تقیه در بهاییت
مبلغان بهایی در راستای نفرت پراکنی علیه شیعیان همیشه بیان کرده و میکنند که در آیین بهایی تقیه وجود ندارد و شاهد گفته خود را کشته شدگان بابی و بهایی بیان میکنند که اگر آنها اهل تقیه بودند این تعداد کشته نمیشدند !
آنها تقیه را نشان دروغ و نفاق معرفی کرده و ادعا میکنند بهاالله تقیه را نسخ کرد !
در این مختصر قصد بررسی معنا و مفهوم و شرایط تقیه را نداریم بلکه با رجوع به منابع امری نشان خواهیم داد که نه تنها بهاالله تقیه را نسخ نکرد بلکه به اجرای آن نیز فرمان داده و هیچ نصی از بهاالله مربوط به نسخ آن موجود نیست و بهاییان نیز آن را رعایت میکردهاند و همچنین عبدالبها به پیروی از پدر فرمان به تقیه داده است!
فرمان حرام بودن تقیه نخستین بار توسط شوقی داده شده است و اینکه آیا شوقی مجاز به انجام چنین کاری بوده یا خیر نیز مورد بحث در این مقاله نیست !
اولین سند :
امر و خلق ؛ جلد ۳ ؛ صفحه ۱۱۸-۱۱۹
بهاالله در این لوح چنین میگوید :
«و اینکه قبلاً مرقوم داشتید که الواح رسیده و امر تقیه در آن نازل شده است ؛ این حقیقت دارد !
بعد از شهادت حضرت بدیع (۱۲۸۶ قمری) علیه بهاالله الابهی …و بعد از شهادت حضرت علی ( ملا علی ماهفروزکی ) در مازندران ؛ امر به عدم اقرار ( امر به تقیه ) صادر شد !
سبحان الله هر چه که نفوس غافله و ظالمه (از آن دو نفر) خواستند به کلمهای غیر حق تکلم نمایند ( بگویند بهایی نیستیم ) قبول نفرمودند و ….( بهاالله ) میفرماید استروا ما عندکم ( پنهان کنید آنچه نزد خود دارید )!
ظلم ظالمین و غفلت غافلین به مقامی رسیده که قلم ( بهاالله ) به کلمه یکی از حروفات قبل ( ائمه اطهار ) تکلم نموده التقیه دینی الی آخرها ( تا آخر حدیث ) و مقصود ( از تقیه ) حفظ نفوس مقدسه است !
ملاحظه فرمایید چه مقدار از نفوس که مِن غیر ستر و حجاب و تقیه جان باختند امر به حکمت شد چنانچه اکثری از الواح به آن ( رعایت حکمت ) مزین .
با مطالعه این لوح به وضوح میبینیم :
۱. بهاالله امر به تقیه کرده است و این کار رو مستند به فرمایش ائمه اطهار نموده است !
۲. حکمت و تقیه مترادف و هم معنا در نظر گرفته شده است !
۳. بهاالله فلسفه تقیه را برای حفظ جان مؤمنین بیان کرده است !
۴. بهاالله کسانی را که تقیه نمیکردهاند با صفت غافلین نکوهیده است !
۵. بهاالله میگوید در بیشتر الواح امر به تقیه داده است !
سند دوم :
مقاله « تقیه ؛ ستر و کتمان در دیانتهای بابی و بهایی » نوشته کامران اقبال ؛ چاپ شده در فصلنامه « ایران نامه » که توسط بنیاد مطالعات ایران در آمریکا منتشر میشد !
کامران اقبال به نقل از نشریه پیام بهایی شماره ۳۰۷ ( ژوئن ۲۰۰۵ ) صفحه ۴۴-۴۳ ؛ لوحی از بهاالله خطاب به آقا سید خلیل را میآورد که قسمتی از این لوح بدین قرار است :
« ای اسم من ! همه کسانی که در زندان در راه خدا وارد شدهاند و کسانی که از خوف ظالمین مضطرب و پریشان و متفرق گشتهاند ؛ کل به ذکر قلم أعلی فائز !
وارد شد بر اهل میم بلایایی که شبه آن در عالم شنیده نشده . لعمرالله این ظلم سبب فتنه و فساد کلی است در عالم … ان احفظ و کن من الساترین ..
شقاوت عباد به مقامی رسیده که قلم أعلی نوحه و ناله مینماید ؛ چه که به کلمه اولیای قبل ناطق شده « اُستُر ذَهَبَک و ذَهابَک و مذهَبَک » و « التقیه دینی و دین آبائی ».
