نقد مقاله ایمان مطلق تحت عنوان بهائیان و اسرائیل، تبلیغ بهائیان در اسرائیل

مقاله ای توسط جناب آقای ایمان مطلق آرانی تحت عنوان – بهائیان و اسرائیل، تبلیغ بهائیان در اسرائیل – در وب سایت نگاه منتشر شد. در این مجال برآنیم که مقاله ایشان را واکاوی کرده، به نقد بنشینیم.

پاسخ به مقاله ایمان مطلق تحت عنوان بهائیان و اسرائیل، تبلیغ بهائیان در اسرائیل در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۶

مقاله ای توسط جناب آقای ایمان مطلق آرانی تحت عنوان – بهائیان و اسرائیل، تبلیغ بهائیان در اسرائیل – در وب سایت نگاه منتشر شد. در این مجال برآنیم که مقاله ایشان را واکاوی کرده، به نقد بنشینیم.

مقاله مطلق به چند بخش تقسیم می شود که به طور خلاصه حاوی موارد زیر است: * حضور کنونی تشکیلات بهائی در اسرائیل خارج از اختیار پیشوایان بهائی بوده است. * علت حضور پیشوایان بهائی در اسرائیل صرفا دستور حاکمان و علمای اسلامی مبنی بر تبعید بهائیان به آن دیار می باشد. * علت توجه بهائیان به آن دیار وجود مدفن پیشوایان بهائی در آن دیار است. * حضور بهائیان در اسرائیل مستلزم ارتباط جزئی با حکومت آن دیار می باشد، منتها دلیل ارتباط خاص (آنگونه که به بهائیان تهمت می زنند) با دولت اسرائیل نمی شود. * بهاءالله و عبدالبهاء تشکیل اسرائیل را پیش بینی کرده اند و بیان کرده اند که قوم بنی اسرائیل روزی به آنجا بر خواهند گشت. ( به نوعی این نشانه ای از ارتباط بهاءالله و عبدالبهاء با آسمان می باشد).
سه دلیل برای عدم تبلیغ بهائیان در اسرائیل وجود دارد:
۱. بهائیان تابع فرمان حکومت هستند. حکومت اسرائیل جواز تبلیغ بهائیان را صادر نکرده است.
۲. بهاءالله گفته که در دیار شام تبلیغ نکنید، و اسرائیل جزء دیار شام است.
۳. چون فرد بهائی در آنجا ساکن نیست، طبیعتا تبلیغ هم نمی توان کرد.
در این مقاله به طور مبسوط به موارد زیر خواهیم پرداخت:
 الف. علت اصلی حضور بهاءالله و عبدالبهاء در عکا و اسرائیل، رفتار های خشن بابی، که طبق گفته بهاءالله و عبدالبهاء از جمله آنها قتل عام، زدن گردن ها، سوزاندن کتاب ها، دزدین شمع ها از حرم سید الشهداء، تصرف در اموال مردم بدون اذن آن ها و ناهنجاری های خشونت بار و دهشت انگیز دیگر بابیان بوده که نهایتا حکومت های وقت برای حفظ سلامت جامعه دستور به دور کردن آنها و تبعیدشان داده اند.

ب. بهائیان چه در اسرائیل و چه در خارج از اسرائیل حق تبلیغ و بهائی کردن تبعه اسرائیل را ندارند. لذا مدرک مطلق در مورد شامات موضع آنها را اثبات نمی کند.

ج. مطلق عزیز حرف دل تمامی منتقدان را زده می گوید که بهائیان بر طبق نصوص بهائی می بایست نسبت به هر حکومتی مطیع بوده تمکین اوامر او را بکنند. اما مشاهده می کنیم که تشکیلات بهائی نسبت به کشور ایران و دولت غاصب اسرائیل رویکردی دو سویه داشته در اولی مخالف نظر حکومت به هنجار شکنی پرداخته و در دومی تا کمر سر تعظیم به اوامر آن خم نموده است. این رفتار سرشار از دو رویی و بی صداقتی است که مورد نقد ما می باشد.

 د. مطلق می گوید بهاءالله تشکیل حکومت اسرائیل را پیش بینی کرده است. اما آنچه در آن متون قابل فهم است این است که تنها آن عده از بنی اسرائیل که بهائی شده باشند و دوست و رفیق تشکیلات بهائی باشند، عزت مند خواهند شد. بر خلاف آن، دسته دیگر از بنی اسرائیل که نسبت به فرامین حکومت بهائی تشکیل شده در ارض اقدس سر تمکین فرود نیاورند خانه هایشان خراب خواهد گشت. لذا این پیش بینی، در حقیقت اشاره به تشکیل حکومت بهائی در اراضی فلسطین اشغالی و بهائی شدن بنی اسرائیل، و پس از آن عزت مند شدن آنها دارد.

پیش از ورود به مبحث اصلی، بیان سه مقدمه حائز اهمیت ویژه ای است و در فهم مطالب کمک شایانی خواهد کرد.

اولین مقدمه آنکه تشکیلات بهائی، طبق نصوص به جا مانده از پیشوایانشان، به دنبال گرفتن حکومت کشوری کشور هایی هست که در آنها مشغول به فعالیت بوده، تشکیلات بهائی و سازمان های زیر مجموعه آن از جمله محافل ملی و محلی و غیره شکل گرفته اند. به طور کلی ماهیت تشکیلات بهائی بر مدار عبور از هفت مرحله برای گرفتن حکومت کشوری، ادغام سازمان های کشوری با نظام کنونی بهائی و سپس گرفتن حکومت جهانی می باشد. در این حوزه به طور مفصل در مقالات پیشین سخن گفته ایم. فقط برای یادآوری موضوع، به یکی از نامه های جناب شوقی در این باره اشاره می کنیم. به متن زیر توجه کنید که در آن شوقی تکامل تشکیلات بهائی را در هفت مرحله شرح می کند. شوقی اشاره می کند که با طی مراحل مجهولیت، مظلومیت و مقهوریت، انفصال، استقلال، رسمیت، حکومت کشوری و سپس سلطه زمینیه و روحانیه شارع امر بهائی تشکیلات بهائی به تکامل رسیده، مانند سلطه جهانی مسیحیت در قرن ۴ پس از میلاد، تشکیلات بهائی نیز به سلطنت زمینی ظاهری و روحانی خواهد رسید. توقیعات مبارکه (١٩۵٢-١٩۵٧): ص ۱۱۰ الی ۱۱۳- صادر شده در نوروز ۱۱۰ بدیع مصادف با نوروز ۱۳۳۲ و مارچ ۱۹۵۳:
ای یاران جان نثار به یقین مبین بدانید که در نتیجه وقایع خطیره جسمیه که در پیش است و انتصارات باهره که آثار اولیه اش در جامعه بهائی حال نمایان گشته و در اثر تائیدات لاریبیه الهیه و انقلابات جهان که متتابعا متزایدااز پس پرده قضا ظاهر و پدیدار میگردد امر عزیز الهی در عهود آتیه عصر تکوین که عصر ثانی دور بهائی است و در عصر ذهبی که عصر ثالث و اخیر نخستین دور کور مقدس است مراحل باقیه را در گافه ممالک وو دیار که بانوار ساطعه‌اش در این قرن پر انوار منور گشته طی نماید و وعود الیه که در خزائن صحت قیمه محزون است کل تحقق یابد دوره مجهولیت که اولین مرحله در نشو و نمای جامعه اهل بهاست و مرحله ثانیه مظلومیت و مقهوریت که در وقت حاضر در کشور ایران امر مبارک جمال ابهی آن را طی مینماید هر دو منقضی گردد و دوره ثالث که مرحله انفصال شریعت الله از ادیان منسوخه عتیقه است چهره بگشاید و این انفصال بنفسه مقدمه ارتقاء علم استقلال دین الله و اقرار و اعتراف بحقوق مسلوبه اهل بها و مساوات پیروان امر جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار روسای جهان و این استقلال ممهد سبیل از برای رسمیت آئین الهی و ظهور نصرتی عظیم شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح در عهد قسطنطین کبیر نصیب امت مسیحیه گشت و این رسمیت به مرور ایام مبدل و منجر به تاسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطه زمنیه شارع این امر عظیم گردد و این سلطنت الهیه مالا به تاسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوه سیطره محیطه ظاهری و روحانی موسس آئین بهائی و تشکیل محکمه کبری و اعلان صلح عمومی که مرحله سابع و اخیر است منتهی گردد. اینست که میفرماید ( این ظلمهای وارده عظیمه تدارک عدل اعظم الهی مینماید ) و این عدل اعظم یگانه اساس صلح اعظم و صلح کافل و ضامن استقرار وحدت اصلیه ملل و امم و این وحدت اصلیه کاشف سلطنت اسم اعظم در سراسر عالم خواهد بود . و این مرحله اخیره بنفسه مقدمه ظهور و جلوه مدنیت حقیقیه الهیه و بلوغ عالم به رتبه کمال که اعلی المراتب است و تبدیل ارض به قطعه ای از فردوس اعظم اذا اری الارض جنه الابهی …

