نقدی بر مقاله مبلغ بهائی ایمان مطلق تحت عنوان ” کس نزند به درخت بی بار سنگ “

شما مجاز نیستید خلاف ظاهر برداشت کنید و با توجه به افکار خشونت طلبانه باب و نظر وی بر اینکه منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و قتل عام الا من آمن و صدق است باب تصریح می کند که من یظهره الله ادامه دهنده فرهنگ وی می باشد…

قسمت اول مقدمه :
ایمان گرامی مطلب شما را دیدم و بسیار خوشحال شدم از اینکه محتویات نقد این حقیر را به دقت مطالعه فرمودید و نظرات خود را عنوان کردید لذا از جنابعالی بسیار متشکرم .
اولا فرموده بودید :
“”سخن اول: جناب ناصر الدین که خود را مدعی تخصص در خصوص مباحث مهدویت، بابیت و بهائیت میداند، و به تقلید از فیلسوف مشهور لاادری برتراند راسل که کتاب “چرا مسیحی نیستم” را نگاشته است تحت عنوان “چرا بهائی نیستم”””
آیا ایراد دارد انسان از تجربیات دیگران استفاده کند ؟
آیا وقتی جناب بهاء الله سیستم پارلمانی نظام بریتانیا را الگو قرار می دهد و اعلام می کند سیستم بیوت عدل مانند آن عمل کنند باید به این الگو برداری ایراد گرفت ؟
ثانیا فرموده بودید :
“” دست به امر خطیر نقد که خود نیز فی حد ذاته مبارک و میمون است زده اند و حقیر پس از استماع سلسله سخنان ایشان در خصوص مسائل مهدویت و بابیت و بهائیت، متوجه آن شده ام که ایشان، نه تنها روشی تحلیلی و عالمانه را پی نگرفته اند بلکه جانب انصاف را نیز حفظ نکرده اند و از همین روی با آنکه میتوانستند نتیجه ی تحقیقات خود را به صورت نقدی عمیق مطرح کنند، اما بنا به بغضی که در دل و احیاناً خصومتی که با بابیان و بهائیان دارند، دست به نقد سطحی یا بهتر بگویم سخیفانه زده اند “”
ایمان عزیز هم وطن گرامی آیا بهتر نبود قضاوت در مورد سخیف بودن نقدهای این حقیر را بر عهده خوانندگان خویش می گذاشتید و حرمت نقد علمی منصفانه را نگه می داشتید و فقط به نقد می پرداختید نه اینکه قبل از شروع نقد قضاوت خود را اعلام کنید و از مغلطه خلط ارزیابی حامل اندیشه با خود اندیشه پرهیز می کردید ؟
ثالثا فرموده بودید :
“” تمام محققین در این زمینه میدانند که آثار بابی/ بهائی و اصولاً کتبی که تحت عنوان کتب آسمانی مطرح است دارای آیه و سوره و باب و واحد است و نه صفحه؛ چرا که این کتب ممکن است در چاپ های متفاوت بنا به نوع تایپ و اندازه ی صفحه، مطالب مندرجه در صفحات مختلفه قرار گیرد و به همین دلیل برای ماخذ قرار دادن اگر فرضاً قران مبارک باشد مینویسیم ” سوره ی … آیه ی …” و اگر بیان باشد از “باب و واحد” استفاده میشود. حال این دوست محقق ما به جای استفاده از این روش از صفحه استفاده کرده اند که این خود ظاهر کننده ی این امر است که ایشان با روش تحقیق قاعده مند آشنایی کمی دارند. حقیر نیز به ناچار چنانچه ایشان از آن روش مهجوری چون صفحه نوشتن استفاده میکنند بنده نیز چنان خواهم کرد “”
ایمان عزیز اگر جنابعالی بیان را دیده باشید آدرس دهی بر مبنای روش شما کاری دشوار خواهد بود زیرا بیان متن هر قطعه اش بیش از آیات قرآن است ای بسا یک قطعه آن چند صفحه باشد لذا این حقیر صلاح دیدم به روش ارجاع به صفه آدرس بدهم البته چون اصل نسخه در فایل مورد نظر خدمت محققین در فیلم فوق ارائه گردیده بود دیگر جائی برای گلایه مندی نمی مانند در ضمن قرار نبود بنده سابقه علمی خود را خدمت جنابعالی عرض کنم ولی این را بدانید که یکی از پروژهائی که این حقیر ۲۵ سال روی آن کار کردم و ادامه هم دارد احیاء نسخه خطی بحر العرفان و معدن الایمان مولی صالح برغانی قزوینی پدر طاهره قره العین می باشد که حجم تایپی آن به بیش از ۱۰۰ جلد می رسد لذا بنده یکی از مشغله هایم احیاء نسخه خطی می باشد که با این روشی که شما پیش گرفته ایید با یک سرچ مختصر نام این حقیر را نیز خواهید یافت .
