مختصری پیرامون حقوق شهروندی در جامعه آرمانی بهائیان (حکومت اقدسیون)

از شیوه‌های برخی بهائیان برای گریختن از پاسخ، هنگامی که در برابر پرسش قرار می‌گیرند، متمسک شدن به تئوری «مظلومیت، دلیل بر حقانیت است»، می‌باشد

این مقاله در پاسخ به مقاله حقوق شهروندی بهائیان مبلغ بهایی آریا حق گو نگاشته شده است.
کسی که در مقام بیان عقاید خویش گام بر می‌دارد، باید بداند از حقوق مسلم مخاطب، پرسش است. از شیوه‌های برخی بهائیان برای گریختن از پاسخ، هنگامی که در برابر پرسش قرار می‌گیرند، متمسک شدن به تئوری «مظلومیت، دلیل بر حقانیت است»، می‌باشد. این بهائیان در برابر منتقد، به جای پاسخ مستدل، به لجن‌مال کردن شخصیت وی می‌پردازند.

کدام انسان منصف و باوجدان است که از ظلم و عمل ظالم دفاع کند؟ کدام واجد وجدان متعادل، ضایع شدن حقوق مظلومی را می‌نگرد و شب با خیال خوش سر به بالین می‌نهد؟ سخن در این است که ظلم ظالم بر مظلوم، فقط و فقط نشان مظلومیت مظلوم است نه حقانیت وی. من از وجدان بیدار مخاطبان گرامی سوال می‌کنم آیا مظلومیت واقعا دلیل حقانیت است؟ آیا هنگامی که یک فرقه مطرح می‌کند من اعتقاد دارم دین از سیاست جداست و تصمیم‌گیرنده مدیریت سیاسی جامعه خرد جمعی است و در این میان، ناصرالدین مستند به منابع این فرقه اثبات می‌کند این کذب محض است و اعتقاد راسخ بهائیت مبتنی بر مدیریت دین و احکام اقدس می‌باشد ولی چون هنوز شرایط مقتضی نیست نباید به آن پرداخته شود، پاسخ این بیان علمی، خرج کردن از تئوری توطئه و این‌که ناصرالدین حجتیه‌ای است می‌باشد؟

ظلم ظالم قبیح است اما مدیران جامعه امر می‌دانند اعظم ظلم و مصداق کامل ستمگر، کسی است که صداقت را زیر پا لگدمال کند و حقایق تفکرات خویش را برای جلب مشتری وارونه جلوه دهد تا پس از این‌که جذب تشکیلات شد و عشق قرار گرفتن در هرم نظام اداری امری او را نابینا کرد هر چه اراده کنند به وی تحمیل نمایند.

آیا پاسخ کسی که می‌گوید حقوق شهروندی حق مسلم هر انسانی است و بدون در نظر گرفتن تفکرات و اندیشه‌های وی باید افراد از این حقوق بهره‌مند شوند و در پی این سخن از جامعه امر می‌پرسد که: «آیا شما نیز قائل به حقوق شهروندی هستید یا خیر؟» سپس پاسخ کذب آری را می‌شنود و در ادامه مستند اثبات می‌کند جامعه مبتنی بر احکام اقدس و رساله عملیه گنجینه حدود و احکام و کتاب امر و خلق و… تقابل شدید با حقوق شهروندی دارد، باید به‌ جای پرداختن به مطلب، شخصیت سائل لجن‌مال شود.

من از استوانه‌ها و محققین بهائی سوال می‌کنم:

آیا شما در مبانی خودتان معتقد به حقوق شهروندی هستید؟

آیا در جامعه مبتنی بر نصوص بهاءالله که لایتغیر می‌پندارید و بیانات مبین وی جنابان عبدالبهاء و شوقی، آیا حقوق شهروندی را عملی می‌دانید؟

آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس، حق تحصیل برای دگراندیشان برگشته از آیین بهائی را قائل هستند؟

آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس، حق آزادی انتخاب شغل برای دگراندیشان برگشته از آیین بهائی را قائل هستند؟

آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس، حق تشکیل تشکل‌های سیاسی برای دگراندیشان برگشته از آیین بهائی را قائل هستند؟

آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس، حق آزادی در فعالیت‌های اجتماعی برای دگراندیشان برگشته از آیین بهائی را قائل هستند؟

آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس، حق شرکت در فعالیت‌های فرهنگی برای دگراندیشان برگشته از آیین بهائی را قائل هستند؟

آیا بهائیان در جامعه مبتنی بر احکام اقدس، حق معاشرت با اقوام و نزدیکان برای دگراندیشان برگشته از آیین بهائی را قائل هستند؟

و صدها مصداق از مصادیق امری در حوزه حقوق شهروندی.