مقدمه دومی که به آن اشاره می کنیم، حاکی از این مطلب است که بهائیان مدعی هستند که بهاءالله از یک طرف از سلاله حضرت ابراهیم می باشد، و از طرف دیگر به حضرت زرتشت بر می گردد. تشکیلات بهائی این موضوع را مدعی می شود هر چند به اثبات نرسیده، بر اساس این ادعا برای بهاءالله اهمیتی قائل شده اند. سوای درستی ادعا، آنچه مورد نظر این مقاله است، این است که بهائیان بهاءالله را از سلاله حضرت ابراهیم تلقی می کنند. به متن زیر که از یکی از وب سایت های اصلی تشکیلات بهائی اقتباس شده است توجه فرمائید:
اولاً سید علی محمد شیرازی از نسل حسین ابن علی و از نوادگان ایشان است. بی تردید اگر این رابطه نسبی وجود نداشت، باب به این مقام مبعوث نمی گشت زیرا مطابق عقیده شیعیان که مورد قبول بابیان و بهائیان نیز هست، قائم باید از نسل امام حسین و از نوادگان وی باشد و این خود یکی از نشانه های صدق دعوی او است. بنابراین رابطه نسبی باب با حسین ابن علی نقشی اساسی در آغاز دور جدید ایفاء می نماید. تولد این فرزند موعود از نسل حسین ابن علی پایان بخش دور قبلی و آغازگر دور جدید است و از همین رو اهمیت فراوانی دارد. به دنیا آمدن سید علی محمد شیرازی در خاندان حسین ابن علی به خودی خود به معنای آغاز دور جدید است و از این منظر این تولد از آن نسل واجد اهمیت ویژه ای در تاریخ ادیان می باشد. به عبارت دیگر همانطور که تولد پیامبر اسلام به خودی خود بیانگر آغاز دور جدیدی در کور ادیان ابراهیمی بود، به دنیا آمدن باب از نسل امام حسین هم بیانگر پایان دوره ادیان ابراهیمی از سلاله ابراهیم و هاجر و بشارت به ظهور پیامبری از سلاله ابراهیم و قطوره است. به عبارت روشن تر تولد باب از نسل حسین ابن علی که خود از نسل ابراهیم و هاجر است و اعلام رسالت وی و بشارت دادن وی به بهاء الله به عنوان حلقه ای ضروری در اتصال زنجیره ادیان ابراهیمی می باشد. باب در واقع نقش واسطه انتقال سلسله پیامبران از خاندان ابراهیم و هاجر به نسل دیگری از ابراهیم را ایفا می نماید و اگر باب از نسل حسین ابن علی نبود، نمی توانست چنین نقشی را ایفاء نماید. رابطه نسبی باب با حسین ابن علی به او این مشروعیت را می بخشید که پایان سلسله پیامبران در خاندان خود و ظهور پیامبرانی که از این خاندان نیستند را اعلام نماید. باب در واقع تنها کسی بود که می توانست فرآیند انتقال پیامبری از خاندان منتسب به ابراهیم را به فردی ایرانی را تکمیل نماید که منتسب به زرتشت و یزدگرد ساسانی و ابراهیم است. در واقع با ظهور آئین بهائی، پیامبری به جهانیان معرفی شد که هر دو شاخه پیامبری را از نظر نسب در خود جمع می نمود. نسب بهاء الله از یک سو به ابراهیم می رسد و از سوی دیگر به زرتشت و از همین رو ظهور وی از نظر تاریخ ادیان نیز نقطه عطفی به شمار می آید.
همیشه می گویند در توجیه باز است و هر بافنده ای می تواند هر گونه دلش می خواهد مطالب را ببافد. به مانند کسی که دکمه ای پیدا کرده و در حال حاضر به دنبال دوختن کت و شلواری مناسب برای دکمه مزبور است، بهائیان نیز هر گونه توجیه و چسب قطره ای و بتون آرمه ای را که بتوانند دست آویز کرده که ادعایشان را به اثبات برسانند. با وجود خوش مزه بودن ادعای بهائیان و ارتباط دادن باب به پایان دوره پیامبران از سلاله حضرت ابراهیم و هاجر و انتقال آن به سلاله حضرت ابراهیم و قطوره، هدف این مقاله نقد چنین مطلب بی ثباتی نبوده، تنها بازگویی ای از اعتقاد بهائیان بر این نکته که بهاءالله از سلاله حضرت ابراهیم می باشد بسنده می کنیم.

