اعتقاد به تقیه در بهائیت مقاله دوم

تقیه در بهاییت

مبلغان بهایی در راستای نفرت پراکنی علیه شیعیان همیشه بیان کرده و می‌کنند که در آیین بهایی تقیه وجود ندارد و شاهد گفته خود را کشته شدگان بابی و بهایی بیان می‌کنند که اگر آنها اهل تقیه بودند این تعداد کشته نمی‌شدند !

آنها تقیه را نشان دروغ و نفاق معرفی کرده و ادعا می‌کنند بهاالله تقیه را نسخ کرد !

در این مختصر قصد بررسی معنا و مفهوم و شرایط تقیه را نداریم بلکه با رجوع به منابع امری نشان خواهیم داد که نه‌ تنها بهاالله تقیه را نسخ نکرد بلکه به اجرای آن نیز فرمان داده و هیچ نصی از بهاالله مربوط به نسخ آن موجود نیست و بهاییان نیز آن را رعایت می‌کرده‌اند و همچنین عبدالبها به پیروی از پدر فرمان به تقیه داده است‌!

فرمان حرام بودن تقیه نخستین بار توسط شوقی داده شده است و اینکه آیا شوقی مجاز به انجام چنین کاری بوده یا خیر نیز مورد بحث در این مقاله نیست !

اولین سند :

امر و خلق ؛ جلد ۳ ؛ صفحه ۱۱۸-۱۱۹

 

 

 

 

بهاالله در این لوح چنین می‌گوید :

«و اینکه قبلاً مرقوم داشتید که الواح رسیده و امر تقیه در آن نازل شده است ؛ این حقیقت دارد !

بعد از شهادت حضرت بدیع (۱۲۸۶ قمری) علیه بهاالله الابهی …و بعد از شهادت حضرت علی ( ملا علی ماهفروزکی ) در مازندران ؛ امر به عدم اقرار ( امر به تقیه ) صادر شد !

سبحان الله هر چه که نفوس غافله و ظالمه (از آن دو نفر) خواستند به کلمه‌ای غیر حق تکلم نمایند ( بگویند بهایی نیستیم ) قبول نفرمودند و ….( بهاالله ) می‌فرماید استروا ما عندکم ( پنهان کنید آنچه نزد خود دارید )!

ظلم ظالمین و غفلت غافلین به مقامی رسیده که قلم ( بهاالله ) به کلمه یکی از حروفات قبل ( ائمه اطهار ) تکلم نموده التقیه دینی الی آخرها ( تا آخر حدیث ) و مقصود ( از تقیه ) حفظ نفوس مقدسه است !

ملاحظه فرمایید چه مقدار از نفوس که مِن غیر ستر و حجاب و تقیه جان باختند امر به حکمت شد چنانچه اکثری از الواح به آن ( رعایت حکمت ) مزین .

با مطالعه این لوح به وضوح می‌بینیم :

۱. بهاالله امر به تقیه کرده است و این کار رو مستند به فرمایش ائمه اطهار نموده است !

۲. حکمت و تقیه مترادف و هم معنا در نظر گرفته شده است !

۳. بهاالله فلسفه تقیه را برای حفظ جان مؤمنین بیان کرده است !

۴. بهاالله کسانی را که تقیه نمی‌کرده‌اند با صفت غافلین نکوهیده است !

۵. بهاالله می‌گوید در بیشتر الواح امر به تقیه داده است !

سند دوم :

مقاله « تقیه ؛ ستر و کتمان در دیانت‌های بابی و بهایی » نوشته کامران اقبال ؛ چاپ شده در فصلنامه « ایران نامه » که توسط بنیاد مطالعات ایران در آمریکا منتشر می‌شد !

کامران اقبال به نقل از نشریه پیام بهایی شماره ۳۰۷ ( ژوئن ۲۰۰۵ ) صفحه ۴۴-۴۳ ؛ لوحی از بهاالله خطاب به آقا سید خلیل را می‌آورد که قسمتی از این لوح بدین قرار است :

« ای اسم من ! همه کسانی که در زندان در راه خدا وارد شده‌اند و کسانی که از خوف ظالمین مضطرب و پریشان و متفرق گشته‌اند ؛ کل به ذکر قلم أعلی فائز !

وارد شد بر اهل میم بلایایی که شبه آن در عالم شنیده نشده . لعمرالله این ظلم سبب فتنه و فساد کلی است در عالم … ان احفظ و کن من الساترین ..

شقاوت عباد به مقامی رسیده که قلم أعلی نوحه و ناله می‌نماید ؛ چه که به کلمه اولیای قبل ناطق شده « اُستُر ذَهَبَک و ذَهابَک و مذهَبَک » و « التقیه دینی و دین آبائی ».

