ارزیابی دلائل هراس بیت العدل از قانونگذاری در موارد غیر منصوصه

شنیده اید به کسی که فقط حرف می زند و چیزی در چنته ندارد چه می گویند

شنیده اید به کسی که فقط حرف می زند و چیزی در چنته ندارد چه می گویند؟ از جمله ضرب المثل هایش این است که عزیزم شما قاچ زین را بچسب، سواری پیشکش. یعنی هر چیزی اصولی دارد، توانایی خاص خود را نیاز دارد، مهارتی نیاز دارد، دانشی نیاز دارد، …. تا زمانی که این مجموعه از پیش نیازها فراهم نباشد، به هدف نخواهید رسید. مدل دیگه ضرب المثل اینگونه به بیان موضوع می پردازد که “پاهایت را به اندازه گلیمت دراز کن. “ به این معنی که به اندازه توانت، به اندازه دانشت، به اندازت قد وقامت اقتصادی ات هدف برای خود تعریف کنیم. اگر هدفی نیاز به مقدمه دارد، ابتدا مقدمات آن باید فراهم شود. قبل از حرف -ی- ۳۱ حرف دیگراست. اگر بچه ای می خواهد الفبا را برای معلمش بخواند از الف باید شروع کند و با عبور از حروف، یک به یک، به حرف ی می رسد.
این ضرب المثل خیلی خوب سخن من با شما عزیزان در این مقاله را بیان می کند. در این مجال نیز، طبق سخنان پییشینم با شما عزیزان همراه، بی کفایتی های بیت العدل را با ارائه شواهد دیگری به اثبات خواهیم رساند. بیان کردیم که از جمله وظایف حتمی بیت العدل تشریع در موار غیر منصوصه است. قوانین منصوصه موجود را جناب بهاءالله تشریع فرموده اند. اما ایشان اشاره کرده اند که جاهایی که قوانین جدیدی نیاز است، این وظیفه بر عهده بیت العدل است. تاکید دیگری بر این سخن، آثار به جای مانده از جانشینان بهاءالله، پسر ایشان، غصن اعظم- عبد البهاء عباس- و پس از ایشان ولی امر بهائی – شوقی افندی – می باشد. این عزیزان و جانشینان خود بیان کرده اند که مقام تشریع بر عهده آنها نبوده، آنها تنها مبین آثار هستند. به این معنی که اگر جمله ای برای جامعه بهائی نامفهوم بود، لوحی برای بیت العدل در مسیر تشریع قانون قابل هضم نبود، جنابان عبدالبهاء و شوقی هستند که آن را تفهیم و تبیین می کنند. ولی آنها مقام تشریع و قانونگذاری ندارند. این موضوع چندین جنبه خواهد داشت.
جنبه دوم را قبل از جنبه اول بیان می دارم و سپس به جنبه اولیه خواهم پرداخت. جنبه دوم این موضع بدین گونه است که اگر مبینین آثار در مقام تشریع قوانین وارد شوند، خلاف خواسته جناب بهاءالله عمل کرده اند، که اگر این گونه باشد، دستور دادن به اجرای قوانین جناب بهاء الله به جامعه بهائی در حالی که خود فرد عامل به دستوری از دستورات (عدم تشریع قانون) نبوده باشد کاری خلاف حکمت، و خلاف انسانیت و انصاف است. چرا که انصاف می گوید، من به کاری (اطاعت از فرامین بهاءالله) فرمان ندهم که خود در انجام آن کوتاهی و قصور می کنم. در ادامه نشان خواهم داد که جناب عبدالبهاء خواسته یا نا خواسته دست به تشریع قانون زده اند. و وجدان منصف این موضوع را به وضوح خواهد دید، اما سوال اینجاست که:
می شود به راحتی از کنار آن گذشت؟
آیا علاقه و محبت و عشقی که بهائیان نسبت به مرکز میثاق- جناب عبدالبهاء- و ولی اول امرالله دارند مانع از مورد دقت قرار دادن چنین خبطی می شود؟
آیا اگر این گونه باشد، این نشان از تعصب در باور نیست؟
به مثال مجنون که عاشق لیلی بود، و حقایق را همه به نوعی که می خواست تفسیر می کرد. علاقه مندی و عشق به دیگران و به رهبر معنوی ممکن است خوب باشد، اما آنجا که باعث چشم پوشی از خطای معشوق شود، باعث خروج از انصاف و حرکت به سوی تعبدی تقلید گونه پیش می رود. چرا که انسان منصف در مواجهه با انحراف از قانون، آن را وجدانا تشخیص داده، با وجود عشق وعلاقه عمل درست را انجام میدهد و نمی گذارد عشق باعث کوری شده دست به تفسیر برای فرار از موضوع بزند. چیزی که شاهد آن هستیم این است که بهائیان ظاهرا توجهی به این موضوعات نداشته، سوالات خود را به دلیل عشق به رهبرشان از تشکیلات بهائی جویا نمی شوند. به نوعی وارد حوزه تعبدی تقلید گونه شده اند. حال این انصاف نیست که به باور دیگران در مورد تقلید در قوانین و احکام خرده گرفت در حالی که خود این گونه به صورت عملی نشان داده اید.
