تیشههایی که باور بهائی به ادعای جناب بهاءالله میزند!
نمونههای فراوانی از شکستن ادعای انحصار معجزه در کتاب!!!
از دیدگاه باور بهائی هم معجزات کتابی و هم معجزات غیرکتابی را افراد معمولی میتوانند ارائه دهند!!!
از دیدگاه باور بهائی نه معجزهی کتابی میتواند دلیل بر پیامبری باشد و نه معجزهی غیرکتابی!!! چرا!؟ زیرا غیر از مظاهر ظهور، افراد دیگری نیز واجد هر دو نوع معجزه بودهاند!!!
از شفاخانهی جناب عبدالبهاء تا سونوگرافی با دست توسط همسر جناب بهاءالله!!!
از جملهی چالشها و تناقضاتی که باور بهائی در بحث معجزه با آن روبروست، ادعای نادرست جناب باب و بهاءالله بود که ادعا میکردند معجزه و دلیل و راه شناخت پیامبر (یا مظاهر ظهور که موجودی بالاتر از پیامبر است!)، بایستی فقط و فقط از جنس کتاب باشد و لاغیر! یعنی اگر کسی ادعای معجزه داشته باشد، جنس معجزهی او باید فقط و فقط از جنس کتاب باشد و امکان آوردن معجزهای غیر از کتاب وجود ندارد! اما دیدیم که در موارد متعددی هم جناب باب و هم جناب بهاءالله، به وجود معجزات غیرکتابی اعتراف کردهاند و حتی خودشان هم ادعا کردهاند قادرند معجزهی غیرکتابی ارائه نمایند! اگر چه هیچ گاه چنین اموری را انجام ندادهاند و فقط در حد ادعا به آن پرداختهاند، اما نفس همین ادعا که معجزات غیرکتابی آوردهاند یا این که میتوانند بیاورند، یا این که به وجود معجزات غیرکتابی اعتراف کردهاند، به معنی باطل بودن ادعای اولشان است.
در نوشتارهای پیشین دیدیم یکی از نمونههایی که ادعای انحصار معجزه در کتاب را میشکست، این بود که جناب بهاءالله ادعا میکند صبح ازل نیز در سن شش سالگی آیه نازل میکرده در حالی که او را شجرهی فساد مینامد!!! یعنی نزول آیه و معجزهی کتابی نیز از دیدگاه جناب بهاءالله معجزه به حساب نمیآید! چرا!؟ زیرا غیر از پیامبران (مثل صبح ازل که نه تنها پیامبر نیست، بلکه شجرهی فساد است) قادر به ارائهی آن هستند و از آوردن آن عاجز نیستند! و این بدان معناست که أساسا در باور بهائی، چیزی به عنوان معجزه وجود ندارد! ابتدا معجزات غیرکتابی را انکار کردند و وقتی به معجزهی کتابی رسیدند، ادعا کردند که غیر از پیامبران نیز میتوانند معجزهی کتابی یا همان آیه و کتاب نازل کنند! بنابراین أصلا عجز و ناتوانی در کار نیست! در حالی که معجزه را از این جهت معجزه میگویند، که از عهدهی مدعیان دروغین، خارج باشد و آنها عاجز باشند که مانند آن را بیاورند!
در اینجا به نمونهی دیگری اشاره میگردد که نشان میدهد از دیدگاه باور بهائی، غیر از انبیاء و مظاهر ظهور، افراد عادی نیز قادر به ارائهی معجزات غیرکتابی و امور خارق العاده نیز هستند!!! یعنی مدعیان دروغین که پیامبر نیستند نیز همانند مظاهر ظهور میتوانند هم معجزات کتابی ارائه دهند (مثل صبح ازل) و هم معجزات غیرکتابی یا همان امور خارق العاده ظاهر نمایند!!!
این نکته بدان معناست که هیچ معیاری برای شناخت حجت خدا از دیدگاه باور بهائی باقی نمیماند و اساسا چیزی به عنوان معجزه در باور بهائی معنا ندارد!!! چرا!؟ زیرا معجزه را از آن جهت معجزه میگویند که غیر از انبیا الهی، احدی نتواند آن را انجام دهد!!! وقتی قرار باشد که همانند انبیا الهی، بقیهی افراد نیز بتوانند هم معجزهی کتابی بیاورند و هم معجزهی غیرکتابی، در این صورت دیگر نمیتوان نام آن را معجزه گذاشت!!! وقتی بقیهی افراد بشری هم میتوانند همین امور را ارائه نمایند، دیگر نمیتوان این امور را معجزه نامید!!!
