آیا حضرت بهاء الله ادعای خدایی کرده است؟-پاسخ۱بخش ۴و۵و۶
یک توجیه ادعای خدایی و این همه تناقض!!!
بخش چهارم:
آغاز سخن باز هم با دروغ
باور بهائی مباحث خود را در هشت قسمت ارائه نموده و نخستین بخش آن با این دروغ بزرگ آغاز میشود و البته این اول راه است و هر چه که پیش میرود، دروغهای ارائه شده نیز بزرگتر میشوند. در همین بخش اول است از قول جناب بهاءالله چنین آورده است: “فَاعلمْ بانَّ اللّه تبارکَ و تعالى لن یظهرَ بکینونیتِهِ و لا بذاتیّتهِ لَم یزلْ کانَ مکنوناً فى قِدم ذاتهِ و مخزوناً فى سرمدیّه کینونته (جواهر الاسرار- صفحه ۲۹ (صفحهی ۱۸ نسخه Word) ، آثار قلم اعلی جلد ٣- صفحه ۲۴۸) یعنی بدان که خدای تبارک و تعالی هرگز به کینونت و ذاتیت خود ظهور نخواهد یافت و از آغازی که برای آن آغازی نیست در قدم ذات خود و سرمدیت کینونت خود پوشیده و پنهان بوده است.”
سوال این است که اگر جناب بهاءالله ادعا میکند که “انَّ اللّه تبارکَ و تعالى لن یظهرَ بکینونیتِهِ و لا بذاتیّتهِ” یعنی خداوند متعال هیچ گاه ذاتش و خودش ظاهر نمیشود، پس چرا جناب باب (کسی که باور بهائی ادعا میکند بشارت دهنده به جناب بهاءالله است) دقیقا ادعای کینونیت و ذات خود همان خدا را میکند!؟ پیش از این ملاحظه گردید که جناب باب مدعیست: “إنَّ عَلیِّاً قَبلَ نَبیل ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتُهُ!” همانا علی قبل نبیل [= علی محمد باب] ذات و کینونیت خودِ خداست!!!
باور بهائی در همان بخش آغازین به نقل از جناب شوقی از صفحهی ۲۸ کتاب دور بهائی در تضاد با ادعای جناب باب چنین آورده است: “بر طبق معتقدات اهل بهاء هیکل عنصری (بدن پیامبران و یا به عبارت صحیحتر، مظاهر خدا) که جلوه گاه چنین ظهور مهیمنی است کاملا از کینونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمایز است.” اگر باید متمایز باشد، پس چرا جناب باب خود را خود همان ذات و کینونیت معرفی میکند!؟
بخش پنجم:
پسر داشتن خدا در اعتقادات باور بهائی
اگر دوستان عزیز بهائی به مقالهی ذیل بحث نماز بهائی مراجعه نمایند، نمونهی دیگری تقدیم حضور گردیده که جناب بهاءالله در آنجا به عنوان “الله” و جناب عبدالبهاء نیز “ابن الله” یا پسر خدا نامیده شدهاند!!! یعنی کفرگوهایی از این دست، تنها منحصر در جناب باب نیست. در صفحهی ۷۶۷ از جلد دوم کتاب رحیق مختوم، ذیل توضیحاتی که در مورد لغت عکا میدهد، به معرفی جناب میرزا بزرگ ملقب به بدیع پرداخته و چگونگی ورود او به عکا چنین نقل میکند:
“در سال ۱۲۶۸ ورود به عکا نموده و سرگردان بود تا هنگام غروب به (مسجد) جامعی رسید و جمعی ایرانی دید، دانست که حضرت غصن اعظم (یعنی عبدالبهاء) برای امامت صلوه (نماز) حاضر شده و عده ای از اصحاب به آن حضرت اقتدا میکنند، لذا با سُرور تمام رباعی ذیل را بر روی قطعه کاغذی نوشته تقدیم نمود:
اقتدا می کنم به ابن الله
ساجدم من برای سر الله
نیست حقی بجز بهاء الله
وحده لا اله الا الله
حضرت غصن اعظم (عبدالبهاء) او را مورد لطف و مرحمت قرار داده به اتفاق خود به قشله بردند و همان شب به شرف زیارت و محضر جمال مبارک نائل”
این موضوع که نماز جماعت در باور بهائی حرام اعلام شده، ولی جناب عبدالبهاء به همراه سایر بهائیان در نماز جماعت مسلمانان شرکت میکردند و همگی مرتکب فعل حرام میشدند موضوع بحث حاضر نیست و در بحث نماز بهائی به آن پرداخته شد! شاهد بحث حاضر، این قسمت است که وقتی جناب میرزا بزرگ به سرور میآید و شعری سراسر کفر را در مدح جناب بهاءالله و عبدالبهاء میسراید و ایشان را به ترتیب خدا و پسر خدا مینامد، این عمل زشت او مورد لطف و مرحمت جناب عبدالبهاء قرار میگیرد!!! جالبتر این که خدمت جناب بهاءالله نیز رسیده و او نیز به چنین شخص کفرگویی، رسالت ارسال لوح سلطان را میدهد!!!
