خشونت طلبی بهاء الله به روایت اسناد

بررسی دو چهره متفاوت ومخصوصا تایید چهره تروریستی بابیان توسط بهاء الله در اسناد

بررسی دو چهره متفاوت ومخصوصا تایید چهره تروریستی بابیان توسط بهاء الله در اسناد

در سخنان  بهاء الله از سوئی  تایید خشونت ملاحظه می گردد و از سوئی دیگر عدم آن و این خود تناقضی آشکار و نا موجه

( پیش نگاشته  )

ایقان ص ۵۱ :

در این ایّام که بحمداللّه سطوت الهی چنان غلبه فرموده که جرئت تکلّم ندارند و اگر یکی از اصحاب حقّ را که صد هزار جان به دل و جان رایگان در ره دوست ایثار می نماید ملاقات نمایند از خوف اظهار ایمان می کنند و چون خلوت می کنند به سبّ و لعن مشغول می شوند.

تذکر :

الف ) چنانچه مشاهده می شود جناب بهاء الله در متن اعتراف می کند که بابیان آنچنان خشن رفتار می کردند که مردم از روی ترس در برابر ایشان اظهار بابیت می کردند و این تایید خشونت بابیه توسط جناب بهاء الله می باشد

ب ) تایید این خصلت توسط جناب بهاء الله و عنوان این مطلب که دلیل حقانیت باب این است که همه از بابی ها می ترسند و چون می ترسند پس بر حق هستند بی پایه بودن این آیین را می رساند

ج ) مدرک فوق روشن ترین دلیل بر تایید خشونت بابیه توسط جناب بهاء الله می باشد

روحیه نان به نرخ روز خوردن اگر این نیست پس چیست ؟

زمانی صلاح بر این است که خشونت و ترس مردم از آیینی دلیل بر حقانیت آن آیین باشد این ترس بعنوان یک ارزش ارزیابی می شود و دلیل مظهریت می گردد اما زمانی دیگر نچندان دور صلاح بر این می شود تا شیوه مظلوم نمائی پیشه شود و در برابر غربی ها قصد زدودن خشونت گرائی را دارند یاد خاطرات کودکی و طبع لطیف می افتند و اظهار می کنند :

اشراق خاوری در مجلد دوم کتاب مائده سماویه در ص ۱۲۸ از قول بهاءالله نقل می کند که در زمان طفولیت درکتاب حیوه القلوب غزوه بنی قریظه را خوانده ومهموم شده و از آن  تاریخ به فکر ایجاد عوامل الفت و محبت بین الناس افتاده تا وقتی که مظهر امرشد الواح درالفت ومحبت بین العباد انزال نمود. الخ.

جناب اشراق خاوری ظاهرا این فقرت ایقان از چشمانشان پنهان مانده بود که خود جناب بهاء الله در زمان نوشتن ایقان حد اقل اگر تولد ایشان ۱۲۳۳ باشد و تاریخ نگاشتن ایقان را ۱۲۷۸ بگیریم ایشان در سن ۴۵ سالگی بسر می بردند و هنوز خوی خشونت طلبی را دلیل بر حقانیت بابیه می داند آیا این یک بام و دو هوا نیست

آیا این شیوه یک بام و دو هوائی نیست که یک روز ترس مردم از بابیه دلیل بر حقانیت آیین بابی می گردد اما وقتی ورق بر می گردد و قرار می شود در مقابل ایشان قرار بگیرند خوی خشن ایشان دلیل بر بطلان ایشان می شود خلاصه ما نفهمیدیم ترس مردم از بابیه دلیل بر حقانیت است یا بطلان آن

در این رابطه در تبیین روحیه خشونت طلبی بابیه مطالب فراوانی در منابع امری یافت می شود که یک مورد از آن ذکر می گردد :

 

قرن بدیع ج ۲ ص ۱۲۲ چاپ اول و دوم (درمورد اعمال شنیع بابیان در عراق درایام اقامت در کربلا) :

«شب هنگام که ظلام دیجور پرده بر اعمال منفور آنها می کشد دستار از سر زوار متمکن برداشته و کفش های آنها را سرقت نمایند. و از مرقد مطهر حضرت سیدالشهداء شمع ها وصحائف را بردارند و جام های آب را از سقاخانه ها بربایند و این نفوس که خود را از اصحاب حضرت باب می پنداشتند و مدعی محبت آن بزرگوار بودند به درجه ای در اعمال رذیله و افعال منکره شنیعه غوطه ورگشتند که نبیل غرق دریای تأثر وتحسر شده.»

