طرد در بهائیت

فیلم نقد

 

 

فهرست بعضی از مطرودین در آثار و مستندات بهایی

مورد اول

نصرت الله ایمانیان عربخیلی

جرم : نقد بهائیت

انفصال روحانی

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد۲

 

عزیز یوسفسوفیر

انفصال روحانی

جرم : عدم قطع رابطه با مارسل سوفیر مطرود

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد سوم :

ارسطو مغناط

صابری ممقانی

انفصال روحانی

جرم : مسافرت به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۴

سلیم سوفیر :

انفصال روحانی

عدم قطع ارتباط با بستگان خود منفصل روحانی موسوم به عزیز الله سوفیر

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۵

عبود خزاعی

انفصال روحانی

نقد بهائیت

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۶

مورد شش :

گلوردی پیمانی فرزند الله وردی پیمانی

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۷

دکتر نعمت الله برهانی

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۸

عنایت الله منجذب

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۹

روح الله اختر خاوری

انفصال روحانی

نا فرمانی

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

مورد ۱۰

دکتر منوچهر موید بهایی زاده

انفصال روحانی

مسافرت به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

مورد ۱۱

دکتر هوشنگ همت بهایی زاده

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۱۲

عنایت الله پروانه و درخشنده پروانه پدر مطرود پرویز ( مهرداد پروانه )

انفصال روحانی

عدم قطع ارتباط با فرزند مطرود خویش

ممانعت از معاشرت دیگران با وی پرویز ( مهرداد پروانه )

 

مورد ۱۳ :

آواره

انفصال روحانی

نقد بهائیت

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۱۴ :

صبحی :

طرد رو حانی

نقد بهائیت

ممانعت از معاشرت و تکلم با وی و امثال وی

 

مورد ۱۵

دکتر قاسم خان غنی  :

طرد رو حانی

ارتباط با مخافین و سیاسیون

ممانعت از معاشرت و تکلم با وی و امثال وی

 

مورد ۱۶ :

ممنوع بودن مسافرت به آمریکا حتی برای تحصیل

بهادر

انفصال روحانی

ارتباط با مطرودین

 

مورد ۱۷ :

صادق فرزند آقا محمد جواد آشجی

سفر به فلسطین

انفصال روحانی

امر مستقیم به پدر و مادرش که با وی معاشرت نکنند و نتیجه عدم اطاعت وخیم است

 

مورد ۱۸

عطاء الله خضرائی

طرد روحانی

مداخله در سیاست و مسلمان شدن

 

مورد ۱۹

گمنام ….

دختربهایی که به عقد مرد مسلمان در آمده و شده زن دومش

انفصال اداری

پدر و مادرش هم چون رضایت دادند انفصال اداری

 

مورد ۲۰

عیال عزیز الله بهادر موسوم به سنا خانم

انفصال روحانی

در صورت عدم معاشرت و طلاق انفصال روحانی

 

مورد ۲۱

روحی غنی

انفصال روحانی

سفر از مشهد به آمریکا

ارتباط با مطرود دیگر به نام پسر دهقان

 

مورد ۲۲

فریدون تاییدی

طرد روحانی

سفر به آمریکا برای تکمیل تحصیلات

 

مورد ۲۳

ناصر جمالی :

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

مورد ۲۴ :

بهتری دهقان

به دلیل هم خانه بودن با اولادشان و عدم اخراج آنها از خانه

طرد روحانی

 

مورد ۲۵ :

کیهان تاییدی

جدا نشدن از شوهر مطرود خود

طرد روحانی

 

مورد ۲۶

میر کمال خمسی

سفر به آمریکا

طرد روحانی

 

مورد ۲۷

تمدن الملک

طرد روحانی توسط عبد البهاء

فتنه و اختلاف

 

مورد ۲۸

عبد الله فاضل

طرد روحانی

 

مورد ۲۹

عطاء الله حق بین

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

مورد ۳۰

جهانگیر اعلائی :

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

مورد ۳۱

صغری صدیقی :

طرد روحانی

سفر به ارض اقدس

 

 

مورد ۳۲ و ۳۳

فریدون لبیب– مارسی سوفر

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

مورد ۳۴

نیره متحدین

سفر به آمریکا طرد روحانی

 

مورد ۳۵

رضوان جمالی

معاشرت با ناصر جمالی

طرد روحانی

 

مورد ۳۶

منوچهر وحدتی :

سفر به آمریکا

طرد اداری

 

مورد ۳۷ و ۳۸ :

علی منشادی و جهان افروز ادراکی

سفر به ارض اقدس

طرد روحانی

 

مورد ۳۹ و ۴۰

زین العابدین منشادی و همسرش ( عائله اش )

سلام و کلام با مورد قبلی

 

مورد ۴۱ :

امان الله شفا

نقد بهائیت

طرد روحانی

 

مورد ۴۲

غلامرضا گودرزی

ارتباط با پدرش

طرد روحانی

 

اصل اسناد 

 

====

طردهای مربوط به سفر به آمریکا :

 

 

 

ممنوع بودن مسافرت به آمریکا حتی برای تحصیل

 

 

 

مورد سوم :

ارسطو مغناط

صابری ممقانی

انفصال روحانی

جرم : مسافرت به آمریکا

 

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

===

 

مورد شش :

گلوردی پیمانی فرزند الله وردی پیمانی

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

===

 

مورد ۷

دکتر نعمت الله برهانی

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

مورد ۸

عنایت الله منجذب

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

===

 

مورد ۱۰

دکتر منوچهر موید بهایی زاده

انفصال روحانی

مسافرت به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد ۱۱

دکتر هوشنگ همت بهایی زاده

انفصال روحانی

سفر به آمریکا

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

 

====

 

مورد ۲۱

روحی غنی

انفصال روحانی

سفر از مشهد به آمریکا

ارتباط با مطرود دیگر به نام پسر دهقان

 

 

 

 

======

مورد ۲۲

فریدون تاییدی

طرد روحانی

سفر به آمریکا برای تکمیل تحصیلات

 

 

مورد ۲۳

ناصر جمالی :

طرد روحانی سفر به آمریکا

 

==

مورد ۲۶

میر کمال خمسی

سفر به آمریکا

طرد روحانی

مورد ۲۹

عطاء الله حق بین

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

 

مورد ۳۰

جهانگیر اعلائی :

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

===

 

مورد ۳۲ و ۳۳

فریدون لبیب– مارسی سوفر

طرد روحانی

سفر به آمریکا

 

مورد ۳۴

نیره متحدین

سفر به آمریکا طرد روحانی

 

مورد ۳۵

رضوان جمالی

معاشرت با ناصر جمالی

طرد روحانی

 

مورد ۳۶

منوچهر وحدتی :

سفر به آمریکا

طرد اداری

 

===

«هم چنین فرمودند : بنویس انفصال روحانی نصرت الله باهر، نظر به معاشرت با والده اش ! لازم و واجب» (همان کتاب، ص ۷۹) ، توقیعات مبارکه، (۱۰۲-۱۰۹) ص ۴۱)

نصرت الله باهر و عیالش قدسبه باهر به دست توانای تشکیلات بهائی در سنه ۱۳۲۶ به دلیل سفر به آمریکا ، طرد می شود .
تشکیلات بهائی چنانچه در مرقومه مشاهده می شود ، ابتدا طرد می کند سپس دلیل می آورد .
اما دلیل چیست ؟ چون ولی امر گفته ! پس همه بدون پرسش باید اطاعت کنند . هر کس سرپیچی کند از خدا سرپیچی کرده و هر کس عصیان کند در برابر خدا عصیان کرده !
در ضمن ممنوعیت سفر به ایالات متحده آمریکا برای سفر به سایر نقاط هم باید اجازه گرفت .

https://www.reddit.com/user/Enayat_Khademi/comments/vk41b4/excommunicate_and_boycott_bahais_for_traveling_to/idmzn02?utm_medium=android_app&utm_source=share&context=3

==

مورد ۴۳

 

عطاءالله آگاه از بهائیان شیراز به خاطر سفر به امریکا طرد می شود .دستور طرد در فوریه ۱۹۴۸ میلادی پس از اعلام تصمیم انگلیس مبنی بر خروج این کشور از قیومیت فلسطین است .
در صفحه دوم این حکم از قول علی اکبر فروتن مناسب محفل ملی ایران امده : سفر به اسراییل و امریکا به دستور شوقی افندی ممنوع شده است . هرکس از این دستور سرپیچی کند با عواقب شدید ناشی از او مواجه خواهد شد .
در پاراگراف بعد تشکیلات بهایی به بهاییان حکم می‌کند: هر کس بخواهد به ممالکی که مسافرت به انها هم جایز هست ،سفر کند باید از تشکیلات بهایی اجازه بگیرد !
اما طرد به چه صورت است ؟ هیچ گونه سلام و کلام ومکاتبه و معشرتی نباید صورت بگیرد نه حضوری نه غیابی ! تا آنجا که حتی روابط خویشاوندی ، مادر فرزندی ، زن و شوهری و … باید قطع شود !
ممنوعیت سفر به اسراییل واجب ترین حکم شرعی بهاییان بوده و شاید هنوز هم هست .
برگرفته از اسناد عنایت خادمی .

https://www.reddit.com/user/Enayat_Khademi/comments/vk2ebk/excommunicate_a_bahai_for_traveling_to_united/idmptgq?utm_medium=android_app&utm_source=share&context=3

===

 

 

مورد اول

نصرت الله ایمانیان عربخیلی

جرم : نقد بهائیت

انفصال روحانی

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مورد۲

 

عزیز یوسفسوفیر

انفصال روحانی

جرم : عدم قطع رابطه با مارسل سوفیر مطرود

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

 

مورد ۴

سلیم سوفیر :

انفصال روحانی

عدم قطع ارتباط با بستگان خود منفصل روحانی موسوم به عزیز الله سوفیر

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

مورد ۵

عبود خزاعی

انفصال روحانی

نقد بهائیت

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

 

 

مورد ۹

روح الله اختر خاوری

انفصال روحانی

نا فرمانی

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

 

مورد ۱۲

عنایت الله پروانه و درخشنده پروانه پدر مطرود پرویز ( مهرداد پروانه )

انفصال روحانی

عدم قطع ارتباط با فرزند مطرود خویش

ممانعت از معاشرت دیگران با وی پرویز ( مهرداد پروانه )

مورد ۱۳ :

آواره

انفصال روحانی

نقد بهائیت

ممانعت از معاشرت دیگران با وی

 

مهم :

سند زیر نشان می دهد که بهائیان زیر آب هم را می زدند و تهمت ارتباط با مطرودین را به هم می زدند برای از میان بردن رقبای خود و نهی شوقی از اینکه فقط من حکم طرد را می دهم :

 

 

حمله به منتقد بهائیت : آواره

آواره

طرد روحانی

نقد بهائیت

تشویق و تطمیع همسر وی با امکانات و پول جهت جدا شدن از وی و تامین مالی وی

 

 

 

مورد ۱۴

صبحی :

طرد رو حانی

نقد بهائیت

ممانعت از معاشرت و تکلم با وی و امثال وی

 

 

مورد ۱۵

دکتر قاسم خان غنی  :

طرد رو حانی

ارتباط با مخافین و سیاسیون

ممانعت از معاشرت و تکلم با وی و امثال وی

 

 

موجبات طرد

اگر کسی از عضویت محافل کناره گیری کند و محفل نپذیرد و کناره گیری کند متمرد است

 

 

موجبات طرد :

اجرای عقد اسلامی

 

 

بحث طرد و اینکه مجازاتش چیست ؟

 

 

 

بهادر

انفصال روحانی

ارتباط با مطرودین مثل حسن ارشاد

 

 

اطلاعات بیشتر در مورد بهادر

 

 

مورد ۱۷ :

صادق فرزند آقا محمد جواد آشجی

سفر به فلسطین

انفصال روحانی

امر مستقیم به پدر و مادرش که با وی معاشرت نکنند و نتیجه عدم اطاعت وخیم است

 

 

مورد ۱۸

عطاء الله خضرائی

طرد روحانی

مداخله در سیاست و مسلمان شدن

 

 

 

 

 

مورد ۱۹

گمنام ….

دختربهایی که به عقد مرد مسلمان در آمده و شده زن دومش

انفصال اداری

پدر و مادرش هم چون رضایت دادند انفصال اداری

قبول اعانات از منفصل اداری جایز نیست

 

 

دستور ارسال آثار آواره و نیکو برای شوقی

 

 

 

فحاشی و لعن آواره توسط شوقی

 

نقد منتقدین را رائحه کریهه می نامد :

 

آواره :

عتاب و توهین

مورد ۲۰

عیال عزیز الله بهادر موسوم به سنا خانم

انفصال روحانی

در صورت عدم معاشرت و طلاق انفصال روحانی

 

 

حکم انفصال اداری و روحانی :

 

 

 

مورد دیگر :

 

مورد بعدی

تحریم سفر ترانزیتی به اسرائیل :

 

 

===============

مورد ۲۴ :

بهتری دهقان

به دلیل هم خانه بودن با اولادشان و عدم اخراج آنها از خانه

طرد روحانی

 

 

مورد ۲۵ :

کیهان تاییدی

جدا نشدن از شوهر مطرود خود

طرد روحانی

 

طرد تمدن الملک توسط عبد البهاء :

ماخذ اشعار در اثار بهائی جلد ٣‏: صفحه ۶۹
مات شدم در رخش چنانکه تو گفتی او همه خورشید گشت و من همه حربا … دیوان قاانی ، ص ٧ در باره کلمه ” لطیمه ” در پاورقی صفحه ٧ دیوان قاانی چنین امده است : لطیمه بفتح لام بمعنی مشک و نافه مشک و بازار عطر فروشانست و در حاشیه چاپ کلهر بنقل از صحاح لطیمه بفتح لام بمعنی ” جای طیب ” گرفته شده است . مقصود از” جناب تمدن ” که از حالات او در لوح فوق به طنز یاد شده میرزاعبدالحسین تمدن الملک شیرازی است که بامرالله اقبال نموده از مشاهیر بهائیان گشت و در سفر حضرت عبدالبها به غرب نیز از جمله همراهان بود ولی بعدا به ازلیه پیوست و مردود و مطرود حضرت عبدالبها گردید . برای ملاحظه …

 

مورد ۲۷

تمدن الملک

طرد روحانی توسط عبد البهاء

فتنه و اختلاف

 

مورد ۲۸

عبد الله فاضل

طرد روحانی

 

 

مورد ۳۱

صغری صدیقی :

طرد روحانی

سفر به ارض اقدس

 

کز نقض شود

 

مورد ۳۷ و ۳۸ :

علی منشادی و جهان افروز ادراکی

سفر به ارض اقدس

طرد روحانی

 

مورد ۳۹ و ۴۰

زین العابدین منشادی و همسرش ( عائله اش )

سلام و کلام با مورد قبلی

 

مورد ۴۱ :

امان الله شفا

نقد بهائیت

طرد روحانی

 

 

 

مورد ۴۲

غلامرضا گودرزی

ارتباط با پدرش

طرد روحانی

 

مورد بعدی :

ندیمه شهیدی

و زوجه اش نعیمه معانی

طرفداری از جمشید معانی

جرم : نقد تشکیلات

طرد رو حانی

مورد بعدی –

سرهنگ ید الله ثابت راسخ

و نعیم نعمتی

طرد روحانی

جرم :

نقد تشکیلات

 

مورد بعدی :

جهانگیر اردکانی

طرفداری از جمشید معانی

جرم : نقد تشکیلات

طرد رو حانی

 

 

مورد بعدی

جهانگیر اردکانی

جرم : سکونت بی اجازه در اسرائیل

طرد رو حانی

مورد بعدی

مورد بعدی :

جهانگیر اردکانی

جرم : سکونت بی اجازه در اسرائیل

طرد رو حانی

 

 

مورد بعدی

مسعود جمالی  و عیالش  طرفداری از جمشید معانی – اعتقادی – طرد روحانی

 

شعاع الله فروغی طرفداری از ریمی – اعتقادی – طرد روحانی

بی بی ناز نعمتی  عدم قطع ارتباط با شوهرش  طرد روحانی

 

مورد بعدی

 

طرد چمشید معانی

 

مورد بعدی :

 

فرمان به تخریب قبر فرزند بهاء الله میرزا ضیاء الله برادر بهاء الله از کنار قبر پدر چون نقض عهد کرده بود به جرم اعتقادی

 

در کتاب خاندان خداوند یا همان شرح شجره‌نامه‌ ی بهاءاله صفحه ۴۴۰ چنین آمده است که در جهت تطهیر اماکن بهائی از لوث وجود میرزا ضیاء اله ، قبر وی تخریب شده است و بقایای جسد او منتقل شده است .
بهائیان از این تخریب قبر به عنوان مژده ای مسرت بخش یاد کرده اند !
البته که پیام مسرت بخش و روح افزای تخریب قبر ضیاء اله در اپلیکیشن پیام های بیت العدل نیست !
احتمالا میران این همه مسرت و شادی برای این اپلیکیشن زیاد است !
باید پرسید هم اکنون وقتی بیت العدل با تخریب قبور بهائیان ناقض باعث مسرت می شود در کدام اپلیکیشن آن را منتشر می کند ؟

فرمان به تخریب قبر فرزند بهاء الله میرزا ضیاء الله برادر بهاء الله از کنار قبر پدر چون نقض عهد کرده بود به جرم اعتقادی

 

در کتاب خاندان خداوند یا همان شرح شجره‌نامه‌ ی بهاءاله صفحه ۴۴۰ چنین آمده است که در جهت تطهیر اماکن بهائی از لوث وجود میرزا ضیاء اله ، قبر وی تخریب شده است و بقایای جسد او منتقل شده است .
بهائیان از این تخریب قبر به عنوان مژده ای مسرت بخش یاد کرده اند !
البته که پیام مسرت بخش و روح افزای تخریب قبر ضیاء اله در اپلیکیشن پیام های بیت العدل نیست !
احتمالا میران این همه مسرت و شادی برای این اپلیکیشن زیاد است !
باید پرسید هم اکنون وقتی بیت العدل با تخریب قبور بهائیان ناقض باعث مسرت می شود در کدام اپلیکیشن آن را منتشر می کند ؟

 

مورد بعدی

عبد الله مستقیمی – نقد تشکیلات – طرد روحانی

جلال کهن – طرفداری از ریمی – اعتقادی

 

بعدی

محمد شمسیان کاظم رئیس الساداتی – طرفداری از جمشید معانی – طرد روحانی

 

مورد بعدی

جلال معنوی و زوجه اش – کیوان معانی و زوجه اش جواد معنوی – طرفداری از جمشید معانی – عقیدتی – طرد روحانی

 

مورد بعدی

سپهر و بشارت معانی – ضیاء الله و کلیم الله به همراه زوجه هایشان – – طرفداری از جمشید معانی – عقیدتی – طرد روحانی

 

مورد بعدی :

جمشید معنوی – محی الدین معانی – طرفداری از جمشید معانی – عقیدتی – طرد روحانی

مسیح الله رحمانی – نقد تشکیلات – طرد روحانی –

 

عبد الله معنوی – تمرد از سازمان

 

استیون شول (Steven scholl)

✉️نامه ای از یکی از مشاورین قاره ای دریافت کردم که من در صف افراد اعلامی بعنوان ناقض عهد و میثاق هستم ! آنقدری که خانواده ام ناراحت شدند ، این حرف در من اثر نداشت . همسرم ، و بسیاری از بستگانش بهائی هستند . . . تهدید و مشکل خطرناک این بود که اگر من بعنوان ناقض عهد و میثاق اعلام میشدم ، آنوقت همسرم هم بعنوان تماس و رابطه با چنین فردی در معرض طرد و تکفیر قرار می گرفت! همچنین بسیاری از بستگان و آشنایان نزدیک ما.

🛶تمام این داستان، بحث پوچ و قرون وسطایی است . ولی واقعیت همین است! و چطور میتوان عضو سازمان و تشکیلاتی بود که تا این حد میتواند علیه شما خشن و ظالمانه تصمیم بگیرد ؟ این دلیل اصلی کناره گیری داوطلبانه من از بهائیت بود . نه برای اینکه از مجازاتی فرار کنم ، بلکه از آن جهت که جامعه بهائی ، به لحاظ معنوی و روحانی دچار بیماری و انحطاط گردیده است . بسیار غمگین و متاسف شدم که خانه و کاشانه ای که برای مدت ۲۵ سال آنرا جهت امور دینی و معنوی خود انتخاب کرده بودم تبدیل به زندان و کابوسی شده است . . .

