تعارض آموزه های بهایی با ماده اول قانون حقوق بشر

بررسی صدها سند در تعارض نصوص امری با قوانین حقوق بشر

 

بررسی صدها سند در تعارض نصوص امری با قوانین حقوق بشر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در ادامه میزان حکمت است یا صداقت

 

چکیده :

مقدمه اول :

موضع ما مسلمین در برابر حقوق بشر :

مقدمه دوم :

نصوصی دال بر این مطلب :

بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله  اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است در این مورد به نصوصی و اوامر منابع امری پرداخته می شود تا اهمیت اطاعت از نصوص برای همگان روشن گردد

 

تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند.

 

عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند.

مقدمه  سوم

سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند

 

 

چالش های فرا  روی احکام بهائیت و حقوق بشر

در ادامه میزان حکمت است یا صداقت

بهائیان به گونه ای از حقوق بشر دفاع می کنند که گوئی خود نگارنده آن بودند ولی پس از بررسی مشاهده می شود که بند بند حقوق بشر با قوانین و احکام بهائیان در تعارض است لذا در این راستا به موضوع تعارضات حقوق بشر و بهائیت می پرازیم

 

مقدمه اول :

موضع ما مسلمین در برابر حقوق بشر :

هر معاهده ای که خلاف شرع مقدس اسلام نباشد و مسلمین پیمان ببندند به نص صریح آیه قرآن “المائده : ۱ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود ” باید به آن ملتزم باشند و این شامل معاهده حقوق بشر نیز می شود لذا در بحث حقوق بشر دو عنصر باید مورد دقت قرار گیرد اول خلاف مشیت الهی نباشد و ثانیا در صورت شرط اول مسلمین مختارند که معاهده فوق را قبول یا رد نمایند البته در صورت قبول باید به مفاد آن به نص صریح آیه قرآن پایبند باشند

مقدمه دوم :

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است در این مورد به نصوصی و اوامر منابع امری پرداخته می شود تا اهمیت اطاعت از نصوص برای همگان روشن گردد

تذکر آخر هر نصی مضمون جمله فوق باید تکرار شود

وجوب اطاعت از اوامر و نواهی بهاء الله و محافل ووو :

 

مورد اول :

اگر به نصوص عمل نشود کلیه اعمال و عبادات و کارهای خوب بی ثمر خواهد بود

و در لوح فریدون میفرمایند  قوله تعالی: “بنام گوینده توانا ای فریدون الحمدللّه از فضل ابهی به بحر ایمان فائز شدی و بافق اعلی توجّه نمودی ولکن محک الهی لم‌یزل و لایزال ما بین عباد بوده و واهد بود  و همچنین میزان الهی در کلّ حین مشهود است باید در کلّ احیان بحقّ جلّ و عزّ پناه برد و وفیق خواست تا مؤیدّ شود باستقامت بر آنچه ادراک نموده و عمل بآنچه در کتاب الهی نازل شده اگر نفسی در جمیع عمر بعبادت مشغول شود و از صفاتیکه سبب ارتفاع امراللّه است محروم ماند آن عبادت حاصل نداردو ثمری نخواهد بخشید”  ص ۴

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد دوم :

چنانچه از نصوص زیر مستفاد می شود :

۱ ) اگر به اوامر الهی عمل نکنیم از گمراهان خواهیم بود

۲ ) اوامر بهاء الله چراغهای عنایت و کلید رحمت حقند لذا باید اطاعت کرد

۳ ) لزوم اطاعت از اوامر نازله در کتب

۴ ) عدم عمل به آنچه از قلم اعلی نازل شده موجب عدم اتمام ایمان و عرفان به خداوند است

 

گنجینه حدود و احکام : ص ۵ و ۶

و در کتاب اقدس نازل قوله تعالی: “انّ الّذین نَکَثوا (١) عهد اللّه فی اوامره و نکصوا (٢) علی عقابهم أولئِکَ من اهل الضّلال لدی الغنیّ المتعال (بند ٢) یا ملأ الأرض اعلَموا انّ اوامری سُرُج (٣) عِنایتی بین عبادی و مفاتیحُ رحمتی لبریّتی کذلک نُزّل الأمرُ من سَمآءِ مشیّهِ ربّکم مالِکِ

(١) نکث: عهد شکنی

(٢) نکص: مراجعت برگشتن بحال اوّل

(٣) سرج: جمع سراج بمعنی چراغها- الأدیان.

(بند ٣) لو یجدُ احدٌ حلاوَهَ البیانِ الّذی ظهر من فمِ مشیّهِ الرحمن لَیُنْفِق ما عندَه و لو یکونُ خزائنَ الأرض کُلَّها لِیُثبِتَ امراً من اوامرهِ المُشرِقهِ من افق العِنایه و الألطاف. (بند ٣) و در لوح دیگر که به بیان مبارک “جمیع را بحکمت امر نمودیم” شروع شده میفرمایند قوله تعالی: “بعد از عرفان مشرق وحی دو امر لازم یکی استقامت و دیگری اِتِّباع اوامر اللّه که در کتاب نازل شده طوبی للفائزین.”و در لوح تجلّیات نازل قوله تعالی: ” تجلّی اوّل …. ایمان باللّه و عرفان او تمام نشود مگر بتصدیق آنچه از او ظاهر شده و همچنین عمل بآنچه امر فرموده و در کتاب از قلم اعلی نازل گشته”

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد سوم :

چنانچه از مطالب زیر استفاده می شود :

۱ ) عدم اطاعت از محفل موجب سلب حقّ انتخاب در جامعه و عضویّت محافل روحانیّه می شود

۲ ) وجوب اطاعت از محفل

حضرت ولیّ ‏امراللّه ارواحنا لعواطفه الفداء در توقیع محفل مقدّس روحانی ملّی بهائیان ایران میفرمایند قوله العزیز:

“نفوسیکه اطاعت اوامر محفل را ننمایند و با وجود تذکّرات و انذارات (١) متتابعه (٢) تمرّد و مخالفت نمایند از حقّ انتخاب در جامعه و عضویّت محافل روحانیّه هر دو محروم ..”

و در لوح شهید بن شهید از قلم مبارک مرکز میثاق جلّ ثنائه نازل قوله جلّ ثنائه:

“آنچه مجلس شور قرار در آن خصوص و خصوصات دیگر بدهند کلّ باید بدون توقّف اطاعت نمایند.”

حضرت عبدالبهاء در لوح علی قبل اکبر میفرمایند قوله الأحلی:

“باری آنچه را محفل روحانی مصلحت بدانند اگر بمن تکلیف کنند من مجری میدارم ابداً توقّف ننمایم.”

و حضرت ولیّ ‏امراللّه جلّت قدرته میفرمایند قوله الأحلی:

—————-

(١) انذارات: تحذیر کردن و ترسانیدن (٢) متتابعه: پی در پی

 

“یاران باید اعضای محفل خویشرا در تمام امور نمایندگان خویش دانند و امنای (١) الهی محسوب نمایند. هر حکمی را محفل صادر نماید بدل و جان اجرا نمایند و در تألیف (٢) قلوب و رفع اختلاف و تبدیل برودت و خمودت (٣) بانجذاب و اشتعال اعضای محفل را مساعده تامّ و معاونت قلبی نمایند.”

