بهائیان به دنبال حکومت

از کژی, گردند خلق از صید مطلب کامیاب/ راستی, خالی بیرون آرد ز آب, قلاب را / صائب تبریزی

از کژی, گردند خلق از صید مطلب کامیاب
راستی, خالی بیرون آرد ز آب, قلاب را
صائب تبریزی
” کودکی پس از یک غیبت طولانی به نزد خانواده اش که در کنار ساحل بودند، برگشت و دید آنها دارند خود را برای ترک آنجا آماده می کنند. مادر گفت: بیا، ما می خواهیم برای شام به رستوران برویم. پسر گفت: من گرسنه نیستم، من هفت تا بستنی و سه تا سوسیس کوکتل خورده ام. مادر شگفت زده از او پرسید: تو چه طور توانستی هفت تا بستنی و سه تا سوسیس کوکتل بخوری؟ مگر پول داشتی؟ پسر پاسخ داد: من به پول احتیاج نداشتم. من وانمود کردم که گم شده ام “
این بچه یک حقه بزرگ را آموخته بود. اگر وانمود می کرد گم شده است این کار برایش سود داشت و دلیل اینکه برخی مردم، نیرنگ باز هستند هم همین است. این کار سودی برای آنها دارد. اگر روراست باشند ضرر می کنند. دروغ ابزاری برای سودجویی و ادامه حیات شده است.
در این مجال قصد بر آن است که نشان دهیم اساسا عقیده سکولاریسم، و به طور کلی یک فرد سکولار، تا چه میزان می تواند آئین بهائی و باور یک مومن به آئین بهائی را نزدیک به باور ها و عقاید خود دیده، او را همراهی برای رسیدن به یک هدف مشترک غایی که همانا تشکیل حکومت سکولار با ارکان دمکراتیک است، مشاهده کند. برای این مهم اول تعریف های لازم و معتقدات دو باور را مطرح کرده، وجدان های منصف را به قاضی می نشانیم تا کژی را از راستی کشف کنیم.
سکولاریسم عقیده ای است که بر پایه جدا شدن نهادهای حکومتی و به طور کل اریکه نشینان قدرت سیاسی، از نهادهای مذهبی و مقام های مذهبی استوار است. لذا در امور حکومت و اداره آن، باورهای مذهبی هیچ جایگاهی نداشته، دین، فرقه و هر گروه مذهبی اصولا از دخالت در این امور بازداشته می شوند. در این میان این تنها قوانین حقوق بشر هستند که بر هر باوری ترجیح داده خواهند شد. این عقیده در مفاهیم جامعه شناسی نیز دخالت ارکان مذهبی در تصمیم گیری ها را لحاظ نمی کند.
بدون هر گونه پیش داوری فرازی از سخنان ولی اول امرالله آئین بهائی -جناب شوقی افندی- در این راستا را خدمت شما تقدیم می کنم.
جناب شوقی در کتاب ظهور عدل الهی در صفحه ۳۲ میگوید:
” دوره‌ی مجهولیّت که اوّلین مرحله در نشو و نمای جامعه‌ی اهل بهاست و مرحله ثانیه مظلومیّت و مقهوریّت هر دو منقضی گردد. دوره ثالث که مرحله‌ی انفصال شریعهالله از ادیان عتیقه است چهره بگشاید و این انفصال بنفسه مقدّمه ارتفاع علم استقلال دین الله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبه اهل بهاء و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلال ممهّد سبیل از برای رسمیّت آئین الهی (و ظهور نصرتی عظیم شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح در عهد قسطنطین کبیر نصیب امّت مسیحیّه گشت و این رسمیّت به مرور ایّام مبدّل و منجر به تأسیس سلطنت الهیّه و ظهور سلطه زمنیّه شارع این امر عظیم گردد. و این سلطنت الهیّه مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوه‌ی سیطره‌ی محیطه‌ی ظاهری و روحانی مؤسّس آئین بهائی و تشکیل محکمه کبری و اعلان صلح عمومی که مرحله سابع و اخیر است) منتهی گردد. “
همانطور که در این فراز مشاهده می کنیم، جناب شوقی سیر تکاملی تشکیلات بهائی را شامل هفت مرحله به قرار زیر می دانند: مجهولیت -مظلومیت و مقهوریت- انفصال – استقلال- رسمیت- حکومت محدود و حکومت جهانی. در ابتدا آئین بهائی آئینی مجهول است که برای شناخته شدن خود نیاز به عبور از دوره ای با عنوان مظلومیت و مقهوریت دارد. در این دوره که به وضوح آثار آن را در عصر حاضر مشاهده میکنیم، خراش کوچکی بر پیکره احبای امر به مثابه نقض حقوق بشر جلوه داده شده، در اقسا نقاط جهان صدای طنین انداز حفظ حقوق اقلیت ها به گوش می رسد. این در حالی است که در روزگار کنونی کودکان بی گناه و خانواده های بی شماری در گوشه و کنار جهان کشتار شده، پس از طی مدتی گورهای دسته جمعی آنها کشف می شود ولی سخنی از نقض حقوق بشر از منادیان بهائی برای احقاق حق آنها شنیده نمی شود. به راستی چرا بیت العدل و جامعه بهائی به طور رسمی نسبت کشتار های مردم عامی غزه، سوریه و … واکنش نشان نداده، از آنها به عنوان نقض حقوق بشر داد سخن سر نمی دهند؟!