بعد از مرگ بدیع علیه بهایی و رحمتی ؛ امر حکمت محکم در کتاب الهی نازل یعنی به بیان صریح واضح مبین ذکر شد ؛ همچنین بعد از مرگ ملا علی حکم ستر نازل لیس لاحدٍ ان یعترف بهذا الامر أمام وجوه .»

نکاتی که از این لوح استخراج می‌شود :

۱. امر به تقیه با عبارت ان احفظ … خودت را حفظ کن و از کسانی باش که پنهان می‌کنند !

۲. امر مجدد به تقیه با ارجاع به سخنان بزرگان و ائمه دین :

استر ذهبک … طلاهایت و رفت و آمدهایت و مذهبت را پنهان کن !

( این سخن از بزرگان صوفیه و عرفان است که در بعضی از منابع شیعی وارد شده و از قول حضرت رسول (ص) نقل شده است گرچه احادیثی مشابه این مضمون در احادیث شیعه وجود دارد)

التقیه دینی … تقیه دین من و پدران من است !

( حدیث شیعی نقل شده از امام صادق (ع) )

۳. مترادف و هم معنا بودن حکمت و تقیه

۴. حکم صریح به تقیه با عبارت لیس لاحدٍ… هیچ کس حق اقرار کردن به بهایی بودن را در مقابل دیگران ندارد !

۵. با حکم فوق امکان تأویل و تفسیر را از بهاییان گرفته است !

سند سوم :

مقاله « مروری بر الواح بهاالله خطاب به محمد مصطفی بغدادی» نوشته کامران اقبال ، مندرج در سفینه عرفان ، دفتر چهارم ، صفحه ۱۹۲-۲۰۲

 

نکاتی که از این قسمت استخراج می‌شود :

۱. مترادف بودن حکمت و تقیه :

«و نأمرک فی کل الاحوال بالحکمه ..، استر ذهابک و ذهبک و مذهبک»

۲.امر به تقیه :

«ای محمد مصطفی ؛ اگر ذکر حق بکنیم ترس از فساد داریم و اگر ستر کنیم از گمراه شدن مردم ترس داریم پس پنهان کن و از پنهان کنندگان باش»

۳. امر به تقیه به خصوص در بغداد:

«آنچه امر ؛ حال در ستر باشد خاصه در آن ارض احسن است»

سند چهارم :

لوحی خطاب به ملا علی بجستانی ؛ امر و خلق جلد ۳ ، صفحه ۱۱۶

همانطور که به وضوح مشخص است بهاالله به صراحت می‌گوید که هر امری که سبب آشوب و دشمنی با بهاییان شود حتی اگر آن امر جز احکام صریح خداوند باشد عمل کردن به آن خلاف حکمت است و جائز نیست !

در اینجا نیز حکمت معادل با ستر و پرده‌پوشی بیان شده است !

سند پنجم :

لوح خطاب به زین المقربین ، امر و خلق ، جلد ۳ ، صفحه ۱۱۶

 

در اینجا نیز عمل به احکامی که سبب آشوب و گرفتاری بهاییان و عدم اقبال مردم به آنان شود مخالف حکمت و نهی شده است !

سند ششم :

امر و خلق ، جلد ۳ ، صفحه ۱۱۸

در این لوح نیز واضح است که :

اولا بهاالله خود تقیه کرده و مانند مسلمانان روزه می‌گرفته است و شب‌ها دور از چشم دشمنان مشغول تبلیغ بوده است !

دوم اینکه بهاییانی که به ظاهر ادعای محبت بهاالله را دارند ولی به حکمت عمل نمی‌کنند فقط مدعی محبت هستند نه محب حقیقی و این گویای اهمیت رعایت حکمت ( تقیه ) است !

سوم خداوند بر اقدامات این مدعیان پرده انداخته و آن‌ها را حفظ می‌کند !

چهارم عبارت «لا تصدقوا مَن کل قائل و لا تطمئنوا مَن کل وارد» به معنای ( هر گوینده‌ای را تصدیق نکنید و بر هر تازه واردی اطمینان نکنید ) خود گویای نهایت تقیه و پرده‌پوشی بهاالله و اهمیت آن در نزد وی است !

دستور عبدالبها به تقیه :

عبدالبها در لوح خطاب به شیخ فرج الله کردی مندرج در مکاتیب جلد ۳ صفحه ۳۲۵ به او دستور تقیه داده است !

 

ترجمه این قسمت از لوح چنین است :

« جاری شدن حقیقت در رگ‌های مردم زیرک و عاقل که استعداد کشف حقیقت را دارند مایه خرسندی ما شد ولی شما باید مراعات حکمت را به تمام جوانب بکنید ؛ چون مردم در خوابی عمیق و تحت حجابی غلیظ خوابیده‌اند ….بنابراین واجب است بر شما که تقیه کنید !

همانگونه که مشخص است عبدالبها همانند بهاالله حکمت را مترادف با تقیه گرفته است !

