آیا حضرت بهاء الله ادعای خدایی کرده است؟-پاسخ۱بخش۲۷و۲۸
توجیه ادعای خدایی و این همه تناقض!!!
بخش بیست و هفتم:
تناقض و تعارض مراتب وجود با ادعای خدایی جناب بهاءالله
هر قسمت از بار ادعای خدایی جناب بهاءالله را که از زمین برمیداری، قسمت دیگر آن روی زمین است. البته به نظر میرسد توجه به این نکته خالی از لطف نباشد که هدف نوشتار حاضر، بررسی کامل و جامع ادعای خدایی جناب بهاءالله نیست. هدفی که نوشتار حاضر در پی آن است بررسی برخی از مباحثی است که باور بهائی به عنوان دفاع از ادعای خدایی جناب بهاءالله مطرح نموده و نه بررسی کامل و جامع ادعای خدایی جناب بهاءالله. وقتی گلچین مباحثی که خود باور بهائی به عنوان دفاعیه مطرح نموده، چنین وضعی دارد، تو خود حدیث مفصل بخوان از آن چه مخفی نگه داشته و مطرح نکرده است!
یکی دیگر از روشهایی که عزیزان بهائی میتوانند با مراجعه به نصوص امری، باطل بودن این باور را از زبان جناب بهاءالله بشنوند، معیاری است که خود او در اختیارشان قرار داده است. جناب بهاءالله ادعا میکند یکی از خصوصیات باورهای آسمانی این است که تناقض در ساحت آنها راه نداشته و نخواهد داشت. یعنی چه در گذشته و چه در آینده، اگر شما تناقضی در یک باور مشاهده کردید، قطعا و یقینا بدانید آن باور، باور الهی نیست. جناب بهاءالله در صفحهی ۱۲۶ کتاب بدیع، این معیار را به عنوان یکی از راههای شناخت باورهای دروغین مشخص میکند: “تناقض را در ساحت اقدس مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود”
آن قدر تناقضات موجود در باور بهائی زیاد است، که اصلا لازم نیست دوستان عزیز بهائی برای یافتن آنها خود را به دردسر بیاندازند و البته این از لطف خداوند متعال است که حق را این چنین روشن در اختیار دوستان عزیز بهائی قرار داده است. کافیست عزیزان بهائی به سراغ بزرگترین و اعظم دلیل و معجزهی جناب بهاءالله یعنی کتاب ایقان بروند. در این کتاب نیز لازم نیست خیلی کنکاش کنید. فقط کافیست از جناب بهاءالله در مورد طول مدت نگارش و تاریخ این کتاب سوال نمایید. اگر به مباحث مربوط به معجزه در باور بهائی مراجعه شود (مباحث سوال “معجزه دیانت بهایی چیست؟”)، در پاسخ هشتم همین سوال چند تاریخ متناقض برای نگارش دو روزهی کتاب ایقان به چشم میخورد.
آری به همین سادگی!
در این فرصت و به بهانهی ادعای خدایی جناب بهاءالله، به یکی دیگر از تناقضات مرتبط به همین موضوع اشاره میگردد. ادعای خدایی جناب بهاءالله نه تنها در جنگ با آموزههای شرایع آسمانی و الهی است بلکه حتی با سایر آموزههای این باور نیز سر سازگاری ندارد. یکی از آموزههای باور بهائی، عبارت است از مراتب وجود. جناب بهاءالله و عبدالبهاء تقسیمبندی مشخصی برای مراتب وجود ارائه نمودهاند که ادعای خدایی جناب بهاءالله، تمامی آنها را به هم میریزد. همین جناب بهاءالله که حتی مبلغین باور بهائی نیز به ادعای خدایی او اعتراف کردهاند، در صفحهی ۱۱۹ کتاب بدیع ادعای متناقض دیگری را مطرح کرده و بالاترین مرتبهای که موجوداتی از شکل بشر میتوانند بدان دست یابند را مقام نبوت اعلام کرده و نه بالاتر: “قدری تفکر، مع آنکه منتهی رتبهی تکمیل هیاکل بشریه به رتبهی نبوت است.”
