پاسخ به نقدهای ایرج اشراقی با نام مستعار سهراب نیکو صفت

هنگامی که به مطالب بهائیان در شبکه مردم تی وی پرداختم در همان ابتدای امر فردی به نام ایرج اشراقی با نام مستعار سهراب نیکوصفت در شبکه مردم تی وی به نقد سخنان من پرداخت

هنگامی که به مطالب بهائیان در شبکه مردم تی وی پرداختم در همان ابتدای امر فردی به نام ایرج اشراقی با نام مستعار سهراب نیکوصفت در شبکه مردم تی وی به نقد سخنان من پرداخت. پس از اولین برنامه به نقد وی پرداختم که از همان برنامه اول دهها غلط فاحش را متذکر وی گردیدم. ایشان در سایت اوهام زدائی که متعلق به خودشان بود نقدی بر مطالب بنده نگاشت که توجه محققین را به مطالب ایشان و نقد خود بر مطالب وی جلب می کنم.
پاسخ ایرج اشراقی در سایت اوهام زدائی :
عزیز دل فعلا این مختصر تقدیم خدمت شما
اما اینکه فرمودید :
در ابتدا باید بگویم که در تاریخ تمدن بشر بالاترین دوره نیمه دوم قرن نوزدهم (اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم ق) است که پایه اختراعات و اکتشافات گذاشته شده است. کشورهائی که از این فن بهره مند شدند کشور های موفق،و کشورهائی که در این زمان دچار مشکلات بودند و نتوانستند از این موقعیت استفاده کنند ناموفق بوده اند. ایران یکی از این کشورها بود که این فرصت را از دست داد. تا اواخر دوران سلسله صفوی ایران از هیچ کشوری عقب تر نبود ،اما در این دوران سرنوشت ملت ایران وکشور ایران به دست کسانی افتاد که رشد جهان را نشناختند ونتوانستند از پیشرفت علم وصنعت بهره ای ببرند. گفتگوی ما در این بحث برسر پیدا کردن علل و مسببین این شکست است.
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل سخن از علل عقب ماندن مسلمین به میان آوردید باید عرض کنم مسلمین و یا بهتر بگوییم مدعیان دینداری بخاطر این از جامعه جهانی عقب ماندند که به فرامین الهی عمل نکردند.
اشراقی گرامی قرآن کریم فرمودند :
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏ – البقره : ۴۴
آیا، با آنکه کتاب خدا را مى‏خوانید، مردمان را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید؟ مگر عقل ندارید؟
اشراقی عزیز خداوند با کسی عقد اخوت نبسته است و همه در معرض امتحان و ابتلای الهی هستند. خداوند می فرماید کسانی که دیگران را موعظه می کنند اما خود عامل به وعظ خود نیستند واجد وصف عقلانیت نمی باشند لذا دنبال تاثیر نباشند .
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟
اشراقی عزیز خداوند در قرآن می فرماید :
.. کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدین – البقره : ۶۰
رزق خدا را بخورید ولی روی زمین فساد نکنید :
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟

اشراقی گرامی امام کاظم ع فرمودند باید بر مبنای عقلانیت تصمیم بگیریم و چون نگرفتیم این بلایا بر سرمان آمده. آیا این پیام ایراد داشت تا اسلام نسخ شود :
الامام الکاظم «ع»: یا هشام! إنّ للَّه على الناس‏ حجّتین: حجّه ظاهره و حجّه باطنه، فأما الظاهره، فالرّسل و الأنبیاء و الأئمه- علیهم السّلام- و امّا الباطنه فالعقول.
امام کاظم «ع»: اى هشام! خدا را بر مردمان دو حجت است: حجتى آشکار و حجتى پنهان. حجت آشکار پیامبران و فرستادگان و امامانند- علیهم السّلام- و حجت پنهان عقلهاى مردمان است.
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟
عزیز دل خداوند در قرآن فرمان به احسان می دهد :
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُون‏ البقره : ۸۳
و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که: «جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر، و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید، و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید»؛ آنگاه، جز اندکى از شما، [همگى‏] به حالت اعراض روى برتافتید .
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟
اشراقی گرامی خداوند در قرآن فرمان داده بود تا مردم خون همدیگر را مریزند و از سرزمین خود بیرون نکنند :
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُون‏ . البقره : ۸۴
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که: «خون همدیگر را مریزید، و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید»؛ سپس [به این پیمان‏] اقرار کردید، و خود گواهید.
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟
اشراقی گرامی خداوند در قرآن می فرماید علامت صداقت با دلیل سخن گفتن است و باید به دیگران هم فرصت داد تا برهان خویش را ارائه کنند.
.. قل هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ – البقره : ۱۱۱
ای پیامبر بگو برهانتان را بیاورید اگر صادق هستید.
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟

اشرقی عزیز ۱۴۰۰ سال قبل از اینکه بیت العدل کشف کند عنصر قدرت باید در جهت خدمت باشد خداوند بر مومنین توصیه کرد که در انجام خدمت بر هم سبقت بگیرند :
.. فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ البقره : ۱۴۸ در انجام کارهای نیک از هم سبقت بگیرید.
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟
محقق فرهیخته خداوند در قرآن امر کرد که نباید اموالتان را به ناروا کسب کنید :
وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بقره (۱۸۸)
و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید، و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به قضات مدهید تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخورید، در حالى که خودتان [هم خوب‏] مى‏دانید.
حال اشراقی گرامی نسخ این آیین خیانت به انسانیت نبود ؟
البته عزیز دل مطلب بسیار است و همین مختصر احتمالا برای شرمندگی کسانی که اعتقاد به نسخ اسلام دارند کفایت می کند .
اما اینکه فرمودید :
اکنون شخصی به نام حسن ارشاد وتخلص ناصر الدین می خواهد به ما از اهمیت ملا محمد باقر مجلسی وتعداد احادیثی که نقل کرده ،واشتباهاتی که ما در ذکر تعداد احادیث ایشان گویا مرتکب شده ایم راهنمائی کند. البته از طرفی باید خوشحال بود که آقای ارشاد گویا با اصل صحبت های من موافق است و تنها به جزئیاتی از مقدمه ام انتقاد گرفته که برای اصل مطلب اهمیتی نداشته. اما ایشان سورنا را از سر گشادش می زند و یا نمی داند ویا نمی خواهد بداند که یکی از مسببن عقب ماندن جامعه ایران همین شخص شاخص مجلسی بوده.
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل واقعا شما را درک می کنم چون بعضی مواقع این حقیر در عنفوان جوانی هنگامیکه در زمینه ای مختصر اطلاعاتی بدست می آوردم احساس ویژه ای می یافتم و در موقعیتهای مختلف قصد داشتم در آن زمینه اظهار فضل کنم اما هنگامیکه با اسطوره هائی در همان موضوعات مواجه میشدم و نقص خود را می یافتم تا چند شب خواب به چشمانم نمی آمد لذا دقیقا شما را درک می کنم. اما عزیز دل فکر کنم مختصری سن شما اقتضاء شنیدن نصایح من را نداشته باشد ولی با اینکه نرود میخ آهنین بر سنگ لازم است خدمتتان عرض کنم شما ادعا کردید قصد دارید با این حقیر در کشتی سفینه البحار علامه مجلسی سیر و سفری را داشته باشید و ظاهرا قصد نقد بحار الانوار را داشتید لذا عزیز دل کسی می تواند کتابی را نقد کند که اشراف و اطلاع بر محتویات کتاب را داشته باشد. شما که حتی یک بار این کتاب را رویت نکردید چگونه ادعای نقد آن را دارید ؟
شما که نمی دانید بحارالانوار چند جلد است و نمی دانید تعداد احادیثش چقدر است و اظهار فضل می فرمایید و نمی دانید که سفینه البحار اصلا جزء مجلدات بحار الانوار نیست بلکه فهرست موضوعی بحار الانوار است که توسط محدث بزرگوار حاج شیخ عباس قمی ره نگاشته شده است. عزیز دل اول شرط ادب نقد مطالعه چیزی است که قصد نقدش را داری و شما این وصف را فاقد هستید .
اما اینکه فرمودید :
انگیزه ناصرالدین از بحث بر روی احادیث آقای ارشاد محترم همه اعتراض شان به مقدمه سخنان من است، اصل مطلب که علل بدبختی ایران، جنگهای ایران و روسیه به کمک روحانیون و به خواست دولت انگلیس بود، ندیده گرفته اند. آقای ناصر الدین عزیز، در درجه اول گفتگوی من مربوط به احادیث نبوده. شما به اصل مطلب توجه نکرده اید ،اما سعی می کنید که محور بحث را ببرید به آنجائی که شما می خواهید. البته من با اجازه شما مانع این کار میشوم. وراست ودرست به شما می گویم که بحث من در درجه اول هیچ ربطی به حدیث ندارد. در مقدمه من اشاره کرده ام به مخالفت روحانیون با تحصیل علوم جدید واستناد آنها به چنین احادیثی که منجر به ترویج اوهام وخرافات شد. شما با یک زرنگی ناشیانه خواسته اید بحث را از علل شکست ایران در جنگهای با روسیه که منجر به ضررهای مادی و بیشتر از آن معنوی به جامعه ایران شد، منحرف کنید، وما را وارد یک بحث بی حاصل حدیثی بکنید. بدین جهت بحث احادیث را مطرح کرده که ما را مشغول کنید. باید با کمال ادب به شما بگویم که من به این دام نمی افتم.
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل بقول بهاء الله کفر گوی راست گوی شما اظهار فضل کردید و این حقیر را تهدید کردید که قصد دارید با من در سفینه البحار مجلسی البته ببخشید شیخ عباس قمی همسفر شوید تا توهمات احادیث را به رخ من بکشید اما ظاهرا هنگامی که این حقیر ذکر کردم که هم باب و هم بهاء الله علامه مجلسی را بر روی سرشان می نهادند و آثار وی را تقدیس کرده بودند مثل اینکه به لغزش خویش واقف گشتید و با این بیانات قصد فرافکنی دارید پس عزیز دل شما به این بحث پرداختید نه این حقیر.