بعد از مرگ بدیع علیه بهایی و رحمتی ؛ امر حکمت محکم در کتاب الهی نازل یعنی به بیان صریح واضح مبین ذکر شد ؛ همچنین بعد از مرگ ملا علی حکم ستر نازل لیس لاحدٍ ان یعترف بهذا الامر أمام وجوه .»
نکاتی که از این لوح استخراج میشود :
۱. امر به تقیه با عبارت ان احفظ … خودت را حفظ کن و از کسانی باش که پنهان میکنند !
۲. امر مجدد به تقیه با ارجاع به سخنان بزرگان و ائمه دین :
استر ذهبک … طلاهایت و رفت و آمدهایت و مذهبت را پنهان کن !
( این سخن از بزرگان صوفیه و عرفان است که در بعضی از منابع شیعی وارد شده و از قول حضرت رسول (ص) نقل شده است گرچه احادیثی مشابه این مضمون در احادیث شیعه وجود دارد)
التقیه دینی … تقیه دین من و پدران من است !
( حدیث شیعی نقل شده از امام صادق (ع) )
۳. مترادف و هم معنا بودن حکمت و تقیه
۴. حکم صریح به تقیه با عبارت لیس لاحدٍ… هیچ کس حق اقرار کردن به بهایی بودن را در مقابل دیگران ندارد !
۵. با حکم فوق امکان تأویل و تفسیر را از بهاییان گرفته است !
سند سوم :
مقاله « مروری بر الواح بهاالله خطاب به محمد مصطفی بغدادی» نوشته کامران اقبال ، مندرج در سفینه عرفان ، دفتر چهارم ، صفحه ۱۹۲-۲۰۲
نکاتی که از این قسمت استخراج میشود :
۱. مترادف بودن حکمت و تقیه :
«و نأمرک فی کل الاحوال بالحکمه ..، استر ذهابک و ذهبک و مذهبک»
۲.امر به تقیه :
«ای محمد مصطفی ؛ اگر ذکر حق بکنیم ترس از فساد داریم و اگر ستر کنیم از گمراه شدن مردم ترس داریم پس پنهان کن و از پنهان کنندگان باش»
۳. امر به تقیه به خصوص در بغداد:
«آنچه امر ؛ حال در ستر باشد خاصه در آن ارض احسن است»
سند چهارم :
لوحی خطاب به ملا علی بجستانی ؛ امر و خلق جلد ۳ ، صفحه ۱۱۶
همانطور که به وضوح مشخص است بهاالله به صراحت میگوید که هر امری که سبب آشوب و دشمنی با بهاییان شود حتی اگر آن امر جز احکام صریح خداوند باشد عمل کردن به آن خلاف حکمت است و جائز نیست !
در اینجا نیز حکمت معادل با ستر و پردهپوشی بیان شده است !
سند پنجم :
لوح خطاب به زین المقربین ، امر و خلق ، جلد ۳ ، صفحه ۱۱۶
در اینجا نیز عمل به احکامی که سبب آشوب و گرفتاری بهاییان و عدم اقبال مردم به آنان شود مخالف حکمت و نهی شده است !
سند ششم :
امر و خلق ، جلد ۳ ، صفحه ۱۱۸
در این لوح نیز واضح است که :
اولا بهاالله خود تقیه کرده و مانند مسلمانان روزه میگرفته است و شبها دور از چشم دشمنان مشغول تبلیغ بوده است !
دوم اینکه بهاییانی که به ظاهر ادعای محبت بهاالله را دارند ولی به حکمت عمل نمیکنند فقط مدعی محبت هستند نه محب حقیقی و این گویای اهمیت رعایت حکمت ( تقیه ) است !
سوم خداوند بر اقدامات این مدعیان پرده انداخته و آنها را حفظ میکند !
چهارم عبارت «لا تصدقوا مَن کل قائل و لا تطمئنوا مَن کل وارد» به معنای ( هر گویندهای را تصدیق نکنید و بر هر تازه واردی اطمینان نکنید ) خود گویای نهایت تقیه و پردهپوشی بهاالله و اهمیت آن در نزد وی است !
دستور عبدالبها به تقیه :
عبدالبها در لوح خطاب به شیخ فرج الله کردی مندرج در مکاتیب جلد ۳ صفحه ۳۲۵ به او دستور تقیه داده است !
ترجمه این قسمت از لوح چنین است :
« جاری شدن حقیقت در رگهای مردم زیرک و عاقل که استعداد کشف حقیقت را دارند مایه خرسندی ما شد ولی شما باید مراعات حکمت را به تمام جوانب بکنید ؛ چون مردم در خوابی عمیق و تحت حجابی غلیظ خوابیدهاند ….بنابراین واجب است بر شما که تقیه کنید !
