موازین ادارک و چالشهای آن در بحث معجزه!
آیا دوستان عزیز بهائی میدانند که جناب عبدالبهاء، دقیقا در مقابل پدر خود ایستاده و به طور کلی منکر حجیت و معجزه بودن کتاب است!!!
تیشههایی که باور بهائی به ادعای جناب بهاءالله میزند!
چالشها و تناقضات موضوع معجزه در باور بهائی، به همین چند ده موردی که تا این قسمت تقدیم حضور گردید، محدود نمیشود. اما اگر در خانه کس است، همین چند ده مورد، بس است. در نوشتارهای پیشین دیدیم که ضرورت و لزوم ارائهی معجزه یا به عبارت ساده، کارت شناسایی غیرقابل جعل از سوی مدعی، آن هم مدعی سفارت الهی، از بدیهیات عقلی است. عقل حکم میکند که فرد مدعی، باید گواه صادق و نشانهای بسیار روشن در دست داشته باشد که ثابت کند او پیامبر خداست.
از دیدگاه قرآن و روایات نیز به این موضوع پرداخته شد که خداوند متعال بارها و بارها و بیانهای گوناگون میفرماید رسولان خود را با دلایل بسیار روشن فرستاده و در بسیاری از موارد، به صورت خاص از معجزهی انبیاء هم سخن به بیان آورده است؛ از زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی (علیه السلام) تا عصای حضرت موسی (علیه السلام) و موارد بسیار زیاد دیگر. در بیانات معصومین هم با صراحت تمام به این موضوع پرداخته شده که معجزه همان راهی است که مدعیان دروغین را از سفیران صادق جدا میکند.
اما جناب باب و بهاءالله که دستشان از معجزه خالی است و گواه صادقی به همراه ندارند که ادعایشان را ثابت نماید، تنها یک راه در پیشرو دارند؛ هم جناب باب و بهاءالله و هم تمام مدعیان دروغین، یکی از وجوه اشتراک همهشان، نداشتن معجزه است! نداشتن معجزه، وجه اشتراک تمامی مدعیان دروغین است! در واقع اگر معجزه و برهان قاطعی در دست داشتند، جای شک و تردیدی در الهی بودنشان باقی نمیماند!
به همین دلیل، جناب باب در سراسر عمر خود جناب بهاءالله در سراسر کتاب ایقان (که باور بهائی ادعا میکند بزرگترین معجزهی اوست) و حتی تا زمان نگارش کتاب بدیع، به طور کلی منکر معجزات انبیاء الهی هستند و همه را انکار میکنند؛ البته انکار از نوع تحریف و تاویل. ادعا میکنند هیچ یک از این معجزات به همان صورتی که خداوند متعال بیان فرموده، محقق نشده است.
خلاصه این که ادعا میکنند که معجزه بایستی فقط و فقط از جنس کتاب باشد و چیزی به عنوان معجزهی غیرکتابی اصلا وجود ندارد! در حالی که تنها و تنها یک معجزه از نوع کتاب ارائه شده و آن نیز فقط قرآن کریم است و هیچ یک از کتابهای آسمانی پیشین، معجزهی آن پیامبران نبوده است. انبیاء گذشته، ابتدا بر أساس معجزات و آیاتی که در دست داشتهاند، حقانیت خود را روشنتر از آفتاب میان روز اثبات کردهاند و پس از آن کتاب آسمانی و احکام الهی را به مردم بیان میفرمودند. البته این قاعده فقط در مورد انبیاء صاحب کتاب صدق میکند. و اگر تعداد محدود انبیاء صاحب کتاب را از ۱۲۴ هزار پیامبر الهی کم کنیم، هیچ کدام از این انبیاء الهی، کتاب نداشتند! یعنی بر أساس معیاری که جناب باب و بهاءالله ادعا کردهاند که معجزه بایستی غیرکتابی باشد، نبوت هیچ کدام از حدود ۱۲۴ هزار پیامبر ثابت نمیشود! چون عموم انبیاء الهی، فاقد کتاب آسمانی مستقل بودهاند!