اما اینکه فرمودید :
اما در همین مطلبی که شما خود انتخاب کرده اید راه حقیقت یابی را نپیموده اید. وقتی که مرحوم کلینی در سال ۳۲۹ ق ۱۶۱۲۱حدیث نقل می کند چگونه و از کجا محمد باقر مجلسی حدود هفتصد سال بعد به عقیده شما هشتاد هزار وبه عقیده رسول جعفریان و به استناد پارسادوست چند صدهزارحدیث نقل کرده. آیا این احادیث هفت صد سال ناشتاخته بوده اند؟ یا احادیث تولید مثل کرده اند ؟ جناب ارشاد محترم، هیچ گاه گز نکرده پاره نکن برای خودتان و ادعائی که می کنید خوب نیست. آیا فکر نکردید که چگونه یک بار این همه حدیث پیدا شد؟ (البته آقای مجلسی تعدادی منبع هم ذکر کرده که تاکنون کسی آنها را پیدا نکرده. شاید با ظهور قائم پیدا شوند)
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل ظاهرا جنابعالی از آن دسته محققینی هستید که معتقدند باید از نیم خورده نظرات دیگران ارتزاق کرد. فرهیخته بزرگوار ایرج جان بسیار زشت است که انسان در حیطه ای که تخصص ندارد اظهار نظر کند. شما در سخنتان که موجود است فرمودید کلینی ۳۰۰۰۰۰ حدیث در کتابش آورده که بیست درصد آن را قبول دارد و من متذکر شدم که در کافی سیصد هزار حدیث نیست.
عزیز دل تواضع بفرمایید و قبول بفرمایید که اشتباه فرمودید و ادامه دادن این روند موجب ریخته شدن حیثیت علمی شما می شود. عزیز دل شیعیان مانند بهائیان نیستند که علمای خودشان را یعنی بیت العدل را ملهم به الهامات بدانند و جرات نکنند از آنها دلیل استنباط نصوص را بخواهند. در شیعه از همان ابتدا بر مبنای حجیت عقل همه آزاد بودند تا نظرات خویش را در حوزه استنباط ادله شرعی هویدا کنند. لذا مرحوم شیخ صدوق هنگامیکه من لا یحضره الفقیه را می نگاشت دقیقا نظرات و استنباط خود را بیان می کرد و هم چنین مرحوم کلینی. لذا وی از میان انبوه مصادر ماثور طی بیست سال این مقدار را گرد آورد نه اینکه ما بقی احادیث را قبول نداشت و به درد نمی خورد. چنانچه مرحوم صدوق آراء فقهی خود را در کتاب من لا یحضره الفقیه گرد آوری نمود ولی مجموعه تالیفات وی حدود ۳۰۰ عنوان بود .
ضمنا باز توصیه می کنم مختصری مطالعه کنید بعد اظهار نظر بفرمایید. احادیث بحار الانوار یک دفعه ای پیدا نشد. مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه در ابتدای کتاب شریف بحار الانوار بابی دارد تحت عنوان توثیق المصادر و تمام ویژگی های آثار منابعی که از آن کتب مطلب نقل کرده است آنجا ذکر می کند و در انتهای بحار در چندین مجلد مجموعه اسناد اتصال خود به اسناد کتب مذکور را دقیقا ذکر می کند تا شبهه و جاده بودن بحار الانوار مطرح نگردد. البته بعید می دانم شما این مطالب را درک کنید بیشتر برای سایر محققین مطرح می کنم تا مانند شما با خواندن چند مقاله افرادی مانند دشتی و پرفسور انصاری ووو هوس مجلسی ستیزی به سرتان نزند یا اگر زد حداقل مانند این معاندین اول بخوانید بعدا اظهار فضل کنید .
اما اینکه فرمودید :
آقای ارشاد محترم، دانشمند ارجمند، آیا شما معتقد نیستید که کتب اربعه شیعه اهم کتب شیعه هستند؟
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل شما ظاهرا در تنهائی بسر می بری و عشق نگاشتن و بیان کردن تمام وجود شما را فرا گرفته است. به توصیه این حقیر گوش دهید و کم گوی و گزیده گوی چون در را آویزه گوش خود کنید علی ع دروصیتش به امام حسین ع می فرماید :