مقدمه سوم را به اختصار به کلید واژه ادبیات بهائی اختصاص می دهیم. در نصوص بهائی بهاءالله القاب بسیاری دارد که خاصتا به وی اشاره می کند. به عنوان مثال عبارات: جمال قدم، جمال اقدس ابهی، مشرق وحی، اسم اعظم، شمس حقیقت، جمال مبارک، ظل عنایت (سایه بهاءالله) و … همه اشاره به بهاءالله دارند. عبدالبهاء از طرف دیگر به غصن اعظم و مرکز میثاق متخلص است.
در پاسخ به مطلق، مطالب ایشان را به دو قسمت تقسیم کرده و هر قسمت را جداگانه مورد نقد قرار می دهیم. قسمت اول که محور اصلی بحث می باشد دلایل ارائه شده مبنی بر عدم تبلیغ بهائیان در اسرائیل، و اتفاقات محیطی ای که منجر به حضور بهائیان در آن مناطق شده می باشد. قسمت دوم را به نقد پیش بینی بهاءالله در تشکیل اسرائیل اختصاص خواهیم داد.
در قسمت اول، مطلق اشاره می کند که اسرائیل در سال ۱۹۴۸ تشکیل شده است. اما بهاءالله در سال ۱۸۶۸ پا به عکا گذاشت و در سال ۱۸۹۲ فوت کرد. حتی عبدالبهاء، جانشین بهاءالله نیز در سال ۱۹۲۱ فوت کرده که این واقعه ۲۷ سال قبل از تشکیل اسرائیل می باشد. بدین ترتیب اثبات می شود که ادعایی که بیان می کند بهائیان با اسرائیل ارتباط دارند مضحک است چرا که اساسا اسرائیل ۲۷ سال پس از فوت عبدالبهاء و ۵۶ سال پس از فوت بهاءالله تشکیل شده است. در این جا، مطلق را به تیتر مقاله خود ایشان ارجاع می دهیم، و تذکر می دهیم که عزیز، شما از محور مقاله خود فاصله گرفته اید. اول این که موضوع بحث عدم تبلیغ بهائیان و فعالیت تشکیلاتی آنها در اسرائیل می باشد، نه این که آیا بهائیان با حکومت اسرائیل در ارتباطند یا خیر. این که بهاءالله و عبدالبهاء قبل از تشکیل اسرائیل در فلسطین و شهر عکا، حیفا و بهجی به سر می برده اند، ربطی به دلایل عدم تبلیغ تشکیلات بهائی در زمان کنونی در آن دیار ندارد. سوال اصلی در اینجاست که چرا تشکیلات بهائی هیچ گونه فعالیتی را در آن دیار انجام نمی دهد؟ به طور کلی و از اساس، تشکیلات بهائی در اراضی تحت حکومت غاصب اسرائیل هیچ یک از سازمان های خود مانند محفل ملی، محافل محلی، لجنه های تبلیغ، جوانان، مهاجرت و … را ندارد. تذکر می دهیم که وجود بیت العدل و موسسات زیر مجموعه آن ربطی به تشکیلات بهائی مختص به آن مناطق ندارد. موسسات تشکیلات بهائی مزبور، اساسا مدیریت جهانی تشکیلات بهائی را هدایت می کنند. اما در اسرائیل، مانند کشور های دیگر دنیا که در آنها تشکیلات بهائی موجودیت دارد، این تشکیلات از پایه موجودیت خارجی ندارد. در دیگر کشور ها مانند آمریکا، کانادا، استرالیا، کشور های اروپائی و البته کشور ایران، تشکیلات بهائی فعالیت تشکیلاتی کرده، محافل ملی، محلی، لجنه های زیر مجموعه آن ظهور و بروز فیزیکی خارجی دارند. به واسطه تشکیلات و نظم اداری بهائی در این کشور ها تبلیغ صورت گرفته و افرادی که به تشکیلات بهائی اقبال کنند، بهائی شده و به عضویت تشکیلات در می آیند. اما در اسرائیل این تشکیلات اصلا از اساس موجودیت ندارد. و سوال اصلی هم در این جاست که چرا تشکیلات بهائی در اسرائیل فعالیت نمی کند؟؟ چگونه است که بهائیانی که دم از وحدت عالم انسانی می زنند، برای بهائی کردن یهودیان، مسیحیان و مسلمانانی که در محدوده تحت حکومت اسرائیل زندگی می کنند، فعالیت های منجر به بهائی شدن آنها انجام نمی دهند؟ یا بر طبق ادبیات بهائی، چرا پیام بهاءالله را به آنها نمی رسانند که آنها نیز منقلب شده، مایه ی رشد روحانی آنها بشود و نهایتا به تشکیلات بهائی اقبال کنند؟؟
مطلق برای تبیین موضوع خود دستی در گریبان مطالب قدمای از مبلغین بهائی فرو برده و دست آویز کهنه ای ارائه می کند که نشان دهد حضور بهائیان در فلسطین اشغالی منحصرا به عدم تحمل حاکمان مسلمان بر می گردد و ربطی به بابیان، بهائیان و شخص بهاءالله و عبدالبهاء به هیچ عنوان ندارد. منصفان اهل مطالعه و تحقیق، که بدون تعصب به تاریخ مراجعه می کنند و به تحری حقیقت می پردازند با توجیهات ایشان مجاب نمی شوند. ای کاش مطلق سرش را کمی از گریبان تشکیلات بهائی بیرون می آورد و نفسی از هوای تازه حقیقت و حقیقت یابی تازه می کرد. سوال اصلی اینجاست که آیا بهاءالله که در زمان تبعیدش بابی بوده است و دیگر بابیان دست به هیچ گونه عمل ناشایستی نزدند که بدین ترتیب مستوجب چنین حکمی قرار بگیرند؟ آیا بهاءالله که از سال های پس از ۱۲۶۰ هجری قمری که بابی شد و تا زمان منتشر کردن کتاب اقدس که حدودا دو سالی قبل از مرگ وی منتشر شد به احکام بابی معتقد و عامل نبوده است؟ مسئله اصلی اینجاست که قدری انصاف می بایست داشت. آیا تمامی اختلافات میان بابیان که بهاءالله نیز جزو آنها بوده با حکومت ایران و عراق همگی در اختلافات مذهبی خلاصه می شده است؟ آیا بابیان و بهاءالله که سردسته گروهی از آنها بوده است، هیچ گونه عملکرد خارجی نداشته اند که به دلیل آنها دولت ایران و یا عثمانی نهایتا تصمیم به اخراج آنها از کشور بگیرد؟ مطلق و دیگر بهائیان سناریویی خود ساخته درست کرده اند و وقایع را یک طرفه قضاوت می کنند. اما هر منصفی می داند که هر دعوایی دو سو دارد، و برای قضاوت درست می بایست حرف هر دو سو را شنید. مطلق تمامی تقصیر را به گردن حاکمان مسلمان و علمای شیعه انداخته و عنوان می کند که آنها تحمل دگر اندیشی باب و طرفداران وی را نداشتند و نهایتا باعث شدند که بابیان تبعید شوند. اما سوی دیگر دعوا نیز سخنانی از جانب خود دارد. در این ارتباط تاریخ عملکرد بابیان در آن برهه از ایام را مرور می کنیم. مجددا متذکر شویم که بهاءالله تا قبل از این که کتاب اقدس را منتشر کند، به دستورات منطوق بیان معتقد و عامل بوده است. وی در دورانی که در ایران بوده و تا آخرین سال حضور خود در عراق هیچ ادعای علنی نکرده و از جمله بابیان بوده است. اما به مرور تاریخ عملکرد بابیان برگردیم. ابتدا اشاره کنیم که بهاءالله کتاب بیان را قبول داشته و آن را تایید کرده است. به مدرک زیر در این باره توجه کنید. بیان فارسی در این ظهور (بهائیت) امضاء شده (کتاب اقتدارات) بهاءالله در اسراالآثار در مورد اهمیت منطوق بیان می گوید: به آن (بیان فارسی) رجوع کنید که هر حرفش برای اهل زمین کافی است و یک حرف از آن نزد من محبوبتر از آسمانها و زمین است. حال منطوق بیان حاوی چه مطالبی است که در این حد مورد تایید بهاءالله می باشد؟ عملکرد بابیان در اعتقاد آنها و نصوص به جا مانده از باب قابل استنباط است. لذا مرور کتاب های باب نشانه های خوبی از عملکرد احتمالی بابیان به دست خواهد داد. باب در اولین کتاب خود – تفسیر سوره یوسف- همه حاکمان جهان را مخاطب قرار داده به آنها دستور می دهد که به وی بگروند و حکومت را به وی واگذار کنند. وی همچنین به طرفداران خود دستور می دهد که برای روزی که خواهد رسید اسلحه تهیه کنند: اشتروا الاسلحه لیوم الجمع. توجه به اولین کتاب از مجموعه منطوق بیان(اصطلاح بابی – بهائی که به کل کتاب های باب اشاره می کند) می یابیم که باب محور حرکت خود را بر گرفتن حکومت و مقابله با هر غیر بابی دارد. باب هدفش بابی شدن عامه ملت بوده و غیر بابی را تحمل نمی کرده است. وی به مردم بسنده نمی کند و هر ساختمان مذهبی غیر بابی از جمله کلیسا، کنیسه، و مسجد می بایست خراب شود. کتاب های غیر منطوق بیان می بایست سوزانده شود و هر غیر بابی را تهدید به مرگ می کند. از این مدل عبارات در منطوق بیان به وفور پیدا می شود که همگی نشان دهنده آن است که بابیان در پی گرفتن حکومت و سلطنت بوده اند و برای رسیدن به این هدف اقدامات فیزیکی خشن انجام می داده اند. این مسئله از قضا در نصوص به جا مانده از بهاءالله و عبدالبهاء نیز بسیار دیده می شود. پیشوایان بهائی نیز روحیه خشن بابی ها را تایید کرده اند و در جملات کوتاه اما پر معنی ای مغز تعالیم منطوق بیان را آشکار نموده اند. حرکت بابی چنان است که بهاءالله و عبدالبهاء این حرکت را در جای جای کتب خود همانطور که در زیر آمده خلاصه می کنند.

۱. بهاء الله تعالیم و دستورات باب را وحشیانه می داند و بیان می کند: ” معرضین و منکرین به چهار کلمه متمسک، اول کلمه فضرب الرقاب(زدن گردن ها) و ثانی حرق( سوزاندن) کتب و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب ، حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سد عظیم از میان برداشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبعی (=وحشیانه) را به صفات روحانی تبدیل نمود.”(کتاب دریاى دانش – بهاء الله- صفحات ۹۳ و۹۴) در اینجا منظور از معرضین و منکرین بابیانی هستند که به صبح ازل و یا دیگرانی که ادعای من یظهر اللهی کرده اند گرویده اند و بهاءالله را به عنوان من یظهور الله قبول ندارند. بهاءالله در این عبارت عملکرد تثبیت شده بابیان را توصیف می کند. وی اشاره می کند که بابیان کسانی بوده اند که زدن گردن ها، خون ریزی و خون خواری، سوزاندن کتب غیر از منطوق بیان، عدم تحمل دیگر باور ها و ملت ها، و کشتار احزاب و ملل دیگر جزو عملکرد همیشگی آنها بوده است. به طور کلی بهاءالله بابیان را انسان هایی درنده خو، وحشی، خون ریز و خون خوار توصیف می کند. حال سوال اینجاست که حکومت یک کشور با چنین قماشی چگونه مقابله ای در خور آنها می بایست انجام می داده است؟ چنین قماش درنده خویی را می بایست از اجتماع مردم دور نمود چرا که اینها به حقوق دیگران تجاوز کرده و هیچ منطقی را نمی پذیرند. در نمونه دیگر عبدالبهاء همین توصیفات را در مورد بابیان در جواب مستر بروان بابی ارائه می دهد. به عبارات زیر توجه کنید

۲. عباس افندی نیز از روش بابیان انتقاد می کند و بیان می نماید: ” در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدّق بود. ” ( مکاتیب عبدالبهاء – ج ۲- صفحه ۲۶۶)

