آیا در دیانت بهائی نماز روزه و.. وجود دارد؟-پاسخ ۲

خدایِ نماز بهائی کیست!؟

خدایِ نماز بهائی کیست!؟

نماز بهائی از روشن‌ترین نمونه‌های شرک به خداست!

تناقض و دروغی به نام تحری حقیقت و آزاد گذاشتن کودکان بهائی در انتخاب دین!!!

آموزش عقائد به کودکان به صورت تقلیدی در باور بهائی!!!

در مقاله‌ی قبل به این موضوع پرداخته شد که سوالات و چالش‌های اصلی فراروی باور بهائی هیچ ربطی به داشتن یا نداشتن نماز در این باور ندارد و ملاحظه گردید که حتی مشرکان دوران جاهلیت نیز برای خود نماز تعریف کرده بودند. لذا وجود حکم نماز در باور بهائی نمی‌تواند عدم مشروعیت و غیرالهی بودن این باور را جبران نماید. در واقع سوالات اساسی و چالش‌های باور بهائی هیچ ربطی به داشتن یا نداشتن نماز ندارد و باور بهائی برای تبلیغ خود و این که نشان دهد ظاهری همانند شریعت‌های آسمانی دارد، بحث نماز بهائی را به عنوان یک سوال و شبهه مطرح کرده تا بتواند از این رهگذر به هدف خود برسد؛ یعنی این موضوع را تبلیغ کند که باوریست همانند شریعت‌های آسمانی!

اما حال که باور بهائی به موضوع نماز در این باور پرداخته، فرصت مغتنمی است تا دوستان عزیز بهائی باز هم بتوانند غیرالهی بودن این باور را از نگاه نماز مشاهده نماید! آیا تا کنون عزیزان بهائی به این نکته توجه نموده‌اند که در نماز متوجه چه کسی می‌شوند!؟ خدا یا خلق!؟ آیا عزیزان می‌دانند که نماز بهائی یکی از مصادیق شرک به خداوند متعال است!؟

یکتاپرستی و نفی هر گونه شریک برای خداوند متعال بی‌شک مهم‌ترین اصل دین و شریعت‌های آسمانی به حساب می‌آید. نفی شرک به خصوص در عبادت از بارزترین شاخصه‌های دین الهی است. اگر چه این اصل بدیهی نیاز به ارائه‌ی شاهد ندارد لکن به چند نمونه از هزاران آیه‌ای که خداوند متعال به بحث توحید اختصاص داده در این مختصر اکتفا می‌گردد:

در همان ابتدای قرآن کریم در سوره‌ی فاتحه الکتاب یا سوره‌ی مبارکه‌ی حمد، خداوند متعال با تاکید و حصر بسیار شدید، عبادت را فقط و فقط مخصوص خویش برمی‌شمارد: “إِیّٰاکَ نَعْبُدُ” (الفاتحه، آیه‌ی ۵) یعنی فقط و فقط تو را می‌پرستیم. بی‌شک نمی‌توان ادعای یکتاپرستی و پیروی از شریعت آسمانی داشت و در عین حال برای خداوند متعال در عبادت او شریک قائل شد!!! این موضوع از بدیهی‌تری و روشن‌ترین و قطعی‌ترین اصول دین الهی است! یا در آیه‌ی ۳۸ سوره‌ی مبارکه‌ی الکهف‏ می‌فرماید: “لاٰ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً” هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌گیرم.

یا این که در سوره‌ی مبارکه‌ی النساء دو مرتبه بر این موضوع تصریح می‌فرمایند که خداوند شرک را نخواهد بخشید: إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِفْتَرىٰ إِثْماً عَظِیماً (النساء، ۴۸) مسلماً خدا اینکه به او شرک ورزیده شود نمی‌آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می‌آمرزد. و هر که به خدا شرک بیاورد، مسلماً گناه بزرگی را مرتکب شده است. إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِیداً (النساء، ۱۱۶) مسلماً خدا این را که به او شرک آورده شود نمی‌آمرزد، و فروتر از آن را برای هر که بخواهد می‌آمرزد. و هر که به خدا شرک ورزد، یقیناً به گمراهی بسیار دوری دچار شده است.