بهائیان به مسلمانان در زمینه تقلید انتقاد می کنند، با وجود این که تقلید تنها در فروع بر مسلمانان به عنوان یکی از راه های انجام فرائض دینی پیشنهاد شده و راه دیگر تحقیق است که فرد سالها باید زحمت بکشد و علوم مختلف را یاد بگیرد تا بتواند به مرحله استخراج احکام برسد. اما این کار منع نشده است بلکه یک راه آسان تر دیگر به عنوان راه جایگزین که همان تقلید از عالمی تحت شرایط خاص در این زمینه است. این در حالی است که بسیار تاکید شده که در مورد مسائل تفکر شود، سوال پرسیده شود، سنجیده شود.
مسئله ای که در تشکیلات بهائی به ندرت دیده می شود. سوالات جامعه بهائی از راس تشکیلات بی پاسخ باقی مانده، و یا پس از پاسخ از فرد مذبور و جامعه بهائی خواسته شده، با سوالات خود وحدت جامعه را از بین نبرند- رجوع شود به پیام بیت العدل در ۷ دسامبر ۲۰۱۵ به جامعه بهائی ایران- .
پس عرض کردیم که در زمینه قانون گذاری اولا : بیت العدل کوتاهی کرده و می کند، و مبینین آثار آنجا که نباید خواسته یا ناخواسته به تشریع قوانین دست زده اند که این خلاف صریح خواست بهاءالله است.
اما جنبه اول مطلب (قانون گذاری بر عهده بیت العدل است، و تبیین و تفهیم آثاری که نیاز به تفهیم بیشتر دارد بر عهده مبینین آثار است) این است که آثار جناب بهاءالله ممکن است نیاز به مبین داشته باشد. یعنی جاهایی هست که سخن جناب بهاءالله مستقیما قابل درک نیست و خواننده آن می تواند به گونه های مختلف آن را تفسیر کند. در نتیجه نقش مبین این خواهد بود که اختلاف ها را به واسطه مقام تبیینش بر دارد و وحدت مفهوم برای جامعه بهائی به آرمغان بیاورد. بیت العدل هم از این نیاز مستثنا نخواهد بود، چرا که این سازمان مقام تبیین آثار را ندارد و تنها می بایست به تشریع قانون بپردازد.
دراین جا دوست می دارم سوالی را به محضر خوانندگان منصف برسانم. آیا به جا نیست که این دو نهاد در جامعه بهائی- از یک طرف مقام تشریع(سازمان بیت العدل) و از طرف دیگر مقام تبیین آثار ( جناب عبدالبهاء و یا ولی امرالله)- در کنار همدیگر، جامعه بهائی و تشکیلات آن را مدیریت کنند؟ به نظر می رسد که حذف هر کدام از این دو نهاد ضربه ای مهلک برای تشکیلات بهائی باشد، چرا که یکی به دیگری در یک رابطه دو طرفه نیازمند می باشد، و در کل برای جامعه بهائی وجود هر دو سودمند است. یکی بدون دیگری توان خود در اداره جامعه را از دست خواهد داد. اگر بیت العدل مبین در کنارش نباشد، در مواجهه با وظیفه تشریع با ضعفی غیر قابل جبران رو به روست. کما این که مشاهده می کنم این ضعف خود را به وضوح نشان داده است و بیت العدل هنوز از زمان تشکیلش در سال ۱۹۶۳ میلادی در تشریع و وضع قوانین بسیار سستی ورزیده است . حتی این در حالی است که در نصوص بهائی به حضور ولی امر الله در راس مدیریت بیت العدل به وضوح اشاره شده و آن عضو را غیر قابل عزل خوانده اند. نظر عزیزان را تنها به یکی از نصوص جلب می کنم و توضیح آن را به مجال دیگر می سپارم. جناب عبدالبهاء در الواح وصایا صفحات ۱۱ الی ۲۳ در مورد مبین آثار می گوید:
ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس (بیت العدل) و عضو اعظم ممتاز لاینعزل می‌باشد.
