری شما برای رسیدن به چه جامعه ای می باشد ؟
فرض کنید چند سال مثلا ۱۰ سال نه ۳۵ سال از تشکیل حکومت بهائی در ایران گذشته باشد فکر می کنید چالشهای جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشر با حکومت بهائی چه می باشد ؟
چون نصوص امری لایتغیر است و نسخ نمی شود بهائیان مجبورند احکام بهاء الله و تبیین آن توسط عبد البهاء و شوقی را عملی سازند .
یکی از احکام صریح در بهائیت اخراج و طرد اداری سپس روحانی دگر اندیشان بهائی است که بر اساس تحری حقیقت ادعائی تعالیم دوازده گانه در بهائیت افراد موظف به اجرای آن می باشند حال اگر بر مبنای تحری حقیقت افرادی در این جامعه دست از بهائیت کشیده و افکاری غیر از بهائیان اتخاذ کنند بر مبنای آموزه های بهائی عمل وی مصداق عمل مجرمانه است و باید مجازات شود از آثار طرد یکی این است که کل جامعه امر باید با وی قطع رابطه کنند حتی با وی تکلم هم نکنند .
چنانچه فرمان شوقی چنین است :
معاشرت و تکلّم با مطرودین بهیچ وجه من الوجوه جائز نه ” ص ٢٨۴ج ٣ توقیعات مبارکه

البته جناب عبد البهاء مشکل را دو چندان کرده و منتقد بهائی را جذامی می داند و به تمام بهائیان فرمان قطع رابطه با دگر اندیشان غیر بهائی را صادر می کند چنانچه می گوید :

باب سی و دوم- در جواب چند سؤال حضرت عبدالبهاء میفرمایند قوله الاحلی : “نفوسی که تصدیق نموده‌اند و بهدایت پرداخته‌اند و حال بکلّی بپریشانی فکر مبتلا شده‌اند سبب این است که این اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته‌اند و مخالفت نصّ صریح الهی نموده با اشرار الفت گرفتند و مؤانست جستند این است که میفرماید: ” مجالست اشرار نور جان را بنار حسبان تبدیل نماید” زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با شخص مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علّت سرایت نکند امروز جمعی بیخردان که مانند حیوان اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند با هر نفسی الفت کنند القاء شبهات نمایند کم کم این سمّ مهلک در نفوس مستمعینی تأثیر کند = حضرت عبدالبهاء : مائده آسمانى جلد ۲ ص ۳۵ – ۳۶
البته جناب بهاء الله نیز گوی سبقت را از هر دو بازمانده خویش می رباید و دگر اندیشان غیر بهائی را ولد الزنا خطاب می کند و می گوید :
گنج شایگان در لوح حبیب مراغه ای ص ۷۸ : «من ینکر هذاالفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم»

چنانچه مشاهده می شود در جامعه بهائی که مثلا ده سال از تشکیل آن می گذرد بهائیان به دگر اندیشان به دیده حرام زاده می نگرند و معتقدند هر دگر اندیشه غیر بهائی باید وضعیت خویش را از مادرش سوال کند و بداند که عاقبت دگر اندیشی افتادن در اسفل جحیم جهنم است

جناب بهاء در ادامه مطلب فوق پرده های معارف امری را بالاتر زده و می گوید :

” قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام دخل الشیطان علی فراش امه “

یعنی کسی که منکر فضل بهاء الله شود یقینا شیطان داخل در بستر مادر وی گردیده است.
حال در این جامعه بهائی زده مبتنی بر آموزه های بهائی چنانچه همگان دگر اندیش بهائی را جذامی بدانند در عین حال وی را حاصل روابط نامشروع بپندارند و در امتداد آن عامل به فرمان شوقی نیز گردنند فکر می کنید جایگاه حقوق شهروندی در این جامعه آرمانی و مهد امر الله چیست ؟

یک بار دیگر مخاطبین محترم دقت نمایند به فرمان وحیانی لایتغیر و واجب الاطاعه جناب شوقی که واجد عصمت موهبی است :

معاشرت و تکلّم با مطرودین بهیچ وجه من الوجوه جائز نه ” ص ٢٨۴ج ٣ توقیعات مبارکه

در سایه این فرمان آیا امکان حق تحصیل برای دگر اندیشان غیر بهائی در جامعه مبتنی بر احکام بهائی قابل اجراست ؟

فرض کنید فرد مرتد قصد دارد نام فرزندش را در مدرسه ابتدائی بنویسد چنانچه نام وی در لیست سیاه باشد چگونه می تواند بدون معاشرت و تکلم مبادرت به ثبت نام فرزند خویش ورزد ؟

در سایه این فرمان آیا امکان حق انتخاب شغل برای دگر اندیشان غیر بهائی قابل اجراست ؟

فرض کنید ایشان می خواهد در محیط کاری مشغول شود چنانچه دیگران ممنوع از تکلم و معاشرت با وی باشند واقعا این دگر اندیش بخت برگشته امکان اشتغال برایش میسر است ؟

در سایه این فرمان امکان دخالت در سرنوشت مدیریت سیاسی جامعه خویش را دگر اندیشان غیر بهائی دارد ؟

در سایه این فرمان آیا امکان حق حضور در فعالیتهای اجتماعی برای دگر اندیشان غیر بهائی قابل اجراست ؟

