فتنه بابیه در بیان رهبران بهایی

 

نکته اول :بهاء الله از سال ۱۲۶۰ الی ۱۲۹۰ معتقد و امضا کننده دستورات کشتار غیر بابیان بر مبنای فرامین وی بود

نکته دوم : تایید و امضای علنی احکام بیان توسط بهاء الله

نکته سوم : مسئول کلیه اقدامات  بابیه  مستقیم متوجه بهاء الله بود :

نکته چهارم : نمونه هایی از اقدامات خشن و بر اندازانه و کمک بهحمایت از اقدامات تروریستی با اسناد امری

نکته پنجم : نمونه اعمال وحشی گری بابیان در رفتار بهاء الله

نکته ششم : اعلام برائت و اعتراف به  فرامین باب و منفور اعلام کردن آن

نکته هفتم : بیان با اقدس نسخ گردید یعنی دقیقه سال نسخ اقدس ۱۹۷۳ می باشد نه پیش تر

فیلم نقد اول :

 

فیلم نقد دوم :

 

فیلم نقد سوم :

فیلم نقد چهارم :

 

 

 

نکته اول :بهاء الله از سال ۱۲۶۰ الی ۱۲۹۰ معتقد و امضا کننده دستورات کشتار غیر بابیان بر مبنای فرامین وی بود  

 الف )  زمان بابی شدن بهاء الله و ملتزم شدن به اصول بابیه  ۱۲۶۰ ق ه ۱۸۴۴ م 

طریقه ابلاغ باب به بهاء الله توسط ملا حسین بشرویه در مدرسه میرزا صالح واقع در پامنار تهران و بابی شدن بهاءالله سه ماه پس از اظهار امر باب  حیات حضرت  باب دکتر نصرت الله محمد حسینی ص  ۲۰۹-۲۱۰

 

ملا محمد استقبال و امر جدید را به وی ابلاغ نمود. سپس از وی خواست که امانتی را به حضرت بهاء الله برساند و ملا محمد با نهایت میل این مأموریت را پذیرفت و امانت مذکور را که بصورت طوماری در پارچه پیچیده شده بود وسیله جناب میرزا موسی کلیم به حضور حضرت بهاء الله تقدیم نمود. حضرت بهاء الله در حضور جناب کلیم وملا محمد مذکور طومار را گشودند و به مندرجات آن نظر نموده و فقراتی از آن را با صدای زیبا و رسای خویش تلاوت فرمودند. چون یک صفحه از آن نوشته را زیارت فرمودند خطاب به جناب کلیم فرمودند. موسی چه میگوئی؟ هر کس به قرآن شریف و منشأ الهی آن  اعتقاد دارد اگر لحظه ای در حقانیت این آیات بدیع تردید نماید از طریق عدالت خارج گشته است. حضرت بهاء الله سپس مراتب تقدیر و محبت خالصانه خویش را وسیلهٔ ملامحمد به ملاحسین ابلاغ و یک بسته چای و یک کله قند روسی بجهت وی ارسال فرمودند. ملاحسین پس از دریافت مراتب عنایت و هدیه حضرت بهاء الله بر آن هدیه بوسه زد و ملا محمد را سخت در آغوش کشید و بر چشمان وی نیز بوسه نهاد. زیرا که وعده حضرت باب تحقق یافته و ملاحسین کشف راز نموده بود پس از چند روز ملاحسین با ملامحمد معلم تودیع نمود و عازم خراسان گشت (۲۹)

 

ب ) زمان نسخ احکام باب سال ۱۲۹۰ ه ق مصادف با ۱۸۷۳ میلادی 

لازم به تذکر است مولف محترم بجای ۱۹۷۳ باید ۱۸۷۳ می نوشت که باید در چاپهای بعدی تصحیح کند

ج ) سال نشر ۱۳۰۸ ه ق  : با توجه به ملاک مطلع بودن پیروان بهاء الله از نسخ احکام بیان نشر رسمی میزان اعلام علنی برائت از احکام باب است نه تاریخ نگاشتن اقدس لذا پیروان بهاء الله رسما ۴۸ سال معتقد و ملتزم به احکام باب بودند 

 

نکته دوم : تایید و امضای علنی احکام بیان توسط بهاء الله 

الف ) سند اول :

اقتذارات ص ۴۵ – ۴۶

تذکر :

ظاهرا عبد البهاء این فرمان بهاء الله مبتنی بر امضاء و فرمان بر احرای احکام باب را صادر نموده است را فراموش کرده و در سند زیر می گوید :

 

ب ) سند دوم : بهاء الله نسخ بیان توسط خود را اتهام می شمرد و بر اتهام زنندگان لعنت می فرستد :

 

اقتدارات ص ۱۰۳

نکته سوم : مسئول کلیه اقدامات  بابیه  مستقیم متوجه بهاء الله بود : (  شش سند )

 اعتراف بهاء الله و سایر رهبران بهایی مبتنی برنقش عروسک بودن  صبح ازل و همه کاره بودن بهاء الله

 

سند اول :

در مجلد اول الکواکب الدریه طی ذکر احوال  میرزا یحیی در ص ۳۳۹ می گوید:

« قبلاً گفتیم برای حکمت و مصلحت قرعه را به نام او زده (یعنی به نام میرزا یحیی) واسم وی را بر سر زبان ها انداختند تا قدری مخاطرات صاحب امر تخفیف یابد. و بعد ازشهادت نقطه اولی تا هنگام حرکت بهاءالله از بغداد از کلماتی که از آن حضرت صادرشده وانمود می شود که انظار را متوجه شخص دیگر کرده باشند . و دراین احوال جناب ازل در خلف حجاب مستور و محجوب بود و بعضی کسان تصور   می کردند که شخص غائب مستور او است ولی اخیراً معلوم شد که اشارات حضرت بهاءالله راجع به حقیقت فائضه الهیه بوده نه هیکل ازلیه .

 

سند دوم :

عبدالبهاء درکتاب مقاله سیاح درص ۸۸ می گوید:

« چون از برای بهاءالله در طهران شهرت عظیمه حاصل وقلوب ناس به او مایل ، با ملا عبدالکریم در این خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علما و تعرّض حزب اعظم ایران و قوّه قاهره امیرنظام باب و بهاءالله هر دو در مخاطره عظیمه وتحت سیاست شدیده اند پس چاره باید نمود که افکار متوجه شخص غائبی شود و به این وسیله بهاءالله محفوظ ازتعرض ناس ماند. و چون نظر به بعضی ملاحظات شخصی خارجی را مصلحت ندانستند قرعه این فال را به نام برادر بهاءالله میرزا یحیی زدند. باری به تأیید و تعلیم بهاءالله او را مشهور و در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و از لسان او نوشتجاتی به حسب ظاهر به باب مرقوم نمودند و چون مخابرات سریه درمیان بود این رأی را باب به نهایت پسند نمود. باری میرزا یحیی مخفی و پنهان شد و اسمی از او در السن و افواه بود و این تدبیر عظیم تأثیر عجیب کرد که بهاءالله با وجود آن که معروف ومشهور بود محفوظ ومصون ماند . »انتهی.

