آیا حضرت بهاء الله ادعای خدایی کرده است؟-پاسخ۱بخش۲۴و۲۵و۲۶

یک توجیه ادعای خدایی و این همه تناقض!!!

بخش بیست و چهارم:

ریشه‌یابی ادعای خدایی در باور بهائی و اعتقاد به الهین

به بهانه‌ی کلمه‌ی منجعل و جستجویی که در این زمینه صورت گرفت، تناقض پر رنگ‌تر دیگری در آموزه‌های باور بهائی ظاهر شد که چند خدای دیگر از دل آن بیرون آمدند! یکی دیگر از جاهایی که عبارت منعجل به کار رفته، صفحه‌ی ۱۲۷ کتاب منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله است: “شهد اللّه لذاته بذاته بانّه لا اله الّا هو و انّ ما سواه مخلوق بامره و منجعل باذنه” یعنی شهادت داد خدا برای ذاتش و به ذاتش به این که هیچ خدایی غیر از او نیست و هر آن چه غیر اوست، مخلوقاتی به امر او هستند و منجعل باذنه که ترجمه‌ی آن معلوم نیست.

 

صفحه‌ی ۱۲۷ کتاب منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله

 

بسیار خوب! چه شهادت زیبایی! خداوند متعال در قرآن کریم به همین موضوع یعنی نفی هر گونه اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال به شدت تاکید فرموده و حضرت حق شهادت داده است: شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (آل‏عمران‏، ۱۸) خداوند گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، گواهی می‌دهند؛ در حالی که قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است. و تمام داستان هم همین است که در معارف الهی و آسمانی که پیامبران خداوند متعال آورده‌اند، هر گونه معبود و اله دیگری غیر از خداوند متعال نفی شده ولی باور بهائی اصرار و تاکید دارد که جناب باب و بهاءالله به مقام خدایی رسیده‌اند. اگر باور بهائی واقعا به این عباراتی که جناب بهاءالله نقل کرده باور داشت، که دیگر اختلافی باقی نمی‌ماند.

وقتی خداوند متعال این همه تاکید و تصریح فرموده که هیچ اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال را نباید به عنوان اله و معبود گرفت، چطور باور بهائی ادعا می‌کند که مظاهر مقدسه به مقام الوهیت و خدایی می‌رسند!؟ “لا” در عبارت “لا اله الا الله”، نفی جنس است و هر گونه اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال نفی شده است. اگر جناب بهاءالله در اینجا به اصطلاح خودش، شهادت خداوند متعال را آورده تا نشان دهد هیچ معبود دیگری غیر از خداوند متعال وجود ندارد، پس چرا در بدشت، ادعا می‌کند که خدایان دیگری غیر از خداوند متعال وجود داشته و اتفاقا خودش را خدای آن خداها معرفی می‌کند!؟ شاید در بدشت، جوان و ناپخته و تحت تاثیر باورهای بابی بوده که ادعای خداآفرینی کرده است. به هر حال عزیزان بهائی کدام را باید باور کنند!؟ این شهادت خدا را که هیچ اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال نیست یا آن ادعای الوهیت بابیان در بدشت را!؟

چقدر باور بهائی مملو است از تناقض!؟ و چقدر این تناقضات گاهی به هم نزدیک هستند! درست چند خط قبل از همین شهادتی که جناب بهاءالله از خداوند متعال بر یگانگی خودش و این که هیچ اله دیگری غیر او نیست، نقل می‌کند، یعنی در ابتدای همین اثر، با صراحت می‌گوید که من در مورد خدایان دیگری (الالهین) پیش ازاین گفتگو کردم!!! آری، کافیست دوستان عزیز بهائی به صفحه‌ی ۱۲۶ نسخه خطی یا ۹۵ نسخه‌ی آنلاین منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله مراجعه نمایند. جناب بهاءالله ابتدا می‌گوید پیش از این در مورد وجود خداها یا به قول خودش، “الالهین” مطالبی را گفته‌ام که البته باور بهائی مطالب قبلی را در اینجا نیاورده است و بلافاصله پس از آن که ادعا می‌کند که خدایان دیگری نیز هستند، تحذیر می‌کند که مبادا برای خداوند متعال قائل به شریک بشوی!!! بالاخره کدام را باید باور کرد!؟ خدای واحدی که هیچ شریک و همتایی ندارد و هیچ اله و معبودی دیگری نیست یا این که الالهین دیگری هم در کار هستند!؟ جناب بهاءالله بلافاصله بعد از ادعای وجود خدایان یا الالهین، شروع می‌کند به نقض و بطلان ادعای خودش و عبارات زیر را به عنوان شهادت خداوند بر یگانگی‌اش را می‌آورد:

“و امّا ما ذکرت فی الالهین ایّاک ایّاک ان لا تشرک بالله ربّک لم تزل کان واحداً احداً فرداً صمداً وتراً باقیاً دائماً قیّوماً ما اتّخذ لنفسه شریکاً فی الملک و لا وزیراً و لا شبیهاً و لا نسبهً و لا مثالاً و یشهد بذلک کلّ الذّرّات و عن ورائها الّذینهم کانوا فی الأفق الأبهی علی منظر الأعلی و کانت اسمائهم حینئذ لدی العرش مذکوراً”

 

صفحه‌ی ۱۲۶ نسخه خطی منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله:
چند خدا یا یک خدا!؟

 

در واقع جناب بهاءالله می‌گوید، آن چه در مورد وجود خدایان دیگر گفتم، باعث نشود که فکر کنی خدایان دیگری هم در کار هستند!!! نه! هیچ خدایی به جز خدای یگانه وجود ندارد و خداوند متعال نیز به همین مطلب که هیچ خدای دیگری نیست، شهادت می‌دهد! بالاخره چه شد!؟ شهادت خداوند متعال را بپذیریم یا ادعای وجود خدایان یا الالهین دیگر را!؟