بیانات مبارکه در اینخصوص بسیار و برای مزید اطّلاع بالواح و آثار مبارکه مراجعه شود.

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد چهارم :

لزوم اطاعت از اوامر بهاء الله زیرا : آثار عدم اطاعت اوامر بهاء الله این است که : نپرداختن حقوق الله موجب از بیگانگان محسوب شدن است

 

فصل چهارم – در اینکه ادای حقوق اللّه سبب برکت و وسعت و ثبوت و استقامت است.

در لوح آقا محمّد کریم از قلم جمال قدم جلّ جلاله نازل قوله تعالی:

“امر حقوق بسیار عظیم است. سبب و علّت برکت و نعمت و رفعت و عزّت بوده و هست.” ص ۹۹

 

حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح احبّای همدان میفرمایند قوله العزیز:

“ای یاران ربّانی من، این یقین و مسلّم است که حضرت بیچون در جمیع شئون بغنای مطلق موصوف و برحمت واسعه مشهور و بفیض ابدی مألوف و بعطاء عالم وجود معروف ولی نظر بحکمت بالغه و امتحانات خارقه تا آشنا از بیگانه امتیاز یابد حقوق بر عباد خویش واجب و مفروض فرمود. نفوسیکه اطاعت این امر مبرم نمودند ببرکت آسمانی موفّق و در دو جهان روی روشن و مشام از نسیم عنایت معطّر کردند. از جمله حکمتهای بالغه اینکه اعطای حقوق سبب ثبوت و رسوخ نفوس گردد و نتایج عظیمه بارواح و قلوب بخشد و در موارد خیریّه مصرف گردد.” ص ۹۹ – ۱۰۰

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد پنجم :

 

باید از اوامر بهاء الله پیروی کرد و الا : آثار عدم اطاعت اوامر بهاء الله : نپرداختن حقوق الله موجب تسلط اغیار بر اموال متوفی می شود

بیانات مبارکه در اینخصوص بسیار است و خاتمه را بنگارش آیاتی چند که از سماء مشیّت جمال قدم جلّ جلاله نازل شده اختصاص میدهد. از جمله در لوح علی قبل نبیل که آغازش “سبحان من انار افق العالم” است میفرمایند. “از جمله حقوق اللّه نازل و اگر ناس بادای آن موفّق شوند البتّه حقّ جلّ و عزّ برکت عنایت فرماید و هم آن مال نصیب خود آن شخص و ذرّیّه او شود. چنانچه مشاهده مینمائی اکثری از اموال ناس نصیب ایشان نشده و نمیشود و اغیار را حقّ بر آن مسلّط میفرماید و یا وُرّاثی که اغیار بر ایشان ترجیح دارد. حکمت بالغه الهی فوق ذکر و بیان است انّ النّاس یشهدون ثمَّ یُنکِرون و یعرفون ثمَّ یجهلون.” ص ۱۰۲

و نیز در لوح سمندر نازل قوله تعالی:  “یا سمندر چه مقدار از نفوس که بکمال سعی و اجتهاد مشتی از زخارف جمع مینمایند و کمال فرح و شادی را از جمع آن دارند ولکن در باطن از قلم اعلی بدیگران محوّل شده یعنی نصیب خود ایشان نیست بسا میشود که باعدای آن نفوس میرسد اعاذنا اللّه ص ۱۰۳

و در ضمن همین لوح است که میفرمایند قوله العزیز: “سبحان اللّه  اغنیای احبّاء همّتی ننمایند و خدمتی نکنند از بس تعلّق باین اموال دنیا دارند ولی بالتّصادف بعد از وفات اموالشان در دست دشمنان آنان افتد. میخورند و بقول عوام فاتحه میخوانند.” ص ۱۰۴

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد ششم

این حکم یعنی هر کس به یک حکم از احکام بیت العدل اعتراض داشته باشد و از این تصمیمش عدول نکند از ناقضین است یعنی در صورت عدم تقلید از نظرات بیت العدل تحت عنوان ناقض با او برخورد می شود و آثار حقوقی آن بر وی مترتب می شود اینکه از تقلید بدتر شد

 

٩- متجاوزین از اوامر و قوانین بیت عدل عمومی مظهر نفاق و در جرگه معرضین از درگاه الهی محسوبند. ص ۲۱۸

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد هفتم

بهائیان موظف به اطاعت از فرامین بیت العدل هستند و همچنین رسالت بهائیان برگرداندن مردم از تقلید روحانیت شیعه به روحانیت بهائی است

فصل سوّم – در مقصود از حکمت که در الواح مبارکه نازل شده

جمالقدم جلّ جلاله در لوح جوان روحانی درخشی میفرمایند قوله تعالی: “انّا نوصیکم بالحکمه حکمت اعمال و افعالی است که سبب آگاهی غافلهای عالم است و همچنین تقرّب ایشان است بحزب اللّه. عباد بیچاره را ارباب عمائم باوهام تربیت نموده‌اند باید حکمای ارض بکمال رأفت و محبّت عباد را بشریعت اللّه و مشرق عنایتش دعوت نمایند.” ص ۲۶۰

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

مورد هشتم :

وجوب اطاعت از ظاهر کلمات بهاء الله :

باب پنجاه و چهارم

در نهی از تأویل کلمات الهیّه

در کتاب مستطاب اقدس میفرمایند قوله تعالی: “انّ الّذی یُأَوِّلُ ما نُزِّلَ من سمآء الوحی و یُخْرِجُهُ عن الظّاهر انّه مِمَّن حَرَّفَ کلمهَ اللّهِ العلیا و کان من الأخسرین فی کتاب مبین.” (بند  ۱۰۵) گنجینه حدود و احکام ص ٣۴٠

و در لوحی میفرمایند قوله تعالی:

“کلمه الهیّه را تأویل مکنید و از ظاهر آن محجوب ممانید چه که احدی بر تأویل مطّلع نه الّا اللّه

و نفوسیکه از ظاهر کلمات غافلند و مدّعی عرفان معانی باطنیّه، قسم باسم اعظم که آن نفوس

کاذب بوده و خواهند بود. طوبی از برای نفوسیکه ظاهر را عامل و باطن را آملند …”

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

جلسه دوم : ۵

 

و در لوح دیگر میفرمایند قوله تعالی: “هذا ما نطق به لسان العظمه مقصود از تأویل اینکه از ظاهر خود را محروم ننمایند و از مقصود محتجب نمانند. مثلاً اگر از سماء مشیّت فاغسلوا وجوهکم نازل شود تأویل ننمایند که مقصود از غسل، غسل وجه باطن است و باید بِآبِ عرفان او را غسل داد و طاهر نمود و امثال آن …. آیاتیکه در اوامر و نواهی الهی است مثل عبادات و دیات و جنایات و امثال آن مقصود عمل بظاهر آیات بوده و خواهد بود.” (اقتدارات صفحه ٢٧٩)

و در لوح ق ک د (١) نازل قوله تعالی:

“باید بکمال استقامت بر امرالله قیام نمائید و بآنچه نازل شده بر حسب ظاهر عامل شوید.”

حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه میفرمایند قوله العزیز:

“از جمله وصایای حتمیّه و نصایح صریحه اسم اعظم این است که ابواب تأویل را مسدود نمائید

و بصریح کتاب یعنی بمعنی لغوی مصطلح قوم تمسّک جوئید …..”

————–

(١) مقصود از ق قزوین  و از ک و د کدخدا یعنی مرحوم آقا محمّد علی کدخدای قزوینی است. ص ۳۴۰ و ۳۴۱

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد نهم

 

مخالف اوامر بهاء الله اهل ظلال و گمراهی است و لو عامل تمام کارهای خیر باشد  :

انّ اوّل ما کتب اللّه علی العباد عرفان  مشرق وحیه و مطلع امره الّذی کان مقام نفسه فی عالم الامر و الخلق من فاز به قد فاز بکلّ الخیر و الّذی منع انّه من اهل الضّلال ولو یأتی بکلّ الاعمال الاعمال * اذا فزتم بهذا المقام الاسنی و الافق الاعلی ینبغی لکلّ نفس ان یتّبع ما امر به من لدی المقصود لانّهما معاً لا یقبل احدهما دون الاخر هذا ما حکم به مطلع الالهام ص ۱

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد دهم

حدود الهی  ( لذا اصل رعایت کلمات الهی است یعنی سخنان بهاء الله نه سخنان بشری یعنی حقوق بشر ) سبب نظم عالم و امم است و غفلت از آن باعث همج رعاع شدن است

انّ الّذین اوتوا بصآئر من اللّه یرون حدود اللّه السّبب الاعظم لنظم العالم و حفظ الامم و الّذی غفل انّه من همج رعاع* انّا امرناکم بکسر حدودات النّفس و الهوی لا ما رقم من القلم الاعلی  انّه لروح الحیوان لمن فی الامکان * قد ماجت بحور الحکمه و البیان بما هاجت نسمه الرّحمن اغتنموا یا اولی       الالباب * انّ الّذین نکثوا عهد اللّه فی اوامره و نکصوا علی اعقابهم اولئک من اهل الضّلال لدی الغنیّ        المتعال  ص ۳ – ۴

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد یازدهم

 

چماق قدرت حب لجمالی عبادت بکنید اصلا حب لجمالی از روی قدرت – بسیاری از مواقع که بعضی احکام را  عفی زده با این حب لجمالی سازگاری ندارد

قد تکلّم لسان قدرتی فی جبروت عظمتی مخاطباً لبریّتی ان اعملوا حدودی حبّاً لجمالی طوبی لحبیب وجد عرف المحبوب من هذه الکلمه الّتی فاحت منها نفحات الفضل علی شأن لا توصف بالاذکار

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

مورد دوازدهم

 

امر به اطاعت از اوامر الهی و بی اعتباری قوانین دنیوی – باطل دانستن صریح قانون حقوق بشر

 

هذه حدود اللّه الّتی رقمت من القلم الاعلی فی الزّبر و الالواح * تمسّکوا باوامراللّه و احکامه و لا تکونوا من الّذین اخذوا اصول انفسهم و نبذوا اصول اللّه ورآئهم بما اتّبعوا الظّنون و الاوهام ص ۱۷ – ۱۸

لذا بهائیان باید اعتراف کنند با توجه به اینکه اطاعت از نصوص و فرامین بهاء الله و بیانات عبد البهاء در مقام تبین و اوامر بیت العدل در غیر نصوص بهاء الله اولا و بالذات واجب است و اطاعت از سایر فرمانها امری ثانوی و از روی مماشات و اضطرار است و این با روح حقوق بشر که بر خواسته از روحیه سکولاری ان است ناسازگار است

 

نتیجه اول اینکه : برای بهائیان اصل اجرای حدود الهی یعنی اوامر بهاء الله است و منکرین این مقام و ما بقی اصالت تبعی دارد نه اولی

۱ – اگر به نصوص عمل نشود کلیه اعمال و عبادات و کارهای خوب بی ثمر خواهد بود

۲ –  اگر به اوامر الهی عمل نکنیم از گمراهان خواهیم بود

۳ –  اوامر بهاء الله چراغهای عنایت و کلید رحمت حقند لذا باید اطاعت کرد

۴ –  لزوم اطاعت از اوامر نازله در کتب

۵ –  عدم عمل به آنچه از قلم اعلی نازل شده موجب عدم اتمام ایمان و عرفان به خداوند است

 

۶ –  عدم اطاعت از محفل موجب سلب حقّ انتخاب در جامعه و عضویّت محافل روحانیّه می شود

۷ –  وجوب اطاعت از محفل

۸ – آثار عدم اطاعت اوامر بهاء الله : نپرداختن حقوق الله موجب از بیگانگان محسوب شدن است

۹ – آثار عدم اطاعت اوامر بهاء الله : نپرداختن حقوق الله موجب تسلط اغیار بر اموال متوفی می شود

۱۰ – نتیجه : این حکم یعنی هر کس به یک حکم از احکام بیت العدل اعتراض داشته باشد و از این تصمیمش عدول نکند از ناقضین است یعنی در صورت عدم تقلید از نظرات بیت العدل تحت عنوان ناقض با او برخورد می شود و آثار حقوقی آن بر وی مترتب می شود اینکه از تقلید بدتر شد

۱۱ –  رسالت بهائیان برگرداندن مردم از تقلید روحانیت شیعه به روحانیت بهائی است

۱۲ – مخالف اوامر بهاء الله اهل ظلال و گمراهی است و لو عامل تمام کارهای خیر باشد

۱۳ – حدود الهی سبب نظم عالم و امم است و غفلت از آن باعث همج رعاع شدن است

۱۴ – چماق قدرت حب لجمالی عبادت بکنید اصلا حب لجمالی از روی قدرت – بسیاری از مواقع که بعضی احکام را  عفی زده با این حب لجمالی سازگاری ندارد

۱۵ – امر به اطاعت از اوامر الهی و بی اعتباری قوانین دنیوی – باطل دانستن صریح قانون حقوق بشر

 

نتیجه  اینکه :

از دیدگاه بهائیان هر بندی از بند های حقوق بشر مخالف با نصوص امری باشد بی ارزش است اما با توجه به اصل تدریجی بودن تبلیغ و جواز مماشات با غیر بهائیان بشکل مصلحتی مطالب خلاف اوامر امری را تحمل می کنند اما جهت گیری حرکت در راستای جایگزین کردن اوامر و نواهی امری می باشد

 

موارد تعارض حقوق بشر با اوامر و نواهی امری

تذکر :

مخاطبین محترم دقت داشته باشند که  تدوین کننده های حقوق بشر گرایش مذهبی خاصی نداشته بلکه مبنا و دیدگاه سکولار بودن است

 

  • ماده ی ۱

تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند .

چالشهای ماده یک با آموزه های بهائی:

یک : ” تمام ابنای بشر آزاد زاده شده ”

بنا بر آموزه های اسلام و بهائیت تمام افراد بشر بر مبنای فطرت خدا جوی آفریده شده اند و این مطلب مورد تایید هم بهائیان هم مسلمین است که :

َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى‏ الْفِطْرَه  – الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص: ۱۳

حضرت عبدالبهاء  : و کلّ مولود یولد علی فطره الاسلام و انّما ابواه یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه این حدیث برهان واضح بر طهارت فطرت در بدء ایجاد است -: مائده آسمانى جلد ۲ – ص ۱۰۶

 

لذا باید دقت داشت که از دیدگاه نگارندگان حقوق بشر تولد بر مبنای خدا باوری جائی ندارند و این باور مخصوص دین باوران است لذا از دیدگاه نگارندگان سکولار حقوق بشر  تولد بر مبنای فطرت خدا جوی با این مطلب ” ” تمام ابنای بشر آزاد زاده شده ” ناسازگار است  .