۳. عبدالبهاء در جای دیگری ذکر کرده: “از جمله احکام بیان ضرب اعناق اهل آفاق و حرق جمیع کتب و صحف و زبر و اوراق و فتح شرق و غرب و هدم بقاع مرتفعه . آیا این احکام در این عصر ممکن الوقوع است؟ لا والله ، بلکه مستحیل و محال …”( منتخباتى از مکاتیب عبدالبهاء – جلد ۴- صفحه ۲۲۱)
در این دو عبارت، عبدالبهاء سخنان پدر خود را تکرار کرده، خلق و خوی بابیان را نمایان می کند. وی بابیان را انسان هایی خون خوار توصیف می کند که تنها به فکر قتل عام همه انسان های غیر بابی هستند. عبدالبهاء همچنین به این نکته که بابیان در پی گرفتن حکومت های شرق و غرب عالم بوده اند صحه می گذارد. از این عبارات که در نصوص بهائی موجودند موارد زیر استنتاج می شود.
 عملکرد بابیان سرشار از خون ریزی، قتل و کشتار، تخریب و ایجاد ناهنجاری در جامعه بوده است.
 بابیان در پی فتح اقالیم شرق و غرب عالم بوده اند. با این تفاسیر عجیب است ادعای مطلق، مبنی بر این که حاکمان مسلمان بابیان را به خاطر عدم تحمل دگر اندیشان تبعید کرده اند. آیا روحیه خشن بابیان و عملکرد سرشار از خشونت و ناهنجاری آنها تفکرات دگراندیشانه تلقی می شود؟

جالب آنجاست که تشکیلات بهائی خود ساختار هایی در نظام اداری و احکام موجود در اقدس دارد که به آن تشکیلات اجازه می دهد که اگر کسی خدشه ای به تشکیلات ایجاد کرد آن شخص را از جامعه بهائی اخراج کرده، طرد اداری و یا روحانی نمایند. بهائیان در توجیه وجود مسئله طرد اشاره می کنند که این حکم برای حفظ بنیان جامعه و تثبیت سلامت آن است. مرور تاریخچه افرادی که طرد شده اند، نشان می دهد که این تشکیلات در مقابله با کسانی که به اندازه ذره خردلی در مقابل تشکیلات بایستند و نظر مخالفی داشته باشند تحمل نکرده و آنها را طرد می کند. به عنوان نمونه در عبارت زیر، شوقی، فردی به نام دکتر هوشنگ همت را طرد کرده است. علت طرد دکتر همت به خاطر عدم تمکین به دستور تشکیلات مبنی بر این که بهائیان نمی بایست به آمریکا سفر کنند می باشد. اخبار امری نشریه محفل روحانی ملی ایران – شهر الرحمه ۱۱۱ بدیع – تیر ماه سال ۱۳۳۳. چون دکتر هوشنگ همت، بهائی زاده مسجل علی رقم تمام انذارات و نصایح محفل به آمریکا عزیمت نموده، حسب الامر تلگرافی مبارک از جامعه طرد گردیده است. بدیهی است احبای الهی از آن جمله بستگان و منسوبان بهائی شخص مذکور از هرگونه ارتباط و موالفت و سلام و کلام با مشار الیه احتراز خواهند نمود. همانطور که در متن بالا اشاره شده تشکیلات بهائی برای حفظ سلامت جامعه خود آن طور که بهائیان توجیه می کنند دکتر همت را به خاطر سفر به آمریکا طرد روحانی کرده و بهائیان دیگر را دستور می دهد که از هر گونه سلام و کلام با این فرد خاطی خودداری کنند. میزان تحمل دگر اندیشانه تشکیلات بهائی در این حد است که اگر بهائیان بر خلاف نظر تشکیلات مسافرت نمایند، طرد روحانی می شوند. حال سوال ما از مطلق عزیز این است که شما که در تشکیلات بهائی، این گونه دگر اندیشان را تحمل می کنید، آیا حکومت ایران و عثمانی در برابر قماش بابیان که به نظر پیشوای شما خون خوار، خون ریز، ناهنجار، و وحشی می باشند، نمی بایست از سلامت جامعه خود دفاع می کردند؟ آیا حکومت ایران نمی بایست این قماش را از جامعه دور کند؟ یک طرفه به قاضی رفتن کار آسانی است، انصاف باید داد.
مدارک بسیار زیاد دیگری نیز از عملکرد بابیان موجود است. به عنوان نمونه عبدالبهاء در متن زیر بابیان را طائفه اهل فساد خطاب می کند. وی اشاره می کند که بابیان در اموال مردم بدون اجازه آنها تصرف کرده، دست به دزدی و اختلاس می زده اند. وی باز به خون خواری و خونریزی بابیان اشاره می کند و نگرش بابی را نسبت به خون ریزی آشکار می نماید. در این راستا عبدالبهاء اشاره می کند که از دیدگاه بابی خون ریزی عملی پسندیده بوده است. عبدالبهاء ادامه می دهد که بابیان حقوق هیچ قوم و ملتی را محترم نمی شمرده اند. با وجود این توصیفات مطلق گرامی باز ادعا می کند که حکومت ایران و عثمانی به خاطر عدم تحمل دگر اندیشان بابیان را به عکا و قبرس تبعید کرده اند. چنین قماش خون خواری را هر حکومت مدرن جهان اول سکولاری نیز از باقی ملت و جامعه جدا کرده چرا که به واقع سلامت جامعه از دست این قماش در خطر خواهد افتاد. مائده آسمانی ص ۱۳۰ جمیع ملوک الیوم این طائفه را اهل فساد می دانند. چه که فی الحقیقه در اوائل اعمالی از بعضی از این طائفه ظاهر.. در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند. و … سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند…. حقوق هیچ حزبی از احزاب را محترم نمی شمردند… برای این که از نظر شوقی در مورد بابیان را نیز از میان پیشوایان بهائی از قلم نیاندازیم، یکی از توصیفات وی در مورد بابیان را در اینجا مرور می کنیم. شوقی اشاره می کند که بابیان کسانی بوده اند که به زوار حرم حضرت سید الشهداء هم رحم نکرده، اموال آنها و شمع ها و اموال حرم را می دزدیده اند. قرن بدیع: ج ۲ ص ۱۲۲ شب هنگام … دستار از سر زوار متمکن برداشته و کفش های آنها را سرقت می نمایند… و از مرقد مطهر حضرت سید الشهداء شمع ها و صحائف را بردارند. … مطلق عزیز انصاف داشته باشید. صداقت، انصاف و وجدان اساس صفات انسانیت را تشکیل می دهند. وقتی تعصب به عقیده بر این صفات انسانی چیره شود، انسان کور می گردد و حقیقت را وارونه جلوه می دهد. لذا از شما می خواهم به جای یک طرفه به قاضی رفتن، کمی در این حقایق که همگی از نصوص اصیل بهائی استخراج شده اند اندیشیده و با وجدانی صیقل خورده و انصافی پالوده به قضاوت مجدد بنشینید.
اما داستان به اینجا ختم نمی شود. بهائیان ادعا می کنند که تعالیم و ثمره یک باور نشان دهنده اهمیت آن و جایگاه آن در زمان کنونی است. حال بر طبق اعتراف پیشوایان آنها حرکت بابی در زمان خود حرکتی کاملا وحشیانه، دهشت انگیز، خون خوار و خون ریز و بی رحم بوده است. آیا چنین حرکتی و چنین دستوراتی اگر به عمل در آید در جامعه چه آثاری به بار خواهد آورد؟ بهاءالله با وجود این که بابیان را خون خوار معرفی می کند، اما خود فراموش می کند که وی نیز ۳۰ سال به همین باور معتقد و عامل بوده است. و اتفاقا در نصوص بهائی که مورد تایید لجنه نشر آثار امری نیز می باشد، توصیفاتی از روحیه خشونت بار و بابی گرایانه بهاءالله نیز موجود است. نمونه ای از عملکرد بهاءالله و اطرافیان او که حاکی از اعتقاد بابی و باور خشن و وحشی گرایانه بابی بوده است را در ادامه از کتب مورد قبول بهائیان و تایید شده لجنه نشر آثار امری مرور می کنیم. دو مدرک پیش رو اشاره به باور و رفتار و عملکرد بهاءالله و اطرافیان پیرو وی دارد.
خاطرات حبیب: ص ۲۶۶ سال ۱۱۸ بدیع چاپ شده: فرمودند : وقتی که جمال مبارک از سلیمانیه تشریف آوردند یکروز توی کوچه تشریف می بردند با مرحوم آقا میرزا محمد قلی. یک شخص کباب فروش آهسته گفت باز بابی ها آفتابی شدند. جمال مبارک به میرزا محمد قلی فرمودند بزن توی دهنش ، میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش میزد ، رفت نزد ایلچی شکایت کرد، ایلچی خود او را حبس کرد،گفت: یقین جسارت بزرگی کرده ای که بابی ها تو را زده اند. باری مقصود اینست جمال مبارک که تشریف آوردند روح جدیدی در امرالله دمیده شد.
خاطرات حبیب در ص ۲۸۵: پوشیده نماند که در بیت مبارک دو اسد الله بودند که یکی شیر نر بود و دیگری اسد الله کاشی که او را شیر ماده می خواندند، … حضرت عبدالبهاء می فرمودند با این قدش یک قمه بلندی می بست و دشمنان امر از او حساب می بردند. …
بهاءالله در این واقعه دستور داده که حامی او بر دهن مخالف بزند، و حامی او نیز به نحو کاملا خشنی دستور او را اجرا کرده است. در این مدراک اشاره شده که حضور مجدد بهاءالله در میان بابیان پس از بازگشت از کوه های سلیمانیه روح جدیدی در بغداد ایجاد کرد. منظور از روح جدید، روحیه وحشت پراکنی در میان مردم بی گناه و ساکنان بغداد، و ایجاد شور در طرفداران بهاءالله برای برخورد با غیر بابیان بر طبق اعتراف خود ایشان می باشد. بهاءالله با دستور به حامی خود مخالف خود را سرکوب کرده است. حتی حکومت محلی نیز از وی می ترسیده و مظلومی که به حکومت مراجعه کرده را باز خواست نموده است. این مدرک نشان می دهد که بهاءالله نیز خود به نوعی مشمول توصیفات خود از بابیان می شود. وی نیز مظلومان مخالف خود را که انتقاد مختصری از بابیان کرده اند و از رفتار بابیان گلایه دارند را با برخورد فیزیکی سرکوب کرده است. مدرک دوم نیز اثبات می کند که طرفداران مورد تایید بهاءالله و عبدالبهاء قمه کش هائی بوده اند که آماده به خدمت بهاءالله بوده اند. این قمه کش ها، همان هایی بوده اند که با حضور بهاءالله روح جدیدی را در بغداد حس کرده اند. سوال اینجاست که قمه کش ها و آنهایی که به دنبال خشونت بوده اند چه چیزی روحیه جدیدی به آنها می داده است؟ آیا این عملکرد خشن دگر اندیشی است؟ آیا این گونه عملکرد ها از نظر جامعه بهائی و تشکیلات بهائی مصداق دگراندیشی است؟ انصاف باید داد! توجه به مطالب بالا نشان می دهد که علت اصلی دستور تبعید بابیان، اعمال و رفتار خود آنها بوده است. مطلق با وجود عدم اشاره به این روحیه خشن بابی نمی تواند تاریخ را مخفی نماید. بالاخره متحریان حقیقت و منصفان محقق، این مطالب را در خواهند یافت. مطلق ادعا می کند که بهاءالله و بهائیان به دستور حاکمان مسلمان و تحریک علما بوده است که به آن اراضی تبعید شده اند و این موضوع از دست آنها خارج بوده است. اما عزیز، همین رفتار های خشن بابیان بوده که عامل چنین تصمیمی شده است. شما نمی توانید طرف دیگر دعوا را حذف کرده و از طرف خود نتیجه گیری کرده تقصیر را از خود ساقط نمایید. هر قدر که حاکمان مسلمان و علما تقصیر داشته باشند، اصل مطلب نه اختلافات مذهبی بوده و نه اعتقاد دگر اندیشانه. بلکه اصل مطلب به اعتقاد و عملکرد خون خوار بابی و عملکرد خشن، حرکت های سیاسی بابیان برای گرفتن حکومت کشوری برمی گردد. بابیان طبق اعتراف عبدالبهاء می خواستند با حرکت های خشن فیزیکی نهایتا شرق و غرب را فتح نمایند. و حکومت ایران و عثمانی نیز با این حرکت مقابله کرده و آنها را تبعید نموده است. مطلق در آخر مقاله خود نهایتا وارد بحث اصلی شده و علل عدم تبلیغ بهائیان در اراضی تحت حکمرانی اسرائیل را پرده برداری می کند. در دلیل اول اشاره میکند که بهائیان بر طبق نصوص بهائی از بهاءالله و عبدالبهاء و شوقی نمی بایست که بر خلاف نظر حکومت کوچکترین حرکتی را انجام دهند. و به عنوان دلیل دوم، سخنی از بهاءالله ارائه شده که تبلیغ در شامات را ممنوع کرده است. اول به بررسی دلیل دوم بپردازیم. جناب مطلق سوالی از شما دارم. شامات چه ارتباطی با ارض اقدس و اسرائیل دارد؟ آیا شامات اسرائیل را نیز در بر می گیرد؟ چرا از شرق و غرب برای اثبات ادعای خود مطلب ارائه می دهید؟! به دلیل دور بودن این مدرک از متن اصلی مقاله از بررسی آن در این مجال خودداری کرده، از جناب مطلق می خواهم که ابتدا ارتباط شامات و اسرائیل را تبیین کنند. و سپس در این باره سخن می گوییم. اما به مورد علت اول که حاکی از آن بود که بهائیان می بایست جزئی و کلی، به طور تام و کامل از حکومت کشوری که در آن فعالیت می کنند اطاعت کنند برگردیم. مطلق عزیز حرف دل تمامی منتقدان و پرسشگران حوزه بهائیت را بازگو کرده اند. ما هم همین را می گوییم که با وجود این که این چنین دستوراتی در بهائیت وجود دارد، چرا بهائیان رویکردی دو سویه در اجرای آن در کشور های مختلف دارند. به عبارت دیگر، حکومت غاصب اسرائیل تبلیغ بهائیت را در این کشور ممنوع کرده است.