یعنی بر أساس آموزههای باور بهائی، جناب بهاءالله به هیچ وجه نمیتواند به مقامی بالاتر از نبوت برسد! با وجود اعتراف به چنین محدویتی، باز در جاهای مختلف نه تنها ادعای خدایی میکند بلکه از این نیز بالاتر رفته و خود را خدای خدایان و معبود بهائیان عزیز معرفی مینماید. آیا برای اثبات بطلان باور بهائی، تناقضی از این بالاتر لازم است!؟
جناب عبدالبهاء نیز همین تناقض را به شکل پر رنگتری به تصویر کشیده است تا عزیزان بهائی ذرهای تردید در بطلان باور بهائی بر أساس همان معیاری که خود جناب بهاءالله معرفی کرده باقی نماند. جناب عبدالبهاء نیز در صفحهی ۱۷۴ کتاب مفاوضات (صفحهی ۱۶۲ چاپ دوم)، تقسیمبندی جالبی برای مراتب وجود ارائه نمودهاند که با وضوح بیشتری به این موضوع اشاره مینماید: “بدان که مراتب وجود متناهی است مرتبه عبودیت، مرتبه نبوت، مرتبه ربوبیت”
همان گونه که ملاحظه میگردد از نظر جناب عبدالبهاء، مراتب وجود محدود است به سه مرتبه: عبد، نبی و رب و جناب بهاءالله نیز پیش از او تصریح کرده بود آخرین حدی که برای موجوداتی با هیکل بشری میتوان تصور نمود، محدود میشود به رتبهی نبوت و نه بالاتر. یعنی حتی بر أساس آموزههای باور بهائی نیز امکان ندارد که جناب باب و بهاءالله به مقام خدایی برسند!!!
همان گونه که دوستان عزیز بهائی ملاحظه میفرمایند، ادعای خدایی جناب بهاءالله نه تنها با آموزههای باور بهائی ناسازگار است بلکه به دلیل وجود همین تناقضات و بر اساس دستور و معیاری که خود جناب بهاءالله مشخص نموده، بایستی حکم به بطلان باور بهائی داد و خود را از شر چنین باورهای شرکآلودی رهایی بخشید!
دوستان عزیز بهائی! اگر واقعا به جناب بهاءالله ایمان دارید، او خودش میگوید وجود تناقض به معنای غیرالهی بودن یک باور است! لذا حتی اگر بهائی هستید، آموزههای باور بهائی حکم میکند که نباید بهائی باقی بمانید!
بخش بیست و هشتم:
بررسی لغوی
برای آشنایی بیشتر دوستان عزیز بهائی با هنرنمایی و قدرت خدای باور بهائی یعنی جناب بهاءالله در عرصهی ادبیات، بد نیست تنها یکی از جملات ادعای خدایی ایشان مورد بررسی قرار گیرد.
از جملهی عبارتهایی که جناب بهاءالله ادعایی بالاتر از خدایی داشته و این ادعا به گونهای بوده که مبلغین باور بهائی را مجبور کرده بود این جمله و توجیهات آنها را در سوال شماره ۲۲ حذف نمایند و مجددا در سوال ۸۰ مطرح نمایند، عبارت زیر است. البته دیدیم در سوال ۸۰ و جزوه رفع شبهات نیز شهامت ارائهی کامل جملهی جناب بهاءالله را نداشته است.
در قصیدهای موسوم به وَرقائیه جناب بهاءالله ادعا میکند: “کُلُّ الاُلُوهِ مِن رَشحِ أمری تَأَلَّهت وکُلُّ الُربوبِ مِن طَفحِ” حکمی تَرَبّت یعنی همهی خداها ازقطرههای کوچک فرمان من به خدائی رسیدند و همهی پروردگارها از زیادی و ریزش حکم من به ربوبیت نائل آمدند.
