باز هم حواله به آینده و خط بطلان دیگری بر باورهای بابی و بهائی!
چهار، یک، صفر: از میان صدها نشانه، تنها چهار ویژگی را گزینش نموده که از این میان تنها یک نشانه به شناخت خود شخص قائم اختصاص دارد و همین یک نشانه نیز به هیچ وجه بر جناب باب تطبیق نمینماید!
چرا باور بهائی به خصوصیات منحصر به فرد و غیرقابل جعل امام دوازدهم نظیر نسبنامهی حضرت، استناد نمیجوید تا حق و حقیقت برای دوستان عزیز بهائی روشن شود!؟
به راستی چرا باور بهائی فقط بر نشانههای کلی و عمومی شرایط ظهور تکیه و تاکید دارد نه شناخت خود موعود!؟
تا بدین جا ملاحظه گردید که باور بهائی در اولین گام، اسم “امام زمان” را به دروغ به عنوان یک اسم خاص برای امام دوازدهم شیعیان یعنی حضرت محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) مطرح ساخت. سپس به عوض پرداختن به شخصیت محمد بن الحسن (علیهما السلام) و این موضوع که جناب باب آیا هرگز ادعایی در خصوص محمد بن الحسن بودن، داشته یا نه و اگر داشته در کجا مطرح ساخته تا پس از آن بتواند به بررسی صحت و سقم ادعای جناب باب بپردازد، بحث را به طور کلی تغییر داده و به ادعای قائمیت جناب باب پرداخت تا ثابت نماید چون جناب باب ادعای قائم بودن کرده، پس وی همان امام دوازدهم شیعیان یعنی محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) بوده تا از این رهگذر پروندهی اسلام بسته شود! بر اساس آن چه تاکنون بیان گردید، جناب باب نه تنها به هیچ وجه ادعای محمد بن الحسن بودن نداشته، بلکه حتی خود را خاکسار و جان نثار حضرتش معرفی مینموده و هیچ گاه چنین ادعایی نداشته است؛ یعنی جناب باب به هیچ وجه و در هیچ جایی ادعایی مبنی بر محمد بن الحسن بودن نداشته و زمانی که ادعایی نداشته، باور بهائی چه چیزی را میخواهد ثابت نماید!؟ تنها ادعای جناب باب در مقولهی مهدویت، ادعای قائمیت بود که ثابت گردید نمیتوان از اینکه جناب باب ادعای قائم بودن داشته، نتیجه گرفت که وی همان امام دوازدهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) است. زیرا از نظر جناب باب نیز لفظ قائم یک صفت است که میتواند مصادیق مختلفی داشته باشد که بحث آن پیش از این گذشت.
در گام بعدی که نوبت به تطبیق نمودن این دو شخصیت میرسد نیز بر اساس آن چه پیش از این بیان گردید، باور بهائی به عوض پرداختن به خصوصیات این دو نفر، به تطابق علائم و نشانههای دوران ظهور اشاره مینماید! یعنی از میان صدها نشانه و علائمی که برای دوران ظهور ذکر شده، تنها چند نشانه را انتخاب نموده و ادعا میکند چون چند نشانه از علائم دوران ظهور و شخص قائم بر جناب باب تطبیق مینماید (آن هم تنها به استناد منابع بهائی و لاغیر)، پس ادعای وی درست است و سپس ادعای قائم بودن باب را مساوی ادعای امام دوزادهم محمد بن الحسن (علیهما السلام) بودن گرفته و او را همان امام دوازدهم شیعیان، محمد بن الحسن (علیهما السلام) معرفی مینماید.
اگر چه بر اساس آن چه تاکنون ملاحظه گردید اصل بحث از مسیر اصلی خود منحرف گردیده و به عوض پرداختن به امام دوازدهم شیعیان، محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) (که موضوع اصلی بحث حاضر بوده) و اینکه آیا جناب باب اصلا ادعایی در این زمینه داشته یا نه و اگر داشته تا چه میزان میتواند با حقیقت قرین باشد، به ادعای قائمیت جناب باب پرداخته شده، لکن در تطبیق نشانههای قائم و خصوصیات دوران ظهور بر جناب باب نیز باور بهائی کاملاً به صورت گزینشی عمل نموده است. یعنی پس از آن که فهرست بلند بالایی از نشانهها و علائم ظهور را ارائه مینماید و ادعا میکند که تمامی این نشانهها بر جناب باب تطبیق مینماید، تنها و تنها به یک خصوصیت از ویژگیهای قائم موعود میپردازد که صد البته همین یک خصوصیت نیز به هیچ وجه با جناب باب تطبیق نمینماید! عین ادعای باور بهائی در این زمینه به شرح زیر میباشد:
” با اندکی تامل همراه با انصاف مشاهده می کنیم که تمامی آن نشانه ها و علائم در کتب آسمانی، در زمان اظهار امر حضرت اعلی تحقق یافته است. در کتب آسمانی گذشته، درباره ی ظهور حضرت باب ، نام و نسب ایشان، سیادتشان، سال دقیق و محل ظهورشان، مدت دوره ی دیانتشان، کم و کیف کتاب و تعالیمشان، بلایا و کمیِ مومنین ایشان، استقامت ایشان و اصحابشان، توصیف دشمنان ایشان، دو غیبت صغری و کبرایشان، برخی از سفر های ایشان به مکه و مدینه و نهایتا محل شهادت آن حضرت، در مورد آن حضرت تحقق یافته است . برخی از این نشانه ها در خلال دیگر سؤالات نیز آمده و تعدادی دیگر نیز در ادامه بیان خواهد شد.”
