تحقیق سوره کوثر -بخش۲۳

کتاب تفسیر سوره کوثر از کتابهای معتبر بهائیان در مورد قائمیت باب هست.ولی با دقت در روایات و احادیث مندرج در این کتاب میتوان ثابت کرد که جناب علی محمد شیرازی هرگز ادعای حجت ابن الحسن بودن را نداشته و در این کتاب خود را باب امام زمان معرفی کرده است.

۲۳ – تشرف محمد ابن عیسی بحرینی خدمت محمد ابن الحسن (ع)

باب روایتی را ذکر می کند که در زمان غیبت کبری امام زمان اتفاق افتاده است.باب با نقل این روایت باز هم به وجود حجت ابن الحسن (ع) اقرار نموده و غیبت کبری را تایید می کند.
باب قبل از بیان این روایت و چگونگی تشرف محمد ابن عیسی بحرینی خدمت امام زمان ، مقدمه ای را بیان کرده و سپس شروع به شرح واقعه می کند.این مقدمه تحت عنوان مطلع چهارم به شرح زیر در صفحه ۱۴۶ نسخه خطی به شرح زیر می باشد.

 

 

 

باب می گوید :در این قسمت ذکر می کنم روایت بندگان و کسانی را که رویت کردند امام زمان را در زمان غیبت کبری و همانا من ذکر می کنم یکی از این مطالب را تا مطلبی باشد برای کسانی که اهل ذکر هستند و شرافتی باشد برای موحدین و حجتی باشد برای کسانی که دور می پندارند این مطالب را.کسانی که انکار می کنند نیابت خاصه مطلق را وخدا را شکر می کنم که توفیق نقل این روایت را یافتم.
بعد از این مقدمه ، جناب باب شروع به شرح روایت و چگونگی تشرف می پردازد. این نقل قول از صفحات ۱۴۶ تا ۱۵۰ نسخه خطی قابل مشاهده است.
همچنین برای مشاهده این مقدمه و روایت تشرف میتوان به صفحات ۱۱۵ تا ۱۱۸ نسخه چاپی رجوع کرد.

 

 

شرح واقعه :