 

دو : ”  در حرمت و حقوق با هم برابرند ”

از دیدگاه نگارنده سکولار حقوق بشر در بهائیت همه از حقوق یکسان بر خوردار نیستند و در این میان می توان به چند مورد از دهها مورد عدم برابری حقوق اشاره کرد

اختلاف حقوق زنان با هم دیگر

الف )  ” تفاوت مبلغ مهریه زنان شهری و روستائی ”

عبدالبهاء می گوید: «مهر به اعتبار زوج است اگر از اهل مدن است ذهب و اگر از اهل قری است فضه.» (گنجینه حدود و احکام ، ص ۱۶۹)

چنانچه ملاحظه می شود زنان در انتخاب همسر در محضورات شدید بسر می برند و چنانچه در روستا قصد ازدواج با روستائی را داشته باشند بر اساس محل سکونت زوج باید مهریه به آنان پرداخت شود نتیجه اینکه از دیدگاه نگارنده سکولار حقوق بشر این تفاوت با این مطلب در تعارض است : ”  در حرمت و حقوق با هم برابرند ”

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

ب ) تفاوت بین  مردها و زن ها

در بهائیت  علیرغم  تعلیمی که به عنوان تساوی حقوق رجال و نساء گوشزد این و آن می کنند[۱]  بین این دو دسته ی بزرگ انسان ها، اختلاف هایی قائل شده اند. ما نیز ضمن آن که به پاره ای از ویژگی ها و تمایزهای موجود بین آنها اعتراف داریم اما اعتراض ما بر آن است که چگونه حضرات در تعالیمی هم چون تساوی حقوق رجال و نساء و وحدت عالم انسانی سخنانی می گویند که با متون اصلی و احکام و دستورات ایشان متناقض است؟  اینک به پاره ای از این احکام توجه فرمایید:

الف ـ ارث

بهاء الله در کتاب اقدس می گوید: «و جعلنا الدار المسکونه  و الالبسه  المخصوصه  للذریه من الذکران دون الاناث و الوراث» (گنجینه ص ۱۲۵)

عبدالبهاء می گوید: «دار مسکونه و البسه مخصوصه تعلق به ولد بکر یعنی ارشد اولاد متوفی نه به  عموم اولاد ذکور» ( همان کتاب، ص ۱۲۶)  .

راستی این قانون ارث عادلانه است؟ و تساوی و تعادل بین حقوق ذکور و اناث را بیان می دارد؟ حالا فرض  کنیم متوفی غیر از خانه مسکونی و البسه خود چیزی دیگری را به ارث نگذارد، ‌تقسیم عادلانه ارث متوفی چگونه خواهد بود؟

عبدالبهاء می گوید: «بیت مسکون در هر صورت مال بکراست خواه از میت چیز دیگری باقی ماند یا نماند ولد بکر از سایر اموال نیز  سهم خویش می برد.» ( همان کتاب ص ۱۲۸)

= بِکر – اول هر چیزی – اولین فرزند پدر و مادر – دوشیزه – تازه و جدید (جمع : اَبکار).=

ببینیم بقیه اموال چگونه تقسیم می شود؟ آیا سهم پدر و مادر و  هم چنین خواهر و برادر و دختر و پسر با یکدیگر برابر است یا نه؟، بهاء الله در کتاب اقدس  مواریث را ، ۲۵۲۰ سهم  نموده و هفت طبقه را هم مشخص نموده که ارث به آنها تعلق می گیرد. سهم هر یک از این هفت گروه چنین است:

سهم فرزندان۵۴۰ ـ سهم زن یا شوهر ۴۸۰ ـ سهم پدر ۴۲۰ ـ سهم مادر ۳۶۰ ـ سهم برادر ۳۰۰ ـ سهم خواهر ۲۴۰ ـ سهم معلم ۱۸۰ ( گنجینه ص ۱۱۷) = قرار بود معلم پول نگیرد و تحصیل رایگان باشد =

خواننده محترم خود قضاوت خواهد نمود که حقوق مساوی پدر و مادر و هم چنین خواهر و برادر  و دختر و  پسر  از قانون ارث بهائیت چگونه است!

پس نتیجه می گیریم  امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

ب ـ نفقـه

اگر تساوی بین حقوق  رجال و نساء  ـ آن طور که حضرات می گویند ـ برقرار است دیگر چرا نفقه زن بر عهده شوی باشد؟ بهتر است هر دو به کمک هم زندگی را اداره کنند. اما در بهائیت  نیز نفقه زن بر عهده مرد است: «بنویس در هر حال نفقه را باید زوج بر حسب حکم کتاب تأدیه نماید.» (گنجینه، ص ۲۸۴)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

ج – مهـر

در موضوع مهر نیز باید گفت اگر حضرات تفاوتی بین زن و مرد قائل نیستند مسئله مهر چیست؟  که علاوه بر نفقه و هزینه زندگی مرد باید به زن بپردازد ( گنجینه  ص ۱۶۸) آیا بهتر نیست که در این مورد زن  به ازاء هزینه زندگی  موظف باشد  مقداری به عنوان مهر تقدیم شوهرش نماید؟

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

د:حـج

چرا در بهائیت  بین یک مرد و زن در اعمال عبادی فرق و اختلاف وجود دارد، آخر در کدام  مذهب و آیین آسمانی  دست زن را از دامن پروردگار کوتاه کرده اند؟ اگر انجام مراسم حج بر مردان فریضه است چرا بر زن ها واجب نباشد؟چه تفاوتی در این زمینه بین مرد و زن وجود دارد که بهاء الله در کتاب اقدس می گوید:

«قد حکم الله لمن استطاع منکم  حج البیت  دون النساء»

و یا عبدالبهاء بگوید: «حج بیت که بر رجال است بیت اعظم در بغداد و بیت نقطه در شیراز»  (گنجینه حدود و احکام ص ۶۸)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

هـ ـ بیت العدل

و سرانجام نمونه دیگر اختلاف بین مردان و زنان را در هیئت بیت العدل بهائیان می بینیم  چه که ایشان معتقدند اعضای بیت العدل  نمی توانند از زنان انتخاب شوند و می بایستی  تمامیشان از مردان باشند :

«در این که اعضای بیت العدل عمومی  باید از رجال باشند.» ( گنجینه باب ۲۷ فصل دوم )

«امناء بیت العدل رجالی هستند که باید…»  ( همان کتاب، عبدالبهاء ،ص ۲۱۹)

«یا رجال العدل کونوا رعاه‌ اغنام الله…»(همان مدرک، بهاء الله‌)

اینها نمونه هایی از اختلافاتی  است که یا بهائیت بر روی آنها صحه می نهد مانند “ نفقه و مهر”  و یا به وضع آنها مبادرت می ورزد مانند ” ارث و حج”

پس به طور خلاصه در این بخش بانمونه هایی از تفاوت هایی که بهائیت بین انسان های برابر مطرح کرده آشنا شدیم. تفاوت بین آمریکایی و آفریقایی، تفاوت بین ترک و سایرین ، تفاوت بین شهری و دهاتی  و تفاوت بین زن و مرد. تمامی اینها در پاسخ آن جملاتی بود که می گفت:

«ثانی تعلیم وحدت عالم انسانی،  جمیع خلق اغنام الهی و خداشبان مهربان ، به جمیع رأفت کبری دارد ، به هیچ وجه امتیازی نگذاشته.» [۲] باشد که تمامی گمراهان هدایت شوند.