نکتهی اول این که مبلغین باور بهائی ادعا میکنند: “اِله“ اسم جمع داشته و جمع آن “ الالوه“ و “الهه” می باشد.” ای کاش لااقل یک منبع برای کلمهی “الوه” ذکر میکردند که در کدام فرهنگ لغت این کلمه به عنوان جمع “اله” معرفی شده است! بر اساس جستجوهای متعددی که در قاموسها و فرهنگ لغتهای مختلف صورت پذیرفت، در هیچ جایی جمع کلمهی “اله” به عنوان “الوه” نیامده و معلوم نیست مبلغین باور بهائی بر چه اساسی چنین ادعایی را مطرح کردهاند!!!
نکتهی دوم به معنای کلمهی “اله” برمیگردد. اگر دوستان عزیز بهائی به جستجو در فرهنگ لغات بپردازند، خواهند دید که هیچ فرهنگ لغتی این کلمه را به معنای محبوب نگرفته است. اما باور بهائی باز هم بدون سند و مدرک ادعا میکند: “اسم “اله“ … به معنای محبوب و معبود میباشد و در زبان عرب بر هر شیی که جنبه تقدس داشته و مورد احترام عامه مردم باشد، اطلاق می گردد”
مبلغین باور بهائی از کجا چنین ترجمهای را آوردهاند!؟ هدف از ارائهی چنین ترجمهای، ایجاد شیب ملایم و پیوند بین خالق و مخلوق است. باور بهائی با ارائهی ترجمههای خودساختهای از این دست برای کلمهی “اله” سعی دارند، زمینهای را فراهم بیاورند که بتواند کم کم انحصار اله و مبعود بودن را از خداوند متعال بگیرد و به مصادیق زمینی تسری دهد. به بیان روشنتر، در پی آن است به هر لطایف الحِیَلی شده، این معنا را القا نماید که علاوه بر خداوند متعال، مخلوقات نیز میتوانند اله و معبود باشند. حال آن که بر اساس مستندات بسیار زیادی که بخش از آن در بخشهای پیشین تقدیم حضور گردید، خداوند متعال هر نوع اله و معبود دیگری به شدت نفی فرموده و عبادت را فقط و فقط شایستهی خودش معرفی میفرماید.
اما برای آشنایی با معنای کلمهی اله، ابتدا به کتاب قاموس قرآن مراجعه میکنیم. در صفحه ۹۶ جلد ۱ مینویسد:
إِله: معبود. مصدر آن به معنى عبادت و حیرت آمده و إِلَه مثل فعال مصدر به معنى مفعول (مَأْلُوه) است (قاموس) گویند: «أَلِهَ یَأْلَهُ: عبدٌ» از باب منع یمنع (مفردات) و گویند: أله إلْهاً: تحیر» از باب علم یعلم (اقرب الموارد). پس اگر آن را از أَلِهَ به معنى تحیّر بگیریم، خدا را از آن جهت إِلَه گویند که عقول در درک ذات او متحیّر است و اگر از اله به معنى عبادت بگیریم، از آن جهت إِلَه گوئیم که او معبود است. راغب در مفردات گوید: حق آن بود که این کلمه جمع بسته نشود چون سواى خدا معبودى نیست، لیکن عرب به اعتقاد خود که معبودهائى هست آن را جمع بسته و گفته اند: آلهه.
با مراجعه به دیگر کتب لغت عرب، اشتباه مبلغین باور بهائی بهتر مشخص میشود.