در سایه این فرمان آیا امکان حق آزادی در فعالیتهای فرهنگی برای دگر اندیشان غیر بهائی قابل اجراست ؟

در سایه این فرمان آیا امکان حق آزادی در معاشرت با بستگان و دوستان برای دگر اندیشان غیر بهائی قابل اجراست ؟

در سایه این فرمان آیا امکان حق حیات برای دگر اندیشان غیر بهائی قابل اجراست ؟

فرض کنید دگر اندیش غیر بهائی مریض می شود و قرار است دکتر وی را ویزیت کند چنانچه نام وی در لیست سیاه دگر اندیشان غیر بهائی قرار گرفته باشد با توجه به این فرمان شوقی :

معاشرت و تکلّم با مطرودین بهیچ وجه من الوجوه جائز نه ” ص ٢٨۴ج ٣ توقیعات مبارکه

امکان حیات برای وی متصور است ؟

اگر ناصر الدین مستدل و مستند اثبات کند که بهائیان در جامعه آرمانی خویش قائل به هیچ کدام از حقوق مذکور نیستند پاسخ محققانه این است که چون تو اهل فلان گرایش فرهنگی هستی پس بهائیت بر حق است ؟
این چه منطقی است که این فرقه بر مبنای آن به خود اجازه می دهد در عرصه تحقیق و برهان بجای پاسخ مستدل مبتنی بر تئوری توطئه منتقد خویش را خفه کند ؟

 

نکات تکمیلی 

سیر مسئولیت طرد در ساختار تشکیلات بهایی طبق فرمان بیت العدل در پیام ژانویه ۲۰۰۱  خطاب به مشاورین قاره ای

دارالتّبلیغ بین‌المللی مسئولیّت حفظ و صیانت امر الله را بر عهده دارد. تمام موارد نقض عهد و میثاق را باید از ابتدا — و در صورت لزوم با استفاده از خدمات مشاورین قارّه‌ای و اعضای هیئت معاونت و با ارزیابی گزارش‌های آنان — بررسی کند و تصمیم بگیرد که آیا شخص متخلّف باید از جامعه طرد شود یا خیر و تصمیم اتّخاذ شده را برای ملاحظۀ بیت العدل اعظم تقدیم نماید. این مؤسّسه روش مشابهی را برای اعادۀ شخص ناقض نادم به جامعه دنبال می‌کند. در حدّی وسیع‌تر، دارالتّبلیغ باید مراقب سلامت روحانی جامعۀ بهائی باشد، مشاورین و معاونین را تشویق و ترغیب به تقویت احبّا نماید تا در مقابل تأثیرات عوامل خارجی و داخلی مخالف با امر مبارک مقاومت نمایند و به محافل ملّی و محلّی کمک کنند تا مسائلی را که می‌تواند شک و تردیدی در بارۀ یک‌پارچگی امر مبارک و تعالیم آن به وجود آورد حلّ و فصل نمایند.

===

بیت العدل در پیام : ۲ – مارس – ۲۰۰۷   طی مطالبی منسجم مراحل و کیفیت طرد و انواع آن را شرح می دهد که تقدیم می گردد :

 پیام مرکز جهانی / ۲ مارچ ۲۰۰۷
دار الانشاء بیت العدل اعظم
مورخ ۲ مارچ ۲۰۰۷
“… امری دیگرکه شایان توجه میباشد این است که اگرچه احکام الهیه همگی برای ترقی حیات جامعه وحیات روحانی افراد مهم میباشد ولی میزان مسوولیت اجرای آنها با هم متفاوت است. مثلاً اطاعت بعضی از احکام وظیفه وجدانی شخص است از جمله احکام مربوط به صلوه وصیام و ادای حقوق الله و یا اطاعت از موازین و ضوابط عالی اخلاقی از قبیل ،امانت، امتناع از غیبت و غیره

محافل روحانیه منظور شوراهای محلی یاملی بهائیان است که مسول اداره امور جامعه بهائی میباشند

(( این مسئولیت آیا با مجوز نهادهای رسمی کشور است و اساسنامه این مراکز رسما به تصویب نهادهای ذی صلاح رسیده است ؟ )) 

نباید در زندگی افراد تفحص نمایند تا بدانند که آیا به این اصول پایبند هستند .یاخیر ولی اگر رفتار و اعمال یک فرد بهائی به درجه ای تنزّل نماید که موجب بدنامی امر مبارک منظوردین بهائی

 (( منظور تشکیلات بهایی است ))

 است گردد، البته محفل روحانی باید مداخله کرده و او را ترغیب نماید که اقدام به اصلاح رفتار خود نماید و وی را از عواقب ادامۀ سوء رفتار انذاردهد و اگر چنانچه همراهی ننمود، وی را بسته به اهمیت موضوع، از یک یا چند و یا کلیه حقوق اداری (( جرم انگاری )) محروم نماید.