چطور می‌تواند جناب بهاءالله عزیزان بهائی را برحذر بدارد از این که برای خداوند متعال شریک قائل نشوند در حالی که فقط چند کلمه قبل از آن ادعا می‌کند در مورد اله‌ها صحبت کرده است!؟ “و امّا ما ذکرت فی الالهین” یعنی و اما آن چه که در مورد اله‌ها گفتم.!!! باید از جناب بهاءالله پرسید که بالاخره “الالهین” شما را قبول کنیم یا “لا تشرک بالله”!؟ شهادت خداوند متعال بر یگانگی‌اش را بپذیریم یا قائل شدن به اله‌ها و الالهین که شما ذکر کرده‌اید!؟ عزیزان بهائی کدام را باید پذیرند!؟ خدای یگانه یا الالهین یا کل الالوه که خود جناب بهاءالله مطرح کرده است!؟ یکی یا چند تا!؟

آن قدر این اعتقاد “الالهین” غیرقابل دفاع است که جناب بهاءالله وقتی در نص بالا یعنی صفحه‌ی ۱۲۶ نسخه خطی منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله به این موضوع یعنی “الالهین” اشاره می‌کند، تا انتهای بحث خود حتی یک دلیل و توجیه نمی‌تواند برای آن اقامه کند که چطور می‌توان این باور را با توحید جمع کرد!؟ آن چه در ادامه‌ی اعتقاد “الالهین” آورده، فقط و فقط بر رد و نادرستی اعتقاد “الالهین” تکیه و تاکید می‌کند. و هیچ توضیح و پاسخی نداده است که چطور می‌توان این دو اعتقاد کاملاً متضاد و متناقض را با هم جمع نمود! به هیچ وجه نمی‌تواند توضیح دهد که اگر این باور اشتباه هست، پس چرا به آن اعتراف می‌کنی!؟ و اگر درست است، دلیل تو برای آن چیست!؟ چگونه اعتقاد به خدایان را با نفی هر گونه اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال می‌توان جمع نمود!؟

البته جناب بهاءالله نیز این باور شرک‌آلود را از جناب باب به ارث برده است! اگر اندکی در منابع و نصوص امری جستجو نمایید، خواهید یافت که اعتقاد “الالهین”، ارثیه و نتیجه‌ی سال‌ها پیروی از تفکرات جناب باب است. جناب بهاءالله در صفحات ۱۵ و ۶۴ جلد هفتم مائده‌ی آسمانی، این میراث خود را به رخ همگان کشیده و مبلغین باور بهائی را باز هم خلع صلاح نموده است. با هم به سراغ این ارثیه می‌رویم:

“و در ابتدا به این آیه که از سماء مشیّت ظهور قبلم نازل شده استدلال نموده قوله عزّ ذکره قل اللّهم انّک انت الهان الالهین لتؤتین الالوهیه من تشاء و لتنزعن الالوهیه عمن تشاء …” (صفحه‌ی ۱۵ مائده آسمانى – جلد ۷) بگو خدایا تو خدای بزرگ خدایانی و البته حتماً عطا می‌کنی الوهیت را به هر کسی که می‌خواهی و حتماً می‌گیری الوهیت را از هر که اراده کنی …

 

صفحه‌ی ۱۵ مائده آسمانى – جلد ۷:
اعتقاد به اله و خدا شدن مخلوقات!!!

 

“بنص نقطه بیان چنانچه از قبل مذکور شد قل اللهم انک انت الهان الالهین لتؤتین الالوهیه من تشاء و لتنزعن الالوهیه عمن تشاء الی انک علی کلّ شئ قدیرا قل اللهم انک انت رباب السموات و الارض لتؤتین الرّبوبیّه من تشاء و لتنزعن الرّبوبیه عمن تشاء الی آخر ما نزل” (صفحه‌ی ۶۴ مائده آسمانى – جلد ۷) یعنی بگو خدایا تو خدای بزرگ خدایانی و البته حتماً عطا می‌کنی الوهیت را به هر کسی که می‌خواهی و می‌گیری الوهیت را از هر که اراده کنی و خداوندا تو پروردگارهای بزرگ آسمان‌ها و زمینی. البته می‌بخشی ربوبیت را به هر شخصی که خواستی و منع می‌کنی آن را از هر که خواستی.

صفحه‌ی ۶۴ مائده آسمانى – جلد ۷:
اعتقاد به اله و خدا شدن مخلوقات!!!

 

اگر جناب بهاءالله به شهادت خداوند متعال استناد می‌کند که حضرت حق شهادت می‌دهد هیچ اله و خدا و معبودی به جز او نیست، پس چرا باز خودش و امام و پیشوایش یعنی جناب باب به این موضوع تاکید می‌کنند که خداوند متعال، الوهیت را به هر کسی که بخواهد می‌دهد!؟ اگر الوهیت و خدایی، قابل واگذاری و اعطا کردن بود که خداوند متعال با این همه تاکید تصریح نمی‌فرمود هیچ اله و معبود دیگری غیر از خداوند متعال وجود ندارد!!!