در مورد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) که بزرگترین معجزهی ایشان و معجزهی جاویدان ایشان، قرآن است، باید به این نکته توجه داشته باشیم، که حضرت بیش از ۴۰۰۰ هزار معجزهی غیرکتابی نیز ارائه فرمودهاند! یعنی اگر چه قرآن کریم، بزرگترین معجزهی ایشان بوده، ولی ایشان به هیچ وجه نفرمودهاند من معجزهی دیگری ندارم! بلکه بیش از چهار هزار معجزهی غیرکتابی ارائه فرمودهاند!
البته در مباحث خاتمیت به این موضوع پرداخته شد که به طور کلی به دلیل وجود باور اصیل خاتمیت، أصلا مجالی برای ادعای پیامبری باقی نمانده است! اعتقادی که حتی نصوص صریح باور بهائی نیز به اصالت و درستی آن اعتراف کردهاند! از ابتدای قرآن تا انتهای آن یک آیه بیشتر نبود و آن آیه هم به آمدن پیامبر دیگری در آینده نوید داده بود، باز هم این موضوع هیچ سودی برای باور بهائی ندارد؛ چرا که باور بهائی خود با صراحت تمام به باور اصیل خاتمیت اعتراف کرده است! (برای توضیحات بیشتر به مقالات خاتمیت مراجعه شود.)
به هر حال دیدیم که جناب باب و بهاءالله از معجزه بودن قرآن کریم، سوء استفاده کردهاند و مدعی شدهاند معجزه بایستی فقط و فقط از جنس کتاب باشد و لاغیر. البته به لطف خداوند متعال در مواضع بسیار زیادی، دچار تناقض گویی شدهاند و یا بر وجود معجزات غیرکتابی اعتراف کردهاند و یا این که خودشان ادعای داشتن معجزهی غیرکتابی را مطرح نمودهاند یا این که ادعاهای فراوانی از داشتن معجزات غیرکتابی توسط باور بهائی در نصوص مطرح شده است! اگر معجزهی غیرکتابی در این ظهور وجود ندارد، پس چرا ادعا داشتن آن را میکنید!؟
در نوشتار حاضر به لطف خداوند متعال خواهیم دید این بار خود جناب عبدالبهاء است که شمشیر از نیام برکشیده و به جنگ با پدر رفته است! جنگی که بیشک برای دوستان عزیز بهائی و دوستداران حقیقت، بسیار جالب توجه و البته حائز اهمیت است! چرا که جناب عبدالبهاء به طور کلی ادعا میکند أصلا نمیتوان به کتاب اطمینان نمود و کتاب به هیچ وجه یقینآور نیست!
همان گونه که پیش از این بارها و بارها به این موضوع اشاره گردید، جناب بهاءالله ادعا میکند از نظر خودش و از نظر جناب باب، معجزه در این ظهور فقط و فقط بایستی از جنس کتاب باشد و لاغیر! و خداوند متعال هیچ چیزی به جز آیات و کتاب را به عنوان حجت و دلیل پیامبری فرستادهی خویش قرار نداده است! از باب یادآوری تنها به یک نمونه از این موارد اشاره میگردد که نشان دهد از دیدگاه باور بابی و بهائی، معجزه در این ظهور به هیچ وجه نمیتواند اموری غیر از کتاب باشد:
جناب بهاءالله در پاسخ به نامهی میرزا مهدی گیلانی به صراحت تمام اعتراف میکند: «نوشته که صاحب این ظهور، غیر از آیات اگر چیزی دارد بیاورد، و این تصریحا مخالف است با آنچه نقطه بیان (علیمحمد باب) – روح ماسواه فداه – در کل بیان نازل فرموده … نقطه بیان در کلّ بیان تصریحاً فرموده که حجت ظهور بعد، غیر آیات نبوده و نخواهد بود»! (صفحهی ۲۶۲ نسخهی خطی کتاب بدیع و صفحهی ۱۲۸ چاپ ۲۰۰۸ هوفهایم آلمان )