از طرف دیگر، اجرای بعضی از احکام مانند دخالت در امور سیاسیه (( جرم انگاری )) آنچنان نقش مهمی در زندگی جامعه و روابط اجتماعی داردکه نظارت بر اجرای آنها از جمله وظایف محفل روحانی محلی (( آیا در اساسنامه مصوب در مراجع ذی صلاح است ثبت گردیده است )) و اگر یکی از احبا تخلف نماید و به جبران مافات، بعد از انذارات متوالی و صبر و شکیبایی و کمکهای محبت آمیز اقدام ننماید تنبیهاتی اداری نسبت به او میتواند اعمال شود.” (( جرم انگاری )) 
به این ترتیب معلوم میشود ،طرد بسته به اهمیت موضوع، درجات مختلفی دارد. قبل از آنکه به آن بپردازیم ، لازم است اشاره شود کم وکیف فعلی ،طرد با توجه به وضعیت و شرایط کنونی جامعه بهائی در کشورهای مختلف دنیا وکل جهان است و امری موقتی میباشد به این معنی که طرد به شکل فعلی ،آن از جمله تنبیهات مطابق چنین وضعیتی است و در آینده بسته به شرایط آن زمان و با توجه به رشد امربهائی و ازدیاد نفوس بیت العدل اعظم که به تشریع نفس شارع دیانت بهائی حضرت بهاء الله، مسئول رسیدگی به امور روحانی و اجتماعی و اداری دنیای بهائی هستند، تغییراتی در آن خواهند داد. به عنوان نمونه چون در دیانت بهائی ازدواج به شکل تک همسری است ازدواج همزمان بابیش از یک همسر مجاز نیست اما جزئیات درباره آن مثل دیگر جزئیات درباره احکام مختلفه به حکم وتشریع نفس مقدس حضرت بهاء الله ، برعهده بیت العدل اعظم گذاشته شده است و لذا حضرت شوقی ،ربانی ولی امر بهائی ویگانه جانشین منصوص حضرت عبدالبهاء درباره متجاوزین از حکم مزبور  یعنی کسی که در آن واحد با دوزن ازدواج کرده باشد میفرمایند: “تجاوزازیک زوجه وکتمان عقیده باوجود تحذیر وتأکید و نصیحت امنای محفل روحانی نتیجه اش در این ایام محرومیت از حق انتخاب در جامعه و از عضویت محافل روحانیه است ولی این انفصال طرد اداریست (( جرم انگاری )) ، نه روحانی قرار قطعی وحکم  نهایی راجع به امنای بیت العدل اعظم است.

باتوجه به آنچه عرض شد میرسیم به انواع درجات طرد که صرف بیان حقیقت آنها اکاذیب و تحریفات بهائی ستیزان دراینخصوص راکاملا روشن خواهند کرد و نیازی به هیچ توضیحی باقی نمی گذارد.

در تقسیم بندی ای کلی، میتوان طرد را به طرداداری»، سلب نسبت»، و «طر دروحانی تقسیم نمود.

محفل ملی بهائیان ایران که در سال ۱۳۶۲ از طرف جمهوری اسلامی ایران تعطیل اعلان گردید و همه اعضاء آن در همان سالها به دست جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسیدند خود در توضیحی به مسئولین جامعه بهایی ( محافل روحانیه محلی ) ، انواع طردهای مزبور را به شرح زیر تشریح فرمودند عین آنرا تقدیم خوانندگان عزیز مینماید.

(( مهم : مگر تعطیل نشده بود ؟ مخاطبش که بود ؟ این یعنی ایجاد حاکمیت موازی ))

تنبیه اداری

محفل روحانی ملی میتواند بنا به پیشنهاد یکی از محافل روحانیه محلیه یا رأساً فردی را به علت تخلف یا عدم اطاعت  (( جرم انگاری )) از دستورات و تصمیمات محفل برای مدتی معلوم و محدود از برخی حقوق و مزایای اداری مانند شرکت در انتخابات یا عضویت در محافل روحانیه محروم کند که این مجازات در نظامات بهائی به تنبیه و توبیخ اداری موسوم است و اعمال آن از اختیارات محفل مقدس روحانی ملی است تنبیه اداری یکفرد ممکن است طبق تصمیم محفل روحانی ملی به جامعه نیز اعلان شود

(( مرجع اعمال مجازات محفل روحانی ))

تقاضای حذف نام

افرادی که نامشان در دفتر سجلات امری منظور سجلات مربوط به جامعه بهائی است به ثبت رسیده و به بهائی موسوم ومعروفند ممکن است به علل وجهاتی تقاضای حذف نام خود را از دفتر سجلات امری بنمایند و تقاضای خود را کتباً به محفل روحانی محل تسلیم نمایند که در این گونه موارد محفل روحانی محل پس از تحقیق و بررسی علت تقاضای حذف نام و ملاقات و مذاکره با متقاضی حذف نام ضمن اظهار نظر – تقاضای این گونه افراد راجهت اخذ تصمیم نهایی طی گزارشی به محفل مقدس روحانی ملی تقدیم میدارد و محفل روحانی ملی هم پس از مطالعه و بررسی دستور مقتضی راجع به سلب نسبت این گونه افراد از جامعه صادر می نماید و نام این گونه افراد از دفتر سجلات امری حذف می شود و جامعه بهائی دیگر آنانرا بهائی نمی شناسد .