دقت شود جناب بهاء الله دقیقا در انتهای حضور خود در بغداد ایقان را نوشته و این اعتراف جناب شوقی ربانی دقیقا بیان جناب بهاء الله را روشن می کند که مردم واقعا “” از خوف اظهار ایمان می کنند“” زیرا مردم از بابیه حساب می بردند نه بخاطر استدلال روشن این آیین بلکه بخاطر دزدی دستار از سر زوار امام حسین ع و دزدیدن لیوان از سقاخانه ها و وو

مجددا تاکید می گردد :

 

آیا این شیوه یک بام و دو هوائی نیست که یک روز ترس مردم از بابیه دلیل بر حقانیت آیین بابی می گردد اما وقتی ورق بر می گردد و قرار می شود در مقابل ایشان قرار بگیرند خوی خشن ایشان دلیل بر بطلان ایشان می شود خلاصه ما نفهمیدیم ترس مردم از بابیه دلیل بر حقانیت است یا بطلان آن

در این رابطه در تبیین روحیه خشونت طلبی بابیه مطالب فراوانی در منابه امری یافت می شود که یک مورد از آن ذکر می گردد :

 

مائده آسمانی جزء هفتم ص ۱۳۰ چاپ قدیم و ص ۱۳۸ چاپ جدید :

«جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد می دانند چه که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از بعضی از این طایفه ظاهر که فرائص ایمان مرتعد، در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند ونهب وغارت وسفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند حقوق هیچ حزبی از احزاب را مراعات نمی نمودند.»

مجددا با توجه به این نص مشخص می شود از همان ابتدا روش این حضرات مبتنی بر سرقت اموال بدون اجازه صاحبان آن و کشتن مردم بخاطر غارت اموال ووو بوده است

دقت شود :

از این نص واضح می شود که چرا مسئولان امنیتی با تندی با بابیه برخورد می کردند زیرا در آن زمان با قاتلینی که به مال و ناموس مردم رحم نمی کردند آنها را اعدام و یا شمع آجین می کردند لذا شمع آجین شدن این حضرات نه بخاطر عقیده بلکه بخاطر سرقت اموال مردم و کشتار و تجاوز به ناموس مردم بود === این قسمت را حتما با پیاز داغ زیاد طرح شود =

آیا این شیوه یک بام و دو هوائی نیست که یک روز ترس مردم از بابیه دلیل بر حقانیت آیین بابی می گردد اما وقتی ورق بر می گردد و قرار می شود در مقابل ایشان قرار بگیرند خوی خشن ایشان دلیل بر بطلان ایشان می شود خلاصه ما نفهمیدیم ترس مردم از بابیه دلیل بر حقانیت است یا بطلان آن

در این رابطه در تبیین روحیه خشونت طلبی بابیه مطالب فراوانی در منابه امری یافت می شود که یک مورد از آن ذکر می گردد :

جمله زیر از جناب عبد البهاء  آمده و دال بر خوف دشمنان بهاء الله از وی می باشد که حتی در نیمه شب نیز دشمنانش از وی خائف بودند و جرئت مخالفت با وی را نداشتند

مکاتیب ج ۲ ص ۱۷۷ : «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق را همیشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمه شب جرئت مذمت نمی نمود و جسارت بر شناعت نمی کرد.»