َ مَنْ‏ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ‏ وَ مَنْ‏ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُه‏
کسی که زیاد تکلم کند خطاهایش زیاد می شود البته ترجمه بقیه اش را خودتان بفرمایید که اگر من ترجمه کنم باعث شرمندگی خواهد شد .
عزیز دل چرا شما اهل بهاء به سخن بهاء الله باور ندارید و عامل نیستید ؟ ایشان مگر نفرمودند راست گوی کفر گوی ؟
فرهیخته گرامی صدایتان موجود است. شما با صلابت خاصی و با بیان محکم فرمودید کافی اولین مجموعه نگاشته شده در میان شیعیان است لذا بجای تشکر از این حقیر که این خبط شما را تذکر دادم سعی در توجیه سخن خود دارید ؟
اما اینکه فرمودید :
مشکل بحث من این نیست که چه کسی و با چه هدفی احادیث را جمع کرده. بحث من بر سر نتیجه آنها برای جامعه است. آیا به درد بهبود وضع جامعه از نظر اقتصادی، طبی ورفاهی وغیره خورده؟ اگر کمک به حل مشکلی برای جامعه کرده کدام بوده، شما بفرمائید؟ شما که وقت وامکانات کافی دارید هم جهت راهنمائی کفار و هم جهت تفریح دوستان بخشی از این احادیث مهم را منتشر کنید. اما من به شما کمک می کنم: « نه مجلسی و نه دیگر عالمان روزگار او تکلیف دانشهای دیگر را که ظاهرا در راه معاد به کار نمی آید روشن نکرده اند. » (حسن طارمی، علامه مجلسی، چاپ قیام ۱۳۷۵، ص ۱۸۲) …..
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل شما ظاهرا سوراخ دعا را گم کرده ایید یا از همان سوراخی که خود دوست دارید مدام بر وقایع نظر می افکنید. حداقل سعی کنید سوراخهای دیگر را نیز امتحان کنید شاید مناظر زیباتری را شاهد باشید. بقول قدما ” ما می گوییم نر است و شما می فرمایید بدوش ” فرهیخته عزیز مگر ما ادعای عصمت علماء را داریم که شما مدام نقائص العلماء می نگارید و آنها را در انتها قصد دارید دلیل نسخ اسلام جلوه دهید. عزیز دل ایرج جان همانطور که گفتم ما مانند شما علمای و مجتهدین خودمان را ملهم به الهامات الهی نمی دانیم لذا در انتخاب مرجع هم ملاک ما عدالت و علم است و بلافاصله پس از روشن شدن عدم عدالت و اعلمیت مرجع بدون اجازه و با تصمیم آزادانه مرجعمان را عوض می کنیم .
اما آیا شما بهائیان شجاعت سوال کردن از بیت العدل را دارید ؟
آیا اگر شما یکی از اعضای بیت العدل را نیمه شب در حال زنا ببینید بلافاصله می توانید آن را از عدالت ساقط کنید و از وی تقلید نکنی ؟
در خانه اگر کس است یک حرف بس است .
اما اینکه فرمودید :
آقای ارشاد محترم، من شفاف بگویم از دورانی که به این گونه بحث های حدیثی پرداخته ام پشیمانم چون وقتم را که صرف این حرف ها کرده ام از دست رفته می دانم. من به دنبال راه های بهبود وضع مردم وجامعه در این جهانم، شما به فکر آن جهان و وعده های آن جهانی هستید. از این رو بحث بین من وشما آب در هاون کوبیدن است. اگر روزی روزگاری به فکر پیدا کردن راه حلی برای حل مشکلات این جهانی با استفاده از عقل وعلم ونه احادیث بودید با هم صحبت می کنیم.
اما پاسخ این حقیر :
فرهیخته گرامی ظاهرا بیان مطالب خلاف واقع در میان شما بهائیان عمومی شده و دامن فرهیختگانی مانند شما را نیز گرفته.
عزیز دل شما اساس آیین تان بر منصوصات استوار است و نمی توانید ادعا کنید جهان را مستقل از احکام اقدس و منصوصات که همان ماثورات است بچرخانید .
آیا واقعا اگر عقل شما به شما فرمان داد که این حکم و فرمان ضد بشری است ( من احرق بیتا متعمدا فاحرقوه – هر کس خانه کسی را متعمدا آتش بزند باید سوزانده شود ) و باید به زباله دان افکنده شود شما به عقل جزئی خود عمل می نمایید و سخن بهاء الله را رها خواهید کرد ؟
آیا شما توان مقابله با نصوص و احکامی که بهاء الله آورده است و به درد همان قرن ۱۹ هم نمی خورد و هیچ انطباقی با مقتضیات زمان نداشت را حاضر هستید رها کنید ؟
اما اینکه فرمودید :
مگر شما فکر می کنی یک اروپائی،آمریکائی استرالیائی، ژاپنی وغیره، که بهائی شده چون قائم شیعه ظاهر شده و استناد به احادیث کرده؟ اگر بهاءالله به احادیثی اشاره کرده برای کمک به شماها برای فهم مطالب بوده، نه چیز دیگری. پیام بهاءالله جهان شمول و برای جهان است ومربوط به یک منطقه ویا یک کشور ویک دین خاص نیست. چون سؤال از اعتبار احادیث نزد بهائیان نموده بودید اجازه دهید به قول خودتان شما را «آموزش دهم». باب در بیان (واحد ششم باب هشتم، ص ۲۱۱) می گوید که اگر مردم قرآن را معیار قرار می دادند حقیقت را می شناختند، اما چون به«شئوناتی که خود روایت می کنند و حجّتی در کتاب الله از برای آنها نیست» دل بسته اند این کار دشوار گردید. در شرح حدیث ابی لبید خطاب به سید یحیی بن جعفر دارابی می نویسد که کسانی که از طریق حدیث خواهند به زمان و مکان و نحوه ظهور قائم پی ببرند در اشتباه هستند. و در نامه ای به اسد نامی می گوید که احادیث و پیشگوئی ها به قدری پریشان و ضدّ و نقیض هستند که تطابق دادن حتّی دو عدد از آنها با همدیگر کاری بس دشوار است. در بیان و در دلائل سبعه هم که شما لابد دیده اید تاکید می کند که تنها دلیلی که به احادیث استناد کرده آن بوده که مردم در تیه اوهام گرفتار بودند و باید ابتدا با زبان خودشان با آنها صحبت می شده.
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل اولا پیشرفت امر در جوامع غربی بسیار اندک است و دلیل آن هم تکراری بودن شعارهای شما است اینکه می گویید تساوی حقوق زن و مرد سالها قبل از شما غربیان ندای آن را سر داده بودند و دغدغه عبد البهاء در غرب تضییع حقوق مردان توسط زنان بود چنانچه اشراق خاوری می گوید :

حضرت عبدالبهاء میفرمایند قوله الاحلی :
” شخص محترمی با خانمش نزد من می آمدند قدری غبار بر کفش آن خانم محترمه نشسته بود. فوراً به شوهرش گفت کفشهای مرا پاک کن. آن مرد بیچاره غبار کفش خانم را پاک نمود و نگاهی به من کرد. من گفتم خانم آیا شما هم کفش شوهر خود را پاک میکنی ؟ گفت من لباس او را پاک میکنم. گفتم نشد این مساوات نیست شما هم بایدکفش او را پاک نمائید.
باری حالا شما گاهی هم خوبست طرف داری مردها نمائید. وقتی زنی آمریکائی مدّتها بود به اروپا رفته بود و براحت
مشغول امّا مرد بیچاره در امریکا زحمت میکشید مصاریف برای او مهیّا مینمود و میفرستاد اغلب اغنیا و متوسّطین غرب
شرح حالشان چنین است. و حال آنکه باید مساوی باشند – پیام ملکوت – عبد الحمید اشراق خاوری
لذا چنانچه مشهود است عبد البهاء سخن تساوی رجال و نساء را میان غربیانی مطرح نکرد که عموما مردان در برابر زنان ذلیل بودند و این ادعاء بدیع نبود.
اشراقی بزرگوار واقعا اگر سایر غربیان مانند مستر برون بابی حقیقت اقدس را می دانستند و احکام جزائی خشن آن را می دیدند باز اقبال به آن می کردند؟

آیا افرادی مثل فیچیکیا که در سطح حیفا مشغول به خدمت بود پس از فهمیدن واقعیت احکام اقدس از بهائیت روی بر نتافت ؟
و دلیل توبه خویش از بهائی بودن را دروغهای بهائیان در ابتدای امر قلمداد نکرد ؟
دروغهای تعالیم دوازده گانه مانند تحری حقیقت و دیکتاتوری بیت العدل در این میان ؟
تنها جائی که مختصر پیشرفتی برای بهائیان حاصل شده است در ممالک آفریک می باشد که آن هم از روی نا آگاهی و جهل است زیرا بهائیان مانند مسیونرهای مسیحی و تبشیری بعنوان کمک رسانی در آنجا حضور دارند و عموما تصور می کنند بهائیان از جمله گروههای سازمان ملل برای کمکهای بشر دوستانه حضور یافته اند و ایشان را بعنوان دسته های صلیب سرخ می شناسند و کوچکترین اطلاعی از باور شما ندارند .