همان گونه که در بخش‌های گذشته به این موضوع به صورت مستقل اشاره گردید، یکی دیگر از خصوصیات مدعیان دروغین، دعوت به خود به عوض دعوت به خداوند متعال است؛ انبیاء الهی آمده‌اند که مردم را به عبادت خداوند متعال دعوت کنند ولی مدعیان دروغین دقیقا خود را جای خداوند متعال گذاشته و همه را پرستش خودشان وادار می‌کنند. کما این که دیدیم باور بهائی در خلال مباحث خود بارها تاکید کرد که بهائیان موظف هستند که جناب بهاءالله را بپرستند! جناب باب نیز برای این که خود را اله و معبود مردم قرار دهد، قالب و الگوی کلام خود را از قرآن کریم به سرقت می‌برد الوهیت را با تملیک کمالات جایگزین می‌نماید. برای روشن شدن موضوع، به سراغ آیه‌ی مربوطه در قرآن کریم می‌رویم:

قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ بِیَدِکَ اَلْخَیْرُ إِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (آل‏عمران‏، ۲۶) یعنی بگو: «بارالها! مالک مُلک تویی؛ به هر کس بخواهی، مُلک می‌بخشی؛ و از هر کس بخواهی، مُلک را می‌گیری؛ هر کس را بخواهی، عزت می‌دهی؛ و هر که را بخواهی خوار می‌کنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.

وجود، حیات و خلاصه تمامی نعمت‌ها و کمالاتی که همه‌ی موجودات دارند، همه و همه مُلک خداوند متعال است و خداوند متعال این کمالات را به تملیک موجودات در آورده است. هر انسانی که نور عقل به او اعطا شده، با مراجعه به خودش می‌یابد کمالاتی دارد که هیچ کدام از آن‌ها مال خود او نیست و خداوند متعال تمامی این کمالات و توانایی‌ها را به تملیک او در آورده است. در آیات زیادی نیز به همین موضوع تصریح می‌فرماید که آن چه در آسمان‌ها و زمین و بین آن‌هاست، همه و همه مُلک خداوند متعال است:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (البقره، ۱۰۷) آیا نمی‌دانستی که مُلک آسمانها و زمین، از آن خداست؟! و جز خدا، ولی و یاوری برای شما نیست.

وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (آل‏عمران‏، ۱۸۹) و مُلک آسمانها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر همه چیز تواناست.

لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (المائده، ۱۲۰) مُلک آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست؛ و او بر هر چیزی تواناست.

إِنَّ اَللّٰهَ لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (التوبه، ۱۱۶) حکومت آسمانها و زمین تنها از آن خداست؛ زنده می‌کند و می‌میراند؛ و جز خدا، ولیّ و یاوری ندارید!

جناب باب سعی کرده است از این مطلب یعنی تملیک کمالات به مخلوقات استفاده نموده و آن را تا خدایی تسری دهد. خداوند متعال کمالاتی را به مخلوقات تملیک فرموده و هر کسی و هر موجودی هر چه که دارد به صورت لحظه به لحظه از خداوند متعال است. جناب باب با به سرقت بردن قالب و الگوی آیه‌ی بالا یعنی آیه‌ی ۲۶ سوره‌ی آل‏عمران‏، الوهیت و خدا شدن را هم به این کمالات اضافه کرده است!!! در حالی که انبیاء الهی آمده‌اند تا مردم را به این موضوع که اله و معبود آن‌ها فقط و فقط خداوند متعال است متذکر نمایند و به عبادت او دعوت کنند و از عبادت غیر خدا دور کنند! به عنوان مثال دیدیم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسالت خود را دعوت به توحید و نفی و کنار گذاشتن هر گونه معبود و اله دیگری بیان می‌فرمایند: أَدْعُوکُمْ إِلَى شَهَادَهِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ آمُرُکُمْ بِخَلْعِ الْأَنْدَادِ وَ الْأَصْنَامِ‏ (تفسیر القمی، جلد ‏۱ صفحه‌ی ۳۷۹ ) دعوت می‌کنم شما را به این که شهادت بدهید هیچ خدا و معبودی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد! و امر می‌کنم شما را به کنار گذاشتن هر نوع نِد و شریک و بت!

دعوت انبیاء کجا و دعوت مدعیان دروغین کجا!؟ باورهای بابی و بهائی دقیقا در مقابل مکتب انبیاء و سفرای الهی، به صراحت ادعا می‌کنند به مقام خدایی و الوهیت رسیده‌اند و بهائیان موظفند که ایشان را عبادت کنند! وقتی جناب بهاءالله با آن همه تاکید و انحصار، به شهادت خداوند متعال استناد می‌کند که خداوند متعال خودش شهادت می‌دهد که هیچ معبود و اله دیگری غیر از خداوند متعال نیست، چطور می‌تواند ادعا کند الهین و اله‌ها و معبودهای دیگری را هم خداوند متعال خلق فرموده است!؟ آیا تناقضی از این روشن‌تر و البته زشت‌تر می‌توان تصور نمود!؟ به خاطر همین عقاید کفرآمیز جناب باب است که جوانان بابی در بدشت ادعای خدایی می‌کنند! پیروی از چنان مُرادی، نتیجه‌ای جز چنین مریدهایی در پی ندارد.

 

 

بخش بیست و پنجم:

آیا آینه، همان خورشید است!؟ نی و نای یکی هستند!؟

اما در مورد تمثیل آینه و خورشید و یا نی و نای؛ وقتی شما در مقابل آینه قرار می‌گیرید، آیا آینه می‌تواند بگوید که من، خود شما هستم!؟ قطعا آینه، آینه است و شما، شما. حتی تصویر شما در آینه نیز خود شما نیست. در اینجا سه موضوع متمایز داریم؛ شما، آینه و تصویر شما. قطعا آینه نمی‌تواند بگوید که شماست. در مورد تمثیل نی و نای نیز همین گونه است؛ اگر ثابت شود فرد مدعی واقعا از طرف خداوند متعال آمده و مدعی دروغین نیست، در این صورت او می‌تواند وحی الهی را به بندگان برساند و کلام خداوند متعال از زبان او شنیده می‌شود. اما به این نکته‌ی بسیار روشن و مهم توجه داریم که دقیقا بر خلاف سیره و آموزه‌های باور بهائی که جناب بهاءالله را اله و خدا و معبود عزیزان بهائی معرفی کرده، انبیاء الهی هیچ گاه خودشان را معبود و اله معرفی نکرده‌اند و احدی را به عبادت خود فرانخوانده‌اند.