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

ج )  تفاوت بین بهائیان  وسایرین

بهائیت بر خلاف ادعاهای گزاف خود در مورد وحدت عالم انسانی  و برابری همه انسان هاـ اعم از کافر و مؤمن ـ تنها بهائیان را آدم به حساب می آورد و شئوناتی برای غیر بهائیان درنظر گرفته که تنها شایسته خود ایشان است و لاغیر .

ما در این بخش به ارائه چند شاهد و نمونه، که پرده از رخسار نازیبای بهائیت بر می دارد بسنده می کنیم. این مدارک ثابت می کند که تمامی سخنان حضرات در مورد وحدت عالم انسانی، نه تنها شعار و تو خالی و بلکه  منافی و مناقض با مفاهیم  اساسی و غیر قابل  توجیه و انکاری است ـ که به حد تواتر  و مخصوصاً در سخنان بهاءالله  آمده است:

  • بهاءالله در کتاب بدیع ص ۱۴۰ می نویسد:

«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین  من  اعلاهم او من ادناهم  ذکر انسانیت نماید  از جمیع فیوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد که بخواهد  از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»

از این جا معلوم می شود که وحدت عالم انسانی  حضرات یعنی وحدت بهائی  ،‌چه که در شأن غیر بهائیان  ذکر انسانیت نمی توان نمود. و بیچاره عبدالبهاء که از جمیع فیوضات رحمانی محروم مانده است. یک بار دیگر جملات وی را بخوانیم :

«جمیع بشر انسانند یعنی تاج انسانی زینت هر سری و خلعت موهبت زیور هر بری کل بنده ی او هستند.[۳]

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

باب هفتم مقام احبای الهی قال الله تعالی فی لوح النبیل : ” احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض و لابد ان یکون الحصاه ازید عن لولو قدس ثمین و واحد من هولاعند الله خیر من الف الف نفس من دونهم کما ان قطعهمن الیاقوت خیر من الف جبال من حجر متین فاشهد الامرو الفرق بین هولا و هولا لتکون من اصحاب الیقین ” …

 

مائده اسمانی – جلد ۴: صفحه ۳۵۳

h ttp://reference.bahai.org/fa/t/b/MAS4/mas4-353.html#pg353

 

 

  • بهاءالله، ‌مائده آسمانی، ج ۴ (چاپ جدید) ص۱۴۰ و (چاپ قدیم) ص ۳۲۷ :

«احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض.» یعنی : دوستداران من درّ و جواهر و ما بقی ایشان سنگ ریزه های ارض خاکی اند.

حال آن که عبدالبهاء می گفت : «به ما چه ربطی درد که این مؤمن است یا آن مؤمن نیست. ما نمی توانیم نفسی را بر نفسی  ترجیح دهیم.»[۴]

راستی با بهائیان است که زحمت تحقیق و بررسی را بر خود هموار کرده روشن سازند که نظر کدام یک از این دو ناصحیح است؟ بهاءالله، عبدالبهاء و یا هر دو.

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

  • در کتاب بدیع صفحه ۲۱۳ نوشته است:

«نفوسی که از امر بدیع  معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور.»

معنای عبارت فوق این است که اگر کسی از بهائیت روی بتابد فی الفور اسم و وصفش را ازدست خواهد داد (ماهیتش مجهول خواهد شد) معلوم نیست که او چه موجودی خواهد گردید اما قدر مسلم آن است که در نزد پروردگار از حیوانات مذکور و محشور خواهد بود.

باز هم عبدالبهای از فرنگ برگشته بگوید: «زیرا خطاب به عالم انسانی می فرماید یعنی جمیع ملل که همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.»[۵] و آیا هنوز هم می توان گفت که عبدالبهاء تعالیم پدرش را تبلیغ می کرده است؟

پسر کو ندارد نشان از پدر                  توبیگانه خوانش مخوانش پسر

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

  • عباراتی که تا کنون آوردیم با تمامی ناروایی هایش محترمانه بود! اما ایشان گستاخی هایی هم کرده اند که هر چند نقل آنها شاید بی ادبانه باشد‌، اما به جهت آن که برای یک غیر بهائی دیگر ذره ای احتمال حق بودن این مرام با چنین ویژگی هایی! باقی نماند تنها به نقل یک مورد از آنها مبادرت می کنیم:

جناب میرزا حسینعلی بهاءالله (بانی وحدت عالم انسانی) پـس از ذکـر قسم جلاله و تأکیدات فراوان چنین می فرمایند: «هر کس مرام و آیین بهائیت را به حقانیت  نشناسند او حرام زاده است و فرزند مشروع و قانونی پدرش نمی باشد.»[۶]

 

 

 

 

 

ای دانایان اهل عالم وای متحریان حقیقت، بنگرید این مدعی چگونه اثبات حقانیت خویش را می نماید! ببینید که چگونه بر تمامی اهل عالم  بهتان می زند و جسارت می ورزد! انسان هایی که به قداست و پاکی مادران خویش ایمان دارند، اگر هم به انکار  بهائیت بر نخواسته  باشند چنین خواهند کرد و آیا هیچ احتمال می دهید فرزند یک پدر و مادر عفیف و با عصمت پس از ملاحظه این  جمله به این آیین ( بهائیت ) روی آورده باشد؟!

پس به طور خلاصه در این بخش  دانستیم که ادعاهای عبدالبهاء در مورد برابری همه انسان ها اعم از مؤمن و کافر، درنظر بهاءالله  ـ پدرش ـ یاوه و بی معنی است[۷]

و به زعم وی تفاوت های یک فرد بهائی و غیر بهائی به حدی است که ذکر  کلمه انسانیت در شأن  دسته اخیر نخواهد شد. تا هوشیاران چگونه قضاوت کنند و عاقلان چه دانند

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

د )  معاشرت با معرضین و غیر بهائیان

جذامی :

 

باب سی و دوم- در جواب چند سؤال  حضرت عبدالبهاء میفرمایند قوله الاحلی : “نفوسی که تصدیق نموده‌اند و بهدایت پرداخته‌اند و حال بکلّی بپریشانی فکر مبتلا شده‌اند سبب این است که این اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته‌اند و مخالفت نصّ صریح الهی نموده با اشرار الفت گرفتند و مؤانست جستند این است که میفرماید: ” مجالست اشرار نور جان را بنار حسبان تبدیل نماید” زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با شخص مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علّت سرایت نکند امروز جمعی بیخردان که مانند حیوان اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند با هر نفسی الفت کنند القاء شبهات نمایند کم کم این سمّ مهلک در نفوس مستمعینی تأثیر کند = حضرت عبدالبهاء : مائده آسمانى جلد ۲ ص ۳۵ – ۳۶