اما اینکه فرمودید :
و اما بهاءالله در الواح متععد راجع به این مسئله صحبت کرده که اینجا تنها از چند نمونه از آنها یاد می کنم: « اگر به اوهامات و ظنونات و روایاتْ انسان مشغول شود البتّه عاقبت آن بر هلاکت است چنانچه دیده شد.» (مائده آسمانیج۷ ص ۱۸۷,نیز ن. ک. به ج۱ ص ۷۸ به بعد)

اما پاسخ این حقیر :
عزیز من بهاء الله شما را به شکل کلی از رجوع به روایت نفی نکرده بلکه از روایت دیگران به روایت خود رجوع داده است و فقط مرجع روایت تغییر نموده است لذا زیاد به خود غره نشوید که اهل روایت نیستید اتفاقا بهائیان از اخباریون مسلمان اخباری ترند. آیا شما می فرمایید بهاء در نص زیر اشتباه فرمودند که :

در کتاب مستطاب اقدس نازل قولهُ تعالی: “اِنَّ اوّلَ ما کتبَ اللّهُ علی العِبادِ عِرفانُ مَشرقِ وحیه و مطلع امره الّذی کان مقام نفسه فی عالَمِ الأمر و الخلقِ مَن فازَ به قد فاز بکلِّ الخیرِ و الّذی مُنِع انّه من اهل الضَّلال و لو یأتی بکلّ الأعمال (بند ١) اذا فُزْتُم بهذا المقام الاسنی و الأفق الأعلی ینبغی لکلِّ نفسٍ ان یتّبع ما اُمِرَ به من لدی المقصود لأنّهم لأنّهما معاً لا یُقبَل احدُهُما دونَ الآخَرِ ا معاً لا یُقبَل احدُهُما دونَ الآخَرِ هذا ما حَکَمَ به مطلعُ الألهام.” (بند ١) گنجینه حدود و احکام ص ۴ و ۵
آیا با توجه به نصوص فوق شما اهل روایت نیستید ؟
آیا شما می فرمایید بهاء الله اشتباه می فرمایند که :
و در لوح فریدون میفرمایند قوله تعالی: “بنام گوینده توانا ای فریدون الحمدللّه از فضل ابهی به بحر ایمان فائز شدی و بافق اعلی توجّه نمودی ولکن محک الهی لم‌یزال و لایزال ما بین عباد بوده و خواهد بود و همچنین میزان الهی در کلّ حین مشهود است. باید در کلّ احیان بحقّ جلّ و عزّ پناه برد و توفیق خواست تا مؤیدّ شود به استقامت بر آنچه ادراک نموده و عمل به آنچه در کتاب الهی نازل شده. اگر نفسی در جمیع عمر بعبادت مشغول شود و از صفاتیکه سبب ارتفاع امراللّه است محروم ماند آن عبادت حاصل ندارد و ثمری نخواهد بخشید” گنجینه حدود و احکام ص ۴ و ۵
اشراقی عزیز آیا شما به روایات بهاء الله و عبد البهاء و شوقی ربانی واو به واو عمل و پیروی نمی فرمایید ؟ اگر این اخباری گری نیست ؟ پس بفرمایید چیست ؟
عزیز دل شما با این سخن خود فاتحه ایقان را خواندید اگر مختصری ایقان را به قصد رویت عکسهای آن تورق می کردید می دیدید که از اول تا آخر ایقان پرداختن به همین روایات و تطبیق آن با موعود و قائم می باشد .

اما اینکه فرمودید :
و در جای دیگر: « چه مقدار از احادیث و روایات که در ذکر قائم در لیالی و ایّام به آن ناطق بودند و غافل از آن که کل از طراز صدق عاری. » عبد البهاء هم می نویسد: « این مسئله امام دوازدهم و قائم موعود در احادیث مسلسله بسیار متزلزل است. اگر نفسی انصاف داشته باشد هیچ یک از این روایات مختلفه متباینه متعارضه را اعتماد ننماید. » (مائده آسمانی ج ۲ ص ۵۱ به بعد)
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل چنانچه کتاب تفسیر سوره کوثر را خوانده بودی چنین ناشیانه و مقلدوار سخن بهاء الله را تکرار نمی کردی.
اشراقی گرامی هیچ می دانی دلیل ایمان سید یحیی دارابی به باب همین تفسیر کوثر بود ؟
شما با تقلید کور کورانه از بهاء الله می فرمایید احادیث مهدویت متزلزل است اما باب و سید یحیی دارابی و تاریخ نبیل خلاف این را می گوید :

چنانچه ملاحظه می کنید در سایت رسمی , بهائیان از سید یحیی دارابی نقل می کند :
“” حاج سیّد ‌یحیى مى‌گوید من و ملاّعبدالکریم سه شبانه روز طول کشید تا آنرا استنساخ کردیم و مقابله نمودیم مخصوصاً درباره احادیثى که در این تفسیر از قلم مبارک ذکر شده تحقیق کامل بعمل آوردیم و تمام آنها را در نهایت درجه متانت یافتیم. من از مشاهده این مطلب به درجه اطمینان رسیدم بطورى که اگر جمیع قواى عالم جمع مى‌شدند ممکن نبود ایمان و اطمینان مرا سلب کنند یا تقلیل دهند.

“” http://aeenebahai.org/node/720
اشراقی عزیز در این تفسیر عموم احادیث مهدویت از بحار الانوار مجلسی نقل می شود و باب خود را مطیع و باورمند به این احادیث می داند و سید یحیی دارابی پس از مطالعه و تفحص صحت و اعتبار احادیث مهدویت را تایید می کند بعد شما می فرمایید احادیث مهدویت متزلزل است .
این حقیر فقط از ” باب اگر در خانه کس است یک حرف بس است ”
به نمونه هائی از این روایات به زعم شما به تقلید کور کورانه از جناب بهاء الله متزلزل و به باور باب و سید یحیی دارابی احادیث محکم و استوار اشاره می کنم تا مقلد بودن شما برای همه گان هویدا گردد و در ضمن اشارتی مختصر به عدم انطباق باب با نصوص مورد اعتبار خود باب نیز خواهد رفت :

مورد اول از احادیثی که باب آن را محکم می داند و بهاء الله متزلزل از تفسیر کوثر باب

تفسیر سوره کوثر ص ۷۶

البته جناب باب این حدیث را تقطیع کرده است که من اصل حدیث را ذکر می کنم :
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى «۱» عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی بِالَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ أَوْجَبَ عَلَى عِبَادِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِی یَا کَنْکَرُ «۲» إِنَّ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَئِمَّهً لِلنَّاسِ وَ أَوْجَبَ عَلَیْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ابْنَا عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَیْنَا ثُمَّ سَکَتَ فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی رُوِیَ لَنَا عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى عِبَادِهِ فَمَنِ الْحُجَّهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَکَ قَالَ ابْنِی مُحَمَّدٌ وَ اسْمُهُ فِی التَّوْرَاهِ بَاقِرٌ یَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً هُوَ الْحُجَّهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدِی وَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ وَ اسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ الصَّادِقُ فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ صَارَ اسْمُهُ الصَّادِقَ وَ کُلُّکُمْ صَادِقُونَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ یَدَّعِی الْإِمَامَهَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَ کَذِباً عَلَیْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ الْمُفْتَرِی عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُدَّعِی لِمَا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِیهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِیهِ ذَلِکَ الَّذِی یَرُومُ کَشْفَ سَتْرِ اللَّهِ عِنْدَ غَیْبَهِ وَلِیِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَ بَکَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ کَأَنِّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِیَهَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِیشِ أَمْرِ وَلِیِّ اللَّهِ وَ الْمُغَیَّبِ فِی حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْکِیلِ بِحَرَمِ أَبِیهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِی مِیرَاثِهِ حَتَّى یَأْخُذَهُ بِغَیْرِ حَقِّهِ قَالَ أَبُو خَالِدٍ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ فَقَالَ إِی وَ رَبِّی إِنَّ ذَلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنَا فِی الصَّحِیفَهِ الَّتِی فِیهَا ذِکْرُ الْمِحَنِ الَّتِی تَجْرِی عَلَیْنَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ أَبُو خَالِدٍ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ یَکُونُ مَا ذَا قَالَ ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَیْبَهُ «۱» بِوَلِیِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّانِی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّهِ بَعْدَهُ یَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَهُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَهِ الْمُشَاهَدَهِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص: ۳۲۰