اما پس از گذشت این مرحله، بهائیان به عنوان دینی رسمی شناخته شده اعلان استقلال می کنند. جوامع بسیاری آنها را به رسمیت می شناسند. البته توجه داریم که جامعه بهائی در هر کشور و منطقه ای بسته به میزان نفوذشان و آنگونه که خود را سازگار با محیط نشان داده اند، در یکی از این مراحل به سر می برند. این گونه نیست که جامعه بهائی در کل دنیا، همه در مرحله خاص یکسانی به سر ببرند. اما پس از به رسمیت رسیدن، هدف های اصلی رخ می نمایانند. در اینجاست، که جناب شوقی از فرط شوق به فتح و پیروزی سلطنت الهیه در کل دنیا اشاره می کنند و آن را با فتح و فیروزی مسیحیان در قرن چهارم پس از میلاد مقایسه می کنند.
جناب شوقی هدف از مراحل قبلی را در مراحل آخری سیر تکاملی آئین بهائی به وضوح بیان می کنند. در مرحله بعدی سلطنت الهی و معنوی جای خود را در روی کره خاکی هم نشان می دهد و جلوه سیطره محیطه ظاهری در کنار سلطنت روحانی شارع این آئین بر کره زمین ظاهر شده، حکومت الهی و مادی بر پایه آئین بهائی بر عرصه گیتی آغاز می شود. در اینجاست که همه جهانیان سر تعظیم-چه از نظر معنوی و چه از نظر ظاهری و مادی- به فرمانروای عالمیان که همان جناب بهاءالله و بیت العدل اعظم است، فرود آورده اظهار خاکساری خواهند کرد. این فراز ها نشان می دهد که روزی خواهد آمد که تشکیلات بهائی دین اکثریت جامعه خواهد شد و ناگزیر باید بهائیان حکومت کنند و برای اداره جامعه باید نقشی در سیاست مملکت یا جهان داشته باشند و در آن روز تشکیلات بهائی نه تنها حکومت محدود و منطقه خواهد داشت بلکه حکومت جهانی نیز از آن او خواهد بود.
اگر تعالیم آئین بهائی را نگاهی کوتاه بیاندازیم، هر یک را می توانیم ابزاری برای رسیدن به هدف مربوط به یکی از این مراحل هفت گانه مشاهده کنیم. به عنوان مثال وقتی بهائیان از دمکراتیک بودن آئین خود می گویند، و یا یکی از تعالیمشان وحدت عالم انسانی است و یا برابری حقوق زن و مرد، به راحتی می توان این تعالیم را در راستای رسیدن به مرحله رسمیت دانست. با وجود این که این تعالیم سبقه بسیار طولانی تری از تاریخ ۱۷۲ ساله آئین بهائی دارند، این موارد از جمله دغدغه های انسان عصر حاضر هم هست. لذا جذابیت ویژه ای دارد و برای جلوگیری از مخالفت اغیار با این آئین و توسعه و به رسمیت رسیدن آن سودمند است. اما آیا به راستی مولفه های مثال های بالا در نصوص بهائی و عملکرد جامعه بهائی و در راس آن بیت العدل دیده می شوند؟
در مورد دمکراتیک بودن آئین بهائی سوال اصلی اینجاست که آیا تنها برقراری انتخابات نشان از جامعه دمکراتیک دارد؟ آیا برقراری دمکراسی تنها به برگزاری انتخابات در سطوح اداری مختلف خاتمه می یابد؟ همگی به خوبی می دانیم که جامعه دمکراتیک نیازمند فرایند های دمکراتیک است که از مولفه های اصلی یک فرایند دمکراتیک نظارت همگانی و برابری سیاسی می باشد. اصولا در یک جامعه دمکراتیک همه اعضا و ارکان جامعه با هم برابر بوده کسی بر دیگری رجحان ندارد. همچنین هر یک از ارکان قدرت می بایست پاسخگوی اعمال و گفتار خود باشند. اما بیت العدل اعظم خود اشاره می کند که تنها در برابر وجدانشان و خداوند مسئول و پاسخگو هستند و در اتخاذ تصمیماتشان به هیچ‌ یک از اعضای جامعه بهائی پاسخگو نخواهند بود. به این ترتیب انتقاد از تصمیمات بیت العدل به نحوی انتقاد از خداوند می‌باشد.[۱۲] در این جاست که نظارت بر افعال بیت العدل ممکن نخواهد بود. همچنین برابری سیاسی بین بیت العدل و دیگر از قشرها جامعه بهائی از بین خواهد رفت.[۲۵] توجه به مختصات تشکیلات آئین بهائی نشان از این دارد که این آئین نیز مانند دیگر ادیان فرایندهای غیر دمکراتیک خاص خود را دارد. احکام نازله الهی که توسط پیام آوران ادیان آورده شده‌اند لازم الاجرا بوده و هر گونه چون و چرا تخطی از فرامین الهی است. همچنین در آئین بهائی دستورهای بیت العدل در هر زمانی می‌بایست اجرا شوند. تخطی از فرامین نیز عقوبت خاص خود را دارد. این است که دمکراتیک بودن آئین بهائی فقط منحصر به سیستم انتخاباتی آن می‌باشد که یکی از ارکان ساختار دمکراسی است. اما فرایندهای دمکراتیک که در بالا نیز به آنها اشاره شد که همان نظارت همگانی و برابری سیاسی می‌باشد در این آئین جایی ندارد. توجه داشته باشید که در میان اعضای بیت العدل هم زنان حق عضویت ندارند. به این معنا، هیچ زنی لیاقت رهبری و مدیریت جامعه بهائی را نداشته، اصولا برابری حقوق زن و مرد شعاری برای جلب نظر و رسیدن به اهداف دیگری است.
