تحلیل روایت‌های کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاء الله – دکتر مقداد نبوی

با تشکر از دکتر مقداد نبوی که اجازه دادند این مطالب را در اختیار عزیزان قرار دهم

پیوست شماره‌ی ۴
تحلیل روایت‌های کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاء الله

مقدمه

با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاء الله، گروهی از بزرگان بابیان او را برنتافته و به مخالفت با او روی آوردند. در این میان، برخی از ایشان کشته شده و از صحنه‌ی کارگزار ازلی ـ بهائی کنار گذاشته شدند. ازلیان آن قتل‌ها را به پای بهائیان گذاشته و دستور آنها را نیز از سوی بهاء الله دانسته‌اند. برخی از آن قتل‌ها از سوی بهائیان پذیرفته شده، اما دخالت بهاء الله در آنها همواره مورد انکار بهائیان بوده است. از آن روی که در کتاب تنبیه النائمین نیز از برخی از آن قتل‌ها سخن به میان آمده و بهاء الله آشکارا عامل‌شان خوانده شده، این پیوست در چاپ فعلی آن کتاب گنجانده شد تا نگاهی تحلیلی به روایات دو گروه داشته و تا جای ممکن بتواند به نتیجه‌گیری نزدیک شود.

مخالفان ازلی برجسته­ی میرزا حسینعلی بهاء الله

ادعای ازلیان ـ که میزان درستی آن باید سنجیده شود ـ آن است که نخستین پیروان بهاء الله اغلب از بابیان برجسته نبودند و بیشتر در میان طبقه‌ی ناآگاه آن طایفه جای داشتند. به­عنوان نمونه، میرزا محمّدحسین متولی­باشی قمی ـ که از مخالفان مهم بهاء الله بود و در ادامه شناسانده شده ـ در نوشته­ای پیروان بهاء الله را جمعی «خیاط­باشی» و «دلاک­باشی» و «رنگرزباشی» و «نجارباشی» نامیده و نوشته: «کم أذکر لکم من المؤمنین بباشی­باشی؟» (چه تعداد از این مؤمنان [به میرزا حسینعلی] را برای شما با ویژگی «باشی­باشی» یاد کنم؟)[۱] بدیعه مرآتی نوری نیز ـ که نوه­ی برادر بهاء الله بود ـ تعدادی از بزرگان ازلی را یاد کرده و سپس به بهائیان طعن زده و نوشته که در برابر این بزرگان، «باشی­ها مانند دلاک­باشی و سقاباشی و صابونچی» به بهاء الله پیوستند.[۲] در میان بابیان برجسته­ای که به مخالفت جدی با بهاء الله پرداختند، این کسان را می­توان نام برد:

حاج سیّد محمّد اصفهانی (د. ۱۲۸۸ ق.)

این شخص در میان برجسته­ترین بابیان در زمان رهبری صبح ازل جای داشت[۳] و به روایت بهائیان، «اولین پناه ازلیّه» بود.[۴] وی ـ که از طرف صبح ازل شهید بیان در بغداد و کربلا قرار داده شده بود[۵] ـ پش از بروز دعوت جدید بهاء الله به­شدت به وی بدبین بود[۶] و پس از آشکارشدن دعوتش نیز در جرگه­ی مخالفان بزرگ او قرار گرفت. این مخالفت تا آنجا بود که بهاء الله در آثار خود مدعی شد که وی سبب­ساز مخالفت صبح ازل بوده است.[۷] روایت ازلیان و از جمله فراهم‌آورندگان کتاب تنبیه النائمین[۸] آن است که بهاء الله پیش از آشکارکردن دعوت خود ـ چون هنوز پایه­های کار را محکم نکرده بود ـ تا جایی که می­توانست او را محترم می‌داشت اما پس از محکم­کردن پایه­های دعوت خویش، ناراحتی درونی خود را از او آشکار کرد.[۹] حاج سیّد محمّد اصفهانی در آثار رهبران بهائی با عنوان‌هایی چون «سامری»،[۱۰] «خبیث»،[۱۱] «لئیم»[۱۲] و … یاد شده و جایگاهش در «أسفل الجحیم» دانسته شده است.[۱۳] او رساله­ای نیز در رد دعوت بهاء الله نگاشت.[۱۴]

میرزا محمّدهادی قزوینی

این شخص به‌روایت بهائیان از هجده­نفر پیروان نخستین باب (حروف حی) بود[۱۵] و در زمان اقامت مخفی صبح ازل در بغداد از سوی او در میان شهداء بیان قرار داده شد[۱۶] و سرپرستی بابیان قزوین را به‌عهده گرفت. به روایت ازلیان و از جمله فراهم‌آورندگان کتاب تنبیه النائمین،[۱۷] بهاء الله پیش از محکم­کردن پایه­های کار خویش، همواره احترام قزوینی را در نظر داشت[۱۸] اما او چون از تکاپوهای مخفی بهاء الله تا اندازه­ای آگاه شده بود، به وی بدبین بود و گاه اعتراض خویش را نشان می‌داد.[۱۹] با این حال، بهاء الله وقتی دعوت خویش را آشکار کرد و با مخالفت قزوینی روبرو شد، با القاب سختی یادش کرد.[۲۰]

ملا محمّدجعفر نراقی (د. ۱۲۸۶ ق.)

این شخص نیز ـ که پدر شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی (از فراهم‌آورندگان تنبیه النائمین) است ـ یکی از برجسته‌ترین بابیان در زمان اقامت مخفی صبح ازل در بغداد بود و از سوی او، به‌عنوان شهید بیان در کاشان برگزیده شده بود.[۲۱] نراقی از همان سال­های نخستین اقامت صبح ازل در بغداد به بهاء الله بدبین شده و به او معترض بود. بهاء الله نیز تا جایی که می­توانست احترام وی را نگاه می­داشت تا با مخالفتش روبه‌رو نشود.[۲۲] پس از آشکارشدن دعوت بهاء الله، نراقی با تمام توان به مخالفت با او پرداخت و کتابی با نام تذکره الغافلین در رد دعوت او نگاشت.[۲۳] بهاء الله نیز او را ـ چون لنگی محسوسی داشت ـ «اعرج» نامید.[۲۴] ازلیان کتاب نراقی را یکی از مهم­ترین آثار نگاشته­شده­ی خود در برابر بهاء الله یاد کرده­اند.[۲۵]

میرزا محمّدحسین متولی­باشی قمی

این شخص ـ که پیش از این یاد شد ـ یکی از بزرگان بابیان بود که به­روایت یکی از هم‌کیشانش مورد توجه باب قرار داشت.[۲۶] متولی‌باشی قمی از همان زمان تکاپوهای مخفی بهاء الله برای زمینه­چینی دعوت جدیدش در زمره­ی مخالفان او بود[۲۷] و این مخالفت را پس از آشکارشدن دعوت جدید نیز پی‌گرفت. میرزا موسی (برادر بهاء الله) نامه‌ای به وی نگاشت و به تعالیم بهاء الله دعوتش کرد. از او پاسخی به این نامه باقی مانده[۲۸] که ازلیان آن را در شمار آثار اشخاص وفادار به صبح ازل در رد دعوت بهاء الله یاد کرده­اند.[۲۹]

ملا رجبعلی قهیر (د. ۱۲۸۶ ق.)