 

طرد روحانی گلی ملامد – سفر به اسرائیل چند روز پس از سلب نسبت مشخص شد ایشان برای فرار از طرد روحانی بدلیل سفر به اسرائیل ابتدا سلب نسبت کردند تا از عوارض طرد روحانی در امان بمانند ولی بیت العدل فهمید و پس از سلب نسبت طرف را طرد روحانی کرد

===

منتفی شدن ایام  اصطبار  در مورد طرد روحانی 

۱۰ اگست ۱۹۷۰ – ۱۰ شهر الکمال ۱۲۷
محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران شیدالله ارکانه
بضمیمه سواد عکسی مکاتیب آقای … را ارسال میداریم تا آن محفل بصلاحدید خود جوابی بمشار الیه عنایت فرمایند.
ضمنا مرقوم میداریم که مقصود از سنه اصطبار حدوث سازش و التیام است اگر یکی از طرفین طرد روحانی شده باشد و ظاهرا امیدی برجوع او نباشد البته رعایت سنه اصطبار معنی و مفهومی نخواهد داشت ولی البته محفل باید در هر مساله جداگانه دقت و تمعن نماید و تصمیم کلی و عمومی در این قبیل موارد اتخاذ و اعلان ننماید و هر مشکلی را با در نظر گرفتن شرائط مخصوصه مربوطه فیصله دهد.
و اما در مساله حقوق الله چنانچه قبلا در این خصوص ذکر شده افراد حق تصرف در آنچه سهم حقوق الله است ندارند ولو آن سهم تعلق بر اموال ویش داشته باشد در جمیع موارد تصرف در حقوق الله باید با اذن و تصویب مرجع امر یا
با تقدیم تحیات بهیه
بیت العدل اعظم

=====

 

 

=====

مروری بر شجره نامه میرزا حسینعلی نوری و اجرای مجازات طرد روحانی در مورد آنان بسیاری از مطالب را برای ما روشن می کند.

میرزاحسینعلی نوری که اغلب آنرا با نام بهاء یا بهاءالله می شناسند سه همسر و هفت فرزند بشرح زیر داشته است :

 

الف) از آسیه خانم با نام خانوادگی نواب فرزندان زیر بدنیا آمدند :

 

http://reference.bahai.org/fa/t/o/BKG/bkg-33.html#pg33

 

۱-        ۱- عباس ( ملقب به عبد البهاء)

۲-         ۲- بهیه ( ورقه علیا) که بصورت مجرد تا پایان عمر باقی ماند و ازدواج نکرد.

آسیه که از او به ام الکائنات ( مادر هستی) تعبیر کرده اند بوسیله پیروان میرزا علی محمد باب تکذیب و از زمره بنیانگذاران تاریخ بابی حذف گردید.

بهاءالله به وی لقب نوابه را داد و این از آن جهت بود که وی دختر نواب تهرانی بوده است ( به نقل از کواکب الدریه آیتی جلد ۲ ص ۴ )

 

 

حضرت بهاالله: صفحه ۲۳۷

٣٠ – صعود حضرت اسیه خانم والده حضرت عبدالبهااولین حرم مبارک حضرت بهاالله که در سال ١٢۵١ در سن هیجده سالگی اختیار فرمودند سرکار اسیه خانم بنت جنابمیرزا اسمعیل وزیر نوری است که انحضرت در اثار نازله ان محترمه را بلقب نواب و ورقه علیا ذکر فرمودند. قوله الاعلی : “یا نواب یا ایتها الورقه المنبته من سدرتی و الموانسه معی علیک بهائی و عنایتی و رحمتی التی سبقت الوجود انا نبشرک بماتقربه عینیک و تطمئن به نفسک و یفرح قلبک ان ربک هو المشفق الکریم قد رضی الله عنک من قبل و من بعد واختصک لنفسه …

http://reference.bahai.org/fa/t/o/HB2/hb2-241.html#pg237

 

ب) بی بی فاطمه ( مهدعلیا ) که فرزندان زیر منتسب به اوست :

۳- محمد علی افندی

۴- صمدیه

۵- ضیاءالله

۶- بدیع الله

 

بی بی فاطمه و هر چهار فرزندش توسط عبدالبهاء مورد طرد قرار گرفتند و ارتباط با آنها ممنوع اعلام شد.

بهاء الله به بی بی فاطمه لقب مهد علیا را داد ( و این لقبی بود که مخصوص مادر پادشاه ایران می باشد ) ( به نقل از کواکب الدریه ص ۸ )

 

http://reference.bahai.org/fa/t/se/GPB/gpb-505.html#pg489

 

ج) گوهر خانم که تنها یک فرزند بدنیا آورد :

۷- فروغیه

بهاءالله به سومین همسرش هیچ لقبی اعطاء نکرد. البته این همسر بهاء نیز بعدا توسط عبدالبهاء مورد طرد قرار گرفت و بهائیان از تماس با وی منع شدند.

عباس عبدالبهاء با زنی بنام منیریه خانم ازدواج کرد که حاصل آن ۴ دختر به نامهای زیر بود.

۸- ضیائیه

۹- طوبی

۱۰- روحا

۱۱- منور

 

 

 

هادی افنان با ضیائیه (۸) ازدواج کرد و حاصل آن فرزندان زیر بود :

۱۲- شوقی

۱۳- روح انگیز

۱۴- مهرانگیز

۱۵- حسین

۱۶- ریاض

نام خانوادگی این ۵ فرزند ربانی بود ( شوقی ربانی و … ) و جالب است بدانید هادی افنان (پدر شوقی) و تمام خواهران و برادران شوقی توسط خود شوقی طرد روحانی شده و بهائیان از تماس با آنها منع شدند؟؟؟؟!!!!

 

 

محسن افنان با طوبی(۹) ازدواج کرد و سه فرزند باسامی زیر بدنیا آوردند :

۱۷- روحی

۱۸- سهیل

۱۹- ثریا

وباز محسن افنان و طوبی و تمامی فرزندانشان همگی توسط شوقی افندی مورد طرد قرار گرفتند؟؟؟!!!

جلال شهید با روحا (۱۰) ازدواج کرد و حاصل آن ازدواج نیز سه فرزند باسامی زیر بود:

۲۰- منیر

۲۱- حسن

۲۲- زهرا

این خانواده نیز تماما بوسیله شوقی طرد شدند.

احمد یزدی نیز با منور (۱۱) ازدواج کرد و از آنها هیچ فرزندی بدنیا نیامد. جالب است بدانید که این دو نفر نیز بوسیله شوقی طرد شدند.

سید علی افنان با فروغیه (۷) ازدواج کرد و حاصل آن ۴ فرزند باسامی زیر بود :

۲۳- حسین

۲۴- نیر

۲۵- حسن

۲۶- فوزی

سید علی افنان و فروغیه نیز بوسیله عباس افندی طرد روحانی شدند و فرزندانشان نیز بوسیله شوقی طرد شدند.

محمد علی افندی (۳) ابتدا با زنی بنام معصومه ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند باسامی زیر است :

 

۲۷- شعاع الله

۲۸- امین الله

سپس همسر دیگری بنام هزاریه اختیار نمود و از وی فرزندی بدنیا آمد بنام :

۲۹- موسی

جالب است بدانید محمد علی افندی و کلیه همسران و فرزندانش بوسیله عباس افندی مورد طرد قرار گرفتند ؟؟؟؟!!!!

مجد الدین موسی با صمدیه (۴) ازدواج و حاصل آن ازدواج نیز دو فرزند باسامی زیر بود :

۳۰- مریم

۳۱- زرانگیز

کل اعضای این خانواده نیز توسط عبدالبهاء طرد شدند.

ضیاءالله(۵) نیز با زنی بنام ثریا سمندر ازدواج کرد که از این وصلت فرزندی بدنیا نیامد. ضیاءالله و همسرش نیز توسط عبدالبهاء طرد شدند.؟؟؟!!!

بدیع الله (۶) ( جوانترین فرزند بهاءالله با لقب غصن انور ) با زنی بنام عالیه ازدواج و حاصل آن ۵ فرزند باسامی زیر بود

۳۲- سجیج

۳۳- صالح

۳۴- قمر

۳۵- عفت

۳۶- عصمت

کل اعضای این خانواده نیز توسط عبدالبهاء مورد طرد واقع شدند.

 

مشاهده شد که چگونه بیش از ۸۰ درصد از خاندان میرزا حسینعلی نوری توسط رهبران بهائیت طرد شده اند. رهبرانی که شعارهای گوشنواز و دل انگیزی نظیر « همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار» و « عاشروا مع الأدیان بالروح و الریحان »  را سر داده اند ولی گویا خود فراموش کرده اند به آن عمل کنند  و عمل آنان دقیقا خلاف مدعای آنان است.

از این اتفاقات نتیجه ای بسیار تلخ و از طرفی بسیار آموزنده ذهن هر خواننده منصف را به خود مشغول می دارد که رهبران بهائیت با آن شعارهای فریبنده و خالی از عمل صرفا سودای قدرت در سر داشته اند و اصلا  دیانتی در کار نبوده و وضعیت فعلی تشکیلات بهائی نیز شاهد این مدعاست.

نقد تشکیلات و تصمیماتی که سران تشکیلات می گیرند ، از طرف اعضای ساده گروه، از بدیهی ترین اصول دموکراسی در هر تشکیلاتی است که تمامی عالمان علوم اجتماعی بر آن اتفاق نظر دارند، اما در جامعه بهایی هر که انتقادی نسبت به تصمیمات بیت العدل داشته باشد، دچار مجازاتی چون طرد می شود که خود مجازاتی بدوی است

 

فلوچارت مطالب قبل :

 

====

⬛️تصویر مادر #شوقی افندی و خواهر جناب #عبدالبهاء بدلیل عدم قبول وی توسط شوقی از بهائیت #طرد شدند

 

 

====

گلی ملامد

طرد روحانی

فرار از طرد روحانی به جهت سکونت در اسرائیل و سلب نسبت

 

طهران

تاریخ د ههر للعلم ۱۲

محفل مقدس روحانی شیدالله ارکانه
عطف بمرقومه ۱۰۷۰/۵ مورخه ۲ شهر القدره ۱۲۰
در مورد گلی ملامد فرزند مهدی و کشور متولد ۱۳۰۳ طهران که در تاریخ ۲۹/۱/۱۳ شخصا تسجیل و دره ۳۸/۱۰/۲ بین او و شوهرش تاریخ تربح ثبت و در ۳۹/۱۱/۲۳ دردفترخانه رسمی شماره ۱۲ کلیمی ها طلاق رسمی گرفته و در ۴٢/۶/٢۶ تقاضای حذف نام نموده و بلافاصله در ۴٢/٧/۱ بفلسطین عزیمت نموده است .
مقرر فرمایند طرد روحانی مشارالیها را طبق امریه مطاع مبارک ساخت رفیع بیت المدل اعظم الهی مورخه ۳۱ اوت ١۶۶۴ که توسط هیئت مجلله ایادی امرالله در آسیا علیهم بها الله ابلاغ گردیده است اعلام دارند .
یاران عزیز الهى استحضار کامل دارند در زمان حیات مولای حنون موقعی که هنوز – عزیمت با مریکا ممنوع بود اوامر مطاع مبارک که ضمن متحد المآل ۸۱۰۵/۱۷ مورخه ۱ /۱۳۲۸/۱۰ این محفل بعموم دوستان یزدان ابلاغ گردید چنین شرفصدور یافته بود . …. با احبائی که از امرالله تبری میکنند ولی بضدیت قیام نمینمایند ممکن است تماس داشت بشرط آنکه عمل آنان بمنا اور وارد آوردن صدمه بامر الهی نباشد و یا متعاقب این عمل با مریکا عزیمت ننمایند. زیرا چنین اندامی حاکی از تزویرو توریه است …
اعلا
می
بهمین جهت نفوسی که بمناور توریه و تزویر تقاهای حذف نام مینمودند طرد روحانی آنان م وسلام وکلام با ایشان ممنوع گردید. خواهشمند است باردیگر بعموم عزیزان آنسامان ابلاغ فرمایند که عزیمت فلسطین بدون کسبا جازه و تصویب قبلی ساحت مقدس بیت المدل اعظم الهی شید الله ارکانه کماکان ممنوع است و تجاوز از این امر مستوجب عواقب شدیده طرد روحانی است
سواد جهت استحضار محفل مقدس روحانی
بارجای تائید
منشی محفل
شید اللہ ارکانه ارسال میگردد .
با رجای تائید
۳۸۳۹۶
۴٢/٩/٢۵

====

سانسور باب ۷۶ گنجینه حدود و احکام پیرامون طرد

 

 

تعریف سلب نسبتی که منجر به طرد می شود  در پیام بیت العدل

پیام بیت العدل تاریخ :

۶۳۶ ۲۰۰۱-۰۴-۰۴

“سلب نسبت برای فرار از طرد و اجرای حدودات ::

گاهی اوقات، بعد از پذیرش تقاضای حذف نام یک فرد، معلوم میشود که اظهارات وی غیرصادقانه و صرفاً برای فرار از اجرای احکام امری بوده
است. ضرورتی ندارد که محفل روحانی در چنین موردی، اقدامی علنی انجام دهد، بلکه موضوع را در سوابق موجود وارد میکند. به عبارت دیگر،
در خصوص پذیرش اقدام بعدی این فرد در اعلام ایمان به امر مبارک، تا زمانی که محفل روحانی قانع نشده که اظهارات وی با ایمان کامل بیان
گردیده است، باید محتاطانه رفتار کند. همچنین با توجّه به مقتضیات و شرایط موجود، محفل روحانی ممکن است او را ملزم سازد نسبت به جبر کسر
حدود، که انگیزه ی وی در خروح از ظل امرالهی بوده است، قیام نماید.

وضعیت مشابه زمانی رخ میدهد که شخصی مرتکب عملی میگرددکه حدس میزند ممکن است به اعلام نام وی به عنوان ناقض میثاق منجر شود، و
لذا با این تصور که ممکن است با خروج از جامعه از چنین نتیجهای جلوگیرین کند، تقاضای حذف نام مینماید. استنتاج بیتالعدل اعظم ممکن است
چنین باشد که حذف نام موجد حمایت کافی جامعه از شخص مورد بحث گردد. معهذا، اگر او، بعد از حذف نام، در تلاش برای تضعیف عهد و
پیمان الهی اصرار ورزد یا با ناقضین میثاق مرتبط شود، ممکن است به عنوان ناقض میثاق اعلام گردد و به احبا گفته شود که از هر گونه تماس و
معاشرت با وی اجتناب نمایند. هر مورد را باید با توجّه به شرایط و اوضاع و احوال خاص خود مورد بررسی و مطالعه قرار داد.”

 

نظرات شوقی پیرامون طرد

شوقی ربانی می گوید:  “…….ایادی امرالله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض ومخالفت با ولی امراله گذاشت فورا ان شخص را اخراج از جمع بهاء نمایند وابدا بهانه ای از او قبول ننمایند  چه بسیار که باطل محض به صورت خیر در اید تا القای شبهات کند ……..”

 

===

 

“طرد واخراج افراد از شریعت اله جزء اختیارات خاصه ولی امراله یعنی رئیس عالیه روحانی جامعه میباشد         (نظامات بهائی –صفحه ۸۲ الی ۸۵)

====

طرد اداری

۱۷۶ : غیبتهای طولانی و غیر موجه ممکن است سبب سلب حقوق اداری گردد

وظیفه محفل روحانی ملی ترغیب و تسهیل حضور اعضاء در جلسات محفل است. اگر عضوی دلیل معتبر و مقنعی جهت توجیه غیبت طولانیش از جلسات محفل ارائه نکند، باید او را نصیحت کرد و حتی به او اخطار داد و در صورتی که چنین اخطاری عمدا نادیده گرفته شود؛ آنگاه محفل محق خواهد بود، حقوق او را بعنوان یک عضو ذی رای جامعه معلق سازد. چنین تنبیهی اداری ممکن است کاملا لازم و ضروری بنظر برسد و در حالیکه معادل طرد کامل چنین عضوی از امرالله نیست؛ او را از هر نوع مشارکت حقیقی در وظائف و امور اداری محروم خواهد ساخت و لهذا موءثرترین و صحیحترین اقدامی است که محفل میتواند علیه اینگونه نفوس بی تفاوت و غیر مسئول در جامعه، انجام دهد.» توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی هندوستان و برمه مورخ ۲ جولای ۱۹۳۹ – نقل از کتاب طلوع یومی جدید صفحه ۷۹)

انوار هدایت

====

طرد اداری :

عوامل طرد :
انحرافات اخلاقی
مخالفت با تصمیمات اداری
عدم رعایت احوال شخصیه
آثار طرد اداری :
محدودیت معاشرت بشکل رسمی
عدم قبول کمک به صندوق های محلی و ملی

 

۱۷۸ : علل اصلی محرومیت از حق رای

 

علل اصلی برای محرومیت از حقوق اداری انحرافات شدید اخلاقی، مخالفت علنی با تصمیمات و اقدامات اداری و عدم رعایت قوانین مربوط به احوال شخصی است. از وظائف محفل روحانی ملی است که در صورت محرز شدن هر کدام از این خطاها و قبل از اعمال هر نوع تنبیهی، در وهله اول با نفوس خاطی، بنحوی صمیمی و به قصد مساعدت آنان جهت غلبه بر مشکلشان، صحبت کند و در مرحله دوم به آنان تذکر و اخطار دهد که باید از خطای خود دست کشند و در مرحلهء سوم، اگر تذکرات قبلی مورد توجه واقع نشد همچنان تذکرات بیشتری اعمال کند و سرانجام در صورتیکه ملاحظه شود طریقی دیگر برای حل مشکل موجود نیست آنگاه شخص خاطی را از
حقوق اداری محروم سازد. حضرت ولی امر الله مایلند که محافل ملیه هنگام اعمال این تنبیه بسیار محتاطانه عمل کنند. زیرا این احتمال وجود دارد که بنحو صحیح به کار برده نشود و در نتیجه کارآیی و تاثیر خود را از دست بدهد. فقط وقتی باید به آن متوسل شد که جهت حل مشکل، راهی دیگر بنظر نرسد. در پاسخ به سوءالات دیگری که مطرح کرده اید؛ باید گفته شود که اگر نفسی از حقوق اداری محروم شود؛ نمی تواند به صندوقهای محلی و ملی مساعدت مالی بنماید و نیز نباید در ضیافات نوزده روزه شرکت کند و بدیهی است که با عدم حضور در ضیافت در مشاورات مربوطه نیز نمی تواند مشارکت نماید و در حالیکه معاشرت احباء با چنین فردی ممنوع نیست اما لازم است که این معاشرت به طریقی رسمی انجام شود. از آنجا که حضرت بهاءالله هر نفسی را مکلف به تبلیغ امر الله فرموده اند لهذا، مادامی که شخص
محروم شده از حقوق اداری به تبلیغ امر الهی ادامه دهد؛ مانعی برای انجام این کار او وجود ندارد. توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی آمریکای جنوبی مورخ ۷ مارچ ۱۹۵۵)

 

طرد اداری :

آگاهانه قسم یاد کند که فرزندانش را بر وفق موازین دیانتی دیگر پرورش دهد

بهائیانی که به کلیسا میروند و همچون مسیحیان ازدواج میکنند نیز باید به ناچار از حقوق اداری خود محروم گردند

۱۸۰ : فرد بهایی حق ندارد سوگند یاد کند که فرزندانش را مطابق موازین دیانتی دیگر بار آورد و یا بعنوان یک مسیحی در کلیسا عقد ازدواج بندد

همانگونه که حضرت ولی امرالله اشاره فرموده اند … یک فرد بهایی نمی تواند آگاهانه قسم یاد کند که فرزندانش را بر وفق موازین دیانتی دیگر پرورش دهد و البته نیز حق ندارد دروغ بگوید. بنا بر این برای آقای … امکان ندارد هنگام ازدواج با فردی غیر بهایی، چنین تعهدی بسپارد. هر فرد بهایی که به چنین اقدامی مبادرت ورزد باید از حقوق اداریش محروم شود و همانطور که آن حضرت قبلا نیز تصریح فرموده اند؛ بهائیانی که به کلیسا میروند و همچون مسیحیان ازدواج میکنند نیز باید به ناچار از حقوق اداری خود محروم گردند. توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به لجنه تبلیغ اروپا مورخ ۱۳ می ۱۹۳۶)

طرد اداری : الکلی شدن در حد شیاع ( مشهور شدن ) 