یکی از افاضل کرام و ثقات اعلام ( فرد مشهور و مورد اعتماد ) به من خبر داد شخصی که من به او اعتماد دارم این حکایت را از شخصی که موثق می دانست و بسیار می ستود نقل کرد و گفت : ((موقعی که شهر بحرین در تصرف فرنگی ها بود شخصی از مسلمین را به حکومت آن جا گماشتند تا موجب آبادی بیشتر آنجا شود و بهتر بتواند به وضع اهالی رسیدگی کند. این والی فردی ناصبی بود بعلاوه وزیری داشت که تعصبش از وی بیشتر بود. وزیر نسبت به اهل بحرین که دوستدار اهل بیت بودند اظهار دشمنی می کرد و برای نابودی و زیان رساندن به آنها حیله ها می کرد. یک روز وزیر در حالی که اناری در دست داشت نزد والی رفت و انار را به او داد والی دید بر روی پوست انار نوشته است ((لااله الاالله محمد رسول الله ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفا رسول الله .))
وقتی به دقت آن را نگریست دید که این عبارت به طور طبیعی بر روی پوست انار نوشته شده به طوری که گمان نمی رفت ساخته دست بشر باشد و از این حیث در شگفت ماند. والی به وزیر گفت این دلیل روشن و برهان محکمی هست بر ابطال مذهب رافضی ها.نظر تو درباره مردم بحرین چیست؟ وزیر گفت این جماعت متعصب می باشند و منکر دلائل هستند امر کن آنها را حاضر نمایند و این آثار را به آنها نشان بده اگر پذیرفتند و به مذهب ما در آمدند شما ثواب فراوان بردید و چنانچه نپذیرفتند و همچنان بر گمراهی خود باقی ماندند ؟انها را در قبول یکی از سه چیز مخیر گردان یا حاضر شوند با ذلت و خواری مثل یهود و نصاری جزیه بدهند و یا جوابی برای این دلیل روشنی که نمیتوان آن را نادیده گرفت بیاورند و یا اینکه مردان آنها کشته شوند و زنان و اولاد آنها اسیر گردد و اموالشان را به غنیمت گیریم. والی رای وزیر را مورد تحسین قرار داد و فرستاد علما وافاضل و نیکان و نجبا و بزرگان شیعه بحرین را احضار نمود و انار را به آنها نشان داد و گفت اگر جواب کافی و قانع کننده ای نیاورید یا باید کشته شوید و اسیر شده و اموالتان ضبط شود و یا چون کفار جزیه بپردازید. آنها چون انار را دیدند سخت متحیر گشتند و نتوانستند جواب شایسته ای بدهند. رنگ صورتشان پرید و بدنهایشان به لرزه افتاد سپس بزرگان آنها به والی گفتند سه روز به ما مهلت دهید شاید بتوانیم جوابی که مورد پسند واقع شود بیاوریم و گرنه هر طور میخواهی میان ما حکم کن . والی هم به آنها مهلت داد.رجال بحرین در حالی که هراسان و مرعوب و متحیر بودند از نزد والی بیرون آمده مجلس گرفتند و به مشورت پرداختند آنگاه بنا گذاشته که از میان صلحا و زهاد بحرین ده نفر و از میان آنها سه نفر را انتخاب کنند چون چنین کردند به یکی از آن سه نفر گفتند تو امشب را برو بیابان و تا صبح مشغول عبادت باش و از خداوند به وسیله امام زمان یاری بخواه.او هم رفت و شب را به صبح آورد و چیزی ندید ناچار برگشت و جریان را به آنها اطلاع داد.
شب دوم نفر دوم را هم فرستادند و او نیز مانند شخص نخست برگشت و خبری نیاورد و بر اضطراب و پریشانی آنها افزود.آنگاه نفر سوم را که مردی پاک سرشت و دانشمند بود و نامش محمد ابن عیسی بحرینی بود خواستند و او شب سوم را با سر و پای برهنه ، روی به بیابان نهاد.آن شب ، شب تاریکی بود.محمد ابن عیسی تمام شب را مشغول دعا و گریه و توسل به خدا بود که شیعیان را از آن بلیه رهایی بخشد و حقیقت مطلب را برای آنها روشن سازد و برای تامین منظور، متوسل به حضرت صاحب الامر گردید. در آخر شب دید مردی را که مخاطب ساخته او را و می گوید ای محمد ابن عیسی چه شده که تو را به این حالت می بینم و برای چه به این بیابان آمده ای ؟گفت ای مرد مرا به حال خود واگذار. من برای کار بزرگ و مطلب مهمی بیرون آمده ام که آن را جز برای امام زمان خود نمی گویم و شکوه آن را نزد کسی می برم که این راز را بر من آشکار سازد.گفت ای محمد ابن عیسی، صاحب الامر منم مقصودت را بگو. گفت اگر تو صاحب الامر می باشی داستان مرا می دانی و نیازی نداری که من آن را شرح دهم فرمود آری تو به خاطر مشکلی که انار برای شما ایجاد کرده و مطلبی که بر آن نوشته شده و تهدیدی که والی نموده است به بیابان آمده ای. محمد ابن عیسی وقتی این را شنید به طرف او رفت و عرض کرد آری ای آقای من شما می دانیدکه ما چه حالی داریم شما امام و پناهگاه ما می باشید و قادر هستید این خطر را از ما برطرف سازید به داد ما برس. حضرت فرمود ای محمد ابن عیسی وزیر ملعون درخت اناری در خانه خود دارد قالبی از گل به شکل انار در دو نصف ساخته و در هر قسمتی از داخل آن کلمات را نوشته است.آنگاه ان قالب گلی را روی انار قرار داده وقتی که انار کوچک بود داخل آن گذاشته و آنگاه که انار بزرگ شده نوشته ها بر پوست انار تاثیر گذاشته تا به این صورت در آمده، فردا می روی نزد والی و به وی می گویی جواب تو را آورده ام ولی حتما باید در خانه وزیر باشد.وقتی به خانه وزیر رفتی به سمت راست خود نگاه کن که غرفه ای می بینی آنگاه به والی بگو جواب تو در همین غرفه است وزیر می خواهد از نزدیک شدن به غرفه سرباز زند ولی تو اصرار کن و سعی کن از آن بالا بروی وقتی دیدی وزیر خودش بالا رفت تو هم با او بالا برو و او را تنها مگذار مبادا از تو جلو بیفتد هنگامی که وارد غرفه شدی در دیوار آن سوراخی می بینی که کیسه سفیدی در آن هست آن را بردار که خواهی دید قالب گلی انار که برای این نقشه ساخته است ،در آن کیسه هست سپس آن را جلوی والی نهاده و انار معهود را داخل آن قرار بده تا حقیقت روشن گردد و نیز به والی بگو ما معجزه دیگری هم داریم و آن اینکه داخل این انار جز خاکستر و دود چیز دیگری نیست اگر میخواهی صحت آن را بدانی به وزیر بگو آن را بشکند.وقتی وزیر آن را شکست دود و خاکستر آن به صورت و ریش او می پرد .وقتی محمد ابن عیسی بحرینی این سخنان را از امام شنید بسیار مسرور گردید و دست مبارک امام را بوسید و با مژده و شادی مراجعت نمود.چون صبح شد رفتند به خانه والی و همانطور که امام دستور داده بود عمل کردند. سپس والی رو کرد به محمد ابن عیسی و پرسید چه کسی این را به تو خبر داد گفت امام زمانمان و حجت پرزردگار..پرسید امام زمان شما کیست؟ او هم یک یک ائمه را به وی معرفی کرد تا به امام زمان رسید والی گفت دستت راباز کن تا من گواهی دهم که نیست خدایی مگر خدای یگانه و محمد بنده و پیامبر اوست خلیفه بلافصل بعد از او امیرالمومنین علی علیه السلام .آنگاه اقرار به تمام ائمه نمود و ایمانش نیکو گشت. سپس دستور داد وزیر را نابود کردند و از مردم بحرین معذرت خواست و نسبت به آنها نیکی نمود و آنها را گرامی داشت. ناقل حکایت گوید این حکایت نزد اهل بحرین مشهور و قبر محمد ابن عیسی در ان جا معروف هست و مردم به زیارت آن می روند.))