قسمت دوم :
مورد اول
اینکه فرموده بودید :
“”” بحث اول: آیا میرزاحسینعلی نوری معروف به بهالله همان موعود بیان ” من یظهر الله” است؟ فیلم اول: جناب ناصرالدین استشهاد به صفحه ی ۹۷ (باب رابع عشر واحد ثالث” از بیان کرده که میفرمائید: “قسم به ذات الهی عزوجل که اگر اوالوالحکم و زمان من یظهره الله در ایمان به او متفق گردند راضی نیست که احدی از اهل بیان را بر روی ارض باقی گذارد چونکه غیر او را همت ورزیده و نصرت حق مطلق نموده تا آنکه هیچ شی ء نماند الا آنکه داخل در جنت شود اینست فضل اعظم و فوز اکبر در هر ظهوری”. آقای ناصر الدین استدلال میکنندکه در این نص منظور سید باب این است که بله موعود بیان که من یظهر الله باشد باید همه ی اهل بیان را از دم تیغ بگذرانند چرا که به وی ایمان نیاورده است!این در حالی است که حضرت بهالله نه کسی را از دم تیغ گذرانده است و نه حتی تعالیمشان به نحوی است که چنین قصدی داشته باشند. پاسخ: نمیدانم تا چه حد میتوان یک متن را نفهمید و تا چه حد میتوان راست را کژ انگاشت. منظور از این نص سید باب چنین است که زمانی که من یظهرالله ظهور کند، من یظهرالله راضی نیست که کسی که از اهل بیان است به او ایمان نیاورد و به سبب اینکه به او ایمان نیاورده است داخل به بهشت نشود از همین روی سعی و تلاش بسیار خواهد کرد که خصوصاً بابیان را به ظهور خود دعوت کند. که این قول تحقیقاً و به شهادت تاریخ محقق شد حقیقتاً، و تمام مومنین بیان به بهالله ایمان آوردند الا اقل قلیلی که همانطور که میدانید در خصوص آن اقل قلیل هم بهالله جهد بسیار کرد که آنها ایمان بیاورند. نکته ی دیگر آنکه که در متن ذکر شده است این است که میفرمایند ” هیچ شی ء نماند الا آنکه داخل در جنت شود” حال اهل انصاف باید پاسخ دهند که آیا از دم تیغ گذراندن سبب داخل در جنت شدن میشود؟ و یا آنکه از نظر سید باب ایمان آوردن به “من یظهر الله” سبب ورود به جنت میشود. “””
ایمان گرامی هموطن دوست داشتنی
اولا شما بعنوان یک بهائی ملاک برایتان ظواهر نصوص است نه تاویل و تفسیر شخصی چنانچه در نصوص خودتان آمده :
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس میفرمایند : ١- ” اِنَّ الَّذِی یُؤَوِّلُ مَا نُزِّلَ مِنْ سَمَاءِ الْوَحْی وَ یِخْرِجُهُ عَنِ الظَّاهِرِ اِنَّهُ مِمَّنْ حَرَّفَ کَلِمَهَ‌اللّهِ الْعُلْیَا وَ کَانَ مِنَ الْاَخْسَرِیْنَ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (K 105) ”
لذا خارج کردن نص از ظاهر خلاف بیان اوامر مظهر امر جنابعالی است پس وقتی باب می گوید :
“””” راضی نیست که احدی از اهل بیان را بر روی ارض باقی گذارد “”””
شما مجاز نیستید خلاف ظاهر برداشت کنید و با توجه به افکار خشونت طلبانه باب و نظر وی بر اینکه منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و قتل عام الا من آمن و صدق است باب تصریح می کند که من یظهره الله ادامه دهنده فرهنگ وی می باشد حال از ” جمله احدی از اهل بیان را روی زمین باقی نمی گذارد ” شما بر مبنای فرقه باطنیه عمل می کنید این امری دیگر است و قضاوت با خوانندگان .
