آیا حضرت بهاء الله ادعای خدایی کرده است؟-پاسخ ۱بخش۷و ۸و ۹و ۱۰
یک توجیه ادعای خدایی و این همه تناقض!!!
بخش هفتم:
رب اعلی از دیدگاه قرآن و از دیدگاه جناب بهاءالله
آن قدر نمونههای خدایی در باورهای بابی و بهائی فراوان است که پرداختن به تمامی این موارد از حوصلهی نوشتار حاضر خارج است و البته این مختصر نیز چنین هدفی را دنبال نمیکند. اما به عنوان شاهدی دیگر، به لقبی که جناب بهاءالله برای جناب باب به کار میبرد، اکتفا میگردد. جناب باب در آموزههای باور بهائی و در راس آن از دیدگاه جناب بهاءالله، با لفظ “رب اعلی” معرفی میشود! شاید بتوان گفت چندین هزار مرتبه از جناب باب در منابع و آثار بهائی به عنوان “رب اعلی” یاد شده است!
بار دیگر به سراغ کلام خداوند متعال میرویم تا مشخص شود، چه کسی چنین لقبی به خود داده است! خداوند متعال در قرآن کریم، از ادعای فرعون این چنین یاد میفرماید:
فَقٰالَ أَنَا رَبُّکُمُ اَلْأَعْلىٰ * فَأَخَذَهُ اَللّٰهُ نَکٰالَ اَلْآخِرَهِ وَ اَلْأُولىٰ (النازعات، ۲۴ و ۲۵) و (فرعون) گفت: «من رب اعلی شما (پروردگار برتر شما) هستم!» از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت!
فرعون در روایات اسلامی یکی از بدترین مخلوقات از ابتدای تاریخ تا پایان جهان معرفی شده است! ملاحظه میگردد که اصطلاح “رب اعلی” که در مورد جناب باب به کار میرود، همان ادعای فرعون است!
بخش هشتم:
غیریت و عدم شباهت بین خدا و خلق در معارف الهی
همان گونه که در آغاز این نوشتار نیز اشاره گردید، توحید، مهمترین اصل دین است که به بیانی میتوان گفت مابقی اصول دین از این اصل اساسی منتج میشوند. قرآن کریم مملو است از آیات توحیدی و شاید بتوان گفت بیشترین حجم کلام الهی به اصل توحید اختصاص یافته است. در دین الهی و شرایع آسمانی، عبادت فقط و فقط مخصوص خداوند متعال است. مٰا قُلْتُ لَهُمْ إِلاّٰ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ (المائده، ۱۱۷) من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست.
کوه عظیمی از روایات معصومین (علیهم السلام) نیز به مباحث توحیدی اختصاص یافته که هر گونه شباهت بین خداوند متعال و مخلوقات را به طور کلی نفی نموده، رابطهی خالق و مخلوق را غیریت و جدایی از هم بیان مینماید و تاکید میکند خداوند متعال از آن چه در خلق است خالی است و مشخصات مخلوقین نیز در خالق راهی ندارند! خالق مکان و زمان و کیفیت و اشیاء، از جنس مخلوقات نیست و زبان بشر در مورد ذات خداوند متعال بسته است!
ائمهی هدی (علیهم السلام) نیز به شدت از تفکر و سخن گفتن در مورد ذات خداوند متعال را نهی فرمودهاند. چرا که خداوند متعال، صمد است و فکر و عقل هیچ کس در او نفوذ نمیکند: ” فَإِذَا انْتَهَى الْکَلَامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِکُوا” (الکافی، چاپ الإسلامیه، جلد ۱، صفحه ۹۲) پس چون سخن به خدا رسید باز ایستید. “تَکَلَّمُوا فِی کُلِّ شَیْءٍ وَ لَا تَتَکَلَّمُوا فِی ذَاتِ اللَّهِ” (همان) درباره هر چیزى سخن گوئید ولى راجع بذات خدا سخن نگوئید. هر عقل سلیمی این معارف را میپذیرد؛ چرا که وجدان میکند و مییابد که هیچ ابزاری برای احاطه به خداوند متعال ندارد! عقل و وهم و حس و خیال انسان هیچ کدام نمیتوانند به خالق خود تسلط پیدا کنند و خداوند سبحان به هیچ یک از این امور حد نمیخورد و محدود عقل و حس و وهم و خیال انسان نمیشود. آن چه به عقل در میآوریم، معقول ماست و در حقیقت مصنوع و ساختهی عقل و ذهن ماست و خداوند متعال، مصنوع و مخلوق نیست!