باید دانست که با این گونه افراد که با صداقت و صراحت و بدون سوء نیت تقاضای حذف نام نموده اند و با ناقضین پیمان شکنان و دشمنان امر الله مرتبط نشده و به مخالفت و اعتراض قیام ننموده اند سلام و کلام جائزاست ولیکن از کلیه حقوق ومزایا وتکالیف عضویت در جامعه بهائی محروم خواهند بود تصویب حذف نام افراد و قبول واعاده مجدد آنان به جامعه از اختیارات مخصوصه محفل مقدس روحانی ملی است حذف نام افراد باید به طرق مقتضی به یاران محل مربوطه ابلاغ شود

 سلب نسبت از امر الله و تبری بوسیله اعلان در جراید

هرگاه فرد مسجّل بهائی به طرقی از قبیل اعلان در جراید و سایر وسایل ارتباط جمعی و بدون توهین و اهانت به مقدسات دیانت بهائی نسبت خود را از امر الله قطع و تبری نماید و نصیحت و دلالت محفل روحانی محل وسعی در جبران مافات بی نتیجه بماند چنین شخصی متبری از امرالله شناخته میشود و تبری او به وسائل مقتضی به جامعه اعلام و نامش از دفتر سجلات امری حذف میگردد و جامعه بهائی او را بهائی نمی شناسد و ازکلیه حقوق و مزایای عضویت در جامعه بهائی محروم میشود

طرد اداری

مجازات طرد اداری درباره فرد مسجّلی اعمال میشود که برخلاف احکام وتعالیم الهیه عمل کند وعدم تمسک در اطاعت خود را به اوامر و احکام مبارکه وآراء محافل روحانیه عملاً نشان دهد و به تذکرات و انذارات محفل روحانی محل ومحفل روحانی ملی وقعی ننهد و به جبران مافات اقدام نکند فی المثل کتمان عقیده، تعدّد زوجات، عدم رعایت مقررات ازدواج و طلاق بهائی ، ترک انفاق منظور ندادن نفقه و مخارج همسراست ، شرب مسکرات ، تَمَرُّد ازآراء وتصمیمات محافل مقدسه روحانیه ، مداخله در امور سیاسیه (( جرم انگاری ))  علت طرد افراد بهائی میشود. مطرود اداری از حقوق اداری و اجتماعی بهائی مانند شرکت در انتخابات ، عضویت محافل روحانیه ولجنات امریه ، حضور در جلسات ضیافات وتقدیم تبرعات محروم  (( مجازات )) است

مجازات طرد اداری باید با کمال دقت و مراقبت انجام گیرد و کاملاً مواظبت شود که حقوق افراد جامعه در نتیجه عجله و شتاب تضییع نگردد به فرموده هیکل ،أطهر طرد اداری باعث اخراج قطعی فرد از جامعه بهائی نمی شود و ایمان قلبی اورا از وی سلب نمیکند و صرفاً جنبه مجازات (( جرم انگاری ))  دارد و مطرود اداری میتواند با جبران مافات حقوق اداری و اجتماعی خود را مجدداً کسب کند بنابراین مطرود اداری میتواند خود را مؤمن و بهائی بداند و فرائض دینیه را به جای آورد ولیکن از حقوق وتکالیف اداری و اجتماعی بهائی محروم است. اعمال مجازات طرد اداری که به پیشنهاد محافل روحانیه محلیه انجام می گیرد از اختیارات مخصوصه محفل مقدس روحانی ملی است همچنین رفع مجازات از مطرود اداری نیز منوط به تصمیم وتصویب محفل مقدس روحانی ملی است.

طرد روحانی

۱ ) هرگاه یکی از افراد مُسجّل جامعه بهائی از اوامر ونواهى مرکز و مرجع منصوص سرپیچی کند و یا با ناقضین ( پیمانشکنان ) و معاندین امر الله هم عهد و هم داستان شود و یا به مخالفت با امر الله قیام کند و علیه اساس شریعت الله اقداماتی نماید و یا برخلاف عهد ومیثاق الهی اظهاراتی کند و به نصایح و انذارات محفل اعتنا ننماید مشمول مجازات طرد روحانی میگردد.

 تبصره: افراد مسجّلی نیز که بنا به میل و تصمیم خود تقاضای حذف نام مینمایند و یا در جراید و مطبوعات و سایروسایل ارتباط جمعی بدون توهین به مقدسات بهائی از امر الله تبری میکنند چنانچه بعد از حذف نام و تبری با ناقضین ومعاندین امر الله هم عهد و هم داستان شوند و یا به مخالفت با امر الله قیام کنند و علیه اساس شریعت الله اقداماتی نمایند مشمول  مجازات طرد روحانی می گردند.

۲ افراد مسجلی که در جراید و مطبوعات و سایروسایل ارتباط جمعى صریحاً واضحاً تبرّى نمایند وعلناً مخالفت کنند و کلمات و عباراتی زشت و نامناسب و توهین آمیز در اعلانشان بکار برند باید محافل مقدسه
روحانیه تحقیق و بررسی نمایند و چنانچه معلوم و مسلّم شود که متن اعلان تبری را شخصاً وعالماً عامداً
تهیه و تنظیم و به مطبوعات داده اند اینگونه افراد مشمول مجازات طرد روحانی خواهند شد

طرد روحانی فرد از جامعه بهائی دارای اثرات و عواقب شدیده روحانی و معنوی است لذا باید در نهایت دقت و مراقبت و پس از بررسی و مطالعه کامل انجام گیرد زیرا پس از طرد روحانی جامعه بهائی فردی را که مشمول این مجازات شده به هیچ وجه بهائی نمی شناسد و او را در ردیف ناقضین عهد ومیثاق الهی به شمار می آورد وسلام وکلام و معاشرت باوی را حتی از طرف خویشان و اقربا جائز نمی داند و شخص معاشر با مطرود روحانی هم پس از رسیدگی وتحقیق وثبوت تخلف و عدم توجه به نصایح و انذارات محفل روحانی مشمول مجازات طرد روحانی خواهد شد.