سند سوم :

 

در کتاب بدیع  ص ۵۴ از زبان میرزا مهدی نقل می کند که او می گوید:

« احدی از داخل و خارج وشهرت و واقع تواند شکی نمود که حضرت باب تصدیق میرزا یحیی ننموده. به این معنی که به اطراف و اصحاب درحقیقت او به عبارات مختلفه ننوشته که بعد ازمن اوست و اطاعت اوبر همه لازم است » آه. پس در ص ۵۴ بهاءالله جواب می دهد به این عبارات: «‌کاش ادراک می شد که شهرت را که داده؟ و حکمت آن چه بوده؟ لایعرفها الّا اولی الالباب و این عبد متحیر است که تو به چه دلیل اظهار اطلاع نموده ای؟ چه که هیچ وقت داخل این امر نبوده ای ».

سند چهارم :

در کتاب کشف الغطاء ص ۳۳۱ می نویسد که :

«بهاءالله و ملاعبدالکریم قزوینی لمصحله اسم بی مسمایی روی ازل گذاشتند و به ترویجش کوشیدند و مانند امام غائب توقیعات از طرف او صادر کردند.»

سند پنجم :

در مجلد اول رحیق مختوم ص ۷۰ راجع به ازل در لوحی از بهاءالله این کلمات را مذکور داشته:

«انّه کانَ کأحدٍ من عبادی و کان یحضَر تلقاءَ الوَجه فی کلّ بُکورٍ وأصیلٍ .. انّا أشهرنا اسمَه بین العبادِ بحکمهٍ من لدنّا و انّ  ربّک لهو الحاکمُ عَلی ما یُرید»

ترجمه :

( او مانند یکی از بندگان ما بود و صبح و شام نزد ما می آمد….. ما نام او را بین بندگان بلند کردیم به واسطه حکمتی و مصلحتی که درنظر داشتیم و پروردگار تو بر هر چه اراده کند فرمانفرماست.)

سند ششم :

درکتاب اقتدارات در صفحه ۵۹ و ۶۰ و بسیاری از موارد دیگر وسایر کتبی که از زمان توقف در ادرنه به بعد تا پایان عمرش نوشته است این مطلب را مکرراً متذکر شده به این که میرزا یحیی را ما مشهور ومعروف نمودیم واسم بی مسمایی روی او نهادیم و این عمل برای مصحلت وحکمتی بود که در نظر گرفته بودیم. و آن حکمت محفوظ بودن خود بهاءالله است از خطر جانی که صورتاً مردم او را مرکز و محور بابیه ندانند بلکه او را بابی ندانند و تمام اذهان متوجه میرزا یحیی شود. و او هم که پنهان ومستور از انظار وبرحسب قرارداد از کلیه کارها برکنار است. لهذا محرمانه به نام او کاغذ به این طرف و آن طرف فرستاده می شد یعنی بهاءالله به هر کس هر دستوری را که لازم بود به نام این که حضرت ثمره این دستور را داده اند رقعه و نامه می نوشت و می فرستاد. و چون او را محور کار و معروف و مشهور روزگار کرده بود لامحاله از او تعظیم و تجلیل هم می نموده است و او را به عنوان مصدر امر ونور ازلی و امثال ذلک ذکرمی کرده است. پس روی هم رفته در فاصله چهارده سال از قتل سیدباب تا حرکت بهاءالله از بغداد رئیس و مرکز ومطاع بابیان میرزا یحیی بوده و بهاءالله از او اطاعت می کرده و اورا به پیشوایی می ستوده است. بلی از موقع توقف ادرنه اختلاف علنی شد و بهاءالله گفت که میرزا یحیی هیچ کاره بوده و من او را معروف کرده و به عنوان جانشنیی باب و پیشوایی بابیان معرفی می نموده ام برای حکمتی. والّا او به هیچ وجه اهمیت و موقعیتی نداشته نه مرآت بوده و نه نور ازل ونه وصی باب و نه سمت دیگر و تمام انتشارات دروغ بوده . و بعد هم شروع کرد به فحش دادن و بد گفتن و انواع نسبت ها از قبیل زنـای با دختران و زنـان و لواط و مال مردم خـوردن و امثال ذلک را به او و پیروان او داده چنانچه در ص ۳۱۳ بدیع می گوید: « لازال به أکل و شُرب و تصرّف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده و اعمالی که والله خجالت می کشم از ذکرش مرتکب » آه. معلوم است آن عملی که بدتر از زنا است و ایشان از ذکرش خجلند «لواط» است که در اقدس هم از ذکر حکم آن خجالت کشیده اند.

 

نکته چهارم : نمونه هایی از اقدامات خشن و بر اندازانه و کمک به حمایت از اقدامات تروریستی با اسناد امری 

مورد اول : اقدامات لجستیکی و پشتیبانی از تحرکات ضد حکومتی برای برپایی حکومت بیانی بر مبنای تفسیر سوره یوسف باب در قلعه طبرسی

سند اول :

سفر اول و حضور در قلعه

کتاب حضرت باب ص ۴۵۱

 

سند دوم :

سفر دوم و دستگیر شدن در راه

کتاب حضرت باب به نویسندگی دکتر نصرت الله محمد حسینی ص ۴۴۲

 

 

مورد دوم : ترور امام جمعه قزوین  توسط طاهره و کمک به فرار طاهره توسط بهاء الله

قسمت اول

طاهره مدرس تفسیر سوره یوسف :

مروج آموزه های تروریستی و اقدامات بنیادگرایانه بابی و فرامین شورشی علیه حکومت :

کتاب طاهره  – دکتر نصرت الله محمد حسینی

طاهره به ترجمه کتاب قیّو‌م الاسماء پرداخت. هر روز آن کتاب را در مدرس خویش تفسیر و تدریس مینمود. نخستین نفسى که در میان نسوان ساکن کربلا افتخار ایمان یافت زوجه‌شیرازى جناب سیّد کاظم رشتى بود. به‌همّت جناب ملاّعلی بسطامى نه تنها جناب طاهره به‌زیارت قیّوم‌الاسمام فائز گشت اصحاب دیگر نیز این افتخار یافتند. غالب بابیان کربلا بر اثر تلاش مداوم جنابان بسطامى و طاهره فائز به ایمان گشته بودند و امرالله در عتبات عالیات شهرت و عظمت مخصوص یافته بود. طاهره و اصحاب بزرگوار در نهایت خضوع به عبادت میپرداختند و بفرموده حضرت عبدالبهاء : “حتّى از مستحبّات چیزى فرو نمى‌گذاشتند”. (٧) گروهى از علماء ساکن کربلا چون گذشته در مدرس او حضور مى‌یافتند و از پس پرده از محضرش استفاده مینمودند. طاهره امر جدید را جهراً بدانان ابلاغ مینمود. جناب ابوالفضائل در کتاب کشف‌الغطاء مینویسدکه: “.‌.‌. قرّه‌العین در مجلس درس نزد تلامذه نقاب نمى پوشید و مکشوف الوجه در مجلس درس جالس میشد ولکن در مجالس ُاخرى و حضور سائر علماء از پشت پرده با آنها تکلّم مینمود ص ۹۶

بخش ششم 

سفر جناب طاهره به کربلا

 

سند ماجرای ترور  :

چهارم کمک به تروریستها و حمایت از ایشان :

طاهره و ماجرای ترور عمو و پدر شوهر و امام جمعه قزوین ملا محمد باقر برغانی قزوینی کشف الغطاء  ص ۱۰۶

 

 

