آیا حضرت بهاء الله ادعای خدایی کرده است؟-پاسخ۱بخش۲۱و۲۲و۲۳

یک توجیه ادعای خدایی و این همه تناقض!!!

بخش بیست و یکم:

یکی دیگر از راه‌های شناخت مدعیان دروغین: دعوت به خود به جای دعوت به خدا

بر اساس آن چه در دو بخش قبل تقدیم حضور شد، می‌توان به یکی دیگر از خصوصیات مشترک تمامی مدعیان دروغین اشاره نمود. مدعیان دروغین بر خلاف انبیاء الهی، مردم را به عوض دعوت به پرستش خدای یگانه، به عبادت خودشان فرامی‌خوانند!

از دوستان عزیز بهائی و همه‌ی عزیزانی که حاضرند لااقل در حق خودشان انصاف را رعایت کنند و به خودشان ظلم نکنند، دعوت می‌کنیم که این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنید.

خداوند متعال بارها و بارها و با تاکید و انحصار بسیار شدید و به روشنی هر چه تمام‌تر می‌فرماید: فَإِیّٰایَ فَاعْبُدُونِ (العنکبوت‏، ۵۶) پس فقط و فقط مرا بپرستید! إِیّٰاکَ نَعْبُدُ (الفاتحه، ۵) فقط و فقط تو را می‌پرستیم. و رسالت انبیا و سفرای خودش را دعوت مردم به عبادت خداوند متعال و این که هیچ معبود و اله دیگری به جز خداوند متعال وجود ندارد معرفی می‌فرماید: وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ (الأنبیاء، ۲۵) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم: «معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید. و البته این چند آیه فقط از باب نمونه تقدیم حضور شد و موارد بسیار زیادی در این خصوص وجود دارد که شواهد دیگری نیز در بخش‌های گذشته تقدیم حضور شد. پیامبر رحمت و مهربانی‌اش، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آغاز دعوت خود را دعوت به توحید و نفی هر گونه معبود دیگری بیان می‌فرمایند: أَدْعُوکُمْ إِلَى شَهَادَهِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ آمُرُکُمْ بِخَلْعِ الْأَنْدَادِ وَ الْأَصْنَامِ‏ (تفسیر القمی، جلد ‏۱ صفحه‌ی ۳۷۹ ) دعوت می‌کنم شما را به این که شهادت بدهید هیچ خدا و معبودی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد! و امر می‌کنم شما را به کنار گذاشتن هر نوع نِد و شریک و بت!

اما جناب بهاءالله و باور بهائی دقیقا در مقابل خداوند متعال و سفرای الهی نه تنها قائل به وجود خدایان دیگری هستند، بلکه جناب بهاءالله را خدایِ خداآفرین معرفی کرده و دقیقا ادعا می‌کنند جناب بهاءالله به مقام الوهیت رسیده و معبود دوستان عزیز بهائی باید باشد!!! و از آن طرف هر گونه ذکری از خداوند متعال را باطل و غیرممکن معرفی می‌نماید!!! در بخش‌های گذشته دیدیم خداوند متعال بارها و بارها دستور می‌فرماید که ذکر خداوند متعال را زیاد به جای آورید ولی باور بهائی ادعا می‌کند اصلا ذکر خداوند متعال به طور کلی باطل است!!! و عبادت را مخصوص جناب بهاءالله می‌داند!!!! در حالی که از دیدگاه خداوند متعال، انبیاء آمده‌اند تا مردم را دعوت کنند به این که هیچ معبود دیگری به جز خداوند متعال را عبادت نکنند!

و جالب است که حتی عرفا که قائل به وحدت وجود هستند، چنین ادعایی ندارند! (در بخش‌های گذشته به صورت مستند به این موضوع پرداخته شد) و اختصاص دادن عبادت به یک چیز خاص مثل جناب بهاءالله را نادرست می‌دانند.

همان گونه که دوستان عزیز بهائی ملاحظه می‌فرمایند، باور بهائی نه تنها شباهتی به دین الهی و آسمانی ندارد بلکه دقیقا در نقطه‌ی مقابل آن قرار دارد. هر چه خداوند متعال با صراحت می‌فرماید: وَ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً (النساء، ۳۶) و خدا را بپرستید! و هیچ‌چیز را همتای او قرار ندهید! یا این که اهل کتاب یعنی پیروان شرایع آسمانی را دعوت به کلمه‌ای می‌فرماید که میان همه‌ی آن‌ها مشترک است و آن چیزی نیست جز این که هیچ معبود و الهی را به غیر از خداوند متعال نباید پرستید. یعنی از خصوصیات مشترک شرایع الهی دقیقا همین است که هیچ معبودی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد: قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ تَعٰالَوْا إِلىٰ کَلِمَهٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّٰهَ وَ لاٰ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً (آل‏عمران‏، ۶۴) بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» باور بهائی دقیقا در مقابل چنین دیدگاه روشنی می‌ایستد و جناب بهاءالله را به عنوان اله و معبود معرفی می‌کند!!!