در مقالات گذشته، به موارد نقضی اشاره گردید که هم جناب باب و هم جناب بهاءالله برای اثبات ادعای خود دست به دامن امور خارق العادهی غیرکتابی شدهاند! یعنی با وجود این که ایشان ادعا میکنند معجزه بایستی فقط و فقط از نوع کتاب باشد ولی در عین حال در موارد بسیار زیادی ادعا میکنند که میتوانند معجزات غیرکتابی ارائه نمایند یا این که برای آنها چنین ادعاهایی مطرح شده است
نمونهی دیگر از ادعای انحصار معجزه در کتاب را از کتاب ایقان میخوانیم. جناب بهاءالله در صفحات ۱۳۴، ۱۳۵ و ۱۳۶ کتاب ایقان تصریح مینماید: ” حال ملاحظه فرمائید چه مقدار عظیم است شأن آیات و بزرگ است قدر آن که حجّت بالغه و برهان کامل و قدرت قاهره و مشیّت نافذه را به آن ختم فرموده. و هیچ شیئی را آن سلطان احدیّه در اظهار حجّت خود به آن شریک نفرموده … و آن است خیط محکم و حبل مستحکم و عروهی وثقی و نور لایطفی … اگر تلویح این آیه را ملتفت شوی میفهمی که هرگز مظهری اکبر از انبیا نبوده و حجّتی هم اکبر و اعظم از آیات منزله در ارض ظاهر نشده بلکه اعظم از این حجّت حجّتی ممکن نه الّا ما شآء ربّک … و حال آنکه اعظم از آیات امری نبوده و نخواهد بود”
دوستان عزیز بهائی ملاحظه میفرمایند کتاب و آیات الهی نظیر قرآن از دیدگاه جناب بهاءالله، حجت بالغه، برهان کامل، قدرت قاهره و مشیت نافذه به حساب میآیند!!! “و آن است خیط محکم و حبل مستحکم و عروهی وثقی و نور لایطفی” یعنی حجت و دلیلی هستند که هیچ کاستی و خللی ندارند و کامل و بالغ میباشند! دستگیرهی مستحکم هستند و نوری که خاموش نمیشوند. حتی ایشان تصریح مینماید که خداوند متعال برای اثبات پیامبران خویش، هیچ معجزهی دیگری را به غیر از کتاب به ایشان نداده است:
“هیچ شیئی را آن سلطان احدیّه در اظهار حجّت خود به آن شریک نفرموده” یعنی انبیا گذشته برای اظهار و اثبات رسالت خود هیچ چیز دیگری به غیر از کتاب نداشتهاند!!! باز هم جناب بهاءالله تاکید میکند “حجّتی هم اکبر و اعظم از آیات منزله در ارض ظاهر نشده بلکه اعظم از این حجّت حجّتی ممکن نه… و حال آنکه اعظم از آیات امری نبوده و نخواهد بود”
حال که دیدگاه جناب بهاءالله نسبت به کتاب و منقولات انبیاء الهی روشن شد، اگر دیدگاه جناب عبدالبهاء در کنار آن قرار داده شود، دروازهای از حقیقت و شاهراهی از هدایت مقابل چشم دوستان عزیز بهائی باز خواهد شد که اگر اندکی تحری حقیقت نمایند به لطف خداوند متعال میتوانند در آن قدم گذارند!
جناب عبدالبهاء در صفحات ۲۰۷ و ۲۰۸ کتاب مفاوضات موضوعی به نام موازین ادراک و راههای شناخت حقایق اشیاء را مطرح مینماید. وی ادعا میکند که فقط و فقط از چهار روش میتوان پی به حقایق عالم برد. اشکالات اساسی و بنیادین بسیار مهم و جدی به تقسیمبندی ایشان وارد است، لکن پرداختن به مشکلات این نظریه موضوع بحث حاضر نمیباشد. آن چه در اینجا مورد نظر قرار دارد، تعارض و تناقضی است که بین دیدگاه جناب عبدالبهاء و جناب بهاءالله به وجود آورده و اساس باور بهائی را از بین میرود!
