جناب بهاءالله در تناقض و بر خلاف ادعای انحصار معجزه در کتاب، اعتراف میکند:وحی و نزول آیات معجزه نیست!!!
نمونهی دیگری از تناقضات ادعای انحصار معجزه در کتاب و تعارض آن با اعتراف جناب بهاءالله به عدم حجیت کتاب!!!
بچهی شش ساله هم آیه نازل میکند ولی پیامبر نیست و شجرهی فساد است!!!
از دیگر مواردی که پرده از دیدگاه متناقض باور بهائی نسبت به معجزه برمیدارد، ادعای عدم انحصار معجزه در کتاب است! همان گونه که پیش از این بیان گردید، پس از بررسی دیدگاه باور بهائی نسبت به ضرورت معجزه، سخن به اینجا رسید که جناب بهاءالله در سراسر بزرگترین معجزهی خود یعنی کتاب ایقان و دیگر آثاری همچون کتاب بدیع بر این موضوع بارها و بارها تصریح میکند که معجزهی پیامبران الهی فقط و فقط از نوع کتاب است و فرستادگان خداوند متعال هیچ دلیل و حجت دیگری غیر از کتاب نداشتهاند و تمامی معجزات غیرکتابی انبیاء گذشته را تاویل و به عبارت درستتر، انکار مینمایند. اما با مراجعه به متون و نصوص باور بهائی مشخص میشود که بر خلاف ادعای انحصار معجزه در کتاب، در موارد بسیار زیادی جناب بهاءالله برای اثبات ادعای خود به امور غیرکتابی استناد جسته و سعی کرده که ادعای خود را به اموری غیر از کتاب به اثبات برساند! و این به معنای نقض ادعای انحصار معجزه در کتاب است! یعنی دیدگاه دوگانه در قبال معجزه! یعنی دروغ و تناقض! و به اعتراف جناب بهاءالله، تناقض در ساحت پیامبران الهی راهی ندارد! لذا وجود این تناقضات ثابت میکند که حتی از دیدگاه جناب بهاءالله نیز نمیتوان او را سفیر الهی دانست!
در این مقاله به یکی دیگر از این موارد نقض اشاره میگردد؛ جناب بهاءالله در صفحهی ۲۷۱ کتاب بدیع (نسخهی خطی)، به موضوعی اشاره میکند که باز هم اساس و بیان باور بهائی را به باد فنا میدهد! وی ادعا میکند که طفل شش ساله نیز در منزل ایشان قادر است معجزه بیاورد ولی در عین حال نه تنها پیامبر نیست، بلکه شجرهی فساد است!!!
همان گونه که بیان گردید، جناب بهاءالله، لااقل در سراسر اعظم دلیل خود بر ادعای پیامبری خویش یعنی کتاب ایقان، به طور کلی تمام معجزات غیرکتابی انبیاءالهی را انکار نموده و همگی را تاویل نموده و در پیروی از جناب باب مدعی میشود که معجزهی یک پیامبر، فقط و فقط بایستی از جنس کتاب باشد و یگانه برهان ساطع و حجت قاطع خود را کلمات موزونی شمرده که به فارسی و عربی در کتابهایش آورده است (هر چند حجم غلطهای آن به حدی بوده که باور بهائی مجبور گردیده حدود ۵۰۰ مورد را فقط در کتاب ایقان اصلاح نماید که توضیح آن پیش از این آمد). به بیان روشنتر جناب بهاءالله تنها حجت و دلیل خویش را همین آیات و کلمات معرفی میکند و شاهد دیگر این مطلب را میتوان در کتاب بدیع جستجو نمود (این مدرک علاوه بر مدارکی است که پیش از این تقدیم حضور گردید)
داستان از این قرار است که جناب بهاءالله در کتاب «بدیع» نامهای از میرزا مهدی گیلانی را نقل میکند و سپس به رد ادعای او میپردازد. جناب بهاءالله در صفحهی ۲۶۱ کتاب بدیع به نقل از میرزا مهدی مینویسد: «اگر مدّعی این مقام (من یظهره اللهی) حجتی غیر از آیات دارند، بفرمایند و اگر آیات است، میرزا یحیی علاوه از نص و براهین قاطعه، در مقابل ایستاده ادّعای بالاتر و بیشتر و بهتر دارد و مجلدات کثیره در دست دارد»!
جناب بهاءالله در پاسخ گیلانی، ابتدا به سرزنش و تقبیح او میپردازد: «فوالله به کلماتی تکلّم نموده که انسان شرم میدارد که ملاحظه نماید، چه زود میزان الله را تغییر داده اید و حرمه الله را ضایع نموده اید، و چه زود به تحریف کلماتش مشغول گشته اید…»(صفحات ۲۶۱ و ۲۶۲ کتاب بدیع )
سرانجام به سؤال میرزا مهدی چنین پاسخ میدهد:
«نوشته که صاحب این ظهور، غیر از آیات اگر چیزی دارد بیاورد، و این تصریحا مخالف است با آنچه نقطه بیان (علیمحمد باب) – روح ماسواه فداه – در کل بیان نازل فرموده … نقطه بیان در کلّ بیان تصریحاً فرموده که حجت ظهور بعد، غیر آیات نبوده و نخواهد بود»! (صفحهی ۲۶۲ نسخهی خطی کتاب بدیع و صفحهی ۱۲۸ چاپ ۲۰۰۸ هوفهایم آلمان )
در واقع جناب بهاءالله بار دیگر تاکید میکند که راه دیگری جز ارائهی کتاب و آیات کتابی برای اثبات مقام ظهور اللهی خود ندارد و تنها راه شناخت “من یظهره الله” ارائهی آیه است! اما شگفت آن که در خلال همین بحث به موضوعی اعتراف میکند که اصل ادعای معجزهی خود را باطل میسازد! جناب بهاءالله در پاسخ به سوال مهدی گیلانی ادعا میکند که برادر او یعنی صبح ازل در سن ششسالگی نیز میتوانسته آیه نازل کند!!!