اعمال مجازات طرد روحانی درباره افراد مشمول بند و تبصره ذیل آن و رفع طرد آنان از اختیارات مخصوصه بیت العدل اعظم الهی است اعمال مجازات طرد روحانی درباره افراد مشمول بند ۲ و رفع طرد آنان از اختیارات مفوضه به محفل مقدس روحانی ملی است .

تذکر (۱) در کلیه مواردی که پیشنهاد تنبیه و طرد فرد مُسجّلی به محفل روحانی ملی میشود محافل مقدسه روحانیه محلیه باید قبل از ارجاع موضوع به محفل روحانی ملی و پیشنهاد مجازات مراتب را به عضو محترم هیئت معاونت مسئول منطقه اطلاع دهند تا او هم با فرد مورد نظر ملاقات و نصیحت و دلالت و انذار و تحذیر نماید و چنانچه ملاقات ونصیحت موثر واقع نشد نتیجه ملاقات و اقدامات ونظریه کتبى عضو هیئت معاونت نیزاخذ و ضمیمه راپرت محفل روحانی محلی به محفل روحانی ملی ارسال گردد.

(( دخالت نیروهای امنیتی فرا منطقه ای )) 

تذکر (۲) محافل روحانیه محلیه باید افرادی را که به علت دخالت در امور سیاسیه مشمول مجازات میشوند مراقبت کامل نماید تا چنانچه اینگونه افراد باعث تخدیش اذهان و گمراهی سایریاران شوند به محفل روحانی ملی گزارش دهند تا بررسی و تصمیم مقتضی اتخاذ شود.

تذکر ۳) اسامی مطرودین روحانی به کلیه جامعه بهائی اعلام میگردد ولیکن افرادی که مشمول سایر مجازات ها می گردند در حال حاضر فقط به جامعه محل سکونت شخص خاطی اعلان می شود.

تذکر (۴) جز با مطرودین روحانی سلام و کلام و معاشرت با افرادی که مشمول سایر مجازات ها شده اند جایز است.

 اینک با توضیحات فوق معلوم میگردد بر خلاف اکاذیب و تحریفات امثال سیمای جمهوری اسلامی ایران هیچ فرد بهائی به صرف خروج از دیانت بهائی و یا سلب نسبت وتبرّى وحذف نام ، مورد مؤاخذه وطرد قرار نمی گیرد. در حقیقت ورود به و خروج از دیانت و جامعه بهائی کاملا آزاد و امری شخصی و وجدانی است همچنین صرف طرد اداری فردی بهائی ، به معنی بهائی نبودن و یا قطع ارتباط و سلام وکلام وی با دیگربهائیان نیست.

(( اولا  :

محفل ملی ایران در حالی که ساختار اداریش را تعطیل کرده این همه اسناد مبتنی بر اعلام رسمی حاکمیت موازی که از اساس چرم است با چه جسارتی جرئت کرده است پیام حاکمیتی دهد ؟

ثانیا :

سلب نسبت حد اقل حکمش محرومیت از ارث است زیرا شرط ارث بردن بهایی بودن است 

ثالثا : 

طرد اداری چنانچه در ابتدای این مقال تقدیم شد چندان هم بی هزینه نیست مجددا به عوارض طرد اداری اشاره می گردد :

مجازاتی که برای طرد اداری در نظر گرفته شده است :

۱ — کیفر سلب و محرومیت از انتخاب کردن ( دیگران باید برای وی تصمیم بگیرند ) سلب ابدا رای 

۲ – کیفر سلب حق انتخاب شدن برای کلیه امور 

۳ – کیفر محرومیت از حضور در کلیه اجتماعات بهایی ( ضیافت – کنفرانس ها – 

۴ – سلب اختیار ازدواج با بهائیان و ممنوعیت ازدواج بهائیان با وی 

۵ – سلب اختیار طلاق از وی – همسرش مایل بود می تواند طلاق دهد ولی وی حق طلاق ندارد 

۶ – سلب اختیار کلیه امور احوال شخصیه 

۷ – ممنوعیت از حضور در کلیه اماکن متبرکه بهایی 

۸ – سلب مسئولیت و اخراج از کلیه مسئولیتهای اداری تشکیلات اداری بهایی – از دست دادن امرار معاش

( مثلا چنانچه فردی ۲۰ سال کارمند محفل بوده و از این راه امرار معاش می کرده از کار اخراج می شود )

۹ – محرومیت از گرفتن معرفی نامه مبنی بر بهایی بودن مثلا برای فرار از جنگ و در معرض کشته شدن قرار نگرفتن  ))

حضرت عبدالبهاء جانشین منصوص حضرت بهاء الله می فرمایند:

“ وجدان انسانی مقدس و محترم است و آزادگی آن باعث اتساع افکار وتعدیل اخلاق و اطوار واکتشاف أسرار خلقت وظهور حقایق مکنونه عالم امکان است ” . و دیگر آنکه مسئولیت وجدان که از خصائص دل و جان است اگر در این جهان واقع گردد دیگرچه کیفری از برای بشر در روز خشراکبر در دیوان عدل الهی باقی ماند. ضمائر وافکار در حیطه احاطه مالک الملوک است نه مملوک ، وجان ووجدان بین إصبعی ( دو انگشت ) تقلب رَبِّ قلوب است نه مملوک لذا دونفس در عالم وجود هم افکار در جمیع مراتب و عقاید موجود نه “الطُّرُقُ إِلَى اللهِ بِعَدَدِ أَنفاسِ الخَلائِق” ( راه ها به سوی خدا به تعداد انفاس خلایق است ) از حقایق این معانی است وَلکُلَّ جَعَلنا منسکا ( برای هر کسی راه وروش عبادتی قراردادیم ) از دقائق قرآنی.”
به عنوان نمونه در این خصوص ، حضرت شوقی ربانی ، ولی امربهائی می فرمایند:

” و درختام ، انظار یاران ممتحن پر عشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهم و لازم منعطف نمایم و به این نکته متذگر دارم و أن مواظبت ودقت تام در حفظ حقوق مدنیه شرعیه شخصیه افراد است از هر سلک وطایفه ونژاد وعقیده و مقامی. در این مقام امتیاز وترجیح و تفوق جائزنه؛ باید در نهایت سعی ودقت من دون تردد و ملاحظه ای یاران و برگزیدگان حضرت بهاء الله در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیه نوع بشر آدنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن ومشرک ومقبل ومعرض نگذارند… حقوق مدنیه و معاملات ظاهره تعلقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیات اجتماعیه چه از موحدین وچه از مشرکین کل در این مقام یکسانند و حقوق شخصیه آنان نزد اصحاب عدل وانصاف محفوظ ومقدس ومسلّم … نفس ارتداد و محجوبیت وترک عقیده ، حقوق مدنیه شرعیّه افراد آزاد را به هیچ وجه من الوجوه به قدرسم ابره ( سوراخ سوزن ) تخفیف وتغییرى ندهد ، والا اهل بهاء ( بهائیان ) بساطِ پیشینیان را در این قرن مشعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتش تعصب و همیّه جاهلیه را در صدور برافروزند و خود را از مواهب جلیله این یوم موعود محروم سازند و تأییدات الهیه را در این روز فیروز از ظهور و بروز باز دارند حیف است ذیل تقدیس را به این اوهام رشنون ناشایسته آلوده نماییم.”

(( تمام اظهارات شوقی با توجه به مجازاتهای طرد اداری و روحانی و حتی سلب نسبت ( محرومیت از ارث ) کذب محض است )) 

اصل فایل در صورت نیاز جهت دانلور 👇👇👇

۷۱۲ – ۱ تنبیهات اداری بهایی ۲ مارس ۲۰۰۷ (۲)

===

متن زیر از کانالی در تلگرام استفاده گردیده است :

طرد روحانی یعنی بولی اجتماعی

تعریف بولی اجتماعی:
بولی اجتماعیRelational or social bullying
بمعنای تخریب چهره و جایگاه اجتماعیsocial status قربانی، تخریب روابط اجتماعی قربانی و دعوت مستقیم یا غیرمستقیم دیگران به بایکوت قربانی است که
درواقع نوعی از خشونت اجتماعیRelational aggression و بولیUnderground Bully محسوب میشود و میتواند از نوع فعالproactive یا واکنشیreactive باشد و
معمولا از طریق بلاک یا بایکوت قربانی، دعوت دیگران به بلاک و بایکوت قربانی، فشار بر یا بایکوت کسانی که در بایکوت قربانی شرکت نکنند، تشویق کسانی که شرکت بکنند، نادیده گرفتن، کم توجهی یا بی توجهی، شایعه پراکنی، غیبت تمسخر و تحقیر قربانی در سطح اجتماعی عملی میشود.

عواقب:
بولی اجتماعی معمولا قربانیان را در معرض خطر جدی برای

افسردگیهای طولانی مدت،
اختلالات خستگی مزمنExhaustion disorder یا SED،
مشکلات و اختلالات رفتاری،
ضعف در عزت نفس و اعتماد بنفس،
ضعف در کنترل اعصاب و رفتارها،
واکنشهای پرخاشی انتقامی،
ایزوله شدن اجتماعی و تنهایی
پرخوری یا سوءتغذیهeating disorders
فکر خودکشی یا خودآزاریsuicidal ideation and self-harm
قرار میدهد.

