چرا بهائیان اعتقاد دارند باب همان امام زمان شیعیان است؟-پاسخ ۵

آیا امام زمان یک نام خاص برای مسلمین است؟

آغاز بحث با دروغ!!!

آیا امام زمان یک نام خاص برای مسلمین است؟

چرخشی بسیار تند و سریع، تنها در یک جمله: تغییر موضوع و موضع از امام زمان و محمد بن الحسن به قائمیت!

آیا جناب باب خود را محمد بن الحسن امام دوازدهم شیعیان می‌دانسته یا فقط باور بهائی چنین ادعایی را به جناب باب نسبت می‌دهد!؟

باور بهائی بحث خود را با این جمله آغاز می‌نماید: “«امام زمان» یک نام خاص برای مسلمین است” در صورتی که خود به خوبی می‌داند چنین نیست! در واقع باور بهائی به خوبی می‌داند اگر موضوع مطرح شده در سوال یعنی امام زمان را بخواهد دنبال کند، یکی از نتایج قطعی طرح چنین موضوعی، رسیدن به بحث استمرار هدایت الهی است!!! در قسمت دوم سوال حاضر، باور بهائی روایات متواتری را ارائه نموده که بارها و بارها بر این نکته تاکید و تصریح شده است که زمین حتی برای لحظه‌ای از وجود حجت و امام زمان خالی نخواهد بود! از جمله‌ی این روایات می‌توان به روایت بسیار معروف و مشهوری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره نمود که مورد اتفاق شیعه و سنی قرار دارد: “هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است!!!” همان گونه که باور بهائی به این حدیث از دیدگاه متواتر بودن آن استناد جسته، شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شرط رهایی از مرگ جاهلی را شناخت امام زمان معرفی می‌فرمایند!!! همان گونه که ملاحظه می‌گردد، از همان صدر اسلام و توسط شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این اصل بنیادین بیان گردیده است و به هیچ وجه نام خاصی برای یک امام خاص نیست! یعنی تمامی ائمه (علیهم السلام) هر یک امام زمان دوران خود بوده‌اند و همه‌ی این بزرگواران امام زمان خود هستند!
یعنی بر خلاف ادعای باور بهائی که امام زمان را یک نام خاص معرفی می‌نماید، از دیدگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امامی که خداوند متعال در هر زمان تعیین فرموده، امام زمان گفته می‌شود و زمین خدا هیچ گاه از این حجت و امام خالی نخواهد بود! یعنی وقتی خداوند متعال دین خود را کامل گردانید و نعمت را تمام کرد و تمام آن چه بشر تا روز قیامت بدان نیاز داشت را نازل فرمود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خاتم و پایان‌دهنده‌ی پیامبران قرار داد که بعد از او هیچ پیامبر جدیدی نخواهد آمد، بیان همه چیز را در قرآن قرار داد که بعد از آن هیچ کتاب بدیع دیگری نخواهد آمد و در همان دین کامل تصریح فرمود که زمین حتی برای لحظه‌ای از وجود حجت و امام بر حق و هادی دوران خالی نخواهد بود و پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هدایت از طریق همین هادیان الهی صورت می‌پذیرد! در واقع باور بهائی در اینجا ناخواسته به روایاتی استناد جسته است که در بحث خاتمیت در کمال بی‌انصافی، به انکار وجود اصل اساسی استمرار هدایت الهی پرداخته بود! به بیان روشن‌تر باور بهائی با انکار همین روایاتی که در اینجا بدان‌ها استناد جسته و آن‌ها را متواتر می‌داند، در بحث خاتمیت، به هیچ وجه اشاره‌ای به این روایات ننمود و ادعا می‌کرد خاتمیت به معنای قطع هدایت الهی است! در حالی که در اینجا به صراحت تمام به این دسته از روایات که دلالت به استمرار هدایت الهی در هر عصر و زمانی دارد، استناد می‌جوید و آن‌ها را متواتر می‌داند!
اگر دوستان عزیز بهائی به روایت قسمت دوم بحث حاضر که باور بهائی ارائه نموده مراجعه نمایند، حجم عظیمی از روایات را به چشم خود خواهند دید که فرستادگان الهی تصریح فرموده‌اند زمین حتی لحظه‌ای از وجود حجت خدا خالی نخواهد بود و همواره امامی باید از جانب خداوند متعال وجود داشته باشد تا با شناخت او از مرگ جاهلی نجات یابند! جالب‌تر آن که باور بهائی نیز این روایات را متواتر می‌داند و برای اثبات تواتر این احادیث، شماره‌ی آنان را از بیست معمولاً گذارنده است!
بنابراین بر اساس همین اصل ثابت شده و قطعی، یعنی وجود هادی و امام و حجت خدا در هر عصر و زمانی، نمی‌توان پذیرفت که خداوند متعال حدود هزار سال بندگان خود را بدون حجت و امام رها کرده باشد و همه‌ی این مردم به مرگ جاهلی مرده باشند!!! یعنی پس از شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) نیز به استناد همین روایات و آیات فراوانی از قرآن کریم بایستی امام و حجتی وجود داشته باشد! استناد به همین روایات خط پر رنگی بر بطلان باورهای بابی و بهائی کشیده و کافیست عزیزان بهائی اندکی تحری حقیقت نمایند! جالب‌تر اینکه در میان همین احادیث مورد استناد باور بهائی دقیقاً تصریح شده که “امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مَغموراً” این حجت خواه ظاهر و آشکار باشد و یا ترسان و پنهان! یعنی ممکن است این حجت غایب و پنهان باشد و ظاهر و آشکار نباشد!