بخش نهم:
دروغ بستن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
معارف الهی مملو است از تاکیدات بسیار روشن بر عدم سنخیت بین خالق و مخلوق! هر چه خداوند متعال تاکید و تصریح میفرماید لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ (الشورى، ۱۱) هیچ چیز همانند او نیست، باور بهائی در مقابل خداوند متعال ایستاده تمام تلاش خود را به کار میبندد که مظاهر امر را همان خدا معرفی کند.
با وجود چنین معارف توحیدی از سوی اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر عدم سنخیت خالق مخلوق، باور بهائی باز هم به دنبال شاهدی میگردد که بگوید انبیاء به مقام خدایی میرسند. بنابراین وقتی دست خود را خالی از ارائهی شاهد روایی و حدیثی میبیند، برای به هم دوختن پازلهای مندرس جدا از هم، متاسفانه مجبور میگردد دروغ بزرگی را به حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دهد. لذا در بخش “ارتباط مظاهر ظهور با خدا” به دروغ چند جمله را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دهد، بدون آن که منبع و مرجع آن را ذکر نماید! باور بهائی این جملات کفرآمیز را از کدام منبع نقل نموده که حاضر نیست آدرس آن ماخذ را ذکر نماید!؟
بیانات معصومین و حجتهای الهی (علیهم السلام) بر روی دیدگان ما و احدی حق ندارد کلام ایشان را انکار نماید. اما هر جملهای که در ابتدا آن نوشته شده بود فلان حجت خدا چنین فرموده، آیا واقعا این جمله از ناحیهی حجت الهی صادر شده است!؟ قبل از انتصاب یک مطلب به حجتهای الهی، بایستی از صحت و سقم انتصاب آن اطمینان حاصل نمود. با وجود آن حجم عظیم از آیات و روایات که هر گونه سنخیت بین خالق و مخلوق را با صراحت تمام و با بیانهای بسیار روشنی نفی فرمودهاند، مبلغین باور بهائی دقیقا بر خلاف این اصل مسلم و قطعی و عقلی، جملهای را بدون ذکر سند آن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت میدهند تا شاید بتوانند ادعای خدایی جناب بهاءالله را به ساحت انبیای الهی تسری دهند و دامن حجتهای الهی را نیز به کفر آلوده نمایند!
به راستی این همه تلاش بیثمر با چه هدفی!؟ پذیرش حق مگر چقدر سخت است که تلاش میکنند ساحت پاک تمامی انبیاء الهی را آلوده به کفر و شرک نمایند تا شاید پوششی باشد بر کفریات جناب باب و بهاءالله؟ مبلغین بیانصاف باور بهائی جملاتی را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادهاند که حتی یک آدرس نتوانستهاند برای آن ارائه نمایند!
برای پی بردن به دیدگاه اسلام نسبت به توحید، بایستی مجموع آیات کلام الله مجید و روایات معصومین (علیهم السلام) را کنار هم قرار داد. چرا باور بهائی حاضر نیست خانوادهی حدیث تشکیل دهد و بیانات معصومین (علیهم السلام) در مورد توحید را از منابع معتبر و با ذکر ماخذ گردآوری نماید تا سیهروی شود هر که در او غش باشد! نمونههایی که در قسمتهای پیشین در خصوص غیریت خالق و مخلوق تقدیم حضور شد و یا آیات فراوانی از قرآن مجید نظیر این که میفرماید لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ (الشوری، ۱۱) هیچ چیز همانند او نیست، به روشنی هر چه تمامتر نشان میدهد کلماتی که باور بهائی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده را نمیتوان کلام حجتهای الهی به شمار آورد. به همین دلیل هم مبلغین باور بهائی هیچ آدرسی برای کلماتی با این اهمیت ارائه نمیدهند!