همان گونه که عزیزان بهائی ملاحظه می‌نمایند، هیچ شباهتی بین باور بهائی و شرایع الهی وجود ندارد. خداوند متعال وجود هر گونه اله و معبود به غیر از خودش را به شدت نفی می‌کند، ولی باور بهائی تصریح می‌کند جناب بهاءالله به خدایی رسیده و اله و معبود عزیزان بهائی باید باشد!!! و هر گونه ذکری از خداوند متعال را باطل دانسته و همه‌ی مناجات و اذکار را متوجه مظاهر مقدسه یعنی جناب باب و بهاءالله می‌داند.

 

 

بخش بیست و دوم:

سیری در رفتار سینوسی

آن قدر چالش‌های باور بهائی در مباحثی که به عنوان رد ادعای خدایی جناب بهاءالله مطرح کرده زیاد است، که مجالی برای پرداختن به موارد جزئی باقی نمی‌ماند ولی از باب نمونه و با هدف آشنایی با شیوه‌ی استدلال مبلغین باور بهائی به یک نمونه از تمثیل‌های نادرست ایشان اکتفا می‌گردد.

اما پیش از پرداختن به این تمثیل و توجیه، به نظر می‌رسد تذکر و توجه به تناقض‌گویی‌های باور بهائی، خالی از لطف نباشد. باور بهائی در ابتدا به طور کلی منکر ادعای خدایی جناب بهاءالله شده بود و با بیان‌های متعددی بر این موضوع تاکید می‌کند که در باور بهائی هیچ خدایی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد. به عنوان نمونه به فقراتی از نماز نامشروع وسطی به این صورت استناد می‌نماید: «اشهد بوحدانیتک و فردانیتک و بانک لا اله الا انت » یعنی شهادت می دهم به یکتایی و یگانگی تو و به اینکه نیست خدایی جز تو. بهائیان ستایش خداوند را در چنین درجه ای را از پیامبر خود آموخته اند. حال چگونه می توان پذیرفت شخصی که به پیروانش چنین آموخته، خود را خدا بداند؟” همان گونه که ملاحظه می‌گردد، باور بهائی ادعا می‌کند بر اساس آموزه‌های این باور، هیچ خدایی به جز خداوند متعال وجود ندارد. البته در بخش‌های پیشین دیدیم که هر نوع صفت و ذکری در مورد خداوند متعال از دیدگاه باور بهائی باطل است و تمام این اوصاف به شخص جناب بهاءالله برمی‌گردد نه خداوند متعال!

با این وجود آن قدر باور بهائی برای تناقض‌گویی عجله دارد که حتی صبر نمی‌کند بخش اول تمام شود و دقیقا در همان بخش و بر خلاف ادعای بالا به کلماتی از جناب شوقی استناد می‌کند که به صراحت برای جناب بهاءالله، مقام الوهیت و خدایی شده است: “الوهیّت (خدایی و خدا بودن) مظاهر مقدّسه‌اش (جناب بهاءالله) مورد ستایش اهل ارض است” این عبارت را چگونه می‌توان با جملات پیشین جمع کرد!؟ بالاخره کدام را باید باور کرد!؟ وحدانیت، فردانیت و یگانی خداوند متعال و این که لا اله الا انت را باید پذیرفت یا این که مظاهر مقدسه‌اش هم به الوهیت رسیده‌اند!؟

اما در بخش‌های بعدی که سعی کرده به دامن عرفا پناه ببرد، ناخواسته به کلامی از جناب بهاءالله استناد نموده که قائل شدن به مقام الوهیت را به عنوان یک انحراف در باور بابی معرفی کرده است! اگر قائل شدن به مقام الوهیت، یک انحراف است، پس چرا جناب شوقی تصریح می‌کند مقام الوهیت مظاهر مقدسه (یعنی جناب و بهاءالله) مورد ستایش اهل ارض است!؟ اگر انحراف نیست، پس چرا جناب بهاءالله این اعتقاد بابیان را مورد مذمت قرار داده است!؟

صفحه‌ی ۳۱ لوح خطاب به شیخ محمد تقى اصفهانى – چاپ مصر:
بالاخره ادعای الوهیت مظاهر، انحراف است یا عقیده‌ای صحیح!؟

 

البته همین جناب بهاءالله که سال‌های سال خودش افتخارش به پیروی از تفکرات بابی‌ها بوده، و اینجا به مذمت باور الوهیت پرداخته، در بخش‌های بعدی خواهیم دید که خودش دقیقا به همین باور یعنی الوهیت و به خدایی رسیدن مخلوقات در باور بابی اعتراف کرده و از آن تمجید می‌نماید!