و قرآن کریم مملو است از آیات توحیدی و نفی هر گونه شرک و شریک برای حضرت حق! خداوند متعال بارها رسالت انبیاء الهی را با تاکید فراوان و به صورت بسیار روشن و صریح، عبادت و نفی شرک بیان فرموده است: قُلْ إِنَّمٰا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اَللّٰهَ وَ لاٰ أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (الرعد، ۳۶) بگو: من فرمان یافته‌ام که فقط و فقط خدای یکتا را بپرستم و شریکی برای او قرار ندهم، تنها به سوی او دعوت می‌کنم و بازگشتم فقط به سوی اوست. یا در سوره‌ی قاف، سر انجام شریک قرار دادن برای خداوند متعال را عذاب شدید بیان می‌فرماید: اَلَّذِی جَعَلَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَأَلْقِیٰاهُ فِی اَلْعَذٰابِ اَلشَّدِیدِ (ق‏، ۲۶) کسی که با خدا معبودی دیگر قرار داد، پس او را در عذاب سخت اندازید.

همان گونه که عزیزان بهائی ملاحظه می‌نمایند، پیامبران الهی ماموریت یافته‌اند که فقط و فقط خداوند متعال را پرستش کنند و تنها به سوی او دعوت نمایند و خداوند متعال هرگز شرک را نمی‌بخشد!

آیه‌ی ۷۹ سوره‌ی مبارکه‌ی الأنعام به عنوان آخرین شاهد مثال قرآنی این بحث تقدیم حضور می‌گردد: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همه وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.

بنابراین جای شک و شبهه‌ای در این اصل اساسی شریعت‌های الهی باقی نمی‌ماند که عبادت فقط و فقط مخصوص خداوند متعال است و لاغیر و در عبادت بایستی فقط و فقط متوجه او بود و پیامبران الهی نیز همواره مردم را به سوی خداوند متعال دعوت می‌نمایند و هیچ گاه مردم را متوجه خودشان نمی‌ساختند و احدی را برای خدا شریک قرار نمی‌دادند! کما این که دعوت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با همین عبارات آغاز گردید. حضرت فرمودند: أَدْعُوکُمْ إِلَى شَهَادَهِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ آمُرُکُمْ بِخَلْعِ الْأَنْدَادِ وَ الْأَصْنَامِ‏ (تفسیر القمی، جلد ‏۱ صفحه‌ی ۳۷۹ )

در مباحثی با عنوان “تمایز اسلام با دیانت بهائی در چیست؟” دیدیم که باور بهائی به نقل از جناب عبدالبهاء ادعا می‌کند دین از دو قسمت تشکیل شده است:

بخش اول آن “امر معنوی است و اصل اساس الهی ابداً تغییری نمی کند این اساس جمیع ادیان است” و “اساس ادیان که تعلّق به اخلاق و روحانیّات دارد تغییر نمیکند و آن اساس یکی است تعدّد و تبدّل ندارد”

و بخش دوم آن احکام است و آن چه در شریعت‌های الهی تغییر می‌کند، تنها و تنها احکام است.

بر اساس همین ادعای جناب عبدالبهاء، اصل اساسی توحید و نفی شریک برای خداوند متعال در عبادت، اصلی ثابت و غیرقابل تغییر و تبدیل در شریعت‌های آسمانی است؛ عبادت فقط و فقط مخصوص خداوند متعال است و احدی را نبایستی در آن با خدا شریک قرار داد و همواره بایستی متوجه خدا بود!

حال کافیست دوستان عزیز بهائی با همین شاخصه و میزان به سراغ نماز بهائی بروند! به بیان روشن‌تر اگر دوستان عزیز بهائی به تکالیف خود برای نماز بهائی مراجعه نمایند، درخواهند یافت که مامور به اموری پست‌تر و زشت‌تر از شرک به خدا شده‌اند!!! برای روشن شدن موضوع، چند سطر از درس‌های هشتم و نوزدهم کتاب دروس الدیانه را با هم می‌خوانیم.