ثانیا اینکه فرموده بودید همین که مطرح شده :
“” هیچ شی ء نماند الا آنکه داخل در جنت شود “”
دلیل بر این است که معنای سخن باب هدایت است نه کشتار بابی ها.
باید عرض کنم عزیز دل این سخن شما دلائل نه گانه این حقیر مبتنی بر اینکه موعود بیان بهاء الله نیست را به ده عدد ارتقاء داد و از این روشنگری جنابعالی بسیار متشکرم .
زیرا شما صراحتا اعلام نمودید که موعود بیان کسی است که با آمدنش همه بیانی ها داخل در آیین وی شوند .
اولا با توجه به متن صریح باب جمله ” همه ” اطلاق بر باقی مانده های بعد از کشتار بیانی های ایمان نیاورده توسط موعود بیان می باشد .
ثانیا : یکی دیگر از علائم من یظهره الله و موعود بیان این است که باقی مانده های پس از اجرای حکم اول به وی ایمان بیاورند.
ایمان گرامی و دوست داشتنی
آیا همین ادعای جنابعالی تحقق یافت ؟
آیا مثلا جناب بهاء الله توانست خواهر خویش عزیه خاتون بابی را داخل در جنت خویش کند ؟
آیا جناب بهاء الله توانست ۲۵ مدعی بابی من یظهره اللهی را تماما وارد در جنت خویش کند ؟
آیا جناب بهاء الله توانست برادری را که حاصل تربیت خویش بود و از اوان جوانی وی را بزرگ کرده بود تربیت کند و داخل جنت خویش کند ؟
آیا جناب بهاء الله توانست سه بابی را که همراه وی در عکا بودند داخل در جنت خویش کند؟
یا پیروان وی مجبور شدند با زهر جفاء حداقل به اعتراف ابوالفضل گلپایگانی سه نفر از آنان را بجای الصاق به حروف اثبات و داخل در جنت خویش کردن داخل در نار حروف نفی نمود ؟
آیا جناب بهاء توانست مستر براون بابی را در منزل خویش جذب کند و داخل در جنت خویش کند ؟
یا وی پس دیدار با ازلی ها در قبرس داخل در جنت صبح ازل شد نه بهاء الله و با احیاء نسخه خطی نقطه الکاف لرزه به اندام موعود بیان انداخت ؟
البته ایمان گل امیدوارم اگر نقدی داری بدون توهین این روند علمی صمیمانه را ادامه دهیم .