اما وقتی نوبت به بررسی مصادیق ادعای خدایی جناب بهاءالله می‌رسد، باز هم در رفتاری سینوسی، دوباره خلاف آن چه در بالا مطرح کرده را عنوان می‌کند. در توجیه جمله‌ی “کل الالوه من رشح امری تالهت” (جمیع خدایان به قطرات کوچکی از امر من خدا شدند.) پرده را بالا می‌زند جلوه‌ی دیگری از کفریات باور بهائی را به رخ کشیده به صراحت ادعا می‌کند: “انبیاء و پیامبران، ادعای “ الهیت“ داشته و خود را محبوب و معبود مردم معرفی نموده اند” که به استناد آیات بسیار زیادی که تا این قسمت تقدیم حضور شد، این ادعا، دروغ محض است و البته در تناقض با سخن جناب بهاءالله! البته به همین یک اعتراف نیز کفایت نمی‌کند و باز تاکید می‌نماید: “مراد از “ الوه“ مظاهر مقدسی هستند، مانند حضرت مسیح و پیغمبر اسلام و حضرت بهاءالله که به امر الهی، الهیت را کسب نموده اند.”

بالاخره مشخص نشد از نظر آموزه‌های باور بهائی به غیر از خداوند متعال، آیا معبود و خدا و اله دیگری هم وجود دارد یا خیر! البته باور بهائی در ادامه مطلبی را بیان می‌کند که پای خداوند متعال را به طور کلی از باور بهائی کنار می‌کشد و فقط و فقط جناب بهاءالله را باقی می‌گذارد و ادعای خدایی او را! زیرا تصریح می‌کند بر اساس آموزه‌های باور بهائی، هر نوع ذکری در مورد خداوند متعال باطل است!!! تمام صفات به جناب بهاءالله برمی‌گردد و احدی نمی‌تواند ذکری از خداوند متعال به میان آورد: “البته در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست” که نادرستی این ادعا و تعارض آن با ده‌ها آیه از قرآن کریم و دستور موکد خداوند متعال در بخش‌های پیشین تقدیم حضور شد.

ای کاش تناقض‌گویی‌های باور بهائی به همین جا ختم می‌شد. باور بهائی باز هم به حرکت مارپیچی و سینوسی خود ادامه می‌دهد و این بار جناب بهاءالله را به استناد کلام خودش از عرش به فرش می‌کوبد! آری باز بر خلاف ادعای بالا که مقام خدا آفرین بودن برای جناب بهاءالله را مطرح کرده بود، این بار به کلام همین خدایِ خدا آفرین استناد می‌کند که وجود هر نوع اِله و خدا را به طور کلی نفی کرده و تصریح می‌کند هر کس از شما چنین نسبتی را به من بدهد، بهتان و دروغ عظیمی را مطرح کرده است. “حضرت بهاءالله در مورد این ادعا می فرمایند: «مَنْ قالَ إنَّ هذا هُوَ الّذی ادّعی فی نَفْسِهِ ما ادّعی، فَوَ اللّهِ هذا لَبُهْتانٌ عَظیمٌ، وَ ما أنا إلّا عَبْدٌ آمَنْتُ باللّهِ وَ آیاتِهِ… وَ یَشْهَدُ حینَئِذٍ لِسانی وَ قَلْبی وَ ظاهِری وَ باطِنی بأنَّهُ هُوَ اللّهُ لا إله إلّا هُوَ وَ ما سِواهُ مَخلوقٌ بِأمْرِهِ وَ مُنْجَعَلٌ بارادَتِهِ… وَ لکِنْ إنّی حَدَّثْتُ نِعْمهَ الّتی أَنعمنِی اللّهُ بِجودهِ و إنْ کانَ هذا جُرْمی فأنا أوَّلُ المُجرِمینَ » یعنی بعضی گفته‏ اند که ادّعای خدائی نموده ‏ام. قسم به خدا که این تهمتی بزرگ است. جز یکی از بندگان خدا نبوده‏ ام که به او و آیاتش ایمان آورده است… زبان و قلب و ظاهر و باطن من گواه است که جز خدا خدائی نیست و غیر از او همه باراده او خلق شده‏ اند… من فقط نعمت الهی را که به آن سرافراز شده ‏ام باز گفته‏ ام. اگر این جرم و گناه من است البتّه من از اوّل مجرمانم.”