جناب محمدعلی قائینی یکی از مبلغین باور بهائی (متوفای سال ۱۳۴۲ هجری قمری) در کتاب دروس الدیانه، صفحه ۲۸ که برای شاگردان مدرسه‌ی بهائیان نوشته در درس نوزدهم می‌گوید: “قبله‌ی ما اهل بهاء روضه‌ی مبارکه است در مدینه عکا (از شهرهای اسرائیل فعلی) که در وقت نماز خواندن باید رو بروضه‌ی مبارکه بایستیم و قلباً متوجه به جمال قدم جل جلاله و ملکوت ابهی باشیم” سپس به حکم آن در کتاب اقدس استناد می‌کند که جناب بهاءالله امر نموده هر گاه خواستید نماز بخوانید، به سمت من که اقدس المقام المقدس هستم باید نماز بخوانید! یعنی هم قلب و هم رو باید به سمت جناب بهاءالله باشد!!!

صفحه ۲۸ درس نوزدهم کتاب دروس الدیانه:
لزوم شرک و توجه به غیرخدا در نماز بهائی!
پس توجه به خدا کجا می‌رود!؟

 

این دستور و این تکلیف آیا به نظر شما از شرک بدتر نیست!؟ انسان‌های مشرک در کنار خداوند متعال، قائل به خدای دیگری هستند ولی باور بهائی و جناب بهاءالله به طور کلی خداوند متعال را کنار زده و خود را کانون توجه دل و صورت دوستان عزیز بهائی قرار داده‌اند!!! یعنی در نماز بهائی خبری از توجه به خدای یکتا نیست و تنها باید متوجه جناب بهاءالله باشند!!! به نظر شما آیا این بدتر از شرک و بدترین نوع شرک نیست!؟

اما عزیزانی که با ادبیات باور بهائی چندان آشنا نیستند، به منظور شناخت “جمال قدم” می‌توانند به درس هشتم همان کتاب مراجعه نمایند. در آن‌جا عبارت “جمال قدم” را جناب بهاءالله و محل ظهور خود خدا معرفی می‌کند: “اعتقاد ما بهائیان این است که جمال قدم حضرت بهاءالله جل ظهوره مظهر نفس الله و مطلع غیب مکنون و ظهور کنز مخزون و سر مصون در کل اعصار و قرون است.” مظهر نفس الله یعنی چه!!!؟؟؟ یعنی محل ظهور خود الله!!! یعنی خود الله ظاهر شده است!!!

صفحه‌ی ۱۱ درس هشتم کتاب دروس الدیانه:
به اعتقاد بهائیان، جناب بهاءالله، محل ظهور (مظهر) نفس الله است!
جایی است که خود خدا ظاهر شده است!!!

 

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، اولاً دوستان عزیز بهائی موظف شده‌اند قلب و دل و صورت خود را در نماز که از بهترین عبادت‌های خداوند متعال است، به سمت دیگری غیر از خدا متوجه کنند!!! و این از بارزترین نمودهای شرک در عبادت به حساب می‌آید.

دوم این که بر اساس آیات ارائه شده در ابتدای نوشتار حاضر، تمامی پیامبران الهی موظف بوده‌اند که مردم را فقط و فقط به عبادت خداوند متعال دعوت کنند و احدی را برای خدا در عبادت شریک قرار ندهند! و جناب بهاءالله بر خلاف انبیاء الهی، مردم را به سوی خود دعوت می‌کند!

سوم این که خود جناب بهاءالله به کدام سمت نماز می‌خواندند!!!؟؟؟ به سمت خودشان!؟ وقتی ایشان به سفر می‌رفتند، آیا قبله‌ی بهائیان نیز تغییر می‌کرده است!؟

چهارم این که مشخص می‌شود جناب بهاءالله یا همان جمال اقدم، ادعای مظهر نفس الله بودن داشته نه پیامبری!!! ایشان خود را پیامبر نمی‌داند و با صراحت تمام به خاتمیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراف نموده و خود را واجد مقامی بالاتر از انبیاء الهی یعنی مظهر نفس الله می‌داند!!! یعنی دیگر دوران فرستادن انبیاء الهی تمام شده و این خود خداست که ظاهر شده است!!! همان گونه که بیان گردید، مظهر نفس الله یعنی محل زمان یا مکان ظاهر شدن خود خدا!!! و این موضوع عین شرک و کفر است! و از واضح‌ترین مصادیق شرک است!