این جمله نشان دهنده خوی خشونت بار جناب بهاء الله می باشد که از دیدگاه فرزند بزرگوار ایشان این ترس از جناب بهاء الله تا جائی پیشرفته بود که کسی حتی در نیمه شب هم جرئت مخالفت با وی را نداشت === این قسمت را حتما با پیاز داغ زیاد طرح شود =

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

کلمات عمّه عبدالبهاء در رساله «تنبیه النائمین». توضیح و شرح نگارش این رساله این است که:
بهاءالله خواهری داشته ناتنی (یعنی از مادر جدا) به نام «عزّیه» و این خواهر بعد از قتل سید باب تبعیت و پیروی میرزا یحیی صبح ازل را که جانشین مسلّم و مصدر قطعی امور بابیه بود می نموده است . عبدالبهاء از عکا نامه ای می نویسد و او را به پیروی پدرش بهاءالله دعوت می کند و این نامه درنزد بهائیان معروف است به «لوح عمه» و این لوح در مجلد دوم مکاتیب عبدالبهاء از صفحه ۱۶۲ تا صفحه ۱۸۶ مندرج  و مطبوع است . سپس عمه خانم در جواب او نامه مفصّله می نویسد که به نام «تنبیه النائمین» نامیده شده و اخیراً حضرات بابیه در ۱۴۱ صفحه به طبع رسانیده و منتشرنموده اند. و این رساله حاوی نکات جال توجهی است که مطالعه اش برای محققین بسیار مفید است . از جمله راجع به بهاءالله واعمال و افعال او و پیروانش دربغداد که مناسب مقصود کنونی ما است عباراتی دارد که در اینجا آنها را به عرض قارئین محترم می رسانیم:

در صفحه ۱۲ درمقام ریاست طلبی بهاءالله و تهیه اسباب وعوامل آن چنین می نویسد: « رابعاً جمع آوری بعضی از قلاش و اوباش های ولایات ایران و جسته گریخت های آن سامان را که در هیچ زمان به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده جز آدم کشی کاری نیافته و به غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته با آن ادعای حسینی کردن اشرار شمر کردار را به دور خود جمع نمودند . از هر نفسی که غیر از رضای خاطر ایشان نفسی برآمد کوبیدند و از هر حلقی که به غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد بریدند و هر دلی که سوای محبت ایشان بود شکافتند اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذکور شد  از خوف آن جلّادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف وبرخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند . سید اسمعیل اصفهانی را سربریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند میرزا رضای خالو حاجی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند. و غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آنان را به دجله انداختند و بعضی را روز روشن درمیان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند. چنانچه بعضی از مؤمنین و معتقدین را این حرکات فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید به واسطه این افعال زشت و خلاف کاری ها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاء نموده در محافل می خواندند و می خندیدند:

اگر حسینعلی مظهر حسین علی است    هزار رحمت حق بـه روان پاک یـزید.
و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم » انتهی.

در ادامه بحث هفته گذشته مطرح شود

ایقان ص ۵۱ :

در این ایّام که بحمداللّه سطوت الهی چنان غلبه فرموده که جرئت تکلّم ندارند و اگر یکی از اصحاب حقّ را که صد هزار جان به دل و جان رایگان در ره دوست ایثار می نماید ملاقات نمایند از خوف اظهار ایمان می کنند و چون خلوت می کنند به سبّ و لعن مشغول می شوند.

تذکر :

الف ) چنانچه مشاهده می شود جناب بهاء الله در متن اعتراف می کنند که بابیان آنچنان خشن رفتار می کردند که مردم از روی ترس در برابر ایشان اظهار بابیت می کردند و این تایید خشونت بابیه توسط جناب بهاء الله می باشد

ب ) تایید این خصلت توسط جناب بهاء الله و عنوان این مطلب که دلیل حقانیت باب این است که همه از بابی ها می ترسند و چون می ترسند پس بر حق هستند بی پایه بودن این آیین را می رساند