همانگونه که مشخص است عبدالبها همانند بهاالله حکمت را مترادف با تقیه گرفته است !
عبدالبها در لوحی دیگر خطاب به فرج الله کردی مندرج در مکاتیب عبدالبها جلد ۳ صفحه ۳۲۶ چنین میگوید :
در این لوح نیز عبدالبها حکمت را به معنای پرده پوشی و انکار معنا کرده است :
«مقصود این است که احبا باید ایامی چند به کلی سکوت نمایند و اگر کسی سؤال نماید به کلی اظهار بیخبری کنند …زیرا حال ، حکمت اقتضاء چنین مینماید . لهذا جمیع احبا را به کلی از تکلم از این امر ، البته حال ، منع فرمایید ..»
سندی دیگر که بسیار قابل توجه است نامهای است از شوقی – ولی امر بهاییان – که مهر تاییدی است بر انجام تقیه توسط بهاییان در دوره بهاالله و عبدالبها !
این نامه در گنجینه حدود و احکام ، باب نهی از کتمان عقیده آورده شده است !
همانگونه که ملاحظه میشود این توقیعات خطاب به جامعهای است که نه تنها تقیه را مذموم نمیدانسته بلکه به صورت کاملا طبیعی ( بنا به فرمان بهاالله و عبدالبها ) به آن عمل میکرده است که اگر غیر از این بود صدور توقیع معنا و مفهومی نداشت
خصوصا اینکه در انتهای توقیع دوم ، شوقی با عبارت «استحفلکم یا احبا … از شما عزیزان خدا می خواهم که تمام تلاش خود را بکنید و این سخت ترین و خطرناک ترین امر را انجام دهید و به آن پایبند باشید ..»
از بهاییان میخواهد که ترک سنت قدیمی تقیه را کنند و به این سختترین و خطرناکترین کار پایبند باشند !
خواستهای که البته هم در زمان شوقی و هم پس از صعود او به طور کامل اجرا نشد و در مواردی که مصالح تشکیلات بهایی اقتضا میکرد به همان سنت تقیه عمل کرده شد و هم اکنون نیز میشود که صحبت درباره آن مجال دیگری میطلبد !
همانگونه که در ابتدای مقاله بیان شد کالت بهایی و مبلغان آن با تحریف تاریخ سعی در آن نمودهاند که بهاییان را همواره منزه از تقیه معرفی کنند و دلیل این ادعا را کشتهشدگان بابی و بهایی معرفی کرده که مردانه پای در میدان رزم و شهادت نهاده و به وصال دوست رسیدند و در مقابل تقیه را مخصوص شیعیان و به معنای دروغ ، خدعه ، نیرنگ و ریاکاری معرفی کردهاند !
در حالی که اگر شهادت دلیل بر نداشتن تقیه است ؛ شیعیان در طول تاریخ هزاران شهید دادهاند !
جهالت و تعصب و نفرت کور مذهبی در افرادی مانند نادر سعیدی به حدی است که اینگونه مینویسند :
« خلاصه اگر آئین بهائی توطئهای سیاسی برای جاسوسی به نفع خارجیان بود در آن صورت باید بهاالله و عبدالبهاء وشوقی افندی و بیت العدل بهایی همواره به بهائیان تاکید میکردند که وظیفه دینیشان این است که مانند شیعیان دست به تقیه بزنند و برملا ساختن اعتقاد خود را گناهی بزرگ معرفی میکردند و از هر گونه تهیه آمار کتبی برای معرفی بهائیان جلوگیری میکردند …»
(نادر سعیدی ، بهایی ستیزی و اتهام بهاییان به جاسوسی)
در حالی که واقعیت چیز دیگری است و همانگونه که بیان شد بهاالله و عبدالبها هم خود تقیه میکردهاند و هم پیروان را به تقیه دستور دادهاند و بدینگونه بهاییان خواسته یا ناخواسته آنها را به دروغگویی و ریاکاری و جاسوسی منسوب نمودهاند !
یکی بر سر شاخ بُن میبُرید
خداوند بستان نظر کرد و دید
بگفتا که این مرد بد میکند
نه بر من که بر جان خود میکند !
لینکهای دیگر مرتبط با موضوع تقیه
خاطرات خلیل شهیدی از عبد البهاء شامل تقیه ها نفوذ در میان علمای سنی سیلی زدنها ووو
تقیه در بهائیت از نظر تا عمل – چرا در حالی که در بهائیت تقیه واجب است می گویند حرام است
نقد مقاله : “تقیه، جواز ریاکاری در ایران” از عرفان ثابتی – قسمت اول
نقد مقاله : “تقیه، جواز ریاکاری در ایران” از عرفان ثابتی – قسمت دوم