داستان از این قرار است که باور بهائی در صفحه ۷۷ کتاب “خاطرات خلیل شهیدی از ایام حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله” ادعا میکند ورقه علیا این قدرت را داشته که چشم درد را شفا بدهد و با گذاشتن دست بر روی شکم زن باردار، تعیین جنسیت نماید! با هم عین عبارات را میخوانیم:
“حضرت ورقه مبارکه علیا برای درد چشم قطره سادهای بدست مبارکشان تهیه میفرمودند و در هر چشم معلومی قطره مینمودند شفا حاصل میشد. حضرت عبدالبهاء میفرمودند خانم باید بدست خودشان قطره کنند! مقصود مبارک این بود که اصل شفا در این است!!! (یعنی دست ایشان به صورت معجزهآسایی شفا بخش بوده است) اگر احیانا خانم بارداری بحضور حضرت ورقه مبارکه علیا خانم … مشرف میشد متبسمانه از روی مهر و محبت ید مبارکشان را روی شکمش قرار میدادند و میفرمودند طفل جنین او پسر است یا دختر آنگاه میفرمودند اسمش را فلان اسم بگذار مصداق بیانشان تحقق مییافت!!!”
همان گونه که ملاحظه میگردد، جناب عبدالبهاء مدعی شفابخش بودن دست سرکار خانم ورقه علیا بوده و علاوه بر شفابخشی، قابلیت سونوگرافی با تضمین صد در صدی را نیز برای آن ذکر میکنند!!! البته اگر به این ادعا دقت کنیم، کمی از سونوگرافی بالاتر است، زیرا ادعا کرده که مصداق سخن ورقهی علیا تحقق مییافت! نمیگوید ورقهی علیا میتوانست جنسیت را تشخیص دهد بلکه میگوید، مصداق سخن ورقهی علیا تحقق مییافت! یعنی هر جنسیتی که ورقهی علیا اعلام میکرده، همان جنسیت در خارج محقق میشده! البته با اغماض از کنار این ادعا میگذریم و فرض میکنیم که فقط ادعای سونوگرافی را برای او مطرح کرده است!
به راستی آیا دوستان عزیز بهائی به این موضوع فکر نکردهاند چرا باور بهائی زمانی که نوبت به پیامبران الهی میرسد تمامی معجزات ایشان را تاویل و به عبارت دقیقتر انکار میکند و همه را مسخره میکند و هیچ کدام را قبول نمیکند! اما زمانی که نوبت به خودش میرسد چنین امور خارق العادهای را ادعا میکند!؟ آن هم نه برای مظاهر ظهور، بلکه برای افرادی مثل ورقهی علیا!
چگونه است که از دیدگاه جناب بهاءالله، پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت عیسی (علیه السلام) نمیتواند معجزه کند و نمیتواند کسی را شفا دهد ولی سرکار خانم ورقه علیا این توانایی را دارد!!!
اگر دوستان عزیز بهائی به این کتاب مراجعه نمایند، موارد بسیار زیادی از این دست به چشم خود میبینند. به عنوان مثال در ادامهی داستان شفای چشم و سونوگرافی، در مورد خود جناب عبدالبهاء ادعا میکند که گاهی نسخهای برای بعضی افراد تجویز میکردند که طرف، شفای کامل به دست میآورده ولی اصل شفا، ارادهی جناب عبدالبهاء بوده است! این موضوع را میتوان در انتهای همان صفحهی ۷۷ و صفحهی ۷۸ به چشم خود دید که وقتی ادعا میکند اصل شفا، ارادهی جناب عبدالبهاء بوده، مدعی میشود که مادر نویسندهی کتاب به چشم دردی مبتلا شده و معالجات تاثیری نمیبخشد!!! خلاصه جناب عبدالبهاء با انگشت از آب دهان خود برداشتند و به چشمان مادرش گذاشتند و مادرش تا آخر عمر دیگر چشم درد نشد!!!