۱۸۱ : نوشابه های الکلی و وضعیت کسانی که به نوشیدن آنها ادامه میدهند

در مورد موءمنی که در شرب مسکرات مداومت می ورزد؛ محفل روحانی باید مشخص نماید که خطای او برملا است به حد شیاع رسیده است یا خیر و اگر چنین است باید سعی نماید اهمیت اطاعت از قوانین امری را به وی تفهیم کند. اگر توجهی ننمود باید به دفعات او را انذار نماید و اگر این اقدام هم بی نتیجه ماند، آنگاه او را مشمول تنبیه طرد اداری سازد. در مورد شاربی که می کوشد بر ضعف خود فائق آید؛ محفل روحانی باید صبر مخصوص پیشه سازد و در صورت امکان، مشاوره و مساعدت تخصصی نیز به وی ارائه نماید. اگر خطای فرد بر ملا نباشد به حد شیاع نرسیده باشد)، لزومی ندارد که محفل روحانی اصلا به اقدامی دست یازد.
رقیمه شریفه صادره از جانب معهد اعلی خطاب به یکی از محافل روحانیه ملیه مورخ ۲۶ سپتامبر
(۱۹۷۸

===

طرد اداری :

معتاد و الکلی

۲۶۰ : در موارد مخصوص لازم است جهت تعمیق درک نفوس کندذهن، ترتیباتی اتخاذ شود

راجع به پذیرش نفوسی در امر الهی که مشکلات ذهنی دارند و یا معتادین به مواد مخدر و غیره، بیت العدل اعظم هدایت میفرمایند به اطلاع برسانیم اگر محفل روحانی مطمئن است شخص متقاضی باندازه کافی مسلط بر قوا و استعدادهای خود هست که درک نماید اظهار ایمانش به چه مفهومی است پذیرش وی بلامانع است. بعبارت دیگر در چنین مواردی نیز شما باید اصول معمول پذیرش مقبلین را مراعات نمائید. اما در باره نفوس کندذهن لازم است از ترتیب اقدامات مخصوص به جهت تعمیق درک آنان اطمینان حاصل کنید. البته به اشخاص معتاد به مواد مخدر و یا الکل باید اطلاع داده شود که شرب افیون و الکل بر طبق قوانین و احکام دیانت مقدس بهایی، مطلقا ممنوع است و لازم است آنان به هر اقدام مقتضی متوسل شوند تا خود را از شر اعتیاد رهایی بخشند. ممکن است مفید و لازم تشخیص دهید که چنین افرادی را به سازمانهای متخصص در مساعدت و هدایت اینگونه افراد، معرفی نمایید. اگر با موردی خیلی حاد مواجهه شدید، ممکن است لازم شود به آن فرد اخطار کنید که اگر طی مدتی معین و مناسب بر مشکل خود فائق نیاید، محرومیت وی از حق رای مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
(مکتوب مرقوم از جانب معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی اطریش ۱۲ می
(۱۹۸۲

 

====

۱۸۲ : طلاق … به صرف اینکه موءمنی، قبل از انقضای سنه تربص به اقدامی قانونی جهت طلاق مبادرت کرده؛ هیچ تنبیهی نباید علیه او اعمال گردد. اما اگر چنین فردی در خلال سنهء تربص با شخصی دیگر رابطه زوجیت برقرار نماید؛ مشمول تنبیه اداری خواهد بود؛ نه فقط به دلیل اینکه این کار نقض قانون یک سال انتظار است؛ بلکه همچنین به سبب اینکه طلاق امری تحقق نمی یابد مگر در پایان این یک سال حتی اگر طلاق مدنی اعطاء شده باشد. بنا بر آنچه ذکر شد بجز اینکه طرفین طلاق بر
۷۰
اساس قانون مدنی مجددا به عقد یکدیگر در آیند، هیچ رابطه زوجیتی در طول سنهء تربص، امکان
پذیر نخواهد بود.»
(رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی آلاسکا مورخ ۲۹ مارچ ۱۹۶۶)

 

طرد اداری – دخالت در سیاست 

۱۸۴ : دخالت در امور سیاسی
درک و نگرش آن جناب در مورد مشارکت در امور سیاسیه صحیح است. بدین معنی که فورا اخطار نمائید و سریعا تنبیه اداری را اعمال کنید. زیرا چنین اقدامی سریع جهت حفظ منافع و مصالح امر الهی، کاملا ضروری است.»
(مکتوب منبع معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی جنوب و غرب آفریقا مورخ ۱۲ نوامبر
(۱۹۶۵

==

💠💠💠 مهممممممم

هم جنس بازی موجب طرد اداریست اما تعهدی به معرفی وی به نهادهای حاکمیتی نداریم مگر طرف مجنون باشد

کتمان جرم جرم است

۱۸۵ : همجنس بازی توسط مظهر الهی محکوم گشته است
راجع به سوءالی که در بارهء یکی از موءمنین که به نظر میرسد به حد شیاع مبتلا به همجنس بازی است؛ مطرح نموده اید؛ باید به اطلاع برساند که گرچه به دلیل انحطاط موحش جامعه، بطور عموم، ما باید تاحدی معین نسبت به مسئله رفتار اخلاقی افراد، بردبار و شکیبا باشیم؛ اما این امر به این معنی نیست که میتوانیم رفتاری را که سبب تضییع امر الله میباشد؛ بطور نامحدود تحمل نمائیم. لازم است به اطلاع چنین فردی رسانده شود که حضرت بهاء الله چنین اعمالی را تقبیح و محکوم فرموده اند و اینکه او باید در روش و منش خود تجدید نظر کند و در صورت لزوم با پزشکان متبحر مشورت نماید و تلاش کند بر این نقیصه و بلیه ای که مخرب حیات خود او و مضر به مصالح امرالله است؛ فائق آید. اگر در رفتار چنین فردی، بعد از یک دوره آزمایشی، هیچ نوع بهبودی مشاهده نشد، بایستی او را از حقوق اداری محروم ساخت اما حضرت ولی امر الله، تصور نمی فرمایند، که یکی از موءسسات امریه باید تعهد نماید که او را به مسئولان دولتی معرفی کند؛ مگر آنکه رفتار وی به حد جنون رسیده باشد.
(توقیع منبع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی کانادا مندرج در مجموعه پیامهای صادره خطاب به کانادا صفحه (۳۹)

 

===

مهم :

علل طرد اداری :
روابط نامشروع

عدم ارجاع اقدامات مجرمانه به محاکم دولتی و حل کردن موضوع در محفل

۱۸۶ : انحرافات اخلاقی و اعمال شنیعهء مربوط به آن
هر نوع اعمال و انحرافات سیئه شایعه اخلاقی از جانب فرد بهایی بایستی شدیدا تقبیح و تنقید گردد. احباء را باید تحریص و تشویق نمود چنین روابط نامشروعی را فورا ترک کرده، امور خود را سامان دهند و رفتار و کردار بهائیانه پیشه سازند. اگر آنان، علیرغم تذکرات و انذارات محفل روحانی از قبول و انجام این منویات امتناع ورزیدند؛ باید با محرومیت از حقوق اداری، تنبیه شوند. محفل روحانی ملی مجاز است چنین مواردی از انحرافات برملای اخلاقی را بدون ارجاع آنها به حضرت ولی امر الله، رسیدگی و حل و فصل نماید. توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده و کانادا مورخ ۲۰ جولای ۱۹۴۶ – نقل از جزوه اصول نظم اداری بهایی صفحه ۸۵)

 

علل طرد اداری :
روابط نامشروع

۱۸۹ : فقط یک مورد رفتار غیر اخلاقی جهت اعمال مجازات سنگین، کافی نیست

در مورد رفتار غیراخلاقی، عموما، فقط یک خطای مرتکبه جهت اعمال چنین مجازات سنگینی، طرد اداری (م) کافی به نظر نمی رسد. این تنبیه فقط پس از ارائه نصایح صبورا صبورانه، آن هم هنگام ارتکاب آشکارای اعمال شنیعه و انجام برملای رفتار سیئه بایستی مورد استفاده واقع شود.» رقیمه شریفه صادره از جانب معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی ویتنام مورخ ۱۱ ژانویه ۱۹۶۷)

طرد اداری :
متهم به اعمال جنایی
مظنون به ارتکاب
محکوم در دادگاه جنایی

دقت :: دلیل طرد اداری به اعتبار تشکیلات لطمه خوردن

۱۸۷ : احبای متهم به اعمال جنایی
ما، مکتوب مورخ ۱۸ آپریل ۱۹۶۷ آن جناب را به دقت مطالعه نمودیم. در این نامه شما، در باره رویه ای که محفل روحانی ملی بایستی در قبال مومنینی که متهم به اعمال جنایی شده و یا مظنون به ارتکاب آن بوده و یا توسط دادگاه محکوم به انجام آن گشته اند؛ اتخاذ نماید؛ سوءال نموده بودید. اصلی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد اینست که هر موردی که در زمرهء یکی از شقوق فوق الذکر قرار گیرد؛ لازم است بطور جداگانه و با توجه به شرایط ویژه آن، تحت بررسی واقع شود. هیچ قانون و یا مصوبه ای سخت و شتابزده نباید به کار برده شود. اگر رفتارهای چنین نفوسی، آشکارا، سبب تضییع امرالله شود و به شهرت و اعتبار آن لطمه ای وارد آورد؛ محفل روحانی ملی میتواند به اختیار خود تنبیه محرومیت از حقوق اداری را علیه آنان اعمال نماید.
به نظر این هیات محفل روحانی هنگامی که می خواهد افرادی را از حقوق و مزایای اداریشان محروم سازد؛ باید نهایت درایت و خردمندی را به کار برد که هر مورد با توجه به شرایط ویژه آن، تحت بررسی در آید و نیز لازم است درک شود که تنفیذ تنبیهات امری (در موارد فوق الذکر م) کاری نیست که در پاسخ به هر رای یک دادگاه بطور خودبخود، به جریان افتد.» (رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی جنوب و غرب آفریقا مورخ ۳ می ۱۹۶۷ ـ نقل از جزوه هدایات کلی برای محفل روحانی ملی صفحه (۸۱)

===

عقد مدنی نه بهایی – طرد اداری 

 

====

رضایت پدر و مادر به عقد اسلامی هر دو طرد

 

 

====

انوار هدایت :

عوامل طرد اداری :

لزوم رضایت والدین برای ازدواج و غیره و نیز
اعمال و رفتار زشت و ناپسندی که به شهرت و نیک نامی امر الهی، آسیب وارد می سازد

 

۲۰۰ : شدیدترین تنبیهی که در اختیار است – محرومیت از حقوق اداری …. هیکل مبارک معتقدند کلیه محافل روحانیه ملیه باید به خاطر داشته باشند، سوای طرد روحانی که منحصرا تحت اختیار ولی امرالله بوده، نتیجتا سلاح اجرایی بسیار سنگینی بحساب می آید؛ این تنبیه طرد اداری (م)، شدیدترین مجازاتی است که ما فعلا در جامعه امر، در اختیار داریم
آن حضرت تاکید میفرمایند که به خاطر اموری که اهمیت چندانی ندارد، هرگز نباید نام فردی از لیست انتخاباتی حذف و یا از حقوق و مزایای اداری محروم گردد. مواردی که چنین تنبیهی را ایجاب می نماید عبارتند از نقض قوانین امری مثل لزوم رضایت والدین برای ازدواج و غیره و نیز
اعمال و رفتار زشت و ناپسندی که به شهرت و نیک نامی امر الهی، آسیب وارد می سازد.
(توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به محفل روحانی ملی کانادا مورخ ۳ مارچ

 

چگونگی تغییر سلب نسبت به طرد 

۲۰۳ : فرد موء من نمیتواند با کناره گیری از امرالله و به قصد نقض قوانین امری با توسل به مصونیت حاصل از آن از طرد اداری معاف شود

همانگونه که مطلعید یک فرد موءمن نمی تواند با توسل به حیلهء کناره گیری از امرالله و به قصد هنک و نقض قوانین آن به استناد مصونیت حاصله خود را از مجازات طرد اداری معاف سازد. اما محفل روحانی بایستی از بابت اینکه آیا واقعا چنین قصدی پنهانی انگیزهء کناره گیری بوده است یا خیر، مطمئن باشد. سابقه عدم فعالیت فرد و وضعیت کلی او در قبال امرالله، می تواند محفل روحانی را در استنتاج اینکه کناره گیری او ، حتی اگر بلافاصله بعد از ازدواج باشد، توام با حسن نیت است یا نه؛ یاری دهد و در چنین حالتی است که میتوان با تقاضای او موافقت نمود.
رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده، ۲۰ می ۱۹۷۱)

 

 

کتمان عقیده منجر به طرد اداری می شود 

 

۲۰۴ : کتمان عقیده کناره گیری از امرالله محسوب نمیشود
اگر فردی، در حالیکه هنوز به حضرت بهاءالله ایمان دارد بهایی بودن خود را انکار نماید؛ این اقدام او کناره گیری از امرالله تلقی نمیشود؛ بلکه کتمان عقیده محسوب می گردد و این کاری است که موازین امریه انجام آن را به قصد نقض قوانین، تائید نمی کند.
اگر به یک فرد موء من که مایل نیست قانون امری معینی را رعایت نماید، اجازه داده شود، به قصد نقض آن قانون، جامعه را ترک کرده سپس با مصونیت از تنبیه مجددا به آن باز گردد؛ چنین اقدامی بمنزلهء سخریه قانون الهی خواهد بود … از فحوای نامه های آقای …. به وضوح معلوم است که او همواره به حضرت بهاء الله اعتقاد داشته و از این قانون که ازدواج موکول به رضایت والدین است آگاه بوده است و نیز مشخص است که او به جهت اینکه بتواند با مصونیت از تنبیه این قانون را نقض کند؛ کتمان عقیده نموده است؛ بنا بر این باید او را فردی بهایی اما فاقد حقوق اداری به حساب آورد. رقیمه شریفه معهد اعلی خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده آمریکا مورخ ۱۵ می (۱۹۶۷)

 

====

کتمان عقیده منجر به طرد اداری می شود 

 

۲۱۵ : اهل بهاء تحت هیچ شرایطی نباید کتمان عقیده کنند

حضرت ولی محبوب امر الله مقرر فرمودند راجع به اطلاعاتی که اخیرا در بارهء آن جناب دریافت نموده اند، مبنی بر اینکه در تقاضانامه خود برای اقامت دائم در کشور … مذهبتان را پروتستان ذکر کرده اید و به هیچ طریقی مشخص ننموده اید که بهایی هستید؛ با شما مکاتبه نمایم.
آن حضرت دستور فرمودند به اطلاع شما برسانم که از دریافت این اخبار بسیار متعجب و محزون شدند و مخالفت خود را با چنین اقدامی ابراز داشتند؛ همچنین اظهار فرمودند که اگر قبلا در این مورد که چنین عملی تحت هیچ شرایطی نبایستی انجام شود، آگاهی لازم به شما داده شده بود؛ برای هیکل مبارک فقط یک راه باقی میماند و آن سلب حقوق اداری شما بود. به یقین در آینده، نتیجه چنین خطایی سلب فوری حقوق اداری خواهد بود.
در ایران حتی در دوران مصائب و بلایا، یعنی زمانی که حیات احباء در معرض مخاطره بود و برای کسانی که خود را مسلمان خوانده از امرالله کناره گیری میکردند آزادی و آسایش کامل مهیا میگشت؛ حضرت ولی امرالله کسانی را که دیانت خود را علنا ابراز نمی داشتند نه تنها از حقوق اداری محروم میساختند بلکه . حتی آنان را در زمره عهدشکنان به شمار می آوردند. بنا بر این ملاحظه مینمائید که برای یک فرد بهائی این امری کاملا غیر ممکن و غیر قابل قبول است که تحت هر شرایطی بدون توجه به اینکه چه نتایجی ببار خواهد آمد دین خود را چیزی غیر از بهایی ذکر نماید … (توقیع منیع صادره از جانب حضرت ولی امرالله خطاب به دو نفر از احباء، ۳۰ آپریل ۱۹۵۷)

===

تحریم تجاری غیر بهائیان به جرم کار دادن به مطرودین

این سند نشان دهنده این است که بیت العدل کلیه مراکز تجاری و موسسات اداری که یا تحت مدیریت منتقدین تشکیلات بهایی یا افراد منتقد در آن هستند را تحریم اقتصادی ووو کرده است

جناب عبدالعلی علائی درکتابش،”دستخط های بیت العدل” ج ۱ص ۲۱۵ متن این بیانیه را می آورد:

“محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران شیدالله ارکانه درجواب مکتوب مورخ ۸ شهرالجمال آن محفل،مرقوم میگرددکه اصولا لزوم استبعاد واجتناب یاران از ناقضین عهد ومیثاق برآن امناء حضرت رحمان بخوبی واضح ومبرهن است،لهذا اگراستخدام یا عضویت یاران در محلی مستلزم معاشرت وارتباط با ناقضین عهدوپیمان باشدازوظائف حتمیه آن محفل است که یارانرا در چنین مواردی آگاه وبرحذرفرمایند …”

 

 

 

======

اسامی طردشدگان(تشکیلات بهائی) از سال ۱۳۳۶_۱۳۴۶

لینک منبع :

https://ahdvamisagh.wordpress.com/2023/03/11/طرد-از-دیدگاه-دیانت-بهائی/

در ذیل به اسامی تعدادی از احبّا که طیّ ده سال (۱۳۳۶ تا ۱۳۴۶) طرد شده‌اند و پاکسازی گسترده‌ای که بیت العدل بدلی جهت کودتای نه‌چندان کم سر و صدای خود برای تصرف قدرت مطلق در دیانت بهائی انجام داده است، اشاره می‌شود.

 جهان افروز ادراکی ساری
توفیق آشچی عکا
نادر آشچی عکا
محمود آشچی عکا
جهانگیر اردکانی مشهد
فرج اله ایثاری طهران
علاء الدین بدیعیان سبزوار
علی اکبر بلوری سبزوار
علی آقا بیگی سبزوار
آفاق بالاداده سبزوار
حسن بهره مند طهران
چراغعلی تبیانی طهران
ید اله ثابت راسخ طهران
محترم ثابت راسخ طهران
احد ثابت راسخ اصفهان
داراب ثابت راسخ اصفهان
ولی اله ثابت راسخ اصفهان
عین اله ثابت راسخ اصفهان
مسعود جمالی طهران
بهوش جمالی طهران
معظمه جهان بخش مشهد
اردشیر خوشنویس خلخال
طاهره دلنواز مشهد
منیر درخشان پاریس، فرانسه
ربابه درخشان کلاله بندر گز
روح اله درخشان کلاله بندر گز
رمضان درمیانی طهران
نصرت اله ذبیحی شیراز
میسن ریمی آمریکا
کاظم رئیس الساداتی
زیور روشن دل کلاله بندر گز
اسد اله رضایی خرمشهر، آبادان
سید بابا سلیلی شاهی
جک سوقومونیان فرانسه
ماهرخ سربلند مشهد
امان اله شفا آمریکا
باهره سوردی زاده زرگنده طهران
ندیم شهیدی
محمد شمسیان قلهک طهران
طاهره عیال محمد شمسیان قلهک طهران
دختر صبری جمال صبری جمال اردن، اسرائیل
حبیب فرهادیان
برنارد میرن پاریس، فرانسه
شعاع اله فروغی طهران
موهبت اله فروغی طهران
حشمت اله قریشی پاکستان
جان کاره پاریس، فرانسه
جلال کهن طهران
رضوانیه کهن طهران
منیر کامیاب مشهد
روحیه مرکزی همدان
فیض اله محمدزاده شاهی
جوئل مارانژلا پاریس، فرانسه
ابراهیم منائری اسرائیل
محمد مهتدی خلخال
علی منشادی ساری
زین العابدین و عائله منشادی ساری
حسین و عائله منشادی عکا
جمشید مقناط طهران
جمشید معانی طهران
سید کلیم اله معانی طهران
سید ضیاء معانی طهران
عبداله مستقیمی طهران
سپهر معانی مشهد
زکیه معانی طهران. مشهد گنبد
جلال نصرتی طهران. مشهد گنبد
بی بی علیا نصرتی طهران. مشهد گنبد
جواد نصرتی طهران. مشهد گنبد
کیوان معانی طهران. مشهد گنبد
همسر کیوان معانی معانی طهران. مشهد گنبد
بی بی سرور نصرتی تربت حیدریه
نوریه نصرتی طهران
داوود نصرتی تربت حیدریه
معصومه بیگم مصباح تربت حیدریه
منوچهر مستقیمی طهران. کرمانشاه. سنندج
جمشید نصرتی طهران. کرمانشاه. سنندج
سروریه مقناط یوسف آباد
مهی الدین معانی یوسف آباد
نجات الله ماخانی طهران
عیال طهران
نعیم نعمتی مشهد
بی بی ناز نعمتی مشهد
فاطمه نوری تبریز. رضائیه.مهاباد
علی نوری تبریز. رضائیه.مهاباد
معصومه نوری
نصرت الله وحدت یمینی
باهره هرازی
نگار احسان
وداد
جهان اکبری

 

======

 

 

 

=======

چند سند از سخنان عبد البهاء پیرامون مطرودین و ناقضین  :

عباس افندی ( عبدالبهاء ) در الواح وصایا می­گوید :«ایادی امر اللّه باید بیدار باشند بمحض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولیّ امر اللّه گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانه­ای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض بصورت خیر در آید تا القای شبهات کند . ». عباس افندی ، الواح وصایای مبارکه ، موسسه مطبوعات امری ، صفحه ۱۳

======

 

 

 

 

مطالب ناقضین و نقض عهد :

 

هر چه غیر نص مطرح شود و تاویل شود نقض عهد است

علاوه بر اینها حضرت بهاءاللّه تفسیر آیات و تعالیم را جز از طرف

مبیّن منصوص اکیداً منع فرموده‌اند و حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای

خود حضرت شوقی افندی را بعنوان ولیّ امراللّه معیّن و تبیین آیات اللّه را

بعد از خود بایشان محوّل فرموده‌اند .