توجه به مفهوم کلمه لاینعزل بسیار مهم است. این کلمه نشان از همیشگی بودن حضور ولی امر الله در راس سازمان بیت العدل در تشکیلات بهائی را دارد. البته این جا سوال پیش می آید که در حال حاضر ولی امر شاخه بهائیان حیفایی ( بهائیانی که معتقدند بیت العدل کنونی مشرعویت دارد. توجه داریم که شاخه های بسیار دیگری نیز در بهائیت وجود دارد که بیت العدل کنونی را مشروع نمی داند. مانند بهائیان آزاد، ارتدکس، توحیدی معتقد به محمد علی ، و ….) چه کسی است؟
این که این گرایش از بهائیت خود را بدون نیاز به ولی امر الله می داند از چه زمانی و در چه موقعیتی پیش آمد؟
اگر جناب شوقی عقیم نمی بود و فرزندش جانشین او شده بود الان بیت العدل قانون جدید وضع کرده بود؟
اگر بهائیان حیفایی به میسون ریمی گرویده بودند، بیت العدل به قانون گذاری دست می زد؟
و سوالات بسیار دیگر…. پس مشاهده می کنیم که مقدمات قانون گذاری پیش بینی شده اما این که چرا جامعه بهائیان حیفایی حاضر شدند خود را از قانونگذاری برای غلبه بر گرایش های دیگر مانند بهائیان ارتدکس چشم پوشی کنند نیز جای سوال است؟!
سوالات دیگری در این زمینه وجود دارند که در این مختصر به بیان آنها نخواهیم پرداخت. از طر ف دیگر، مبین آثار هم که مقام قانون گذاری ندارد، و اثرات مخرب خلاء بیت العدل برای این نهاد و جامعه بهائی به وضوح روشن است.
به نظر می رسد که بیت العدل به این مسائل واقف می باشد، و به همین دلیل است که به تشریع رسمی قانون نمی پردازد. چرا که از طرفی در تشریع قانون نیاز به بیان مبین در فهم نصوص دارد، و از طرفی نمی تواند جامعه جهانی را با وضع قوانین به آسانی جامعه بهائی قانع کند. حقوق دانان برجسته عالم انسانی که سال هاست در این راه تلاش کرده اند و به زیر و بم قوانین که با فطرت انسانی موافقت داشته باشد آگاهند، با قوانین نا به جا برخورد خواهند کرد، و تحلیل آنها از جوانب نا به جای قانونگذاری بیت العدل می تواند درجه و مقام این سازمان ارشد تشکیلات بهائی را زیر سوال ببرد. عرض کردیم که بیت العدل و جامعه بهائی معتقدند که این نهاد تشکیلات بهائی در قانونگذاری ملهم به الهامات الهی است. لذا اگر قانونی تشریع می شود اولا توسط الهامات رحمانی حفاظت شده دوما قانون الهی است و چون وچرا ندارد. از طرف دیگر از جمله تعالیم بهائی تطابق دین و عقل و علم است. بهائیان از این تعلیم بسیار در تبلیغاتشان استفاده می کنند. اما به نظر می رسد استفاده دیگری هم غیر تبلیغ برای این تعلیم بتوان متصور شد. و آن این که سوال بپرسیم که آیا با توجه به این تعلیم، حقوق دانان عالم نخواهند گفت که چرا فلان قانون خلاف فلان مسئله عقلی و وجدانی است؟
چرا بیت العدل قانونی تصویب کرده است که حقوق بشر را زیر سوال می برد؟
چرا بیت العدل در قانون گذاری خود جوانب دیگر را در نظر نگرفته است؟
چرا بیت العدل برای قانون گذاری از حقوق دانان عالم مدد نمی گیرد که قوانینی وضع کند که موافق حقوق بشر باشد؟ و ….
اما ظاهرا بیت العدل رویه دیگری در پیش گرفته و به قولی
“” به سری که درد نمی کند دستمال نمی بندد ذ””
با خود می گوید چرا قانونی تشریع کنم که عالم انسانی و وجدان های منصف در مقابل من به اعتراض برخیزند؟
چرا قانون گذاری کنم که عامل بازدارنده در راه تبلیغ تشکیلات بهائی بشود؟
چرا قانون گذاری کنم که مقام معنوی خودم در جامعه بهائی زیر سوال برود؟
چرا قانون گذاری کنم که خدای ناکرده، جامعه بهائی به این نهاد و دیگر نهاد های تشکیلات بهائی خرده بگیرند، در ایمان خود سست شوند و از اطاعت بی چون و چرای فرامین این نهاد خود داری کنند؟ چرا کاری کنم که به وجدان جان های عاشق بهائی تلنگری وارد آید و در مشروعیت این نهاد شک کنند؟ چرا ها تمامی ندارد اما مقاله باید به نوعی تمام شود. در نتیجه رویه بیت العدل ظاهرا این گونه است که اول تبلیغ کند، و انسان ها را وارد دین کند و بعد به تشریع قوانین دست بزند. چرا که در آن موقع به پیروان تاکید می شود که می بایست از عهد و میثاق تبعیت کنند که بیت العدل هم مشمول آن است. عدم تبعیت از عهد و میثاق عواقب بسیاری از جمله طرد روحانی دارد. و لذا انسان ها را وارد حوزه ترس می کنند که سوالات خود را نپرسند. و این گونه وجدان های بیدار و محقق را سرکوب می کنند.
