بررسی کلیات و ارائهی دورنمایی از شبهه ششم با موضوع قائمیت
گلچینی از تناقضات و تعارضات شبهه در یک نگاه
موضوع این شبهه عبارت است از اینکه ” چرا بهائیان اعتقاد دارند باب همان امام زمان شیعیان است؟” بر این اساس انتظار میرود در مباحثی که باور بهائی ارائه نموده، به خود همین دو شخصیت پرداخته شده باشد و سپس یکی بودن این دو به اثبات برسد و ثابت شود که باب همان امام زمان شیعیان است. به بیان روشنتر در نگاه اول چنین استنباط میشود که در این شبهه به معرفی امام زمان شیعیان پرداخته شود و سپس ثابت گردد که جناب باب همان امام زمان شیعیان است! اما وقتی به مطالب ذیل شبهه مراجعه میگردد، ملاحظه میشود که بیشتر به شرایط و علائم ظهور پرداخته شده نه معیارهایی که قرآن و روایات برای شناخت خود امام زمان ارائه نموده است. به عنوان نمونه اگر عناوین پنج قسمت ارائه شده توسط باور بهائی مورد توجه قرار گیرد، مشخص میشود که عبارت “احادیث قائمیت و مطابقت آن با ظهور جدید” در هر پنج عنوان تکرار شده و مشخص است که خبری از معرفی امام زمان حاضر شیعیان و بررسی تطبیقی جناب باب با امام زمان حاضر وجود ندارد! حال آن که عنوان شبهه، به موضوع دیگری اشاره دارد و آن عبارت است از تطابق دو شخصیت نه تطابق شرایط ظهور قائم با شرایط دوران جناب باب!
در واقع باور بهائی در مغالطهای آشکار، مجموعهای از روایاتی که بیشتر شاهد بر شرایط و علائم ظهور هستند را در پنج بخش ارائه نموده و ادعا کرده که چون این شرایط با شرایط دوران جناب باب تطابق دارد، پس بنابراین جناب باب همان امام زمان شیعیان است!!! حال آن که اساسا موضوع بحث حاضر، میبایست به بررسی تطابق دو شخصیت اختصاص داده شده و ادعای مطرح شده در خصوص تطابق و یکی بودن همان دو شخص یعنی جناب باب و امام زمان شیعیان بررسی گردد. اما متاسفانه باز هم باور بهائی، از پرداختن به اصل موضوع امتناع ورزیده و بر خلاف عنوان سوال، مطالبی را به عنوان دلیل و شاهد بر مدعای خود ارائه نموده که بیشتر به علائم و نشانههای ظهور دلالت میکند نه شناخت شخص امام زمان حاضر!
جالب اینجاست که باور بهائی اولین جملهی بحث خود را نیز با دروغ و مغلطه آغاز نموده است!!! پیش از پرداختن به پنج قسمت مربوط به “احادیث قائمیت و مطابقت آن با ظهور جدید” ادعا کرده که “«امام زمان» یک نام خاص برای مسلمین است” در حالی که این گونه نیست! اگر به احادیثی که باور بهائی خود ارائه نموده مراجعه گردد، مشخص میشود که بارها و بارها در میان همین احادیث مورد استناد باور بهائی به این نکته اشاره شده که زمین حتی برای لحظهای از وجود حجت خدا خالی نخواهد بود! همیشه و در همهی دورانها یک امام وجود دارد و اتفاقاً حدیث متواتر مورد اتفاق شیعه و سنی را از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نقل میکند که هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است!!! یعنی در هر زمانی یک امام وجود دارد که امام همان زمان است و مردم موظفند که او را بشناسند و تمامی ائمه (علیهم السلام) همهشان امام دوران و زمان خود بودهاند و بر خلاف ادعای باور بهائی، امام زمان یک نام خاص نیست!!! شیعیان به این دلیل به امام دوازدهم محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) امام زمان میگویند که امام همین زمان و دوران است و بر اساس همان حدیثی که باور بهائی بدان استناد نموده، تمامی انسانها وظیفه دارند که امام و راهنمایی که خداوند متعال در هر عصر و زمانی برای آنان مشخص نموده را بشناسند و به او معرفت داشته باشند! کما اینکه حدیث مذکور را از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است! یعنی امام زمان، اختصاصی به زمان حاضر نداشته و بر خلاف ادعای باور بهائی، یک نام خاص نیست!