 

پس از یکهزار سال یا بیشتر ظهور دیگری در ظلّ حضرت بهاءاللّه

با حجج و دلائل متقنه بر اثبات رسالت خویش ظاهر خواهد شد ولی تا آن

موقع آثار حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امراللّه

و تصمیمات بیت العدل اعظم مراجعی هستند که تمام بهائیان باید برای

ص ١۴٩

کسب هدایت بآن رجوع نمایند . هیچ بهائی نمیتواند بر اساس تفسیر

مخصوصی از تعالیم مکتب یا فرقه‌ای تأسیس نماید و یا ادّعای ظهوری نماید

و هر کس بر خلاف این اوامر قیام کند ناقض عهد شمرده میشود. حضرت

عبدالبهاء میفرمایند ” دشمن امر اللّه کسی است که بیانات و آثار حضرت

بهاءاللّه را بزعم خود و ادراک خویش تفسیر نماید و جمعی را حول خویش

جمع کرده تشکیل حزبی نماید و بشهرت مقام و ستایش خود پردازد و در

امر اللّه تفرقه اندازد “(١٢) .

 

و در لوح دیگر میفرمایند : ” این شبهات نقض مانند کف دریاست

و دریا بی‌کف نمیشود بحر میثاق یک موج زند تا اجسام میّته را بکنار

اندازد زیرا دریا جسم مرده قبول ننماید. اینست که بحر میثاق موج زد تا

اجسام میّته را بیرون انداخت یعنی نفوسی را که از روح الهی بی‌بهره‌اند

و تابع نفس و هوی ، هواء ریاست در سر دارند. باری این کفهای دریا

بقائی ندارد عنقریب محو و نابود گردد ولی دریای میثاق الی الابد پر موج

است و در جوش و خروش “(١٣) .

 

اگر مردم بخواهند ترک دین کنند هیچ چیز مانع نتواند شد. حضرت

عبدالبهاء میفرمایند ” حقّ بنفسه احدی را مجبور نمیکند روحانی شود انسان

باید از حقّ آزادی و اختیار برخوردار باشد “(١۴) . ولکن قوّهء روحانی عهد

و پیمان بهائی طوری است که تشتّت و تفرّق را در جامعهء بهائی کاملاً غیر ممکن میسازد .

 

مؤلفین دیگر : بهاءالله وعصر جدید

 

=====

 

 

طرد :

جذامی – فرزندان طاهره

انسان باید با نفوسی که بر عهد و میثاق ثابتند

معاشرت نماید و با ابرار الفت کند زیرا قرین سوء سبب می

شود که سوء اخلاق سرایت می‌نماید نظیر مرض جذام که ممکن

نیست انسان با مجذوم الفت و معاشرت نماید و مرض جذام

سرایت نکند این بجهت حفظ و صیانت است.

این نصّ انجیل را ملاحظه کنید که برادران حضرت مسیح

 

آمدند نزد حضرت مسیح عرض کردند که اینها برادران شما

هستند فرمودند که برادران من نفوسی هستند که مؤمن

 

بخدا هستند و قبول ننمودند که با برادران معاشرت و مجالست

نمایند بهمچنین قرّه العین که معروف آفاق است وقتی که مؤمن

بخدا شد و منجذب بنفحات الهی گشت از دو پسر بزرگ خویش

بیزار شد زیرا مؤمن نشدند و دیگر ابداً بانها ملاقات نکرد

و حال آنکه دو اولاد رشید او بودند و میگفت که احبّای الهی

ص ۴٢٢

 

جمیع پسران من هستند ولی این دو ابداً پسر من نیستند و بیزارم.

ملاحظه نمائید که باغبان الهی شاخه خشک و یا ضعیف را

از شجره طیّبه قطع می‌نماید و شاخ درخت دیگر را باین

شجره پیوند می‌نماید هم فصل میکند و هم وصل میکند

 

حضرت عبدالبهاء : مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳ ص ۴۲۲

===============

عبدالبهاء بی‌نهایت مهربانست

ولی مرض مرض جذام است چه کند همچنانکه در امراض

 

جسمانی باید معاشرت و سرایت را منع کرد و قوانین حفظ الصحّه

را مجری داشت زیرا امراض ساریه جسمانی بنیان بشر را براندازد

بهمچنین باید نفوس مبارکه را از روائح کریهه و امراض مهلکه

ص ۴٢٣

روحانی محافظه و صیانت کرد و الّا نقض نظیر مرض

طاعون سرایت میکند و کلّ هلاک میشوند در

 

بدایت صعود مبارک مرکز نقض تنها بود

 

بعد کم کم سرایت کرد و این بسبب الفت و معاشرت واقع شد

١۴نوفمبر سنه ١٩٢١ عبدالبهاء عباس

 

حضرت عبدالبهاء : مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳

==================

ناقضینی که در ایّام حیات مبارک حضرت عبدالبهاء وجود داشتند بعد از صعود

نیز از هیچ عملی کوتاهی ننمودند تا کار را بجائی رساندند که در اوائل ولایت امر

کلید روضهء مبارکه را غصب نمودند معلوم است که با این عمل عدّه ای از دشمنان نیز

به آنان ملحق شدند. در مصر فائق ارمنی که جمعیّت علمیّه تشکیل داد و این جمعیّت

را در برابر تشکیلات متینه ای که حضرت ولیّ امرالله بروی کار آوردند در نزد خود

و دیگران عَلَم نمود بعد از آنکه هیکل مبارک الواح وصایا را مطالعه و طرز رفتار

فجیع ناقضین را مداقّه فرمودند برای هر حمله و لطمه ای حاضر و آماده شدند ولی بروز

چنین فسادی با چنین جسارتی که کلید قبله اهل بهاء را غصب نمایند بالمرّه غیر

منتظر بود و بینهایت سبب لطمه روحی و انقلاب فکری آن هیکل نازنین شد. هرگز فراموش

نمیکنم در سال ١٩٢٣ که با مادرم مشرّف بودیم هیکل مبارک بستری بودند و هر دو ما

را باطاق خواب خود دعوت فرمودند و هر دو پائین تخت ایستاده بزیارت آن وجود مقدّس

مشرّف شدیم هرگز آن منظره را از خاطر نمیبرم که چگونه ایشان با قلبی مجروح و

شکسته در بستر افتاده بودند و سایه سیاهی زیر چشمانشان نمودار بود فرمودند تحمّل

اینقدر بلایا را ندارم – کاملاً مشهود بود که در دریائی متلاطم غوطه ور بودند

چقدر صعب مینمود برای جوانی که حائز مقام ولایت امر دیانتی جهانی است و حال با

مرض مسری نقض روبرو گردیده اند و بایستی برای حفظ امراللّه و قوّت جامعه هر کس

را باین مرض جذام مبتلا شده است از جمع یاران طرد نمایند تا بدین ترتیب اغنام

الهی را از هجوم گرگهای درنده نگاهداری فرمایند . بروز نقض همه گاه موجب ناخوشی وجود

اطهر میشد چنین مینمود که وجود مبارک بنحوی اسرار آمیز

ص ١٧٨

 

مسئول این بروزات شده‌اند و هر لطمه ای که به هیکل امراللّه وارد میشد البتّه صدمهء

اصلیّهء آن متوجّه آن حضرت میگردید زیرا ایشان قلب این هیکل عظیم بودند. در سال ١٩٣٠

نغمهء ناموزون دیگری آغاز شد و آن این بود که زن دیوانه ای در امریکا اعلان کرد

که الواح وصایا اصل نیست و چنان گرد و خاک نقض باطراف پراکنده شد که هوا را

مسموم نمود در این موقع به تئودور پل مرقوم فرمودند : ” بزرگترین و قویترین

دشمنان امر در شرق که با تمامی قوی بر ضدّ اساس امر الهی میکوشند هرگز اشاره ای

بدین مطلب بی اساس نکردند که ممکن است الواح وصایا جعلی باشد البتّه با نهایت

قوّت بموادّ مندرجهء در آن حمله ور شدند ولی هرگز موثّق بودن این سند الهی را

انکار ننمودند. گمان میکنم هر قدر این مسئله منتشر شود ولو آنکه مربوط بیکی از حکومات

گردد برای اعلای امر احسن و اولی خواهد بود شخصاً به میسیس وایتMrs. White که این

نغمه را آغاز کرده توجّهی و اعتنائی ندارم بلکه برعکس بحال او ترحّم مینمایم

زیرا عمل او شرافت امر را لکه دار نمیکند ولی انوار حقیقت بزودی آشکار گردد یقین

دارم این شور و هیجانی که وی برپا کرده است هرگز سبب خرابی امر الهی نخواهد شد

بلکه بالعکس اعمال اینگونه نفوس کلّاً بنفع امر الهی تمام خواهد شد … الواح

اسم: گوهر یکتا
مؤلّف: حضرت روحیه خانم ، امه البهاء
مترجم: ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی

 

مؤلفین دیگر : گوهر یکتا

========================

هو اللّه

 

ربّ و رجائی و معینی و منائی و مجیری و معینی و ملاذی . ترانی غریقاً فی بحار

المصائب القاصمه للظّهور و الرّزایا المضیّقه للصّدور و البلایا المشتّته

للشّمل و المحن و الآلام المفرّقه للجمع . و أحاطتنی الشّدائد من جمیع الجهات

و أحدقت بی المخاطر من کلّ الاطراف

ص ١٨

 

خائضاً غمار الطّامّه الکبری واقعاً فی بئر لاقرار لها مضطهداً من الاعداء و

محترقا فی نیران البغضاء من ذوی القربی الّذین أخذت منهم العهد الوثیق و

المیثاق الغلیظ أن یتوجّهوا بالقلوب الی هذا المظلوم و یدفعوا عنّی کلّ جهول و

ظلوم و یرجعوا ما اختلفوا فی الکتاب الی هذا الفرید الوحید حتّی یظهر لهم

الصّواب و یندفع الشّبهات و تنتشر الآیات البیّنات . و لکنّهم یا الهی تراهم

بعینک الّتی لا تنام نقضوا المیثاق و نکصوا علی الاعقاب و نکثوا العهد بکلّ

بغض و شقاق و قاموا علی النّفاق و اشتدّ بذلک السّاق بالسّاق و قاموا علی قصم ظهری

و کسر أزری بظلم لا یطاق و نشروا أوراق الشّبهات و افتروا علیّ بکلّ کذب و

اعتساف . و لم یکتفوا بذلک بل زعیمهم تجاسر یا الهی بتحریف الکتاب و تبدیل فصل

الخطاب و تبعیض آثار قلمک الأعلی و تلصیق ما کتبته بحقّ اوّل ظالم ظلمک و انکرک

و کفر بآیاتک الکبری بما انزلته بحقّ عبدک المظلوم فی الآفاق حتّی یخدع النّاس و

یوسوس فی صدور اهل الاخلاص کما أقرّ و اعترف به زعیمهم الثّانی بخطّه و ختمه و

نشره فی الآفاق . فهل یا الهی ظلم أعظم من هذا و لم یکتفوا بذلک بل سعوا بکلّ

فساد و عناد و کذب و بهتان و افتراء و ازدراء عند الحکومه بهذا القطر و سائر

الجهات و نسبوا الیّ الفساد و ملأوا الآذان بما یشمئز منه

ص ١٩

 

الاسماع . فخشیت الحکومه و خاف السّلطان و توهّم الاعیان فضاقت الصّدور و تشوّشت

الامور و اضطربت النّفوس و اضطرمت نیران الحسره و الاحزان فی القلوب و

تزلزلت و تفرّقت أرکان الاوراق المقدّسه و سالت أعینهنّ بالعبرات و صعدت من

قلوبهنّ الزّفرات و احترقت أحشائهنّ بنار الحسرات حزناً علی عبدک المظلوم بایدی

هؤلاء الاقرباء الاعداء.

 

تری یا الهی یبکی علیّ کلُّ الاشیاء و یفرح ببلائی ذَوو القربی. فو عزّتک یا

الهی بعض الاعداء رثوا علی ضرّی و بلائی و بکوا بعض الحسّاد علی کربتی و غربتی و

ابتلائی لأنّهم لم یروا منّی الّا کلّ مودّه و اعتناء و لم یشاهدوا من عبدک الّا

الرّأفه و الولاء . فلمّا رأَونی خائضاً فی عباب المصائب و البلاء و هدفاً لسهام

القضاء رقُّوا لی و تدمّعت اعینهم بالبکاء و قالوا نشهد باللّه بانّنا ما رأینا

منه الّا وفاء و عطاء و الرّأفه الکبری و لکنّ النّاقضین النّاعقین زادوا فی البغضاء

و استبشروا بوقوعی فی المحنه العظمی و شمّروا عن السّاق و اهتزّوا طرباً من حصول

حوادث محزنه للقلوب و الأرواح . ربّ انّی ادعوک بلسانی و جنانی أن لا تؤاخذ هم

بظلمهم و اعتسافهم و نفاقهم و شقاقهم لأنّهم جهلاء بلهاء سفهاء لا یفرّقون بین

الخیر و الشّرّ و لا یمیّزون العدل و الأنصاف عن الفحشاء و المنکر و الاعتساف

یتّبعون شهوات انفسهم و یقتدون

ص ٢٠

 

بأنقصهم و أجهلهم . ربّ ارحمهم و احفظهم من البلاء بهذا الاثناء و اجعل جمیع

المحن و الآلام لعبدک الواقع فی هذه البئر الظّلماء و خصّصنی بکلّ بلاء و اجعلنی

فداء لجمیع الأحبّاء فدیتهم بروحی و ذاتی و نفسی و کینونتی و هویّتی و حقیقتی یا ربّی الأعلی.

الهی الهی انّی اکبّ بوجهی علی تراب الذّلّ و الانکسار و ادعوک بکلّ تضرّع و

ابتهال ان تغفر لکلّ من آذانی و تعفو عن کلّ من أرادنی بسوء و اهاننی و تبدّل

سیّئات کلّ من ظلمنی بالحسنات و ترزقهم من الخیرات و تقدّر لهم کلّ المبرّات و

تنقذ هم من الحسرات و تقدّر لهم کلّ راحه و رخاء و تختصّهم بالعطاء و

السّرّاء انّک انت المقتدر العزیز المهیمن القیّوم.

ای یاران عزیز، الآن من در خطری عظیمم و امید ساعتی از حیات مفقود و ناچار بتحریر این

ورقه پرداختم حفظاً لأمر اللّه و صیانه لدینه و حفظاً لکلمته و صوناً لتعالیمه . این نفس مظلوم قسم

بجمال قدم با نفسی ملال نداشته و ندارم و کدری در دل نگرفتم و کلمه ئی جز ذکر خیر

نخواهم ولکن تکلیف شدید دارم و ناچار و مجبورم که حفظ و صون و وقایه امر

اللّه نمایم. لهذا در نهایت تحسّر و اسف وصیّت مینمایم که امر اللّه را محافظه

نمائید و شریعت اللّه را صیانت کنید و از اختلاف نهایت استیحاش بفرمائید. اساس

ص ٢١

 

عقائد اهل بها روحی لهم الفداء: حضرت ربّ اعلی مظهر وحدانیّت و فردانیّت الهیّه و

مبشّر جمال قدم، حضرت جمال ابهی روحی لأحبّائه الثّابتین فدا مظهر کلّیّه الهیّه و

مطلع حقیقت مقدّسه ربّانیّه و مادون کلّ عباد له و کلّ بأمره یعملون . مرجع کلّ کتاب

اقدس و هر مسئله غیر منصوصه راجع به بیت عدل عمومی بیت عدل آنچه بالاتّفاق و یا

باکثریّت آراء تحقّق یابد همان حقّ و مراد اللّه است . من تجاوز عنه فهو ممّن أحبّ

الشّقاق و أظهر النّفاق و اعرض عن ربّ المیثاق. ولی مراد بیت العدل عمومیست که از

طرف جمیع بلاد انتخاب شود . یعنی شرق و غرب احبّاء که موجودند بقاعده انتخاب

مصطلحه در بلاد غرب نظیر انگلیس اعضائی انتخاب نمایند و آن اعضاء در محلّی اجتماع

کنند و در آنچه اختلاف واقع یا مسائل مبهمه و یا مسائل غیر منصوصه مذاکره نمایند

و هر چه تقرّر یابد همان مانند نصّ است . و چون بیت عدل واضع قوانین غیر منصوصه از

معاملاتست ناسخ آن مسائل نیز تواند بود . یعنی بیت عدل الیوم در مسئله ئی قانونی

نهد و معمول گردد ولی بعد از صد سال حال عمومی تغییر کلّی حاصل نماید اختلاف

ازمان حصول یابد بیت عدل ثانی تواند آن مسئلهء قانونیّه را تبدیل بحسب اقتضای

زمان نماید زیرا نصّ صریح الهی نیست واضع بیت عدل ناسخ نیز بیت عدل.

ص ٢٢

 

باری از اساس اعظم امر اللّه اجتناب و ابتعاد از ناقضین است، زیرا بکلّی امر

اللّه را محو و شریعه اللّه را سحق و جمیع زحماترا هدر خواهند داد . ای یاران

باید رحم بر حضرت اعلی و وفا بجمال مبارک نمود ، و بجمیع قوی کوشید که جمیع

این بلایا و محن و صدمات و خونهای پاک که در سبیل الهی مسفوک شده هدر نرود. و شما

میدانید که مرکز نقض میرزا محمّد علی و اعوانش چه کردند. یک کار این شخص تحریف

کتابست که الحمدللّه کلّ میدانند و مثبوت و واضح و بشهادت برادرش میرزا بدیع

اللّه که بخط و مهرش موجود و مطبوع مثبوت است. و این یک سیّئه از سیّئات او است ،

دیگر آیا انحرافی اعظم از این انحراف منصوص تصوّر میشود؟ لا و اللّه . و سیّئات او

در ورقه مخصوص مرقوم ان شاء اللّه ملاحظه خواهید نمود . باری، این شخص

بنصّ الهی بادنی انحراف ساقط است تا چه رسد بهدم بنیان و نقض عهد و پیمان و تحریف

کتاب و القای شبهات و افترای بر عبدالبهاء و ادّعاهای ما انزل اللّه بها من

سلطان و القای فساد و سعی در سفک دم عبدالبهاء و تفاصیل دیگر که کلّ مطّلعید. دیگر

معلوم است که این شخص اگر رخنه ئی در امر نماید بکلّی امر اللّه را محو و نابود

نماید . زنهار از تقرّب باین شخص که از تقرّب بنار بد تر است . سبحان اللّه میرزا بدیع اللّه بعد از آنکه

ص ٢٣

 

بخط خویش نقض این شخص را اعلان نمود و تحریف کتاب او را اعلان کرد چون ایمان و

پیمان و متابعت عهد و میثاق را موافق اجرای هوای نفسانی خویش نیافت پشیمان شد

و اظهار ندامت کرد و در سرّ خواست که اوراق مطبوع خویش را جمع نماید و با مرکز

نقض سرّاً مؤانست جست و حوادث در خانه و اندرون را یومیّاً باو میرساند و در این

فسادهای اخیر مدخل کلّی دارد . الحمدللّه امور منتظم شده بود و یاران قدری راحت

شده بودند از روزیکه دوباره داخل ما شد فساد دوباره از سر گرفت و بعضی اطوار

و تحریکات فسادیّه او در ورق مخصوص مرقوم میگردد . مقصود اینست که یاران عهد و

پیمان باید بیدار باشند که مبادا بعد از این مظلوم این شخص محرک متحرک رخنه نماید

و سرّاً القای شبهات و فساد کند و بکلّی امر اللّه را از ریشه بر اندازد . البتّه

صد البتّه از معاشرت او احتراز نمائید و دقّت نمائید و متوجّه باشید و جستجو و

فحص نمائید که اگر نفسی را سرّاً جهراً با او ادنی مناسبتی آن شخص را نیز از میان

خودتان خارج کنید زیرا فساد و فتن میشود .