به روایت ازلیان، این شخص یکی از بابیان مورد توجه باب بود.[۳۰] گذشته از آن، برادر همسر دوم او نیز به­شمار می‌آمد.[۳۱] همچنین، در زمان اقامت مخفی صبح ازل در بغداد در میان شهداء بیان قرار داده شد.[۳۲] او پس از آشکارشدن دعوت جدید بهاء الله، نخستین کسی بود که کتابی در رد وی نگاشت.[۳۳] نسخه­ای از آن کتاب ـ که به‌خط میرزا مصطفی کاتب (از فراهم‌آورندگان کتاب تنبیه النائمین) است ـ از سوی ادوارد براون «کتاب ملا رجبعلی قهیر» نام گرفته و در مجموعه­ی اسناد او نگهداری می‌شود.[۳۴]

ملا علی ­محمّد سراج (د. ۱۲۸۴ ق.)

این شخص نیز برادر همسر دوم باب بود و سپس از سوی صبح ازل در میان شهداء بیان قرار داده شد.[۳۵] او نیز پس از آشکارشدن دعوت بهاء الله رساله­ای در ردش نگاشت.[۳۶] مکتوبی طولانی از بهاء الله در پاسخ پرسش‌های وی نیز در دست است.[۳۷]

عزیه­ خانم نوری (د. ۱۳۲۲ ق.)

درباره‌ی عزیه‌خانم ـ که خواهر صبح ازل و بهاء الله بود و از مخالفان مهم بهاء الله به‌شمار می‌آمد ـ در بخش «دیباچه‌ای بر تنبیه النائمین» به‌تفصیل گفت‌وگو شده است.

حاج میرزا هادی دولت­ آبادی (د. ۱۳۲۶ ق.)

این شخص در نسل پس از بابیان یادشده در بالا، بیش از همه مورد توجه صبح ازل قرار داشت و باید پس از درگذشت صبح ازل ریاست بابیان را در دست می‌گرفت، اما پیش از صبح ازل درگذشت.[۳۸] یکی از آثار دولت‌آبادی کتابی با نام فصل الکلام است[۳۹] که نسخه­ی اصلش را برای بهاء الله فرستاد.[۴۰] او در این کتاب بر آن است تا تنها با بهره­گیری از کتاب بیان فارسی (اثر مشهور باب) نشان دهد بهاء الله موعود باب و صاحب دین پس از آیین او نمی‌تواند باشد. دولت­آبادی یکی از بابیانی بود که مورد غضب و نفرت زیاد بهاء الله قرار داشت و از سوی او با عنوان­هایی چون «غافل»، «گِل­پار»، «جوهر ضلال» و … یاد می­شد.[۴۱]

گذشته از کسان یادشده، ازلیانی چون حاج شیخ هادی نجم­آبادی (د. ۱۳۲۰ ق.)، میرزا مصطفی کاتب (د. ۱۳۳۹ ق.)، حاج میرزا احمد کرمانی (د. ۱۳۱۴ ق.)، میرزا آقاخان کرمانی (د. ۱۳۱۴ ق.)، شیخ احمد روحی (د. ۱۳۱۴ ق.)، شیخ مهدی بحرالعلوم کرمانی (د. ۱۳۳۶ ق.)، عبدالخالق سه‌دهی اصفهانی و … نیز در سال­های بعد آثاری در رد بهاء الله نگاشتند.­

حاج شیخ هادی نجم­آبادی (از شهداء بیان) در کتاب تحریر العقلاء به نقد تفصیلی بهاء الله پرداخته است.[۴۲] میرزا مصطفی کاتب دو رساله در این زمینه نگاشته است.[۴۳] از حاج میرزا احمد کرمانی ـ چنان که گذشت ـ دو نوشته‌ی ردیه در پایان کتاب تنبیه النائمین جای داده شده است.[۴۴] میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی در کتاب هشت بهشت با ادبیاتی سخت به نقد بهاء الله پرداخته­اند.[۴۵] عبدالخالق سه‌دهی اصفهانی وصیتنامه­ی خود را به نقدی طولانی بر بهاء الله مبدل کرده است.[۴۶] سیّد مهدی سرلتی هم ـ که پس از حاج میرزا هادی دولت‌آبادی بزرگ ازلیان اصفهان بود ـ مانند سه‌دهی است.[۴۷]

روایت ازلیان از کشته ­شدن برخی بزرگان بابی توسط بهائیان
فهرست کشته‌شدگان ازلی به روایت ازلیان

در منابع ازلی از کشته­شدن جمعی از پیروان صبح ازل توسط بهائیان سخن گفته شده است. ازلیانی چون ملا محمّدجعفر نراقی (از بزرگ‌ترین شهداء بیان)،[۴۸] عزیه­خانم (خواهر بهاء الله)،[۴۹] فاطمه­خانم (همسر دوم باب)،[۵۰] حاج میرزا هادی دولت­آبادی،[۵۱] میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی[۵۲] دستورهای کشتن را از جانب بهاء الله دانسته­اند.

دولت­آبادی فهرستی از بابیان کشته­شده توسط بهائیان را بدین قرار آورده است: آقا ابوالقاسم کاشانی، میرزا محمّدرضا اصفهانی، ملا رجبعلی قهیر، ملا علی­محمّد سراج، حاج میرزا احمد کاشانی، میرزا بزرگ کرمانشاهی، سیّد اسماعیل زواره­ای، سیّد علی عرب، حاج سیّد محمّد اصفهانی و آقاجان کج­کلاه. وی سپس، ناصر عرب و محمّد مصطفی بغدادی را کشنده­ی برخی از کسان یادشده دانسته و نوشته که آن­دو با دستور بهاء الله به آن قتل­ها دست زدند.[۵۳] روایت ازلیان آن است که برخی بهائیان می­خواستند ملا محمّدجعفر نراقی (از شهداء بیان و مخالف سرسخت بهاء الله) و نیز پسرش، شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی (بعدها: از فراهم‌آورندگان کتاب تنبیه النائمین) را بکشند اما موفق نشدند.[۵۴]

ردیه‌نویسی: سبب کشته‌شدن ردیه‌نویسان ازلی (به روایت ازلیان)

در میان نام­بردگان بالا، حاج سیّد محمّد اصفهانی، ملا رجبعلی قهیر، ملا علی­محمّد سراج و ملا محمّدجعفر نراقی بابیان برجسته­ای بودند که به مقاومت جدی با بهاء الله پرداختند و رساله­هایی در رد دعوت او نگاشتند. ازلیان کشته‌شدن سراج (۱۲۸۴ ق.) و قهیر (۱۲۸۶ ق.) را به­سبب نگاشتن آن رساله­ها یاد کرده و نوشته­اند که سراج اندکی پس از نگاشتن رساله­ی خود کشته شد.[۵۵] ایشان همچنین، ناصر عرب را ـ که در ادامه یاد شده ـ کشنده­ی قهیر در کربلا یاد کرده و شخصی با نام عبدالکریم را کشنده­ی سراج در بغداد گفته­اند.[۵۶] همان­گونه که در ادامه آمده، اصل ارتکاب به قتل اشخاص توسط این‌دو مورد تأیید بهائیان نیز هست. به روایت ایشان، ناصر عرب قاتل حاج میرزا احمد کاشانی و عبدالکریم ـ به‌احتمال ـ از قاتلان حاج سیّد محمّد اصفهانی بود.