مخاطبین محترم برای اثبات سخن این حقیر بر مبنای تئوری «فرض محال که محال نیست»، فرض کنیم در ایران، انقلاب اقدسین رخ داده و در کشور مهد امرالله امر جناب بهاءالله نهادینه شده و عموم مردم، فرض کنید ۹۹ درصد آنان، مشتاقانه رای به ایجاد جامعه مبتنی بر احکام اقدس داده‌اند؛ پس از تشکیل دولت بهائی در ایران، منتخبان مردم، قانون اساسی مبتنی بر احکام اقدس را تصویب می‌کنند و دولت منتخب مردم، کلیه قوانین و آیین‌نامه‌های خویش را بر اساس قانون اساسی اقدس، تصویب و اجراء می‌کنند و قوه قضاییه آراء خویش را بر مبنای این فرقه تنظیم می‌کند.

آیا سکولارها و اپوزسیون و گروه‌های مدافع حقوق بشر از بهائیان مروج آیین بهائی سوال کرده‌اند این یارگیری شما برای رسیدن به چه جامعه‌ای می‌باشد؟

فرض کنید چند سال، مثلا ۱۰ سال، نه ۳۵ سال، از تشکیل حکومت بهائی در ایران گذشته باشد، فکر می‌کنید چالش‌های جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشر با حکومت بهائی چه می‌باشد؟

چون نصوص امری لایتغیر است و نسخ نمی‌شود، بهائیان مجبورند احکام بهاءالله و تبیین آن توسط عبدالبهاء و شوقی را عملی سازند.

یکی از احکام صریح در بهائیت، اخراج و طرد اداری سپس روحانی دگراندیشان بهائی است که بر اساس تحری حقیقت ادعائی تعالیم دوازده‌گانه در بهائیت، افراد موظف به اجرای آن می‌باشند؛ حال اگر بر مبنای تحری حقیقت، افرادی در این جامعه دست از بهائیت کشیده و افکاری غیر از بهائیان اتخاذ کنند، بر مبنای آموزه‌های بهائی، عمل وی مصداق عمل مجرمانه است و باید مجازات شود؛ از آثار طرد، یکی این است که کل جامعه امر باید با وی قطع رابطه کنند، حتی با وی تکلم هم نکنند؛ چنان‌چه فرمان شوقی چنین است:

«معاشرت و تکلم با مطرودین به هیچ وجه من الوجوه جائز نه» (توقیعات مبارکه، ج ٣، ص ٢٨۴).

البته جناب عبدالبهاء مشکل را دوچندان کرده و منتقد بهائی را جذامی می‌داند و به تمام بهائیان فرمان قطع رابطه با دگراندیشان غیربهائی را صادر می‌کند؛ چنان‌چه می‌گوید:

«باب سی و دوم- در جواب چند سوال حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند قوله الاحلی: «نفوسی که تصدیق نموده‌اند و به هدایت پرداخته‌اند و حال به‌کلی به پریشانی فکر مبتلا شده‌اند، سبب این است که این اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته‌اند و مخالفت نص صریح الهی نموده با اشرار الفت گرفتند و مؤانست جستند، این است که می‌فرماید: «مجالست اشرار نور جان را به نار حسبان تبدیل نماید»، زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با شخص مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علت، سرایت نکند، امروز جمعی بی‌خردان که مانند حیوان اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند با هر نفسی الفت کنند، القاء شبهات نمایند کم کم این سم مهلک در نفوس مستمعینی تأثیر کند.» (عبدالبهاء، مائده آسمانى، جلد ۲، ص ۳۵ – ۳۶).