جناب عبدالبهاء پس از برشمردن هر یک از چهار میزان ادراک به این موضوع تصریح و تاکید میکند که سه میزان اول آن یعنی حس و عقل و نقل که در دسترس بشریت قرار دارد هیچ کدام میزان تام نیستند!!! یعنی هیچ معیار تام و کاملی برای شناخت حقایق در دسترس انسانها قرار ندارد!!! پس از تصریح به این موضوع که اساسا خداوند متعال هیچ معیار و میزان قابل اعتمادی در اختیار بشر قرار نداده، ادعا میکند که تنها میزان قابل اعتماد که البته خارج از دسترس بشر قرار دارد، تنها و تنها فیض روح القدس است!!!
در این مجال تنها به دو تناقض آن پرداخته میشود.
نخست آن که وقتی جناب عبدالبهاء به سومین میزان یعنی نقل میپردازد، تصریح میکند: “میزان ثالث میزان نقل است و آن نصوص کتب مقدسه است که گفته میشود خدا در تورات چنان فرموده است و در انجیل چنین فرموده است”
این کلام جناب عبدالبهاء کجا و فقراتی که پیش از این از کتاب ایقان تقدیم حضور گردید کجا!!!؟؟؟
در کتاب ایقان جناب بهاءالله ادعا میکند “حجتی هم اکبر و اعظم از آیات منزله در ارض ظاهر نشده بلکه اعظم از این حجت، حجتی ممکن نه!!! و حال آن که اعظم از آیات امری نبود و نخواهد بود” اما جناب عبدالبهاء در اینجا تصریح میکند که میزان نقل یعنی “نصوص کتب مقدسه” تام نیست!!! میزان ناقصی است!!! یعنی بشر با توجه به این میزان ناقص نمیتواند به حقیقت اشیاء پی ببرد!!! یعنی بر اساس میزان کتابهای آسمانی نمیتوان به حقانیت ادعای پیامبری پی برد!!! اساسا جناب عبدالبهاء دست بشر را از داشتن معیاری تام که بتواند انسان را به یقین برساند، خالی میداند!!! یعنی بندگان خدا از نظر ایشان هیچ راهی به کشف حقایق ندارند!!!
یعنی بر خلاف ادعای جناب باب و بهاءالله که تنها راه شناخت انبیاء الهی را فقط و فقط کتاب و نقل میدانند، جناب عبدالبهاء تصریح میکند این معیار به هیچ وجه تام نیست و انسانها را به یقین نمیرساند!!! یعنی اگر معجزه از نوع کتاب هم باشد، بر أساس آنچه جناب عبدالبهاء ادعا کرده، کتاب و نقل، یک معیارِ تمام و کامل نیست!
بالاخره دوستان عزیز بهائی بر چه اساسی میتوانند پیامبر صادق را از مدعی دروغین بازشناسند!؟ اگر میزان نقل، میزان تام نیست، پس چرا جناب باب و بهاءالله تاکید و اصرار دارند که هیچ راهی اعظم و بزرگتر از میزان نقل برای شناخت حقیقت ادعای پیامبر وجود ندارد!؟
از این بالاتر آن که وقتی جناب عبدالبهاء تصریح مینماید که به میزان نقل نمیتوان اعتماد نمود، این بدان معناست که به هیچ وجه نمیتوان منقولات و آثار و نصوص باور بهائی را مبنای معرفت و ایمان قرار داد!!!
وقتی دوستان عزیز بهائی به جناب بهاءالله ایمان میآورند، این ایمان به چه معناست!؟ یعنی باید به آثار و آیات و نوشتههای جناب بهاءالله ایمان آورد!!! حال آن که بر اساس ادعای جناب عبدالبهاء به هیچ یک از نصوص کتب مقدسه نمیتوان اعتماد نمود!!!