 

ای احبّای الهی، بجان بکوشید تا امر اللّه را از هجوم نفوس غیر مخلصه محافظه نمائید زیرا چنین

نفوس سبب میشوند که جمیع امور مستقیمه مُعوج میگردد و مساعی خیریّه بر عکس نتیجه میدهد .

 

حضرت عبدالبهاء : الواح وصایاى مبارکه حضرت عبدالبهاء

 

 

هو اللّه الشّاهد الکافی

 

ربّ و محبوبی و مقصودی انّک لتعلم و تری ما ورد علی عبدک المتذلّل بباب أحدیّتک و

ما جنی علیه اهل الجفاء النّاقضون لمیثاق فردانیّتک النّاکثون لعهد حضره

رحمانیّتک. انّه ما من یوم الّا رمونی بسهام البغضاء و ما من لیل الّا و بیّتوا

یشاورون فی ضرّی فی السّرّ و الخفی و ما من صباح الّا ارتکبوا ما ناح به

الملأ الأعلی و ما من مساء الّا ان سلّوا علیّ سیف الاعتساف و رشقونی بنصال

الافتراء عند الاشقیاء. مع ذلک صبر عبدک المتذلّل الیک و احتمل منهم کلّ بلاء و

أذًی مع قدرته علی ازهاق کلمتهم و اخماد جمرتهم و اطفاء نیران طغیانهم بقوّتک و

قدرتک . و تری یا الهی لم یزدهم صبری و تحمّلی و صمتی الّا ظلماً و عتوّاً و

استکباراً . فو عزّتک یا محبوبی طغوا و بغوا حتّی لم یدعونی آناً مستریح الفؤاد ساکن الجأش

ص ٢۵

 

حتّی اقوم علی اعلاء کلمتک کما ینبغی بین الوری و اخدم عتبه قدسک بقلب طافح

بسرور اهل ملکوت الابهی . ربّ قد طفح علیَّ کأس البلاء و اشتدّت اللّطمات علیّ

من جمیع الجهات و تتابعت سهام الرّزیّه و توالت أسنّه المصیبه فعجزت من الشّدائد

و وهنت منّی القوی من هجوم الشّارد و الوارد من الاعداء و انا فرید و وحید فی

هذه الموارد. ربّ ارحمنی و ارفعنی الیک و اسقنی کأس الفداء فقد ضاقت علیّ الارض

برحبها . انّک انت الرّحمن الرّحیم و انّک انت الفضّال الکریم )ع ع)

ای دوستان حقیقی صمیمی با وفای این مظلوم، در نزد کلّ معلوم و مشهود است که این

مظلوم مسجون بعد از صعود نیّر آفاق با نهایت احتراق از فراق در چه مصائب و بلائی

از دست ناقضین میثاق افتاد. جمیع اعداء حقّ در کلّ نقاط عالم افول شمس حقیقت را

غنیمت شمردند دفعه بکمال قوّت هجوم کردند . در چنین حالتی و مصیبتی ناقضان

بمنتهای اعتساف بر اذیّت و بغضاء قیام نمودند و در هر دمی صد هزار جفا روا داشتند

و بفساد عظیم و هدم بنیان پیمان قیام نمودند . و این مظلوم مسجون بکمال همّت بستر

و کتمان می‌پرداخت که شاید ندامت نمایند و پشیمان گردند. ولی صبر و تحمّل این جفا

سبب ازدیاد جرأت و جسارت اهل طغیان گشت تا آنکه بخط

ص ٢۶

 

خویش اوراق شبهات مرقوم نمودند و در جمیع آفاق مطبوعاً انتشار دادند و گمان

کردند که اینگونه هذیان سبب انعدام عهد و پیمان گردد. این بود که احبّای الهی در

کمال ثبوت و وثوق مبعوث شدند و بقوّتی ملکوتی و قدرتی جبروتی و تأییدی آسمانی و

توفیقی صمدانی و موهبتی ربّانی مقاومت اعدای میثاق نمودند و رساله شبهات و اوراق

ناریّه را ببراهین قاطعه و ادلّه واضحه و نصوص الهیّه قریب بهفتاد رساله جواب

دادند . فرجع کیدُ مرکز النّقض الی نحره و باء بغضب من اللّه و ضربت علیه الذّلّه و

الهوان الی یوم القیام . فتبّاً و سحقاً و ذلّاً لقوم سوء اخسرین . و چون خائب و خاسر

از احبّای الهی گشتند و علم میثاقرا در جمیع آفاق افراخته دیدند و قوّت پیمان حضرت

رحمن را مشاهده نمودند نار حسد چنان غلیان نمود که بیان نتوان و بکمال همّت و

قوّت و بغض و عداوت ره دیگر گرفتند و سبیل دیگر پیمودند و رائی دیگر زدند .

در فکر آن افتادند که نائرهء فساد در نزد حکومت افروزند و این مظلوم مسجونرا مفسد

و معاند دولت و مبغض و معادی سریر سلطنت قلم دهند که شاید عبدالبهاء معدوم

و مقتول گردد و میدانی از برای دشمنان پیمان بدست آید جولانی نمایند و سمندی

بدوانند و جمیع را بخسران اندازند و بنیان امر اللّه را بکلّی از بنیاد براندازند. زیرا روش و سلوک این حزب

ص ٢٧

 

کذب بقسمی و رسمی که تیشه بر شجره مبارکه است در اندک ایّامی امر اللّه و

کلمه اللّه و خویش را اگر فرصت یابند محو و نابود کنند. لهذا باید احبّای الهی

بکلّی از آنان اجتناب و احتراز نمایند و دسایس و وساوس ایشانرا مقاومت کنند و

شریعه اللّه و دین اللّه را محافظه نمایند و جمیع یاران بنشر نفحات اللّه

پردازند و بتبلیغ کوشند . اگر نفسی و یا محفلی از محافل مانع نشر انوار ایقان

گردد احبّا آنانرا نصیحت کنند که اعظم موهبت الهیّه تبلیغ است و سبب تأیید و

اوّل تکلیف ماست، چگونه از این موهبت باز مانیم؟ تا جان و مال و راحت و آسایش خویش

را فدای جمال ابهی نمائیم و تبلیغ امر اللّه کنیم ولی بحکمت مذکوره در

کتاب نه پرده دری و علیکم البهاء الأبهی .

 

ای یاران با وفای عبدالبهاء، باید فرع دو شجره مبارکه و ثمره دو سدره

رحمانیّه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمائید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش

ننشیند و روز بروز فرح و سرور و روحانیّتش زیاده گردد تا شجره بارور شود. زیرا

اوست ولیّ امر اللّه بعد از عبدالبهاء و جمیع افنان و ایادی و احبّای الهی

باید اطاعت او نمایند و توجّه باو کنند . من عصی امره فقد عصی اللّه و من أعرض عنه

فقد أعرض عن اللّه و من أنکره فقد انکر الحقّ.

ص ٢٨

 

این کلماترا مبادا کسی تأویل نماید و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکثی

بهانه ئی کند و علم مخالفت بر افرازد و خود رائی کند و باب اجتهاد باز نماید .

نفسی را حقّ رائی و اعتقاد مخصوصی نه، باید کلّ اقتباس از مرکز امر و بیت عدل

نمایند . و ما عدا هما کلّ مخالف فی ضلال مبین . و علیکم البهاء الأبهی .

) عبدالبهاء عباس)

 

حضرت عبدالبهاء : الواح وصایاى مبارکه حضرت عبدالبهاء

=======================

 

برای درک بیشتر از مبانی طرد مقاله زیر که از محققین بهایی می باشد عینا تقدیم می گردد

 

http://www.ahdvamisagh.org/node/45

 

عهد و میثاق

نویسنده: موژان مٶمن

مترجم: سمندر مشکی باف

عهد و میثاق عبارت از قراردادی بین خدا و انسان است که باید رعایت شود. امر بهائی وجود دو عهد و پیمان را تصدیق می کند. اوّل میثاق کبیر، بین خداوند، که نمایندۀ او مظهر ظهور الهی است، از یک طرف؛ و عالم انسانی از طرف دیگر منعقد می گردد و در طیّ این پیمان، خداوند وعده می دهد که ارسال هدایاتش برای نوع بشر استمرار داشته باشد، در حالی که عالم انسانی به نوبۀ خود متعهّد میشود که تعالیم خداوند را هر زمان که از سوی حضرتش فرستاده شود اطاعت نماید و به موجب آن عمل کند. بخشی از این میثاق کبیر عبارت از وظیفه ای است که مظهر ظهور الهی به عهدۀ پیروانش می گذارد که به مظهر ظهور بعدی اقبال کنند. دوم میثاق صغیر است که فرد فرد بهائیان را موظّف می سازد که رهبری اوصیای منصوب شدۀ حضرت بهاءالله و تشکیلات اداری امر الهی را بپذیرند و مطیع باشند. ثبات بر عهد و پیمان یکی از فضیلت های اصلی دینی بهائی است و نه تنها شامل تصدیق مشروعیت تشکیلات بهائی میشود، بلکه به مراتب فراتر از آن یعنی دربرگیرندۀ وفاداری کامل و تعهّد قلبی به امر بهائی و جامعۀ بهائی می باشد. مخالفت و مبارزه با مرجعیّت و اختیارات مرکز امر بهائی یکی از شدیدترین تخلّفات روحانی است که ممکن است یک فرد بهائی مرتکب شود. به آن نقض میثاق می گویند و بیماری روحانی تلقی میشود و نتیجۀ آن طرد شدن از جامعه است.

در این مقاله هفت مبحث مطرح می شود و نهایتاً چکیدۀ مطلب به اختصار بیان خواهد شد. مباحث مورد نظر عبارتند از:

١- تاریخچه عهد و میثاق
٢- میثاق کبیر
٣- میثاق صغیر
۴- هدف از عهد و میثاق
۵- سطوت میثاق
۶- ثبوت بر عهد و پیمان
٧- ناقض میثاق و نقض میثاق
٨- چکیدۀ مطلب

الف- تاریخچۀ عهد و میثاق

در آثار مقدّسۀ بهائی به استمرار میثاق کبیر در تاریخ دین (یا حدّ اقلّ در تاریخ ادیان غربی) اشاره شده و مسلّماً مورد تأکید واقع شده است. پیمانی که خداوند با حضرت ابراهیم بست که حضرتش را پدر ملل بسیار خواهد کرد و اَخلافش را برکت خواهد بخشید[۱] ، وقتی که نَسَب حضرت بهاءالله پیگیری میشود و از طریق حرم سوم حضرت ابراهیم، یعنی قطوره، به آن حضرت میرسد[۲] ، مورد استناد قرار می گیرد. امّا مهمتر از آن میثاق منعقده در طور سینا است که بنی اسرائیل را موظّف میسازد احکام الهی را تصدیق و اطاعت نمایند و در عوض آن خداوند قوم بنی اسرائیل را تعالی خواهد بخشید.[۳] و نیز عهد پیشگویانه ای که خداوند از طریق ارمیاء نبی بست[۴] حائز اهمّیت است.[۵] در طیّ این عهد، خداوند وعدۀ روزی را می دهد که قوم اسرائیل را از تمام کشورهایی که به آن رانده شده اند جمع خواهد کرد و آنها را به ارض مقدّس باز خواهد گرداند. خداوند عهد می بندد که از آنها روی برنخواهد گرداند و در حقّ آنان احسان خواهد کرد. [۶] این پیمان از آن جهت مهم است که بخش اول آن را بهائیان معتقدند توسّط حضرت بهاءالله با جمع شدن یهود در ارض مقدّس تحقّق یافته است و نیز بخش دوم آن را می توان نمونه و مثال میثاق کبیر تلقی کرد که در هر ظهور مورد تأیید واقع شده است.

تفاوت مهم بین استنباط معمول از میثاق در کتاب مقدّس عبرانیان و درک بهائیان این است که حضرت بهاءالله تأکید می فرمایند که خداوند نوع بشر را با عهد و میثاقش مورد امتحان قرار می دهد. حضرت بهاءالله در کتاب ایقان و سایر آثار مبارکه به این نکته اشاره دارند که وقتی نوع بشر عهد می بندد که از هدایت الهیه تبعیّت خواهد کرد، این تعهّد زمانی که مظهر ظهور بعدی خداوند ظاهر میشود مورد آزمایش قرار می گیرد. مردم مورد امتحان واقع میشوند که آیا واقعاً با لحن کلام الهی آشنا هستند و وقتی از منبع جدیدی به سمع می رسد می توانند آن را بشناسند یا آن که ظهور جدید را ردّ می کنند و از اقبال به آن اِبا دارند.

در عهد جدید، خون حیوانات قربانی که مشخّص کنندۀ عهد خداوند در آئین یهود می باشد[۷] با خون فدیۀ حضرت مسیح[۸] جایگزین گشت. به این ترتیب عهد و میثاق الهی از ارتباط با اطاعت از شریعه الله به میثاقی تبدیل می گردد که به هر فرد مٶمنی در رابطه با فضل و فیض الهی اطمینان داده میشود. آثار مقدّسۀ بهائی قویّاً اهمّیت فدیۀ حضرت مسیح را مورد تأیید قرار می دهد. [۹] امّا، رابطۀ مربوط به عهد و میثاق برای بهائیان شامل هم ایمان و هم عمل به موجب احکام الهی از سوی نفوس انسانی است. [۱۰]

توصیف عهد و میثاق در قرآن کریم[۱۱] بسیار نزدیک و شبیه توصیفی است که در آثار مقدّسۀ بهائی آمده است. قرآن کریم عهد و پیمان را با هدایت الهیه برای نوع بشر از طریق سلسله انبیاء و رسل بیان نموده است.

آثار مبارکۀ حضرت باب مشحون از اشارات به عهد و پیمان و بویژه به شخص موعود تحت عنوان «مَن یُظهرهُ الله» است: «همچنین در ظهور من یظهره الله اگر کلّ اهل بیان در حین ظهور او بقول او عامل و وجود خود را مثل کوکب نزد شمس بینند، ثمرۀ وجود خود را اخذ نموده…» [۱۲] و نیز «…فاشهَد بأنّی بذلک الکتاب قد أخذتُ عهدَ ولایه مَن تظهرنّه عن کلّ شیء قبل عهد ولایتی…»[۱۳] گفته می شود که حضرت باب به یکی از برجسته ترین و مشهورترین مٶمنین به امر خود، یعنی جناب وحید دارابی، چنین فرمودند: «لو أیقنتُ بأنّک یومَ ظهوره لاتؤمنُ به لَأرفعتُ عَنکَ حُکمَ الایمان.. و لو عَلمتُ أنّ أحداً مِنَ النّصاری یُٶمِنُ به، لَجَعلتُهُ قرّهَ عَینای»[۱۴]

آثار موثّق بهائی، علاوه بر میثاق کبیر، تاریخچۀ میثاق صغیر در ادیان سالفه را نیز تشریح می کنند. پطرس به عنوان اشرفِ حواریون بعد از حضرت مسیح و حضرت علی به عنوان وصی بحقّ حضرت محمّد رسول الله مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته اند. امّا، انتصاب این نفوس صرفاً به طور شفاهی صورت گرفته[۱۵] و به آسانی و سادگی مورد مخالفت و مقاومت قرار گرفت. در حالی که انتصاب مرکز میثاق حضرت بهاءالله، یعنی حضرت عبدالبهاء، به طور کتبی و صریح انجام شده است.[۱۶]

ب- میثاق کبیر

میثاق کبیر (که در آثار مبارکه تحت عنوان «عهد کلّی الهی»[۱۷] و «عهد الست»[۱۸] نیز به آن اشاره شده است) به عهد الهی مربوط می شود که از طریق مظاهر ظهور الهی بیان شده و متضمّن وعدۀ خداوند است که نوع بشر را بدون هدایت رها نخواهد ساخت و لهذا مظاهر ظهور دیگری را مبعوث خواهد فرمود. نقش عالم انسانی در این قرارداد این است که از شریعت الهی که توسّط مظهر ظهور فعلی فرستاده می شود اطاعت کند و مظهر ظهور بعدی را تصدیق نموده از وی تبعیت نماید. حضرت باب این میثاق را به موجزترین صورت در بیان فارسی بیان کرده اند: «خداوند عالم هیچ نبی را مبعوث نفرموده و هیچ کتابی را نازل نفرموده مگر از کلّ اخذ عهد از ایمان بظهور بعد و کتاب بعد گرفته زیرا که از برای فیض او تعطیل و حدّی نبوده…» [۱۹]

حضرت عبدالبهاء سلسلۀ پیمانهای تأسیس شده توسّط مظاهر ظهور متوالی را چنین توصیف می فرمایند: «حضرت ابراهیم… عهد موعود حضرت موسی را گرفت و بشارت به ظهور او داد و حضرت موسی عهد حضرت موعود حضرت مسیح را گرفت و عالم را به بشارت ظهور او مژده داد و حضرت مسیح عهد فارقلیط را گرفت و بشارت به ظهور او داد و حضرت رسول محمّد عهد حضرت باب را گرفت و باب موعود حضرت محمّد بود زیرا بشارت به ظهور او داد و حضرت باب عهد جمال مبارک حضرت بهاءالله را گرفت و بشارت به ظهور او داد زیرا جمال مبارک موعودِ حضرت باب بود و جمال مبارک عهد موعودی گرفت که بعد از هزار سال یا هزاران سال ظهور خواهد یافت.» [۲۰]

حضرت بهاءالله اعلام فرمودند که تحقق بخشندۀ عهدهایی هستند که توسّط جمیع انبیاء گذشته در خصوص یوم عظیم آتیه که جمیع وعود الهی تحقّق خواهد یافت، بسته شده است: «امری که لم یزل و لایزال مقصود نبیّین و غایه رجای مُرسَلین بوده بارادۀ مطلقه و مشیت نافذه ظاهر شده. اوست موعودی که جمیع کتب الهی باو بشارت داده..» [۲۱]

از نقطه نظر تعالیم بهائی نقش نوع بشر در این توافق مبتنی بر میثاق را می توان به بهترین صورت و موجزترین هیئت در بدایت کتاب مستطاب اقدس مشاهده کرد که می فرمایند:

انَّ اوّلَ ما کَتَبَ اللهُ عَلَی العِبادِ عِرفانُ مَشرق وَحیه وَ مَطلع أمرهِ الّذی کانَ مَقامَ نفسِه فی عالمِ الأمر وَ الخلق… اِذا فُزتُم بهذََا المَقامِ الأسنی وَ الأفق الأعلی، یَنبَغی لِکُلِّ نفسٍ أن یَتّبعَ ما أُمِرَ بهِ مِن لدَی المَقصودِ لِأنّهُما مَعاً؛ لایُقبَلُ أحَدُهُما دونَ الآخَر. هذا ما حَکَمَ به مَطلعُ الإلهام. [۲۲]

حضرت بهاءالله با بیان این نکته که در آتیۀ ایّام در زمان معیّن مظهر ظهور دیگری مبعوث خواهد شد میثاق کبیر را به آینده تداوم بخشیدند؛ امّا تصریح فرمودند که ظهور بعد تا هزار سال کامل واقع نخواهد شد: «مَن یَدّعی أمراً قبلَ إتمام ألف سَنهٍ کامِلهٍ، اِنّهُ کَذّابٌ مُفترٍ.» [۲۳]

ج- میثاق صغیر

میثاق صغیر (که از آن به عنوان «عهد خاصّ»[۲۴] نیز یاد شده) به قرارداد بین مظهر ظهور الهی و پیروانش در خصوص استمرار مَرجعیّت الهیه در دیانت او مربوط می شود. اگرچه در ادیان سابق نیز سوابقی بر این عهد موجود و مشهود، امّا حضرت ولی امرالله تصریح می فرمایند که در هیچیک از ادیان ماضیه موضوع وصایت از چنین اهمّیتی برخوردار نبوده و انتصاب وصی و جانشیان به این وضوح صورت نگرفته است. این واقعیت که وصایت و جانشینی در مورد مرجعیت و اقتدار و تأسیس تشکیلات اصلیۀ امر بهائی به موجب سند مکتوب صورت گرفته تا بعداً مورد شکّ و تردید و سٶال واقع نشوند، توسّط حضرت ولی امرالله به عنوان «امتیاز ذاتی»[۲۵] دیانت حضرت بهاءالله مورد تأکید واقع شده است.