۱۷ باز بحدیث مرحوم محمد مصطفى البغدادی رحمه الله علیه رجوع نمائیم نوشته است که چون موعد مقرر رسید حضرت طاهره عزیمت قزوین فرمود و نسوان و برادران حضرتش و شیخ صالح کریمی  ابراهیم محلاتی و از سادات سیداحمدیزدی و سید محمد بایکانی
در خدمتش بودند اما والد ماجد شیخ محمد شبل وشیخ سلطان وجماعت عرب نزدیک سی روز در همدان ماندند و حضرت طاهره چون بقزوین وارد شد امر فرمود که احبا همکی ببغداد رجوع نمایند و بیشترین انها ببغداد بر کشتند مگر جناب درویش کمولی و فرزنداو جواد و صهرا و صالح و عبدالهادی زهیراوی و حسن حلاوی و سعید جباوی که با مابقزوین توجه کردند و در قزوین خانه ها گرفته و ساکن شدیم و در نزدیکی خانه ما خانه بود که هر روز وقت عصر ساعتی قره العین با چند نفر زن و یک نفر از طلبه علم که عم او انها را گماشته بود برای حراست طاهره حاضر میشدند و من که سنم تقریبا ده ساله بود در این موقع بخدمتش مشرف میشدم و چون بر این نهج قریب یکماه گذشت حضرت طاهره امر فرمود که احبا جملکی سوای شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی از قزوین سفر کنند و بارض طا توجه نمایند چون پیغام حضرت طاهره را بوالد و شیخ سلطان وغیرهما ابلاغ نمودم گفتند مقصود از طاارض طهارتست که ارض طهور وسرظهور باشد چون روز دیگر بخدمتش مشرف شدم و چکونکی را معروض داشتم فرمود طیب بگو بارض تم توجه کنند چون این پیغام را ابلاغ  نمودم گفتند یعنی قوم و ابامر الله چون باز بخدمتش رسیدم عرض نمودم که گفتند قم یعنی قوموا بامر الله تبسم فرمود و فرمود بکوفتوجهوا الى المشهد بخراسان چون امر حضر تشر ا بحضرات ابلاغ داشتم گفتند یعنی توجهوا الى المشهد النفس الرحمانیه الملکوتیه وبالجمله چون در مرتبه رابعه بخدمتش رسیدم و فرم و دامر مرا ابلاغ نمودی عرض کردم نعم یا مولاتی ولکن حضرات امر مبار کترا تاویل نمودند و مشهد را بمشهد نفس رحمانیه و مشهد نفس ملکوتیه تعبیر کردند حضرت طاهره متغیر شد و فرم و دبایشان بگو مقام تاویل نیست البته سفر کنید زیرا امر عظیمی پیش خواهد آمد و تزلزل بزرگی ظاهر خواهد شد که جمیع قزوین از آن خواهد الرزید و خون همه شماها ریخته خواهد شد بار دیگر مرحوم والدوسائر احیا امر فرمودند که من بروم و استفسار نمایم که چون فتنه بزرک مترقب است که اگر بمانیم همه کشته خواهیم شد حکمت بقای شیخ صالح و ملا ابراهیم چیست چون پیغام حضرات را خدمت قره العین معروض داشتم فرمود بکو وقت اینان رسیده است و بایست برتبه شهادت نائل گردند ولکن شما را هنوز وقت نرسیده است و اگر کشته شوید خودخود را بتهلکه افکنده اید و باین موجب پدرم شیخ محمد شبل و شیخ سلطان بجانب طهران و درویش کمولی و سائر جماعت بجانب قم توجه نمودند و پس از تفرق آنها نزدیکی پانزده روز بیشتر نگذشت که حادثه قتل حاجی ملاتقی عم قره العین پیش آمد و آشوب عظیمی که باز انذار فرموده بود ظاهر شد انتهی (۱)

سند دوم :

کشف الغطاء ـ ص ۱۰۶ و ۱۰۷  و ظهور الحق ـ ص ۳۲۴ و کواکب الدریه ج ۱ ص ۱۲۰ :
«(طاهره) چند روز اول به مباحثه و مجادله با پدر وعم خود برگزار نمود و بالاخره پدرش به سکوت و کناره گیری کوشید ولی عمش حاج مـلا محمدتقی دمبدم بر اعراض و انکار ومعانـدت می افزود. بعد از هر نمـاز به منبر بر آمده و بدگویی می کرد و بر شیـخ وسید لعن می نمود و مردم را از متابعت و پیروی ایشان ممانعت می فرمود تا آن که دو نفر ازپیروان شیخ وسید بر قتل او تصمیم عزم نمودند و قبل از حدوث این حادثه جناب طاهره تمامی احباب و اصحاب را که در قزوین بودند امر به حرکت و مسافرت داده و همگی حرکت کردند. الا شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی و میرزا صالح شیرازی که طاهره اصراری بر مهاجرت و مسافرت ایشان ننمود و آنها هم اقدام بر حرکت ننمودند.»

سند سوم :

تاریخ نبیل ـ ص ۲۶۹ (اعترافات میرزاعبدالله دوست طاهره در برابر صاحب دیوان) :
«به بازار رفتم و خنجر و نیزه کوچکی خریداری کردم و آنها را در بغل خود پنهان ساختم یک شب رفتم در میان مسجد ملا تقی بتیوته کرده…ایستادم وقتی که سر به سجده گذاشت نیزه کوچکی را که همراه داشتم بیرون کشیسدم و با نهایت قوت به پشت سرش فرو کردم.»

قسمت دوم :

لذا با توجه به مدرک فوق طاهره تروریست است و کسی که وی را از این واقعه فراری داد و به تهران آورد و از آنجا به بدشت راهی کرد جناب بهاء الله بود

مدارکی که دال بر تمجید و حمایت بهائیان از این تروریستها است :

 

سند اول  :

تذکره الوفاء ـ ص ۳۰۵ :

«جمال مبارک از طهران آقا هادی قزوینی … را فرستادند ، جناب طاهره را به حسن تدبیر از آن داروگیر رهانیده شبانه به طهران رسانیدند . وارد به سرای مبارک گشتند و در بالا خانه منزل نمودند

تذکره شعرای بهائی ج ۳ ـ ص ۹۱ و ۹۲ و تلخیص تاریخ نبیل ص ۲۷۲ و ۲۷۳ و حضرت بهاءالله ص ۳۱ تا ۳۴ :

 

سند دوم :

مطالع الانوار فارسی ـ ص ۲۸۲ :

«آقا محمدهادی بر حسب دستور مبارک با نهایت اطمینان از تهران به قزوین شتافت وحضرت طاهره را از محبس نجات داد و سالماً با هم وارد تهران شدند و در ساعت موعود به منزل بهاء الله ورود نمودند.»

سند سوم:

«کدخدا .. موضوع مراجعه ومساعدت حضرت را نسبت به محبوسین به رؤسای خویش خبر داد و آنان حضرتش را احضار نموده و بدین عنوان که مساعدت به محبوسین ومتهمین به قتل عالم جلیل حاج ملا محمدتقی همراه  بودن در قضیه و شرکت در جرم است، ایشان را محبوس نمود ند چند روز بر این واقعه گذشت تا جعفر قلیخان برادر میرزا آقاخان نوری و دیگر آشنایان حضرتش بر قضیه مطلع گشته اقدام کردند و حضرت بهاءالله مستخلص شدند.»