ترجمه :
ابو خالد کابلیّ [ملقب به کنکر] گوید: بر مولاى خود امام زین العابدین علیه السّلام وارد شدم و بدو گفتم: یا ابن رسول اللَّه! کسانى که خداى تعالى طاعت و مودّتشان را واجب ساخته و اقتداى به آنان را پس از پیامبر اکرم واجب گردانیده است چه کسانى هستند؟ فرمود: اى کنکر! اولى الامرى که خداى تعالى آنها را ائمّه مردم گردانیده و طاعتشان را بر آنها واجب ساخته است عبارتند از: امیر المؤمنین علیّ بن أبى طالب علیه السّلام سپس حسن و سپس حسین دو فرزند علیّ بن أبى طالب سپس امر به ما منتهى گردید و بعد سخنى نفرمود.
گفتم اى سرورم! از امیر المؤمنین علىّ علیه السّلام براى ما روایت شده است که زمین از حجّت خداى تعالى بر بندگانش خالى نمى ماند، حجّت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد و نام او در تورات باقر است و علم را موشکافانه مى شکافد، او حجّت و امام پس از من است و پس از محمّد فرزندش جعفر و او را در آسمانها صادق مىگویند،
گفتم: اى سرورم! چرا نام او صادق شده است در حالى که همه شما صادق هستید؟
فرمود: پدرم از پدرانش از رسول خدا- صلوات اللَّه علیهم اجمعین- روایت فرموده است: آنگاه که فرزندم جعفر بن محمّد بن علیّ ابن حسین بن علیّ بن أبى طالب متولّد شد نامش را صادق بگذارید که پنجمین از سلاله او فرزندى است که نامش جعفر است که از روى تجرّى بر خداى تعالى و دروغ بستن بر او ادّعاى امامت مىکند و او نزد خدا جعفر کذّاب و مفترى بر خداى تعالى است و مدّعى مقامى است که اهل آن نیست و مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود است. او کسى است که مىخواهد در هنگام غیبت ولىّ خداى تعالى او را بر ملا سازد، سپس علیّ بن الحسین علیهما السّلام به سختى گریست آنگاه فرمود: گویا جعفر کذّاب را مىبینم که طاغى زمانش را وادار مىکند تا در امر ولى اللَّه و غایب در حفظ الهى و موکّل بر حرم پدرش تفتیش کند به خاطر جهلى که بر ولادت او دارد، و حرصى که بر قتل او دارد اگر به او دسترسى یابد، و طمعى که به میراث او دارد تا آن را به ناحقّ غصب کند.
ابو خالد گوید: گفتم: یا ابن رسول اللَّه! آیا چنین چیزى واقع خواهد شد؟
فرمود: به خدا سوگند واقع خواهد شد و آن در صحیفهاى که نزد ماست مکتوب است، صحیفهاى که در آن ذکر محنتهایى است که بر ما پس از رسول خدا جارى مىشود. ابو خالد گوید: گفتم: یا ابن رسول اللَّه! بعد از آن چه خواهد شد؟
فرمود: آنگاه غیبت ولىّ خدا طولانى خواهد شد. او دوازدهمین از اوصیاى رسول- خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه پس از اوست. اى ابا خالد! مردم زمان غیبت آن امام که معتقد به امامت و منتظر ظهور او هستند از مردم هر زمانى برترند، زیرا خداى تعالى عقل و فهم و معرفتى به آنها عطا فرموده است که غیبت نزد آنان به منزله مشاهده است، و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدین پیش روى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم که با شمشیر به جهاد برخاسته اند قرار داده است، آنان مخلصان حقیقى و شیعیان راستین ما و داعیان به دین خداى تعالى در نهان و آشکارند، و فرمود:
انتظار فرج خود بزرگترین فرج است
https://www.facebook.com/bahaicensure/photos/a.391622434315328.1073741828.391454960998742/465679050242999/?type=3&theater

مورد دوم از احادیثی که باب آن را محکم می داند و بهاء الله متزلزل از تفسیر کوثر باب

بررسی سند دوم از مجموعه اسناد اعتراف باب به حقیقت محمد بن الحسن علیه السلام :
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قَابُوسَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: أَتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَوَجَدْتُهُ مُتَفَکِّراً یَنْکُتُ فِی الْأَرْضِ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا لِی أَرَاکَ مُتَفَکِّراً تَنْکُتُ فِی الْأَرْضِ أَ رَغْبَهً مِنْکَ فِیهَا فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِیهَا وَ لَا فِی الدُّنْیَا یَوْماً قَطُّ وَ لَکِنِّی فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِی الْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ الْمَهْدِیُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ وَ حَیْرَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَمْ تَکُونُ الْحَیْرَهُ وَ الْغَیْبَهُ قَالَ سِتَّهَ أَیَّامٍ أَوْ سِتَّهَ أَشْهُرٍ أَوْ سِتَّ سِنِینَ فَقُلْتُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ فَقَالَ نَعَمْ کَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ- وَ أَنَّى لَکَ بِهَذَا الْأَمْرِ یَا أَصْبَغُ أُولَئِکَ خِیَارُ هَذِهِ الْأُمَّهِ مَعَ خِیَارِ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَهِ فَقُلْتُ ثُمَّ مَا یَکُونُ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ ثُمَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَایَاتٍ وَ نِهَایَاتٍ.
این روایت در صفحه ۸۹تفسیر کوثر استفاده شده است از الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۴۸۸

ترجمه :
اصبغ بن نباته گوید: خدمت امیر المؤمنین (ع) رسیدم و دیدمش در اندیشه است و به زمین مىکوبد (با سر عصا یا انگشت به طورى که جاى آن مىماند) گفتم: یا امیر المؤمنین، چرا من شما را اندیشناک بینم و به زمین مى کوبى، براى رغبت در کار خلافت است؟
فرمود: نه، هرگز روزى نبوده که من بدان رغبتى داشته باشم و نه به دنیا ولى در اندیشه نوزادى اندرم
که از پشت من است
یازدهمین فرزندم او است
همان مهدى که زمین را پر از عدل و داد
کند بعد از آنکه از جور و ستم پر شود،
براى او یک نهانى و سرگردانى است
که مردمى در آن گمراه شوند و دیگرانى در آن ره جویند.
گفتم: یا امیر المؤمنین، این نهانى و سرگردانى تا چه اندازه است؟ فرمود: شش روز، شش ماه، شش سال، گفتم: این امر شدنى است؟ فرمود: آرى، چنانچه آن مقدر شده است ولى تو از کجا با این امر مربوط باشى؟ آن نصیب نیکان این امت باشد با نیکان ائمه خاندان پیغمبر (ص)، عرض کردم: پس از آن چه خواهد بود؟
فرمود: سپس خدا هر چه مىخواهد مىکند، زیرا او بداها و اراده ها و غایات و نهایاتى دارد.