نشانه ها:
میل به کناری گیری و انزواWithdrawing, avoiding, and isolating behaviors
تغییرات محسوس و غیرقابل توضیح در رفتار
افزایش حس نفرت و پرخاش
افزایش اضطراب از حضور اجتماعی
افزایش غم و افسردگی
کاهش راندمان کاری یا تحصیلی
ایجاد تغییرات ناگهانی در ارتباطات اجتماعی
علایم جسمی احتمالی مثل سردرد یا کمبود برخی ویتامینها یا کم شدن غلظت هموگلوبین خون

سخن آخر:
بایکوت انسانها بدلیل عقایدشان، رفتاری فرقه ای و قهری ست و سلامت روانی و امنیت اجتماعی فرد بایکوت شده را بخطر جدی میاندازد.
حتی سایت پاسخ ب شبهات بهاییان نیز اعتراف دارد ک: «طرد روحانی فرد از جامعه بهائی، دارای اثرات و عواقب شدید روحانی و معنوی است.»
همچنین ولی امرالله نیز اعتراف دارد ک طرد روحانی شدیدترین تنبیه و سلاح اجرایی بسیار سنگین بحساب میآید.(انوار هدایت۲۰۰)

https://bahai-library.com/bahailib/164.pdf

===

متن زیر بشکل کامل از سایت پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی   – ضمیمۀ شماره ۵: تنبیهات مقرّر در جامعۀ بهائی نقل می گردد :

تنبیه اداری

محفل روحانی ملی می تواند بنا به پیشنهاد یکی از محافل روحانیۀ محلیه یا رأساً فردی را به علت تخلف یا عدم اطاعت از دستورات و تصمیمات محفل برای مدتی معلوم و محدود از برخی حقوق و مزایای اداری مانند شرکت در انتخابات یا عضویت در محافل روحانیه محروم کند که این مجازات در نظامات بهائی به تنبیه و توبیخ اداری موسوم است و اعمال آن از اختیارات محفل مقدس روحانی ملی است. تنبیه اداری یک فرد ممکن است طبق تصمیم محفل روحانی ملی به جامعه نیز اعلان شود.

تقاضای حذف نام

افرادی که نامشان در دفتر سجلّات امری به ثبت رسیده و به بهائی موسوم و معروفند ممکن است به علل و جهاتی تقاضای حذف نام خود را از دفتر سجلّات امری بنمایند و تقاضای خود را کتباً به محفل روحانی محل تسلیم نمایند که در این گونه موارد محفل روحانی محل پس از تحقیق و بررسی علت تقاضای حذف نام و ملاقات و مذاکره با متقاضی حذفِ نام ضمن اظهار نظر، تقاضای این گونه افراد را جهت اخذ تصمیم نهایی طی گزارشی به محفل مقدس روحانی ملی تقدیم می دارد و محفل روحانی ملی هم پس از مطالعه و بررسی دستور مقتضی راجع به سلب نسبت این گونه افراد از جامعه صادر می نماید و نام این گونه افراد از دفتر سجلّات امری حذف می شود و جامعۀ بهائی دیگر آنان را بهائی نمی شناسد.

باید دانست که با این گونه افراد که با صداقت و صراحت و بدون سوء نیت تقاضای حذف نام نموده اند و با ناقضین و دشمنان امرالله مرتبط نشده و به مخالفت و اعتراض قیام ننموده اند سلام و کلام جائز است ولیکن از کلیۀ حقوق و مزایا و تکالیف عضویت در جامعۀ بهائی محروم خواهند بود.
تصویب حذف نام افراد و قبول و اعادۀ مجدد آنان به جامعه از اختیارات مخصوصۀ محفل مقدس روحانی ملی است. حذف نام افراد باید به طرق مقتضی به یاران محل مربوطه ابلاغ شود.

سلب نسبت از امرالله و تبری بوسیله اعلان در جراید

هر گاه فرد مسجّل بهائی به طرقی از قبیل اعلان در جراید و سایر وسایل ارتباط جمعی و بدون توهین و اهانت به مقدسات دیانت بهائی نسبت خود را از امرالله قطع و تبرّی نماید و نصیحت و دلالت محفل روحانی محل و سعی در جبران مافات بی نتیجه بماند چنین شخصی متبرّی از امرالله شناخته می شود و تبرّی او به وسائل مقتضی به جامعه اعلام و نامش از دفتر سجلات امری حذف می گردد و جامعۀ بهائی او را بهائی نمی شناسد و از کلیۀ حقوق و مزایای عضویت در جامعۀ بهائی محروم می شود.

طرد اداری

مجازات طرد اداری دربارۀ فرد مسجّلی اعمال می شود که بر خلاف احکام و تعالیم الهیه عمل کند و عدم تمسّک در اطاعت خود را به اوامر و احکام مبارکه و آراء محافل روحانیه عملاً نشان دهد و به تذکرات و انذارات محفل روحانی محل و محفلی روحانی ملی وقعی ننهد و به جبران مافات اقدام نکند. فی المثل کتمان عقیده، تعدّد زوجات، عدم رعایت مقرّرات ازدواج و طلاق بهائی، ترک انفاق، شرب مسکرات، تَمَرُّد از آراء و تصمیمات محافل مقدّسۀ روحانیه، مداخله در امور سیاسیه علت طرد افراد بهائی می شود.