ملا محمّدجعفر نراقی کتاب تذکره الغافلین را به‌سال ۱۲۸۴ ق. نگاشت[۵۷] با این حال، روایت ازلیان آن است که پیش از آشکاری دعوت بهاء الله که نراقی در بغداد زمزمه­های آن را می­شنید و به ردش می­پرداخت، برخی اتباع بهاء الله به کشتن او روی آوردند ولی بهاء الله جلوگیری کرد و با این حال، نراقی و شریف کاشانی تا زمان خروج بهاء الله از بغداد (پایان سال ۱۲۷۹ ق.) از اتباع او نگران بودند.[۵۸]

روایت ازلیان از سبب کشته‌شدن دیگر مخالفان ازلی بهاء الله

به روایت حاج میرزا هادی دولت­آبادی، آقا ابوالقاسم کاشانی کسی بود که صبح ازل را از تکاپوهای مخفیانه­ی بهاء الله بر ضدش آگاه کرد و در پی این آگاهی، صبح ازل به طرد بهاء الله روی آورد و او به کردستان رفت.[۵۹] میرزا محمّدرضا اصفهانی دایی حاج سیّد محمّد اصفهانی (از شهداء بیان) بود[۶۰] و در میان مخالفان بهاء الله از زمان پیش از دعوتش جای داشت.[۶۱] همسر دوم باب، کشته­شدن او را به­سبب دشمنی بهاء الله با حاج سیّد محمّد (خواهرزاده­اش) یاد کرده و او را نخستین بابی کشته‌شده در بغداد به­دست اتباع بهاء الله دانسته است.[۶۲] آن­گونه که دولت­آبادی نوشته، حاج میرزا احمد کاشانی پس از آشکارشدن دعوت جدید، در بغداد گروهی را از پیروی بهاء الله برگرداند و به‌همین دلیل کشته شد.[۶۳] میرزا بزرگ کرمانشاهی نیز از مخالفان بهاء الله از زمان پیش از دعوتش بود.[۶۴] دولت­آبادی قتل او را به­سبب بدگویی­اش از بهاء الله یاد کرده است.[۶۵] او همچنین، مدعی است سیّد اسماعیل زواره­ای را اتباع بهاء الله کشتند و بعد چنان وانمود کردند که او ـ چون نتوانسته بود عظمت امر بهاء الله را تحمل کند ـ خودکشی کرد.[۶۶] آقاجان کج­کلاه نیز ـ همان­گونه که خواهد آمد ـ از همراهان حاج سیّد محمّد اصفهانی بود که به‌سال ۱۲۸۸ ق. در عکا کشته شد.

روایت بهائیان از کشته­ شدن بابیان توسط اتباع بهاء الله

کشته­شدن برخی از این کسان، گذشته از آثار ازلیان، در مکتوبات بهائیان نیز آمده است. ایشان بدین قرارند:

حاج سیّد محمّد اصفهانی و سه ازلی دیگر

زمانی که بهاء الله در ادرنه دعوت خود را به­طور کامل آشکار کرد (اواخر سال ۱۲۸۳ ق.)،[۶۷] حاج سیّد محمّد اصفهانی ـ که پیشتر به­عنوان یکی از شهداء بیان یاد شد ـ اصلی­ترین مددکار صبح ازل بود.[۶۸] حدود دوسال بعد، هنگام تبعید بهاء الله و گروهی از پیروانش به عکا، با ‌دستور حکومت عثمانی، او و سه‌تن از ازلیان (آقاجان‌بیگ کج‌کلاه، میرزا رضاقلی و برادرش، میرزا نصرالله تفرشی) نیز با ایشان همراه شدند. روایت ازلیان آن است که یکی از آن چهارنفر (میرزا نصرالله) پیش از حرکت به عکا به‌دستور بهاء الله مسموم و کشته شد.[۶۹] ایشان برآنند که در عکا گروهی از بهائیان و از جمله عباس افندی با دستور بهاء الله به منزل سه­نفر دیگر رفته و همه را کشتند.[۷۰] ادعای ازلیان آن است که یکی از همسران صبح ازل (بدرجهان‌خانم) ـ که خواهر آن دو برادر تفرشی بود ـ در زمان کشتن ایشان حضور داشته و قتل حاج سیّد محمّد اصفهانی توسط عباس افندی را گزارش کرده است.[۷۱] (بهائیان به حضور بدرجهان‌خانم در آن زمان در عکا گواهی داده‌اند.)[۷۲] همسر دوم باب ـ که به‌دستور صبح ازل در بغداد به ازدواج حاج سیّد محمّد درآمده بود ـ مدعی است که دشمنی بهاء الله با حاج سیّد محمّد به­سبب ناکامی­اش در ازدواج با وی آغاز شد.[۷۳]

بهائیان کشته­شدن این سه‌نفر به‌دست پیروان بهاء الله را پذیرفته­اند با این تفاوت که عباس افندی را در میان ایشان یاد نکرده و نیز آن را برخلاف نظر بهاء الله دانسته­اند. روایت ایشان آن است که چون حاج سیّد محمّد و همراهانش به آزار بهائیان عکا می­پرداختند، صبر گروهی از بهائیان تمام شد و به کشتن ایشان اقدام کردند. به‌روایت اسدالله فاضل مازندرانی (نویسنده­ی برجسته­ی بهائی)، آن ازلیان ـ که در دشمنی با بهاء الله هیچ وسیله­ای را فروگذار نکرده بودند ـ به‌سال ۱۲۸۸ ق. در عکا «به قهر الهی دچار و به­دست هفت­تن [از بهائیان] بدین اسامی: محمّدعلی سلمانی اصفهانی، عبدالکریم خرّاط اصفهانی، آقا احمد کاشی و دو پسرش، حسن و حسین و نیز آقا حسین آشچی کاشی و محمّدجعفر یزدی هلاک شدند.»[۷۴] (پیش از این گذشت که به ادعای ازلیان، عبدالکریم ـ که به‌احتمال همین شخص است ـ در گذشته ملا علی­محمّد سراج را کشته بود.)