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، جناب بهاءالله بر خلاف سخنان پیشین خود و دیگر رهبران این باور و البته بر خلاف توجیهات مبلیغن باور بهائی که ادعا کرده بودند غیر از خداوند متعال، خدایان دیگری از جنس مظاهر ظهور نیز وجود دارند، در اینجا با صراحت و تاکید، وجود هر نوع اله و خدایی را نفی می‌کند. عبارت “و منکم” که از ابتدای این فقره حذف شده، نشان می‌دهد که دقیقا این بهائیان هستند که مخاطب جناب بهاءالله قرار گرفته‌اند! یعنی ای مبلغین باور بهائی! مبادا جناب بهاءالله را خدا و یا خدای خدا آفرین معرفی کنید!!! اما چه می‌شود که مبلغین باور بهائی برای توجیه ادعای خدا آفرین بودن جناب بهاءالله مجبور شده‌اند ایشان را تا خدایی بالا ببرند تا شاید خدا آفرین بودن ایشان را بتوانند مخفی نگه داشته و از ذهن‌ها دور کنند!

صفحه‌ی ۶۸ کتاب حضرت بهاءالله:
بالاخره جناب بهاءالله ادعای خدایی کرده یا نکرده!؟ آیا خدایان و خدا آفرینی غیر از خداوند متعال وجود دارد یا ندارد!؟

 

 

بخش بیست و سوم:

رد پای تازه از تحریفاتی دیگر به همراه نمونه‌ای از زشت‌ترین ادعاهای خدایی

از لطف‌های بی‌پایان خداوند متعال و از بزرگ‌ترین الطاف الهی همین است که گاهی حق را در میان نصوص امری قرار داده تا یافتن راه درست و پی بردن به بطلان باور بهائی برای عزیزان بهائی بسیار روشن باشد تا این که هیچ عذری در پیشگاه خداوند متعال نداشته باشند. تناقض‌گویی‌های فاجعه‌آمیز باور بهائی که گاهی به طور کلی منکر ادعایی جناب بهاءالله شده و گاهی به صراحت تایید می‌کند او به مقام خدایی رسیده، به کنار! دروغ بستن به ساحت انبیاء الهی به کنار! کتمان حقیقت و بسته نگه‌داشتن چشم‌ها بر روی حقایق به کنار! گاهی حقیقت از دریچه‌ی دیگری جلوه‌گر می‌شود.

وقتی مبلغین باور بهائی به ساحت انبیاء الهی رحم نمی‌کنند و به ایشان نسبت دروغ می‌دهند، به طریق اولی متون و نصوص امری مظنون به تحریف هستند. به خاطر وجود همین خصوصیت در باور بهائی است که نسخه‌ی فعلی بزرگ‌ترین معجزه‌ی جناب بهاءالله یعنی کتاب ایقان، بیش از ۵۰۰ مورد نسبت به نسخه‌های اولیه‌ی خود، دچار تحریف می‌شود. هیچ پایبندی نسبت به حفظ امانت و صداقت در کار نیست حتی نسبت به آثار جناب بهاءالله. باور بهائی حاضر نیست نسخه‌ی اصلی کتاب ایقان که به دست جناب عبدالبهاء نوشته شده و به تصحیح جناب بهاءالله رسیده را منتشر نماید! چرا!؟ این سوالی است که پاسخ آن می‌تواند کلید نجات را به دست بخش عمده‌ای از عزیزان بهائی بدهد! بعد از آن نوبت خود عزیزان بهائی است که چقدر به سعادت ابدی خود علاقه‌مند باشند و بتوانند به دور از تعصبات جاهلانه، تصمیم عاقلانه‌ای بگیرند.

همین شیوه‌ی مبلغین باور بهائی باعث شد که سعی شود منابع مورد استناد باور بهائی، مورد بررسی و صحت‌سنجی قرار گیرد. بر همین مبنا وقتی به سراغ منابع و نصوص بهائی می‌رویم، هنوز هم رد پای تازه از تحریف می‌توان یافت. باوری که بیش از یک قرن وقت داشته که منابع و نصوص امری را تا جایی که در توانش بوده مورد تحریف و اصلاح قرار دهد، گویا هنوز هم نیازمند زمان بیشتری است. هنوز هم مواردی را عزیزان بهائی می‌توانند بیابند که باور بهائی از نگاه ایشان مخفی نگه‌داشته است.