چگونه باور بهائی ادعا میکند که کتاب ایقان، اعظم دلیل و بزرگترین معجزهی جناب بهاءالله است در حالی که جناب عبدالبهاء تصریح مینماید به میزان نقل نمیتوان اعتماد نمود!!! مگر دوستان عزیز بهائی آثار و کتب و نصوص جناب بهاءالله را وحی نمیدانند!!!؟؟؟ اگر کتابهایی همچون ایقان، اقدس، گنجینهی حدود و احکام، مفاوضات و خلاصه تمامی آثار و نصوص جناب بهاءالله و عبدالبهاء از زمرهی کتب مقدسه باشند، در این صورت بر اساس اعتراف جناب عبدالبهاء نمیتوان به این آثار اعتماد نمود هیچ یک از آنها معیار و میزان تام نیستند!!!
آیا مگر دوستان عزیز بهائی بر این باور نیستند که آن چه در ایقان و مفاوضات و خلاصه تمامی نصوص مظهر امر آمده همگی وحی از جانب خداوند متعال است!؟ مگر این آثار را نصوص کتب مقدسه نمیدانند!؟ اگر عزیزان بهائی این آثار را در زمرهی کتب مقدسه و آسمانی به حساب میآورند باید بدانند که جناب عبدالبهاء تصریح مینماید که به منقولات نمیتوان اعتماد نمود!!! مگر غیر از این است که بایستی آن چه در این آثار آمده همگی از جانب خداوند متعال آمده باشد و حکم و دستور و امر پروردگار عالم را برای بشر مشخص کرده باشد!؟ مگر غیر از این است که یک بهائی بایستی بر این باور باشد که خداوند متعال در ایقان چنین فرموده، در اقتدارات چنین فرموده، در اقدس چنین فرموده و …
جناب عبدالبهاء در بحث موازین ادراک تصریح مینماید که به هیچ یک از این آثار و نصوص باور بهائی نمیتوان اعتماد نمود و هیچ یک را نمیتوان مبنای معرفت و شناخت قرار داد!!!
بنابراین اگر کسی ادعا کند که بر اساس خواب به جناب باب ایمان آورده، که تمامی حروف حی به غیر از یک نفر، بر اساس خواب به جناب باب ایمان آورده بودند، در این صورت نمیتوان به آن اعتماد نمود چون حس میزان تام نیست. چون خواب نه در دستهی عقل قرار میگیرد نه در دستهی کتب آسمانی و منقولات!!! روح فیض القدس هم نیست چون آن میزان اساسا در اختیار بشر قرار ندارد! بنابراین ملاک و میزان ایمان آوردن حروف حی بر اساس دیدگاه جناب عبدالبهاء به هیچ وجه درست نبوده و ایشان نمیبایست به خواب خود اعتماد نمایند!
اگر کسی ادعا کند بر اساس دلیل عقلی به جناب بهاءالله ایمان آورده، این میزان نیز از دیدگاه جناب عبدالبهاء تام نیست و نباید به دلیل عقلی اعتماد نماید! زیرا جناب عبدالبهاء تصریح میکند که میزان عقل نیز تام نیست و غیرقابل اعتماد است.
اگر کسی ادعا کند که بر اساس نقل و نصوص به جناب بهاءالله ایمان آورده، باز هم این میزان تام نیست و بر اساس ادعای جناب عبدالبهاء نمیتوان به این میزان اعتماد نمود!!! یعنی اگر کسی بگوید بر اساس نقل مکاشفات یوحنا به جناب بهاءالله ایمان آورده، این ایمان او تام نیست و نمیتواند کسی به مکاشفات یوحنا اعتماد نماید!!! چون نقل است و نقل میزان تام و قابل اعتماد نیست!