البته جناب بهاءالله نیز گوی سبقت را از هر دو بازمانده خویش می‌رباید و دگراندیشان غیربهائی را ولدالزنا خطاب می‌کند و می‌گوید:

«من ینکر هذا الفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن أمه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم» (گنج شایگان در لوح حبیب مراغه‌ای، ص ۷۸).

چنان‌چه مشاهده می‌شود، در جامعه بهائی که مثلا ده سال از تشکیل آن می‌گذرد بهائیان به دگراندیشان به دیده حرام‌زاده می‌نگرند و معتقدند هر دگراندیش غیربهائی باید وضعیت خویش را از مادرش سوال کند و بداند که عاقبت دگراندیشی افتادن در اسفل جحیم جهنم است!

جناب بهاء در ادامه مطلب فوق، پرده‌های معارف امری را بالاتر زده و می‌گوید:

«قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام دخل الشیطان علی فراش أمه»

یعنی کسی که منکر فضل بهاءالله شود یقینا شیطان داخل در بستر مادر وی گردیده است!

حال در این جامعه بهائی‌زده مبتنی بر آموزه‌های بهائی چنان‌چه همگان دگراندیش بهائی را جذامی بدانند، در عین حال، وی را حاصل روابط نامشروع بپندارند و در امتداد آن، عامل به فرمان شوقی نیز گردند، فکر می‌کنید جایگاه حقوق شهروندی در این جامعه آرمانی و مهد امرالله چیست؟

یک بار دیگر مخاطبین محترم دقت نمایند به فرمان وحیانی لایتغیر و واجب‌الاطاعه جناب شوقی که واجد عصمت موهوبی است:

«معاشرت و تکلم با مطرودین به هیچ وجه من الوجوه جائز نه» (توقیعات مبارکه، ج ۳، ص ٢٨۴).

در سایه این فرمان آیا امکان حق تحصیل برای دگراندیشان غیربهائی در جامعه مبتنی بر احکام بهائی قابل اجراست؟

فرض کنید فرد مرتد قصد دارد نام فرزندش را در مدرسه ابتدائی بنویسد، چنان‌چه نام وی در لیست سیاه باشد، چگونه می‌تواند بدون معاشرت و تکلم مبادرت به ثبت نام فرزند خویش ورزد؟

در سایه این فرمان آیا امکان حق انتخاب شغل برای دگراندیشان غیربهائی قابل اجراست؟

فرض کنید ایشان می‌خواهد در محیط کاری مشغول شود، چنانچه دیگران ممنوع از تکلم و معاشرت با وی باشند، واقعا این دگراندیش بخت‌برگشته امکان اشتغال برایش میسر است؟

در سایه این فرمان، امکان دخالت در سرنوشت مدیریت سیاسی جامعه خویش را دگراندیشان غیربهائی دارد؟

در سایه این فرمان، آیا امکان حق حضور در فعالیت‌های اجتماعی برای دگراندیشان غیربهائی قابل اجراست؟

در سایه این فرمان، آیا امکان حق آزادی در فعالیت‌های فرهنگی برای دگراندیشان غیربهائی قابل اجراست؟

در سایه این فرمان، آیا امکان حق آزادی در معاشرت با بستگان و دوستان برای دگراندیشان غیربهائی قابل اجراست؟

در سایه این فرمان، آیا امکان حق حیات برای دگراندیشان غیربهائی قابل اجراست؟

فرض کنید دگراندیش غیربهائی مریض می‌شود و قرار است دکتر وی را ویزیت کند، چنان‌چه نام وی در لیست سیاه دگراندیشان غیربهائی قرار گرفته باشد با توجه به این فرمان شوقی که «معاشرت و تکلم با مطرودین به هیچ وجه من الوجوه جائز نه»، آیا امکان حیات برای وی متصور است؟

اگر ناصرالدین مستدل و مستند اثبات کند که بهائیان در جامعه آرمانی خویش قائل به هیچ کدام از حقوق مذکور نیستند، پاسخ محققانه این است که چون تو اهل فلان گرایش فرهنگی هستی پس بهائیت بر حق است؟

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.