سیّد مهدی دهجی ـ که در زمان حیات بهاء الله از بزرگان بهائیان بود ـ نوشته که آن ازلیان دروغ­ها و جسارت­هایی از قول بهاء الله نسبت به رسولان الهی منتشر می­کردند. برخی بهائیان به کشتن آنها مصمم شدند اما بهاء الله ایشان را مانع شد. با این حال، گروهی از ایشان به دستور بهاء الله عمل نکرده و آنان را کشتند.[۷۵] پس از کشته­شدن ایشان، حکومت عکا گذشته از آن هفت‌نفر، اغلب اتباع بهاء الله را دستگیر کرد. بهاء الله و عباس افندی نیز سه‌شب را در زندان سر کردند[۷۶] اما مدتی بعد همگی آزاد شدند و در نتیجه، «هر خار و خسی در عکا از جلوی پای احباء برچیده و موانع و عوانق حاضره مرتفع گردید.»[۷۷]

حاج میرزا احمد کاشانی

حاج میرزا احمد کاشانی برادر یکی از بابیان معروف به­نام حاج میرزا جانی کاشانی ـ که برخی او را نویسنده­ی نخستین تاریخ بابی (نقطه الکاف) می­دانند[۷۸]ـ بود.[۷۹] بهائیان او را از مخالفان بهاء الله از زمان پیش از آشکاری دعوت جدید یاد کرده­اند.[۸۰] به روایت ازلیان، زمانی که بهاء الله در ادرنه دعوت جدید خود را به­طور کامل آشکار کرد، حاج میرزا احمد از سوی صبح ازل مأمور شد تا به بغداد بازگشته و بابیان را از گرویدن به بهاء الله مانع شود.[۸۱] پیش از این گذشت که وی توانست برخی را از پیروی بهاء الله بازگرداند. در میان ازلیان، شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی (بعدها: از فراهم‌آورندگان کتاب تنبیه النائمین) ـ که اندک‌زمانی پیش از کشته­شدن حاج میرزا احمد همراه او بود ـ چگونگی قتلش را به­تفصیل نوشته و قاتل او را یکی از پیروان بهاء الله به‌نام ناصر عرب یاد کرده است. او نوشته که ناصر پیش از آن نیز چندتن را کشته بود.[۸۲] (دانسته شد که ازلیان مدعی بودند که ناصر عرب ملا رجبعلی قهیر را نیز کشت.) فاضل مازندرانی همین روایت را به­اختصار آورده و از کشته­شدن حاج میرزا احمد با گلوله­ی «ناصر، جوان شجاع بغدادی» سخن گفته است. البته، وی کار کسانی چون ناصر را خودسرانه و بدون اذن بهاء الله یاد کرده است.[۸۳]

سیّد علی عرب

سیّد علی عرب از مدعیانی بود که پس از مرگ باب خود را صاحب مقام می­دانست. به نظر می­رسد که وی در زمان دعوت جدید بهاء الله در میان طرفداران صبح ازل جای داشته است. این از آن روست که به نوشته­ی بهائیان، او آن زمان در تبریز «ادعای مقام ولایت و درجات معنویه و تصرفات باطنیه و کرامات و خوارق عادات و عمل اکسیر و قوه­ی تسخیر ارواح نموده، جمعی را بفریفت» اما «ترویج بابیت و توهین بهائیت» می­کرد. سه­تن از مبلغان بهائی با او روبه‌‎رو شده و پس از بحث و گفتگو، از او خواستند تا به مباهله با ایشان تن در دهد. او نیز پذیرفت و آن مباهله صورت گرفت. به روایت بهائیان، «در نیمه­شب دوم مباهله، سیّد در خانه­اش … در بستر خویش به دست انتقام مخنوق و هلاک شد.» دوستداران او آن سه بهائی را قاتل دانسته و به حکومت تبریز شکایت بردند. این جریان در نهایت به کشته­شدن آن سه بهائی انجامید. یکی از آن سه‌تن میرزا مصطفی نراقی بود[۸۴] که در میان نخستین داعیان بهاء الله جای داشت.[۸۵]

با این حال، یکی از بهائیان برجسته، چگونگی قتل عرب را این‌گونه نوشته: «در بین صحبت، نسبت به جمال مبارک، سیّد علی عرب بد می‌گوید؛ این سه‌نفر [از جمله میرزا مصطفی نراقی] پا شده، شال او را باز می‌کنند، به گردنش انداخته، خفه کرده، می‌روند.»[۸۶] مدتی پس از کشته‌شدن «میرزا مصطفی شهید نراقی»، میرزا آقاجان کاشانی (خادم الله: کاتب وحی بهاء الله) به‌دستور بهاء الله با همسر وی ازدواج کرد.[۸۷]

ازلیان، سیّد علی عرب را از نخستین پیروان باب یاد کرده و نوشته­اند که به­دست «بلاعمه» (بهائیان) کشته شد.[۸۸] ایشان همچنین، میرزا مصطفی نراقی و یکی دیگر از بهائیان را قاتل او دانسته‌اند.[۸۹] به روایت ایشان، پس از کشته‌شدن عرب، صبح ازل برایش زیارت­نامه­ای نوشت و مقامش را بسیار ستود.[۹۰]

ارتکاب به خشونت و قتل توسط اتباع بهاء الله در بغداد، و واکنش او

در کتاب تنبیه النائمین درباره‌ی به‌تنگ‌آمدن «قاطبه‌ی اهالیِ» بغداد و «کلیه‌ی ولات دولت روم» از «شرارت و جهالت» برخی اتباع بهاء الله ـ که «غولان آدم‌کش» و «خون‌خواران انسان‌کش» یاد شده‌اند ـ سخن به میان آمده است.[۹۱] همچنین، به‌مناسبت یادکرد قتل‌های برخی اتباع بهاء الله و منسوب‌کردن آن قتل‌ها به او، گفته شده که آن مریدان «بعضی را روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره‌پاره کردند.»[۹۲] ردپای درستی این دعوی را نیز در آثار بهائیان می‌توان یافت. در روایت ایشان، نمونه‌هایی از توهین و درشتی برخی اتباع بهاء الله در بغداد نسبت به دیگران و حتی کشتن ایشان، به‌سال‌های پیش از آشکاری دعوت جدید او، آمده است:

نمونه‌ی نخست آن است که یکی از «مشایخ اکراد شیعه» ـ که «عارف» اما «متعصب» بود و مورد وثوق و اطمینان کردها قرار داشت ـ «در غایت بغض و عناد به سب و لعن و دشمنام و تحریک اراذل» بر ضد بابیان می‌پرداخت. او یک­بار شخصی را برانگیخت تا هنگام عبور بهاء الله از مکانی عمومی به او توهین کند. بهاء الله نیز به یکی از بابیان دستور داد تا به تنبیه او بپردازد. آن بابی هم وی را «ضرب و تأدیب کامل کرد.»

خبر این واکنش به گوش آن کرد صاحب­نفوذ رسید. او شخص بابی ضارب را نزد عموم عتاب کرد اما ضارب به او نیز حمله کرد و «به­نوع اکمل ضرب و تنبیه نمود.» او هم داد و فریاد کنان ـ در حالی که از جسارت بابیان و جرأت پیدا کردن ایشان سخن می‌گفت ـ نزد بهاء الله رفت. بهاء الله به او گفت که افرادی را می­فرستد تا واقعه را بسنجند و سپس خود به تنبیه مقصر خواهد پرداخت.

شخص مضروب که از تصمیم استقلالی بهاء الله در تنبیه و عدم مراجعه­ی او به کنسول‌گری ایران ناراحت شده و آن را علامتی بر جسارت او می­دانست، به کنسول‌گری رفت و شکایت کرد. از طرف کنسول‌گری کسی به خانه­ی بهاء الله آمد و موضوع را از چندتن از بابیان پرسید. ایشان نیز به او گفتند: «اگر متجاسرین ترک سوء ادب و بدگویی ننمایند، در سر جسر ـ که محل عبور عامه است ـ به جزای­شان خواهند رسید تا موجب تنبیه دیگران شود!»