قسمت سوم :
مورد دوم
ایمان گرامی و دوست داشتنی اینکه فرموده بودید :
“”” جناب ناصر الدین استشهاد به آیه ی دیگری میکنید که مندرج در صفحه ی ۲۳۰ کتاب بیان (باب خامس عشر واحد سادس) است: فی ان الله قد امر بان تقیموا من مقاعدکم اذا سمعتم اسم من یظهر الله من بعد بلقب القائم و الحکم علی اعدام من یحزننه من فوق الارض بما یمکن. سپس استدلال فرموده اند که لقب قائم برای من یظهر الله است و حال آنکه چنین نیست و بهالله هیچگاه لقب قائم نداشته و خود را قائم نمیداند. پاسخ: ایشان اگر توجه به ادامه ی متن مندرجه در کتاب بیان فارسی بفرمایند مطلب برایشان چون صبح روشن معلوم میشود. در ادامه سید باب در توضیح میفرماید:”مخلص این باب آنکه خداوند عالم اذن فرموده کل را که در نزد استماع ذکر من یظهر الله با این اسم هر نفسی برخیزد از مقام خود و بعد قاعد گردد اجلالاً له من کتاب الله و اغطا،‌له من نقطه الاولی لعل در یوم ظهور کسی اظهار ارتفاع در نزد او نکند که کل اعمال غیب از برای یوم شهادت است که اگر کسی در کل عمر خود هر وقت شنید برخیزد. … ” مختصر آنکه قائم را نه آنگونه که آقای ناصر تفسیر و تحلیل کرده اند بلکه اینگونه مشخص و تبیین میکنند که خود سید باب توضیح داده است، یعنی به محض شنیدن نام “من یظهر الله” از جای خود قائم شوید (‌برخیزید) و نه آنکه لقب من یظهر الله قائم است و در نهایت آنکه قائم خود سید باب است که لقب “من یظهرالله” را به موعود خود داده است و یا در تفسیری دیگر میتوان از متن فهمید هر کجا نام “من یظهرالله” را شنیده اید، همان احترامی را کنید که گویی لقب قائم را شنیده اید. بیشتر به نظر میرسد که در اینجا فهم صحیحی از آیه ی فوق صورت نگرفته است ترجمه ی متن به قرار زیر است خداوند قطعا امر کرده که هنگام شنیدن نام من یظهرالله از جای خودبرخیزید بواسطه لقب قائم و هر کسی که من یظهرالله را غمگین کند محکوم به اعدام است و باید انجام شود به هر صورتی که ممکن است “””
ایمان عزیز :
واقعا معنی این جمله و ترجمه آن این مقدار سخت است و نامفهوم یک بار دقت کن گرامی :
“” فی ان الله قد امر بان تقیموا من مقاعدکم اذا سمعتم اسم من یظهر الله من بعد بلقب القائم و الحکم علی اعدام من یحزننه من فوق الارض بما یمکن “”
معنی دقیق این جمله آیا غیر از این است ؟ :
در اینکه خداوند بتحقیق امر نموده که بر خیزید ( البته ایشان این کلمه را اشتباه فرموده اند زیرا تقیموا معنی بپا داشتن می دهد نه بر خاستن ) از جایگاهتان هنگامی که شنیدید نام من یظهره الله را بعد از لقب قائم
ایمان عزیز این سخن یعنی اینکه من یظره الله نیز یک صفتی است از صفات مصداقی که اگر این نام یا سایر نامهای ایمن مصداق را شنیدی از جایت بلند نشو بلکه تنها نامی که این نام از آن من یظهره الله است و بعد از شنیدن آن باید از جا بر خواست اسم قائم است لذا گرامی این لفظ قائم از آن من یظهره الله است .