در حدیث فوق باب اعتراف می کند که
اولا : علی علیه السلام صراحتا بیان می کند که مهدی یازدهمین فرزند ایشان می باشد
ثانیا : این یازدهمین فرزند صاحب غیبت است
https://www.facebook.com/bahaicensure/photos/a.391622434315328.1073741828.391454960998742/466617350149169/?type=3&theater

مورد سوم از احادیثی که باب آن را محکم می داند و بهاء الله متزلزل از تفسیر کوثر باب

بررسی سند سوم از مجموعه اسناد اعتراف باب به حقیقت محمد بن الحسن علیه السلام :

حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا جَبْرَئِیلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّیْرَفِیُّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ سَدِیرِ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ: لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع مُعَاوِیَهَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ دَخَلَ عَلَیْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَیْعَتِهِ فَقَالَ ع وَیْحَکُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِی عَمِلْتُ خَیْرٌ لِشِیعَتِی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِی إِمَامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَیَّ قَالُوا بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَهَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ کَانَ ذَلِکَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِیَ عَلَیْهِ وَجْهُ الْحِکْمَهِ فِی ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ حِکْمَهً وَ صَوَاباً أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اللَّهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِکَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَیْنِ ابْنِ سَیِّدَهِ الْإِمَاءِ یُطِیلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِی صُورَهِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِینَ سَنَهً ذَلِکَ لِیُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص: ۳۱۶ این روایت در صفحه ۹۰تفسیر کوثر استفاده شده است.

ترجمه :

ابو سعید عقیصا گوید: وقتى امام حسن علیه السّلام با معاویه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و بعضى از آنها امام را به واسطه بیعتش مورد سرزنش قرار دادند، امام علیه السّلام فرمود: واى بر شما، چه مىدانید که چه کردم؟ به خدا سوگند این عمل براى شیعیانم از آنچه که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است، آیا نمىدانید که من امام مفترض الطّاعه بر شما هستم و به نصّ رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یکى از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى، فرمود: آیا مىدانید که وقتى خضر علیه السّلام کشتى را سوراخ کرد و دیوار را بپا داشت و آن جوان را کشت، این اعمال موجب خشم موسى بن عمران گردید چون حکمت آنها بر وى پوشیده بود؟ امّا آن اعمال نزد خداى تعالى عین حکمت و صواب بود؟
آیا مىدانید که هیچ یک از ما ائمّه نیست جز آنکه بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست مگر قائمى که روح اللَّه عیسى بن مریم پشت سر او نماز مىخواند؟
خداوند ولادت او را مخفى مىسازد
و شخص او نهان مىشود
تا آنگاه که خروج کند بیعت احدى بر گردن او نباشد.
او نهمین از فرزندان برادرم حسین است
و فرزند سرور کنیزان
، خداوند عمر او را در دوران غیبش طولانى مىگرداند
، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانى که کمتر از چهل سال دارد ظاهر مىسازد تا بدانند که خداوند بر هر کارى توانا است.

نتیجه اینکه :

اولا : مهدی کسی است که بیعت هیچ طاغی بر عهده وی نباشد در حالی که باب در بند و قیمومت دو پادشاه در ایران بود یعنی محمد شاه و ناصر الدین شاه قاجار پس قطعا محمد بن الحسن وی نمی تواند باشد و وی نه ادعای رسالت داشته نه قائمیت
ثانیا : در متن فوق باب به صراحت اعتراف می کند که عیسی بن مریم پشت قائم اقتدا می کند و به نماز می ایستد لذا این هم غیر قابل تطبیق با باب است زیرا در احکام بیان نماز جماعت نسخ شده و اصلا این عمل قابل اجرا نمی باشد تا عیسی بن مریم ع به وی اقتدا کند
ثالثا : قائم کسی است که ولادتش مخفی باشد این هم تطبیق به باب نمی کند زیرا در هیچ جا باب مدعی ولادت در خفا را نداشته است
رابعا : پس از ولادت وی در نهان زندگی خواهد کرد که این هم با باب تطبیق ندارد زیرا بیست و پنج سال زندگی وی نمایان است و هیچ بابی و بهائی ادعای غیبت برای وی و نهان زیستی برای باب را نداشته است .
خامسا : قائم کسی است که هنگام خروجش بیعت هیچ طاغی بر عهده اش نخواهد بود در حالی که باب پس از خروج در بند شد و دقیقا مطلب بر عکس گشت و چندین بار باب مجبور به اظهار عبودیت به مدیریت سیاسی جامعه شد که مشهورترین آن واقعه مسجد وکیل شیراز می باشد .
ششم اینکه : باب صراحتا اعتراف می کند که قائم فرزند بلا فصل از نهمین سالاله پاک امام حسین علیه السلام است در حالی که این مطلب هیچ تطبیقی با ادعای باب ندارد
هفتم اینکه : فرزند سرور کنیزان است یعنی مادر قائم کسی است که وی سرور کنیزان می باشد و در این مورد در باره مادر باب هیچ ادعائی مبتنی بر اینکه وی کنیز است در تاریخ ثبت نگردیده است
هشتم اینکه : او دارای عمری طولانی است که این عمر طولانی همراه با نهان زیستی آن حضرت خواهد بود سوال این است که آیا بابی که متولد سال ۱۲۳۵ هجری قمری و کشته شده سال ۱۲۶۶ هجری قمری است و جمعا سی و یکسال عمر کرده به سی و یکسال عمر می گویند عمر طولانی حال نهان زیستی آن پیش کش .
لذا این هم هیچ تطبیقی با جناب باب ندارد
https://www.facebook.com/bahaicensure/photos/a.391622434315328.1073741828.391454960998742/467116223432615/?type=3&theater

مورد چهارم از احادیثی که باب آن را محکم می داند و بهاء الله متزلزل از تفسیر کوثر باب

بررسی سند چهارم از مجموعه اسناد اعتراف باب به حقیقت محمد بن الحسن علیه السلام :

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا وَکِیعُ بْنُ الْجَرَّاحِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَلِیطٍ قَالَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ یُظْهِرُ بِهِ دِیْنَ الْحَقِ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ لَهُ غَیْبَهٌ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا عَلَى الدِّینِ آخَرُونَ فَیُؤْذَوْنَ وَ یُقَالُ لَهُمْ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَى الْأَذَى وَ التَّکْذِیبِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص: ۳۱۷ این روایت در صفحه ۹۱تفسیر کوثر استفاده شده است.
ترجمه :
عبد الرّحمن بن سلیط گوید: امام حسین علیه السّلام فرمود: از ما خاندان دوازده مهدىّ خواهد بود که اوّلین آنها امیر المؤمنین علیّ بن أبى طالب است و
آخرین آنها نهمین از فرزندان من است
و او امام قائم به حقّ است و
خداى تعالى زمین را به واسطه او پس از موت زنده کند
و دین حقّ را به دست او بر همه ادیان چیره نماید
گرچه مشرکان را ناخوش آید
او را غیبتى است
که اقوامى در آن مرتدّ شوند و دیگرانى در آن پابرجا باشند
و اذیّت شوند و به آنها بگویند: اگر راست مىگوئید این وعده چه وقت عملى شود؟
بدانید کسى که در
دوران غیبت
او بر آزار و تکذیب صابر باشد مانند مجاهدى است که با شمشیر پیشاروى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مجاهده کرده است.

توضیح :

محققین گرامی جالب است توجه شما به متن سایت آیین بهائی جلب شود که ادعا می کند باب در این کتاب ادعای رسالت نموده است : “” سید یحیی در خصوص ملاقات جلسه سوم چنین نقل میکند:

وقتیکه بحضور مبارک رفتم تصمیم گرفتم که قلباً رجا کنم از قلم مبارک تفسیرى بر سوره کوثر مرقوم فرمایند و در نظر گرفتم که این سؤال را قلباً بخواهم و شفاهاً چیزى در این خصوص بمحضر مبارک عرض نکنم اگر از نیّت قلبى من مطّلع شدند و تفسیر مزبور را مرقوم فرمودند بطوریکه بیانات مبارکه در تفسیر سوره مزبوره با سایر کتب تفسیر فرق داشته باشد بى‌درنگ صحّت رسالتش را تصدیق نمایم و بامر مبارک اذعان کنم وگرنه راه خود پیش گیرم و خاطر از تشویش بپردازم “” . http://aeenebahai.org/node/720

چنانچه تا این قسمت که چهامین سند خدمت شما عزیزان ارائه گردیده است باب حتی ادعای قائمیت نداشته است چه برسد به ادعای رسالت و این از مطالب خلاف واقع محققین محترم سایت مذکور است .