برای روشن شدن موضوع، به اصل داستان می‌پردازیم. در بخش رفتار سینوسی باور بهائی در قبال ادعای خدایی جناب بهاءالله دیدیم که گاهی اعتراف می‌کند که جناب بهاءالله ادعای خدایی کرده و گاهی نیز منکر این موضوع می‌شود. در یکی از مواردی که می‌خواهد ادعای خدایی جناب بهاءالله را انکار نماید، به جملاتی از او استناد می‌کند که دقیقا یکی از بدترین و زشت‌ترین نمونه‌های ادعای خدایی اوست. عین عبارتی که باور بهائی در انکار ادعای خدایی جناب بهاءالله آورده را با هم می‌خوانیم:

“حضرت بهاءالله در مورد این ادعا می فرمایند: «مَنْ قالَ إنَّ هذا هُوَ الّذی ادّعی فی نَفْسِهِ ما ادّعی ، فَوَ اللّهِ هذا لَبُهْتانٌ عَظیمٌ، وَ ما أنا إلّا عَبْدٌ آمَنْتُ باللّهِ وَ آیاتِهِ … وَ یَشْهَدُ حینَئِذٍ لِسانی وَ قَلْبی وَ ظاهِری وَ باطِنی بأنَّهُ هُوَ اللّهُ لا إله إلّا هُوَ وَ ما سِواهُ مَخلوقٌ بِأمْرِهِ وَ مُنْجَعَلٌ بارادَتِهِ … وَ لکِنْ إنّی حَدَّثْتُ نِعْمهَ الّتی أَنعمنِی اللّهُ بِجودهِ و إنْ کانَ هذا جُرْمی فأنا أوَّلُ المُجرِمینَ»[ منتخباتی از آثار حضرت بهاء الله – شماره ١٣ – صفحات ١۴٧ و ١۴٨] یعنی بعضی گفته اند که ادّعای خدائی نموده ام. قسم بخدا که این تهمتی بزرگ است. جز یکی از بندگان خدا نبوده ام که به او و آیاتش ایمان آورده است … زبان و قلب و ظاهر و باطن من گواه است که جز خدا خدائی نیست و غیر از او همه به اراده او خلق شده اند … من فقط نعمت الهی را که به آن سرافراز شده ام باز گفته ام . اگر این جرم و گناه من است البتّه من از اوّل مجرمانم.”

سه نقطه‌هایی که در میان سخنان جناب بهاءالله آمده، این ذهنیت را ایجاد می‌کند که شاید مطلب بسیار طولانی و غیرمرتبطی بوده و باور بهائی نیز تنها قسمت‌های مرتبط با بحث را آورده است. اما اگر عزیزان بهائی به آدرس مذکور مراجعه نمایند، خواهند دید که داستان چیز دیگری است.

نکته‌ی اول این که جناب بهاءالله این اثر را برای سفیر عجم به رشته‌ی تحریر در آورده ولی به زبان عربی ارائه نموده است! گویا جناب بهاءالله هیچ اعتقادی به مخاطب‌شناسی ندارد! در مباحث مربوط به اشتباهات موجود در آثار بابی و بهائی به این موضوع پرداخته شده است که مشکل اصلی مدعیان دروغین، وجود غلط‌های املایی و نگارشی فراوان در آثارشان نیست. چالش اصلی مدعیان دروغین عبارت است از این که بر خلاف حجت‌های الهی، قادر نیستند به زبان خلق خدا صحبت کنند! در حالی که باور بهائی ادعای جهانی شدن و به دست گرفتن حکومت جهانی را دارد که رهبر و موسس این باور، نه توانایی شنیدن و فهمیدن کلام خلق خدا را داشته و نه می‌توانسته با همه‌ی مردم با زبان خودشان گفتگو کند و پیغام الهی را به ایشان برساند. و البته این از خصوصیات مشترک تمامی مدعیان دروغین است که قادر نیستند به همه‌ی زبان‌ها صحبت کنند. خداوند متعال و حجت‌های الهی نیز دقیقا با تبیین همین معیار، تاکید فرموده‌اند که سفرای الهی قادرند به همه‌ی زبان‌ها تکلم نمایند و اگر کسی فاقد این خصوصیت بود، بی‌شک او در دسته‌ی مدعیان دروغین قرار می‌گیرد. جناب باب و بهاءالله که فاقد این ویژگی هستند، نمی‌توانند خود را سفیر و فرستاده‌ی خداوند متعال معرفی کنند.