در صفحهی ۱۲۷ جلد اول “معجم مقاییس اللغه” که از کتب متقدّم و معتبر لغوی نزد اعراب است و برای یافتن اصل معنای واژه ها مورد استفاده قرار می گیرد- در باب ماده ی این واژه (أله) این گونه آمده است:
أله: الهمزه و اللام و الهاء أصل واحد، و هو التعبُّد. فالإله اللَّه تعالى، و سمِّى بذلک لأنّه معبود. و یقال تألَّه الرجُل، إذا تعبّد. یعنی: همزه و لام و هاء؛ اصل واحدی است و آن اصل واحد، «تعبّد» است. پس «الاله» خداوند تعالی است؛ و این گونه نامیده شده است، چرا که معبود است.
هم چنین در صفحه ی ۴۶۷ جلد ۱۳ کتاب مشهور لسان العرب – که از مشهور ترین کتب لغت نزد عرب است – این گونه مینویسد: «الإِلَهُ: الله عزوجل، و کل ما اتخذ من دونه معبوداً إلَهٌ عند متخذه، و الجمع آلِهَهٌ. و الآلِهَهُ: الأَصنام، سموا بذلک لاعتقادهم أَن العباده تَحُقُّ لها» یعنی: الاله: خداوند عزّوجلّ. و هر چه غیر از خدا معبود گرفته شود، نزد پرستنده اش «اله» است. و جمع آن، آلهه است. و «الآلهه»: بت ها؛ از این جهت به این نام نامیده شدند که پرستندگان آنها معتقد بودند که عبادت شایستهی آن هاست.
و در صفحه ی ۳۳۹ جلد ۶ کتاب مجمع البحرین این گونه آمده است: «الإله: المعبود، و هو الله تعالى ثم استعاره المشرکون لما عبدوا من دونه. و إله على فعال به معنى مفعول لأنه مألوه أی معبود ککتاب به معنى مکتوب.» یعنی: الاله: معبود؛ و او خداوند تعالی است؛ سپس مشرکان آن را برای آن چه غیر او می پرستیدند استعاره کردند. و اله بر وزن فعال به معنای مفعول است؛ چرا که او مألوه یعنی معبود است؛ مانند کتاب به معنای مکتوب.
دوستان عزیز بهائی میتوانند سایر فرهنگ لغات را مورد جستجو قرار داده و ببینند که هیچ جایی اله را به معنای محبوب نیاوردهاند و از این رهگذر، با شیوه و روش مبلغین باور بهائی بیشتر آشنا شوند. جالب است که باور بهائی نه تنها محبوب را به عنوان یکی از معانی اله مطرح کرده، بلکه ادعا میکند: “در زبان عرب بر هر شیی که جنبه تقدس داشته و مورد احترام عامه مردم باشد اطلاق میگردد” در حالی که چنین معنایی نیز در فرهنگ لغات یافت نشد. اگر باور بهائی برای ادعاهای خود مدرکی داشت، بیشک ارائه مینمود. اگر چه «اله» ممکن است محبوب نیز باشد؛ امّا جهتی که به او اله اطلاق شده است، جهت مورد پرستش واقع شدن اوست، نه محبوب بودنش که البته در هیچ فرهنگ لغتی چنین ترجمهای یافت نشد.
همان گونه که در بخشهای گذشته دیدیم، باور بهائی ادعا میکند: “در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست” (اشتباه بودن این ادعا در بخشهای پیشین مورد اشاره قرار گرفت.) با این وجود باور بهائی در ادامه به وجود لااقل یک ذکر برای خداوند متعال اعتراف میکند. یعنی یک اسم را به عنوان اسم خاص و اختصاصی خداوند متعال مطرح میکند: “هر وقت بر سر اسم “اله” که عام و نکره است، الف لام آید، “ الله“ می شود که اسم خاص و معرفه بوده و تنها بر ذات الهی اطلاق می گردد.”