تشکیلات مرکزی بهائی نیز به طور تام و کامل نسبت به این دستور تمکین کرده، تا کمر در اطاعت از آن خم شده اند. در این راستا، هیچ یک از موسسات امری کشوری مانند محافل ملی و محلی، لجنه های مهاجرت، تبلیغ، جوانان، … اصلا وجود خارجی در اسرائیل ندارند. مطلق خود اعتراف کرده است که حتی یک بهائی هم ساکن اسرائیل نیست و بهائیانی که در اسرائیل به سر می برند برای دوران کوتاه مدت چند روزه، چند ماهه و یا چند ساله برای خدمت در نظام اداری مرکزی بهائی در اسرائیل به سر می برند و پس از پایان مدت خدمت به محل اقامت خود و کشور های خود باز می گردند. با وجود این شواهد، مشاهده می کنیم که تشکیلات بهائی در کشور ایران مفصل مشغول فعالیت است. لجنه های مختلف خود را راه اندازی کرده و به تبلیغ مرام خود می پردازد. با وجود اینکه محافل ملی و محلی با این اسم ها در ایران وجود ندارد، اما تشکیلات بهائی با تغییر نام محافل ملی به هیئت یاران و با تغییر نام محفل محلی به مساعدین و خادمان عملا تشکیلات بهائی را در ایران هدایت کرده و به صورت تشکیلاتی فعالیت می کنند. حال نظر حکومت ایران در حوزه فعالیت تشکیلاتی بهائیان و تبلیغ با نظر حکومت اسرائیل تجانس دارد. اما مشاهده می کنیم که بهائیان و تشکیلات بهائی به هر عنوان که شده دست از تبلیغ و فعالیت تشکیلاتی بر نمی دارند. با توجیهاتی نظیر این که تبلیغ یک رسالت فردی و شخصی است، اذهان را منحرف می کنند. در این راستا بهائیان مدعی اند که اگر فرد بهائی تبلیغ می کند، شخصی عمل کرده فعالیت تشکیلاتی انجام نمی دهد. این درحالی است که حتی همین عملکرد نیز بر طبق نظر حکومت ایران و اسرائیل مخالف قانون است. اما بهائیان در اسرائیل نسبت به نظر حکومت تمکین کرده، اما در ایران سر مخالفت و عدم تمکین بلند کرده، هیچ یک از فعالیت های شخصی و تشکیلاتی خود را تعطیل نکرده اند. این عملکرد تشکیلات بهائی در ایران کاملا بر خلاف دستور پیشوایان بهائی است. نقدی که ما در این ارتباط داریم همین عملکرد دوسویه تشکیلات بهائی است که در یک موضوع رویه ای کاملا دوگانه اتخاذ کرده است.
اما موضوع به اینجا ختم نمی شود. بر طبق نص صریح بیت العدل و نصوص بهائی، بهائیان حتی جواز تبلیغ یک اسرائیلی که در کشوری غیر از اسرائیل به سر می برد را هم ندارند. بر این اساس، اگر یک تبعه اسرائیل در آمریکا در همسایگی یک بهائی زندگی کند، فعالیت های بهائیان و تبلیغ های خانه به خانه بهائیان نمی بایست مشمول تبعه اسرائیل بشود. حال سوال اینجاست که چرا بهائیان حق تبلیغ اسرائیلی ای که در آمریکا به سر می برد را ندارند؟ آیا آمریکا از لحاظ جغرافیایی در محدوده شامات قرار می گیرد؟؟؟ همین موارد است که باعث می شود منصفان متحری حقیقت به پرسشگری افتاده و از تشکیلات بهائی بخواهند که در این موارد شفاف سازی کند. عدم تبلیغ یک اسرائیلی خارج از اسرائیل ربطی به مدارکی که جناب مطلق ارائه داده اند ندارد و نشان از پشت پرده های ارتباط حکومت اسرائیل با تشکیلات بهائی دارد. چنین گونه عملکردی است که باعث می شود منصفان و متحریان حقیقت به تشکیلات بهائی مظنون شده، اعمال آن را به دور از یک رنگی و صداقت تفسیر کنند. اما به راستی چرا بهائیان هیچ اسرائیلی – خواه در اسرائیل خواه در قله های آلپ و اعماق اقیانوس ها، وسط جنگل های آمازون و یا کویر های آفریقا – را نمی بایست تبلیغ کرده موجبات بهائی شدن آن را فراهم کنند؟
همانطور که در مقدمه اول عنوان شد، بهائیان بر طبق نصوص بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی و چیدمان تشکیلات بهائی و هدف گذاری های بیت العدل در پی طی کردن مراحل تکامل جامعه بهائی می باشند. تکامل جامعه بهائی در پی هفت مرحله به مقصود می رسد. مقصود آن هم گرفتن حکومت کشورها، ادغام سازمان های کشوری با نظام کنونی اداری بهائی، و نهایتا گرفتن سلطه زمینی و روحانی شارع امر بهائی و اجرایی کردن احکام اقدس و دیگر احکام بهائی بر کل دنیا می باشد. بهاءالله ۸۰ سال قبل از تشکیل اسرائیل به سرزمین های اشغالی وارد می شود و تا آخر عمر در آن دیار بوده و بسیاری از الواح و نصوص به جامانده و همچنین کتاب اقدس را در آن دیار می نگارد. پس از وی عبدالبهاء نیز از همان دیار به رهبری جامعه بهائی پرداخته و تعالیم بهائی را تبیین کرده و نشر می داده است. در این ۸۰ سال بهائیان زیادی در سرزمین های اشغالی ساکن شده بودند و زندگی می گذراندند. در نصوص بهائی و توقیعات شوقی مدارک بسیاری وجود دارد که بهائیان در آن اراضی نه تنها تشکیلات بهائی را تاسیس کرده بوده اند، بلکه در صدد گسترش و بهائی کردن ساکنان آن دیار بوده، قصد داشتند مراحل تکامل جامعه بهائی را در اسرائیل نیز پیش برده به اهداف خود برسند. لذا، تعالیم بهائی در سرزمین های اشغالی تبلیغ می شده و مخاطبین آنها از اهداف و تعالیم بهائی آگاهی داشتند. به مدرک زیر در این ارتباط توجه کنید.
توقیعات مبارکه (١٩٢٧-١٩٣٩)‏ صفحه ۵۸: علمای سو بفغان و غوغا افتادند و آشوب و فتنه بر انگیختند. اقطاب اهل سنت و جماعت در اقالیم مجاوره ارض اقدس فریاد وا شریعتا بر آوردند و حکم تکفیر و ارتداد و اخراج حزب هدی را از ظل شریعت غرا بدادند. اثباتا للحجه و اکمالا للبرهان باتیان ادله فاصله قاطعه در اثبات استقلال و انفصال شریعه بدیعه حضرت بهاءالله از سنن و احکام منسوخه قبل مجبور و مکلف گشتند و بدین واسطه اولین قدم را اعدای امر بها خود در سبیل استقلال و استخلاص و انفصال شریعت الله از سلاسل و اغلال معتقدات باطله و ظنون مستولیه و افکارسخیفه متوهمین و مبطلین برداشتند. این اقرار و اعتراف …