ج ) مدرک فوق روشن ترین دلیل بر تایید خشونت بابیه توسط جناب بهاء الله می باشد

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

کلمات عمّه عبدالبهاء در رساله «تنبیه النائمین». توضیح و شرح نگارش این رساله این است که:
بهاءالله خواهری داشته ناتنی (یعنی از مادر جدا) به نام «عزّیه» و این خواهر بعد از قتل سید باب تبعیت و پیروی میرزا یحیی صبح ازل را که جانشین مسلّم و مصدر قطعی امور بابیه بود می نموده است . عبدالبهاء از عکا نامه ای می نویسد و او را به پیروی پدرش بهاءالله دعوت می کند و این نامه درنزد بهائیان معروف است به «لوح عمه» و این لوح در مجلد دوم مکاتیب عبدالبهاء از صفحه ۱۶۲ تا صفحه ۱۸۶ مندرج  و مطبوع است . سپس عمه خانم در جواب او نامه مفصّله می نویسد که به نام «تنبیه النائمین» نامیده شده و اخیراً حضرات بابیه در ۱۴۱ صفحه به طبع رسانیده و منتشرنموده اند. و این رساله حاوی نکات جال توجهی است که مطالعه اش برای محققین بسیار مفید است . از جمله راجع به بهاءالله واعمال و افعال او و پیروانش دربغداد که مناسب مقصود کنونی ما است عباراتی دارد که در اینجا آنها را به عرض قارئین محترم می رسانیم:

در صفحه ۳۱ می گوید: « جناب ابوی ( یعنی بهاءالله ) کاری که کردند به خلاف دَیدَن و مشی انبیاء و حکم خدا که فرموده « و قولوا قولاً لیناً » اشراری که خود را منسوب به این طایفه کرده و بی دین و لامذهب صرف بوده چون سید ببر کاشی و شاه میرزای کاشی اغوا نموده علاوه بر قتل آن مظلومین که از مؤمنین بیان شهید کردند اراده به قتل ملاآقای دربندی کرده که او را کشته و اموال او را ببرند. و این حرکت زشت چون تیرانداختن به شاه ایران سبب اختلال حال واغتشاش امر قاطبه بهایین و اسباب تحیّر بلکه موجب تنفّر اغلبی از علمای بزرگ گردیده که کسی را که برهانی باهر و بیّنه ای بیّن در دست است شایسته نیست که فساد و فتنه آغازد و خود را مورد توبیخ عارف و عامی سازد. » انتهی.

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

در صفحه ۳۶ می گوید : « این که نوشته اید مقامات هر نفوسی از روش وسلوک او واضح و مشهود گردد روش و سلوکی که عند الله مرضیّ و محبوب باشد ندانستم که کدام بود معارضه با نقطه بیان و مخالفت با کتاب و سنت و حکم به قتل جمعی از ادلّاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره در عکا و درکربلا چون جناب ملا رجبعلی قهیر و برادرش و در کاظمین مثل میرزا بزرگ کرمانشاهی و در عکا جمعی از مؤمنین دیگر… احدی احدی را نباید محزون نماید چه جای آن  که با کمال قساوت قلب حکم به قتل چنین بزرگواران نماید من قتل نفساً متعمّداً فجزائه جهنم به گمان این که به واسطه قتل این نفوس مقدسه انوار الهی خاموش و عهدی که بسته اند فراموش خواهد شد . روش و سلوکی غیر از عوام فریفتن و خواص کشتن و انکارحق کردن و دعوی ناحق نمودن و تصدیق افعال حروف نفی کردن و انکارمعاد وجزا نمودن و ابوحنیفه را بر حضرت صادق علیه السلام که قوام مذهب اسلام به وجود آن بزرگوار بود رجحان دادن و «جعفر کذّاب» را «جعفر صادق» خواندن و ابواب نوّاب اربعه مخصوصاً جناب حسین بن روح را طعن و بدگفتن و شرب دخان و فتوی به ملاهی و مناهی دادن و صراحتاً دروغ گفتن و تهمت زدن و افتراء بستن و اسمش را «پلتیک الهی» گذاردن و نسبت کذب به نقطه بیان دادن سلوک و روشی دیگر دیده و شنیده نشده اگر این گونه اطوار و افعال دَیدَن و روش انبیاء و سفرای الهی است پس علی الاسلام السلام».
فعلاً نقل همین سه مورد از رساله عمّه برای مقصود ما کافی است و به خوبی دلالت می کند بر این که بابیان بغداد چگونه مردمان اوباش قلاش خونخوار آدم کشی بوده اند. حال برای تأیید گفتار عمه شاهد از کلام خود عبدالبهاء بلکه از پدرش بهاءالله هم می ‌آوریم تا محققین یقین کنند که کلمات عمّه صحیح است.