همان گونه که در بخشهای پیشین به این موضوع پرداخت شد، اوصافی همچون امام زمان، حجت خدا و … صفتهایی هستند که به حجت و امام هر عصر گفته میشود. اما شاه بیت مباحث حاضر این نکتهی بسیار مهم و کلیدی است که جناب باب هیچ گاه ادعای امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) بودن نکرده و قائم را یک صفت میدانسته که دارای مصادیق مختلفی میتواند باشد؛ از جملهی مصادیق قائم را خودش، من یظهره اللهی که ۲۰۰۱ سال بعد از خودش خواهد آمد (که البته جناب بهاءالله مدعی این مقام گردیده)، امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) و حتی برخی افراد دیگر نظیر برخی حاضران در بدشت و … میداند. ولی متاسفانه باور بهائی با کتمان این حقیقت، ادعای قائم بودن جناب باب را مساوی ادعای محمد بن الحسن بودن گرفته و چنین عنوان میدارد که چون جناب باب ادعای قائم بودن کرده، پس ایشان همان امام دوازدهم، امام زمان و به عبارت دقیقتر، محمد بن الحسن (علیهما السلام) است در حالی که هیچ گاه جناب باب چنین ادعایی نداشته بلکه محمد بن الحسن (علیهما السلام) را شخصیت مستقلی میدانسته و آرزوی جان نثاری در راه را ایشان داشته و حتی برای نواب اربعهی امام دوازدهم محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) نیز جایگاه بسیار ویژهای قائل میشود. به بیان روشنتر باور بهائی در کمال بیانصافی در پی آن است که ثابت نماید چون جناب باب ادعای قائم بودن کرده، به هر طریقی که شده وی را همان محمد بن الحسن امام دوازدهم معرفی کند تا پروندهی دوازده امام اسلام بسته شود!!! لذا به عنوان نمونه یکی از قسمتهای پنجگانهی مباحث خود را به موضوع اسم و کنیه قائم اختصاص داده و بیست و دو روایت در اثبات این که نام ایشان محمد است آورده تا ثبات کند جناب میرزا علیمحمد شیرازی، دقیقا همنام قائم است! یعنی محمد است! حال آن که نام قائم به تصریح روایاتی که خود آورده، محمد است نه علیمحمد و در هیچ روایتی علیمحمد به عنوان نام قائم ذکر نگردیده است!!! یعنی به استناد همین روایاتی که باور بهائی خود ارائه نموده، ثابت میشود که جناب علیمحمد شیرازی، قائم اسلام نمیتواند باشد!!!
به استناد حدیث لوح که مورد قبول و استناد جناب بهاءالله در کتاب مستطاب ایقان و دیگر بزرگان باور بهائی قرار دارد، امام دوازدهم شیعیان، محمد بن الحسن (علیهما السلام) پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) هستند نه پسر میرزا رضای بزاز که حتی سید نیز محسوب نمیشود چه رسد به فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام)!
باور بهائی پس از ارائهی یک مقدمه، مباحث خود را در پنج قسمت با عنوان کلی “احادیث قائمیت و مطابقت آن با ظهور جدید” آورده در حالی که موضوع و اصل سوال عبارت بود از بررسی مطابقت امام زمان دوران حاضر که امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) باشد با جناب باب! لذا وقتی هیچ ادعایی از جناب باب در خصوص امام دوازدهم محمد بن الحسن بودن نمییابد، موضوع را تغییر داده و به طور کلی به بحث قائمیت و شرایط و علائم ظهور میپردازد و از پرداختن به موضوع شناخت و تطابق امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) با جناب باب به طور کلی فرار میکند! زیرا نه تنها جناب باب هیچ ادعایی در این خصوص نداشته، بلکه شخصیت مستقلی برای حضرت محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) قائل بوده و خود را جانثار حضرتش معرفی نموده و حتی برای نواب اربعهی حضرتش نیز جایگاه رفیعی قائل میشود که در مجال دیگری به صورت مفصلتر به این مباحث پرداخته میشود.