باور بهائی ادعا می‌کند پیامبران الهی، همانند آینه و نی هستند که کلام خداوند متعال از دهان ایشان خارج می‌شود. بر همین اساس ادعا می‌کند جناب بهاءالله به هیچ وجه ادعای خدایی نکرده است!!! (در حالی که دقیقا خلاف این مطلب را در بخش‌های متعدد به صراحت اعتراف کرده و تصریح نموده بود جناب بهاءالله به خدایی رسیده و اله و معبوده شده است.) در واقع ادعا می‌کند آن چه جناب بهاءالله به زبان آورده، اصلا سخن خودش نبوده و اصلا ادعای خدایی در کار نیست بلکه کلام خداوند متعال بوده که به زبان آورده است. یعنی ادعای خودش را این گونه مطرح می‌کند که چون پیامبران الهی، کلام خداوند متعال را به مردم عرضه می‌نمایند، لذا این کلام خداوند متعال است که از دهان ایشان خارج شده و سخن خودشان نبوده است. سپس به آیاتی از قرآن کریم استناد می‌کند که عبارت “أَنَا اَللّٰهُ” آمده و ادعا می‌کند زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیات را قرائت فرموده‌اند، به هیچ وجه ادعای خدایی در کار نبوده و ایشان هیچ گاه ادعای خدایی نکرده‌اند بلکه کلام خداوند متعال را به مردم رسانیده‌اند و این عبارت به خداوند متعال برمی‌گردد نه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم).

این ادعای باور بهائی را می‌توان از چند جنبه مورد بررسی قرار داد.

همان گونه که بیان گردید، آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که در آن آیات، عبارت “أَنَا اَللّٰهُ” آمده است. پر واضح است که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیات را تلاوت فرموده‌اند و عبارت عبارت “أَنَا اَللّٰهُ” را به زبان جاری ساخته‌اند، قرائت این آیات را هیچ انسان عاقلی به منزله‌ی ادعای خدایی پیامبر خدا تلقی نمی‌کند. بلکه ایشان کلام خداوند متعال را به مردم رسانیده‌اند. برای روشن شدن موضوع، اجازه دهید به صورت مصداقی گفتگو کنیم؛ یعنی به صورت مستقیم به سراغ کلام الله مجید و آیاتی می‌رویم که عبارت “أَنَا اَللّٰهُ” در آن‌ها آمده است:

إِنَّنِی أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰهَ لِذِکْرِی (طه‏، ۱۴) من «اللّه» هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار!

یٰا مُوسىٰ إِنَّهُ أَنَا اَللّٰهُ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (النمل‏، ۹) ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم!

فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ مِنْ شٰاطِئِ اَلْوٰادِ اَلْأَیْمَنِ فِی اَلْبُقْعَهِ اَلْمُبٰارَکَهِ مِنَ اَلشَّجَرَهِ أَنْ یٰا مُوسىٰ إِنِّی أَنَا اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (القصص‏، ۳۰) هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست درّه، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان!

پر واضح است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیات را برای مردم تلاوت فرموده‌اند. اگر پیامبر رحمت و مهربانی (صلی الله علیه و آله و سلم)، آیاتی را قرائت فرموده‌اند که خداوند متعال در آن آیات فرموده “أَنَا اَللّٰهُ”، این به معنای الوهیت و خدایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و ایشان به هیچ وجه ادعای خدایی نفرموده‌اند بلکه این کلام خداوند متعال است که از دهان مبارک حضرت خارج شده است. از زمان نزول قرآن کریم تا هم اکنون و تا آینده نیز هر کسی که این آیات را تلاوت کند، عبارت “أَنَا اَللّٰهُ” از دهان او خارج می‌شود. بی‌شک خارج شدن این عبارت از دهان تمام افرادی که با اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند متعال، آیات مذکور را قرائت می‌کنند، به منزله‌ی ادعای خدایی این افراد نیست. در واقع هیچ انسان موحدی را نمی‌توان با خواندن این آیات متهم کرد که تو ادعای خدایی کرده‌ای! بلکه این عبارت، کلام خداوند متعال است که بر زبان آن‌ها جاری می‌شود. به بیان روشن‌تر، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تمامی مومنینی که این آیات را تلاوت می‌کنند، آیاتی از کلام خداوند متعال را خوانده‌اند که خداوند متعال خودش را این گونه معرفی فرموده نه این که این آیات را به خودشان نسبت بدهند و ادعای خدایی کرده باشند.

بسیار بسیار متفاوت است این که کسی خودش ادعای خدایی کند یا این که کلام خداوند متعال را به زبان بیاورد که خداوند متعال فرموده من الله هستم و جز من معبودی نیست.

باور بهائی تلاش می‌کند از این موضوع بدیهی و بسیار روشن، روزنه‌ی نجاتی برای فرار از ادعای خدایی جناب بهاءالله باز کند. مبلغین باور بهائی ادعا می‌کنند اگر جناب بهاءالله نیز عبارت‌هایی از این دست بر زبان رانده، در واقع آیات و سخن خداوند متعال است که بر زبان او جاری شده نه این که خودش ادعای خدایی کرده باشد: “به همین تعبیر، چون کلام حضرت باب و حضرت بهاءالله کلام خدا است، اگر در الواح و آثار مبارکه به این ندای الهی منادی بوده اند، در واقع خداوند غیب منیع لا یدرک از لسان مقدس آنها (که لسان الله است) به ندای «انی انا الله» منادی بوده است”

بسیار خوب! اگر این ادعای مبلغین باور بهائی درست باشد و جناب باب و بهاءالله و باور بهائی هیچ ادعایی در این زمینه نداشته باشند و فقط ادعا کرده باشند که کلام خدا را به زبان جاری کرده‌اند، می‌توان احتمال داد که این دو ادعای خدایی نکرده‌اند. اما متاسفانه شواهد و دلایل بسیار زیاد و غیرقابل انکاری وجود دارد که هم جناب باب و هم جناب بهاءالله، هم جانشینان او و هم مبلغین باور بهائی بارها و بارها ادعای خدایی کرده‌اند. شواهد و دلایلی که ثابت می‌کند منظور جناب باب و بهاءالله، دقیقا خودشان بوده نه قرائت کلام خداوند متعال، آن قدر زیاد است که می‌توان این موارد را در چند دسته‌ی مستقل جای داد.