جمله  «پلتیک الهی ” حاکی از  جمله رعایت حکمت است که آنچنان این مطلب شور شده که عزیه خانم در جمله ای رسا این را مطرح کرده است

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

تنبیه النائمین ص ۵ و ۶ :  «از همان وقت ایشان را سودای جهان گیری در دل وهوای گردون سریری در سربود. گمانش این که اگر به شاه ایران زیانی رساند زمانه او را به سریر سلطنت می نشاند. محمدصادق تبریزی راکه از مؤمنین بیان بود…در این مطلب تحریص و تحریض بلیغ نموده به این عنوان که حضرت ثمره* ارواحنا فداه در اجرای این قضیه مایل و مقرند و در انجام این مرام همراه و مصر و حال آن که کذب محض و افترای صرف بوده است … و شد آنچه شد.»        *منظور یحیی صبح ازل

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

تنبیه النائمین ص ۵ و ۶ (درمورد میرزا حسینعلی) : «همیشه بذرخیال و ریاست و هوای سلطنت در اراضی دماغ و دل می کاشتند … گمانش این که اگر به شاه ایران زیانی رساند زمانه او را به سریر سلطنت می نشاند … تا این که بعـد از چندی کریم خان مافی را که از زمره اصحاب و نمره احباب بودنـد خواستند و ایـن مطلب را با او در میان آورده و او را بر تشویق بلیغ وتأکیدی اکید در انجام این مرام نموده ، پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر و پیشدو خودرا به کریم خان مافی داده و او را برای انجام کار نافرجام مأمور نمودند.»

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

تصویر اول :

۱۳ – جلسه دوم  شماره ۷ :

چند جمله هم از منتقد خانگی جناب بهاء الله در مورد رفتارهای خشونت آمیز وی از خواهر ایشان جناب عزیه خانم بشنویم که “” اهل البیت ادری بما فی البیت”” البته در این جملات قصد ما بررسی نظر خواهر ایشان است و لو این فقرات برای احباء حجت نیست ولی برای سایرین خالی از لطف نخواهد بود :

تنبیه النائمین ص ۶ و ۷

تصویر دوم :

تصویر سوم :

متن کامل چگونگی مهندسی داستان رمی شاه و ترور ناصر الدین شاه از زبان عزیه خانم

مدارکی که دلالت می کند جناب بهاء الله در حرکتهای تروریستی بابیه نقش بسزائی داشته ولی در مواقعی که شرایط اقتضاء می کرد همان اقداماتی  که قبلا موجب افتخارش بود و با افتخار از آن یاد می کرد موجب خفت گردید و از آنها توبه نموده است

مورد اول : واقعه مهندسی قلعه طبرسی  : احباء لطفا تصمیم بگیرند نظر نهائی خویش را ارائه کنند واقعه قلعه طبرسی و حضور در آن موجب عزت بود یا خفت

مدرکی که دلالت بر عذر خواهی جناب بهاء الله از حضور در واقعه قلعه طبرسی داشت :

رساله ابن الذئب ص ۶۵ – ۶۶ :