همان گونه که پیشتر بدین نکته اشاره گردید، باور بهائی به عوض پرداختن به موضوع شناخت محمد بن الحسن امام دوازدهم و مطابقت آن با جناب باب، مباحث خود را در پنج قسمت با عنوان “احادیث قائمیت و مطابقت آن با ظهور جدید” ارائه نموده که قسمت اول هیچ ارتباطی به شرایط و علائم ظهور ندارد و به تعریف تواتر حدیث پرداخته است. در چهار قسمت بعدی نیز که به شرایط و علائم ظهور پرداخته، به طور کلی چهار نشانهی دلخواه خود را مورد بررسی قرار میدهد که البته همین چند نشانه نیز مطابقتی با جناب باب ندارد.
در قسمت دوم به ۲۳ حدیث از علائم و نشانههای ظهور اشاره میکند و در نهایت بر اساس تعریفی که از تواتر ارائه نموده، نتیجه میگیرد که این احادیث متواتر هستند! حال آن که اگر اندکی به همین احادیثی که خود آنها را متواتر میداند دقت مینمود، حق به روشنی آشکار میگردید. برخی از این خصوصیاتی که باور بهائی خود بدانها اعتراف نموده و آنها را از خصوصیات متواتر امام زمان شیعیان برشمرده را میتوان به شرح زیر فهرست نمود تا مشخص شود چقدر دور است شخصیت جناب باب از امام دوازدهم اسلام:
فرزند نهم امام حسین (علیه السلام)!
خالی نبودن زمین از حجت خدا حتی برای لحظهای!
وجود امام در هر زمان و دورانی!!!
مراجعه به روایاتی که باور بهائی در اوصاف و ویژگیها که برای امام و حجت خدا به طور کلی و همچنین در مورد امام دوازدهم به طور خاص بیان گردیده، این حقیقت را مانند آفتاب میان روز روشن میکند که جناب باب به هیچ وجه نمیتواند امام و حجت خدا و امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) باشد! چرا که همان گونه که در چندین حدیث به این موضوع اشاره نموده، حتی لحظهای زمین از وجود حجت و خلیفهی خدا خالی نخواهد بود! با وجود چنین دلایل روشنی چطور باور بهائی میتواند هزار سال پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)، زمین را بدون حجت تصور نماید تا نوبت را به جناب باب برساند!؟ اگر باور بهائی در احادیث ارائه شده دست به تقطیع نمیزد، آن قدر این نشانهها و خصوصیات زیاد و روشن بیان گردیده که قطعا دوستان عزیز بهائی را به ساحل امن یقین و ایمان به حجت خدا رهنمون میساخت و کذب دیگر ادعاها را روشن میساخت.