حال به متن حدیث می پردازیم :

اول اینکه در متن فوق باب اعتراف می کند که قائم نهمین از فرزندان امام حسین ع می باشد سوال این است آیا باب می تواند نهمین فرزند از سلاله امام حسین علیه السلام باشد ؟

دوم اینکه : بر اساس سخن فوق آیین باب مرامی است که حاصلش غلبه بر سایر ادیان باید می بود در حالی که نه سال بیشتر آیین وی طول نکشید و منقرض و نسخ شد برای همین قطعا باب مصداق قائم نمی باشد چون آیینش توسط بهاء الله در زندان سیاه چال تهران به سیاه چال تاریخ ملحق گردید و منسوخ شد .

سوم اینکه : قائم صاحب غیبتی است و چنانچه قبلا مطرح شد باب در هیچ منبعی اعلام به اینکه من غیبت کرده ام را نداشته است.

اعتراف منابع امری مبتنی بر اینکه آیین باب بر سایر ادیان غلبه که نگشت هیچ بلکه خود نیز در نهایت ناموفقی نسخ شد :

مدرک اول :

اما ایقان در صفحه ۶۸ می فرماید:
« اثری از سلطنت ظاهر نشد بلکه خلاف آن تحقق یافت چنانچه اصحاب و اولیای او در دست ناس مبتلا و محصور بوده و هستند و درنهایت ذلّت و عجز در ملک ظاهرند آه» .

تذکر اینکه نه سلطنت به معنای ظاهری بر سایر ادیان رخ داد و نه به معنای سلطنت بر قلوب

اگر هم استناد به امتداد باب که بهائیت است شود صریحا روایت اشاره به سلطنت قائمی کرده است که نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است آیا بهاء الله ادعای قائمیت داشت که مصداق آن شود ؟

در جهت تایید مطلب فوق به مدرک دیگری اشاره می شود تا اعتراف رهبران بهائی بر عدم موفقیت باب در سلطنت ظاهری و سلطنت بر قلوب هویدا گردد .

اقتدارات در صفحه ۲۰۸ سطر ۱۱ می گوید:

« و این اعتراضات نظر به آن است که این امر به حسب ظاهر قوت نگرفته و احباءالله قلیل اند و اعداء الله کثیر لذا هر نفسی به اعتراضی متشبّث که شاید به این جهت مقبول ناس شود اه»

پس چنانچه ملاحظه می فرمایید در موقع نوشتن کتاب ایقان در بغداد در سال ۱۲۷۸ علاوه بر این که اثری از غلبه وسلطنت ظاهریه برای بابیه نبوده آنها محصور و مبتلای به دست مردم و در نهایت عجز و خواری و ذلّت بوده اند و درموقع نوشتن لوح حاج کریمخان که در اقتدارات ذکر نموده وحاوی عبارات مذکوره است (و گویا درعکا بوده است) امر بابیت بر حسب ظاهر قوت نگرفته بود ولهذا از چپ و راست بر بابیه و بابیت اعتراض می شده .

جالب است که ابوالفضائل در کشف الغطاء به همین معنا اعتراف کرده و می نگارد که :

میرزا ابوالفضل صفحه ۴۶ کتاب کشف الغطاء :

« بابیه کتب و آثار خود را حتی زیر خاک پنهان می نمایند .»

کتاب کشف الغطاء درسنه ۱۳۳۰ قمری نوشته شده است پس تا هفتاد سال بعد از ظهور سید باب حضرات بابیه از ترس مسلمین جرئت بر اظهار کتب خودشان نمی نموده اند لذا اظهار غلبه ظاهری و باطنی دروغی بیش نیست .

نتیجه اینکه جناب وحید و کشته های بابی در ابتدای امر جانشان را بر سر این مرام گذاشتند و در راه این مطلب کشته شدند نه ادعای قائمیت و رسالت باب
https://www.facebook.com/bahaicensure/photos/a.391622434315328.1073741828.391454960998742/467823413361896/?type=3&permPage=1
البته اشراقی گرامی حدود یکصد حدیث در همین موضوع موجود است که به همین معدود روایات معتبر بسنده می کنم تا از این به بعد ابتدا تحقیق کنی سپس اظهار فضل .

اما اینکه فرمودید :
آقای ارشاد، کمی هم واقعیت ها را راجع به بهائیان ببینید. بهائیان در ایران یک گروه سالم خدمت گذار جامعه بوده اند. وکمک به ترویج اخلاقیات کرده اند. سری به پرونده های جنائی، دزدی تبه کاری در دادگستری بزنید گمان نمی کنم ذکری از بهائیان پیدا کنی (که اگر بود آقای شریعت مداری و هم دستانشان در این ۳۵ سال که هر تهمتی که توانستند بر علیه بهائیان زدند، با بوق و کرنا علم کرده بودند). آقای سعید قاسمی نژاد از فعالین دانشجوئی راجع به بهائیان چنین می نویسد: « از شگفت انگیز ترین اتفاقات تاریخ معاصر ما به گمانم پیدایش آئین بهائی در ایران است. آئین بهائی در بنیادی ترین عمل اجتماعیش کاملا به آنچه بر روح جمعی ایرانیان حاکم بوده است پشت می کند و راهی تازه پیش پا می نهد. آنجا که تحت شدیدترین فشارها زیر بار اینکه بگوید من بهائی نیستم ونگوید من بهائی هستم نمی رود. در سرزمینی که دروغ ،دوروئی ،ریا و تقیه به مهم ترین ویژگی ملی مذهبی اش بدل شده است ،این یکسره عملی انقلابی است. » (ده سپتامبر ۲۰۱۳)
اما پاسخ این حقیر :
اول اینکه شما از کجا متوجه شدید که بهائیان اهل خلاف نیستند و در قوه قضائیه ورود ندارند ؟
مگر در سیستم قضائی چنانچه بهائیان حضور داشته باشند مثلا کسی دزد از کار در آمد از مذهبش می پرسند تا سخن شما ثابت گردد ؟
ثانیا عزیز دل در عموم دعاوی بهائیان از رجوع به محاکم منع شدند و مرجع قضاء ایشان محافل محلی است .
اشراقی گرامی آیا شما و در سطح کلانش محافل محلی و ملی جرات دارند دفاتر مربوط به قوه قضائیه محافل را در اختیار عموم قرار دهنده تا سیل فزاینده شکایات و اختلافات ووو در میان بهائیان برای همگان مشخص شود ؟
راستی اشراقی گرامی واقعا شما می دانید چرا در میان بهائیان این همه طلاق رشد یافته ؟
چرا آمار طلاق را محافل بشکل علنی بیان نمی کنند ؟ و صدها چراهای دیگر .