 

—–

مدرک مشابه دیگر :

انسان باید با نفوسی که بر عهد و میثاق ثابتند معاشرت نماید و با ابرار الفت کند زیرا قرین سوء سبب می شود که سوء اخلاق سرایت می‌نماید نظیر مرض جذام که ممکن نیست انسان با مجذوم الفت و معاشرت نماید و مرض جذام سرایت نکند این بجهت حفظ و صیانت است. این نصّ انجیل را ملاحظه کنید که برادران حضرت مسیح  آمدند نزد حضرت مسیح عرض کردند که اینها برادران شما هستند فرمودند که برادران من نفوسی هستند که مؤمن  بخدا هستند و قبول ننمودند که با برادران معاشرت و مجالست نمایند بهمچنین قرّه العین که معروف آفاق است وقتی که مؤمن بخدا شد و منجذب بنفحات الهی گشت از دو پسر بزرگ خویش بیزار شد زیرا مؤمن نشدند و دیگر ابداً بانها ملاقات نکرد و حال آنکه دو اولاد رشید او بودند و میگفت که احبّای الهی جمیع پسران من هستند ولی این دو ابداً پسر من نیستند و بیزارم. ملاحظه نمائید که باغبان الهی شاخه خشک و یا ضعیف را از شجره طیّبه قطع می‌نماید و شاخ درخت دیگر را باین شجره پیوند می‌نماید هم فصل میکند و هم وصل میکند اینست که حضرت مسیح میفرماید که از جمیع آفاق می‌آیند و داخل در ملکوت میشوند و ابناء ملکوت از ملکوت خارج میشوند نوه نوح کنعان در نزد نوح مردود بود و دیگران مقبول  برادران جمال مبارک از جمال مبارک منفصل شدند و ابداً جمال مبارک با آنها ملاقات نمیفرمودند و هذا فراق بینی و بینکم میفرمودند جمیع اینها نه این بود که جمال مبارک استبداد مجری میداشتند ولی اینها باعمال و افعال و اقوال خود از الطاف و عنایات مبارک محروم ماندند حضرت مسیح در قضیّه یهوذای اسخریوطی و برادران  خویش استبداد مجری نداشتند ولی آنان خود را محروم نمودند باری مقصود اینست که عبدالبهاء بی‌نهایت مهربانست ولی مرض مرض جذام است چه کند همچنانکه در امراض  جسمانی باید معاشرت و سرایت را منع کرد و قوانین حفظ الصحّه را مجری داشت زیرا امراض ساریه جسمانی بنیان بشر را براندازد بهمچنین باید نفوس مبارکه را از روائح کریهه و امراض مهلکه روحانی محافظه و صیانت کرد و الّا نقض نظیر مرض طاعون سرایت میکند و کلّ هلاک میشوند در بدایت صعود مبارک مرکز نقض تنها بود  بعد کم کم سرایت کرد و این بسبب الفت و معاشرت واقع شد ١۴نوفمبر سنه ١٩٢١ عبدالبهاء عباس احبّای الهی و دوستان حقیقی و اماء رحمانی  در جمیع بلدان و اقالیم در شرق و غرب علیهم بهاء اللّه الابهی   حضرت عبدالبهاء : مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳ ص ۴٢٣ – ۴۲۲

——

دستور به وحدت عالم انسانی :

«چرا بگوئیم  این موسوی است و او عیسوی است این محمدی است ، او بودایی است  اینها دخلی به ما ندارد. خداوند همه را خلق کرده و تکلیف ماست که به کل مهربان باشیم، اما مسائل عقاید راجع به خداست و او در روز قیامت مکافات و مجازات دهد،‌ خداوند ما را محتسب آنها قرار نداده است.» (خطابات ،  ج ۲، ص ۲۸۴)

 

«ثانی اساس الهی وحدت انسانی است؛ یعنی جمیع بشر بندگان خداوند اکبرند، خدا خالق کل است. خدا رازق کل است، خدا محب کل است، و خدا مهربان به کل، جمیع بشر انسان اند. یعنی تاج انسانی زینت هر سری و خلعت موهبت زیور هر بری، کل بنده او هستند، به جمیع مهربان  است، عنایت شامل کل است تفریق نمی فرماید که این مومن است یا آن مؤمن نیست..» (خطابات، ج اول، ص ۱۵۲)

«حضرت بهاء الله  مانند آفتاب از  شرق ظاهر شد، ‌علم وحدت عالم انسانی بلند فرمود، چنان اقوام مختلفه را الفت داد که شخصی  در مجامع آنها وارد شود  نمی داند کدام مسیحی است کدام مسلمان است ، کدام یهودی است کدام زرتشتی است.» ( خطابات ج ۲ صفحه ۴ و ۵ )

«تعصب جنسی و وطنی و دینی و مذهبی و سیاسی و تجاری و صناعی و زراعی جمیع را از میان بردارید تا آزاد جهان باشید و مشیّد بنیان وحدت عالم انسانی» (مائده ، ج ۵، ص ۲۷۲ لوح احبای امریک)

تعالیم بهاء الله از جهت وحدت عالم انسانی در نهایت نفوذ چنان که ملاحظه می نمایند که الان بسیار واقع که ملل و مذاهب مختلفه و اجناس متنوعه و قبایل متنافره جمیعا محفل واحد بیارایند و در نهایت محبت و الفت و یگانگی معاشرت و مصاحبت کنند وحکم یک جسم و یک جان دارند، دیگر چه امری است در عالم که به این قوت علم وحدت عالم انسانی را در قطب امکان بلند نموده و نماید.» (مکاتیب ج دوم ص ۱۴۵)

 

مورد اول :

بگو ای دوستان سراپرده ی یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید، همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.»   (بهاء الله، مجموعه الواح،  ص ۲۶۵)

مورد دوم :

«مقصود این است که حضرت بهاءالله اعلان وحدت عالم انسانی  فرمود تا جمیع افراد بشر با هم برادر و خواهر و دختر و مادر و پسر و پدر باشند.» (عبدالبهاء، خطابات  ج ۱ ص ۱۵۴)

مورد سوم :

«ثانی تعلیم، وحدت عالم انسانی ،‌جمیع خلق اغنام الهی و خدا شبان مهربان ، به جمیع اغنام رأفت کبری دارد و به هیچ وجه امتیازی نگذاشته»  (عبدالبهاء، مکاتیب ج ۳ ، ص ۶۷)

——

مورد چهارم :

«حضرت بهاء‌الله ۶۰ سال پیش اساس چنین محبّتی  گذاشت و اعلان وحدت عالم انسانی فرمود و خطاب به نوع انسان نمود که همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار و فرمود که نوع  انسان عبارت از یک عائله است و جمیع بشر عبارت از یک جنس.» (خطابات ج ۲ صفحه ۳۲)

——

 

——–

مدارکی  که در ذیل می بینید  دستورهایی است صریح که معاشرت نمودن با غیر بهائیان را جایز نمی داند:

۱-     «باید از معرضین در کل شئون  اعراض نماییم و در آنی مؤانست و مجالست را جایز ندانیم که قسم به خداکه انفس خبیثه انفس طیبه را  می گدازد چنان که نارحطب یابسه را و حر ثلج بارده را.» (بهاءالله،  مائده، ج ۸، مطلب ۵۳)       «شجره یابسه لایق نار است» (همان ماخذ ص ۳۹ و ۴۰ چاپ جدید)  = یابِس – یابِسَه (مؤنث) – خشک – خشکیده – سخت و سفت (سنگ و غیره) – کم خیر – ایضاً یابِسَه به معنای زمین است .=

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

۲-       «پس ای اهل رضوان من،‌خود را ازسموم انفس خبیثه  و اریاح عقیمه که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید» (همان مدرک)

۳-    «لاتعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هؤلاء» (همان مدرک)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

۴-    «به هرنفسی لازم است که از انفس خبیثه ی مشرکه اجتناب نماید.» (همان مدرک)

۵-       «انا قطعنا حبل النسبه من کل ذی نسبه الا لمن آمن بالله و اعرض عن المشرکین. ان یا عبادی لو یسمع احد منکم  بان  اعرض اخوه او اخته عن الله ینبغی له بان یعرض عنه و یقبل الی محبوب المخلصین» ( همان مدرک، مطلب پنجاه و دوم ، ص ۳۸)

۶-       «لاتعاشری مع المشرکات کذلک یأمرک منزل الایات» (مائده، ج ۴، ص ۳۶۵، باب نهی از  معاشرت با مشرکین)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

۷-       «انتم یا احباء الله  کونوا سحاب الفضل لمن آمن بالله وبآیاته و عذاب المحتوم لمن کفر بالله  و کان من المشرکین» ( مجموعه الواح ، ص ۲۱۶)

۸-       «ایاک ان لا تجتمع مع اعداء الله فی مقعد ولا تسمع منه شیئاً و لو یتلی علیک من آیات الله العزیز الکریم  (مجموعه الواح ، ص ۳۶۰)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

۹-       «قل یااحبائی ثم یا اصفیائی اسمعوا نداء هذا الحبیب المسجون فی هذا السجن الکبری ان وجدتم من احد اقل من ان یحصی روائح الاعراض فاعرضوا عنه ثم اجتنبوه هذا ما وصیناکم به فی کل الالواح» (اسرار الآثار، ج ۴، ص ۱۲۶)

۱۰-     «با نفوس معرض  که اعراضشان  ظاهر شده معاشرت و تکلم  و ملاقات جایز نه،  هذا حکم قد نزل من سماء‌ آمر قدیم» (بهاء الله، مائده آسمانی، ج ۸، ص ۷۴ چاپ جدید، باب معاشرت با  معرضین جایز نه.)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

۱۱- «اعلم بان الله حرم علی احباء الله لقاء المشرکین و المنافقین.» (رحیق مختوم، ص ۷۰  و مائده آسمانی ج ۴، ص ۲۸۰ چاپ جدید)

ناگفته نماند که ایشان شیعیان مسلمان را هم جزء مشرکین می دانند. چنان که درص ۱۴۰ مائده ج ۴ و نیز رحیق مختوم ص ۵۹۵ آمده است:

«لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور.»

راستی بهائیان در برابر این تناقض ها چه می توانند بگویند؟ چگونه ممکن است باز هم از وحدت عالم انسانی و معاشرت با جمیع  من علی الارض دم زنند؟ آیا غیر آسمانی بودن بهائیت برای مسلمانان و عقلاء عالم بنا بر استدلال : و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیراً (سوره نساء آیه ۸۲) و برای بهائیان بر اساس جمله خود بهاء‌الله که می گوید: «تناقض را در ساحت مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود.» (بدیع ص ۱۲۶) آشکارا با مشاهده موارد فوق ثابت نخواهد گردید؟ متحریان حقیقت خود قضاوت کنند.

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

هـ ) رفتار با مطرودین بهائی

در میان بهائیان نیز با همه نباید معاشر بود .بعضی ها که حتی سر و گوششان کمی جنبیده، مطرودین جامعه بهائی به حساب می آیند، با ایشان نیز معاشرت و تکلم جایز نیست. ما به ذکر چند مورد از مطرودین روحانی بهائی می پردازیم. خواننده در درستی داعیه معاشرت با جمیع طوائف و امم ـ آن چنان که حضرات مدعی هستند ـ قضاوت خواهد نمود :

«در موضوع  صادق فرزند آقا محمد جواد آشچی فرمودند بنویس این شخص بداخلاق و پست فطرت اخیرا مخالف دستور این عبد مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس گشته، تلغرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید به والدش صریحا اظهار و انذار نمایند مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است.» (شوقی افندی، توقیعات مبارکه، (۱۰۲-۱۰۹) ص ۴۱)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

«در خصوص روحی غنی که از مشهد بدون اطلاع محفل مسافرت به آمریکا نموده فرمودند بنویس این شخص نیز نظر به مخالفت و انحرافش  از جامعه منفصل، زیرا در انگلستان با پسر دهقان مرتبط و متفقا به امریک  مسافرت نموده اند» (همان کتاب، ص ۷۸)

«هم چنین فرمودند : بنویس انفصال روحانی نصرت الله باهر، نظر به معاشرت با والده اش ! لازم و واجب» (همان کتاب، ص ۷۹)

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

 

«راجع به عزیمت پرویز پروانه به امریکا فرمودند : بنویس با محفل ملی امریک در این خصوص مخابره گردید، انفصال روحانی  او از جامعه نظر به مخالفت و انحرافش لازم و واجب.» ( همان کتاب، ص ۷۸)

اینها نمونه هایی از مطرودین جامعه بهائی است که فرد، با مطالعه شرح احوال ایشان به وحدت عالم انسانی  و معاشرت با تمامی ادیان و مذاهب حضرات خواهد خندید[۸] و

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

 

بد نیست که بدانیم بهائیان چگونه با مطرودین رفتار می کنند :

«راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات  اداری منفصل شوند سوال نموده بودید آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟  فرمودند : دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل  شده اند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه؟ فرمودند اگر چنان چه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جائز نه.» (توقیعات شوقی. سنه ۱۰۲-۱۰۹  ص ۹۴)

نکته دیگر آن که بهائیان خود به وجود چنین تناقض هایی پی برده و به سرپوش نهادن و مخفی نمودن مدارک فوق اقدام کرده اند. نمونه این کارها را می توان در حذف  نمودن باب ۷۶ گنجینه ی حدود و احکام چاپ های جدید که در نهی از معاشرت و تکلم با منفصلین روحانی بوده و حاوی مدارک اخیر نیز بوده است، مشاهده کرد. غافل از آن که  با این ماست مالی ها چهره سیاه رهبران بهائی سفید نخواهد شد.

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  در حرمت و حقوق با هم برابرند “

  • ماده ی ۱

تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند.