قسمت چهارم :
ادامه مورد سوم
ایمان گرامی و دوست داشتنی
من تعجب می کنم که چرا مورد سوم این حقیر را از قلم نقادانه خود محروم نمودید یا قابل ندانستید یا اگر به آن اشاره می کردید مطلبی هولناک را باید تذکر می دادید
عزیز دل ادامه متن را که این حقیر عنوان کردم چنین است :
ترجمه از آن خودتان است دقت کنید :
“”” ترجمه ی متن به قرار زیر است خداوند قطعا امر کرده که هنگام شنیدن نام من یظهرالله از جای خودبرخیزید بواسطه لقب قائم و هر کسی که من یظهرالله را غمگین کند محکوم به اعدام است و باید انجام شود به هر صورتی که ممکن است “””
ایمان گل
چرا نفرمودید یکی از علائم موعود بیان این است که طرفدارانش چنانچه ببینند کسی او را محزون می کند ترور و اعدام می کنند ؟
ایمان واقعا دیدی و نقد نکردی یا سخنی در نقد این قطعه نیافتی ؟
ایمان عزیز
آیا می دانی بسبب این حکم ۲۵ مدعی من یظهره اللهی پس از باب به جان هم افتادند و حمام خون راه انداختند ؟
ایمان عزیز
آیا می دانی به سبب همین حکم معتقدین به من یظهره اللهی بهاء الله شرعا موظف بودند مخالفین بهاء الله را از دم شمشیر بگذرانند ؟
ایمان عزیز
آیا می دانستید که رقیبان بهاء الله از وی پیشی گرفتند و جان وی بدلیل همین حکم در خطر بود و بهاء الله دلیل فرار از بغداد و پناه بردن به کوههای سلیمانیه و اینکه حتی فرصت نکرد تا سه همسر خویش با فرزندانش را همراه خود ببرد همین حکم بود ؟
ایمان عزیز
واقعا می دانستید که همین حکم عاملی بود تا جناب بهاء الله نه به تسخیر قلوب بلکه به گردن کلفت و زور بازویش بنازد و در ایقان مطرح کند که :
ایقان ص ۵۱ : در این ایّام که بحمداللّه سطوت الهی چنان غلبه فرموده که جرئت تکلّم ندارند و اگر یکی از اصحاب حقّ را که صد هزار جان به دل و جان رایگان در ره دوست ایثار می نماید ملاقات نمایند از خوف اظهار ایمان می کنند و چون خلوت می کنند به سبّ و لعن مشغول می شوند.
ایمان گرامی
آیا می دانی که در بغداد طرفداران بهاء الله با قداره به دنبال ایشان راه می افتادند و محزون کنندگان وی را زیر مشت و لگد می گرفتند :
بهاء الله فرمان کتک زدن منتقد کباب فروش را صادر می کند :
شرح این واقعه در «خاطرات حبیب» نوشته دکتر حبیب موید ( ج ۱ ص ۲۶۶) به نقل ار عبدالبهاء چنین آمده است :
«وقتی جمال مبارک از سلیمانیه تشریف آوردند یک روز توی کوچه تشریف می بردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یک شخص کباب فروش آهسته گفت : باز بابی ها آفتابی شدند!! جمال مبارک به میرزا محمدقلی فرمودند : بزن توی دهنش! میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش می زد، رفت نزد ایلچی شکایت کرد. ایلچی خود او را حبس کرد. گفت یقین جسارت بزرگی کرده ای که بابی ها تو را زده اند!!»