عبدالبها در لوحی دیگر خطاب به فرج الله کردی مندرج در مکاتیب عبدالبها جلد ۳ صفحه ۳۲۶ چنین می‌گوید :

 

 

در این لوح نیز عبدالبها حکمت را به معنای پرده پوشی و انکار معنا کرده است :

«مقصود این است که احبا باید ایامی چند به کلی سکوت نمایند و اگر کسی سؤال نماید به کلی اظهار بی‌خبری کنند …زیرا حال ، حکمت اقتضاء چنین می‌نماید . لهذا جمیع احبا را به کلی از تکلم از این امر ، البته حال ، منع فرمایید ..»

 

سندی دیگر که بسیار قابل توجه است نامه‌ای است از شوقی – ولی امر بهاییان – که مهر تاییدی است بر انجام تقیه توسط بهاییان در دوره بهاالله و عبدالبها !

این نامه در گنجینه حدود و احکام ، باب نهی از کتمان عقیده آورده شده است !

 

همانگونه که ملاحظه می‌شود این توقیعات خطاب به جامعه‌ای است که نه تنها تقیه را مذموم نمی‌دانسته بلکه به صورت کاملا طبیعی ( بنا به فرمان بهاالله و عبدالبها ) به آن عمل می‌کرده است که اگر غیر از این بود صدور توقیع معنا و مفهومی نداشت

خصوصا اینکه در انتهای توقیع دوم ، شوقی با عبارت «استحفلکم یا احبا … از شما عزیزان خدا می خواهم که تمام تلاش خود را بکنید و این سخت ترین و خطرناک ترین امر را انجام دهید و به آن پایبند باشید ..»
از بهاییان می‌خواهد که ترک سنت قدیمی تقیه را کنند و به این سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کار پایبند باشند !

خواسته‌ای که البته هم در زمان شوقی و هم پس از صعود او به طور کامل اجرا نشد و در مواردی که مصالح تشکیلات بهایی اقتضا می‌کرد به همان سنت تقیه عمل کرده شد و هم اکنون نیز می‌شود که صحبت درباره آن مجال دیگری می‌طلبد !

 

همانگونه که در ابتدای مقاله بیان شد کالت بهایی و مبلغان آن با تحریف تاریخ سعی در آن نموده‌اند که بهاییان را همواره منزه از تقیه معرفی‌ کنند و دلیل این ادعا را کشته‌شدگان بابی و بهایی معرفی کرده که مردانه پای در میدان رزم و شهادت نهاده و به وصال دوست رسیدند و در مقابل تقیه را مخصوص شیعیان و به معنای دروغ ، خدعه ، نیرنگ و ریاکاری معرفی کرده‌اند !

در حالی که اگر شهادت دلیل بر نداشتن تقیه است ؛ شیعیان در طول تاریخ هزاران شهید داده‌اند !

جهالت و تعصب و نفرت کور مذهبی در افرادی مانند نادر سعیدی به حدی است که اینگونه می‌نویسند :

« خلاصه اگر آئین بهائی توطئه‌ای سیاسی برای جاسوسی به نفع خارجیان بود در آن صورت باید بهاالله و عبدالبهاء وشوقی افندی و بیت العدل بهایی همواره به بهائیان تاکید می‌کردند که وظیفه دینیشان این است که مانند شیعیان دست به تقیه بزنند و برملا ساختن اعتقاد خود را گناهی بزرگ معرفی می‌کردند و از هر گونه تهیه آمار کتبی برای معرفی بهائیان جلوگیری می‌کردند …»

(نادر سعیدی ، بهایی ستیزی و اتهام بهاییان به جاسوسی)

در حالی که واقعیت چیز دیگری است و همانگونه که بیان شد بهاالله و عبدالبها هم خود تقیه می‌کرده‌اند و هم پیروان را به تقیه دستور داده‌اند و بدینگونه بهاییان خواسته یا ناخواسته آنها را به دروغگویی و ریاکاری و جاسوسی منسوب نموده‌اند !

یکی بر سر شاخ بُن می‌بُرید

خداوند بستان نظر کرد و دید

بگفتا که این مرد بد می‌کند

نه بر من که بر جان خود می‌کند !

 

لینکهای دیگر مرتبط با موضوع تقیه

خاطرات خلیل شهیدی از عبد البهاء شامل تقیه ها نفوذ در میان علمای سنی سیلی زدنها ووو

لینک اول لطفا کلیک کنید 

تقیه در بهائیت از نظر تا عمل – چرا در حالی که در بهائیت تقیه واجب است می گویند حرام است

 

لینک دوم لطفا کلیک کنید 

نقد مقاله : “تقیه، جواز ریاکاری در ایران” از عرفان ثابتی – قسمت اول

 

لینک اول لطفا کلیک کنید 

نقد مقاله : “تقیه، جواز ریاکاری در ایران” از عرفان ثابتی – قسمت دوم

 

لینک اول لطفا کلیک کنید 

 

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.