به راستی آیا زمان آن نرسیده که دوستان عزیز بهائی در این مطالبی که از دیدگاه باور بهائی متواتر محسوب می‌گردد اندکی بیشتر تامل نمایند!؟ امام زمان و حجتی که حتی برای لحظه‌ای زمین از وجود او خالی نیست، پس از امام حسن عسکری (علیه السلام) تا قبل از جناب باب و بهاءالله چه کسی بوده است!؟ پس از جناب باب و بهاءالله این امام کدام است!؟ آیا زمان تحری حقیقت نرسیده است!؟
بنابراین مشخص شد که امام زمان از دیدگاه شیعیان یک اسم خاص نیست. بلکه به امامی که خداوند متعال برای هر زمان برگزیده، امام زمان می‌گویند. از دیدگاه شیعه، امام زمان دوران حاضر، پسر بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام)، یعنی امام محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) می‌باشد که اتفاقاً جناب باب هیچ گاه و در هیچ منبع و ماخذی خود را محمد بن الحسن (علیهما السلام) معرفی نکرده و به هیچ وجه ادعای محمد بن الحسن بودن نداشته است!
از آن جا که شناخت این امام زمان، نقش بسیار کلیدی در شناسایی مدعیان دروغین را دارد، لذا باور بهائی به هیچ وجه تمایلی به پرداختن به موضوع امام زمان، امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) نداشته و ندارد و تنها و تنها در یک جمله، موضوع سوال حاضر را از امام زمان به ادعای قائمیت جناب باب تغییر می‌دهد!!! آری، موضوع بحث این بود که چرا باور بهائی مدعیست است که امام زمان شیعیان، همان جناب باب است اما دلایلی که باور بهائی ارائه نموده تماماً شاهد بر موضوع ادعای قائمیت جناب باب است! یعنی چند مغلطه به صورت همزمان صورت پذیرفته است؛ اول اینکه امام زمانِ حاضر شیعیان، دوازدهمین جانشین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که شخص رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را معرفی و تعیین فرموده است و ایشان کسی نیست به جز محمد بن الحسن (علیهما السلام)! دوم اینکه جناب باب هیچ گاه ادعای محمد بن الحسن بودن نداشته است! سوم اینکه باور بهائی در مباحثی که مطرح نموده، هیچ گاه به ادعای محمد بن الحسن بودن جناب باب نپرداخته! زیرا هیچ گاه جناب باب چنین ادعایی نداشته است و باور بهائی حتی یک کلمه از جناب باب در خصوص ادعای محمد بن الحسن بودن مطرح نکرده که به وضوح نشان از دست خالی بودن ایشان دارد! چهارم اینکه به عوض پرداختن به موضوع امام زمانی که زمین حتی برای لحظه‌ای از وجود او خالی نیست و پرداختن به موضوع شناخت امام زمان و حجت خدا بر روی زمین، ادعای قائمیت جناب باب را مطرح نموده است! و …
کلام آخر اینکه باور بهائی پس از اینکه دروغی را به شیعه نسبت داد و امام زمان را یک اسم خاص نامید، بلافاصله در ادامه‌ی همان جمله چنین ادعا می‌کند: “… در صورتی که تمام ادیان متتظر مظهر کلی الهی هستند.” یعنی باز هم ادعایی صرف، انتصاب آن به تمامی ادیان و پرهیز از هر گونه ارائه‌ی دلیل و مدرک بر مدعای خویش! مظهر کلی الهی چیست!؟ آیا اسلام از نظر باور بهائی دین محسوب نمی‌گردد!؟ اگر باور بهائی، اسلام را به عنوان یک دین الهی حتی در زمان گذشته قبول دارد، بایستی لااقل از برای این دین الهی نیز شاهدی ارائه نماید که کجای این دین چنین مطلبی آمده است!؟ اگر منظور باور بهائی از مظهر کلی الهی همان من یظهره الله است و باور بابی را نیز دین به حساب می‌آورد، حتما دوستان عزیز بهائی می‌دانند که بر اساس پیش‌گویی جناب باب این من یظهره الله می‌بایست ۲۰۰۱ سال پس از جناب باب بیاید نه کمتر از ۳۰ سال!!! در جای خود به صورت مستند به این موضوع پرداخته خواهد شد که جناب باب تصریح نموده من یظهره الله می‌بایست ۲۰۰۱ سال پس از ایشان بیاید و لذا اساساً جناب بهاءالله نمی‌تواند من یظهره الله موعود جناب باب باشد! یعنی بر اساس آموزه‌های باور بهائی، آخرین دین و جدید‌ترین نسخه‌ی آسمانی پیش از باور بهائی، قطعا باور بابی است و اگر من یظهره الله از جناب باب سراغ گرفته شود، این من یظهره الله می‌بایست ۲۰۰۱ سال پس از جناب باب ظهور نماید! همان گونه که ملاحظه می‌گردد باور بهائی در اثبات و تطابق این مدعا که ” تمام ادیان متتظر مظهر کلی الهی هستند” بر باور بابی در مانده و عاجز گردیده چه رسد به سایر ادیان! ای کاش باور بهائی به عوض این همه کلی گویی و ادعاهای بزرگ و البته غیرمستند، اندکی به غنای مباحث بیشتر می‌پرداخت و برای مدعاهایی به این بزرگی، لااقل دلایلی هر چند خرد و کوچک ارائه می‌نمود!
البته به لطف خداوند متعال در مباحث های بعدی که در ۹ مقاله ارائه خواهد شد، بیش از ۱۰ دلیل در خصوص عدم تطابق نشانه‌های موعود بیان بر جناب بهاءالله تقدیم حضور خواهد گردید تا متحریان حقیقت و عزیزان بهائی، با اطمینان خاطر بتوانند در این خصوص قضاوت نمایند.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.