 

سند چهارم  :

الکواکب الدریه ج ۱ ص ۱۲۵ :

«وشبانه سه اسب حاضر کرده، یکی طاهره و یکی میرزا هادی و یکی قلی نام خادمشان سوار شد بیراهه به طریق تهران رهسپار گشتند و چون وارد طهران شدند به منزل حضرت بهاءالله رفته در ملاقات اولیه ارادتی شایان به هم رسانید.»

نکته پنجم : نمونه اعمال وحشی گری بابیان در رفتار بهاء الله 

 

 

سند اول :

مکاتیب ج ۲ ص ۱۷۷ :

«زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق را همیشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمه شب جرئت مذمت نمی نمود و جسارت بر شناعت نمی کرد

 

سند دوم :

 

 

🧐جلوه ای از وحدت عالم انسانی جمال مبارک (#بهاءالله)
👈امر به کتک زدن مرد کباب فروش بخاطر زمزمه باز این بابی ها آفتابی شدند….!

خاطرات حبیب: ص ۲۶۶ سال ۱۱۸ بدیع چاپ شده:
فرمودند : وقتیکه جمال مبارک از سلیمانیه تشریف آوردند یکروز توی کوچه تشریف می بردند با مرحوم آقا میرزا محمد قلی ، یک شخص کباب فروش آهسته گفت باز بابی ها آفتابی شدند، جمال مبارک به میرزا محمد قلی فرمودند بزن توی دهنش ، میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش میزد ، رفت نزد ایلچی شکایت کرد، ایلچی خود او را حبس کرد،گفت: یقین جسارت بزرگی کرده ای که بابیها ترا زده اند باری مقصود اینست جمال مبارک که تشریف آوردند روح جدیدی در امرالله دمیده شد😐✌️

🤔این بود حقیقت شعار های خوش رنگ و لعاب مبلغین بهائی در مورد #صلح و عدم #خشونت سر میدادند؟!

 

سند سوم  :

 

پوشیده نماند که دربست مبارک دواسد الله بودند که یکی را احبا بطور شوخی و مزاح شیرنر خطاب میکردند او اقا سید اسد الله قمی بود و دیگری آقا اسد الله کاشی که اورا شیر ماده میخواندند خیلی کوتاه قد و خدمتگذار بود تا آخر عمرش دربیت مبارک خدمت کرد حضرت عبد البها میفرمودند این آقا اسد الله را میبینی با این قدش در بغداد یک قمه بلندی میست و د ر خدمت جمال مبارک می رفت و دشمنان امر از او حساب میبردند

سند چهارم :

 

۱۱ اکتب اکبر
بیانات مبارکه در مجلس ختمی که در مقام اعلی بجهت مرحوم بشیر افندی فراهم شده بود فرمودند
من او را زجر میکردم او مسرور میشد استقامت و ثجابت اینجا معلوم میشود که انسان زجر شود و بر ثبوت بیافزاید میرزا مصطفی شخصی بود در بغداد جمال مبارک او را انداخته با پاهای خود میزدند او قدم مبارک را میبوسید و الا بهر کس اظهار خوش نمودند او هم جواب خوش میدهد ولی این اهمیت ندارد در مقام امتحان حقیقت انسان معلم میشود اینست

 

نکته ششم : اعلام برائت و اعتراف به  فرامین باب و منفور اعلام کردن آن 

بهاء الله :

سند اول :

عذر خواهی از واقعه قلعه طبرسی :

رساله ابن الذئب ص ۶۵ – ۶۶ :

این مظلوم در لیالی و ایّام بتألیف قلوب و تهذیب نفوس مشغول * امورات واقعه در ایران در سنین اوّلیّه فی الحقیقه سبب حزن مقرّبین و مخلصین بوده و در هر سنه قتل و غارت و تاراج و سفک دماء موجود * یک سنه در زنجان ظاهر شد آنچه که سبب فزع اکبر بود و همچنین یک سنه در نیریز و سنه دیگر در طبرسی تا آنکه واقعه ارض طا واقع و از آن ببعد این مظلوم باعانت حقّ جلّ جلاله این حزب مظلوم را بما ینبغی آگاه نمود کلّ از ما عندهم و ما عند القوم مقدّس و بما عند اللّه متشبّث و ناظر * حال باید حضرت سلطان حفظه اللّه تعالی بعنایت و شفقت با این حزب رفتار فرمایند و این مظلوم امام کعبه الهی عهد مینماید از این حزب جز صداقت و امانت امری ظاهر نشود که مغایر رأی جهان آرای حضرت سلطانی باشد * هر ملّتی باید مقام سلطانش را ملاحظه نماید و در آن خاضع باشد و بامرش عامل و بحکمش متمسّک * سلاطین مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند * این مظلوم با احدی مداهنه ننموده کلّ بر این فقره شاهد و گواهند * و لکن ملاحظه شئون سلاطین من عند اللّه بوده و از کلمات انبیاء و اولیاء واضح و معلوم * خدمت حضرت روح علیه السّلام عرض نمودند * )یا روحَ اللّهِ أ یجوز أن تُعطی جزیهٌ لقیصر أم لا؟  قال بلی ما لقیصر لقیصر و ما للّه للّه ) منع نفرمودند و این دو کلمه یکی است نزد متبصّرین چه که ما لقیصر اگر من عند اللّه نبود نهی میفرمودند * و همچنین در آیه مبارکه ( أطیعوا اللّهَ و أطیعوا الرّسولَ و أُولی الأَمر منکم ) * مقصود از این اولو الامر در مقام اوّل و رتبه اولی ائمّه صلوات اللّه علیهم بوده و هستند ایشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حکم الهی و در رتبه ثانی و مقام ثانی ملوک و سلاطین بوده‌اند

 

بهاء الله ناصر الدین  را اولوا الامر می دانست و اعمال بابیان را محکوم کرد مانند سه جنگ به همراه رمی شاه

 

 

سند دوم :

خون ریز بودن و غارت اموال مردم

 

سند سوم :

یا أهل أرض ﴿ بشارت أوّل ﴾ که از أمّ الکتاب در این ظهور أعظم بجمیع أهل عالم عنایت شد محو حکم جهاد است از کتاب * تعالی الکریم ذوالفضل العظیم الّذی به فُتح بابُ الفضل علی من فی السّموات و الأرضین

مجموعه الواح مبارکه ص ۱۱۶ -۱۱۷

 

سند چهارم :

 

سند پنجم  :

﴿بشارت دهم ﴾ حکم محو کتب را از زبر و الواح برداشتیم فضلاً من لَدی اللّه مبعث هذا النّبأ العظیم

– مجموعه الواح مبارکه ص ۱۲۱

سند ششم :

بشارت پانزدهم ﴾ اگر چه جمهوریّت نفعش بعموم اهل عالم راجع و لکن شوکت سلطنت آیتی است از آیات الهی * دوست نداریم مُدُن عالم از آن محروم ماند * اگر مدبّرین این دو را جمع نمایند اجرشان عند اللّه عظیم است * چون در مذاهب قبل نظر بمقتضیات وقت حکم جهاد و محو کتب و نهی از معاشرت و مصاحبت با ملل و همچنین نهی از قراءَت بعضی از کتب محقق و ثابت لذا در این ظهور اعظم و نبأ عظیم مواهب و الطاف الهی احاطه نمود و امر مُبْرَم از افق اراده مالک قِدَم بر آنچه ذکر شد نازل نَحمِدُ اللّه تبارک و تعالی علی ما أنزله فی هذا الیوم المبارک العزیز البدیع