در حالی که لوح غصن، که در دوران ادرنه نازل شده، به وضوح مقامی عظیم برای «غصن القدس»[۲۶] قائل شده، و کتاب مستطاب اقدس تصریح فرموده که این مقام عظیم شامل رهبری و قیادت جامعۀ بهائی بعد از صعود حضرت بهاءالله می شود، تنها بعد از گشودن «کتابُ عهدی» بعد از صعود حضرت بهاءالله معلوم شد که مقصود از غصنی که به او اشاره شده؛ قطعیّاً حضرت عبدالبهاء هستند. این انتصاب آنقدر قاطع و واضح بود که حتّی میرزا محمّدعلی، که علیه مرجعیّت حضرت عبدالبهاء عصیان نمود، ابداً این موضوع را که حضرت عبدالبهاء به وصایت و جانشینی حضرت بهاءالله منصوب شده اند، زیر سٶال نبرد. او صرفاً سلوک و نحوۀ قیادت حضرت عبدالبهاء را مورد مخالفت و مجادله قرار داد.

میثاق صغیر توسّط حضرت عبدالبهاء، با انتصاب حضرت شوقی افندی در الواح مبارکۀ وصایا به عنوان ولی امرالله، امتداد یافت. حضرت عبدالبهاء در این سند بر مرجعیت بیت العدل اعظم نیز تأکید میفرمایند و به این ترتیب تشکیلات بهائی را که قیادت جامعه به وسیلۀ فرایندهای میثاق بهائی به آنها احاله و عنایت شده، مورد تأیید قرار می گیرند. حضرت ولی امرالله میفرمایند که الواح مبارکۀ وصایا در نتیجۀ «اقتران معنوی»[۲۷] حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به وجود آمده است: «قوای خلّاقۀ منبعثه از شریعت حضرت بهاءالله در هویّت حضرت عبدالبهاء حلول نمود و توسعه یافت؛ در اثر تماس و تأثیرات متقابله سندی به وجود آورد که می توان آن را به منزلۀ دستور نظم بدیع عالم… تلقّی نمود.» [۲۸] عهد و میثاق، غیر از قیادت جامعۀ بهائی، مقام مبیّن انحصاری منصوص آثار مقدّسۀ امر بهائی را نیز به حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی عنایت می کند: حضرت بهاءالله در کتاب اقدس (بند ١٧۴) میفرمایند: «اِرجِعوا ما لاعَرَفتُمُوهُ مِنَ الکِتابِ اِلی»[۲۹] حضرت عبدالبهاء. همچنین حضرت عبدالبهاء می فرمایند که حضرت شوقی افندی «مبیّن آیات الله» است. [۳۰]

مرجعیت بیت العدل اعظم نیز از تکامل عهد و میثاق اقتباس و اتّخاذ می گردد. مطلب زیر از قانون اساسی بیت العدل اعظم استخراج شده است:
منشأ بیت العدل اعظم و سُلطه و اختیار و وظائف و دائرۀ اقداماتش کلّ منبعث از آیات مُنزلۀ حضرت بهاءالله است. این آیات باهرات با تبیینات و توضیحات مرکز میثاق و ولیّ امرالله که بعد از حضرت عبدالبهاء یگانه مبیّن منصوص بیانات مقدّسه اند، کلّ مجموعاً مرجع واجب الاطاعه و اسّ اساس بیت العدل اعظم محسوب. مرجعیت و حاکمیت مطلقه و قاطعیّت این نصوص مبارکه ثابت و لن یَتغیّر خواهد بود تا زمانی که به ارادۀ الهیه، مظهر امر جدیدی در عالم ظاهر شود و در آن یوم زمام امر و حُکم در قبضۀ قدرت او قرار گیرد. [۳۱]

د- هدف از عهد و میثاق

هدف از عهد و میثاق در مواضع متعدّد از آثار مبارکۀ بهائی توضیح داده شده است. از آنجا که هدف از دیانت عبارت از تأسیس اتّحاد و اتّفاق در میان نوع بشر می باشد[۳۲] ، حضرت بهاءالله در کتاب عهدی هشدار می دهند که: «ای اهل عالم مذهب الهی از برای محبّت و اتّحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائید…»[۳۳] میثاقی که در این کتاب تأسیس شده به طور اخصّ از چنین رویدادی جلوگیری می کند. حضرت عبدالبهاء تأیید می فرمایند که هدف اصلی میثاق عبارت از ممانعت از اختلاف، تفرقه و نفاق است:

چون در ایّام سَلَف اختلافات و انحرافات در عقاید مذهبی ایجاد شده بود و هر نفسی عقیدۀ جدیدی را به خداوند نسبت میداد، حضرت بهاءالله میل نداشتند هیچ مبنا یا علّتی برای عدم اتّفاق در میان احباب وجود داشته باشد. لهذا، به قلم مبارک کتاب عهد را مرقوم داشتند و منسوبین خود و جمیع اهل عالم را مخاطب قرار داده فرمودند: «به تحقیق نفسی را که مرکز میثاق من است، منصوب نمودم. جمیع باید از او اطاعت کنند. همه به او توجّه نمایند. او مبیّن کتاب من و مطّلع بر مقصد و مقصود من است. جمیع باید به او توجّه کنند. هر آنچه او بگوید همان صحیح است چه که او بر متون کتاب من واقف و آگاه است. احدی جز او واقف بر کتاب من نیست.» هدف از این بیان آن که هرگز نباید اختلاف و انحراف در میان بهائیان ایجاد شود بلکه آنها باید همیشه متّحد و متّفق باشند. [۳۴]

رسالت مشخّص و خاصّ حضرت بهاءالله به اتّحاد عالم مربوط می شود. از آنجا که اگر خودِ جامعۀ بهائی متّحد نباشد، امر بهائی نخواهد توانست اتّحاد را در عالم ایجاد نماید، نقش عهد و میثاق به عنوان تضمین کنندۀ وحدت جامعۀ بهائی به نحوی تفکیک ناپذیر به هدف اتّحاد عالم پیوسته است: «بدیهی است که محور وحدت عالم انسانی قوّۀ میثاق است و بس.» [۳۵]

حضرت ولی امرالله به میثاق به عنوان وسیلۀ هدایت و تسلط بر قوّۀ روحانی که حضرت بهاءالله در عالم ایجاد فرموده اند، نیز، اشاره می فرمایند: «برای آن که قوای فائقۀ محیطه… پس از افول نیّر توحید از حَیِّزِ امکان… در مجاری حقیقیۀ خویش سریان یابد و هم آهنگی و تداوم آن محفوظ ماند…» [۳۶] ایشان به هدف آن به عنوان «علّت وحدت امرالله و صیانت کلمه الله و وقایت دین الله از تفریق و انشقاق و تقسیم و انشعاب»[۳۷] اشاره می فرمایند.

هـ – سطوت میثاق

چون عهد و میثاق هستۀ اصلی اتّحاد برای جامعۀ بهائی و نیز نهایتاً برای عالم و نیز طریقی برای جریان یافتن قوای روحانی ایجاد شده توسّط حضرت بهاءالله است، در آثار بهائی دارای قدرت و سطوت توصیف شده است. مسلّماً به عنوان قوّۀ محرّکۀ جمیع قوای مثبتی تلقی میشود که در جهان در حال فعّالیت هستند: «قوّۀ میثاق مانند حرارت آفتاب است که جمیع کائنات ارضیه را تربیت نماید و نشو و نما بخشد. بهم چنین نور میثاق عالم عقول و نفوس و قلوب و ارواح را تربیت نماید.» [۳۸]

و – ثبوت بر عهد و پیمان

از آنجا که مٶسّسۀ عهد و پیمان جزء بسیار مهم و حیاتی امر بهائی است، ثبوت بر عهد و پیمان در آثار بهائی یکی از فضیلت های اساسی دینی محسوب می شود. در مفهومی کلّی تر، این به معنای اجرای احکام و تعالیم امر بهائی است:

… باید روش و سلوکی نمائید که مانند آفتاب از سائر نفوس ممتاز شوید. هر نفسی از شما در هر شهری که وارد گردد به خُلق و خوی صدق و وفا و محبّت و امانت و دیانت و مهربانی به عموم عالم انسانی مُشارٌ بالبنان گردد… تا باین مقام نیائید به عهد و پیمان الهی وفا ننموده اید؛ زیرا به نصوص قاطعه از جمیع ما میثاق وثیق گرفته که بموجب وصایا و نصائح الهیّه و تعالیم ربّانیّه رفتار نمائیم. [۳۹]

به مفهوم دقیق تر، ثبوت بر میثاق به یقین باطنی فرد بهائی اشاره دارد که هدایت مرکز امر بهائی (اعم از حضرت عبدالبهاء یا حضرت شوقی افندی در گذشتۀ ایّام یا بیت العدل اعظم در حال حاضر) مبیّن اراده و مشیّت الهی است: «آنچه قرار دهند مِن عندِالله است.»[۴۰] حضرت ولی امرالله موفّقیت و پیشرفت امر بهائی را اینگونه بیان میفرمایند:

نظم اداری و تبلیغ عمومی امر الهی … هیچیک، پیشرفت نخواهند کرد و قادر به حصول هیچ موفقیّتی نخواهند بود، مگر آنکه احبّای الهی حقیقتاً ثابت، راسخ، عمیق و از لحاظ روحانی مؤمن و معتقد باشند… وقتی فردی بهایی به مرجعیّت و اقتدار الهی اعتقاد راسخ داشته باشد، مرجعیّتی که به مظهر ظهور عنایت شده و به واسطۀ حضرتش به حضرت مولیالوری و از آن طریق به وُلاه امر به صورت موهوبی انتقال یافته و در مجاری محافل جریان یافته و نظم مبتنی بر اطاعت را میآفریند- وقتی فرد بهایی واجد این اعتقاد راسخ باشد، هیچ امری قادر نیست او را متزلزل سازد. [۴۱]

ز- ناقض میثاق و نقض میثاق

در اصطلاح امری، مخالفت داخلی با مرکز امر را «نقض میثاق» و نفوسی را که چنین عملی را مرتکب می شوند «ناقض میثاق» می خوانند. این اصطلاحات بلافاصله آنچه را که نقض این مخالفین داخلی تلقّی میشود، تداعی می کند: آنها میثاق را شکسته اند، که بزرگترین خطای روحانی که شخصی می تواند مرتکب شود تلقّی میگردد. امّا این فقط در ارتباط با «میثاق صغیر» است که این اصطلاح مورد استفاده قرار می گیرد (یعنی عهد و پیمانی که مظهر ظهور الهی در خصوص وصی بلافصل خود و سلسله اوصیاء متعاقب آن منعقد می سازد).

نفوسی که از پذیرش اعتبار مدّعای مظهر ظهور الهی ابا می کنند می توان گفت که ناقضین «میثاق کبیر» هستند، امّا این در امر بهائی مورد استفادۀ معمول ندارد. در این قسمت چند موضوع مورد بحث قرار می گیرد:

١- تعریف نقض میثاق
٢- تاریخ نقض میثاق
٣- ارتباط بین گروههای مختلف ناقضین میثاق
۴- طبقه بندی انواع نقض میثاق
۵- برخورد با نقض میثاق

الف- تعریف نقض میثاق

در تلاش برای یافتن تعریفی برای نقض میثاق، نکاتی چند را باید مدّ نظر قرار داد: نفوسی که صرفاً با امر بهائی یا ریاست آن مخالفت می کنند (مانند بسیاری از رهبران مذهبی مسیحی و مسلمان که به چنین کاری مبادرت ورزیده اند) ناقض میثاق تلقّی نمیشوند؛ نفوسی که امر بهائی را به این علّت ترک می کنند که ایمان خود را از دست داده اند نیز ناقض میثاق شناخته نمیشوند؛ و کسانی که تخلّفات جزئی از احکام بهائی مرتکب میشوند ممکن است حقوق اداری خود را از دست بدهند، امّا ناقض میثاق به حساب نمی آیند. کسانی که در داخل جامعۀ بهائی باقی میمانند، معترف به وفاداری به امر بهائی هستند امّا در عین حال با قیادت رهبر منصوص امر بهائی مخالفت می کنند یا فعّلانه سعی دارند، با ایجاد مرکز رهبری جانشین، در جامعۀ بهائی ایجاد انشقاق و تفرقه نمایند، ناقض میثاق تلقّی میشوند.

حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «ناقضین شبهه ای در میثاق ندارند ولی غرض نفسانی آنان را به این درجه رسانده. نه اینست که نمیدانند؛ میدانند و مخالفت میکنند.» [۴۲] به این ترتیب حضرت عبدالبهاء یک عامل اصلی در نقض میثاق را مخالفت عمدی و آگاهانه با ارادۀ الهی که در عهد و میثاق ظاهر و بارز شده، میدانند.

بیان حضرت عبدالبهاء در خصوص آیۀ کتاب مقدّس که ذیلاً نقل می شود بینش بیشتری نسبت به آراء و نظریه های حضرت عبدالبهاء به دست میدهد. در انجیل متی آمده است: «از این رو شما را میگویم هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده میشود لیکن کفر بروح القدس از انسان عفو نخواهد شد و هر که بر خلاف پسر انسان سخنی گوید آمرزیده شود امّا کسی که بر خلاف روح القدس گوید در این عالم و در عالم آینده آمرزیده نخواهد شد.» [۴۳] حضرت عبدالبهاء می فرمایند مظاهر ظهور الهی دو جنبه دارند. یک شکل و شخصیت عنصری است که حضرت عبدالبهاء به سراج تشبیه می کنند و روح قدسی الهی که در آن سُکنی دارد، که حضرت عبدالبهاء به نور تشبیه می فرمایند. اگر نفسی از سراج روی برگرداند و اعراض نماید، این عمل او ممکن است مورد عفو واقع شود زیرا امکان دارد شخص اشتباه کند یا از آن نفسی که اعراض نموده آگاهی نداشته باشد امّا در عین حال به سوی نور هدایت گردد. امّا اگر شخصی از خودِ نور نفرت داشته باشد و آن را ردّ نماید، در این صورت آن شخص نمی تواند هدایت گردد و رحمت و غفران الهی را نمی پذیرد. [۴۴]
باید توجّه داشت که طبق تعالیم بهائی، نقض میثاق امری نیست که منحصر به امر بهائی باشد. این یک پدیدۀ کلی دینی است که درهر دیانتی وجود داشته است؛ امّا از آنجا که میثاق صغیر در سایر ادیان با وضوح کمتری تعریف شده و اهمّیت و محوریت چندانی نداشته، پدیدۀ مزبور نیز از وضوح و اهمّیت کمتر برخوردار بود.

از این نکته چنین برمی آید که تعریف نقض میثاق عبارت از «مخالفت عمدی با مرکز منصوص امر بهائی (یا هر دیانت دیگر)، علیرغم وقوف و درک آگاهانه نسبت به مقام روحانی مرجع مزبور» است.

فی المثل، این تعریف موضع میرزا یحیی ازل را، که هیچگاه پیرو حضرت بهاءالله نبود، امّا ناقض میثاق تلقّی شده، نشان می دهد. همچنین، به برخی از نفوس مرتدّ که به امر بهائی حمله کرده اند با الفاظ و اصطلاحاتی اشاره شده که شبیه الفاظ مورد استفاده در اشاره به ناقضین میثاق است.

مسألۀ کسی که دارای «وقوف و درک آگاهانه» است باید مسلّماً مستلزم حدّی از قضاوت باشد؛ شاید به همین علّت باشد که تصمیم برای اعلام نفسی به عنوان ناقض میثاق را فقط مرکز و مرجع امر بهائی می تواند اتّخاذ نماید و به احدی وکالت داده نمی شود که چنین تصمیمی را بگیرد.

ب – تاریخ نقض میثاق

یکی از جالبترین وجوه تاریخ بابی و بهائی روشی است که در آن پدیدۀ مخالفت در میان آحاد مٶمنین نسبت به ریاست تثبیت شدۀ دین در تمام نسلها از ابتدای تأسیس دین در صد سال قبل تا کنون رخ داده است.

اوّل – حضرت باب (١٨۵٠-١٨۴۴): متقدّمین بلافصل دیانت حضرت بهاءالله البتّه در نهضت بابیه قرار دارند. احتمالاً در اثر مخالفت شدید خارجی، به نظر میرسد مخالفت داخلی چندانی در ایّام حیات حضرت باب با ایشان صورت نگرفت.

معدودی از نفوس مانند ملّا جواد برغانی، ملّا عبدالعلی هراتی، میرزا ابراهیم شیرازی در سلک مٶمنین به حضرت باب وارد شدند و بعد، از آنها جدا شده حمله به حضرت باب را شروع کردند و نهایتاً به میرزا کریمخان کرمانی، رهبر شیخیه که از مخالفین پرشور و حرارت حضرت باب بود، پیوستند. طبق تاریخ نبیل، این سه نفر در آثار حضرت باب با سامری، که طبق احادیث اسلامی، گوسالۀ زرّینی را برای عبادت اسرائیلیان ساخت، و جبت و طاغوت مقایسه شده اند. اصطلاحاتی بسیار شبیه به آن را بعداً حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در ارتباط با ناقضین میثاق به کار بردند. [۴۵]
دوم – بعد از شهادت حضرت باب و در ایّام حیات حضرت بهاءالله (٩٢-١٨۵٢): اکثر منابع، اعم از بهائی و غیر آن، در این موضوع توافق دارند که نوعی رهبری و وصایت توسّط حضرت باب به میرزا یحیی ازل اعطاء شد. [۴۶] امّا، این وصایت نه واضح و روشن بود و نه بلامنازع. تعدادی از نفوس مدّعی مقامات مختلفۀ رهبری شدند و تفرقه و انشقاق و منازعه بالا گرفت. گزارش شده که حضرت عبدالبهاء فرموده اند که بیست و پنج نفر مدّعی مقام رهبری جامعه شدند. [۴۷] امّا، هیچیک از آنها، به جز ازل، ناقض میثاق محسوب نشدند زیرا جمیع آنها در زمانی مدّعی این مقام شدند که مَرجعیّت مشخّصی برای دیانت آنها وجود نداشت. بسیاری از آنها وقتی حضرت بهاءالله مقام خویش را ظاهر فرمودند، به ایشان ایمان آورده در سلک مٶمنین وارد شدند. تنها ازل بود که قیام به مخالفت کرد و برای تضعیف مقام حضرت بهاءالله سخت کوشید. برآوردها نشان می دهد که تعداد ازلیان باقیمانده در ایران بیش از پنج هزار نفر نیست. آنها هیچ سازمان و تشکیلاتی ندارند.

جالب است که اقدامات خودِ حضرت بهاءالله نسبت به ازل را باید الگویی برای ارتباط با نفوسی قرار داد که ناقض میثاق اعلام شده اند. وقتی مشخّص شد که هیچ ائتلافی با میرزا یحیی میسّر نیست، حضرت بهاءالله هدایت فرمودند که تمام اثاثیه و سایر لوازم موجود در بیت تقسیم و نیمی از آن به یحیی تسلیم شود. بعد از آن، ایشان تمام روابط با نابرادری خود را قطع کردند. مضافاً ایشان مدّت دو ماه از جمع سایر بابیان نیز عزلت گزیدند و آنها را هدایت فرمودند که خود تصمیم بگیرند که آیا قصد دارند از ایشان تبعیت کنند یا رهبری ازل را بپذیرند.[۴۸]

سوم – در طیّ دوران قیادت حضرت عبدالبهاء: حضرت بهاءالله در «کتابُ عهدی»، حضرت عبدالبهاء را به عنوان وصی و مبیّن آیات خویش و مقامی پایین تر از آن را برای میرزا محمّدعلی، نابرادری حضرت عبدالبهاء، تعیین فرمودند. [۴۹] با این همه، مدّت کوتاهی بعد از صعود حضرت بهاءالله، میرزا محمّدعلی، به تحریک پسرعموی خود میرزا مجدالدّین (پسر جناب کلیم) به مبارزه با قیادت حضرت عبدالبهاء قیام کرد. بحث و جدل اصلی او این بود که حضرت عبدالبهاء از اختیارات خود عدول کرده اند و مدّعی مظهریت ظهور الهی گشته اند، اتّهامی که حضرت عبدالبهاء با صراحت تامّ و با تأکید تمام انکار فرمودند. میرزا محمّدعلی خود و حامیانش را موحّدون خواند. [۵۰]

مبارزۀ میرزا محمّدعلی در بدایت امر بسیار شدید و جدّی بود. او بر قصر بهجی تسلّط یافت و تقریباً جمیع اعضاء عائلۀ حضرت بهاءالله (به استثنای حضرت ورقۀ علیا و خانوادۀ بلافصل حضرت عبدالبهاء)، تعدادی از منسوبین حضرت اعلی (یعنی افنان سدرۀ مبارکه)، و نیز بسیاری از بهائیان ناحیۀ عکّا و حیفا و برخی از نفوس برجستۀ ایران را به سوی خود جذب کرد. امّا، تدریجاً، ورق به زیان میرزا محمّدعلی برگشت. حضرت عبدالبهاء در بدایت امر اِکراه داشتند از این که این تفرقه و انشقاق را برملا سازند، امّا وقتی میرزا محمّدعلی شخصاً در سال ١٨٩۶ ادّعای خویش را علناً و باصراحت اعلام نمود، حضرت عبدالبهاء میرزا محمّدعلی و حامیانش را ناقضین میثاق اعلام کردند. افرادی چون ابن ابهر به جوامع مختلف سفر کردند تا نادرستی مدّعیات محمّدعلی را ثابت کنند.