این مظلوم در لیالی و ایّام بتألیف قلوب و تهذیب نفوس مشغول * امورات واقعه در ایران در سنین اوّلیّه فی الحقیقه سبب حزن مقرّبین و مخلصین بوده و در هر سنه قتل و غارت و تاراج و سفک دماء موجود * یک سنه در زنجان ظاهر شد آنچه که سبب فزع اکبر بود و همچنین یک سنه در نیریز و سنه دیگر در طبرسی تا آنکه واقعه ارض طا واقع و از آن ببعد این مظلوم باعانت حقّ جلّ جلاله این حزب مظلوم را بما ینبغی آگاه نمود کلّ از ما عندهم و ما عند القوم مقدّس و بما عند اللّه متشبّث و ناظر * حال باید حضرت سلطان حفظه اللّه تعالی بعنایت و شفقت با این حزب رفتار فرمایند و این مظلوم امام کعبه الهی عهد مینماید از این حزب جز صداقت  و امانت امری ظاهر نشود که مغایر رأی جهان آرای حضرت سلطانی باشد * هر ملّتی باید مقام سلطانش را ملاحظه نماید و در آن خاضع باشد و بامرش عامل و بحکمش متمسّک * سلاطین مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند * این مظلوم با احدی مداهنه ننموده کلّ بر این فقره شاهد و گواهند * و لکن ملاحظه شئون سلاطین من عند اللّه بوده و از کلمات انبیاء و اولیاء واضح و معلوم * خدمت حضرت روح علیه السّلام عرض نمودند *  )یا روحَ اللّهِ أ یجوز أن تُعطی جزیهٌ لقیصر أم لا؟  قال بلی ما لقیصر لقیصر و ما للّه للّه ) منع نفرمودند و این دو کلمه یکی است نزد متبصّرین چه که ما لقیصر اگر من عند اللّه نبود نهی میفرمودند * و همچنین در آیه مبارکه ( أطیعوا اللّهَ و أطیعوا الرّسولَ و أُولی الأَمر منکم ) * مقصود از این اولو الامر در مقام اوّل و رتبه اولی ائمّه صلوات اللّه علیهم بوده و هستند ایشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حکم الهی و در رتبه ثانی و مقام ثانی ملوک و سلاطین بوده‌اند

دقت شود :

جناب بهاء الله در این فقرات از ناصر الدین شاه بابت چهار واقعه رخ داده توسط بابیه عذر خواهی می کند :

۱ – واقعه ترور شاه یا همان رمی شاه

۲ – واقعه جنگ زنجان

۳ – واقعه جنگ نیریز

۴ – واقعه جنگ قلعه طبرسی

جالب است که در نص فوق این خوی درندگی بابیه توسط جناب بهاء الله ضمن این جمله تایید می شود و تمام چهار واقعه فوق تحت همین تعالیم باب و ترویج جملات اینچنینی جناب بهاء الله رخ داده ولی بقول عزیه خانم جناب بهاء الله معتقد به تاکتیک پلتیک الهی است و در این جملات قصد رعایت حکمت کردن با پادشاه ایران را دارد پس از مدرک واضح فوق این مسئله هویداست که هر چهار واقعه مورد نفی و بی جا بودن جناب بهاء الله می باشد

علی رغم تبری از چهار واقعه فوق دلائلی وجود دارد که خود جناب بهاء الله یکی از آتش بیارهای معرکه فوق یعنی جنگ قلعه طبرسی بوده است به مطلب زیر توجه کنید :

کتاب حضرت باب ص ۴۵۱

تصویر چهارم :

چنانچه مشاهده خواهید کرد حضرت بهاء الله برای بار دوم در حال کمک رسانی به اصحاب قلعه دستگیر می شود :

تصویر پنجم :

ص ۴۴۲ حضرت باب

چنانچه ملاحظه می شود حضور در قلعه مشخص نشد که صحیح بود و جناب  بهاء الله باید تکلیف پیروان خویش را روشن کند که این چهار واقعه خوب بود یا بد و این جمله جناب بهاء الله اگر صحیح است که خطاب به ناصر الدین شاه می گوید :

“” از آن ببعد این مظلوم باعانت حقّ جلّ جلاله این حزب مظلوم را بما ینبغی آگاه نمود کلّ از ما عندهم و ما عند القوم مقدّس و بما عند اللّه متشبّث و ناظر * حال باید حضرت سلطان حفظه اللّه تعالی بعنایت و شفقت با این حزب رفتار فرمایند “”

لطفا جناب بهاء الله بفرمایند که این حزب را که می فرماید ” بما ینبغی آگاه نمود “” چه نکته ای را به این حزب گوش زد کرد و چه نکته ای را این حزب متوجه نبودند و جناب بهاء الله ایشان را نسبت به آن روشن نموده است

