دلیل صداقت ادعای نبوت و رسالت پیامبران و دلیل بی صداقتی باب و بهاء الله و سایر مدعیان کذبه در استدلال امام هادی ع خطاب به ابن سکیت

یَعْقوب بن اِسْحاق دورَقی اَهْوازی معروف به اِبْن سِکّیت (۱۸۶ق – ۲۴۴ق؛ ۸۰۲ – ۸۵۸م)، از بزرگان اهل لغت و ادب و از شیعیان و یاران امام جواد و امام هادی و از اعضای دارالحکمه بود.

میزان و مکانیزم شناخت حجج الهی چیست ؟ شرح حدیث ابن سکیت

فیلم توضیح قسمت اول :

قسمت دوم

لایو با جناب حامی در اینستا گرام

 

متن :

بر اساس آموزه های ادیان ابراهیمی البته به روایت اسلام  , حجج الهی موظفند که عقل مخاطب را مورد ابلاغ قرار دهند حال اگر صاحبان عقول با بینه ها و دلائل روشن دریافتند که مدعی حجت الهی در ادعای خود صادق بود آن را می پذیرند ولی اگر بر حجت باطنی که رسول و پیامبر باطنی است این امر اثبات نشد خود حجج الهی مطرح کرده اند که وی در پیشگاه خداوند معاقب نخواهد بود لذا انسانها در دو ساحت و دو منظر با حجج الهی مواجه می شوند :

اول : مواجهه حجج الهی قبل از تصدیق به طبیب حاذق بودن ایشان

دوم : مواجهه بعد از تصدیق وی و دل دادن به آموزه های تربیتی ایشان

یکی از بهترین سخنی که در مورد مطلب نخست در آموزه های حجج الهی آمده حدیث ابن سکیت با امام هادی  علیه السلام است :

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ الْبَغْدَادِیِّ قَالَ: قَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ‏ «۲» لِأَبِی الْحَسَنِ ع لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع بِالْعَصَا وَ یَدِهِ الْبَیْضَاءِ وَ آلَهِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِیسَى بِآلَهِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ بِالْکَلَامِ وَ الْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى ع کَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسَى ع فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ الزَّمَانَاتُ‏ «۳» وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْیَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِی وَقْتٍ کَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْکَلَامَ‏ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ‏ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ تَاللَّهِ مَا رَأَیْتُ مِثْلَکَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّهُ عَلَى الْخَلْقِ الْیَوْمَ قَالَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ یُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ الْکَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَیُکَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص: ۲۵

ترجمه : ابن سکیت به امام ابو الحسن (امام جواد ) (ع) عرض کرد: چرا خدا موسى بن عمران (ع) را با عصا و ید بیضا که ابزار جادویند مبعوث کرد و عیسى (ع) را با معجزات طبى و محمد (ص) را با معجزه کلام و سخنرانى؟ در پاسخ فرمود: هنگامى که خدا موسى (ع) را مبعوث کرد جادو بر مردم زمانه‏اش تسلط داشت و خدا مانندى از آن را آورد که بر آن توانا نبودند و بوسیله آن جادوى آنها را باطل کرد و حجت خود را بر آنها ثابت نمود، و خداوند عیسى (ع) را وقتى مبعوث کرد که فلج بر مردم مسلط بود و نیاز به طب داشتند و از خدا معالجه معجز مآبى آورد که مانندش نداشتند و به اجازه خدا مرده‏ها را زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را درمان نمود و حجت را بر آنها تمام کرد و خداوند محمد (ص) را در وقتى مبعوث کرد که هنر غالب هم عصرانش سخنرانى و سخنورى بود (و به گمانم فرمود شعر بود) و از طرف خدا پندها و دستوراتى شیوا آورد که گفتار آنها را بیهوده نمود و حجت را بر آنها ثابت کرد. راوى گوید: ابن سکیت گفت: من هرگز چون شما را ندیدم بفرمائید امروز حجت و امام مردم کیست؟ فرمود: بوسیله خرد مى‏توان مبلغ صادق از طرف خدا را شناخت و او را تصدیق کرد و دروغ گوى از طرف خدا را هم شناخت و او را تکذیب کرد، ابن سکیت گفت: به خدا جواب همین است . تمام .