کنسول‌گری شخص صاحب­نفوذ و نیز ضارب را دستگیر و زندانی کرد، اما بهاء الله ایشان را رها ساخت.[۹۳] این رویداد ذیل واقعات سال ۱۲۷۳ ق. (ده‌سال پیش از آشکاری کامل دعوت بهاء الله) ثبت شده و «آغاز هیجان و فتن در بغداد» نام گرفته است.[۹۴]

نمونه­ی دوم، ناصر عرب است که در روایات ازلیان و بهائیان به­عنوان کشنده‌ی حاج میرزا احمد کاشانی یاد شده و در روایات ازلیان کشنده‌ی ملا رجبعلی قهیر و بسیاری دیگر از مقتولان ازلی نیز گفته شده است. پیش از این گذشت که شریف کاشانی در شرح چگونگی کشته­شدن حاج میرزا احمد نوشته بود که ناصر عرب پیش از آن نیز کسانی را کشته بود. نمودی از درستی سخن او را در روایت بهائیان می‌توان دید. گفتار ایشان آن است که یکی از نزدیکان برجسته­ی بهاء الله به «ناصر (جوان دلیر عرب)» دستور داد تا یکی از خدمت‌کاران بهاء الله را ـ که زمانی می­خواست او را بکشد ـ از بغداد بیرون کند. ناصر در بازار او و یکی از همراهانش را یافت و «به­شدّت غیرت» یکی از آن دو را شمشیر زد و دیگری را با طپانچه کشت! پس از آن، به منزلی نزدیک خانه­ی بهاء الله رفت و شمشیرش را شست و سپس به طبقه­ی بالای آن خانه رفت و «به تناول خرما و صرف قلیان» مشغول شد. بهاء الله هم به مؤاخذه‌ی ناصر نپرداخت. این رویداد، ذیل واقعات سال ۱۲۷۴ ق. (نه­سال پیش از آشکاری کامل دعوت بهاء الله) آورده شده است.[۹۵]

نمونه­ی سوم، ضرب یکی از شیخیان با قمه توسط یکی از اتباع بهاء الله است. آن شخص شیخی که پیش‌تر مورد تبلیغ ضارب قرار گرفته بود، نزد عموم به بی­ادبی و بی­احترامی می­پرداخت. البته باید گفت که بهاء الله به مؤاخذه‌ی ضارب پرداخت. این رویداد ذیل واقعات سال ۱۲۷۵ ق. (هشت‌سال پیش از آشکاری کامل دعوت بهاء الله) آورده شده است.[۹۶]

نمونه‌ی چهارم آن است که یکی از بابیان به یکی از زائران کربلا «سخنان نامناسبی» گفت. بهاء الله از کار او ناراحت شد و دستور داد تا بابیان پراکنده شوند. لذا گروهی از ایشان بغداد را ترک کردند. این رویداد ذیل واقعات سال ۱۲۷۵ ق. (هشت‌سال پیش از آشکاری کامل دعوت بهاء الله) آورده شده است.[۹۷]

نمونه‌ی پنجم آن است که کنسولگری ایران در بغداد یکی از کاسبان بابی را به جرم ناسزاگویی به خریدارش ـ که شاهزاده­خانمی ایرانی بود ـ دستگیر کرد. بهاء الله به بابیان دستور داد تا دکان­های خود را بازنکنند. سپس به کنسول ایران پیغام داد که اگر او را آزاد نکند، آنچه بر سرش آید خود سبب شده است!

کنسول چنان وحشت کرد که از بغداد به کاظمین رفت و اختیار را به شخصی دیگر داد و او نیز بابی زندانی را آزاد کرد. پس از این واقعه، کنسول به تهران نوشت که کار بابیان به­ جایی رسیده که یک مجرم را نمی­تواند نگاه دارد. بعد از آن بود که حکم عزلش از تهران رسید. این رویداد ضمن واقعات سال ۱۲۷۹ ق. (سال آغاز آشکار اما محدود دعوت جدید بهاء الله و چهارسال پیش از آشکاری کامل دعوت او) آورده شده است.[۹۸]

بنابراین، دانسته می‌شود که ارتکاب به خشونت و حتی قتل و کشتن در میان اتباع بهاء الله از همان زمان اقامت در بغداد دیده می‎‌شده و گاه با حمایت او نیز همراه بوده است.

دخالت بهاء الله در کشتن بزرگان بابی

شرحی که فاضل مازندرانی از کشته­شدن حاج سیّد محمّد اصفهانی و دو ازلی دیگر عکا آورده‌، چنین می‌نمایاند که پس از دچارشدن «آن سه‌نفر مُعرض» به «قهر و عذاب الهی»، بهاء الله گفت: «اعمال آنها به مقامی رسیده بود که هوا و تراب آنها را به امر رب الارباب اخذ نمود و دست انتقام حق آنها را هلاک کرد.»[۹۹] بهاء الله همچنین، در لوحی خطاب به سیّد مهدی دهجی چنین گفت:

… إنا نهینا الکل عن سفک الدماء. بذلک یشهد کل الألواح و کنت من العالِمین. قد بلغت الشقاوه إلی مقام نطق بغتهً قلم الأعلی بأعلی النداء بین الأرض و السماء بعد الذی سدّت علی وجهه أبواب اللقاء: «قد طالت الأعناق بالنفاق! بیّن أسیاف انتقامک یا مهلک العالمین!» فلما نزلت الآیات، اضطرب الأشیاء؛ لذا اخترنا زمام القهر بسلطان من عندنا و لکن رشح ما رشح و ظهر ما ظهر؛ قل لک الحمد یا من قبضه قدرتک زمام العالمین!

جمیع ناس را از این‌گونه امورات نهی نمودیم. به­قسمی نار شقاوت مشتعل که وارد شد آنچه وارد شد. در سنین معدودات، آن نفوس خبیثه را تحت رداء حفظ محفوظ داشتیم و مع­ذلک، آرام نگرفته و در هر یوم ناری و فتنه­ای ظاهر. امر به مقامی رسید که از کل عزلت گرفته و ابواب معاشرت را سد نمودیم. قد أخذتهم زبانیه القهر و جعلهم عبره للعالمین. مارحم الرحمن تراب قبورهم! و این امر بغتهً واقع شده، اگر تفصیل را استماع نمائید، شهادت می­دهید که دست قدرت حق اخذ نموده، دخلی به احدی نداشته و ندارد ….[۱۰۰]

بهاء الله در بخش عربی گفتار بالا بر آن است که دستور او عدم خونریزی است اما شقاوت آن ازلیان به‌اندازه‌ای بود که «قلم اعلی» پس از آن که هرگونه ملاقات با خود را ممنوع کرده بود، ناگهان با ندایی بلند بانگ برآورد که «نفاق به بالاترین درجه­ی خود رسیده است؛ پس ای نابودکننده­ی جهانیان! شمشیر انتقام خود را آشکار کن!» با این ندا بود که بهاء الله «زمام قهر» را با «سلطانی که نزد او بود» به دست گرفت ولی ظاهر شد آنچه ظاهر شد.

وی در قسمت فارسی گفتار خود، مضمون بخش عربی را تکرار کرده اما از ممنوع‌‌کردن ملاقات با خود و نه قلم اعلی سخن گفته است. سپس نوشته که آتش قهر آن کسان را فرا گرفت و عبرتی بر جهانیان قرارشان داد. در پایان نیز گفته که «دست قدرت حق» آنان را کشت نه کسی دیگر!