روایت زیبایی از تشرف یکی از خواص خدمت امام زمان را خواندیم. حکایتی که جناب باب از بحارالانوار نقل کرده است.این حکایت حاوی پیامهایی هست که میتوان با دقت در حکایت به آنها پی برد. پیامها و حقایقی که جناب باب بارها با نقل احادیث و روایات آنها را بازگو کرده و سیدیحیی دارابی آنها را در نهایت وثاقت دانسته و شوقی در کتاب تاریخ نبیل زرندی مهر تایید بر آنها زده است.از جمله این پیامها میتوان به موارد زیر اشاره نمود:

الف ) زنده بودن امام زمان تا زمان وقوع این روایت که چندین قرن از زمان میلاد ایشان گذشته است.
ب ) وقوع غیبت کبری برای امام زمان و این غیبت به معنای نامعلوم بودن زمان ظهور ایشان می باشد.
پ ) ارتباط داشتن امام زمان با عالمان و خواص مسلمان در زمان غیبت کبری
ت ) آگاهی امام زمان به مشکلات و مصائب شیعیان آن حضرت
پ ) راهنمایی و کمک و یاری امام همواره شامل حال شیعیان می باشد.

همچنین جناب باب در مقدمه این روایت ، ذکر می کند بیان این روایات به دلیل نشان دادن حقایقی هست برای کسانی که وجود امام زمان را انکار کرده و طولانی بودن عمر ایشان را دور از پندار می دانند.مانند بهاءالله که به صراحت منکر میلاد امام زمان شده و امام یازدهم شیعیان را عقیم دانسته و در نتیجه ابواب اربعه و تمامی این تشرفات و روایات را هم انکار نموده است در حالی که تمامی این روایات توسط شوقی تایید گردیده است..واقعا تناقض عجیبی هست در آیینی که ادعای معجزه در کلام دارند ولی کلام بزرگانشان در ضدیت با هم قرار دارد.معجزه کلام را باید در سخنان چهارده معصوم یافت که سخن هر کدام از ائمه دوازده گانه مانند سخن پیامبر و آن هم برگرفته از سخنان خداوند هست و هیچگونه مغایرتی در کلام این چهارده معصوم وجود ندارد.
به امید آگاهی تمامی پویندگان راه حقیقت.

منابع :
بحارالانوار جلد ۵۲ ص ۱۷۸
الزام الناصب جلد ۲ ص ۳۴۵
ریاض الابرار جلد ۳ ص ۱۵۱

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.