دسته‌ی اول از شواهدی که نشان می‌دهد جناب باب و بهاءالله کلام خدا را به زبان نیاورده‌اند و دقیقا خودشان ادعای خدایی کرده‌اند، شامل تمامی ادعاهای خدایی جناب باب و بهاءالله می‌شود که صفتی از مخلوقات را به خدا یا انا (یعنی من) و یا ادعای خدای خودشان اضافه کرده‌اند. به عنوان مثال وقتی جناب بهاءالله در صفحه‌ی ۲۲۶ جلد اول آثار قلم اعلی تصریح می‌کند: “انه لا اله الا انا المسجون الفرید” یعنی آن خدای مد نظر جناب بهاءالله در این جمله، عبارت است از خدایی که زندانی و مسجون بوده است. و بی‌شک خدایی که هیچ حدی نمی‌توان برای او تصور کرد و اصلا به تصور و و هم و خیال در نمی‌آید، نمی‌تواند زندانی باشد!!! زندانی بودن از صفات مخلوق است و یا به عبارت دقیق‌تر، صفت و وصف و توصیف شرایط خود جناب بهاءالله است نه خداوند متعال!!! همین که جناب بهاءالله می‌گوید انا المسجون الفرید، جای شک و شبهه‌ای باقی نمی‌ماند که منظورش دقیقا خودش بوده نه خداوند متعال. زیرا خدایی که مسجون و زندانی باشد، خدا نیست!!!

برای دومین شاهد به سراغ جناب باب می‌رویم و همان ادعایی از او را مورد توجه قرار می‌دهیم که باور بهائی جرات پرداختن به آن را در این سوال نداشته است. آری، آن جا که جناب باب به صراحت می‌گوید همین علی‌محمد شیرازی، خود خود خود خدا و ذات و وجود و کینونیت خداست، دیگر مجالی برای دفاع و توجیه باقی نمی‌گذارد. در قسمت‌های قبلی سند این ادعای جناب باب را مشاهده کردیم که جناب باب در صفحه‌ی ۵ لوح هیکل الدین در اواخر عمر خویش تصریح می‌کند: “إنَّ عَلیِّاً قَبلَ نَبیل ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتُهُ!” همانا علی قبل نبیل [= علی محمد] ذات و خودِ خداست!!! جناب باب با صراحت تمام می‌گوید علی‌محمد شیرازی، ذات و وجود و بود خود خداست! آیا این کلام خداست!؟ به همین علت هم هست که مبلغین باور بهائی، هیچ اشاره‌ای به این ادعای جناب باب نمی‌کنند!

سومین شاهد از همین شواهدی که نشان می‌دهد جناب بهاءالله دقیقا ادعای خدایی داشته و نمی‌توان گفت که کلام خدا را به زبان آورده، عبارتی است که پیش از این نیز مورد بررسی قرار گرفت و باور بهائی در جزوه رفع شبهات نیز آن را آورده است: “اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه” یعنی خدایا تو را به موهائی که بر صفحات صورت می جنبد قسمت می دهم. باور بهائی هیچ بیان و معنایی برای موهایی که بر روی صفحات وجه حرکت می‌کند ارائه ننموده است. حرکت مو بر روی صفحات صورت، از خصوصیات مخلوق است. البته اگر این عبارات اصلا دارای معنا باشد. چون حتی معنی صفحات وجه معلوم و مشخص نیست چه رسد به موهای روی آن!

اما نکته‌ی مهم‌تر در مورد این ادعای خدایی جناب بهاءالله (یعنی حرکت موها بر روی صفحات وجه) آن است که باور بهائی در ذیل همین عبارت دقیقا تصریح می‌کند هر وصف و توصیفی در مورد خداوند متعال در باور بهائی به طور کلی باطل است و مقصود از این توصیفات دقیقا خود جناب بهاءالله است! “البته در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست” با این اعتراف باور بهائی دیگر موضوعی برای گفتگو باقی نمی‌ماند. یعنی وصف حرکت موها بر روی صفحات وجه دقیقا به جناب بهاءالله برمی‌گردد! و این حرکت موها بر روی صفحات وجه هم به کلمه‌ی اللهم برمی‌گردد! یعنی دقیقا منظور جناب بهاءالله از کلمه‌ی “اللهم” خودش بوده نه خداوند متعال!