صفحه‌ی ۱۳۹ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله: نامه‌ی عربی به مخاطب عجم!!! عدم صدق شرط لسان قوم! یکی از ساده‌ترین راه‌های شناخت مدعیان دورغین: عدم توانایی سخن گفتن به زبان خلق خدا

 

متن این اثر و اشکالات موجود در آن، موضوع گفتگوی ما نیست. اگر دوستان عزیز بهائی به صفحات ١۴٧ و ١۴٨ منتخباتی از آثار حضرت بهاء الله، مراجعه نمایند، متن اصلی و قسمت‌های حذف و تحریف شده را خواهند یافت. تصویر زیر، مربوط به همین فقراتی است که باور بهائی از جناب بهاءالله در رد ادعای خدایی‌اش مطرح کرده است. آن چه در این تصویر می‌بینیم به این شرح است:

“و منکم من قال انّ هذا هو الّذی ادّعی فی نفسه ما ادّعی فو اللّه هذا لبهتان عظیم و ما انا الّا عبد آمنت باللّه و آیاته و رسله و ملائکته و یشهد حینئذ لسانی و قلبی و ظاهری و باطنی بانّه هو اللّه لا اله الّا هو و ما سواه مخلوق بامره و مَنْ جَعَلَ بارادته لا اله الّا هو الخالق الباعث المحیی الممیت ولکن انّی حدّثت نعمه الّتی انعمنی اللّه بجوده و ان کان هذا جرمی فاَنا اوّل المجرمین”

صفحات ۱۴۷ و ۱۴۸ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله: رد یا اثبات ادعای خدایی!؟

از مقایسه با متن اصلی، مشخص می‌شود که دو عبارت حذف شده و یک عبارت نیز تحریف گردیده است! اما دو عبارت حذف شده عبارتند از: “و رسله و ملائکته” و همچنین “لا اله الّا هو الخالق الباعث المحیی الممیت” که عبارت دوم، بلافاصله پس از عبارت تحریف شده، آمده است.

این که چرا باور بهائی حاضر نیست ادعای ایمان جناب بهاءالله به رسولان را تحمل نماید و آن را حذف نموده، می‌تواند به خاطرات تلخ این باور در موضوع خاتمیت مربوط باشد. در مباحث خاتمیت دیدیم که به شهادت نصوص امری و اعترافات موسسین باور بهائی، رسالت و نبوت به شخص پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتمه یافته است. لذا مبلغین باور بهائی وقتی در این بن بست گیر می‌کنند، ادعا می‌کنند که جنس جناب باب و بهاءالله، از جنس رسولان و انبیاء نیست و موجودات دیگری به نام مظاهر امر هستند. البته صداقت ندارند بگویند بر اساس آموزه‌های باور بهائی و آموزه‌ی مراتب وجود، بالاترین مرتبه‌ای که می‌توان برای موجوداتی با شکل و شمایل انسان در نظر گرفت، چیزی بالاتر از نبوت نیست! اما این قسمت هم شاهد بحث ما نیست.

عبارت تحریف شده به همراه عبارت حذف شده‌ی پس از آن، شاهد بحث ماست آن جا که می‌نویسد: ” هو اللّه لا اله الّا هو و ما سواه مخلوق بامره و مَنْ جعل بارادته لا اله الّا هو الخالق الباعث المحیی الممیت” یعنی او خدایی است هیچ اله و معبود دیگری غیر از او نیست و هر آن چه غیر اوست، مخلوقاتی هستند به امر او و و کسی که خدا قرار داد به اراده اش او را (یعنی بهاءالله را) خدایی که جز او خدایی نیست خالق باعث زنده کننده‌ی میراننده!!!

البته این یکی از خوشبینانه‌ترین معانی است که می‌توان برای این عبارت ارائه نمود و از جا که بایستی نگاه مثبت داشته باشیم، به همین خوشبینانه‌ترین معنی اکتفا می‌کنیم. همان گونه که ملاحظه می‌گردد، جناب بهاءالله در اینجا خودش را به عنوان خدایی که هیچ خدای دیگری با او نیست معرفی می‌کند!!!

نکته‌ی دیگر این که اگر جناب بهاءالله در اینجا اعتراف می‌کند که هیچ اله و خدای دیگری غیر از خداوند متعال وجود ندارد، پس چرا خودش در بدشت ادعا می‌کند “کل الالوه” یعنی تمام اله‌های دیگر از قطرات کوچکی از فرمان من به الوهیت و خدایی رسیده‌اند!؟ بارها از این معیار جناب عبدالبهاء استفاده کرده‌ایم: “تناقض را در ساحت اقدس مظاهر مقدسه الهیه راه نبوده و نخواهد بود این تناقض در نفس خلق است نه در امر حق” (صفحه‌ی ۴۸ جلد دوم امر و خلق) اگر از دید جناب بهاءالله، هیچ اله و معبود و خدایی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد، پس چرا مبلغین باور بهائی ادعا می‌کنند که مظاهر امر به مقام اله و خدایی و معبود بودن می‌رسند!؟

بالاخره تکلیف دوستان عزیز بهائی چه می‌شود!؟ جناب بهاءالله معبود و اله ایشان است یا این که هیچ اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال وجود ندارد!؟ و البته در ادامه خواهیم دید که این الوهی که جناب بهاءالله به آن اشاره نموده، کسی نیست جز طاهره، قدوس و جمع دیگری از جوانان بابی حاضر در بدشت و هیچ ربطی این الوهِ جناب بهاءالله با آن چه که مبلغین باور بهائی مطرح نموده‌اند، ندارد!