در واقع باور بهائی پس از ارائهی فهرست بالا، تنها و تنها چهار نشانهی خاص را گزینش نموده و بقیه را حواله به آینده و یا مواضع دیگری داده و از میان همین چهار نشانه نیز فقط یک مورد به شناخت شخص قائم اختصاص دارد و مابقی علائم، شاهد بر ویژگیهای دوران ظهور است نه خصوصیات خود قائم. اما جالبتر اینکه همین یک نشانه نیز به هیچ وجه با جناب باب نمیسازد. باور بهائی این چهار نشانه را در چهار قسمت مورد استناد و مقایسه قرار داده است:
۱) قائم با دین و کتابی جدید میاید
۲) احادیث مربوط به اسم و کنیه قائم و اینکه از قائم از نسل پیامبر است
۳) نژاد اصحاب قائم و تعداد آنها
۴) احادیث مربوط به حرکت خراسانی
فرض کنیم یک نفر بخواهد به دروغ ادعای قائمیت کند و خود را قائم اسلام معرفی نماید. پر واضح است که تطبیق دادن نشانههای اول، سوم و چهارم به هیچ وجه کار سختی نیست و هر مدعی دروغینی میتواند این سه نشانه را برای خود دست و پا نماید: یعنی کتابی هر چند ناقص (مثل کتاب بیان که جناب باب ارائه نموده و هیچ گاه کامل و تمام نگردید) ارائه نماید، اصحاب و یارانی غیر از نژاد عرب به گرد خود جمع آورد و جمعی را نیز اجیر نماید که از سمت خراسان با پرچمهای سیاه به سمت او حرکت نمایند! البته همان گونه که در بخشهای گذشته بدان اشاره گردید و در ادامه به لطف خداوند متعال با تفصیل بیشتری بدان پرداخته خواهد شد، همین سه نشانه در مورد جناب باب نیز به جز در منابع بابی و بهائی در هیچ منبع تاریخی معتبری ذکر نگردیده است.
با این حال تنها نشانهای که به ویژگیهای خود قائم میپردازد، دومین نشانه است یعنی “احادیث مربوط به اسم و کنیه قائم و اینکه قائم از نسل پیامبر است” ناگفته پیداست که اسم و کنیه و از نسل پیامبر بودن نیز هیچ انحصاری ایجاد نمیکند و هیچ نشانهی غیرقابل جعلی برای جناب باب به همراه نخواهد داشت! یعنی باز هم اگر فرض بالا را در نظر بگیریم و فرض کنیم شخصی بخواهد به دروغ خود را قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی نماید، کافیست سید باشد، نام او هم نام قائم باشد و کنیهی قائم را برای خود انتخاب نماید. بگذریم از اینکه جناب باب، پسر میرزا رضای بزاز بودند و اساساً سید نبودند! نام ایشان نیز علیمحمد است نه محمد!
آیا به راستی باور بهائی حاضر است هر مدعی دیگری که این نشانهها را داشته باشد را به عنوان قائم اسلام بپذیرد و به دوستان عزیز بهائی نیز همین مطلب را تجویز نماید!؟ آیا دوستان عزیز بهائی به ندای هر مدعی که برخوردار از این نشانهها باشد، پاسخ مثبت میدهند و او را قائم اسلام میدانند!؟
قطعا این گونه نیست و دوستان عزیز بهائی نیز به خوبی میدانند که عقل حکم میکند که احراز چنین مقام شامخ و بزرگی نیازمند ارائهی دلیل و برهانی همسنگ این جایگاه است و نمیتوان به این خصوصیات قابل جعل و کلی اطمینان نمود!
چرا باور بهائی به عوض پرداختن به این خصوصیات قابل جعلی که حتی با ویژگیهای جناب باب نیز قابل جمع نیست به نسبنامهی امام دوازدهم محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) استناد نمیجوید که به هیچ وجه قابل جعل نیست! چرا در فهرست خود به نسب قائم اشاره میکند ولی هیچ گاه نسبنامهی ایشان را مورد استناد و بررسی قرار نمیدهد!؟ اگر دوستان عزیز بهائی فقط به همین یک نشانهی غیرقابل جعل، یعنی نسبنامهی امام دوازدهم مراجعه نمایند، به روشنی درخواهند یافت که دوازدهمین وصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسی است و مدعیان دورغین این مقام کدامند!!!