و عزیزان بهائی می‌توانند با همین شیوه به منابع و نصوص امری مراجعه نموده و تمامی ادعاهای خدایی جناب بهاءالله که یک وصف از اوصاف مخلوق را برای خدا به کار برده است را جمع آوری نمایند. در تمامی این موارد به دلیل کاربرد و استعمال اوصاف مخلوق برای خدا، ثابت می‌شود که منظور جناب بهاءالله دقیقا ادعای خدایی برای خودش بوده است نه کلام خداوند متعال. زیرا صفتی که برای خدا به کار برده، جز برای مخلوق، قابل استعمال نیست! یعنی همان صفت و وصفی که برای خدا به کار برده، گویای این است که مراد از خدا، فقط و فقط خودش است. البته این موضوع را هم باید در نظر بگیریم باور بهائی ادعا می‌کند هر توصیفی به جناب بهاءالله برمی‌گردد و هر ذکری در مورد خداوند متعال را باطل می‌داند!!! یعنی عزیزان بهائی لازم نیست خیلی دنبال اوصاف مخلوق بگردند! بلکه هر ذکر و صفت و وصفی که به ظاهر در مورد خداوند متعال به کار رفته، در واقع به جناب باب و بهاءالله برمی‌گردد نه خداوند متعال! زیرا ادعا می‌کند هر وصفی و صفت و ذکری نسبت به خداوند متعال به طور کلی باطل است و مراد از تمام آن اوصاف، شخص خود جناب بهاءالله است نه چیز دیگر!

دسته‌ی دوم از شواهدی که ثابت می‌کند باور بهائی نمی‌تواند ادعای خدایی جناب بهاءالله را پشت کلام خداوند متعال مخفی نماید، اعترافات صریح جناب بهاءالله، رهبران باور بهائی همانند شوقی و مبلغین این باور در مورد خدا شدن، معبود شدن و اله شدن جناب بهاءالله است. در بخش‌های گذشته نمونه‌های فراوانی تقدیم حضور گردید که باور بهائی بر خلاف اصل اساسی توحید و یکتاپرستی، ادعا کرده بود جناب بهاءالله دقیقا به مقام خدایی رسیده، اله شده و معبود گردیده و عزیزان بهائی دقیقا جناب بهاءالله را عبادت می‌کنند نه خداوند متعال را. بارزترین این نمونه‌ها را عزیزان بهائی می‌توانند در ذیل توضیحات مربوط به عبارت “کل الالوه من رشح امری تالهت” یعنی جمیع خدایان به قطرات کوچکی از فرمان من به خدایی رسیدند بیابند.

دیدیم که جناب بهاءالله در اینجا ادعای خدای معمولی بودن نکرده بلکه خودش را خدا و خالق دیگر خدایان معرفی می‌کند و باور بهائی برای این که چنین ادعای بزرگی را توجیه نماید، اولا از اصل داستان فرار می‌کند. یعنی به عوض این که پاسخ دهد خدایان دیگر، چه کسانی هستند و جناب بهاءالله چگونه خودش را خدای خدایان معرفی کرده، به اصطلاح دست پایین را گرفته و مقام خدایی جناب بهاءالله را قبول می‌کند تا کسی متوجه این موضوع نشود که ادعای ایشان، خدای معمولی بودن نیست! ادعای جناب بهاءالله، بالاتر از خدای معمولی بودن است! لذا باور بهائی مجبور است اصل ادعای خدایی جناب بهاءالله را بپذیرد تا ذهن‌ها خیلی متوجه اصل ادعای او نشود. در مباحثی که باور بهائی در توجیه این جمله‌ی باور بهائی ارائه کرده بود، چند مرتبه با صراحت تمام ادعا می‌کند جناب بهاءالله به مقام خدایی و الوهیت رسیده و عزیزان بهائی او را عبادت می‌کنند!

همین اعترافات باور بهائی به اله و خدا و معبود بودن جناب بهاءالله، جایی برای انکار اصل ادعای خدایی او نمی‌گذارد! باور بهائی تمام تلاش خود را به کار بسته و نای و نی را به کمک گرفته که ثابت کند جناب بهاءالله به هیچ وجه ادعای خدایی نکرده است و آن چه به زبان آورده، تنها و تنها کلام خداوند متعال است. اما حقیقت خیلی روشن‌تر از آن است که بتوان به همین سادگی آن را کتمان نماید. آن قدر صدای ادعای خدایی جناب بهاءالله، بلند است که از نای و نی هم کاری برنمی‌آید. چرا که خود مبغلین باور بهائی در همین بحث حاضر چند مرتبه اعتراف کرده‌اند جناب بهاءالله به مقام اله، خدا و معبود بودن رسیده است! به راستی این چه شیوه‌ای است که مبلغین باور بهائی در پیش گرفته‌اند!؟ در توجیه عبارت “کل الالوه من رشح امری تالهت” به صراحت اعتراف می‌کند جناب بهاءالله دقیقا به مقام الوهیت و خدایی رسیده، ولی در اینجا به طور کلی منکر این موضوع است و ادعا می‌کند کلام خدا را به زبان آورده و به هیچ وجه ادعای خدایی در کار نیست!!!

دسته‌ی سوم از دلایلی که ثابت می‌کند مبلغین باور بهائی نمی‌توانند جیغ مافوق بنفش ادعای خدایی جناب بهاءالله را در نوای نای و نی گم کنند، دروغ‌هایی است که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده‌اند. باور بهائی در بحث حاضر حداقل دو جمله‌ی بدون سند و مدرک را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده تا این گونه وانمود سازد اگر جناب بهاءالله ادعای خدایی کرده، چیز مهمی نیست و این ادعای خدایی، ادعای مشترکی بین همه‌ی انبیاء الهی است!!! (پناه بر خدا از چنین نسبت‌های زشت و ناروا!) باید از مبلغین باور بهائی پرسید که اگر جناب بهاءالله، ادعای خدایی نکرده، پس چرا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ بستید تا این گونه وانمود کنید که مظاهر مقدسه به مقام خدایی و الوهیت می‌رسند!؟ بالاخره به مقام خدایی و اله و معبود بودن می‌رسند یا خیر!؟ اگر قبول دارید که ادعای خدایی کرده‌اند، دیگر چرا به نوای نای و تصویر آینه پناه می‌برید!؟ اگر ادعای خدایی نکرده، پس چرا اعتراف می‌کنید که جناب بهاءالله به مقام خدایی رسیده و اله و معبود عزیزان بهائی شده است!؟