مجموعه الواح مبارکه ص ۱۲۳ ۱۲۴

 

سند هفتم :

این ظهور ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده و منع کرده و بمعاشرت با جمیع ادیان بروح و ریحان امر فرموده .  آن جناب دیده و میدانند آنچه  از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و هم چنین امر نمودیم بقرائت کتب قوم جمیع این امور عنایتی است بزرگ از برای عباد چه که از قبل ممنوع بودند و بجهاد مأمور استعمال لباس اجنبیّه و ملاحظه کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود و لکن در اینظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بجای آن حرّیّت عطا و عنایت گشت.  انشاء اللّه آن جناب بفتح مدائن قلوب بروح و ریحان مؤیّد شوند و بانتشار آثار بحکمت و بیان موفّق

اقتدارات ص ۲۸ – ۲۹

سند هشتم :

 

اقدس (چاپ بمبئی ) ص ۲۳:«قد عفی الله عنکم ما نزل فی البیان من محو الکتب و اذناکم بان تقرئوا من العلوم ما ینفعکم.» =   * ( ٧٧ ) قد عفا اللّه  عنکم ما نزّل فی البیان من محو  الکتب و اذنّاکم بان تقرئوا من  العلوم ما ینفعکم لا ما ینتهی الی  المجادله فی الکلام هذا خیر لکم ان انتم من العارفین

* ص ۷۵ چاپ جدید

سند نهم :

«و در ایام و لیالی در سجن مذکور در اعمال و احوال و حرکات حزب بابی تفکر می نمودیم که مع علوّ و سموّ و ادارک آن حزب آیا چه شده که از ایشان چنین عملی ظاهر یعنی جسارت وحرکت آن حزب نسبت به ذات شاهانه. و بعد این مظلوم اراده نمود که بعد از خروج از سجن به تمام همت در تهذیب آن نفوس  قیام نماید.»

 

 

عهد اعلی: صفحه ۴۹۶

 

سراشب گذشتیم وبقمری که معین نموده بودند رسیدیم امامحل تاریک ومعاشرقریب صدوپنجاه نفس ازسارقین اموال وقاتلین نفوس وقاطعین طرق بود .مع این جمعیت محل منفذ نداشت جز طریقی که وارد شدیم اقلام ازوصفش عاجز وراوائحمنتنه اش خارج ازبیان وان جمع اکثری بی لباس وفراش .الله یعلم ماوردعلینافی ذاک المقام الانتن الاظلم ۴۵. ودرایام ولیالی در سجن مذکور دراعمال واحوال وحرکات حزب بابی تفکر می نمودیم که مع علو وسمووادراک ان حزب ایاچه شده که ازایشان چنین عملی ظاهر .یعنی جسارت وحرکت ان حزب نسبت به ذات شاهانه وبعداین مظلوم اراده نمود که بعدازخروج ازسجن بتمام همت درتهذیب ان نفوس …

سند دهم :

تجاوز به همسر باب

آنچنان بابیان وحشی بودند که همگی به همسر باب تجاوز کردند :

بدیع ص ۳۷۹ :

اینست آنچه گفته اید جواب ذکر شود لعلّ آن مجعولات ما بین عباد و سلطان یوم میعاد حجاب نگردد و از این کلمات که بتو القا نموده مقصودى نداشته مگر آنکه بعضى نفوس را از شطر فردوس منع نمایند و عباد را بدام کلمات صید کنند در دوازده سنه توقف در عراق جمیع میدانند که چه مقدار جدّ و جهد فرموده اند تا آنکه بعضى فواحش را از مابین این طایفه بر داشتند و اگر هم نعوذ بالله بعضى مرتکب شده اند در ستر بوده فوالله یا غافل مطلع نیستى که بر چه مقرى این اعتراضات نموده لو تعرف لتهلک نفسک فى الحین علت و سبب اعظم کدورت جمال ابهى از میرزا یحیى و الله الذى لا اله الاّ هو این بوده که در حرم نقطه اولى روح ما سواه فداه تصرف نمود با اینکه در کلّ کتب سماوى حرام است و بى شرمى او بمقامى رسیده که مخصوص زوجات خود را در مکتوبات خود حرام نموده مع ذلک دست تعدى و خیانت بحرم مظهر ملیک علام گشوده فافّ له و لوفائه و کاش بنفس خود قناعت مینمود بلکه او را بعد از ارتکاب خود وقف مشرکین نمود و جمیع اهل بیان شنیده و میدانند سیئات او را باید از معاشرین او سؤال نمود

 

 

سند یازدهم :

سخنان بهاء الله

 

نزاع و جدال شأن درندهای ارض * بیاری باری شمشیرهای برنده حزب بابی بگفتار نیک و کردار پسندیده بغلاف راجع لازال اخیار بگفتار حدائق وجود را تصرّف نمودند * بگو ای دوستان حکمت را از دست مدهید نصائح قلم أعلی را بگوش هوش بشنوید * عموم أهل عالم باید از ضرّ دست و زبان شما آسوده باشند

 

 

* مجموعه الواح مبارکه ص ۲۷۸

 

 

اعتبار سند فوق از دیدگاه شوقی و آخرین لوح نگاشته بهاء الله به روایت روحیه ماکسول : گوهر یکتا ص ۲۶۷

لینک کتاب

https://t.me/Bahainoorlibrary/2302

 

 

سند دوازدهم :

معرضین و منکرین بچهار کلمه متمسّک * أوَّل کلمه فضرب الرّقاب * و ثانی حرق کتب * و ثالث اجتناب از ملل أخری * و رابع فنای أحزاب * حال از فضل و اقتدار کلمه إلهی این چهار سدّ عظیم از میان برداشته شد و این چهار أمر مبین از لوح محو گشت * و صفات سبعی را بصفات روحانی تبدیل نمود جلّت ارادته و جلّت قدرته و عظم سلطانه * حال از حقّ جلّ جلاله بطلبید و میطلبیم که حزب شیعه را هدایت فرماید و از صفات نالائقه نجات بخشد * از لسان هر یک از آن حزب در هر یوم لعنتها مذکور * و ملعون با عین حلقی از غذاهای یومیَّه آن حزبست

مجموعه الواح مبارکه  ص ۲۹۴ – ۲۹۵

سند سیزدهم :

مورد بعدی سخن بهاء الله پیرامون اقدامات خشونت آمیزش بر مبنای آموزه های باب طاهره قرت العین در عراق

«در لوح مبارکی نازل شده قوله تعالی: اول فتنه در عراق ظاهر، چه که در اول یوم عاشورا مقام حزن سرور ظاهر و مقام صمت صوت تصنیف مرتفع، باری این کلمات سبب اعلاء کلمه ی نفوس خبیثه شد.»

اشاره به عمل طاهره

مائده آسمانی. چاپ قدیم و جدید، ج ۸، ص ۱۸۶

سند چهاردهم :

مائده آسمانی جزء‌ هفتم صفحه۱۳۰ (چاپ قدیم) و ص ۱۳۸ (چاپ جدید) «جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد می دانند چه که فی الحقیقه در اوائل اعمالی از بعضی از این طائفه  ظاهر که فرائص ایمان مرتعد. در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند حقوق هیچ حزبی را از احزاب مراعات نمی نمودند. مع آن که به طراز محبت الهی مزین و به افسر انقطاع مکلل ازغایت سادگی و عدم اطلاع به این اعمال مرتکب.»