قسمت سوم را باور بهائی به این موضوع اختصاص داده که نام قائم، محمد است و نام جناب باب نیز میرزا علی محمد است! پس میرزا علی محمد باب همان محمد بن الحسن امام دوازدهم است!!! حال آن که بر اساس همین ویژگی قائم که نام ایشان محمد است نه علی محمد، ثابت میشود که جناب باب نمیتواند قائم موعود و محمد بن الحسن (علیهما السلام) باشد!!! جالب است که اگر کسی این ایراد را مطرح نماید، با تهمت ایرادات بنی اسرائیلی مواجه شده و در اولین گام به عوض پاسخ دادن به عدم تطابق محمد بر علیمحمد، به تمسخر سوال کننده میپردازد! اگر کسی سوال کرد که نام قائم موعود بر اساس روایاتی که خود بیان نمودهاید، محمد است نه علیمحمد، آیا این ایراد بنی اسرائیلی است!؟ در پاسخ به این تناقض، بحث داشتن دو اسم برای قائم را مطرح مینماید حال آن که داشتن دو یا چند اسم با داشتن اسمی که تطابقی با نام قائم ندارد، دو موضوع جدا از هم هستند!!! قطعا در هیچ جایی علیمحمد به عنوان نام قائم ذکر نگردیده و جناب میرزا علیمحمد شیرازی به استناد همین نشانه نمیتواند قائم موعود باشد!!! باور بهائی آن قدر در این وادی دست خود را خالی میبیند که مجبور میشود دست به دامن کتابی درباره تاریخ شاهان هند از دوره غزنویان تا سلطنت اکبرشاه با عنوان “منتخب التواریخ” گردد تا شاید نام علیمحمد را برای قائم از هند به ارمغان بیاورد! اما باز هم دست خالی باز میگردد! به راستی انسان به دنبال چیست!؟ آیا انسان باید به دنبال حقیقت باشد یا اینکه لباسی از حق را بر تن محبوب خود بپوشاند!؟ اگر ذرهای تحری حقیقت وجود داشت، این همه دست و پای بیمورد نمیزد. جالب اینجاست که پس از دروغی که به قرآن و کلام خداوند متعال نسبت میدهد، احادیثی را به عنوان هشدار در خصوص انکار قائم نقل میکند که تا دوستان عزیز بهائی را از انکار مدعیان دروغین قائمیت برحذر داشته باشه و راه بازگشت را بر این عزیزان بربندد! در واقع از تکنیک ترساندن استفاده نموده و با ارائهی احادیثی که در مذمت منکران قائم وارد شده، سعی میکند دوستان عزیز بهائی را از انکار مدعیان دروغین این مقام برحذر بدارد.
بخش چهارم را به نژاد اصحاب قائم و تعداد آنها اختصاص میدهد. پس از ارائهی ۱۴ حدیث در توصیف یاران حضرت قائم (علیه السلام)، به کتابی از منابع بهائی نوشتهی نصرت الله محمد حسینی استناد کرده و ادعا میکند که چون ایشان گفتهاند یاران باب همان یاران حضرت قائم (علیه السلام) هستند، پس باید همگان این ادعای ایشان را قبول کنند! ای کاش لااقل یک منبع معتبر تاریخی و البته غیربابی و بهائی در خصوص یاران ۳۱۳ نفری جناب باب برمیشمرد!!!
اما بخش پنجم و آخرین بخش به حرکت خراسانی اختصاص یافته است. ابتدا چند روایت در توصیف یاران خراسانی ارائه نموده که در جای خودش مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. اما پس از برشمردن اوصاف یاران خراسانی، زمانی که میخواهد اثبات نماید که یاران جناب باب همان یاران خراسانی حضرت قائم (علیه السلام) هستند، باز هم دست خود را خالی از دلیل و برهان میبیند و هیچ شاهد و قرینهای جز منابع بهائی برای خود نمییابد! یعنی باز هم در هیچ سند و منبع تاریخی معتبر غیر بابی و بهائی نمیتواند قرینهای به عنوان شاهد بر تطبیق بین اوصاف یاران جناب باب بر اوصاف یاران خراسانی قائم ارائه نماید! لذا وقتی که کار به مهمترین قسمت خود یعنی اثبات مصداقیت یاران جناب باب بر یاران خراسانی حضرت قائم (علیه السلام) میرسد، به منابع بهائی ارجاع میدهد!!! چه کسی گفته که یاران جناب باب همان یاران حضرت قائم هستند!؟ فقط و فقط باور بهائی در منابع امری چنین ادعایی نموده و لاغیر!!!