در سال ١٨٩٩ میرزا محمّدعلی موفّقیت ناچیز دیگری یافت و آن زمانی بود که موفّق شد ابراهیم خیرالله را به سوی خود جذب کند. خیرالله اوّلین کسی بود که امر بهائی را در ایالات متّحدۀ آمریکا تبلیغ و ترویج نمود. امّا، اکثر بهائیان آمریکایی نسبت به حضرت عبدالبهاء وفادار باقی ماندند و منفعت درازمدّت چندانی برای میرزا محمّدعلی باقی نماند و او به طور مداوم سیر انحطاط را پیمود.

تا زمانی که سفرهای حضرت عبدالبهاء به غرب شروع شد، تهدید میرزا محمّدعلی و حامیانش در ایران و آمریکا به حدّ ناچیزی تنزّل پیدا کرده بود. در سال ١٩٢٩ آنها مجبور به تخلیۀ قصر بهجی شدند زیرا در اثر غفلت و بی توجّهی آنان، ساختمان مزبور آنقدر ویران شده بود که دیگر قابل سکونت نبود. [۵۱] آنها تا سال ١٩۵٧ در حجرات اطراف بهجی باقی ماندند. [۵۲] مطالعۀ جامعه شناختی اخیری در مورد بقایای این گروه خاطرنشان میسازد که آنها علی الظّاهر از مسلمانان قابل تشخیص نیستند و پیشنهاد می کند که آنها «پس ماندۀ جامعه ای مذهبی»، بقایای متحجّر یا فسیل شده خوانده شوند. [۵۳]
نحوۀ رفتار حضرت عبدالبهاء با میرزا محمّدعلی و عصیان و سرکشی او و سایر وقایع، که می بایست معیار اقدام در این موارد و مسائل باشد، سه جنبه داشت. اوّل آن که حضرت عبدالبهاء در عین حال که با این فرد شخصاً یا از طریق واسطه ها مکاتبه می کردند و سعی می نمودند ائتلاف ایجاد نمایند، از اعلام علنی موضوع امتناع می فرمودند. دوم آن که ، وقتی این موضوع معلوم شد که چنین کاری امکانپذیر نیست و احتمال آسیب رسیدن به جامعه وجود دارد، به تحریر مکاتیب عمومی و فردی به احبّاء پرداختند و ضمن توضیح و تشریح اوضاع به معرفی افراد مربوطه و هدایت احبّاء برای قطع هرگونه ارتباط با این اشخاص مبادرت فرمودند. سوم آن که، حضرت عبدالبهاء سُفرای ویژه به مناطقی که بیش از همه به این مسأله و مشکل آلوده شده بود اعزام کردند. وظیفۀ این سفرا توضیح مطالب به بهائیان و تشویق آنها به استقامت در قطع هرگونه ارتباط با ناقضین میثاق بود. غالباً این افراد از طرف حضرت عبدالبهاء مختار بودند که باب ارتباط به ناقضین میثاق را مفتوح سازند و سعی کنند آنها را به رجوع به جامعه تشویق کنند. در ایران چنین سفرایی اساساً چهار فردی بودند که حضرت بهاءالله به مقام ایادی امرالله منصوب فرمودند. [۵۴]

واقعۀ مهم دیگر در خصوص نقض میثاق در دوران قیادت حضرت عبدالبهاء از نوع دیگری بود؛ یعنی سرپیچی مستقیم از اوامر حضرت عبدالبهاء بود نه تلاش برای برقراری یک مرکز رهبری دیگر. دکتر امین الله فرید خواهرزادۀ حرم حضرت عبدالبهاء سرکار منیره خانم بود. او در آمریکا تحصیل کرد و زمانی یکی از مترجمین حضوری حضرت عبدالبهاء در اسفار هیکل مبارک به غرب بود. او با سماجت و اصرار از برخی احبّای ثروتمند آمریکایی پول گرفت و با این کار خود را مفتضح ساخت. لذا، حضرت عبدالبهاء موقع مراجعت به حیفا اصرار فرمودند که او نیز به حیفا مراجعت کند. فرید در حیفا راحت و مسرور نبود و زمانی که بر خلاف اوامر حضرت عبدالبهاء حیفا را به قصد آمریکا ترک کرد، طلعت میثاق او را از جامعۀ بهائی طرد فرمودند. فرید بیشتر اعضاء خانوادۀ بلافصلش را با خود برد و باعث شد که معدودی از احبّای بریتانیا نیز از ظلّ امرالله خارج شوند، امّا تأثیر نامطلوب او بر دیگران بسیار اندک بود.

چهارم – وقایع دوران قیادت حضرت شوقی افندی: صعود حضرت عبدالبهاء باعث شد که پیروان میرزا محمّدعلی دیگربار مدّتی کوتاه فعالیت های خود را شروع کنند. آنها کلیدهای روضۀ مبارکۀ حضرت بهاءالله را اخذ و حضرت شوقی افندی را برای استرداد آنها وادار به توسّل به اولیاء امور نمودند. چند واقعۀ عمدۀ دیگر در ارتباط با نقض میثاق در این دوره وجود دارد. وجوه اصلی آنها را می توان به صورت زیر بیان کرد:

یک – روث وایت[۵۵]. حضرت شوقی افندی بعد از جلوس بر مسند ولایت اوّلین امری را که در اولویت قرار دادند برقرار کردن نظم اداری بهائی بود. وقتی که ایشان در این طریق به سوی هدف پیش می رفتند، با مقاومت برخی از بهائیان روبرو شدند که با سازماندهی امر بهائی مخالف بودند. اوّلین نفر در این سبیل روث وایت در سالهای ١٩٢٩-١٩٢۶ بود. او مخالفتش را بر گزارشی از برخی از بیانات حضرت عبدالبهاء که تلویحاً اشاره داشت که امر بهائی را نمی توان سازماندهی کرد زیرا «روح زمان»[۵۶] است، و نیز گزارشی از یک متخصّص شناخت خط مبتنی ساخت، که مدّعی بود خطّ الواح وصایای حضرت عبدالبهاء که مرجعیت حضرت شوقی افندی مبتنی بر آن بود، جعلی است. گزارش مزبور مبتنی بر عکسهایی از سند مزبور و صرفاً اظهار نظری موقّتی و موکول به بررسی دقیق ترِ اصل سند بود. امّا تردیدهای مربوط به اصالت و اعتبار الواح مبارکۀ وصایا توسّط نفوسی مانند کاتبان و معاشرین نزدیک حضرت عبدالبهاء که برای قضاوت در مورد خطّ و نیز اسلوب انشاء مبارک در بهترین موضع بودند، مردود اعلام شد؛ حتّی احمد سهراب بعد از آن که به ناراضیان و مخالفان پیوست، اعتبار و صحّت الواح وصایا را مورد تأیید قرار داد. اظهارات روث وایت تأثیر چندانی بر جامعۀ بهائی آمریکا نداشت. تنها در آلمان، وقتی که یکی از بهائیان اوّلیه موسوم به ویلهلم هریگل[۵۷] به قضیۀ او توجّه نمود اندک عکس العملی دریافت کرد.
دو – احمد سهراب (١٩٨۵-١٨٩٣). در سال ١٩٢٩ احمد سهراب، که زمانی کاتب و نیز مترجم حضوری طلعت میثاق بود، و خانم ژولی (لوییس استویوسان) شانلر[۵۸] انجمن تاریخ جدید[۵۹] را در نیویورک به عنوان طریقی مستقیم برای انتشار تعالیم بهائی تأسیس کردند. امّا احمد سهراب اجازه نداد محفل روحانی نیویورک در خصوص طریقۀ انتشار امر بهائی توسّط انجمن تاریخ جدید اظهار نظری نماید. این موضوع به مواجهۀ محفل روحانی ملّی منجر و به طرد سهراب و شانلر از جامعۀ بهائی منتج گردید.

انجمن تاریخ جدید در سال ١٩٣٠ کاروان شرق و غرب[۶۰] را ایجاد کرد که برای آماده ساختن اطفال و جوانان برای پیوستن به انجمن تاریخ جدید طرّاحی شده بود. کاروان از انجمن بیشتر رشد کرد و تمام پیوندهای باقیماندۀ مذهبی با امر بهائی را گسست. مدّتی به عنوان یک باشگاه جهانی دوستان مکاتبه ای با آرمانهای اجتماعی دوام آورد. انجمن تاریخ جدید منسوخ و رو به زوال است و کاروان در سطحی نازل از فعالیت محلّی در نیویورک تحت نام خانۀ کاروان[۶۱] قرار دارد.

سه – فائق. بعد از درگذشت جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، برخی از شاگردان ایشان، با تصویب حضرت عبدالبهاء، در قاهره انجمنی به نام «الجمعیّه العلمیّه الادبیّه» تأسیس کردند. بعد از چند سال، این انجمن تحت رهبری یک بهائی ارمنی تبار موسوم به فائق با تشکیلات اداری بهائی در مصر اختلاف پیدا کرد و فائق از جامعۀ بهائی طرد شد. معدودی از بهائیان مصری از او پیروی کردند و او نیز موفّق شد تعدادی از سایر بهائیان را به سوی خود جذب نماید، امّا بسیاری از این نفوس نهایتاً به جامعۀ بهائی بازگشتند. [۶۲]

چهار – عائلۀ حضرت عبدالبهاء. گسستن میرزا محمّدعلی از حضرت عبدالبهاء به طرد اکثریت اخلاف حضرت بهاءالله از جامعۀ بهائی منجر شد. اینها جمیع اخلاف حضرت بهاءالله از حرم ثانی و حرم ثالث بودند و شامل صبیۀ ایشان از ازدواج سوم موسوم به فروغیه و همسرش سیّد علی افنان میشد. امّا، فرزندان حاصل از این ازدواج در طرد والدین خود از جامعه سهیم نبودند، و در اوایل دهۀ ١٩٢٠ خودِ سیّد علی افنان به حضرت شوقی افندی مراجعه کرد و دیگربار به جامعۀ بهائی پذیرفته شد. همه تا ١٩٣٣ ساکت و خاموش بودند تا قضیۀ بیت حضرت بهاءالله در عراق پیش آمد. حضرت شوقی افندی از حسین افنان (متوفّی به سال ١٩۵٢)، فرزند سیّد علی افنان، خواستند از مقام خود که در دولت عراق داشت استعفا دهد چه که دولت عراق اجازه داده بود غصب و تصرّف بیت حضرت بهاءالله تداوم یابد. حسین امتناع نمود و طرد شد.

دو برادر حسین افنان، یعنی نیّر و حسن، به ترتیب با روحانگیز و مهرانگیز، خواهران حضرت شوقی افندی ازدواج کردند. برادر دیگر او، فیضی با ثریّا، دخترخالهء حضرت ولی امرالله ازدواج نمود. اعضاء عائلهء حضرت ولی امرالله، به علّت امتناع از قطع ارتباط با کسانی که قبلاً طرد شده بودند، یکی بعد از دیگری از جامعهء بهائی طرد شدند. وقتی منیب شهید، پسرخالهء حضرت ولی امرالله در سال ۱۹۴۴ با نوهء برادر الحسینی، مفتی اعظم اورشلیم و خصم لدود جامعهء بهائی، صرفاً با عقد اسلامی ازدواج نمود، دیگران نیز از سلک مؤمنین به امر جمال ابهی اخراج شدند.

از آنجا که بقیه اعضاء عائله نیز از قطع ارتباط با اعضاء مطرود ابا نمودند، آنها نیز طرد شدند. ازدواج یکی از برادران حضرت شوقی افندی موسوم به حسین در سال ١٩۴٩ که بر خلاف اراده و رضایت هیکل مبارک انجام شد، و ارتباط برادر دیگرشان موسوم به ریاض، با میرزا مجدالدّین در سال ١٩۵١ جریانی را که بدان وسیله تمام اخلاف باقیماندۀ حضرت عبدالبهاء به جز خود حضرت شوقی افندی از جامعه اخراج شدند، تکمیل کرد. عائلۀ حضرت عبدالبهاء خارج از جامعۀ بهائی باقی ماند و به تعقیب امور و اهداف خود پرداخت.

پنج – نفوس مرتدّ. اگرچه اکثر افرادی که جامعۀ بهائی را به علّت از دست دادن ایمان خود ترک می کنند، با نفوسی که هرگز بهائی نبوده اند متفاوت تلقّی نمیشوند، امّا تعداد اندکی از نفوس بوده اند که جامعه را ترک کردند و سپس مغرضانه، موذیانه و به شدّت شروع به حمله نمودند. حضرت ولی امرالله با الفاضی معادل اصطلاحات مورد استفاده جهت ناقضین میثاق به آنها اشاره میفرمودند. در سالهای بلافاصله بعد از صعود حضرت عبدالبهاء، یکی از بهائیان برجستۀ ایرانی، موسوم به میرزا عبدالحسین تفتی، معروف به آواره (١٩۵٣-١٨٧٣/١٢٩٠)، فشار آورد تا سمت رهبری در جامعۀ بهائی برای خود کسب کند. وقتی از به دست آوردن هرگونه مقامی مأیوس شد، از ظلّ امرالله خارج گردید و علناً شروع به انتقاد از آن نمود. کتابی به نام کشف الحیل در سه جلد منتشر ساخت. او، تحت نام آیتی، به فعالیت خود ادامه داد و به سردبیری مجلّۀ نمکدان پرداخت و به عنوان شخصیتی ادبی شهرت یافت.
دو شخصی که بسیار تحت تأثیر آواره قرار داشتند و نهایتاً در ارتداد از امر بهائی و حملۀ علنی به او پیوستند، یکی فیض الله صبحی بود[۶۳] که چند سالی به عنوان کاتب حضرت عبدالبهاء خدمت کرد، و دیگری حسن نیکو بود که به عنوان مبلّغ بهائی به هندوستان سفر کرد و در سال ١٩٢٣ نیز سفری به حیفا رفت. شخص اخیر در حمله به امرالله اثری به نام فلسفۀ نیکو در سه جلد منتشر نمود.

پنجم – بعد از حضرت شوقی افندی (١٩۵٧ به بعد). مهمترین واقعۀ تفرقه افکنانه بعد از صعود حضرت ولی امرالله ادّعای یکی از ایادی امرالله موسوم به چارلز میسن ریمی[۶۴] به عنوان ولی امر ثانی بود. اگرچه او اعلامیۀ مورّخ ١٩۵٧ حضرات ایادی امرالله را که حضرت شوقی افندی نه وصیت نامه ای داشتند و نه جانشینی امضاء کرده بود، امّا در آوریل ١٩۶٠ ادّعا کرد که ولی امر ثانی است. او ادّعای خود را مبتنی بر این نکته نمود که طبق الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، ولی امر ریاست بیت العدل اعظم را به عهده دارد، و ریمی توسّط حضرت شوقی افندی به عنوان رئیس شورای بین المللی بهائی[۶۵] منصوب شد. شورای مزبور طلیعۀ بیت العدل اعظم محسوب میشد. این ادّعا توسّط اکثریت جامعۀ جهانی بهائی مردود اعلام شد زیرا همان الواح وصایا این نکته را نیز به وضوح تصریح کرده بود که جمیع وُلاه امرالله باید از اخلاف حضرت بهاءالله باشند. ریمی موفّق شد حامیان معدودی جمع کند که عمدهً در ایالات متّحده، فرانسه و پاکستان بودند، امّا اکثریت بهائیان از حضرات ایادی امرالله، که میسن ریمی را به عنوان ناقض میثاق طرد کردند، حمایت کردند.

پیروان ریمی در طول سالها، به ویژه موقعی که به فرقه های متنازع تقسیم شدند، اهمّیت خود را از دست دادند. یکی از فرقه ها تحت رهبری دونالد هاروی[۶۶] قرار گرفت که توسّط ریمی به عنوان «ولیّ امر سوم» منصوب شده بود. بعد از فوت او در سال ١٩٩١، رهبری این گروه به ژاک سوغومونیان[۶۷] ساکن مارسی[۶۸] محوّل گردید. گروه دیگری تحت رهبری جوئل مارانجل[۶۹]ا قرار گرفت. او اعلام کرد که ریمی ابتدا او را به عنوان «ولیّ امر سوم» منصوب نمود، امّا فرتوت و خرفت شد و بعد هاروی را منصوب نمود. این گروه خود را امر بهائی ارتدکس[۷۰] می نامند و مقرّ آنها در روزوِل[۷۱] واقع در نیومکزیکو است. تعداد آنها بیش از صد نفر نیست.[۷۲] فرقۀ دیگر تمام ادّعاهای ولایت امر بعد از حضرت شوقی افندی از جمله ریمی را رد کردند امّا اظهار داشتند که رکس کینگ[۷۳] تا ظهور ولی امر ثانی نیابت ولایت را به عهده دارد (لذا این گروه خود را امر بهائی ارتدکس تحت نیابت ولایت[۷۴] میخوانند). کینگ در سال ١٩٧٧ درگذشت و چهار نفر از اعضاء خانواده اش را به عنوان شورای نیابت منصوب کرد. بالاخره، لیلاند جنسن[۷۵] (که گروهش بهائیان تحت شرایط میثاق[۷۶] خوانده میشوند) وقتی که مدّعی شد که جهان در سال ١٩٨٠ با یک فاجعۀ هسته ای روبرو خواهد شد، سوء شهرت مختصری پیدا کرد. گروههای اندک وابسته به نام ریمی اینک محدود به چند ایالت در ایالات متّحده هستند. در ایالات متّحده، یک انجمن ریمی[۷۷] توسّط فرانسیس اسپاراتو[۷۸] در حمایت از هاروی تأسیس شد که اینک منسوخ شده است.

حدود سال ١٩۶۴ یک فرد ایرانی موسوم به جمشید معانی مدّعی شد بعد از حضرت باب و حضرت بهاءالله، مظهر ظهور سوّم است. او آثاری را نوشت که مدّعی بود به وحی الهی است و خود را «انسان» و «سماءالله» نامید و گروه پیروانش را تحت عنوان «بیوت نوع بشر» سازماندهی کرد. او پیروان معدودی در پاکستان داشت، امّا حامی اصلی او در ایالات متّحده، جان کاره[۷۹] ، مستقرّ در ماریپوز[۸۰]ا در کالیفرنیا، بعدها از او اعراض نمود. ایرانی دیگری موسوم به جمشید مغناط نیز مدّعی نبوّت شد امّا به نظر نمیرسد پیروانی داشته باشد.

تعدادی وقایع دیگر در مخالفت با نظم اداری بهائی رخ داده است. در آلمان، هرمان زیمر[۸۱] در سال ١٩٧١ ادّعاهای روث وایت را در کتابی کوچک به نام وصیت نامه ای جعلی دیانت بهائی را در حدّ شوقیزم سیاسی تنزّل می دهد[۸۲] (که در سال ١٩٧٣ به انگلیسی انتشار یافت) احیاء کرد. در سویس، فرانچسکو فیچیکیا[۸۳] کتابی جامع به نام Baha’ismus Weltreligion der Zunkunft? عمدهً در حمله به نظام اداری بهائی نوشت که در سال ١٩٨١ توسّط Evangelische Zentralstelle fur Weltanschauungsfragen, Quell Verlag در اشتوتگارت آلمان انتشار یافت. تأمین مالی و توزیع هر دو کتاب مزبور توسّط سازمان انجیلی پروتستان[۸۴] در آلمان صورت گرفت. چارلز سی برگر[۸۵] گروه مشابهی را در حدود سال ١٩۶٧ در فیلادلفیا ایجاد کرد. آنها نقشه هایی برای ایجاد انجمن بهائیان آزاد[۸۶] (یا اتّحادیۀ جهانی دیانت عمومی و صلح عمومی[۸۷]) داشتند، امّا محقّق نیست که چنین گروهی از اصل ایجاد شده باشد.

ج – پیوندهای بین گروه های مختلف ناقضین میثاق

یکی از وجوه قابل توجّه و جالبِ پدیدۀ نقض میثاق میزان و گسترۀ تماس بین سه نسل ناقضین میثاق بوده است. سه نسل مزبور عبارتند از:

نسل اوّل: پیروان ازل در مخالفتش با حضرت بهاءالله
نسل دوم: پیروان میرزا محمّدعلی در مخالفتش با حضرت عبدالبهاء
نسل سوم: مخالفین حضرت شوقی افندی، چه داخل عائلۀ حضرت عبدالبهاء و چه غیر آن مانند احمد سهراب، که با نظم اداری بهائی مخالفت و معارضه داشتند.