 

سخنان عبد البهاء :

سند اول :

 

جملات عبد البهاء

 

مکاتبب ، ج ۲ ، ص ۲۶۶ «و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق وهدم بقاع و قتل عام الامن آمن و صدق بود، اما در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع و شریعت الله رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل وصداقت وامانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسان است.»

 

جناب عبدالبهاء در مجلد دوم مکاتیب در صفحه ۱۶۶ می گوید: « درهر ظهوری که اشراق صبح هدی شده موضوع آن اشراق امری از امور بود در ایام ظهور حضرت کلیم موضوع شریعت الله اطاعت و انقیاد رب الجنود بود و احکام درنهایت سختی و گران این است که در قرآن می فرماید: « ربنا ولاتحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا و در یوم اشراق نیّر منیر حضرت مسیح علیه السلام موضوع و اساس شریعت آن صبیح ملیح حسن اخلاق و ایتلاف و وفاق و عدم انتقام از اهل نفاق و شقاق بود لهذا من ضرب علی خدک الایمن حول  له الایسر فرمود (که هر که سیلی به گونه راست تو زد گونه چپ را به اوتحویل بده) و در یوم ظهور جمال محمدی و موضوع امر واساس دین الله کسر اصنام و منع عبادت اوثان و تحقیر فراعنه واذلال طواغیت بود و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان (باید ناطق بیان بگوید نه منطوق) ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق وهدم بقاع و قتل عام الامن آمن وصدق بود و در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع شریعت ا لله رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل واعلام وحدت عالم انسانی است حتی بیگانه آشنا بود و اغیار یار شمرده گردد با جمیع افراد بشر از هر ملل ونحل (باید از هر ملت بگوید نه ملل) باید به نهایت دوستی و راستی و امانت و دیانت و الفت و اتحاد معامله گردد » آه.

سند دوم :

 

عبدالبهاء در کتاب «مقاله سیاح» در ص۱۰۰ ( از چاپ جدید که موسسه ملی مطبوعات امری تهران در سنه ۱۳۴۱ خورشیدی طبع نموده ) می گوید:

« جمعی در محافل (یعنی محافل اسلامبول) و مجالس تزییف وتشنیع می نمودند که این طایفه فتنه آفاقند وهادم عهد و میثاق منبع فسادند و مخرب بلاد آتش افروخته اند و جهانی را سوخته. اگر چه به ظاهر آراسته اند لکن هر نقمت و عقوبتی را شایسته. » انتهی.

 

سند سوم :

غبد البهاء : بابیان نفوذی میان آخوندها و روشنفکران بودند که دستور قتل بهائیان را می دادند

ماخذ اشعار در اثار بهائی جلد ٣‏: صفحه ۳۵۴

ز هر طرف که شود کشته سود یحیائی است

حضرت عبدالبهاء در لوح مورّخ ۱۹ محرم ۱۳۳۹ه .ق. خطاب به جناب عزیزالله خان ورقا در پورت سعید چنین میفرمایند:

ای سلیل شهید جلیل دو نامه از پاریس از شما رسید… به حسن تدبیر به مناسبتی به بزرگان و غیره بفهمانید که این محرکین بحیائی شدیدی هستند و چون با بهائیان کمال عداوت و حقد دارند ناس را به عنوان تعصب مذهبی جعفری دعوت میکنند تا عداوت به بهائیان حاصل نمایند و فتنه و آشوبی درمیان اندازند و تماشا کنند زهر طرف که شود کشته سود یحیایی است. یک روز کمیته جعفری تشکیل نمایند و یک روز کلوب ملی و مؤسس خفی یحیائی و از حسدی که به بهائیان دارند بلکه درمیان بهائیان و سائرین نزاع و جدالی اندازند…

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح جناب آقامیرزا عبدالمحمد ایرانی علی زاده المحترم مدیر روزنامه چهره نما در مصر چنین میفرمایند:

دوست محترم مهربانا نامۀ نامی شما رسید مضمون مشحون به حقائق و معانی بود معلوم است در نزد مثل شما شخصی مجرب و آگاه که از مبادی استنباط نتائج مینماید و عاقبت هر حرکتی را کشف میکند ببعضی مقالات و مبادی توهوسان اهمیتی نمیدهد، بقول ناس آواز پشه البته در گوش فیل تأثیری ندارد پنجاه سال است که این نوهوسان هر روز عربده و هایهوئی میاندازند و عاقبت زبان و خسران ولی باز متنبه نمیشوند اساس بنیان باید متین باشد بی پایه و مایه آنچه بسازی البته ویران گردد حضرات ازلیها ملاحظه کنید چه دسائسی و چه وساوسی دارند بعضی از ازلیها کمیته جعفری راه انداخته و بظاهر جعفری بسیار متعصب و متصل تحریک میکنند و بانواع تزویر و وسوسه میکوشند تا میان بهائیان و سایر ایرانیان فتنه و آشوبی اندازند که عاقبت بقتال انجامد آن وقت خود از کنار تماشا کنند و فرح و شادمانی نمایند که الحمد لله ز هر طرف که شود  کشته سود از لیهاست و آن بیچارگان ایرانیان نمیدانند که اینها یحیائی هستند و عدوّ جان آنان و دشمن بهائیان لهذا گول اینها را میخورند ولکن ان ربک لبالمرصاد ان الله لا یصلح عمل المفسدین. الحمد لله بهائیان در نهایت خیرخواهی جهانیان هستند و شما خود مطلعید، نیتی جز خیر ندارند حتى دشمنان را نیز دوست میانگارند و بدخواهان را معاملهٔ خیرخواهان مینمایند نه حیله ای نه تزویری نه تقیّه ای و نه تدبیری در زیر شمشیر فریاد یا بهاء الأبهى بلند کنند، شفاعت در حق قاتل خویش نمایند چنانکه در عشق آباد واقع شد شخصی محترمی را که بینهایت بعموم مهربان بود و خدماتی نمایان بعموم ایرانیان کرده بود و در کمالات انسانی مشهور و معروف جهانیان هفت نفر او را کشتند و شهید نمودند و در حکومت روسیه ثابت و واضح و مبرهن گشت سه نفر از قاتلین را حکم قتل دادند چهار دیگر را هجده سال بحبس سیبریا اعلان کردند بعد از اعلان بهائیان برخاستند و بحکومت شتافتند خطاً و لساناً نهایت التماس را نمودند که حکومت محکومان را عفو نماید حکومت قبول ننمود عاقبت جمعاً بامپراطور تلغراف کردند که ما نهایت استدعا و التماس داریم که حضرت امپراطور این اشخاص را عفو فرماید و اگر عفو نفرماید ما نومید و مأیوس خواهیم شد و اگر عفو فرماید الى الأبد ممنون و متشکر خواهیم گشت و بادعیه خیریه امپراطور بدرگاه احدیت خواهیم پرداخت بعد محکومان بقتل را امپراطور در زیر دار عفو کرد و به هفت سال حبس امر نمود و محکومان به سیبریا را به پنج سال تخفیف داد این است روش بهائیان ان الله . مع المتقین. باری نامه مطوّل شد و سبب تصدیع گردید ولی شما معذور دارید در خصوص جریده چهره نما میدانید که پیش به ایران مرقوم گردید و هیجان غریبی حاصل شد تا نسخه ای بیک دو قرآن سه قرآن رسید دیگر نمیدانم سبب تأخیر . چه من در آمریکا بودم حال نیز امیدم چنان است که این جریده رواج کلی یابد فی الحقیقه شما بسیار زحمت کشیده و میکشید و تحمل مشقت نموده و مینمائید و جانفشانی میفرمائید اما جریده کاوه بیمایه شد ملاحظه خواهید نمود. و علیک التحیه والثناء بهجی – ۲۵ محرم ۱۳۳۹
شد، مصرعی که حضرت عبدالبهاء آورده اند ناظر به این مثل سائر است