جناب بهاءالله ابتدا بخشی از نامهی مهدی گیلانی را نقل میکند و سپس در پاسخ به این نامه، چالش زیر را برای باور بهائی به یادگار میگذارد تا یافتن راه حق برای دوستان عزیز بهائی بسیار آسان باشد و این لطف خداوند متعال است که بطلان باور بهائی در میان نصوص این باور چنین خودنمایی میکند. جناب بهاءالله، ادعا میکند که عبارات زیر را از نامهی مهدی گیلانی نقل میکند:
«عجبتر از این خودشان ادعای آن دارند که عبارات من، آیه است و رسولان ایشان میگویند: اطفال هفتساله ایشان هم آیه میگویند، و پسر کوچک ایشان هم آیه میگوید»! (صفحهی ۲۷۰ کتاب بدیع و صفحهی ۱۳۲ چاپ هوفهایم آلمان).
سپس جناب بهاءالله در پاسخ این عبارتی که از میرزا مهدی گیلانی نقل کرده، به این صورت اساس معجزه بودن آیه و کتاب را منهدم مینماید:
«بلی، طفلی از اطفال بیت (یعنی برادر خود صبح ازل) در سن ششسالگی به آیات الله تکلّم نموده و آن طفل حاضر است و والله خود همان شجره فساد (یعنی برادر خود صبح ازل) بکرّات میگفت که آنچه از او ظاهر شده از هیچ نفسى از بدیع اول تا حین ظاهر نشده … او را در طفولیّت به آیات ناطق فرموده ایم تا دلیل باشد بر این ظهور عزّ رحمانی و طلوع قدس صمدانی»!(صفحات ۲۷۱ و ۲۷۲ نسخهی خطی کتاب بدیع و صفحهی ۱۳۲ و ۱۳۳ چاپ ۲۰۰۸ هوفهایم آلمان که البته نسخهی چاپ آلمان اندکی متن معجزهی جناب بهاءالله را اصلاح نموده است!!!).
جناب بهاءالله با این اعتراف و ادعای خود در حقیقت از یک طرف معجزه بودن آیه را باطل مینماید؛ زیرا در اینجا تصریح مینماید که یک کودک شش ساله نیز آیه نازل میکرده و آیه نازل کردن و تکلم به آیات الهی به هیچ وجه نمیتواند ملاک پیامبری و الهی بودن شخصی باشد که آن را ارائه مینماید! یعنی آیه نازل کردن به هیچ وجه معجزه نیست و حتی یک کودک که شجرهی فساد نیز هست، در سن شش سالگی آیه نازل میکند!!!
اما از طرف دیگر فراموش کرده که نزول آیات به وسیلهی وحی الهی صورت میپذیرد و معجزه نیز قدرتی است الهی که هیچ کدام از این دو عامل قابل آموزش دادن و یا فراگیری نمیباشد! اساسا اگر معجزه و یا وحی قابل آموزش دادن باشد، دیگر معجزه نیست و انسانها میتوانند با آموزش وحی، خداوند متعال را مجبور کنند که آیات الهی بر ایشان نازل کند و معجزه نیز از معجزه بودن خود خارج میشود! زیرا معجزه را از این جهت معجزه میگویند که بشر از انجام آن عاجز است!
خاصیت معجزه به تحدی کردن آن است. وقتی بچهی شش ساله و آن هم از نوع شجرهی فساد بتواند آیه نازل کند، یعنی آیه و کتاب به هیچ وجه قابل استناد نیست و نمیتواند ملاک شناخت فرستادهی الهی قرار گیرد!!! این یعنی باطل کردن ادعای معجزه بودن کلام از زبان خود جناب بهاءالله!!!
در واقع کسی در اینجا اعتراف میکند که آیه نمیتواند معیار شناخت حجت خدا و رسول الهی باشد که خودش بارها و بارها برای فرار از ارائهی معجزه، ادعا کرده بود که معجزه بایستی فقط و فقط از نوع و جنس آیه و کتاب باشد و لاغیر!!!
گویا جناب بهاءالله حتی از متن قرآن نیز اطلاع نداشته که این خود خداوند متعال است که فرستادگان خویش را برای دریافت کلمات خود برمیگزیند: قٰالَ یٰا مُوسىٰ إِنِّی اِصْطَفَیْتُکَ عَلَى اَلنّٰاسِ بِرِسٰالاٰتِی وَ بِکَلاٰمِی فَخُذْ مٰا آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (الأعراف، ۱۴۴) (خداوند) فرمود: «ای موسی! من تو را با رسالتهای خویش، و با سخن گفتنم (با تو)، بر مردم برتری دادم و برگزیدم؛ پس آنچه را به تو دادهام بگیر و از شکرگزاران باش!»
یا جناب بهاءالله از این آیات اطلاع نداشته و یا خود را خدا میدانسته که به قول خودش به شجرهی فساد نیز آیه نازل میکرده ولی خدایی که نمیدانسته این شجرهی فساد، چندی بعد تبدیل به یک رقیب برای خودش میشود!!!
اگر ذرهای انصاف داشته باشیم، آیا به راستی جای شکی در نادرستی و بطلان باور بهائی باقی میماند!؟