آیا وحدت عالم انسانی به این معنی است که ریش کبابی بیچاره را بگیرند و مکرر به سر و رویش بزنند تنها به این گناه که گفته است: باز هم بابی ها آفتابی شده اند؟

ایمان گرامی امیدوارم اینها را ندانی چون اگر بدانی باز موعود بیانت بهاء الله باشد فاجعه خواهد بود “””
قسمت پنجم :
فیلم سوم ( مطلب چهارم )
ایمان گرامی و دوست داشتنی
فرموده بودید :
“”” فیلم سوم: جناب ناصرالدین با اشاره به صفحه ی ۱۵۱ بیان فارسی (باب اول واحد خامس) که میفرماید:” ملخص این باب آنکه اول ارضی که محل ظهور من یظهر الله ظاهر گردد مسجدالحرام بوده و هست و هنچنین در نقطه بیان سر حقیقت مشهود بوده و هست.” مینویسد که،‌ طبق این نص محل ظهور جسد عنصری من یظهر الله باید مسجد الحرام باشد. پاسخ: جناب ناصرالدین اگر ادامه ی متن را هم میخواندند بسیار عالی بود، چرا که توضیح بیشتر در متن موجود است: “… مراد از این امر این است که ارضی که بانتساب بظهور جسد او این نوع مرتفع گردد که آن محل محل احرام محرمین گردد در طواف بیت او چگونه خواهد بود اراضی اجساد ذاتیه مدله بر تکبیر او و اراضی نفوس مدله بر توحید او و اراضی ارواح مدله بر تحمید او و اراضی افئه مدله بر تسبیح او که در اول نار محبت مشرق و در ثانی هواء ولایت مرتفع و در ثالث ماه توحید ممتنع و در وابع تراب وجود متعالی گردد و الله بیدء کل شیء ثم یعیده افلاتنظرون. ” پس چنانچه از ادامه ی متن بر میاید منظور از کلام سید باب در این متن آن است که قبله در آئین بیان وجود من یظهرالله است چنانچه در بیان عربی نیز آمده است ” انما القبله من نظهره متی ینقلب تنقلب” ( باب هفتم واحد هفتم بیان عربی) و وجود عنصری او هر کجا که باشد حکم مسجد الحرام را دارد برای اهل اسلام. “””
ایمان گرامی اگر بیشتر دقت می کردید و امانت نقل را رعایت می کردید دقیقا مشاهده می نمودید که جناب باب مصداق مسجد الحرام را مکه مکرمه تعیین کرده اند و تعجبم از فرهیخته ای مانند شما این است که چرا دو خط از متن فوق را جا انداختید چنانچه ملاحظه می کنید بصراحت باب می گوید :
.. چنانچه الان در مکه ظاهر است که حد اول آن این است که ….
لذا عزیز دل باب می گوید همانگونه که امر پیامبر اسلام از مکه شروع شد من یظهره الله موعود بیان نیز از همانجا ظهور خواهد کرد و بصراحت نام مکه را هم ذکر می کند تا محققینی مانند شما مطلب باب را تحربف نکنند .
قسمت ششم :
فیلم چهارم
ایمان گرامی و دوست داشتنی
فرموده بودید :
“”” آقای ناصرالدین با اشاره به صفحه ۱۵۷ کتاب بیان ( باب خامس واحد خامس) که میفرماید: ” در ظهور من یظهره الله هر نفسی بر صاحبش حلال نیست الا به ایمان به او و کل از کل گرفته می شود. الا آنکه داخل شوند در ظل دین او” (مصادر اموال در زمان من یظهره الله) و سپس استدلال میکنند که حضرت بهالله شعارشان وحدت عالم انسانی و تعلیمشان “چون زهر دهند شهد دهید” است نمیتواند موعود بیانی باشند که حکم به مصادره ی اموال داده است. پاسخ: همانطور که در پیشتر هم این انتقاد به نقدهای شما وارد بود در این مورد هم این نقد به شما وارد است که شما تکیه ای از متن را بدون آوردن پیش و پس میاورید و شروع به انتقاد میکنید و حال آنکه اگر متن کامل آورده شود منظور از بیان سید باب مشخص و معین میشود. بنده در اینجا قبل و بعد متنی را که شما آورده اید را میاورم. ” مخلص این باب آنکه در هر ظهوری آنچه ما علی الارض است در ظل ظهور بعد باید واقع شود مثلاً در ظهور رسول خدا (ص) لایق بود که کل ما علی الارض در ظل او مومن شوند آنچه که نشده از ضعف مسلمین بوده و الا لیاقت از برای آن دین بوده و