در این مدرک، شوقی دوران قبل از تشکیل حکومت اسرائیل را توصیف می کند. بر اساس توصیف شوقی، مسلمانان ارض اقدس متوجه می شوند که تشکیلات بهائی ادعای انفصال از دین اسلام را دارد. با توجه به واکنش آنها که برآوردن فریاد و اعلان حکم تکفیر است تا قبل از این زمان مسلمانان فکر می کردند که بهائیت هم شعبه ای از اسلام است. نکته اصلی متن توقیع صفحه ۵۸ آنجا بیان می شود که شوقی اشاره به برداشته شدن اولین قدم ها در راه رسیدن به مراحل انفصال و استقلال دارد. طبق این اعتراف شوقی، در اراض اقدس در برهه ای از زمان تشکیلات بهائی دوران مجهولیت و مقهوریت را پشت سر گذاشته است، و به مراحل انفصال و استقلال دست یافته است. از طرف دیگر روند تاسیس حکومت اسرائیل نیز یک شبه نبوده و این رخداد با برنامه های بلند مدت به نتیجه خود رسید. در این راستا، دولتمردان اسرائیل و مدیران و رهبران این جریان خبیث تمامی جوانب مختلف را در اجرایی کردن برنامه خود در نظر داشته اند. تا قبل از تاسیس دولت اسرائیل، آنها نیز در سرزمین های اشغالی سالها زندگی کرده، و تعالیم بهائی را به خوبی می شناختند. به خصوص برنامه ریزان و رهبران جریان کشور گشایی اسرائیلی، قطعا به خوبی با چنین تعالیم و اهداف بهائی ای برخورد کرده و آن ها را در نظر داشته اند. حال با تشکیل دولت غاصب اسرائیل در سال ۱۹۴۸، مشاهده می کنیم که تمامی محافل بهائیان منحل شده، تمامی فعالیت های آنها در آن اراضی برچیده شد. بهائیانی که در زمانی در اراضی اشغالی در مرحله چهارم تکامل خود یعنی انفصال و استقلال به سر می بردند، با تشکیل حکومت اسرائیل به مظلومیت و مقهوریت بازگشتند. مطلق ادعا می کنند که علت عدم تبلیغ بهائیت در اسرائیل توصیه بهاءالله مبنی بر عدم تبلیغ در اراضی اقدس است. اما مشاهده می کنیم که در همین مدرک، تشکیلات بهائی با فعالیت های تشکیلاتی و تبلیغی خود به مرحله انفصال و استقلال دست یافته و این مرحله پس از زمان بهاءالله و حتی عبدالبهاء بدست آمده است. یکی از نتایجی که از این برهه تاریخ و این وقایع می توان گرفت این است که رهبران جریان دولت غاصب اسرائیل می دانستند که بهائیان در هفت مرحله قصد گرفتن حکومت کشوری تمامی کشورهایی که در آنها فعالیت می کرده اند دارند. بدین خاطر بوده است، که قانون منع تبلیغ بهائیت و بهائی شدن تابعین اسرائیل را صادر کرده اند. توجه داریم که بهائی شدن یک امر شخصی نیست، و برای اینکه کسی بهائی شود می بایست به تشکیلات بهائی درخواست عضویت داده و پس از تایید تشکیلات و امضاء تعهدات زیادی توسط درخواست کننده، فرد مزبور بهائی می شود. لذا بهائی شدن تبعه اسرائیل کاملا دست تشکیلات بهائی بوده و دولت اسرائیل با گذراندن این قانون تشکیلات بهائی را مجبور کرد که سودای بهائی کردن تبعه اسرائیل و تشکیل حکومت کشوری را در آن اراضی به فراموشی بسپارند. همانطور که مطلق بیان کرده است شوقی در سال ۱۹۴۷ تشکیلات بهائی را از مداخله در امور سیاسی آن مناطق و جانب داری از یکی از طرفین خودداری می کند. شوقی این گونه دستور را در سال های قبل هم داده بود. طبق بیانی که از روحیه ماکسول به جامانده است، شوقی این دستور را برای حفظ جان و مال مهاجرین بهائی که به کشور های مختلف سفر کرده و قصد تشکیل و گسترش تشکیلات بهائی و نهایتا گرفتن حکومت آن کشور را دارند صادر کرده بوده است. به مدرک زیر توجه کنید:
ملاحظه کنید در سال ۱۹۲۲ به یکی از احبای امریکا چنین مرقوم فرمودند، یاران الهی از مداخله در امور سیاسی بالمره ممنوعند و از همان ایام در فکر مهاجرین بودند، و از همان سنوات صورت مدارک جدیده …
لذا، دستور شوقی در سال ۱۹۴۷ هم به همین ترتیب می توان تفسیر کرد که شوقی برای حفظ جان و مال بهائیان و تشکیلات بهائی چنین دستوری را صادر کرده است. وگرنه چرا بلافاصله پس از تشکیل دولت اسرائیل، تمامی تشکیلات بهائی سرزمین های اشغالی منحل شده، کل فعالیت های بهائیان تعطیل شد؟؟ اگر خطری بهائیان و تشکیلات بهائی را تهدید نمی کرد، تشکیلاتی که از ۸۰ سال قبل از تشکیل دولت اسرائیل در آن مناطق وجود داشته و فعالیت می کرده است چگونه یک شبه همگی برچیده شد؟؟؟
پس از تحلیل های بالا، به بررسی و تحلیل ادعای مطلق مبنی بر پیش بنی بهاءالله در مورد تشکیل دولت اسرائیل می پردازیم. در اینجا نشان خواهیم داد که بهاءالله نه تنها تشکیل دولت اسرائیل به شکل کنونی را پیش بینی نکرده بوده است، بلکه پیش بینی او منحصرا بدست گرفتن حکومت زمینیه و روحانی اراضی تحت سلطه دولت اسرائیل توسط بهائیان و تشکیلات بهائی می باشد. به عبارت دیگر بهاءالله پیش بینی کرده است که حکومت ظاهری و روحانی سرزمین های اشغالی به دست تشکیلات بهائی خواهد افتاد و همه مردم آن منطقه زیر پرچم تشکیلات بهائی ندای الله ابهی سر خواهند داد و بدین وسیله عزت اهل بنی اسرائیل نیز باز خواهد گشت. اما پیش بینی او به طرز اسفناکی دچار خطا شده است. در این جا مطلق و مبلغین دیگر بهائی از عدم آگاهی و تسلط مخاطبین به نصوص بهائی سوء استفاده کرده، با بی صداقتی حقیقت را گونه دیگری جلوه می دهند. با توجه به سه مقدمه ای که در بالا گذشت، اولا بهائیان به دنبال تشکیل حکومت کشوری و ادغام سازمان های کشوری با نظام کنونی بهائی هستند، ثانیا بهائیان معتقدند که بهاءالله از سلاله حضرت ابراهیم است، و ثالثا کلید واژه های بهائی که همگی یا اشاره به بهاءالله داشته، یا تشکیلات بهائی. مطلق برای اثبات پیش گویی بهاءالله چند مدرک ارائه داده است. بهائیان به طور کلی با توجه به این که تشکیلاتی عمل می کنند، مدل تبلیغ، و ارائه ادله و برهانشان نیز از طرف تشکیلات و رهبران و اتاق های فکر تشکیلات به آنها تغذیه می شود. این مدارک در یکی از وب سایت های بهائی در سال ۲۰۰۸ هم به طور مفصل تری ارائه شده و دقیقا همین مدل استدلال در نوشته های مطلق نیز ارائه شده است. اما به مدارک بپردازیم.
عبدالبهاء می گوید: «هوالابهی در خصوص اجتماع سلالۀ اسرائیل در اورشلیم به موجب نصوص انبیاء سؤال نموده بودید، اورشلیم و قُدْسُ الاَقداس، هیکل مُکرَّم و اسم اعظم (بهاءالله) است؛ زیرا آن مدینه الهیّه و شهر بند یزدان است چه که جامع جمیع آلاء و نعم و حائزِ کلِّ غناء و ثروت حقیقیّه و تُحَف و زینت معنویّه مشتمل بر شئون و خصائص حیات و محلّ ظهورآثارغریبۀ ربّانیّه است واجتماع اسرائیل در آن عبارت از آن و بشارت بر آن است که کلّ اسرائیل در ظلّ لواء الهی وارد و بر بحر قدم وارد می گردند چه که این اورشلیم الهی که قدس الاقداس در قطبش واقع، مدینۀ ملکوتی و شهرآسمانی است، مشرق و مغرب در زاویه ای از او واقع. ولی با وجود این به حسب ظاهر نیز اسرائیل در ارض اقدس جمع خواهد گشت وَ ذلِکَ وَعْدٌ غَیرُ مَکذوبٍ (آن وعده ای است که دروغ نیست). مقصود این است که ذلّتی را که اسرائیل در دو هزاروپانصد سال کشید، حال بدل به عزّت سرمدیّه خواهد گشت و به ظاهر نیز عزیز خواهد شد به قسمی که محسود اعداء گردند و مغبوط اودّا (دوستان).طوُبی لَهُم ثم بُشْری وَ الْبَهاءُ عَلَیهِمْ اَجْمَعین» امر و خلق، ج ۴، صص: ۰ ۴۷-۴۶۹.