صفحه‌ی ۴۸ جلد دوم کتاب امر و خلق: اگر تناقض در ساحت مظاهر مقدسه راه ندارد، حتما باور بهائی به خاطر داشتن این حجم از تناقضات، در دسته‌ی نفس خلق و مکاتب خلقی و بشرساخته قرار می‌گیرد!

اگر دوستان عزیز بهائی به آدرس مذکور (صفحات ۱۴۷ و ۱۴۸ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله) در کتابخانه‌ی امری مراجعه نمایند، اسکن و تصویر این کتاب را نمی‌توانند بیابند!!! چرا!؟ هم در سایت جدید و هم در نسخه‌ی قدیمی سایت کتابخانه‌ی امری، فقط و فقط نسخه‌ی تایپی در دسترس عزیزان بهائی قرار گرفته و تصویر اصل کتاب در دسترس نیست! اگر عزیزان بهائی به نسخه‌ی تایپی مراجعه نمایند، عبارت زیر را خواهند یافت که خبری از عبارت “من جعل” در آن نیست! یعنی عبارت “من جعل” به کلمه‌ی “منجعل” تغییر داده شده است! جالب است منابعی که این عبارت را نقل کرده‌اند، نسخه‌های چاپی هستند که در اکثر آن‌ها نیز عبارت “من جعل” به کلمه‌ی “منجعل” تغییر کرده است! یعنی اگر اشتباه چاپی هم صورت گرفته باشد، مربوط به نسخه‌های تایپی و چاپی است نه نسخه‌ی خطی! در نسخه‌ی خطی، عبارت “من جعل” آمده ولی در نسخه‌های چاپی و تایپی به “منجعل” تغییر کرده است! یعنی اصالت با نسخه‌ی خطی است نه چاپی! عبارت فعلی به صورت زیر است:

“و منکم من قال انّ هذا هو الّذی ادّعی فی نفسه ما ادّعی فو اللّه هذا لبهتان عظیم و ما انا الّا عبد آمنت باللّه و آیاته و رسله و ملائکته و یشهد حینئذ لسانی و قلبی و ظاهری و باطنی بانّه هو اللّه لا اله الّا هو و ما سواه مخلوق بامره و مُنْجَعَلٌ بارادته لا اله الّا هو الخالق الباعث المحیی الممیت ولکن انّی حدّثت نعمه الّتی انعمنی اللّه بجوده و ان کان هذا جرمی فاَنا اوّل المجرمین”

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، در عبارت بالا، مُنْجَعَلٌ به صورت اسم مفعول آمده ولی در صفحه‌ی ۶۸ کتاب حضرت بهاءالله به صورت اسم فاعل یعنی مُنْجَعِلٌ آمده است! جالب است که اگر عزیزان بهائی این کلمه را در کتاب‌های فرهنگ لغت جستجو نمایند، خواهند دید که در هیچ یک از فرهنگ لغات معتبر، اصلا چنین کلمه‌ای وجود ندارد! آن قدر این کلمه‌ی تحریف شده، نامفهوم است که حتی مبلغین باور بهائی نیز از خیر ترجمه‌ی آن گذشته‌اند. به عنوان مثال در کتاب لسان العرب و قاموس فیروز آبادی که مهمترین منبع لغت به حساب می‌آیند به هیچ از ریشه انجعال استفاده نشده و طبعا منجعل به کار نرفته است. اگر عزیزان بهائی به ترجمه‌های این عبارت در نصوص امری همانند صفحه‌ی ۶۸ کتاب حضرت بهاءالله مراجعه نمایند، خواهند دید که این عبارت بدون ترجمه رها شده است!!!

صفحه‌ی ۶۸ کتاب حضرت بهاءالله: اسم فاعل یا اسم مفعول!؟ چرا کلمه‌ی منجعل را ترجمه نمی‌کند!؟ اسم فاعل است یا مفعول!؟ معنی آن چیست!؟

و عزیزان بهائی از این نمونه‌ها باز هم می‌توانند بیابند. عبارت چالش برانگیز “انّه لا اله الّا انا المسجون الفرید” نیز وضعیت مشابهی دارد. باور بهائی این عبارت را به همین صورت آورده ولی وقتی به سراغ منبع آن یعنی لوح ۳۹ در صفحه‌ی ۲۲۶ جلد اول آثار قلم اعلی می‌روید، کلمه‌ی “انا” یعنی من را به صورت “ان” می‌بینید!