یوم ظهور رسول الله (ص) بر هر صاحب نفسی نفس او بر او حلال نبوده چگونه ما یتفرع الی الحیوه مگر آنکه داخل ایمان به او شود که آن وقت بر او حلال میشد آنچه را که خداوند به او عطا فرموده بود از جود خود و همچنین در ظهور من یظهر الله هر نفسی بر صاحبش حلال نیست الا بایمان باو و کل از کل گرفته میشود الا آنکه داخل شوند در ظل دین او و این است فضل خداوند در حق خلق مثلاً اگر فتح بلدی در صدر اسلام شد به جبر و قهر داخل اسلام شد و فائز به ثمره ایمان گشته و آنچه که نشده رحمت در حق ایشان نبوده چه الی الان در نار مانده و همچنین در این ظهور حلال نیست بر غیر مومنین بحق آنچه ماینسب بایشان است الا آنکه داخل در ایمان گردند که آن وقت حلال میگردد بر ایشان آنچه که خداوند بایشان عطا فرموده از جود خود و این حکم بر سلاطین صاحب اقتدار در دین است نه بر همه و در بلادی که باعث حزن نفسی یا ضر نفسی شود اظهار آنرا هم خداوند اذن نفرموده…”
همانطور که از متن استشهاد میشود آن است که در ابتدا حضرت باب اشاره به امر تبلیغ میکنند که باید تبلیغ صورت گیرد و کل ایمان بیاورند و با آوردن مثالی از صدر اسلام این امر را روشن میکنند. در ثانی اشاره به این امر میکنند اموال هر شخصی از برای او نیست تا زمانی که به “من یظهرالله” ایمان بیاورد. و مجدداً در مثال میاورند که در زمان حضرت رسول نیز وضع به همچنین بوده است. اگر تمام هستی را ما از برای خداوند متعال بدانیم، پس واضح است که اموال و دارایی ها و حتی جان ما نیز به صورت عرضی از برای ماست و نه ذاتی چرا که هر آنچه در هستی است از برای حق تعالی است. و حال که فرستاده ای از سوی حضرت حق از برای راهنمایی کل خلق آمده است باید اهل ارض هر آنچه که بنا بر فضل حق به آنها در این مدت عمر به آنها اعطا شده را از برای فرستاده ی او بدانند و به قولی جان و مال خود را فدای او کنند تا فضل حق شاملشان شود تا جان و مالشان بر آنها حلال شود. و در نهایت سید باب میفرماید که وظیفه ی سلاطین صاحب اقتدار در دین است که این وظیفه را به عهده گیرند. پس نهایتاً مخاطب این تعلیم نه کل مومنین به بیان و نه شخص من یظهر الله است بلکه تماماً منظور از این امر سلاطین و حاکمان اهل بیان است. و اساساً در طول مدت زمان ۱۹ ساله ی عمر شریعت بیان، سلطان و حاکم بیانی پدید نیامد که بخواهد مخاطب این نص باشد. “””
ایمان گرامی
امیدوارم جنابعالی به این جمله مجددا دقت فرمایید بعدا متن جوابیه خویش را مرور کنید فکر کنم قطعا تجدید نظر خواهید کرد :
“” در ظهور من یظهره الله هر نفسی بر صاحبش حلال نیست الا به ایمان به او و کل از کل گرفته می شود. الا آنکه داخل شوند در ظل دین او””
شما اشاره به قسمت اول نمودید که باب گفته : “” در ظهور من یظهره الله هر نفسی بر صاحبش حلال نیست الا به ایمان به او “”
در حالی که سخن من در قسمت دوم متن باب است که مورد غفلت جنابعالی واقع شده دقت کنید :
“” و کل از کل گرفته می شود. الا آنکه داخل شوند در ظل دین او””
این مطلب کل از کل گرفته می شود در کجای متن بالا مورد ادعای باب است که در زمان پیامبر اسلام این واقعه رخ داده باشد ؟
عزیز دل این کل از کل گرفته می شود صراحت دارد که موعود بیان صاحب و واجد قدرت قاهره ای است که بعد از ظهورش واجد و مالک تمام اموال می شود و مالکیت در برابر وی معنی ندارد مگر کسانی که مومن به وی باشند اگر چنین بود اموال در اختیار ایشان قرار می گیرد و الا اموال مصادره می شود فکر کنم مطلب آنقدر واضح باشد که نیاز به توضیح بیش از این نیست.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.