مطرود اداری از حقوق اداری و اجتماعی بهائی مانند شرکت در انتخابات، عضویت محافل روحانیه و لجنات امریه، حضور در جلسات ضیافات و تقدیم تبرّعات محروم است.
مجازات طرد اداری باید با کمال دقت و مراقبت انجام گیرد و کاملأ مواظبت شود که حقوق افراد جامعه در نتیجۀ عجله و شتاب تضییع نگردد. به فرمودۀ هیکل اطهر طرد اداری باعث اخراج قطعی فرد از جامعۀ بهائی نمی شود و ایمان قلبی او را از وی سلب نمی کند و صرفاً جنبۀ مجازات دارد و مطرود اداری می تواند با جبران مافات حقوق اداری و اجتماعی خود را مجدداً کسب کند بنابراین مطرود اداری می تواند خود را مؤمن و بهائی بداند و فرائض دینیه را به جای آورد ولیکن از حقوق و تکالیف اداری و اجتماعی بهائی محروم است.

اعمال مجازات طرد اداری که به پیشنهاد محافل روحانیۀ محلیه انجام می گیرد از اختیارات مخصوصۀ محفل مقدس روحانی ملی است. همچنین رفع مجازات از مطرودِ اداری نیز منوط به تصمیم و تصویب محفل مقدس روحانی ملی است.

طرد روحانی

۱) هر گاه یکی از افراد مُسَجّلِ جامعۀ بهائی از اوامر و نواهی مرکز و مرجع منصوص سرپیچی کند و یا با ناقضین و معاندین امرالله هم عهد و هم داستان شود و یا به مخالفت با امرالله قیام کند و علیه اساس شریعت الله اقداماتی نماید و یا بر خلاف عهد و میثاق الهی اظهاراتی کند و به نصایح و انذارات محفل اعتنا ننماید مشمول مجازات طرد روحانی می گردد.

تبصره: افراد مسجلی نیز که بنا به میل و تصمیم خود تقاضای حذف نام می نمایند و یا در جراید و مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی بدون توهین به مقدّسات بهائی از امرالله تبری می کنند چنانچه بعد از حذف نام و تبرّی با ناقضین و معاندین امرالله هم عهد و همداستان شوند و یا به مخالفت با امرالله قیام کنند و علیه اساس شریعت الله اقداماتی نمایند مشمول مجازات طرد روحانی می گردند.

۲) افراد مسجلی که در جراید و مطبوعات و سایرِ وسایل ارتباط جمعی صریحاً واضحاً تبرّی نمایند و علناً مخالفت کنند و کلمات و عباراتی زشت و نامناسب و توهین آمیز در اعلانشان بکار برند باید محافل مقدسّۀ روحانیه تحقیق و بررسی نمایند و چنانچه معلوم و مسلم شود که متن اعلان تبری را شخصاً و عالماً عامداً تهیه و تنظیم و به مطبوعات داده اند این گونه افراد مشمول مجازات طرد روحانی خواهند شد.

طرد روحانی فرد از جامعه بهائی دارای اثرات و عواقب شدیدۀ روحانی و معنوی است لذا باید در نهایت دقت و مراقبت و پس از بررسی و مطالعۀ کامل انجام گیرد زیرا پس از طرد روحانی جامعۀ بهائی فردی را که مشمول این مجازات شده به هیچ وجه بهائی نمی شناسد و او را در ردیف ناقضین عهد و میثاق الهی به شمار می آورد و سلام و کلام و معاشرت با وی را حتی از طرف خویشان و اقربا جائز نمی داند و شخص معاشر با مطرود روحانی هم پس از رسیدگی و تحقیق و ثبوت تخلف و عدم توجه به نصایح و انذارات محفل روحانی مشمول مجازات طرد روحانی خواهد شد.

اعمال مجازات طرد روحانی دربارۀ افراد مشمول بند ۱ و تبصرۀ ذیل آن و رفع طرد آنان از اختیارات مخصوصۀ بیت العدل اعظم الهی است. اعمال مجازات طرد روحانی دربارۀ افراد مشمول بند ۲ و رفع طرد آنان از اختیارات مفوّضه به محفل مقدس روحانی ملی است.

تذکر ۱) در کلیۀ مواردی که پیشنهاد تنبیه و طرد فرد مسجلی به محفل روحانی ملی می شود محافل مقدسۀ روحانیۀ محلیه باید قبل از ارجاع موضوع به محفل روحانی ملی و پیشنهاد مجازات مراتب را به عضو محترم هیئت معاونت مسئول منطقه اطلاع دهند تا او هم با فرد مورد نظر ملاقات و نصیحت و دلالت و انذار و تحذیر نماید و چنانچه ملاقات و نصیحت موثر واقع نشد نتیجۀ ملاقات و اقدامات و نظریۀ کتبی عضو هیئت معاونت نیز اخذ و ضمیمۀ راپرت محفل روحانی محلی به محفل روحانی ملی ارسال گردد.

تذکر ۲) محافل روحانیه محلیه باید افرادی را که به علت دخالت در امور سیاسیه مشمول مجازات می شوند مراقبت کامل نماید تا چنانچه این گونه افراد باعث تخدیش اذهان و گمراهی سایر یاران شوند به محفل روحانی ملی گزارش دهند تا بررسی و تصمیم مقتضی اتخاذ شود.

تذکر ۳) اسامی مطرودین روحانی به کلیۀ جامعۀ بهائی اعلام می گردد ولیکن افرادی که مشمول سایر مجازات ها می گردند در حال حاضر فقط به جامعۀ محل سکونت شخص خاطی اعلان می شود.

تذکر۴) جز با مطرودین روحانی سلام و کلام و معاشرت با افرادی که مشمول سایر مجازات ها شده اند جایز است.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.