اگر کسی بگوید بر اساس بزرگترین دلیل باور بهائی یعنی کتاب ایقان به جناب بهاءالله ایمان آورده، باز هم ایمان این شخص درست نیست! چرا که ایقان نیز نقل است و قابل اعتماد نیست! اگر کسی بگوید بر اساس بشارتهای جناب باب به جناب بهاءالله ایمان آورده، این میزان نیز تام نیست و معیار درستی برای ایمان به جناب بهاءالله انتخاب نکرده است!
به راستی دوستان عزیز بهائی بر چه اساسی به جناب بهاءالله ایمان آوردهاند!؟ عقل!؟ نقل!؟ حس!؟ خواب!؟ هیچ کدام از این راهها از دیدگاه جناب عبدالبهاء معیار و میزان تام نیستند! زیرا هیچ یک از این میزانهای سهگانهی عقل و نقل و حس، ما را به یقین نمیرساند! بنابراین هیچ یک از این راهها نباید به عنوان راه شناخت و ایمان به جناب بهاءالله مورد استفاده قرار گرفته باشد! همگی این سه میزان از دیدگاه ایشان محتمل الخطا است و نمیتواند میزان یقین و ایمان قرار بگیرد!
دومین تناقضی که جناب عبدالبهاء با طرح موضوع میزان ادراک برای باور بهائی به ارمغان میآورد، تفکیکی است که بین منقولات و فیض روح القدس ایجاد مینماید! جناب عبدالبهاء تنها میزان قابل اعتماد را فیض روح القدس معرفی میکند! سوال این است که فیض روح القدس چیست!؟ وقتی قرار شد که فیض روح القدس در دست خلق نباشد، آیا جز این است که اگر کسی بخواهد از این فیض بهرهمند گردد بایستی به آثار و نصوص جناب بهاءالله و عبدالبهاء مراجعه نماید!؟ آیا برای دستیابی به فیض روح القدس، برای خلق راه دیگری جز مراجعه به نصوص و آثار و منقولات ایشان وجود دارد!؟ آیا روح فیض القدس چیزی غیر از مکتوبات و منقولات است!؟ پر واضح است که اساسا فیض روح القدس و منقولات یکی هستند. وقتی جناب عبدالبهاء تصریح مینماید که به میزان منقولات نمیتوان اعتماد نمود و میزان تام نیست، در حقیقت با غیرقابل اعتماد خواندن منقولات و کتب الهی، ناخواسته رای به غیرقابل اعتماد بودن فیض روح القدس داده است!!! چرا که این فیض نیز چیزی جز نقل نیست!
جناب عبدالبهاء تصریح مینماید “پس بدان آنچه در دست ناس است و معتقد ناس محتمل الخطاست زیرا در اثبات و نفی شیء اگر دلیل حسّی آرد واضح شد که آن میزان تامّ نیست و اگر دلیل عقلی گوید آن نیز تامّ نیست یا اگر دلیل نقلی گوید آن نیز تامّ نیست پس واضح شد که در دست خلق میزانی نیست که اعتماد نمائی”
به راستی دوستان عزیز بهائی چگونه به چنین باوری اعتماد نمودهاند!؟ باوری که ادعای میکند هیچ معیار اطمینان آوری در اختیار انسانها قرار داده نشده است، باوری که معجزه ندارد، باوری که این حجم از تناقضات در بحث معجزه دارد، باوری که معجزه (حتی از نوع کتابی آن) را تام نمیداند، باوری که پیامبری حدود ۱۲۴ هزار پیامبر را قابل اثبات نمیداند، باوری که یک بار میگوید معجزه باید فقط از جنس کتاب باشد و یک بار هم خلاف آن را ادعا میکند در نهایت نیز اعتراف میکند نقل و کتاب، معیار تامی نیست!
و صدها تناقض و چالش دیگری که دهها مورد آن پیش از این تقدیم حضور گردید! آیا باز هم جای شک و تردیدی در بطلان باور بهائی باقی میماند!؟