“حضرت عبدالبهاء گاهی أوقات بعضی از مریضها را از نظر لطف و مرحمت دستوری میدادند و شفای کامل حاصل میشد ولی اصل علاج و درمان همانا أراده مبارک بود والده این عبد به چشم درد سخی گرفتار شد و معالجات تاثیری نمیبخشید روزی محض احوالپرسی در منزل تشریف آوردند والده بستری بود پس از ملاحظه فرمودند بخواب بخواب آنگاه با انگشت از آب فم مبارکشان روی چشم والده کشیدند فرمودند چیزی نیست بعلاوه چشمایشان کاملاً خوب شد در تمام ایام باقی ماندهی از حیاتشان چشم درد نگرفتند”
یا پس از آن ادعا میکند که جناب عبدالبهاء به دیدن فردی رفته که سکسکه امانش نمیداده و ایشان یک سیب طلب کردهاند و جناب عبدالبهاء قسمتی از آن سیب را به ایشان میدهد و او را از مرض مهلک نجات میدهد!!!
تا این که در صفحهی ۸۰ چنین ادامه میدهد: “از این وقایع بسیار واقع میشد که هر یک مدل بر قدرت و ارادهی مبارک بود. حضرت ولی امر الله میفرمودند ما هر چه خواستیم شده است یقین است که مظاهر الهی بر هر چه ارادهشان تعلق بگیرد تحقق مییابد زیرا ارادهشان اراده خداست!!!”
گویا جناب عبدالبهاء فراموش کرده است که جناب بهاءالله برای فرار از ارائهی معجزات غیرکتابی ادعا کرده بود که معجزات فقط از جانب خدا است و برهان و دلیل در این ظهور جدید بایستی فقط و فقط از نوع کتاب باشد و چیزی غیر از کتاب، حجت نبوده و نخواهد بود!!!
و از این داستانها به وفور نقل میکند!!! از نزول باران گرفته تا ادعای خدایی برای جمال مبارک!!!
وقتی مشابه این معجزات را خداوند متعال در قرآن کریم برای پیامبران اولوا العزم خود بیان میفرماید، واکنش باور بهائی چیست!؟ تمسخر، تحریف و تاویل! جناب بهاءالله که توانایی ارائهی معجزه را ندارد، تمامی معجزات انبیاء الهی در قرآن را تاویل نموده و هیچ یک را قبول نمیکند و ادعا میکند منظور خداوند متعال، معنای باطنی است و هیچ کدام از این أمور محقق نشده و منظور خداوند متعال را فقط او فهمیده!!!
اما چگونه است که وقتی بخواهد رهبران خود را آسمانی و الهی و ماورائی جلوه دهد، ادعاهای بالاتر از معجزات انبیاء الهی را به آنها نسبت میدهد! آن هم نه در مورد جناب باب و بهاءالله بلکه در مورد همسر جناب بهاءالله یا در مورد جناب شوقی! به عنوان مثال دیدیم که در مورد جناب ولی امرالله ادعا میکند ما هر چه خواستیم شده است!!!
دوستان عزیز بهائی کدام را بایستی بپذیرند!؟ این که به ادعای جناب بهاءالله، در این ظهور، خبری از أمور غیرکتابی نیست یا این حجم عظیم از ادعاهای غیرکتابی را!؟
قطعا در این میان، یکی دروغ میگوید؛ یا جناب بهاءالله دروغ گفته که معجزه باید فقط از جنس کتاب باشد، یا جناب عبدالبهاء و شوقی و ورقهی علیا (آسیه) که ادعای معجزات فراوان داشتهاند! یا شاید هم باور بهائی که این دروغها را ساخته است!
اما آن چه مسلم است، عقل حکم میکند که سفیران الهی بایستی آیه و برهان و دلیل و معجزه یا به عبارتی کارت شناسایی غیرقابل جعل در دست داشته باشند و در مقالات آغازین این بحث نیز دیدیم که خداوند متعال بر این حقیقت تصریح فرموده بود که رسولانش را با آیات بسیار روشن یعنی همان اموری که جناب بهاءالله آنها را قبول نداشته و انکار نموده بود، به سوی مردم ارسال میفرماید و دقیقا به صورت صریح به بسیاری از این أمور خارق العاده مثل زنده کردن مردگان تصریح میفرماید!
اما سوال آخر این که وقتی ولی امرالله یعنی کسی که به ادعای باور بهائی، شفا به دست اوست، حضور ندارد، چه کسی شفا میدهد!؟ نبودن ولی امر الله، نه تنها مشروعیت بیتالعدل را باطل میکند، بلکه جریان شفا در این عالم را نیز به چالش کشیده است!!!
بنابراین هم تناقضگوییهای جناب بهاءالله ثابت میشود و خیانتها و دروغهای باور بهائی!
به راستی آن کدام انسان عاقلی است که چنین افرادی را بخواهد به عنوان رهبر و پیشوای خود قرار دهد!؟