ماخذ اشعار در اثار بهائی جلد ٣‏: صفحه ۳۵۴

 

شوقی افندی :

 

 

 

 

قرن بدیع ج ۲ ص ۱۲۲ چاپ اول و دوم (درمورد اعمال شنیع بابیان در عراق درایام اقامت در کربلا) : «شب هنگام که ظلام دیجور پرده بر اعمال منفور آنها می کشد دستار از سر زوار متمکن برداشته و کفش های آنها را سرقت نمایند. و از مرقد مطهر حضرت سیدالشهداء شمع ها وصحائف را بردارند و جام های آب را از سقاخانه ها بربایند و این نفوس که خود را از اصحاب حضرت باب می پنداشتند و مدعی محبت آن بزرگوار بودند به درجه ای در اعمال رذیله و افعال منکره شنیعه غوطه ورگشتند که نبیل غرق دریای تأثر وتحسر شده.»

 

مرجع کتب وآثار بهائی – کتاب قرن بدیع٬ صفحه ۲۶۰ (bahai.org)

 

===

 

🤨۵کرور تومان، تحمیل خسارت مالی بابیان بر کشور معادل نصف غرامت عهدنامه ترکمنچای به دولت روس😐🧀

👈🏼بابیان به تحریک باب، زمینه‌ساز سه #جنگ داخلی در مازندران، نیریز و زنجان بودند.
این سه جنگ برای کشور ضررهای جانی و مالی فراوان به بار آورد و انگیزه‌ حکومت جهت خاتمه دادن به قائله بابیان شد.

🔵امیر کبیر صدر اعظم ایران در آن دوران اعلام کرد که در اثر اقدامات بابیان که به میدان داری میرزا حسین علی نوری، انجام می شد، ۵ کرور تومان به خزانه‌ی مملکت خسارت وارد آمده است و بدین ترتیب اورا به عراق تبعید کرد
(#شوقی، قرن بدیع ص۱۶۷ هر کرور تومان یعنی ۵۰۰.۰۰۰ تومان)

🙄بعد از برکناری امیرکبیر، میرزا حسین علی نوری به ایران بازگشت و طرح “ترور ناصرالدین شاه” را برپا کرد.
البته این ترور ناموفق ماند و عاملین ترور دستگیر شدند…

 

https://reference.bahai.org/fa/t/se/GPB/gpb-183.html#pg167

 

جالب است بدانیم کل خسارات پرداختی به روسها در عهدنامه ترکمنچای ۱۰ کرور بود

 

بر طبق عهدنامه ترکمان چای مبلغ غرامت جنگ که ایران باید به روسیه می پرداخت ۱۰ کرور تومان ، معادل ۵۰۰ هزار تومان بود، که به علت تنگدستی دولت ایران بجای ۵۰ هزار تومان آخرین بخش کرور هشتم معادل آن جواهر در رهن روسها گذاشتند ، تا زمانیکه پول تهیه شود در رهن آنها بماند.

https://www.cgie.org.ir/popup/fa/system/contentprint/215662

 

میرزا ابو الفضل گلپایگانی :

 

سند اول :

کشف الغطاء ، ص ۱۶۶ «حال آ‌ن که بابیت و بهائیت هر کدام دینی مستقل وآیینی از یکدیگر ممتاز و منفصلند و کتاب بیان و اقدس در کتابخانه های اروپ و آمریک محفوظ و مضبوط و در نزد خود جناب مورخ منصف نیز موجود … و این هردو در اصول و فروع با یکدیگر چندان مختلف و متفاوتند که انجیل با تورات و کعبه با سومنات! بنیان دین بیان که اکنون معتقد ازلیان دوستدار جناب برون می باشد، بر محو و اتلاف جمیع کتبی که از غیر دین بیان نوشته شده وهدم و تخریب کل مشاهد و معابد و بقاع و مقابر و قتل نفوس و اباحه اعراض و ناموس و خلاصه افناء کل من لم یتدین بدین البیان و محو آثار ایشان است و اساس اوامر او احکام منزله در کتاب اقدس بر اجرای صلح و…»

سند دوم :

کشف الغطاء ، ص ۱۶۷ «آیین بهائی وضعا و اساسا مغایر دین بابی.»

سند سوم :

کشف الغطاء ، ص ۲۵۲ و ۲۵۳ «عقلای  عالم .. می خندند بر کسی که در این دوره علم وتمدن می خواهند دینی را که اساس آن قتل نفوس و محو کتب و هدم بقاع و تخریب معابد و مساجد است در عالم جاری کنند.

سند چهارم :

کشف الغطاء ، ص ۳۶۷ و ۳۶۸  «آیا مستر برون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به احراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر برون می خواهد که بهآء الله هم مثل باب حکم به تخریب وهدم جمیع هیاکل و کنائس و مساجد و مشاهد و بقاع و قباب نماید و مکه و بیت المقدس و هر چه کنیسه و هر چه مسجد است و هر چه تربت است بابی ها بریزند و خراب کنند؟ … آیا اساس  مدنیت امروزه عالم که ندای صلح و سلام عمومی از اقطار و اکناف بلند است به این تعلیمات پیش می رود؟ ما بهائیان می گوییم که متقضای وقت همین است که این احکام تغییر داده شود و به جای حرق کتب و هدم کل بقاع و قتل نقوس و سب ولعن اشخاص، صلح و سلم و وفا مقرر شود، آیا این گونه بهتر نیست؟  امروزه مقتضای وقت و مصلحت اهل علم عموما و ایرانیان خصوصا نیست که عبوس و نفور باشند و هر کس با ایشان مخالفت کرد ،‌کافر و ملعون بخوانند و هر چه کلیسا و مسجد و تربت و مشهداست خراب کنند و هر چه کتاب غیربیان است، بسوزانند. خدا را و هر منصفی که در عالم هست به شهادت می طلبم که این احکام امروزه مقتضای مصلحت وقت نیست و مصلحت اهل عالم در اینها نمی باشد.»

سند پنجم :

گنجینه  حدود و احکام   ص ۲۷۲ «در قرآن و بیان حکم تعرض به سایر ادیان است؛ ولی کتاب اقدس ناسخ  این احکام، زیرا سیف به کلی نسخ شده و تعرض به کلی ممنوع گشته حتی مجادله با سایر ملل جائز نیست.»