چرا وقتی باور بهائی قصد انکار دارد، چشم خود را بر روی صدها آیه و روایت میبندد ولی وقتی به دنبال دستاویز میگردد، هر کلامی را بدون سندیابی و تحقیق و بدون آدرس به حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت میدهد!؟ به عنوان مثال در باور اصیل خاتمیت، صدها آیه و روایت را نادیده میانگارد و هیچ اشارهای به آن حجم عظیم از آیات و روایات نمیکند. اما وقتی قصد تطهیر و پاکسازی جناب باب و بهاءالله از شرک و کفر را دارد، به هر جملهی بدون سندی استناد میکند و به سادگی آن را به ساحت مقدس حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت میدهد.
بخش دهم:
نمونهی اول از خودسانسوریهای مبلغین باور بهائی
همان گونه که پیش از این اشاره گردید، وقتی باور بهائی، خود را عاجزتر از آن میبیند که ادعای خدایی جناب باب و بهاءالله را انکار نماید، تنها و تنها یک راه در مقابل خود میبیند و آن عبارت بود از سانسور ادعاهای صریح، دروغ بستن به ساحت انبیاء الهی و …! بر همین اساس در انتخاب متون و نصوصی که جناب باب و بهاءالله ادعای خدایی کردهاند نیز هیچ گاه جرات نمیکند ادعاهای بسیار روشن و غیرقابل توجیه ایشان را مطرح نماید و تنها مواردی را مطرح نموده که بتواند از پس توجیه آن برآید. البته برای توجیه همین جملات گزینشی نیز به جای استناد به معارف الهی، دست به دامن صوفیه و عرفا میشود!
دیدیم در توجیه همین چند نمونهای که باور بهائی به صورت گزینشی از میان ادعاهای خدایی جناب باب و بهاءالله انتخاب کرده نیز چارهای جز دروغ بستن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل خود نمیبیند و مطلب بدون سند و مدرکی را به ایشان نسبت میدهد تا شاید از پس توجیه کفریات جناب باب و بهاءالله برآید. آن قدر این آش شور شده، که حتی مجبور میشود نسخهی پیشین جزوه رفع شبهات را نیز سانسور نماید! یعنی حتی خودش را هم سانسور کند و دو ادعای زیر و توضیحات مربوط به آن را از پاسخ قبلی خود حذف نماید:
«الالوه من رشح امری تالهت »
یعنی جمیع خدایان به رشحی از امر من به الهیت رسیدند.
«اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه»
یعنی خدایا ترا به موهائی که بر صورتت می جنبد قسمت می دهم.
دو جملهی بالا در جزوهی رفع شبهاتی که باور بهائی منتشر کرده وجود دارد ولی وقتی قصد دارد همین مطالب را در کانال رفع شبهات مطرح نماید، راهی جز سانسور در مقابل خود نمیبیند.
علت خودسانسوری باور بهائی هم کاملاً مشخص است. اگر دوستان عزیز بهائی به توضیحاتی که مبلغان و بیتالعدلنشینان نامشروع بیت العدل در ذیل جملهی اول (یعنی «الالوه من رشح امری تالهت » یعنی جمیع خدایان به رشحی از امر من به الهیت رسیدند.) در جزوهی رفع شبهات مراجعه نمایند، خواهند دید که باور بهائی به صراحت به ادعای خدایی جناب بهاءالله اعتراف کرده و دقیقا ادعا کرده جناب بهاءالله به مقام الوهیت رسیده و معبود مردم شده به همین دلیل این قسمت از پاسخهای قبلی خود را حذف نموده است! در پاسخهای باور بهائی، عبارت زیر، چشم را خیره میکند و بیشک میتواند دوستان عزیز بهائی را متوجه خطر بزرگ و غیرقابل جبران شرک و کفر در آموزههای باور بهائی بنماید.