از آن جا که خداوند متعال بسیار مهربان است و حجت را بر بندگان خویش تمام ساخته، دوستان عزیز بهائی برای دستیابی به نسبنامهی مورد اعتماد و اطمینان خود از امام دوازدهم محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) میتوانند به متون و نصوص خود مراجعه نمایند و آن را در کتاب مستطاب ایقان، یعنی بزرگترین و اعظم دلیل بر پیامبری جناب بهاءالله از نظر باور بهائی بیابند!!! آری، یکی از احادیث بسیار معتبری که نسبنامهی امام دوازدهم، محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) در آن ذکر گردیده، حدیث لوح است که جناب بهاالله در کتاب ایقان به این حدیث استناد میجویند و اعتراف میکند نه تنها این حدیث را قبول دارد بلکه معتقد است که حرفی از این حدیث نیست مگر اینکه محقق و ظاهر گردیده است!!!
جناب بهاءالله در صفحهی ۱۵۹ کتاب مستطاب ایقان، زمانی که میخواهند به چند حدیث در اثبات مدعای خود استناد بجویند، چنین مینگارند: “با اینکه چه قدر از آیات فرقانیّه و روایات محقّقه که جمیع دالّ است بر شرع و حکم جدید و امر بدیع” یعنی از نظر ایشان تمامی روایاتی که ایشان در ادامه بدانها استناد میجوید، محققه هستند و تحقق یافتهاند! یعنی ایشان به قول مخالف استناد نجستهاند بلکه این احادیث از نظر ایشان کاملاً پذیرفته شده و مورد تایید میباشند و جالبتر اینکه پس از ذکر حدیث لوح نیز تصریح میفرماید: “ملاحظه فرمائید که حرفی از این حدیث باقی نماند مگر آنکه ظاهر شد” یعنی سخن از صحت حدیث هم بالاتر است و جناب بهاءالله بر این باور است که تمام حروف این احادیث ظاهر گردیدهاند! یعنی کار از بررسی سند حدیث و صحت آن هم گذشته و این حدیث ظهور بروز خارجی پیدا نموده و محقق گردیده است!!!
حال اگر دوستان عزیز بهائی با توجه به صحت حدیث لوح نزد جناب بهاءالله و با توجه به اعتقادی که به جناب بهاءالله دارند، به این حدیث مراجعه نمایند، درخواهند یافت که در این حدیث قدسی خداوند متعال، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای ایشان را تعیین فرموده و یک به یک ایشان را نام میبرد و نسبنامهی هر یک را مشخص میفرماید، تا اینکه نوبت به امام دوازدهم، محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام) میرسد، پس از معرفی امام حسن عسکری (علیه السلام) در خصوص دوازدهمین وصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین میفرماید: “وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ” و کامل میکنم این مطلب را (یعنی امر ولایت و دعوت خلق به سوی مرا) به فرزند او که نامش محمد است. و او برای همه عالمین رحمت است! یعنی دوازدهمین وصی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نظر خداوند متعال، پسر بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) است که نام او بر اساس همین حدیث و بیست و دو حدیثی که باور بهائی در قسمت دوم بدانها استناد نموده، محمد است نه علیمحمد!!!
ای کاش باور بهائی به عوض بیست و دو روایتی که در خصوص نام و کنیهی قائم در قسمت دوم جمعآوری نموده، نسبنامهی امام دوازدهم را ارائه مینمود تا سیه روی شود هر که در او غش باشد! به راستی چرا باور بهائی هیچ گاه به خصوصیات و نشانههای غیرقابل جعل امام دوازدهم نمیپردازد!؟ چرا همواره بر نشانهها و علائم عمومی دوران ظهور تکیه دارد و از پرداختن به مواردی نظیر نسبنامه که غیرقابل جعل و منحصر به فرد است اجتناب میورزد!؟ آیا زمان آن نرسیده که دوستان عزیز بهائی اندکی در این مسائل تامل بیشتری داشته باشند!؟
آیا دوستان عزیز بهائی به کتاب مستطاب ایقان، ایمان ندارند!؟ آیا عزیزان بهائی، کتاب ایقان را بزرگترین دلیل بر پیامبری جناب بهاءالله نمیدانند!؟ آری! خداوند متعال نسبت به بندگان خود بسیار مهربان است! به لطف خداوند متعال، جناب بهاءالله با اوصاف و شرایطی که پیش از این بیان گردید، به حدیث لوح تصریح نموده و آن را بالاتر از متواتر و صحیح معرفی مینماید! اگر دوستان عزیز بهائی به جناب بهاءالله ایمان دارند، کافیست به حدیث لوح مراجعه نمایند تا همچون آفتاب میان روز، بلکه روشنتر از آن، امام دوازدهم شیعیان و امام زمانِ حاضر ایشان را بشناسند و ببینند که بر خلاف ادعای باور بهائی، نه تنها جناب باب هیچ ادعایی در این خصوص نداشته و باور بهائی نیز حتی یک کلمه از قول جناب باب در ذیل این بحث مطلبی ارائه ننموده، بلکه به اعتراف جناب بهاءالله و استناد ایشان به حدیث لوح، امام دوازدهم اسلام و دوازدهمین وصی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی نیست جز فرزند بلافصل امام یازدهم، محمد بن الحسن العسکری (علیهما السلام)!
به راستی که خداوند متعال چه زیبا و روشن حقیقت را پیش چشم دوستان عزیز بهائی قرار داده است!