سند ششم :

کشف الغطاء، ص ۱۶۶ و ۲۵۲ و ۳۶۷ «بنیان دین بیان که اکنون معتقد ازلیان و دوستداران جناب برون می باشد بر محو و اتلاف جمیع کتبی که در غیر دین نوشته شده و هدم و تخریب کل مشاهد و معابد و بقاع و مقابر و قتل نفوس و اباحه ی اعراض و ناموس و خلاصه افناء‌ کل من لم یتدیّن بدین البیان و محو آثار ایشان است.» … «امروزه … عقلای عالم می خندند بر کسانی که در این دوره علم و تمدن می خواهند دینی را که اساس آن قتل نفوس و هدم بقاع و تخریب معابد و مساجد است در عالم جاری کنند.» … «آیا مستر برون می خواهد که بهاء الله هم مثل باب حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل وکنائس و مساجد و مشاهد و بقاع و قبات نماید و مکه و بیت المقدس و هر چه کنیسه و هر چه مسجد و هر چه تربت است بابیها بریزند و خراب کنند؟ آیا مستر برون میل دارد که  بهائیان هم مثل بابی ها در کتابشان هرجا اسم شخص منکری است ملعون و دجال و امثالهما بنویسند؟ مصلحت اهل عالم عموما و ایرانیان خصوصا نیست که عبوس و نفور باشند و هر کس با ایشان مخالفت کرد کافر و ملعون بخوانند و هرچه کلیسا، مسجد و تربت و مشهد است خراب کنند و هر چه کتاب غیر بیان است بسوزانند»

 

 

تصویر اسناد :

 

نکته هفتم : بیان با اقدس نسخ گردید یعنی دقیقه سال نسخ اقدس ۱۹۷۳ می باشد نه پیش تر 

سند اول :

عبد البهاء :

مائده اسمانی – جلد ٢: صفحه ۱۷
احکامی در بیان موجود که بنص کتاب اقدس نسخ گردیده و بهائیان را تکلیف نصوص قاطعه کتاب اقدس است حال اگرکتاب بیان نشر شود و یا ترجمه گردد ملل اجنبیه حتی اهل ایران گمان نمایند که اساس دین بهائیان ان احکام مندرجه شدیده در کتاب بیان است و حال انکه بنص قاطعکتاب اقدس ان احکام بیان منسوخ و مفسوخ است پس بایدکتاب بیان را بعد از انتشار کتاب اقدس در جمیع جهاتارض و اقالیم عالم نشر داد تا خواننده بداند که ان احکام شدیده منسوخ و مفسوخ است و پیش از انتشار کتاب

 

 

=============

در این سند صراحتا #باب اعتراف می کند که از دیدگاه وی #من_یظهره الله #قائم است
با توجه به این نکته که وی در همین کتاب بارها اعلام کرده خود نیز #قائم است برای محققین روشن می گردد که ادعای قائمیت باب با ادعا انکار امام دوازدهم شیعیان محمد بن الحسن ع ملازم نیست و باب خود را یکی از مصادیق قائم می داند در حالی که بهائیان این حقیقت از اعتقادات باب را کتمان نمودند و ادعایش را سانسور و تحریف نمودند و قائمیت وی را ملازم با انکار امام دوازدهم شیعه قلمداد کردند در حالی که باب در هیچ یک از آثار خویش منکر امام دوازدهم شیعیان نگردید چنانچه در این سند هویداست باب در کتاب بیان ص ۲۳۰ اعلام می کند که من یظهره الله هم مصداقی از مصادیق قائم می باشد با توجه به اینکه بهائیان مدعی اند باب مبشر بهاء الله است وی را من یظهره الله می دانند در حالی که در هیچ منبعی بهاء الله و مبیینین وی برایش مقام قائمیت قائل نبودند در متن فوق می گوید :
” خداوند امر نموده است تا از جایگاهتان بلند شوید هنگامی که نام من یظهره الله را بعد از لقب قائمش شنیدید و حکم کسی که وی را محزون کند اعدام است ”

===

در تمجید از واقعه قلعه طبرسی  و زنجان که تحت تاثیر کتاب تفسیر سوره یوسف تحقق یافت شوقی می گوید :

قرن بدیع ، ج ۱ ص ۱۴۷ (در توصیف تفسیر سوره یوسف)
«همین سفر جلیل بود که تلاوت صفحه ای از آن روح جناب حجت راتسخیر نمود و شعله عشق و انقطاع در قلوب مدافعین قلعه طبرسی برافروخت و قهرمانان تبریز وزنجان را به ورود درمیدان جانبازی و فدا مبعوث کرد.»

=====

 

 

 

 

مورد بعدی :

 

مورد چهارم :

قرن بدیع ج ۲ (‌چاپ اول) ص ۱۲۳ :

«و اوضاع واحوالشان به درجه ای تباه و منفور گردید که دیگر جرئت عبور در معابر و حضور در مجامع را نداشتند، کرد و عجم در سبّ ولعن این جمع و اهانت به امر الهی از یکدیگر سبقت می جستند.»

 

====

 

مورد ششم :

 

 

 

 

 

مورد بعدی :

جناب طاهره با نهایت شجاعت و با کمال فصاحت و بلاغت به اثبات حقانیت حضرت باب مالوف بود. در روز اول محرم بجای اجراء مراسم عزاداری شهادت حضرت امام حسین، تولد حضرت

باب را جشن گرفت و تحلیل .نمود (۸) جناب سمندر در تاریخ خویش مینویسد: “… و ماه محرمی پیش میآید و چنانکه معمول بوده همه در خاته مرحوم سید روضه خوانی میشده جناب قره العین و همشیره شان بملاحظه اینکه حضرت نقطه اولی در شب اول محرم تولد شده اند حتا استعمال نموده و البسه رنگین پوشیده و قهوه و قلیان را که در آثار حضرت اعلی مکروه و مذموم و منهی بوده در مجلس نهی میفرمایند دیگر معلوم است که از انتشار این گفتار و رفتار در محضر علماء اغیار چه قیامت و محشری پدیدار میگردد ( صص این بود که اهل غرض بهانه بدست آوردند و حکومت و عوام مردم را علیه آن جناب تحریک نمودند. ۳۴۷-۳۴۶)۔

 

تاریخ حضرت طاهره : دکتر نصرت الله محمد حسینی ص ۱۴۱

شوقی

 

 

قرن بدیع ج ۱ ص ۳۲۸ و ۳۲۹ (در مورد طاهره در کربلا) :

«درحینی کـه مردم متعصب آن شهر در ایـام اولیه محـرم مراسـم سوگواری حضرت سیدالشهداء علیه آلاف التحیه و الثنـاء را بـر پا می داشتند، او یوم اول همان ماه را که مصادف با ولادت حضرت باب اعظم بود عید می گرفت و تجلیل می کرد.»

 

 

«چقدر کوشش شده است تا آن که بعضی فواحش را از ما بین این طایفه برداشتند و اگر هم نعوذ بالله بعضی مرتکب شده اند در ستر بوده.»

بدیع، ص ۳۷۹

سند ۱۹ :

«ودر اوائل امر اعمال به قسمی منکر مشاهده می شد که هر بصیری به حق پناه می برد و هر سمیعی در لیالی و ایام به عجز و ابتهال نجات می طلبید»

اقتدارات، ص ۲۱

 

 

سند ۳۱ :

رحیق مختوم ص۵۳ چاپ قدیم و ص ۷۰ چاپ جدید در ذیل (اخلاق بابی به درجه تدنی نمود)
«اعمال و افعال بعضی از اهل بیان در اول امر بر احدی پوشیده نبوده و نیست و لکن همچو می دانستند که این امور مقبول است و از جانب حق تعالی مأذونند … عفاالله عما سلف نسئل الله بان یوفقهم»

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.