در این متن عبدالبهاء به وضوح اشاره می کند که اجتماع اسرائیل زمانی رخ می دهد که نسل اسرائیل به بهاءالله ایمان آورند (یا به عبارت دیگر در ظل لواء الهی وارد و بر بحر قدم وارد گردند). ظل لواء الهی، سایه بهاءالله بوده و بحر قدم اشاره به ورود به دریای بهاءالله دارد. وی ادامه می دهد که اسرائیل به ظاهر نیز عزیز می شوند. حال با توجه به این که هدف و مقصود اصلی و اولیه بهاءالله و عبدالبهاء و تشکیلات بهائی گرفتن حکومت کشوری بوده است، لذا با گرفتن حکومت کشوری و بهائی شدن بنی اسرائیل، عزت از دست رفته آنها باز خواهد گشت. در مدرک زیر، بهاءالله شرط عزت مند شدن بنی اسرائیل را مجددا ورود آنها به ظل عنایت (سایه بهاءالله) بیان می کند. بر اساس این مدرک، بنی اسرائیل می بایست بر اساس تعالیم بهاءالله عمل کنند، و از عقاید خود دست برداشته به بحر قدم، قدم بگذارند. «جمال مبارک (حضرت بهاءالله) در الواح مقدّسه تصریح فرمودند که ایّام ذلّت اسرائیل گذشت، ظلّ عنایت شامل گردید و این سلسله روز به روز ترقّی خواهد کرد و از خمودت و مذلّت هزاران ساله خلاصی خواهد یافت. ولی مشروط به آنکه به موجب تعالیم الهیّه روش و رفتار نمایند؛ از ظلمات تقالید قدیمه نجات جویند و از کسالت عوائدِ سابقه (عادتها و روش های قبلی) رهایی یابند و به آنچه روح این عصر و نور این قرن است تشبّث نمایند؛ امر و خلق، ج ۴، صص:۱ ۴۷-۴۶۹.
در متن زیر از بهاءالله، وی اشاره می کند که مهاجرت بنی اسرائیل به دیار فلسطین در حال ازدیاد است. اتفاقی که در همان دوران زندگی بهاءالله، و عبدالبهاء در شرف وقوع بوده و منتها در سال ۱۹۴۸ به نتیجه خود رسیده است.. با توجه به این که بهاءالله پیش بینی کرده است که با بهائی شدن ملت ها حکومتهای کشوری به دست تشکیلات بهائی خواهد افتاد، لذا با مهاجرت بنی اسرائیل به فلسطین و ورود آنها به ظل عنایت الهی و بحر قدم  تمکین به تعالیم بهاءالله، و بهائی شدن بنی اسرائیل – عزت بنی اسرائیل باز خواهد گشت.
«و از جمله وقایع جسیمه که در یوم ظهور آن نهال بیهِمال وقوع خواهد یافت، عَلَم الهی به جمیع اُمّت ها بلند خواهد شد … و آن نهال بیهمال جمیع اسرائیل را جمع خواهد کرد؛ یعنی اسرائیل در دورۀ آن، در ارض مقدّس جمع خواهد شد؛ یهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال متفرقّند مجتمع شوند… در بدایت دورۀ جمال مبارک این وعد الهی که در جمیع کتب انبیاء منصوص است، بنای ظهور گذاشته. ملاحظه می نمایید که از اطراف عالم طوائف یهود به ارض مقدّس آیند و قراء واراضی تملّک نموده سکنی کنند و روزبه روز در ازدیادند، به قسمی که جمیع فلسطین مسکن آنان گردد.» امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۱
در مدرک بالا، مشخص است که بهاءالله و به تبع آن عبدالبهاء مهاجرت شمار زیاد بنی اسرائیل به اراضی فلسطین و خرید املاک بسیار را رصد کرده، متوجه شده، و تحت نظر دارند. در مدرک بعدی نیز باز اشاره به بهائی شدن بنی اسرائیل دارد. و خاصتا اشاره می کند که تنها عده ای از بنی اسرائیل عزت از دست رفته را باز خواهند یافت که مومن به بهاءالله شوند. و ترقی و عزت بقیه در صورتی رخ خواهد داد که آنها نیز دوست و رفیق شوند. یا به عبارت دیگر مخالفتی با تشکیل حکومت بهائی در اراض اقدس نداشته باشند. بهاءالله در مدرک زیر حتی کسانی که عداوت کرده و علم مخالفت با حکومت آینده تشکیلات بهائی سر بدهند را نیز تهدید کرده و گفته که عزت این گونه افراد به هیچ وجه باز نگشته، بلکه آنها سرکوب شده، خانه هایشان خراب می شود.
و درضمن سؤال و جوابی است، قَولُهُ الْعَزیز: «اینکه جمال مبارک (حضرت بهاءالله) فرمودند سلالۀ اسرائیل تحریر خواهد شد (از ظلم و بندگی آزاد خواهند شد)، این بیان مبارک در وقتی بود که بنی اسرائیل رجوع ننموده بودند و در نهایت ذلّت بودند … لکن این بیان مبارک در حقّ مؤمنین اسرائیلیان است، یعنی کسانی که مؤمن شدند، سایرین بالتّبع عزیز می شوند. لابد دیگران هم به طُفیل دارای عزّت و ترقّی می گردند، در صورتی که موافق و دوست و رفیق باشند. ولی مقصد این نیست که اگر آنها عداوت کنند هم، باز ترقّی خواهند کرد بلکه خانه خود را خراب خواهند کرد.»امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۲
در این متن به وضوح، نظر بهاءالله و تشکیلات بهائی نسبت به بنی اسرائیل و تمکین آنها نسبت به حکومت بهائی مشخص است. آن دسته از بنی اسرائیل که تمکین کرده بهائی شوند و یا دوست و موافق این جریان باشند، عزیز خواهند شد، و مخالفین از بنی اسرائیل سرکوب شده، خانه خراب خواهند گشت. نهایتا دو مدرک دیگر در زیر آمده اند. در مدرک اول، پیش بینی شده که سلاله ابراهیم عزیز شده، وعده الهی در حق آنها عملی خواهد شد. همانطور که اشاره کردیم، بهائیان، بهاءالله را از سلاله ابراهیم تلقی می کنند. با در نظر گرفتن نصوص دیگر بهائی که در بالا ذکر آنها رفت، مشخص است که منظور از این مطلب چیست. و آن اینکه بهاءالله و بهائیانی که تبعید شده اند و اسیر و ذلیل شده اند، و آن دسته از بنی اسرائیل که به فلسطین مهاجرت کرده و یا نکرده اند اما در ظل عنایت وارد شده اند و پا به بحر قدم گذاشته اند، و نسبت به تعالیم تشکیلات و حکومت بهائی تمکین کرده اند همگی عزیز خواهند شد. بهاءالله خود را همان منجی موعود ادیان می داند، لذا با بهائی شدن بنی اسرائیل و تشکیل حکومت بهائی در اراضی تحت زیر سلطه دولت غاصب اسرائیل وعده الهی عملی خواهد گشت. و نیز: «ای سلیل جلیل ابراهیم، عن قریب ملاحظه فرمایی که وعدۀ الهیّه در حقّ سلاله ابراهیم بالاخصّ تحقّق یابد و فرح رخ بگشاید.»امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۲