بالاخره تکلیف کلمهی “الله” در باور بهائی چه میشود؟ اگر در مورد ذات الهی است، پس ادعای پیشین او چه میشود که پیشتر ادعا کرده بود هر نوع ذکری از خداوند متعال است! اما این اسم یعنی کلمهی الله، اگر اسم خاص و معرفه است و بر ذات الهی اطلاق میگردد، نشان میدهد که ادعای باور بهائی مبنی بر باطل بودن هر نوع ذکری در مورد خداوند متعال، ادعای باطلی بیش نیست. چرا که لااقل به وجود یک ذکر خاص و اختصاصی برای خداوند متعال اعتراف کرده است.
اما این نیز همهی ماجرا نیست. اگر کلمهی الله، اسم خاص است و فقط و فقط بر ذات الهی اطلاق میگردد، پس چرا جناب باب با صراحت تمام صفحه ۵ لوح هیکل الدین ادعا میکند خود همین الله است!؟ “إنَّ عَلیِّاً قَبلَ نَبیل ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتُهُ!” همانا علی قبل نبیل [= علی محمد] ذات و خودِ خداست!!! شاید به همین دلیل بوده که باور بهائی هیچ گاه این عبارت جناب باب را مطرح نمیکند! چون میداند که تمام بافتههایش را باطل میکند. اگر کلمهی الله، اسم خاص است و فقط و فقط به خداوند متعال اطلاق میشود، پس چرا جناب باب دقیقا این اسم را برای خود به کار برده است!؟
جالب است که جناب بهاءالله نیز بارها و بارها خودش را الله معرفی کرده است! کجا!؟ در موارد بسیار زیادی. اما قبل از ارائهی مستندات این موضوع، لازم است نکتهای را مد نظر قرار دهیم. همان گونه که دیدیم، باور بهائی ادعا میکند: “در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست” بنابراین قطعی و مسلم است که همهی صفات الهی در باور بهائی، به جناب بهاءالله برمیگردد. حال با این توضیح به سراغ مواردی میرویم که کلمهی الله در مورد جناب بهاءالله به کار رفته است.
در صفحات ۲۰۴ و ۲۰۶ کتاب الوهیت و مظهریت، به ترتیب عبارتهای زیر به چشم میخورد: “الله المقتدر المهیمن العلیم الحکیم” و “لله المقتدر القهار” حال این سوال پیش میآید که این صفات یعنی المقتدر، المهیمن، العلیم، الحکیم، القهار، به چه کسی برمیگردد!؟ باور بهائی این سوال را قبلا پاسخ گفته است: “در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند (جناب بهاءالله)، پیامبر (جناب بهاءالله) یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست (جناب بهاءالله)” یعنی هر صفت و توصیف و ذکری از خداوند متعال در باور بهائی به طور کلی باطل است و همهی این صفات را متعلق به جناب بهاءالله میداند. حال اگر به مرجع این صفات دقت کنیم، میبینیم که مرجع همهی این صفات به کلمهی “الله” برمیگردد. از آن جا که هر صفت و توصیفی از خداوند متعال در باور بهائی به طور کلی باطل است و همهی این صفات موجود در عبارتهای ذکر شده، به کلمهی الله بر میگردد، بنابراین یا باید بگوییم که این عبارتها به طور کلی باطل هستند که نمیشود. زیرا باطل اعلام کردن این عبارتها، یعنی باطل بودن کلام جناب بهاءالله. یا این که به همان اصل اساسی در باور بهائی برگردانیم که ادعا میکند تمام این صفات به جناب بهاءالله برمیگردد. یعنی منظور از الله در این عبارات، شخص جناب بهاءالله است نه خداوند متعال!!!
چرا جناب بهاءالله در صفحهی ۲۷۱ رساله ایام تسعه نیز با صراحت همین کلمه را مجددا برای خودش به کار برده است: “و یاتی الله فی ظلل من الروح” از آن جا که هر توصیف و تشبیه در مورد خداوند متعال در باور بهائی به طور کلی باطل است، لذا در اینجا نیز کلمهی الله به جناب بهاءالله برمیگردد.