“با این توضیح مشخص شد که در ابیات این قصیده (یعنی جملهی الالوه من رشح امری تالهت) کلمه “الالوه” اسم جمع بوده و به معنای خدایان است و مراد از آن خدایان، مظاهر مقدسه اند که به رشحی از امر حضرت باری تعالی به مقام الهیت میرسند و محبوب و معبود مردم می گردند.”
باور بهائی حق دارد پاسخ قبلی خود را سانسور نماید! از این روشنتر دیگر چه باید بگوید که جناب بهاءالله در دیدگاه باور بهائی، معبود و مورد عبادت قرار میگیرد و بهائیان باید او را عبادت کنند!!! با صراحت تمام ادعا کرده که جناب بهاءالله به مقام خدایی و الوهیت رسیده است!!! از نگاه باور بهائی “مظاهر مقدسه (یعنی جناب باب و بهاءالله) … به مقام الهیت میرسند و محبوب و معبود مردم می گردند.”
اصل سوال این بود که آیا جناب بهاءالله ادعای خدایی کرده است خیر؟ باور بهائی با صراحت تمام در اینجا اعتراف میکند آری، جناب بهاءالله در باور بهائی به مقام خدایی و الوهیت رسیده و معبود مردم واقع شده و بهائیان باید خودِ جناب بهاءالله را عبادت کنند!!!
دوستان عزیز بهائی! چند مرتبهی دیگر این عبارات مبلغین باور بهائی را بخوانید! از نظر بیتالعدلنشینان شما باید جناب حسینعلی نوری را خدا بدانید و او را عبادت کنید!!! در حالی که عبادت مخصوص خود خداوند متعال است!
چقدر دور است باور بهائی از معارف الهی! به استناد آیاتی که پیش از این تقدیم شد، انبیاء الهی موظفند مردم را فقط و فقط به عبادت خداوند متعال دعوت کنند ولی دوستان عزیز بهائی در باور بهائی موظف هستند که خود جناب حسینعلی نوری را به عنوان خدا بپذیرند و او را عبادت کنند!!!!
و البته در مباحث آتی خواهیم دید که این توجیه باور بهائی یعنی خدا شدن مظاهر مقدسه یا همان جناب باب و بهاءالله نیز با اصل داستان شأن نزول این جملات در تعارض است. در اینجا باور بهائی ادعا میکند که مظاهر مقدسه و پیامبران به مقام خدایی میرسند در حالی که اگر عزیزان بهائی به اصل داستان صدور این شعر مراجعه نمایند (در ادامه خواهد آمد.) خواهند دید جناب قدوس و طاهره که قطعا هیچ کدامشان از نظر آموزههای باور بهائی مظاهر امر به حساب نمیآیند، ادعای خدایی کردهاند و جناب بهاءالله نیز برای این که از این قافله عقب نماند، خود را خدای آنها معرفی میکند. از نظر جناب بهاءالله و عبدالبهاء، چند خدا در بدشت ادعای خدایی میکنند و جناب بهاءالله برای تخریب آنها ادعا میکند که این خدایان دیگر، از قطرههای کوچکی از فرمان من به خدایی رسیدهاند!!! اما باور بهائی ادعا میکند که فقط مظاهر مقدسه به مقام خدایی میرسند که در تناقض با اصل داستان نزو این شعر است.
و صد البته به خاطر داریم که جناب باب در آن زمان هنوز زنده بوده و همهی این خدایان (قدوس، طاهره و دیگر مدعیان خدایی موجود در بدشت) و خدای خالق سایر این خداها (یعنی جناب بهاءالله) همگی بابی بوده و پیرو او بودهاند! اگر پیروان جناب باب بتوانند ادعا کنند که خدا و یا خدا آفرین هستند، پس خود جناب باب چه ادعایی باید بکند!؟ پاک و منزه است خداوند متعال از چنین شرکائی!!! به لطف خداوند متعال در بخشهای پایانی بیشتر در این خصوص گفتگو خواهیم کرد.