و نیز: «بقدر امکان باید سعی و کوشش نمود تا سوء تفاهمی که بین ملل حاصل شده زائل شود و لهذا باید قدری بحث در سوء تفاهمی که بین ادیان است بنمایم و اگر سوء تفاهم زائل شود، اتّحاد کلی حاصل گردد، جمیع ملل با یکدیگر نهایت الفت حاصل نمایند. سبب اصلی این اختلاف و جدال از علمای ملل است زیرا آنها به ملل خود چنان تفهیم می کنند که سایر ملل مغضوب خدا هستند و محروم از رحمت پروردگار. روزی در طبریّه در جنب معبد یهود بودم و خانه مُشرِف به معبد بود. دیدم خاخام یهود وعظ می کند، می گوید ای قوم یهود شما اُمّت خدا هستید و سایر ملل امّت غیر او. خدا شما را از سلالۀ حضرت ابراهیم خلق کرده و فیض و برکت به شما داده و شما را از جمیع ملل ممتاز نموده. از شما اسحاقی برگزیده، حضرت یعقوبی فرستاده، حضرت یوسفی برانگیخته، حضرت موسائی مبعوث نموده، حضرت هارونی فرستاده، حضرت سلیمانی برانگیخته و حضرت داودی و حضرت اِشَعیایی و حضرت ایلیایی فرستاده. جمیع این پیمبران از شما هستند؛ از برای شما فرعونیان را غرق نمود و دریا را شکافت و از آسمان برای شما مائده فرستاد، از سنگ آب جاری کرد، شما اُمّت مقبوله نزد خدا هستید، شما بنی اسرائیل اَبناءِ خدائید و از جمیع ملل ممتازید. موعود شما مسیح می آید آنوقت شما عزیز می شوید و بر جمیع عالم حاکم و امیر می گردید و امّا سایر ملل، خذله هزله رذله گردند یهودی ها آنقدر از حرف او مسرور بودند که وصف ندارد. همین طور سایرین، سبب اختلاف و نزاع و جدال آنها علمای اُمّت بوده اند. امّا اگر اینها تحرّی حقیقت می کردند، البتّه اتّحاد و اتّفاق حاصل می شد، زیرا حقیقت یکی است و تعدّد قبول ننماید.» خطابات مبارکه، ص ۷۹.
در مدرک آخر نیز، سخن از این است که یهودیان باید تعصبات خود را رها کنند و با تحری حقیقت به ظل عنایت متصف شوند. یا به عبارت دیگر بهائی شوند. و تا زمانی که بر سر عقاید خود هستند، نجاتی نخواهند یافت. در مدارکی که مطلق در ارتباط با پیش بینی بهاءالله نسبت به دولت اسرائیل آورده و مدارک تکمیلی در این مقاله، کاملا مشخص است که نگرش بهاءالله، و تشکیلات بهائی نسبت به این موضوع چگونه است. خلاصه مطلب در موارد زیر بیان شده است:
۱. پیش بینی بهاءالله تنها و تنها منحصر به تشکیل حکومت بهائی در اراضی اشغالی است.
۲. با تشکیل حکومت بهائی در آن اراضی، وعده الهی محقق می شود.
۳. با تشکیل حکومت بهائی در آن اراضی و بهائی شدن بنی اسرائیل عزت از دست رفته آنها باز خواهد گشت.
۴. با تشکیل حکومت بهائی در آن اراضی و بهائی شدن بنی اسرائیل، سلاله ابراهیم – بهاءالله – عزیز خواهد شد.
۵. با تشکیل حکومت بهائی در آن اراضی، تنها آن دسته از بنی اسرائیل که به حکومت بهائی و تعالیم بهاءالله تمکین می کنند عزیز می شوند.
۶. با تشکیل حکومت بهائی در آن اراضی، آن دسته از بنی اسرائیل که به حکومت بهائی و بهاءالله تمکین نکرده اند، سرکوب شده، خانه هایشان خراب می گردد.

مشخص است که با تعطیل شدن تشکیلات بهائی، و منحل شدن تمامی فعالیتهای بهائیان در فلسطین، حتی خروج بهائیان ساکن آن مناطق – طبق اعتراف مطلق – رهبران دولت غاصب اسرائیل از نیت و اهداف تشکیلات بهائی با خبر بوده و با سرکوب کلی آنها اجازه هر گونه فعالیتی را از آنها گرفته اند. مطلق با ارائه مدارک و تفسیر وارونه از حقایق، تنها بی صداقتی خود را به منصه ظهور می رساند. از طرف دیگر نیز، جالب است که جامعه بهائی و بهائیان هیچ گونه اعتراضی به مجامع عمومی برای سرکوب شدن آنها در سرزمین های اشغالی سر نداده و نسبت به دولت اسرائیل به طور کامل تمکین می کنند اما نسبت به ایران رویکردی دو رویه و دوگانه دارند.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.