بهاء الله بعدها در گفتاری خطاب به صبح ازل چنین آورد که خداوند از حاج سیّد محمّد اصفهانی انتقام گرفت و او را کشت.[۱۰۱] عباس افندی (عبدالبهاء) درباره­ی یکی دیگر از آن ازلیان کشته­شده در عکا گفته که او جمعی را برانگیخته بود تا بهاء الله را بکشند اما هنگامی که «به غایت درجه­ی جسارت رسیدند، خدا آنها را با شش­تن به قتل آورد.»[۱۰۲]

گفتار نخست بهاء الله ـ که دارای دو بخش عربی و فارسی است ـ برای تحلیل این بخش کارگشاست. او در هردو بخش از نادرستی خونریزی سخن گفته و همچنین، افزایش بسیار زیاد نفاق آن ازلیان را یاد کرده است. در بخش عربی از عزلت «قلم اعلی» و در بخش فارسی از عزلت خود سخن گفته است. در بخش عربی از ندای بلند «قلم اعلی» برای نابودی ایشان یاد کرده و نوشته که خود «زمام قهر» را برگزید ولی ظاهر شد آنچه ظاهر شد؛ و در بخش فارسی نیز از فروزش آتش قهر بر ایشان و کشته­شدن­شان به «دست قدرت حق» سخن گفته نه کس دیگر!

باید دانست که در ادبیات بهاء الله و پیروانش «قلم اعلی» به گفتارها و نوشته­های او ـ که وحی آسمانی است ـ گفته می­شود. به‌عنوان نمونه، بهاء الله در یکی از آثار خود نوشته: «لعمر اللّه، اگر معدودی به آنچه حق اراده نموده عمل می‌نمودند، هر آینه انوار آثار قلم اعلی عالم را احاطه می‌نمود.»[۱۰۳] در ادامه نیز خداوند را چنین خطاب کرده: «إلهی إلهی! أیّد عبادک علی الرجوع إلیک و المشاهده فی آثار قلمک الأعلی بعینک.»[۱۰۴] همچنین، پیغام‌های انذاری خود به حاج میرزا هادی دولت‌آبادی را «نصایح قلم اعلی» خوانده است: «هادی دولت‌آبادی را به نصایح مشفقانه و مواعظ حکیمانه نصیحت نمودیم که شاید از شمال وهم به یمین یقین توجه کند و از موهوم به شطر قیّوم اقبال نماید و به انوار حضرت معلوم فائز شود؛ نصایح قلم اعلی در صخره‌ی صمّا اثر ننمود و ثمری ظاهر نه.»[۱۰۵] بهائیان نیز مجموعه‌ای از آثار بهاء الله را تحت عنوان کلی «آثار قلم اعلی» به چاپ رساندند. پیش از این نیز دیده شد که به روایت ایشان، لوح بهاء الله در پاسخ به ملا علی‌محمّد سراج «از قلم اعلی نازل گشت.»[۱۰۶]

با این ترتیب، باید گفت که بهاء الله از دستور خود برای کشتن این کسان سخن گفته اما به نهی از قتل نیز پرداخته و نخواسته آشکار بنویسد. بر همین اساس است که سخنان دیگر او و نیز گفتار پسرش، عباس افندی (عبدالبهاء)، درباره­ی کشته­شدن آن ازلیان به‌دست خداوند نیز بر همین مسیر باید معنی شود.

در این میان، به سخن نویسندگان بهائی نیز باید توجه داشت. پیش از این گذشت که فاضل مازندرانی در شرح قتل ازلیان عکا نوشت که ایشان «به قهر الهی دچار» و به‌دست چندتن از بهائیان کشته شدند.[۱۰۷] وی در بیان قتل حاج میرزا احمد کاشانی، هرچند از عدم دخالت بهاء الله سخن گفته، اما قاتل را «جوان شجاع» یاد کرده است.[۱۰۸]با توجه به آنچه از گفتار بهاء الله آمد، سخن این نویسنده­ی برجسته­ی بهائی نیز باید بر همان مسیر معنی شود.

در این میان، باید دانست که بهاء الله در سال‌های بعد نیز به آن دستور خود یا مانند آن ـ که از «قلم اعلی نازل شد» ـ پرداخته اما «ظاهرش» را «مخالف امر جدید» دانسته است:

اگرچه در اول ایام از قلم اعلی نازل شد آنچه که ظاهرش مخالف امر جدید الهی است، از جمله امثال این فقرات نازل: «قد طالت الأعناق بالنفاق! أین أسیاف قدرتک یا قهّار العالمین؟»، و لکن مقصود از آن نزاع و فساد نبوده، بلکه مقصود اظهار مراتب ظلم ظالمین بوده و شقاوت مشرکین تا کل بدانند که ظلم فراعنه‌ی ارض به مقامی رسیده که از قلم اعلی امثال این آیه نازل!

و حال، وصیت می‌نمائیم عباد الله را که از بعد ببعضی بیانات تمسک ننمایند و سبب ضر عباد نشوند! نصرت در این ظهور اعظم منحصر است به حکمت و بیان جند الله. اعمال طیبه‌‌ی طاهره و اخلاق مقدسه مرضیه بوده و هست و سردار این جنود تقوی الله. مکرر این بیان در صحف و کتب و الواح نازل: خذوا یا قوم ما اُمرتم به من لدی الله المهیمن القیّوم! إنّه یأمرکم بما یحفظکم و ینفعکم إنه هو الفضال الکریم.[۱۰۹]

نتیجه­ گیری

میرزا حسینعلی بهاء الله به­مدت ده­سال در بغداد نقش واسطه میان بابیان و رهبر مخفی­شده­شان، میرزا یحیی صبح ازل، را بر عهده داشت. وی در تمام این مدت به تکاپوهای مخفیانه­ای برای نشر دعوت جدید خود به­عنوان موعود باب و صاحب دین بعد از آیین او می‌پرداخت اما در ظاهر مطیع تام و تمام صبح ازل بود. پس از آن که او دعوت جدید خویش را آشکار کرد، برخی از بزرگان بابی به مخالفت پرداختند. در این میان، بعضی از ایشان توسط هواداران بهاء الله کشته شدند. به روایت ازلیان و بهائیان، آزار مخالفان و حتی کشتن ایشان در میان اتباع بهاء الله سابقه داشت. در این میان، طرفداران صبح ازل قتل­ مخالفان بهاء الله را به‌دستور او دانسته­اند اما بهائیان در آثار خود با این موضوع مخالفند. در گام نخست، با توجه به نقل­هایی که هم ازلیان و هم بهائیان درباره­ی کشته­شدن برخی از بزرگان ازلی آورده­اند، با احتمالی قریب به یقین باید پذیرفت که قتل دیگر بزرگان ازلی مخالف بهاء الله ـ که تنها توسط ازلیان گزارش شده ـ نیز کار بهائیان بوده است. در گام دوم، با تحلیل گفتار بهاء الله ـ که در واقع تنها فاصله‌ای بسیار اندک از صراحت و آشکارگویی دارد ـ باید پذیرفت که او به­واقع به کشتن ازلیان عکا دستور داده بود. بر همین اساس است که احتمال کشته‌شدن دیگر ازلیان به‌دستور او نیز قابل طرح است.