بخش ششم:
تعارض دیدگاه باور بهائی با معارف الهی
حال اگر دوستان عزیز بهائی به سراغ کلام خداوند متعال بروند و چند آیه از سورهی مبارکهی مریم را مورد توجه قرار دهند، درخواهند یافت که دیدگاه جناب بهاءالله و عبدالبهاء دقیقا در نقطهی مقابل مبانی الهی و توحیدی قرار دارد:
وَ قٰالُوا اِتَّخَذَ اَلرَّحْمٰنُ وَلَداً ﴿مریم، ۸۸﴾ لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا ﴿مریم، ۸۹﴾ تَکٰادُ اَلسَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ اَلْأَرْضُ وَ تَخِرُّ اَلْجِبٰالُ هَدًّا ﴿مریم، ۹۰﴾ أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً ﴿مریم، ۹۱﴾ و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است». راستی مطلب زشت و زنندهای گفتید! نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود و کوهها به شدّت فرو ریزد از این رو که برای خداوند رحمان، فرزندی قائل شدند!
چقدر دور است دیدگاه باور بهائی از دیدگاه الهی! خداوند متعال تصریح میفرماید در اثر چنین کلام زشتی که به زبان آوردند و برای خداوند متعال، قائل به فرزند شدهاند، نزدیک است آسمانها از هم متلاشی شوند و زمین شکافته شود و کوهها فرو ریزد! اما واکنش جناب عبدالبهاء و بهاءالله در قبال این نسبت ناروا چیست!؟ لطف و مرحمت نسبت به گویندهی سخن!!! مفتخر نمودن چنین شخص کفرگویی به رسالت لوح سلطان!!! فاصلهای دورتر از این میان باور بهائی و دین الهی آیا میتوان یافت!؟
اساسا پیامبران الهی آمدهاند تا مردم را به عبادت خداوند متعال و توحید و یکتاپرستی دعوت کنند و از هر گونه شرک و شریک برای خدا قائل شدن برحذر بدارند! وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ (الأنبیاء، ۲۵) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید. اما باور بهائی نه تنها دعوت به شرک میکند، بلکه پا را از بتپرستی هم بالاتر گذاشته و جناب بهاءالله را خدا و جناب عبدالبهاء را پسر خدا معرفی میکند!!!
همان گونه که دوستان عزیز بهائی ملاحظه میفرمایند، باور بهائی نه تنها شباهتی به دین الهی و آسمانی ندارد بلکه دقیقا در نقطهی مقابل آن قرار دارد. هر چه خداوند متعال با صراحت میفرماید: وَ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً (النساء، ۳۶) و خدا را بپرستید! و هیچچیز را همتای او قرار ندهید! باور بهائی نه تنها برای خداوند متعال، شریک قائل میشود، بلکه در ادامه خواهیم دید که جناب بهاءالله را واجد مقام خدایی، عبودیت و الوهیت معرفی میکند!!! و تفاوتش با خداوند متعال این است که خدای متعال به صورت ذاتی، خدا بوده، ولی جناب بهاءالله به صورت ذاتی خدا نبوده و بعد خدا شده است!!! (پناه بر خدا از چنین کفریاتی)
چگونه دوستان عزیز بهائی میتوانند خود را همچنان محروم از نور عقل نگه دارند و در قید و بند چنین کفریاتی باشند!؟