 

سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

از دیدگاه بهائیان کسانی واجد عقل هستند که معتقد به مظهر ظهور باشند و منکرین و نا باوران به وی از عنصر عقلانیت بی بهره هستند و این باور بهائیان با اعتقاد نگارندگان سکولار حقوق بشر ناسازگاری دارد

چند مدرک از منابع امری در مورد ادعای فوق :

«هر نفسی به آن فائز شد، یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود، او در کتاب الهی از عقلا مذکور و مسطور و من دون آن جاهل؛ اگر چه به‌زعم خود، خود را دارای عقول عالم شمرد». (مائده آسمانی ۷ ص ۱۶۰)

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

بهاء الله

«به نص آن جوهر وجود، الیوم اطلاق اسم عالم بر احدی نخواهد شد مگر آن نفوسی که به قمیص ایمان امر بدیع مزین شده‌اند». (بدیع ص ۱۳۸)

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

صفحه‌ی ۱۴۷ بدیع است:

«باری، جمیع علمای معروفین، چه از فئه‌ی شیخیه و چه از فئه‌ی ظاهره در امرالله توقف نمودند؛ بلکه معرض و منکر و نظر به اعراض، سلب علم از آن نفوس غافله فرموده‌اند».

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

صفحه ۱۳۸ بدیع بنگرید:

«ذلک علمکم بالله ثمّ بمظهر نفسه فی کلّ ظهور ثمّ ما یظهر من عند مظهر نفسه؛ دون ذلک لم‌یکن عند الله بعلم» (آن علم شما به خداست و سپس به مظهر او در هر ظهور و آن‌گاه به آن‌چه از او ظاهر می‌شود؛ جز اینها در نزد خدا علم محسوب نمی‌شود.)

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

 

 

و پایین تر همین عبارات : «قدری ملاحظه در این کلمات الهیه لازم که شاید علمی را که لم یزل عند الله محبوب و محمود بوده ادراک نمایند و معرضین بالله را عالم ندانند»

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

 

 

جناب بهاء الله : بارى در جمیع ظهورات اول معرض علماء عصر بوده اند چه که اگر علماء انکار حقّ الله نمینمودند  احدى اعراض نمینمود و آنچه فساد در ارض شده از انکار علماء بوده چنانچه تصریحاً میفرمایند قوله عزّ ذکره و انّ اول من احتجب عن نقطه البیان ادلاّء العلم عند انفسهم ولکنهم عند الله لا یدرکون من شیئ  و لا یتعقلون این است که عند الله امثال آن نفوس از اهل علم محسوب نه و نفوسى که بایمان موفق شده اند بر کرسى علم مستقرّ اگر چه بحرفى از علوم ظاهره مطلع نباشند الیوم علم و جهل و اعلى و ادنى و قرب و بعد و صادق و کاذب حىّ و میّت بالغ و رضیع عاقل و غافل بتصدیق ظهور معلوم و ممتاز میشوند من آمن به فهو من اعلى العلماء و اعزّ النّاس و ابصرهم و اتقاهم و اعقلهم و اعلاهم و اقربهم و اصدقهم و ادّقهم و افقههم کذلک نزل بالحقّ من جبروت عزّ عظیم این است که نقطه بیان در اینمقام میفرمایند قوله عزّ ذکره فلتهدیّن اللهّم کلّ اولى محبّتى الى دینک فانّ الامر من عندک على حدّ سواء  لو یؤمن بحجتک و آیاتک ادنى الخلق لیکون اعلاه و ابعد الخلق لیکون اقربه مقصود از این بیانات آنکه جمیع بدانند که عند الله اهل علم نفوسى هستند که عالم باو شده اند و در کلمه بلى توقف ننموده اند آن نفوسند اهل علم و ادلاّء آن و اهل عصمت و معدن حکمت و منبع  بیان و مطلع ذکر کلّ اسمآء خیر بآن نفو – کتاب بدیه ص  ۱۴۳ – ۱۴۴

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

 

باری، کار به این‌جا ختم نمی‌شود و هنوز مراتب بالاتری از حقیقت باقی مانده‌است! سخن آخر را از میرزا حسینعلی در صفحه ۱۴۴ بدیع بشنوید:

«علوم ظاهریه در این مقام، معتبر نبوده و نخواهد بود».

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

اری از آنچه از قبل ذکر شد بوضوح پیوست که هر عقلی میزان نبوده و نیست و عاقل در رتبه اولیه اولیای حقّ جلّ جلاله بوده و هستند الّذین جعلهم اللّه مخازن علمه و مهابط وحیه و مطالع امره و مشارق حکمته هم الّذین جعلهم اللّه

مقام نفسه فی الارض بهم یظهر ما اراده اللّه من اقبل الیهم فقد اقبل الی اللّه و من اعرض لیس له ذکر عند اللّه العلیم الحکیم ” . میزان کلّیه اینمقام است که ذکر شد هر نفسی بآن فائز شد یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود او در کتاب الهی از عقلا مذکور و مسطور و من دون آن جاهل اگر چه بزعم خود خود را دارای عقول عالم شمرد حال اگر نفسی خود را بین یدی اللّه مشاهده نماید و از اعراض و اغراض مطهّر نموده در آنچه از اول الی حال در این ظهور اعظم نازل و ظاهر شده تفکّر کند شهادت میدهد که ارواح مجرده و عقول کامله و نفوس مهذبه و آذان واعیه و ابصار حدیده و السن طلقه و صدور منشرحه و قلوب منوّره کلّ طائف و خاضع بل ساجدند نزد عرش عظمت الهی = حضرت بهاءالله : مائده آسمانى جلد ۷- ۱۶۰

 

پس نتیجه می گیریم امطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

 

صفحه‌ی ۱۴۷ بدیع است:

«باری، جمیع علمای معروفین، چه از فئه‌ی شیخیه و چه از فئه‌ی ظاهره در امرالله توقف نمودند؛ بلکه معرض و منکر و نظر به اعراض، سلب علم از آن نفوس غافله فرموده‌اند».

 

پس نتیجه می گیریم   مطالب مطروحه با این قسمت حقوق بشر ناسازگار است :

”  سومین قسمت از ماده ۱ حقوق بشر  : ” عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند ”

[۱] – از این تعلیم  به طور مفصل و جداگانه بحث خواهیم نمود.

[۲] – مکاتیب ، ج سوم، ص ۶۷

 

 

۱و۲ – خطابات ، ج ۱ ، ص ۱۵۲

[۵] – مکاتیب ، ج ۲، ص ۱۶۳

[۶] -مائده آسمانی ح ۴، ص ۳۵۵ و گنج شایگان در لوح حبیب مراغه ای  ص ۷۸ : «من ینکر هذاالفضل الظاهر  الباهر المتعالی المنیر  ینبغی له  بان یسئل عن امه حاله  فسوف یرجع الی  اسفل الجحیم»

[۷] – بهاء الله می گوید: «و الله الذی  لا اله الا هو هر نفسی که به این ظهور مؤمن و موقن شد مقابل است با کل من فی السموات و الارضین.» (مائده آسمانی، ج ۸ مطلب ۵۱)

[۸] – شوقی افندی در مورد آیتی ـ مبلغ شهیر بهائیتـ که پس از سال ها تبلیغ وتألیف در جامعه بهائی متنبه گردید وبه آغوش اسلام روی آورد می نویسد: «آواره بی حیا نفس مهمله سافله در قعر هاویه ساقط وبه ادنی درک سجین راجع گشت این کرم شب تاب» (توقیعات ، سنه ۵۲-۵۷ ص ۱۸۱

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.