[۱]. میرزا محمّدحسین متولی­باشی قمی، جواب جناب متولی­باشی قمی به آمیرزا موسی، ص ۷.

[۲]. بدیعه مرآتی نوری، وقایع راستین تاکر نور، ص ۵۸.

[۳]. ملا محمدجعفر نراقی، تذکره الغافلین، ص ۲۴.

[۴]. [نویسنده‌ای ناشناخته]، تاریخ امر، ص ۱۱۵.

[۵]. نک.: پیش از این، دیباچه‌ای بر تنبیه النائمین، بخش «شناختی از عزیه‌خانم نوری»، ص ؟؟، پ ؟؟.

[۶]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، ص ۱۸۱.

[۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۱، ص ۱۵۱.

[۸]. نک.: پیش از این، جزء ثانی کتاب تنبیه النائمین، بخش‌های «زمزمه‌ی دوباره‌ی جناب میرزای ابوی در دعوت جدید»، ص ؟؟ و «خطاب جناب میرزای ابوی به حاج سیّد محمّد اصفهانی [(شهید بیان در بغداد و کربلا)]»، ص ؟؟.

[۹]. میرزا مصطفی کاتب، جواب لوح جناب عباس افندی، نسخه‌ی مجموعه‌ی ویلیام میلر، صص ۴۸ و ۴۹.

[۱۰]. گفتار میرزا حسینعلی بهاء الله مندرج در: اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۴، صص ۱۰۰ و ۱۰۱.

[۱۱]. گفتار میرزا حسینعلی بهاء الله مندرج در: عبدالحمید اشراق خاوری، مائده­ی آسمانی، ج ۸، ص ۱۵۰.

[۱۲]. شوقی ربانی، توقیعات مبارکه (لوح قرن احباء شرق)، ص ۶۱.

[۱۳]. گفتار میرزا حسینعلی بهاء الله مندرج در: عبدالحمید اشراق خاوری، مائده­ی آسمانی، ج ۸، ص ۱۵۰.

[۱۴]. نسخه‌ای از این رساله با شماره­ی ۲۴۲ در مجموعه­ی ویلیام میلر در کتابخانه­ی دانشگاه پرینستون نگهداری می­شود.

[۱۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۳۰۴ تا ۳۰۶.

[۱۶]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، صص ۲۵۱ و ۳۱۲.

[۱۷]. نک.: پیش از این، جزء ثانی کتاب تنبیه النائمین، بخش‌های «زمزمه‌ی دوباره‌ی جناب میرزای ابوی در دعوت جدید»، ص ؟؟؛ «نتیجه‌گیری از گفتارهای جناب میرزای ابوی در بزرگداشت مقام صبح ازل»، ص ؟؟ و «عریضه‌ی عبودیت جناب میرزای ابوی به صبح ازل»، ص ؟؟.

[۱۸]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، ص ۴۸.

[۱۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، صص ۲۵۱ و ۳۱۲.

[۲۰]. پیشین ج ۵، ص ۲۵۲.

[۲۱]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۶۱.

[۲۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، صص ۳۱۲ تا ۳۴۴.

[۲۳]. نسخه­ای از این کتاب ـ که در این پژوهش نیز مورد استناد قرار گرفته ـ با شماره­ی F.63(9) در مجموعه‌ی ادوارد براون در کتابخانه­ی دانشگاه کیمبریج نگهداری می­شود.

[۲۴]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۱، ص ۱۵۰.

[۲۵]. [ناصر دولت‌آبادی]، مقدمه‌ی نسخه‌ی چاپی تنبیه النائمین، ص ۳.

[۲۶]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکره الغافلین، ص ۲۴.

[۲۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، ص ۱۸۱.

[۲۸]. نسخه­ای از این نوشته ـ که در پژوهش حاضر نیز مورد استناد قرار گرفته ـ  ضمن کتابچه­ی F.25 در مجموعه‌ی ادوارد براون در کتابخانه‌ی دانشگاه کیمبریج نگهداری می­شود.

[۲۹]. [ناصر دولت‌آبادی]، مقدمه‌ی نسخه‌ی چاپی تنبیه النائمین، ص ۴.

[۳۰]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکره الغافلین، ص ۲۴.

[۳۱]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۴، ص ۷.

[۳۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، ص ۱۵۴.

[۳۳]. میرزا ابوالفضل گلپایگانی و سیّد مهدی گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الأعداء، ص ۲۶۶.

[۳۴]. نسخه­ای خطی از این رساله با شماره­ی F.24(9) در مجموعه‌ی ادوارد براون در کتابخانه­ی دانشگاه کیمبریج نگهداری می­شود.

[۳۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، ص ۱۵۴.

[۳۶]. نسخه­ای عکسی از این رساله با خط محمّدصادق ابراهیمی (از شهداء بیان) در دست است و در این پژوهش با عنوان کتاب سراج مورد استفاده قرار گرفته است.

[۳۷]. این رساله با شماره‌ی ۷۶ در میان نسخه‌های چاپ عکسی آرشیو ملی بهائی ایران (INBA) قرار داده شده است. معرفی این رساله چنین است: «علی‌محمّد معروف به سراج‌الذاکرین ـ که برادر حرم ثانی حضرت نقطه‌ی اولی جل ذکره الأعلی بود ـ عریضه‌ای به ساحت اقدس جمال قدم ـ جل جلاله ـ معروض داشته و این لوح در جواب اسئله‌ی او از قلم اعلی نازل گشته است.»

[۳۸]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، بخش نخست، ج ۸، ص ۵۰۶.

[۳۹]. محمّد قزوینی، یادداشت­های قزوینی، ج ۸، صص ۲۵۹ و ۲۶۰. ناصر دولت‌آبادی نیز در اصل مقدمه‌ی نسخه‌ی چاپی تنبیه النائمین و نه صورت چاپ‌شده‌اش از نگاشته‌شدن این کتاب توسط جد خود، حاج میرزا هادی دولت‌آبادی، سخن گفته است. (نک.: پس از این، بخش «تصاویر و اسناد»، سند شماره‌ی ۵۹)

[۴۰]. [ناصر دولت‌آبادی]، مقدمه‌ی نسخه‌ی چاپی تنبیه النائمین، ص ۴.

[۴۱]. برای آگاهی بیشتر درباره­ی حاج میرزا هادی دولت­آبادی، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دولت­آبادی، هادی.

[۴۲]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجم­آبادی در پاسخ به بهائیان.

[۴۳]. نک.: پیش از این، دیباچه‌ای بر تنبیه النائمین، بخش «شناختی از میرزا مصطفی کاتب»، ص ؟؟.

[۴۴]. نک.: پیشین، بخش «آثار حاج میرزا احمد کرمانی در رد دعوت بهاء الله».

[۴۵]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، صص ۳۱۲ تا ۳۳۰.

[۴۶]. نسخه­ای از این رساله با شماره­ی ۲۳۰ در مجموعه‌ی ویلیام میلر در کتابخانه­ی دانشگاه پرینستون نگهداری می­شود.

[۴۷]. نک.: سیّد مهدی سرلتی، وصیتنامه، بیشتر صفحات.