در صفحهی ۸۱ توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق و همچنین صفحهی ۲۸۹ جلد چهارم مائده آسمانی نیز بار دیگر جناب بهاءالله همین کلمهی الله را در مورد خودش به کار برده است: “اتی الله فی ظلل من الغمام”
هدف از ارائهی مستندات بالا، به تصویر کشیدن یک تناقض دیگر در مباحث مطرح شده از سوی باور بهائی بود. باور بهائی ادعا کرده بود گردو، گرد است ولی هر گردی گردو نیست و در همین قالب ادعا کرده بود کلمهی الله تنها بر ذات الهی اطلاق میگردد ولی کلمهی “اله” را میتوان برای موجودات دیگری نیز به کار برد: ” هر وقت بر سر اسم “اله” که عام و نکره است، الف لام آید، “ الله“ می شود که اسم خاص و معرفه بوده و تنها بر ذات الهی اطلاق می گردد. واضح است الله “ اله“ نیز می باشد، اما “اله” نمی تواند الله باشد.”
شواهد بالا با این هدف تقدیم حضور شد که نشان دهد هم جناب باب و هم جناب بهاءالله، کلمهی الله را در مورد خودشان به کار بردهاند و این ادعای باور بهائی، ادعای دروغ و نادرستی بیش نیست. توجه و تذکر به این نکته ضروری است که آن چه تقدیم حضور شد، بر اساس مبانی باور بهائی است! یعنی اگر با عینک تعالیم و آموزههای باور بهائی به دعاها و مناجاتهای موجود در نصوص امری مراجعه شود، خواهیم دید که خداوند متعال هیچ جایگاهی ندارد و هر چه صفت و ذکر است، همه و همه مربوط به جناب بهاءالله است و هیچ ربطی به خداوند متعال ندارد.
اما در مورد کلمهی “اله” اگر چه تا به این قسمت بارها و بارها شواهد متعددی تقدیم حضور شد که ثابت میکند از دیدگاه معارف الهی به طور کلی هر گونه معبود و اله دیگری به غیر از خداوند متعال نفی شده است، اما به عنوان حسن ختام بحث لغوی، دو شاهد دیگر از قرآن کریم تقدیم حضور میگردد تا عزیزان بهائی ببینند از نظر خداوند متعال، انسان حق ندارد غیر از خداوند متعال، معبود دیگری برای خود اختیار نماید و خداوند متعال به طور کلی وجود هر گونه اله دیگری را نفی فرموده است.
و صد البته شواهد نفی هر گونه معبود و اله به غیر از خداوند متعال، محدود به آیات و دلایلی که در این مختصر ارائه گردید، نمیشود. به عنوان مثال اگر عزیزان بهائی کلمهی “الهه” به معنای خدایان را در قرآن جستجو نمایند، خواهند دید که این کلمه فقط و فقط به باور کافران و مشرکان و بتپرستان مربوط میشود. با مراجعه به قرآن کریم مشخص میشود همواره کسانی که اعتقاد به وجود خدایانی غیر از خداوند متعال داشتهاند (همانند باور بهائی)، مورد مذمت قرار گرفته و با عبارتهایی همچون مشرک، گمراهی آشکار، بت پرست، دروغ زننده به خداوند متعال، اعراض کنندگان از حق، خدایان دروغین، وارد در جهنم و … مخاطب قرار گرفتهاند!
باز هم برای روشن شدن موضوع، به آیات دیگری از قرآن کریم اشاره میگردد تا نادرستی ادعای باور بهائی در اعتقاد به وجود خدایان دیگری غیر از خداوند متعال بیش از پیش روشن گردد و عزیزان بهائی ببینند کلمهی اله را نیز به هیچ وجه نمیتوان برای غیر از خداوند متعال به کار برد و وجود هر نوع اله و خدای دیگری به طور کلی نفی شده است.
