نقد خاطرات خلیل شهیدی خادم برجسته عبد البهاء- بخش چهارم

فرمودند: حکمت لازم است، الأن مقتضی نیست. حضرت عبدالبهاء فرمودند من می توانم در سه روز اهالی عکا را تبلیغ کنم ولی ضررش بیش از منفعت است…

مژدگانا که گربه تائب شد         عابد و زاهد و مسلمانا
در ادامه بحث تظاهر به مسلمانی و نمازخوانی عبدالبهاء، اسناد زیر قابل ملاحظه است:

صفحه ۶۵ کتاب «خاطرات فراموش نشدنی» تالیف جواد قوچانی:
«پس از صرف صبحانه به زیارت اتاق مبارک حضرت مولی الوری در جوار اتاق پذیرایی قصر مبارک که دارای اشیاء و اثاث اصلی بود موفق شدیم و سپس ازخادمین قصر و روضه مبارکه تودیع نموده، به سمت شهر مقدس عکا رهسپار شدیم. یک ساعت به ظهر مانده به زیارت بیت عبود در عکا موفق شدیم. پس از رفع خستگی و گذاشتن اثاث خود، برای ملاحظه مسجد جزار که محل عبادت مسلمین است و غالبا حضرت مولی الوری به این مسجد تشریف می بردند، رفتیم. در قسمت شمال مسجد مزبور، اتاقی است که با تابلو سیاه در سر درب آن نوشته شده است: «غرفه النوم» و این همان اتاقی است که حضرت مولی الوری عبدالبهاء، تشریف برده و مفتی و متصرف عکا را می پذیرفتند.»

به استناد این سند:
– عبدالبهاء غالبا به مسجد جزار، محل عبادت مسلمین می رفته است.
– وی اتاق مخصوصی در آن مسجد داشته است.
– عبدالبهاء مفتی عکا را به حضور می پذیرفته پس مقامش برتر از مفتی شهر بوده است.
– آن اتاق، محل دیدار عبدالبهاء و حاکم شهر عکا نیز بوده است.
مقام و موقعیت خاصی که مفتی و حاکم باید به خدمت عبدالبهاء تبعیدی می رسیدند، از کجا کسب شده بود که وی در محل عبادت مسلمانان اتاق خاصی برای دیدارهای رسمی داشته باشد؟ چرا و چگونه نفوذ وی در سلسله مراتب اداری و دینی به مراتب بیشتر از حاکم و مفتی شهر عکا بوده است؟

صفحات ۱۱۹ و ۱۲۰ کتاب خاطرات خلیل شهیدی:
«حضرت عبدالبهاء نیز مانند سابق، روزهای جمعه را در مسجد تشریف می بردند و پس از ادای نماز، قدری وجه به فقرا انفاق می فرمودند. در حیفا یک مسجد بود که جامع السوق نام داشت یعنی مسجد بازار. ولی بعدا یک مسجد دیگری نزدیک ایستگاه راه آهن بنا کردند. بعضی از اهالی می گفتند حضرت عباس افندی فرمودند که یک جامع در حیفا کم است و کمک شایانی فرمودند تا این مسجد ساخته شد. باری حرکات و سکنات مبارک، کاملا محض حفظ و حراست امرالله و محفوظ ماندن اماکن مقدسه از شر اعدا و بدخواهان بود.»

به استناد این سند، پرسش های زیر به ذهن می آید:
– عبدالبهاء چرا به مسجد رفت و آمد می کرد و خواسته او از ادای نماز جمعه، روزی که تعداد بیشتری از مسلمانان به مسجد می آمدند، چه بود؟
– انفاق به فقرا با چه هدفی صورت می گرفت؟
– چرا وی برای مسلمانان تصمیم گیری می کرد که مسجد دیگری بنا کنند؟
– کمک به ساختن مسجد، از سوی کسی که دین اسلام را منسوخ می دانست، چه دلیلی داشت؟
– وی به چه منبع مالی دسترسی داشت که این همه بذل و بخشش می کرد؟
پرسش ها را خلیل شهیدی، خادم خاص او بخوبی پاسخ می دهد: حرکات و سکنات مبارک، کاملا محض حفظ و حراست امرالله … بود.
از این شیوه، تشکیلات امروز بهایی نیز استفاده می کند. با بهره گیری از امکانات سازمان ملل متحد و در پوشش توسعه انسانی وارد کشورهای دیگر-حتی ایران- می شوند و پس از چندی، کلاس های روحی ایجاد می کنند و ملت مستضعف آن کشور را به سمت و سوی بهاییت، سوق می دهند و اگر ممانعت از کار آن ها شود بانگ و فریاد برآرند که این ها با توسعه، مخالفند.

روزه ریایی
دروغ و تظاهر و مردم فریبی عبدالبهاء تا جایی است که ادای روزه داران را درمی آورد و روزه خواری را منع می کند.

در صفحه های ۴۲ و ۴۳ کتاب خاطرات شهیدی می خوانیم:
«از قرار مسموع، در ایام ماه رمضان در بازار عکا سفره ای از طعام گسترده بود و هر کس عبور می نمود دعوتش می کرد و چون به سمع مبارک رسید فورا او را احضار فرمودند و بشدت منع از این عمل فرمودند. عرض کرد مگر احکام تغییر نکرده است؟ فرمودند: حکمت لازم است، الأن مقتضی نیست. حضرت عبدالبهاء فرمودند من می توانم در سه روز اهالی عکا را تبلیغ کنم ولی ضررش بیش از منفعت است.»