در مورد وحدت عالم انسانی، بهائیان از طرفی معتقدند که همه انسان ها میوه یک درخت بوده از یک ریشه هستند. جناب بهاءالله می گوید:” همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. “ اما در جای دیگر ایشان خلاف این موضوع بیان جالبی دارند. ایشان می گوید: احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض” به این معنی که دوستان من ستارگان آسمانند و غیر آنها سنگ ریزه های زمین خاکی. در اینجاست که دیده می شود آئین بهائی نیز به دیگران طبق نگرش ایمان و کفر نگریسته، بر این اساس یکی را از دیگری برتر می داند.
یادی کنم از مطلع کلام و بیت زیبا و دلنشین صائب تبریزی.
از کژی, گردند خلق از صید مطلب کامیاب
راستی, خالی بیرون آرد ز آب, قلاب را
به راستی که راستی سبب می شود بهائیان به هدف غایی که همان برقراری حکومت معنوی و مادی بر جهان هستی می باشد، نرسند و قلاب ماهی گیری آنها از اقیانوس پر صفا و پاک انسانیت خالی بیرون آید. به راستی بهائیان به مانند همان بچه مثال بالا، راه حقه بازی را خوب آموخته اند. با مظلومیت و دروغ و مخفی کردن هدف غایی خود، و سازگار معرفی کردن ارکان و مولفه های جامعه خود قصد فریب هر گروه و مسلکی را دارند.
حال سوال من از جامعه سکولار و فرد باورمند به سکولاریسم این است که آیا به راستی هدف آئین بهائی با باور شما یکی است؟ آیا به راستی جامعه بهائی به دنبال جدایی دین از سیاست است؟ آیا به راستی جامعه بهائی با هدف وحدت عالم انسانی تنها قصدی روحانی و معنوی را دنبال می کند، یا نگاه آینده نگری نیز به برقراری حکومت مادی و سیطره سلطنت زمینیه نیز دارد؟ آیا تلاش جامعه سکولار برای جدایی دین از سیاست، با دراز کردن دست دوستی و همراهی با جامعه بهائی با چنان هدف غایی، به ثمر خواهد نشست؟ با توجه به هدف جامعه بهائی در تشکیل حکومت معنوی و مادی، آیا باور یک فرد سکولار در چشم انداز آینده یک بهائی جایی دارد؟
به یاد سخن پا والری افتادم که می گفت: “کسی که می خواهد کارهای بزرگ انجام دهد باید به جزئیات توجه کند “ جزئیات ریز و نقشه راه جامعه بهائی از پیش تعیین شده است. این جامعه با رویکرد سازگار مآبانه خود و عدم صداقت در گفتار های متناقض، به راستی، دوستی صادق و همراهی با انصاف و باصفا برای رسیدن به هدف سکولاریسم نبوده و نخواهد بود. در این جا با مثالی سخنم را به پایان می برم.
میخی گم شد.
به دلیل نبودن این میخ، نعل اسبی افتاد.
به دلیل نبودن اسب، جنگجویی نتوانست بجنگد.
به دلیل نبودن این مرد جنگی، نتیجه جنگ، شکست شد.
و به دلیل این شکست، کشوری از دست رفت.
و همه این ها به خاطر یک میخ نعل اسب بود.
انسان سرنوشت ساز می داند بخش عمده ای از دردسرها و نابسمانی ها و شکست ها در زندگی و کسب و کار، به دلیل بررسی نکردن کامل جزئیات و در نظر نگرفتن عواقب احتمالی آنها پیش از انجام دادن کار است. بنابراین او همیشه با درایت، به جزئیات امور و زندگی اش توجه کامل دارد. به نظر می رسد فرد سرنوشت ساز سکولار نیز برای از دست ندادن آمال دولت و کشور سکولار نیز می بایست به همین میخ های گم شده در نصوص بهائی توجه بیشتری کند.

*-

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.