در آیه ۲۴ سوره مبارکه انبیاء خداوند متعال میفرماید اگر خدایان دیگری غیر از خداوند متعال وجود داشت، آسمان و زمین به هم میریخت. همین که آسمان و زمین برپا هستند، یعنی خدای دیگری غیر از خداوند متعال وجود ندارد: لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اَللّٰهُ لَفَسَدَتٰا فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ رَبِّ اَلْعَرْشِ عَمّٰا یَصِفُونَ (الأنبیاء، ۲۲) اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگری بود، خراب میشدند (و نظام جهان به هم میخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها میکنند!
یا این که خداوند متعال با صراحت میفرماید دو معبود برای خود انتخاب نکنید. این است و جز این نیست که فقط و فقط او خدای واحد است: وَ قٰالَ اَللّٰهُ لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ اِثْنَیْنِ إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَإِیّٰایَ فَارْهَبُونِ (النحل، ۵۱) خداوند فرمان داده: «دو معبود (برای خود) انتخاب نکنید؛ معبود (شما) همان خدای یگانه است؛ تنها از (کیفر) من بترسید!»
یا در جای دیگری خداوند متعال به پیامبر خود میفرماید به مشرکان و کافران بگو من هرگز شهادت نمیدهم که خدایان دیگری به غیر از خداوند متعال وجود داشته باشد. این است و جز این نیست که فقط او خدای واحد است و همانا من از هر آن چه که شریک خداوند متعال قرار میدهید بیزارم. یعنی قطعا و یقینا قرار دادن خدایانی در کنار خداوند متعال از مصادیق شرک به حضرت حق به حساب میآید و باور بهائی دقیقا به چنین باوری اعتراف میکند: أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اَللّٰهِ آلِهَهً أُخْرىٰ قُلْ لاٰ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ (الأنعام، ۱۹) آیا براستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرارمیدهید، بیزارم!»
چگونه باور بهائی میتواند با وجود این همه تاکید خداوند متعال با بیانهای گوناگون مبنی بر این که هیچ معبود و اله دیگری غیر از خداوند متعال وجود ندارد، باز ادعا کند که غیر از خداوند متعال، خدایان دیگری نیز هستند و جناب بهاءالله آفرینندهی آن خدایان است!؟
با وجود چنین شکاف عظیمی بین آموزههای الهی و آموزههای باور بهائی، به راستی چگونه مبلغین باور بهائی میتوانند وجدان خود را زیر پا گذاشته و ادعا کنند که این دو از یک جنس هستند!؟ دوستان عزیز بهائی با مراجعه به آیات بالا و موارد مشابه زیادی که در قسمتهای پیشین تقدیم حضور گردید، به خوبی درخواهند یافت که نسبت باور بهائی به شرایع الهی، همانند نسبت بتپرستان و مشرکان است به انبیاءالهی!
دوستان عزیز بهائی! این از خدای باور بهائی، آن از نماز بهائی که مشخص شد نماز فعلی را به هیچ وجه جناب بهاءالله تشریع نکرده و عملی بدعتآمیز است و البته سراسر شرک به خداوند متعال! آن از معجزه و چالشهای بسیار اساسی آن در باور بهائی! آن از بررسی دلایل حقانیت که از جنبههای مختلفی بطلان باور بهائی را به تصویر کشید! آن از بحث قیامت و معاد که علاوه بر تعارضهای فراوانی که با عقل و آموزههای الهی داشت و ظالمان را در پناه خود جای داده بود! آن عدم حقانیت جناب باب و دروغهای باور بهائی در مورد امام دوازدهم (علیه السلام)، آن بحث خاتمیت و دهها دلیل بر بطلان ادعاهای باور بهائی و ….
دوستان عزیز بهائی! با وجود این همه تناقض و تعارض بین مکتب انبیاء الهی و باور بهائی، آیا ذرهای تردید در غیرالهی بودن این باور باقی میماند!؟