بر اساس مباحثی که باور بهائی در اینجا ارائه نموده، هر کسی که در نامش اسم محمد وجود داشته باشد (محمدعلی، علیمحمد، محمد جواد، محمد حسن، محمد حسین و خلاصه تمامی ترکیبات چند بخشی از محمد که البته در هیچ روایتی نیامده)، ادعای داشتن کتاب و دین بدیع هم بنمایند در صورتی که سید هم نباشد (زیرا جناب باب سید هم نبود) که البته اگر بود بهتر و ۳۱۳ نفر غیر عرب را به دور خود جمع نمود و عدهای را نیز مامور کرد که از خراسان با پرچمهای سیاه به سوی او بیایند، در این صورت قطعا آن شخص امام زمان و قائم است!!!
در واقع حتی اگر فرض شود که نام جناب باب، محمد باشد نه علیمحمد و فرض شود که ایشان سید هم باشند و فرزند میرزا رضای بزاز نبودهاند و کتابهای ناتمام و ناقص بیان عربی و فارسی ایشان هم به اتمام میرسید و این چنین در نظر گرفته شود که تعداد یاران ایشان ۳۱۳ نفر بوده نه ۱۸ نفر حروف حی و جمعی نیز از خراسان به سمت ایشان بیایند (که البته در هیچ منبعی غیر از منابع بابی و بهائی ذکر نگردیده)، اگر چنین شرایطی واقعاً محقق میگردید، آیا میتوان گفت که جناب باب قطعاً همان حجت خدا و امام زمان و قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است!؟ این نشانههایی که باور بهائی برای جناب باب برشمرده که صد البته همین چهار نشانه نیز هیچ کدام بر جناب باب تطبیق نمینماید، آیا دلیل منحصر به فردی هستند که اثبات میکند جناب باب همان امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) و حجت خداست که هیچ گاه زمین از وجود او خالی نبوده است!؟
جناب میرزا علیمحمد شیرازی فرزند میرزا رضای بزاز بودند و حتی سید نیز نبودند، کتاب تمام و کاملی هم نداشتند، نام ایشان نیز محمد نبود و جز منابع بهائی، در هیچ جای دیگری تعداد یاران ایشان را ۳۱۳ نفر نقل ننمودهاند و یاران خراسانی ایشان را نیز منبع معتبر دیگری گزارش نمینماید!
با وجود تمامی این کاستیها، نکتهی بسیار مهم دیگری را بایستی مد نظر قرار داد و آن عبارت از این است که علائم و نشانههای ظهور به این چهار نشانهای که به راحتی قابل جعل است محدود و منحصر نمیگردد. در واقع باور بهائی از میان تمامی علائم و نشانههای ظهور تنها و تنها چهار نشانه را انتخاب نموده و بقیه را کنار گذاشته که البته اهل انصاف به خوبی مشاهده مینمایند همین چهار نشانه نیز تطابقی با جناب باب ندارد و ایشان نه خود ادعایی در زمینهی محمد بن الحسن بودن داشته و نه اینکه میتواند بر اساس همین نشانهها، امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) باشد.
کلام آخر و مهمترین نکته همان است که در صدر بحث بیان گردید؛ آن چه اصالت دارد، شناخت خود امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) است که باور بهائی به طور کلی از معرفی ایشان که اصل بحث و موضوع شبههی حاضر است فرار نموده و در مقام پاسخ به سوال، موضوع را تغییر داده است. که اگر این وجود نازنین بر اساس اوصافی که خداوند متعال در قرآن برای ایشان برشمرده و ائمه (علیهم السلام) تبیین فرمودهاند شناخته شود، فرد دیگری نمیتواند خود را به جای ایشان جا بزند!!! جالب اینجاست که جناب باب نیز چنین جسارتی نکرده و هیچ گاه خود را به جای ایشان جا نزده و خود را محمد بن الحسن (علیهما السلام) معرفی نکرده و این باور بهائی است که برای بستن پروندهی اسلام، مجبور شده چنین تهمتی را به جناب باب بزند و ایشان را همان محمد بن الحسن (علیهما السلام) معرفی نماید تا اوصیای دوازدهگانهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تمام شده معرفی نماید!!!
با روشن شدن کلیات موضوع، به امید خدا در بخشهای بعدی به بررسی دلایل و مستندات باور بهائی در ذیل شبههی حاضر پرداخته خواهد شد.