اما بر سر بهائیان عصر کنونی چه می آید؟
بر سر آنهایی که عدم وجود قانون باعث شده حقوق آنها پایمال شود؟
بهائیان تا چه زمانی می بایست صبر داشته باشند که بیت العدل وظایف اصلی خود را انجام دهد؟
اگر توانایی این کار را بیت العدل در خود نمی بیند، همانطور که اشاره شد در بالا بر نیاز این نهاد به مبین، چرا بهائیان را از این امر مطلع نمی کند؟
چرا مثلا نمی گوید که بیت العدل از تشریع قانون عاجز است چرا که مبینین امر از دنیا رفته اند؟
در ادامه به یکی دیگر از مواردی که بیت العدل از طرف جناب شوقی دستور گرفته که ریز قوانین را مشخص کند، مسئله طلاق است. در این زمینه که جنبه های بسیاری دارد، هنوز پس از گذشت بیش از نیم قرن قانونی وضع نشده است و بیت العدل در موارد محدود فقط دستوراتی را صادر کرده است که بیشتر آن با اشاره به حفظ وحدت فرد سوال کننده را ساکت نموده است که بیش از این برای احقاق حق خود پی گیری نکند.
شوقی در توقیعات مبارکه بین سال های ۱۹۲۲ الی ۱۹۴۸ در صفحه ۱۴۶ میگوید:
“” و دیکر فرمودند بنویس راجع بمسئله طلاق انچه در کتاب اقدس و سئوال و جواب مسطوراست باید اجرا گردد و جزئیات ثانوی غیر منصوصه راجع بامنای بیت عدل اعظم است دروقت حاضر ثبت طلاق در سجل محفل و دفتر رسمی دولت بکمال دقت و اختصار لازم و واجب . “”
در اینجا واضح است که جناب شوقی بیت العدل را موظف دانسته که در زمینه طلاق ، جزئیات ثانوی غیر منصوصه را وضع کند. جالب توجه است که بهائیان به همه باور های آسمانی تاریخ بشریت خرده میگیرند و عنوان می کنند که این باور های الهی و رحمانی دیگر مورد استفاده این عصر و زمان نیست و می بایست در آنها تغییری بنیادین ایجاد شود.
بهائیان عنوان می کنند که تغییر بنیادین آمدن دینی جدید است که مطابق مقتضیات عصر کنون بوده، قوانین و رهنمود های لازم برای بشر کنونی را دارد. بهائیان معتقدند که قوانین و تشریعات موجود در ادیان گذشته تاریخ بشر، ناکارامد بوده و کفایت کننده بشر امروزی نیست. در این میان به باور خود نازیده، با تنازی عنوان می کنند که تشکیلات بهائی جواب بشر امروز است. توان برقراری صلح در دنیا را دارد، توان تربیت بشریت را دارد، توان حکومت جهانی را دارد و…. اما با توجه به مواردی که در بالا از خاطر خوانندگان گذشت :
آیا این سخنان بهائیان ادعایی بی پایه نیست؟
آیا بهائیان با شناخت از توانایی های تشکیلات بهائی است که این سخنان فریبنده را می سرایند؟
اگر می دانند که یکی از اساسی ترین پیش نیاز های هر حکومت خواه منطقه ای خواه جهانی، وجود قوانین کافی با جزئیات کامل است که هر گونه جنبه و زاویه در هر مسئله ای را دیده باشد، و آن را تشریع کرده باشد است، پس چرا پا را از گلیم خود فراتر میگذارند؟
اگر نمی دانند، چرا شعار های تبلیغی می دهند در حالی که هیچ در چنته نداشته، در حالی که می خواهند اسب سواری هم بکنند. آیا این با صداقت می خواند؟
ایا این مسئله فریفتن انسان و انسانیت نیست؟
ایا وجدان های منصف این مسئله را می تواند هضم کند؟
آیا این بی صداقتی راهی به جایی خواهد داشت؟

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.