اگر دقت شود جناب بهاء الله برای ناصر الدین شاه مقام اولو الامری قائل است و تحقق این چهار واقعه یعنی

۱ – واقعه ترور شاه یا همان رمی شاه

۲ – واقعه جنگ زنجان

۳ – واقعه جنگ نیریز

۴ – واقعه جنگ قلعه طبرسی

باعث کدورت ناصر الدین شاه شده و تمام سعی جناب بهاء الله در جهت رفع سوء تفاهم این چهار واقعه است حال باید پرسید جناب بهاء الله به ناصر الدین شاه بقول خواهر خویش عزیه خانوم قصد پلتیک زدن الهی دارد یا داستان چیز دیگری است ؟؟؟ و خلاصه نفهمیدیم ماجرای قلعه خوب بود یا بد

با توجه به اینکه به صراحت جناب بهاء الله از چها واقعه فوق از ناصر الدین شاه که بنا به اعتقاد جناب بهاء الله وی در هنگام نوشتن این سطور اولو الامر خویش قلمداد کرده که اطاعتش واجب بوده عذر خواهی می کند اما تعجب است که سالها بعد نوه گرامی همین بزرگوار به نیکی از وقایع فوق یاد می کنند چنانچه می فرماید :

لازم به ذکر است که :

بابیان در قلعه نبودند که به ایشان حمله شد بلکه از خراسان حرکت کردند بسوی عراق تا قیام را از آنجا شروع کنند و در میان راه یار و تدارک آماده کنند که این حرکت عمومی در ایران در میانه را ه با توجه به آموزه های تفسیر سوره یوسف که دستور داده بود اشتروا الاسلحه همه باید تدارک خرید اسلحه کنند و آماده باشند و سایر فرامین جنگی دیگر در این تفسیر قیوم الاسماء قوای دولتی تحمل این حرکت مسلحانه در حوزه خویش را نکرد و با آنها درگیر شدند و ایشان در  قلعه پس از این واقعه سنگر گرفتند و زمین گیر شدند و الا ایشان در قلعه مشغول زندگی نبودند تا قوای دولتی بی دلیل به ایشان حمله کنند

قرن بدیع ، ج ۱ ص ۱۴۷ (در توصیف تفسیر سوره یوسف)
«همین سفر جلیل بود که تلاوت صفحه ای از آن روح جناب حجت راتسخیر نمود و شعله عشق و انقطاع در قلوب مدافعین قلعه طبرسی برافروخت و قهرمانان تبریز وزنجان را به ورود درمیدان جانبازی و فدا مبعوث کرد.»

چنانچه ملاحظه می شود وقایع فوق مورد تقدیر جناب شوقی قرار می گیرد و جالبتر آنکه رابطه مستقیم بین آموزه های تفسیر سوره یوسف و وقایع فوق بر قرار می کند و در این میان برای فرد بصیری که به این تفسیر آشناست روشن می گردد که آموزه های تفسیر سوره یوسف موجب این تحرکات نظامی گردیده است و یکصد سال بعد از این واقعه بالیدن به آموزه هائی که موجب لعن و نفرین پدر بزرگ خویش جناب عبد البهاء بوده چه معنائی دارد الله اعلم ظاهرا جناب شوقی این جمله عبد البهاء را فراموش کرده اند که می گوید :

مکاتبب ، ج ۲ ، ص ۲۶۶ «و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق وهدم بقاع و قتل عام الامن آمن و صدق بود، اما در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع و شریعت الله رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل وصداقت وامانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسان است.»

در پایان خلاصه متوجه نشدیم که این چهار واقعه یعنی :

۱ – واقعه ترور شاه یا همان رمی شاه

۲ – واقعه جنگ زنجان

۳ – واقعه جنگ نیریز

۴ – واقعه جنگ قلعه طبرسی

خوب بود یا بد و به آن باید افتخار کرد و یا بابت آن باید عذر تقسیر به پیشگاه ناصر الدین شاه برد ؟؟

البته این جمله را هم فراموش نکنیم که :

بدیع ص ۱۲۶ – «تناقض را در ساحت مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود.»

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.