سخن امام گویای این مطلب است که ابتدا حجج الهی با بینه و دلائل آشکار باید بر صاحبان عقل حجیت خویش را ثابت کنند و هر حجتی در دوران خویش باید عقل مخاطب را قانع کند و در این مرحله اگر قرار است که ایمانی رخ دهد باید این ایمان مبتنی بر عقل و تصدیق او باشد .

باید دقت گردد که معصوم در بیان فوق حکایت اولین دیدار و مواجهه با حجت الهی را روایت می کند لذا به ابن سکیت که از استوانه های علم و ادب و از منکرین حجیت امام هادی ع در زمان خویش بود این مطلب را بیان می کند که عقل توان تشخیص مدعی صادق از کاذب را دارد و آفریننده انسان به حجیت عقل قائل است و مهم اتمام حجت بر عقل است حال اگر بنا بدلائلی حجت بر عقل اتمام نگشت واجد آن در برابر خداوند مسئول نخواهد بود .

سخن در اینجاست که چنانچه عقل با دلائلی که حجج الهی ارائه می دهند طبیب حاذق بودن وی را تصدیق کرد به مقام دوم راه یافته که این مقام رتبه عمل به نسخه طبیب حاذق است در این مرحله است که مصداق ایمان به غیب معنا پیدا می کند یعنی در همان ابتدائی که هنوز عقل حجیت مدعی حجت بودن را تصدیق نکرده است سخن از ایمان به غیب و اجراء اوامر و نواهی مشیت الهی بی معنا خواه بود .

چنانچه این دو مقام درک شود بسیاری از شبهات فوق خود بخود رفع می گردد زیرا ما در ابتدای امر بدون هیچ پیش فرضی خود هستیم و حجیت ذاتی عقلمان و حجج الهی نیز خود معترف به این مقام هستند لذاست که موسی برای اثبات حجیت خویش دستور به اطاعت خویش را صادر نمی کند و فرمان بی چون چرا برای اطاعت از منویات خویش را ارائه نمی دهد  و در ابتدای امر عیسی ع و پیامبر ص و سایر حجج الهی سخن از تعبدی بودن اصل نبوت خویش را به میان نمی آورند .

تمام حجج الهی در ابتدا با تذکر به این نکته که ای انسان نظر بر عقل خویش بیفکن همان که تمام روشنائی ها به اوست و در اثبات حجیت آن هیچ نیازی به دلیل و برهان نیست بلکه صرف نظر و توجه به آن   ,حجیتش را حاکی است دلائل نبوت خویش را عرضه می کنند در این مقام است که حجج الهی فقط وظیفه ابلاغ را بر عهده دارند (َ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین‏  ) این کلام یعنی  لا اکراه فی الدین نیز ناظر به همین مقام است .

و اما مقام پس از تصدیق :

مقام پس از تصدیق یعنی قبول دل سپردن به تربیت مبتنی بر مشیت الهی

حجج الهی وقتی در این مقام قرار می گیرند اولین دغدغه آنها صحت انتساب مشیت الهی به الله می باشد یعنی حضرت ابراهیم ع بعد از اطمینان از صحت مشیت الهی مبتنی بر قربانی کردن دلبند خویش دنبال تطبیق این امر با موازین رایج نزد عموم مردم نیست همین طور است اجرای مشیت الهی که توسط خضر اجراء گردید .

نظر به مقام دوم است که دغدغه خضر اطمینان از درک مشیت الهی است و پس از یقین بر اینکه مشیت الهی بر قتل طفل تعلق گرفته است آن را بدون هیچ چون و چرائی عملی می سازد لذا موسی ع تاب مقام دوم را نمی آورد و علی رغم اینکه تعهد به اجراء مشیت الهی کرده بود  ترک اولی کرده و در مشیت الهی تردید می کند .

اینکه آیا مشرکان نجس هستند یا خیر امری است که باید در مقام دوم به آن پرداخته شود یعنی میزان صحت و سقم این ادعا را در صحت انتساب آن به مشیت الهی جستجو کرد و مدارک و ادله آن را مورد کنکاش قرار داد

اگر ادله کاشف از مشیت الهی بودن آن باشد خضر وار باید پذیرفت و اگر نبود در برابرآن که مصداق بدعت است بایدایستادگی کرد .

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.