پنجمین نکته این که کتاب دروس الدیانیه برای نونهالان و کودکان بهائی که در مدرسه‌ی جداگانه‌ای به نام مدرسه‌ی بهائی درس می‌خوانده‌اند، نگارش یافته است!!! این یعنی دروغ بودن ادعای تحری حقیقت و آزاد بودن کودکان برای انتخاب دین خود!!! یعنی باور بهائی بر خلاف ادعای تحری حقیقت، عقاید بهائی را از همان اوان کودکی به آنان تلقین می‌نمایند!!! یعنی بر خلاف این ادعا که ما بهائی‌زاده نداریم، ملاحظه می‌گردد کودکان بهائی در مدارس جداگانه درس می‌خوانند و عقاید و باورهای بهائی از همان ابتدا به ایشان تلقین می‌شود!

معرفی کتاب دروس الدیانیه، چاپ عشق آباد (سال ۱۳۲۹)
آموزش عقاید و باورها به کودکان در مدارس بهائی!!!

 

ششمین و آخرین نکته این که عقاید در باور بهائی آموزش داده می‌شود!!! یعنی هم احکام و هم اندیشه‌ها و باورها، هر دو مقوله در باور بهائی به صورت تقلیدی است نه تحقیقی!!! حال آن که در شریعت‌های الهی، تقلید در باورها و اندیشه‌ها به شدت ممنوع بوده و نمی‌توان به صورت تقلیدی ایمان آورد! اما باور بهائی کودکان را از همان کودکی مجبور به تقلید در عقاید و باورها می‌نماید!

شاهد دیگری که ثابت می‌کند ادعای تحری حقیقت و آزادی فرزندان برای انتخاب دین، دروغی بیش نیست، کتابی است به نام “۲۷ راه کار عملی ایجاد هویت بهائی در اطفال” ناگفته پیداست که چقدر ادعای آزاد گذاشتن فرزندان برای انتخاب دین دور از واقعیت است! جالب است که یکی از اعضای سابق بیت‌العدل نیز بر این کتاب مقدمه نگاشته است!

کتاب ۲۷ راه کار عملی ایجاد هویت بهائی در اطفال
اثبات دروغ بودن ادعای آزاد گذاشتن کودکان برای انتخاب دین و تعارض با آن با ادعای تحری حقیقت

همان گونه که از نام این کتاب برمی‌آید، راه‌کارهای زیادی را ارائه نموده که فرزندان را به مبلغان بهائی تبدیل نماید! یعنی نه تنها فرزندان یک خانواده‌ی بهائی بایستی حتما بهائی بشوند، بلکه باید کودکان را با هدف تربیت مبلغ بار آورد! در صفحه‌ی ۱۲ این کتاب می‌خوانیم:

“فرزندانی که در اعمالشان ثابت قدم بوده و حیاتشان را وقف خدمت به امرالله خواهند کرد و مربیان شیوا و بی پروای امرالله و قهرمانان دلیر و محافظان دین الله خواهند بود. بدین معنا که فرزندانی به بار آوریم که مأموریت و مسؤلیت منحصر به فردی را که به عنوان افراد بهائی در دوره ی حیاتشان بر عهده دارند درک نمایند”

صفحه‌ی ۱۲ کتاب ۲۷ راه کار عملی ایجاد هویت بهائی در اطفال:
تربیت فرزندان در خانواده‌ی بهائی به هدف خدمت به باور بهائی! دروغ بودن ادعای آزاد گذاشتن فرزندان در انتخاب دین!

این کتاب، پر است از این گونه اعترافات! در صفحه‌ی ۱۴ با صراحت بیشتری به این موضوع اعتراف می‌کند که اساسا برنامه‌های آموزشی سیستماتیک برای بهائی شدن اطفال در باور بهائی وجود دارد و باز تاکید می‌کند که کودکان به چیزی بیش از این برنامه‌های سیستماتیک نیاز دارند!!!

“اگرچه جوامع بهائی در سراسر عالم همواره سعی دارند با برنامه‌های آموزشی منظم و سیستماتیک فرزندان را با حقایق دیانت بهائی، تاریخ دیانت و احکام و تعالیم آن آشنا و مانوس سازند، اما این آموزشهای سیستماتیک به تنهایی کافی نمیباشد . فرزندانمان برای این که از یک هویت نیرومند بهائی برخوردار باشند (هویتی که در مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی راهگشا و هادی آنان باشد) به تعلیم و تربیتی بیش از آنچه که هفته‌ای یک بار در کلاسهای درس اخلاق و کلاس اطفال و سایر کلاس های امری می‌آموزند نیاز دارند .”