کدام را باید باور کرد!؟ تلاش در جهت انکار ادعای خدایی، یا اعتراف به ادعای خدایی!؟ به راستی چگونه عزیزان بهائی می‌توانند به چنین باوری اعتماد نمایند!؟

بنابراین ثابت شد در اینجا موضوع نی و نای مطرح نیست! و جناب باب و بهاءالله به هیچ وجه کلام خداوند متعال را به زبان نیاورده‌اند! آن چه مطرح نموده‌اند، چیزی نیست جز ادعای خدایی خودشان! این در حالی است که انبیاءالهی هیچ گاه ادعای خدایی نکرده‌اند! آیات زیادی پیش از این تقدیم حضور شد که انبیاءالهی به طور کلی مقام الوهیت را از خود به شدت نفی فرموده‌اند و هیچ گاه خود را معبود مردم معرفی نکرده‌اند. بر خلاف آموزه‌های باور بهائی، انبیاء الهی هرگز مردم را به عبادت خود دعوت نکرده‌اند! بر همین اساس است که وقتی باور بهائی هیچ مدرک و مستند دینی در این خصوص ادعای خدایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست ندارند، مجبور می‌شوند به دروغ دو جمله به ایشان نسبت دهند که هیچ آدرسی هم برای آن ذکر نمی‌کنند. (در بخش‌های پیشین به این موضوع پرداخته شد.)

 

 

بخش بیست و ششم:

شأن نزول “کُل الالوه” و چند تناقض دیگر

حال که بار دیگر سخن از عبارت کُلُّ الاُلُوهِ جناب بهاءالله به میان آمد، خالی از لطف نخواهد بود اگر اصل این داستان و شأن نزول چنین کفریاتی مطرح گردد. آیا تاکنون این سوال برای عزیزان بهائی پیش آمده که اصل این داستان چیست و چرا جناب بهاءالله ادعا کرده من خدایی هستم که سایر خداها از قطره‌های کوچک فرمان من به خدایی رسیده‌اند!؟

کُلُّ الاُلُوهِ مِن رَشحِ أمری تَأَلَّهت وکُلُّ الُربوبِ مِن طَفحِ حکمی ‏تَرَبّت) یعنی همه‌ی خداها از قطره‌های کوچک فرمان من به خدائی رسیدند و همه‌ی پروردگارها از زیادی و ریزش حکم ‏من به ربوبیت نائل آمدند.

برای روشن شدن موضوع، از عزیزان بهائی درخواست می‌کنیم به این دو آدرس در منابع امری مراجعه نمایند: صفحات ۲۵۴ و ۲۵۵ جلد دوم مکاتیب حضرت عبدالبهاء و یا صفحه‌ی ۷۵ جلد اول مآخذ اشعار در آثار بهائى. جناب عبدالبهاء و همچنین دکتر وحید رافتی، پرده از این راز برداشته‌اند. جناب عبدالبهاء ادعا می‌کند این جمله‌ی جناب بهاءالله به واقعه‌ی بدشت مربوط می‌شود. آن‌جایی که چند نفر مثل قدوس (علی‌محمد بارفروشی)، طاهره و سایر بابیان، ادعای خدایی کرده بودند و پدرم برای این که گوی سبقت را از آن‌ها برباید، خودش را خدای همه‌ی آن خدایان معرفی کرده است!

“چه که اظهار الوهیّت و ربوبیّت بسیاری نموده حضرت قدّوس روحی له الفداء یک کتاب در تفسیر صمد نازل فرمودند از عنوان کتاب تا نهایتش انّی انا اللّه است و جناب طاهره انی انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان باعلی النداء بلند نمود و همچنین بعضی احبّاء در بدشت و جمال مبارک در قصیده ورقائیه میفرماید کلّ الالوه من رشح امری تالّهت و کلّ الربوب من طفح حکمی تربّت” (صفحات ۲۵۴ و ۲۵۵ جلد دوم مکاتیب حضرت عبدالبهاء)

صفحه‌ی ۲۵۴ جلد دوم مکاتیب حضرت عبدالبهاء:
ادعای الوهیت بابیان! بابیان هم علاوه بر مظاهر امر می‌توانند خدا شوند!!!
صفحه‌ی ۲۵۵ جلد دوم مکاتیب حضرت عبدالبهاء:
دعوای بین خدایان (خدایانی از جنس بابیان!!!)

 

دکتر وحید رأفتى نیز صفحه‌ی ۷۵ جلد اول مآخذ اشعار در آثار بهائى به همین موضوع و اعتراف جناب عبدالبهاء مهر تایید می‌زند و تصریح می‌کند: “مفهوم بیت این است که همه آلهه‌ی عالم از تراوش امر من، اِلهه شدند و کل ربوب از فیض و کمال و حکم من تربیت یافتند.”

 

صفحه‌ی ۷۵ جلد اول مآخذ اشعار در آثار بهائى:
دعوای پیروان جناب باب در زمان حیات او بر سر جایگاه خدایی!

 

توجه به شأن نزول این بیت شعر، چند چالش اساسی و مهم برای باور بهائی به ارمغان می‌آورد که تمامی بافته‌های مبلغین باور بهائی را پنبه می‌کند.

نخست آن که اجتماع بدشت زمانی رخ می‌دهد که جناب باب زنده است! حاضرین در بدشت نیز همگی بابی بوده و افتخار پیروی از تفکرات وحشتناک‌تر از داعش جناب باب را شامل خود می‌دانستند. یعنی حاضرین در بدشت، همه‌شان بابی بوده‌اند و اگر طاهره و قدوس و جناب بهاءالله بتوانند ادعای خدایی و خدا آفرین بودن داشته باشند، جناب باب حق داشته که ادعای کینونیت و ذات خدا بودن خویش را مطرح کرده باشد! وقتی می‌بیند پیروان او، به مقام خدایی (طاهره، قدوس و دیگر بابیان) و بالاتر از آن یعنی خالق دیگر خدایان بودن (جناب بهاءالله) رسیده‌اند، با خود می‌گوید همه‌ی اینها افتخارشان به پیروی از من است! پس من باید خود را ذات و کینونیت خدا معرفی کنم!