صفحه‌ی ۲۲۶ جلد اول آثار قلم اعلی: تحریف ان به انا!

در کتاب برهان واضح که به بررسی ادعای الوهیت جناب بهاءالله پرداخته و پاسخ ارائه شده از سوی باور بهائی نیز تقریبا رونوشتی از همان کتاب است، عبارت مذکور را به صورت انا آورده است نه ان! بالاخره کدام درست است!؟ ان یا انا!؟ چرا باور بهائی جرات نکرده که اصل این عبارت را همان طوری که در منبع اصلی آن آدرس داده بیاورد!؟ اگر عزیزان بهائی این عبارت را با “ان” ترجمه کنند، خواهند دید که اصلا معنای خاصی نمی‌دهد! لذا باور بهائی “ان” را به “انا” تغییر داده و کلام جناب بهاءالله را تحریف می‌کند تا بتواند آن را به عباراتی همچون “انا الله” ارتباط دهد تا شاید روزنه‌ی امیدی بیابد. در بخش بعدی باطل بودن توجیه “انا الله” مورد بررسی قرار گرفته است.

صفحه‌ی ۱۴۲ کتاب برهان واضح: انا المسجون

از مباحث پیشین به یاد داریم که باور بهائی نمی‌تواند عبارت‌هایی همچون عبارت بالا را با عقاید صوفیه و عرفا توجیه نماید. همان گونه که پیش از این دیدیم، صوفیه و عرفا قائل به وحدت وجود هستند و تصریح می‌کنند هر چه در این عالم است، همه‌اش خداست و چیزی به جز خدا وجود ندارد و غیر از خدا، چیزی در عالم نیست. که البته دیدگاهی دقیقا مخالف مکتب انبیاء (علیهم السلام) و معارف الهی است. در معارف الهی، هیچ چیز شبیه خداوند متعال نیست و هیچ شباهتی بین خالق و مخلوق وجود ندارد و هر گونه تشبیه در مورد خداوند متعال باطل است. رواج همین اعتقاد باطل در مورد خداوند سبحان در باور صوفیه و عرفا (یعنی اعتقاد به وحدت وجود) باعث شده است که آن‌ها عباراتی شبیه عبارت جناب بهاءالله را مطرح کنند. اما بر اساس نصوصی که پیش از این تقدیم حضور گردید، اساسا باور بهائی خودش را مخالف دیدگاه صوفیه نسبت به خداوند متعال معرفی می‌کند. یعنی به استناد مدارک ارائه شده در بخش‌های گذشته، اعتقاد به وحدت وجود را قبول ندارد. لذا باور بهائی نمی‌تواند برای توجیه چنین عبارت کفرآمیزی به دامن عرفا پناه ببرد.

چرا که عرفا قائل هستند همه چیز خداست ولی جناب بهاءالله و باور بهائی، چنین ادعایی را مطرح نمی‌کنند و جناب بهاءالله و باب را معبود و اله می‌دانند. از نظر عرفا، این که گفته شود فقط مظاهر امر یعنی جناب باب و بهاءالله، خدا هستند این عین کفر و شرک است. چون از دیدگاه آن‌ها، همه چیز خداست و اگر کسی گفت که یک چیز خاص خداست، او از دیدگاه عرفا کافر است. بنابراین باور بهائی نمی‌تواند این ادعای جناب بهاءالله با پناه بردن به دامن صوفیه و عرفا را توجیه نماید.

نکته‌ی دیگر این که در بخش‌های آینده خواهیم دید، توصیفاتی همچون زندانی و مسجون، فقط و فقط در مورد مخلوق کاربرد دارد و هیچ انسان عاقلی هیچ گاه خداوند متعال را مسجون و زندانی نمی‌داند. به بیان روشن‌تر، همین که جناب بهاءالله از وصفی استفاده کرده که مخصوص مخلوق و بندگان است، روشن می‌شود که دقیقا منظورش خودش بوده نه خداوند متعال! یعنی جناب بهاءالله در اینجا دقیقا و صریحا ادعای خدایی کرده و این ادعا به هیچ وجه قابل توجیه نیست!

آن هم ادعایی که با انحصار شدید همراه است؛ هیچ خدایی جز خدای زندانی (یعنی جناب بهاءالله) وجود ندارد!

به راستی چگونه انسان عاقل راضی می‌شود دنیا و آخرت و سعادت ابدی خود را به چنین باوری بسپارد!؟ باوری که نه به انبیاء الهی رحم می‌کند و نه به رهبر و پیشوای خود!

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.