اما اینکه فرمودید :
نقش روحانیون در مخالفت با مدارس جدید
اما مطلب دیگری که مطرح کرده اید مربوط به ایجاد مدارس جدید است. شما در جواب مدارکی که من در مخالفت با ایجاد مدارس جدید ارائه دادم ، وهمه فتواها که خواندم سکوت کرده اید وخواسته اید با طرح یک مطلب نامربوط به زعم خود به من جواب بدهید که عبدالبها ء هم با ایجاد مدارس جدید مخالف بوده و به نامه از عبدالبها که در جواب یک سوال کننده نوشته استناد کرده اید. آقای ارشاد محترم به این گونه مقایسه ها می گویند (قیاس مع الفارق). شما چه فکر می کنید واین گونه مطالب را می نویسید ؟عبدالبها می نویسد اطفال را چرا به مدارس مسیونرها بفرستید، خودتان مدرسه ایجاد کنید. این دستور عبدالبها چه ربطی به نظریات روحانیون داشته که مدرسه دخترانه را مترادف فاحشه خانه می دانند ویادگیری علوم طبیعی را کفر می نامند، وایجاد مدارس را خلاف شرع معرفی می کنند؟
اما پاسخ این حقیر :
عزیز دل شما در همین پاراگراف پاسخ خود را دادید. اشراقی گرامی چگونه است که عبدالبهاء فرزندان بهائی را از مراوده با سایر ملل منع نموده و به گفته شما از نزدیک شدن فرزندان بهائی به کسانی که هم باور با او نیستند ممانعت بعمل آورده بود ولی چنانچه مسلمین در برابر مدارسی که تنها رسالتشان انتقال فرهنگ غربی به داخل مملکت باشد مخالفت با آن به شما بر می خورد ؟
اشراقی گرامی این سرسپردگی شما و بهائیان را اثبات می کند زیرا خوش باوری شما بنده را متحیر کرده است ؟
واقعا این سادگی و ناپختگی نیست که ما باور کنیم ورود مدارس فرنگی به ممالک اسلامی من جمله ایران واقعا برای ارتقاء سطح تکنولوژی ما بوده ؟
آیا شما متمدن شدن را به عریان شدن و رابطه آزاد میان زن و مرد تعبیر می نمایید یا ورود تکنولوژی نمایان گر آن است ؟
اشراقی عزیز بر همگان واضح و مبرهن است که ورود این مدارس توسط غربیان و اذناب ایشان انتقال فرهنگ مصرف گرائی بود تا با ایجاد زمینه بعدها فقط کلاه پهلوی را به ما غالب کنند و سر سوزنی نوع دوخت آن را به ما نیاموزند .
اشراقی عزیز فکر نکنم فهم این معنا برای فرهیخته ای مثل شما زیاد سنگین باشد که غربیان و اذناب بهائیان ایشان در آن زمان بیشتر به فکر انتقال مصرف گرا بودن فرهنگ غربی بودند تا انتقال اصل صنعت غرب .
اشراقی عزیز واقعا تصور می کنید اولیاء امور در آن زمان مدارسی را که قصد مقابله با فرهنگ مصرف گرایانه غرب را در سر می پروراندند راحت میتوانستند اهداف خود را عملی سازند ؟

اما اینکه فرمودید :
درباره خشونت در احکام باب
مطلب دیگری که ایشان به آن اشاره کرده اند آثار باب است. اما قبل از اینکه به این مطلب بپردازم خواستم از حضور ایشان سؤال کنم که آیا ایشان اطلاعی از آیات ناسخ ومنسوخ در کلام الله مجید دارند یا نه. اگر دارند که سئوال ایشان از بیان بی مورد است چون آنچه ایشان در این رابطه ادعا می کند بر فرض این که درست هم باشد اما در سالهای ۱۲۷۰ تا ۱۲۸۰ق توسط بهالله منسوخ شده وهیچ بهائی آنها را قبول ندارد. پس این بحث اساسا بی مورد است.
اما پاسخ این حقیر :
استاد فرزانه ظاهرا جنابعالی محل نزاع را فراموش نمودید. سخن در این است که شما اعتراض می کنید که چرا مسلمین در برابر حرکت مسلحانه باب و بابیون و در راس آن جناب بهاء الله که به اعتراف خود خطاب به برادرش صبح ازل مدیریت بابیان را به عهده داشت در جهت کسب قدرت و حکومت و به جهت برقراری حکومت بیانی چه جنایاتی که مرتکب نشدند ؟
حال می فرمایید سی سال بعد این احکام نسخ شده است ؟
اشراقی عزیز بقول اهل بهاء بر اساس این احکام بیست هزار انسان کشته شدند ؟ و با کمال جسارت شما بابیان را مظلوم قلمداد می کنید و واقعیت را انکار می نمایید .
اشراقی عزیز در کجای عالم برای فرد بر انداز آن هم از نوع مسلحانه اش فرش قرمز پهن می کنند ؟
حاصل بر اندازی اعدام و کشته شدن است اگر باور ندارید همین الان صدر اعظم آلمان را فقط تهدید به قتل کنید تا مقتضیات زمان را مشاهده کنید که چگونه سر از زندانهای آلمان در خواهید آورد .
ظاهرا شما قصد دارید با ذکر نسخ صورت مسئله را پاک کنید ولی این ننگ بابیان و بهائیان تا ابد با توجیهات شما پاک نمی شود .

اما اینکه فرمودید :

با وجود همه اینها بسیار تعجب کردم که چه قدر اظهار نظر شما در باره بیان بی اساس بود و گمان می کنم چون برنامه را خیلی با عجله تهیه فرمودید سهوا این حرف ها را زده اید و یقینا خود بر اشتباه بودن آن آگاه هستید. مثلا شما می گوئی که «منطوق بیان ضرب اعناق» است. بنده گشتم اما چنین لفظی در سراسر کتاب بیان یافت نشد، نه به لفظ نه به معنی.
اما پاسخ این حقیر :
اشراقی عزیز من با عجله سخن نگفتم شما با عجله گوش دادید و متوجه نشدید که این سخن عبد البهاء بود ظاهرا جنابعالی اشراف حتی جزئی بر منابع امری ندارید زیرا عبد البهاء مطرح کرده است که :
مکاتبب ، ج ۲ ، ص ۲۶۶ «و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق وهدم بقاع و قتل عام الامن آمن و صدق بود، اما در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع و شریعت الله رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل وصداقت وامانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسان است.»
فرهیخته بزرگوار اگر مختصری مهارت سرچ کردن می دانستید در کمتر از چند ثانیه منطوق بیان را که ضرب اعناق بود را می یافتید ولی شما بدنبال جور کردن پازل خود هستید نه واقعیت باب .
شما از سوئی می گویید این احکام باب را بهاء الله سی سال بعد در اقدس نسخ کرد و از سوئی دیگر می فرمایید خود باب نسخ کرد عزیز دل ابتدا تحقیق کنید سپس اظهار فضل بفرمایید .

اما اینکه فرمودید :
اما به چند مطلب جالب دیگر برخوردم که شاید برای تحقیقات شما هم جالب باشد. در باب پنجم از واحد چهارم بیان فارسی, مهمّترین اثر باب, می خوانیم: «حرام شده در بیان حکم قتل به اشدّ از هر شیء که هیچ شیء به مثل آن نهی نشده, که هر کس بر قلب او خطور کند قتل نفسی, از دین الهی بیرون می رود و معذّب می گردد مادامی که خداوند خواهد. و بر او حرام می شود آنچه بر او حلال بوده در بیان, حتّی نفس او بر او. و خداوند اذن نفرموده که کسی در بیان فتوای قتل کسی را دهد در هیچ حال و در هیچ شأن و در هیچ مورد.» (ص ۱۱۷ به بعد) در ادامه بحث اشاره به علمای شیعه می نمایند که بر اثر اختلاف در مسائل کلامی، همدیگر را تکفیر می کردند و این کار را مردود می داند. اما نه تنها قتل را نهی می کند، حتی محزون ساختن شخص دیگر اعم از مؤمن و غیر مؤمن را هم شدیدا منع می کند و جریمه تعیین می کند، چون به کرامت انسانی طرف مقابل نباید لطمه ای وارد شود. (ص ۱۱۹و ۱۴۴و۱۹۷ و۲۱۷و ۲۶۴ به بعد)
اما پاسخ این حقیر :
عزیز من با توجه به سخن عبد البهاء سخن شما با واقعیت انطباق ندارد زیرا قول صریح عبد البهاء این است :
“”” قتل عام الامن آمن و صدق بود””””
عزیز من شما احکام باب را می فهمی یا عبد البهاء ؟ در اینجا عبد البهاء بصراحت حکم باب را بیان می کند که باب اعتقاد داشت باید ایمان نیاورندگان به باب قتل عام می شدند بعد شما دم از مهر و وفا می زنید ؟
سخن فوق اشاره به احکام میان بابیان است نه غیر بابی مگر اینکه شما شهامت تاختن بر عبد البهاء را داشته باشید .
فعلا این مختصر تقدیم شما.

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.