با توجه به این سند متوجه می شویم:
– احکام اسلام به عنوان سم مهلک، نسخ شده است.
– عبدالبهاء با وجود نسخ اسلام، بر طبل تقیه و کتمان عقیده می کوبد.
– رعایت حکمت عبدالبهاء، پیروانش را دچار سردرگمی کرده است.
– عبدالبهاء در تبلیغ مرام و مسلک خود، دنبال « منفعت» است نه حقیقت و اگر ضرر اظهار عقیده، بیش از منفعت باشد، پرده پوشی و خود مسلمانی را شیوه کار قرار می دهد.

روش تشکیلات فعلی بهایی و بیت العدل، امروزه متفاوت است. به پیروان خود می گوید تقیه نکنید، عقاید خود را آزادانه کتبی و شفاهی بیان کنید و هنگامی که مردم بهایی فعالیت خود را آغاز می کنند، اطلاعیه می دهد که فعالیت آن ها مورد تایید ما نیست تا نهاد های امنیتی آن ها را روانه زندان کنند (ماجرای فرید مقدم)

سند دیگر در صفحات ۶۷ و ۶۸ کتاب خاطرات خلیل شهیدی است:
«در اوائل که حکمت در بعضی شئون بسیار لازم و مقتضی بود،‌ حضرت عبدالبهاء، ماه رمضان را روزه می گرفتند. به حضور مبارک عرض شد که روزه نگیرند. فرمودند نظر بر این که در نزد خلق، روزه هستم، اگر روزه نگیرم ریا می شود. حتی در حیفا گاهی پیشوایان اسلام را در بالای کوه کرمل در میهمان خانه دعوت به افطار و سحری می فرمودند ولی غذاها را در بیت مبارک تهیه می دیدند. هنگام سحر، غذاهای مطبوعی که آماده شده بود به توسط خسرو، خادم بیت مبارک و اسفندیار در کروسه (کالسکه) حمل و در محل مذکور حاضر و آماده می ساختند. حضرت عبدالبهاء تا سحر ادنی استراحت نمی فرمودند. پس از صرف سحری با میهمانان از جبل کرمل تشریف می آوردند. تمام این زحمات و ناراحتی ها را محض حفظ امرالله تحمل می فرمودند.»

پس عبدالبهاء احکام اسلامی را که توسط باب نسخ شده بود، در ظاهر رعایت می کرده است تا سر مسلمانان و پیشوایان اسلام را برای حفظ امرالله، شیره بمالد.

کتمان عقیده و رعایت ظواهر، در زمان بهاء الله هم بوده است. برای نمونه در صفحه ۶۸ کتاب خاطرات خلیل شهیدی می خوانیم:
«در ایام مبارک جمال قدم جل ذکره الاعظم دو سه نفر از احباء در ایام ماه رمضان بی حکمتی می نمودند و چون به حضور جمال مبارک عرض شد، فرمودند اگر هر دو روزه تعیین شود چطور؟ یعنی هم روزه بیانی (۱۹روز) و هم روزه فرقانی (۳۰روز) احباء به آنان گفتند کاری نکنید که تا ابد باعث لعنتتان باشد یعنی اگر جمال مبارک هر دو روزه را تعیین بفرمایند سبب و علتش شما ها خواهید بود.»

پس:
– بنای کار بهاءالله هم رعایت حکمت بوده و فقط دو سه نفر تخلف کردند.
– بی حکمتی، یعنی تظاهر نکردن، افشای عقاید مرام بهایی
– وضع قوانین و دستورهای مذهبی در اختیار بهاء الله بوده، نه خداوند و او می توانسته آن ها را کم و زیاد کند.

بر اساس صفحه ۶۹ کتاب خاطرات خلیل شهیدی، عبدالبهاء برای رعایت حکمت، روش فریبکارانه ای به پیروان خود آموزش می دهد:
«حضرت عبدالبهاء حکمت را از دست نمی دادند و می فرمودند اگر احباء تا غروب هنوز وارد منزل نشده باشند، در راه به سرعت راه بروند. مقصود مبارک این بود که کسی تصور نکند که روزه نیستند.»

جالب این است که خلیل شهیدی بلافاصله، از نقض رعایت حکمت از سوی شوقی سخن می گوید:
«ولی در ایام مبارک حضرت ولی امرالله، بکلی این نوع حکمت ها از بین برداشته شد. در یکی از ایام عید اسلام، چند نفری در حیفا به اسم «عید مبارکی» وارد در بیت مبارک شدند. فرمودند بگویید: این عید ما نیست و ایام عید امری به آنان ابلاغ شد.»

همانطور که پیش از این گفته شد، مقام شوقی فقط تبیین است و نمی بایست در امر تشریع دخالت کند ولی در روزگار او، اوضاع بر وفق مراد گشت و با استقرار حکومت غاصب اسرائیل، تشکیلات بهایی توانست احساس امنیت و آرامش کند. رعایت حکمت لغو گردد و همه بهاییان موظف به افشای عقاید خود شوند.
پیام عملکرد شوقی و پس از او بیت العدل این است در تشکیلات بهایی، حلال و حرام وجود ندارد و مقتضیات، حلال را حرام و حرام را حلال می کند. مقتضای روزگار ما این است که بهاییان افشای عقیده کنند تا برای آن ها مثلا در ایران، محدودیت هایی پدید آید و ما با مظلوم نمایی، نظر جهانیان را به خود معطوف نماییم.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.