[۴۸]. ملا محمّدجعفر نراقی، گلزار قدسی، صص ۱۲ تا ۱۹: بخش «تبری‌نامه از میرزا حسینعلی بهاء من کلام شهباز ازل جعفر ۳۵۳».

[۴۹]. نک.: پیش از این، جزء ثانی کتاب تنبیه النائمین، بخش‌های «نمونه‌هایی از سلوک جناب میرزای ابوی در بی‌دینی»، ص ؟؟ و «ایمان مستودع جناب میرزای ابوی»، ص ؟؟. لازم به یادآوری است که در بخش دوم یادشده، دستور بهاء الله بر قتل مخالفان توسط شیخ مهدی بحرالعلوم کرمانی به رساله‌ی عمّه افزوده شده است.

[۵۰]. رونوشت از زندگی­نامه­ی خودنوشت فاطمه­خانم، مندرج در: میرزا مصطفی کاتب، جواب لوح جناب عباس افندی، نسخه‌ی مجموعه‌ی ویلیام میلر، صص ۵۸ و ۵۹.

[۵۱]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، ص ۶۵.

[۵۲]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۴.

[۵۳]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، صص ۶۵ تا ۶۸.

[۵۴]. شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، صص ۵۲ و ۵۴.

[۵۵]. [ناصر دولت‌آبادی]، مقدمه‌ی نسخه‌ی چاپی تنبیه النائمین، صص ۲ و ۳.

[۵۶]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۸.

[۵۷]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکره الغافلین، ص ۷۶.

[۵۸]. شیخ محمدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، صص ۴۸ تا ۵۰.

[۵۹]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، ص ۶۶.

[۶۰]. پیشین، ص ۶۶.

[۶۱]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۴.

[۶۲]. رونوشت از زندگی­نامه­ی خودنوشت فاطمه­خانم، مندرج در: میرزا مصطفی کاتب، جواب لوح جناب عباس افندی، نسخه‌ی مجموعه‌ی ویلیام میلر، ص ۵۸.

[۶۳]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، ص ۶۷.

[۶۴]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۴.

[۶۵]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، ص ۶۷.

[۶۶]. پیشین، ص ۶۷. روایت بهائیان درباره­ی خودکشی سیّد اسماعیل زواره­ای (به­سال ۱۲۷۵ ق.) آن است که «از مشاهده­ی احوال و آثار مبارکه، حالت عشق و جذبه به او دست داد» و عاقبت «به کنار دجله، عقب تکیه­ی بکتاش رفته، در آن موقع که مردم ذهاب و ایاب می­کردند، روی به بیت ابهی نشسته، حلقوم خویش را با تیغ برید و خون در داخل دجله ریخت …» (نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۱۹۱ و ۱۹۲)

[۶۷]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۳۶.

[۶۸]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۵.

[۶۹]. او، میرزا نصرالله تفرشی (برادر همسر صبح ازل) بود. (نک.: میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۶)

[۷۰]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، صص ۶۷ و ۶۸.

[۷۱]. آن زن، بدرجهان‌خانم بود. (حاشیه بر ترجمه­ی تاریخ باب از زبان روسی، ص ۱۱۷) او بعدها مادر همسران میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی شد. (نک.: عطیه روحی، شجره­نامه­ی نوادگان صبح ازل)

[۷۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۲۰۷.

[۷۳]. رونوشت از زندگی­نامه­ی خودنوشت فاطمه­خانم، مندرج در: میرزا مصطفی کاتب، جواب لوح جناب عباس افندی، نسخه‌ی مجموعه‌ی ویلیام میلر، ص ۵۸. به روایت بهائیان، این زن از ازلیان بود و مورد نفرت بهاء الله قرار داشت (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۳، صص ۲۳۴ و ۲۳۵) و در شمار حامیان بزرگ صبح ازل به­شمار می­رفت. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۵)

[۷۴]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۱۶۳.

[۷۵]. سیّد مهدی دهجی، رساله، صص ۲۸۶ و ۲۸۷.

[۷۶]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، صص ۱۶۳ تا ۱۶۷.

[۷۷]. پیشین، ج ۵، صص ۲۰۴، ۲۰۶ و ۲۰۷.

[۷۸]. به­عنوان نمونه، نک.: حاجی میرزا جانی کاشانی، نقطه الکاف، مقدمه­ی ادوارد براون، صص یب تا یو.

[۷۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۱۰۶.

[۸۰]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، ص ۱۸۱.

[۸۱]. شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، ص ۶۱.

[۸۲]. پیشین، ص ۶۱.

[۸۳]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۹.

[۸۴]. پیشین، ج ۵، صص ۱۰ تا ۱۶.

[۸۵]. عباس افندی در رساله­ای که درباره­ی پیشگامان آیین بهائی نگاشته، میرزا مصطفی را «از جمله­ی نفوس طیبه­ی طاهره» و «از قدمای احباء الله» یاد کرده و خلاصه­ای از کوشش­های او در رواج تعالیم بهاء الله را آورده است. ([عباس عبدالبهاء]، تذکره الوفاء فی ترجمه حیاه قدماء الأحباء، صص ۲۲۷ تا ۲۳۰)

[۸۶]. میرزا حیدرعلی اسکویی، تاریخ نفوس مهمه‌ای که در آذربایجان در یوم ظهور پیدا شده‌اند، ص ۳۱.

[۸۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۶، ص ۶۵۰.

[۸۸]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۸.

[۸۹]. پیشین، ص ۲۸۲.

[۹۰]. حاج میرزا هادی دولت­آبادی، فصل الکلام، ص ۶۷.

[۹۱]. نک.: پیش از این، جزء ثانی کتاب تنبیه النائمین، بخش «راحتی جناب میرزای ابوی در بغداد و آزار مردم از جانب اتباع ایشان»، ص ؟؟.

[۹۲]. نک.: پیشین، بخش «بابیان کشته‌شده به‌دستور جناب میرزای ابوی»، ص ؟؟.

[۹۳]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۱۷۴ تا ۱۷۶.

[۹۴]. پیشین، ص ۱۷۴.

[۹۵]. پیشین، صص ۱۷۷ تا ۱۸۰.

[۹۶]. پیشین، صص ۱۹۴ و ۱۹۵.

[۹۷]. پیشین، ص ۱۹۵.

[۹۸]. پیشین، صص ۲۴۶ و ۲۴۷.

[۹۹]. پیشین، ج ۵، ص ۱۶۴، پاورقی.

[۱۰۰]. پیشین، ج ۵، ص ۱۶۸.

[۱۰۱]. پیشین، ج ۱، ص ۱۵۱.

[۱۰۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، ج ۴، صص ۱۷ و ۱۸.

[۱۰۳]. میرزا حسینعلی بهاء الله، اقتدارات، ص ۱۱.

[۱۰۴]. پیشین، ص ۱۲.

[۱۰۵]. میرزا حسینعلی بهاء الله، اشراقات و چند لوح دیگر، ص ۷.

[۱۰۶]. نک.: همین پیوست، ص ؟؟، پ ؟؟.

[۱۰۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۱۶۳.

[۱۰۸]. پیشین، ج ۵، ص ۹.

[۱۰۹]. میرزا حسینعلی بهاء الله، اشراقات و چند لوح دیگر، صص ۱۵ و ۱۶.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.