صفحه‌ی ۱۴ کتاب ۲۷ راه کار عملی ایجاد هویت بهائی در أطفال:
اعتراف دیگری بر وجود برنامه‌ای سیستماتیک برای بهائی بار آوردن و آموزش عقاید بهائی به اطفال

باز در همان صفحه‌ی ۱۴ به هدف کتاب که بهائی نمودن بچه‌هاست تاکید مجدد می‌کند و از آن به عنوان یک اپیدمی در بین والدین بهائی یاد می‌نماید:

“کتاب راهنمایی که در دست دارید، برخی اقدامات عملی را برای کمک به تعلیم فرزندانتان و ایجاد هویت بهایی در آنان به شما پیشنهاد مینماید . پیشنهاداتی که نتیجه ی مذاکرات من با بسیاری از والدین بهائی میباشد .”

صفحه‌ی ۱۴ کتاب ۲۷ راه کار عملی ایجاد هویت بهائی در أطفال:
هدف کتاب، ایجاد هویت بهائی!

 

به عنوان آخرین نمونه به دستور از جناب عبدالبهاء اشاره می‌گردد که در همین کتاب مطرح شده است. جناب عبدالبهاء سفارش کرده است کودکان باید هر صبح و شب، نصوص امری را بخوانند!!!

“به فرزندان تعلیم دهید که آیات الله را هر صبح و شام تلاوت نمایند . “

صفحه‌ی ۱۷ کتاب ۲۷ راه کار عملی ایجاد هویت بهائی در أطفال:
لزوم خواندن نصوص امری از کودکی!

آیا این آزاد گذاشتن فرزند در انتخاب دین است!؟ نوجوان ۱۵ ساله‌ای از کودکی تحت تربیت خاص و سیستماتیک و هدفمند قرار گرفته که یک مبلغ بار بیاید، چگونه می‌تواند در این سن تحری حقیقت نماید!؟

چالش باور بهائی در اینجا دروغی است که در تبلیغات خود مطرح می‌نماید. در اینجا موضوع این نیست که چرا خانواده‌های بهائی، بچه‌های خود را بهائی بار می‌آورند. بلکه مشکل اینجاست که باور بهائی ادعا می‌کند کودکان را در انتخاب دین آزاد می‌گذارد و این خود کودک است که دین خود را انتخاب می‌کند! در واقع تعارضی است که این کتاب‌ها و دستورات با تعلیم تحری حقیقت دارد!!! اگر تحری حقیقت است، پس این همه تلاش برای تغییر باور به چه معناست!؟

کودکی که از آغاز تولد، تحت تبلیغ و تربیت سیستماتیک بوده که بهائی بار بیاید و بغض و دشمنی شیعه را به او آموزش داده‌اند، چگونه و چه زمانی فرصت پیدا می‌کند که تحری حقیقت نماید!؟ از جمله‌ی آیات الهی که جناب عبدالبهاء دستور داده کودکان از کودکی باید هر صبح و شام به قرائت آن مشغول باشند، موهوم خواندن باور شیعه و دستورات اکیدی است که به تمامی بهائیان می‌دهد و آن‌ها را مجبور کرده به مبارزه با باور مهدویت بپردازند! 

به راستی چگونه دوستان عزیز بهائی با وجود چنین آموزه‌ها و احکامی می‌توانند خود را موحد و یکتاپرست بدانند!؟ چگونه مبلغین باور بهائی می‌توانند وجدان خود را زیر پا بگذارند و ادعای تحری حقیقت نمایند!؟ با وجود این همه تاکید بر لزوم بهائی کردن فرزندان، چگونه می‌توانند در تبلیغات خود ادعا نمایند که ما فرزندان را در انتخاب دین آزاد می‌گذاریم!؟

آیا زمان آن نرسیده که از شرِّ چنین عقاید شرک‌آلودی خود را رها کنیم!؟ آیا زمان آن نرسیده که برائت و دوری خود را از باوری که چنین عمیق، ریشه در دروغ دارد اعلام نماییم!؟

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.