بنابراین مشخص می‌شود که ادعای خدایی در باورهای بابی و بهائی، فقط و فقط منحصر به جناب باب و بهاءالله نمی‌شود بلکه دیگر بابیان نیز ادعای خدایی و الوهیت داشته‌اند که اتفاقا ادعای خدایی ایشان مورد تایید و تعریف و تمجید جناب عبدالبهاء قرار گرفته و هیچ کدام را مذمت نکرده است!

دومین پیامدی که این شأن نزول برای باور بهائی در پی دارد، تناقضی است که در مورد مُسری و واگیردار بودن یا نبودن مرض خدایی در باور بهائی آشکار می‌شود. بالاخره بیماری ادعای خدایی کردن از نظر آموزه‌ها و تعالیم باور بهائی، یک مرض مسری و واگیردار است یا این که فقط و فقط در بین مظاهر امر یعنی جناب باب و بهاءالله شیوع دارد!؟

باور بهائی بدون این که شأن نزول این شعر کفرآمیز جناب بهاءالله را مورد اشاره قرار دهد، چند مرتبه ادعا می‌کند: “کلمه “الالوه” اسم جمع بوده و به معنای خدایان است و مراد از آن خدایان، مظاهر مقدسه اند که به رشحی از امر حضرت باری تعالی به مقام الهیت میرسند و محبوب و معبود مردم می گردند.” در ادامه دوباره تاکید کرده بود: “مراد از “ الوه“ مظاهر مقدسی هستند، مانند حضرت مسیح و پیغمبر اسلام و حضرت بهاءالله که به امر الهی، الهیت را کسب نموده اند.” سپس در ادامه تصریح می‌کند: “به این معنی که تمام خدایان (مظاهر مقدسه)، به امر من به مقام الهیت رسیدند، یعنی حضرت موسی و مسیح و حضرت محمد رسول الله به اراده من و امر من، مقام شامخ مظهریت و الهیت را کسب کرده و معبود و محبوب جهانیان گشتند.”

همان گونه که ملاحظه گردید، مبلغین باور بهائی ادعا می‌کنند خدا شدن و به مقام خدایی رسیدن، مخصوص مظاهر مقدسه است! اما جناب عبدالبهاء توی دهان مبلغین باور بهائی زده و تصریح می‌کند طاهره، قدوس و دیگر بابیان، ادعای الوهیت و خدایی کرده‌اند!!! مبلغین باور بهائی که سعی می‌کنند این تهدید را به فرصت تبدیل کنند، با این جملات جناب عبدالبهاء به طور کلی با خاک یکسان شده و رسوای عالم می‌گردند! اصل داستان کجا و داستان‌بافی‌های مبلغین باور بهائی کجا!؟

اصل داستان این بود که بابیان حاضر در بدشت، ادعای خدایی کرده‌اند و جناب بهاءالله برای این که روی همه‌ی آن‌ها را کم کند، خود را خدای سایر خدایان معرفی می‌کند! شرحی که مبلغین باور بهائی دادند چه بود!؟ این است که همه‌ی انبیاء الهی به مقام خدایی رسیده‌اند و جناب بهاءالله، خدای همه‌ی آن‌هاست! دعوای چند جوان بابی برای تصاحب ادعای خدایی کجا و نسبت دادن آن به انبیاء الهی کجا!!!؟؟؟ ادعای روح مشترک انبیاء کجا و دعوای چند جوان داعشی مسلک کجا!؟
حضرت موسی (علیه السلام)، مسیح (علیه السلام) و حضرت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کجا و قدوس و طاهر و دیگر جوانان کم سن و سال بابی کجا!؟ مبلغین باور بهائی در مباحث خود ادعا کرده بودند کلمه‌ی اله و الوه به این انبیاء بزرگ الهی برمی‌گردد اما جناب عبدالبهاء می‌گوید غلط کرده‌اند چنین ادعایی کرده‌اند! مقصود از اله‌هایی که جناب بهاءالله خود را خالق و خدای آن‌ها معرفی کرده، چند جوان بابی مثل قدوس و طاهر و چند نفر دیگر بوده‌اند و هیچ ربطی به سفیران الهی ندارد!!!

به راستی این همه نیرگ و حیله از سوی مبلغین باور بهائی جای تاسف دارد! آیا با خود فکر نکرده‌اند که شاید روزی عزیزان بهائی متوجه این حجم عظیم از دروغ بشوند!؟

نکته‌ی آخری که در این بخش به عنوان حسن ختام تقدیم حضور می‌شود، اعلمیت و عالم‌تر بودن مبلغین باور بهائی نسبت به جناب بهاءالله است. اگر عزیزان بهائی یک بار دیگر به توضیحات دکتر وحید رأفتى مراجعه نمایند، خواهند دید که جناب وحید رأفتى، از کلمه‌ی آلهه به عنوان جمع اله استفاده کرده است. در حالی که جناب بهاءالله، کلمه‌ی الوه را به عنوان جمع اله بیان کرده است که در هیچ فرهنگ لغتی الوه را به معنای اله نیاورده است! (در بخش بررسی لغوی به این موضوع با جزئیات بیشتری پرداخته می‌شود.) وقتی جناب بهاءالله با چنین ادبیات افتضاح و ضعیفی می‌تواند خود را خدای سایر خدایان معرفی کند، مبلغین باور بهائی به طریق اولی می‌توانند ادعای خدایی کنند!

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.