به لحاظ نظری، نسل دوم، که به حضرت بهاءالله اقبال نمودند، باید با نسل پیروان ازل، که دشمن حضرت بهاءالله بودند، هیچ ارتباطی نمیداشتند. همچنین، نسل سوم، که خود را پیروان وفادار حضرت عبدالبهاء به حساب می آوردند، نمی بایست ارتباطی با نسل دوم که مخالفین سرسخت و پرحرارت حضرت عبدالبهاء بودند، مرتبط می شدند؛ و حتّی نمی بایست ادنی حمایتی از نسل اوّل به عمل می آوردند. امّا در واقع پیوندهای نیرومندی بین این نسلهای سه گانه شکل گرفت.

ازدواجهای مختلف بین نوادگان حضرت عبدالبهاء و پسران سیّد علی افنان پیوندهایی را بین نسل دوم و نسل سوم برقرار ساخت. جلال ازل را، که نوۀ میرزا یحیی ازل و حامی و مبلّغ قوی موضع او بود، می توان نمایندۀ نسل اوّل دانست. او با عصمت، دختر بدیع الله، که نمایندۀ نسل دوم بود، ازدواج کرد. این دو، همراه با قمر، خواهر عصمت، تلاشی همه جانبه برای وحدت بخشیدن بین سه نسل ناقضین میثاق به عمل آوردند. پیتر برگر[۸۸] در سال ١٩۵٣ گزارش کرد که قمر «اکنون سعی می کند همۀ مخالفین و معارضین بهائیان را، اعمّ از این که از لحاظ سابقه در زمرۀ عبّاسیون یا از «موحّدون» باشند، علیه شوقی وحدت بخشد.»[۸۹] ریاض، برادر حضرت شوقی افندی، با مجدالدّین و سایر نفوس از نسل دوم در تماس بود و چهار مرتبه با جلال ازل در قبرس ملاقات کرد. ایوون[۹۰] ، دختر عزّالدّین ودود، و نیز میرزا جلال، نوۀ جناب میرزا موسی کلیم، که هر دو از مخالفین و در زمرۀ نسل دوم محسوب میشوند، با احمد سهراب، انجمن تاریخ جدید، و کاروان شرق و غرب، که از نسل سوم به حساب می آیند، همکاری می کردند[۹۱].

د – طبقه بندی انواع نقض میثاق

با مطالعۀ تاریخ به نظر می رسد که چهار نوع اصلی نقض میثاق وجود دارد:

اوّل: معارضه با رهبری و قیادت. اینها نفوسی هستند که مرجعیت و مشروعیت رئیس و رهبر دیانت را مورد بحث و ایراد قرار دادند و ادّعاهایی را برای خود یا برای دیگران مطرح ساختند. نمونه های اصلی این گروه عبارتند از ازل، میرزا محمّدعلی و ریمی.

دوم: نارضایتی و مخالفت. نفوسی که با سیاستها و اقدامات ریاست امرالله موافق نیستند امّا هیچ ادّعایی هم برای رهبری خود یا دیگری مطرح نمی سازند. این گروه عمدهً شامل مخالفین نظم اداری بهائی میشود مانند روث وایت، احمد سهراب و هرمان زیمر.

سوم. سرپیچی و عصیان. نفوسی که اوامر مستقیم صادره از ریاست امرالله را ندیده گرفته از آن سرپیچی نمودند. غالباً اوامر مزبور مربوط به قطع ارتباط با ناقض یا ناقضین میثاق بود. نمونه هایی از این دست بیشتر شامل اَخلاف حضرت عبدالبهاء در زمان ولایت حضرت شوقی افندی میشود.
چهارم. مرتدّین که به نحوی موذیانه به امر بهائی حمله می کنند. نمونۀ این گروه آواره و نیکو هستند.

پنجم – برخورد با نقض میثاق

حضرت عبدالبهاء و نیز حضرت شوقی افندی در نحوۀ برخورد و تلقّی بهائیان نسبت به ناقضین میثاق کاملاً مٶکّد و راسخ بودند: «…از اساس اعظم امرالله اجتناب و ابتعاد از ناقضین است زیرا بکلّی امرالله را محو شریعت الله را سَحق، و جمیع زحمات را هدر خواهند داد.» [۹۲] ناقضین میثاق به عنوان نفوسی توصیف شده اند که دارای بیماری روحانی مُسری هستند ولهذا لازم است که از هر گونه تماس و ارتباط با آنها اکیداً خودداری شود. این قرنطینۀ روحانی را تنها ریاست امرالله می تواند از میان بردارد یا بنا به هدایت او می توان آن را شکست.

نکتۀ جالب توجّه آن که اجرای این مجازاتها یا تحریمها علیه ناقضین میثاق و نفوسی که به معاشرت با آنها ادامه می دهند، تدریجاً به مرحلۀ اجرا در آمده است. بسیاری از آثار حضرت بهاءالله شامل فقراتی از اوامر به بهائیان است که از تماس با ناقضین میثاق اجتناب نمایند. علیرغم آن، حضرت بهاءالله به نظر میرسد که تلاش چندانی برای تنفیذ این تعلیم به کار نبرده اند. در طیّ تمام دوران رسالت حضرت بهاءالله، به نظر میرسد که تماس زیاد و گسترده ای بین بهائیان و ازلیان وجود داشته است. در سالهای اوّلیه بعد از اعلام رسالت حضرت بهاءالله، در بعضی از شهرها، یک رشته بحث و مذاکرات علنی بین دو گروه جریان داشت و هر یک از آنها سعی می کردند بر دیگری چیره شوند. اطّلاعاتی وجود دارد که چنین جلساتی حدّ اقلّ در بغداد، تبریز، قزوین، شیراز و اصفهان وجود داشته است. شواهدی در دست است که این جلسات مدّت زمانی نسبه طولانی تشکیل می شده و نامه هایی بین دو گروه ردّ و بدل می شده است.

حضرت عبدالبهاء توجّه احبّاء را به مسألۀ میثاق جلب نموده آن را در اولویت قرار دادند و مفهوم نقض میثاق را برای آنها تعریف کردند. ایشان قویّاً تمایل خود را ابراز داشتند که بهائیان باید تمام تماسهای خود را با ناقضین میثاق قطع کنند و سفرا و نمایندگانی را اعزام داشتند تا سعی کنند احبّاء را به چنین کاری تشویق نمایند. امّا ایشان به ندرت تحریم و مجازاتی را برای نفوسی که ارتباط خود را حفظ می کردند، وضع نمودند.

تحوّل اساسی که در زمان حضرت شوقی افندی صورت گرفت این بود که روش و نحوۀ برخورد با نقض میثاق توسّط هیکل مبارک حضرت ولی امرالله اعلام شد، یعنی هر نفسی که ارتباط خود را با ناقضین میثاق حفظ می کرد، خود او ناقض میثاق میشد. همچنین، حضرت ولی امرالله، وقتی برخورد با ناقضین میثاق را جزو مسئولیت های حضرات ایادی امرالله همراه با محافل روحانی ملّی قرار دادند، شکل تشکیلاتی برای برخورد با نقض میثاق را تعیین فرمودند، گو این که اتّخاذ تصمیم نهایی همیشه با خود هیکل مبارک بود.

در این زمان، در وهلۀ اولی تشکیلات امر بهائی مسئول برخورد با هر گونه واقعۀ نقض میثاق که رخ دهد هستند، بخصوص مشاورین قارّه ای و اعضاء هیأتهای معاونت. افراد بهائی به جز گزارش هر گونه نگرانی و موضوع مرتبطی به این تشکیلات، هیچگونه اقدام دیگری نمی توانند انجام دهند. لذا، اینها به تحقیق در اطراف موضوع می پردازند امّا اتّخاذ تصمیم نهائی به عهدۀ بیت العدل اعظم است.

ح – چکیدۀ مطلب

میثاق در امر بهائی را می توان به دو مفهوم تقسیم کرد. میثاق کبیر مستلزم حصول معرفت و عرفان نسبت به مظهر ظهور الهی و اطاعت از تعالیم و احکام او است: «بنصوص قاطعه از جمیع ما میثاق وثیق گرفته که بموجب وصایا و نصائح الهیّه و تعالیم ربّانیه رفتار نمائیم.» [۹۳] میثاق کبیر به وعدۀ ظهور یک مظهر ظهور الهی دیگر در آتیۀ ایّام نیز مربوط می شود: «جمال مبارک عهد موعودی گرفت که بعد از هزار سال یا هزاران سال ظهور خواهد نمود.» [۹۴] میثاق ثانی یا صغیر به وصایت و جانشینی مرجع امر در داخل جامعۀ بهائی مربوط میشود که ابتدا به حضرت عبدالبهاء، بعد حضرت شوقی افندی و سپس به بیت العدل اعظم عنایت شده است: «همچنین، به اثر قلم اعلی عهد و میثاقی عظیم از جمیع بهائیان گرفت که بعد از صعود متابعت مرکز میثاق نمایند…»[۹۵] با توجّه به شرایط این میثاق، به حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی اختیار و صلاحیت تبیین موثّق آثار مقدّسۀ بهائی اعطاء شده و به بیت العدل اعظم صلاحیت و مَرجعیّت جهت وضع احکام در زمینه هایی که قبلاً در آثار بهائی اشاره نشده، عنایت شده است.

چون هدف نهایی امر بهائی وحدت بخشیدن به جهان است، بدیهی است که اگر خود جامعۀ بهائی دچار انشقاق و تفرقه شود، این هدف قابل حصول نخواهد بود. یکی از جالب ترین مواردی که امر بهائی مطرح کرده این است که این دیانت از سوی خداوند از تفرقه و انشقاق حفظ میشود. [۹۶] بدیهی است این کلام بدان معنی نیست که ایجاد گروهی که مرجعیّت ریاست امرالله را رد کند غیرممکن است زیرا در مواقع متعدّد چنین اتّفاقی افتاده است. آنچه که به نظر میرسد مقصود از بیان فوق باشد این است که اگرچه امکان دارد بعضی از نفوس گروهی مستقلّ ایجاد کنند و خود را بهائی بنامند، امّا این گروه مانند شاخه ای است که از شجرۀ اصلی بریده شده باشد، گو این که به ظاهر ممکن است زنده و سبز باشد، امّا چون از منبع حیاتش جدا شده، نهایتاً پژمرده شده خواهد مرد.

ساختکار اصلی برای این صیانت از انشقاق و تفرقه دو امر بیان شده است: اوّل، این واقعیت که میثاقی که صُنع حضرت بهاءالله و اوصیای ایشان می باشد واضح و مکتوب است؛ دوم، با روشهایی که برای برخورد با ناقضین میثاق ایجاد شده، وحدت جامعه حفظ خواهد شد.

ط – منابع و مآخذ فارسی

الف – حضرت بهاءالله
١- اقتدارات، خطّ مشکین قلم، ١٣ رجب ١٣١٠
٢- منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، طبع ١۴١ بدیع، لانگنهاین آلمان
٣- کتاب اقدس، طبع مرکز جهانی
۴- دریای دانش، ١٣٣ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری از روی نشر مٶسّسۀ مطبوعات بهائی هند
۵- کتاب ایقان، طبع بمعرفأ فرج الله ذکی، مصر
۶- آثار قلم اعلی، ج ٣، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢١ بدیع
٧- آثار قلم اعلی، ج ۴، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٣٣ بدیع
٨- لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١١٩ بدیع
٩- الواح مبارکۀ حضرت بهاءالله جلّ ذکره الاعلی شامل اشراقات و چند لوح دیگر، بدون تاریخ و محلّ طبع
١٠- مجموعه الواح مبارکه، مطبعۀ سعاده در قاهرۀ مصر، ١٣٣٨ قمری/ ١٩٢٠ میلادی
ب – حضرت ربّ اعلی
١- منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی عزّ اسمه الاعلی، ١٣۴ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری
ج – حضرت عبدالبهاء
١- مکاتیب عبدالبهاء، ج ١، طبع ١٩١٠ میلادی، مطبعۀ کردستان العلمیه
٢- مکاتیب عبدالبهاء، ج ٣، طبع ١٩٢١ میلادی، در مصر محروسه بسعی فرج الله ذکی الکردی
٣- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، طبع ١٩٧٩ میلادی، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری آمریکا
۴- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۴، طبع ١۵٧ بدیع، لجنۀ ملّی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، آلمان
۵- النّور الابهی فی مفاوضات عبدالبهاء، طبع ١٩٠٨ میلادی، لیدن هلند
۶- تذکره الوفا فی ترجمه حیاه قدمآء الاحبّآء، ١٣۴٣هجریّه، مطبعه العبّاسیه فی حیفا
د – حضرت ولی امرالله
١- قرن بدیع، ترجمۀ نصرالله مودّت، طبع ثانی، ١۴٠ بدیع، مٶسّسۀ معارف بهائی بلسان فارسی، کانادا
٢- دور بهائی، فاقد نام مترجم، ناشر و محلّ نشر
٣- نظم جهانی بهائی، ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم، مٶسّسۀ معارف بهائی بلسان فارسی، کانادا، ١٩٨٩
ه – بیت العدل اعظم
١- قانون اساسی بیت العدل اعظم
و- اشراق خاوری، عبدالحمید
١- مائدۀ آسمانی، ج ٧، ١٢٩ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری
٢- ایّام تسعه، نشر چهارم، ١٢٧ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری
٣- رحیق مختوم، ج ١، لجنۀ ملّی نشریات امری، ١٢۴ بدیع
ز – ربّانی، امه الله روحیه خانم
١- گوهر یکتا، ترجمۀ ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی
ح – مازندرانی، فاضل
١- امر و خلق، ج ٣، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٨ بدیع
٢- اسرارالآثار خصوصی، ج ١، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢۴ بدیع
٣- اسرارالآثار خصوصی، ج ۴، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٩ بدیع
۴- اسرارالآثار خصوصی، ج ۵، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٩ بدیع
ط – دهقان، غلامعلی
١- ارکان نظم بدیع، نشر ثانی، ١۵٠ بدیع، مٶسّسۀ معارف بهائی، کانادا
ی – کتب مقدّسه سالفه
١- قرآن کریم، تفسیر صفی، آذر ١٣١٧، چاپ دوم، چاپخانۀ علمی
٢- کتاب مقدّس یعنی کتب عهد عتیق و عهد جدید، انجمن پخش کتب مقدّسه در میان ملل، ١٩٨١ میلادی

[۱] عهد عتیق، سفر پیدایش، باب ١٧ آیات ٧-١ و ٢١-١٨
[۲] قرن بدیع طبع کانادا، ص ٢٠٨/ سفر پیدایش، باب ٢۵ آیات ٢-١-
[۳] سفر خروج، باب ٢۴ آیات ٨-۴؛ باب ٢٨ آیات ٢-١
[۴] کتاب ارمیاء نبی، باب ٣٢ آیات ۴٢-٣٧
[۵] در قران کریم نیز به این عهد در سورۀ الاسرا (١٧)، آیۀ ۴-١ اشاره شده است.
[۶] کتاب ارمیاء نبی باب ٣٢ آیۀ ٣٨: «و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود.»
[۷] سفر خروج، باب ٢۴ آیۀ ٨
[۸] رسالۀ پولس به عبرانیان، باب ٩ آیات ٢٨-١٣
[۹] مجموعه اقتدارات، ص ٩٣/منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ۶٢/مائدۀ آسمانی ج ٧، ص ١٣٠
[۱۰] در سطور زیر توضیح داده شده است.
[۱۱] سورۀ آل عمران، آیات ٨۵-٨٠
[۱۲] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی، ص ۶٧ به نقل از بیان فارسی
[۱۳] منقول در لوح شیخ نجفی، ص ١١٨/ قرن بدیع، ص ٩٢ (مضمون بیان مبارک به فارسی: پس گواهی میدهم که من به آن کتاب ولایت کسی را که ظاهر خواهی کرد از جمیع اشیاء قبل از عهد ولایت خودم اخذ کردم.)
[۱۴] قرن بدیع، ص ٩١ (مضمون بیان مبارک به فارسی: اگر یقین داشتم که در روز ظهور او به او ایمان نمی‎آوری، هرآینه حکم ایمان را از تو برمیداشتم … و اگر می‎دانستم که یکی از مسیحیان به او ایمان می‎آورد او را چون تخم چشمم عزیز می‎داشتم.)
[۱۵] توضیح مترجم: برای مثال مراجعه کنید به مکاتیب عبدالبهاء جلد اوّل صفحۀ ٣۴٣
[۱۶] توقیع دور بهائی، ص ٧۶ (ترجمۀ فارسی)
[۱۷] دور بهائی، ص ۶٧ (که در ترجمۀ the general Covenant مندرج در صفحۀ ١٣٧ World Order of Baha’u’llah از قلم حضرت ولی امرالله صادر شده، آورده شده است – م)
[۱۸] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج ١، صفحۀ ٨ (ندای الهی بلند شد و بزم الست آراسته گشت…) و صفحۀ ٢٢٠ (…مدهوش جام الست کن…) در هر دو مورد فوق کلمۀ «الست» به Eternal Covenant ترجمه شده است – م
[۱۹] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی، ص ۵٩
[۲۰] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۴، ص ١۶٨
[۲۱] منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ١٢
[۲۲] مضمون بیان به فارسی: نخستین امری که خداوند بر بندگانش واجب فرمود عرفان مشرق وحی و مطلع امر او است که در دو عالم امر و خلق قائممقام او است … وقتی به این مقام روشن و افق بلندمرتبه نائل شدید، شایسته است که هر نفسی پیروی کند از آنچه که از سوی مقصود عالم امر شده است زیرا این دو با هم هستند و یکی بدون دیگری پذیرفته نیست. این است آنچه که مطلع الهام به آن حکم نمود.
[۲۳] کتاب اقدس، بند ٣٧(مضمون بیان مبارک به فارسی: کسی که قبل از هزار سال کامل ادّعای امری نماید، هر آینه دروغگو و افترا زننده است.)
[۲۴] دور بهائی، ص ۶٧ که ترجمۀ عبارت انگلیسی the specific Covenant است- م
[۲۵] نظم جهانی بهائی، ص ٢٩
[۲۶] رحیق مختوم، ج ١، ص ۵٩٧
[۲۷] دور بهائی، ص٧۴
[۲۸] دور بهائی، ص٧۴ / به قرن بدیع، صفحۀ ۶۶١ نیز مراجعه نمایید.
[۲۹] مضمون به فارسی: رجوع دهید هر آنچه از کتاب را که ندانستید به…
[۳۰] الواح وصایا، ایّام تسعه، ص ۴۶۶
[۳۱] قانون اساسی بیت العدل اعظم، ص ٣
[۳۲] ورق دوم از کلمات فردوسیه، مجموعه اشراقات، ص ١١٩ و اشراق نهم از لوح اشراقات، همان مأخذ، ص ٨٠ / دریای دانش، ص ١ و مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ٣٠۴ / امر و خلق ج ٣، صص ٢٢١-٢١٢
[۳۳] ایّام تسعه، ص ٣۵۶
[۳۴] ترجمه– خطابۀ مورّخ ١۶ سپتامبر ١٩١٢ مندرج در صفحات ٣٢٣-٣٢٢Promulgation of Universal Peace به صفحات ٣٨٢، و نیز ۶-۴۵۵ همین کتاب و نیز منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء فقرۀ ١٨۵ مراجعه نمایید.
[۳۵] مکاتیب عبدالبهاء ج ٣، ص ٢٩/ قرن بدیع، ص ۴٧٢/ منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ١، فقرۀ ١٨٣
[۳۶] قرن بدیع، ص ۴٧٠
[۳۷] قرن بدیع، ص ۴٨۴ / توضیح مترجم: در متن انگلیسی God Passes By دو عبارت دیگر وجود دارد که نویسندۀ این مقاله نیز آنها را نقل کرده ولی در ترجمۀ فارسی، یعنی قرن بدیع، وجود ندارد. در واقع جملۀ نقل شده اینگونه است: «تداوم بخشیدن به نفوذ امرالله، تضمین وحدت امرالله، صیانت آن از تفریق و انشقاق، و فعّال ساختن اتّساع جهانی آن…»
[۳۸] بیان حضرت عبدالبهاء نقل شده در قرن بدیع، ص ۴٧٢
[۳۹] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ١، ص ۶٨ (فقرۀ ٣۵)
[۴۰] الواح وصایا، ایّام تسعه، ص ۴۶٧
[۴۱] ترجمه – Lights of Guidance فقرۀ ۶٢٠ / Lights of Divine Guidance, vol.۲, pp ۸۳-۴
[۴۲] منتخباتی از مکاتیب ضرت عبدالبهاء، ج ١، ص ٢١٠ (فقرۀ ١٨٧)
[۴۳] انجیل متی، باب ١٢ آیات ٣٢-٣١
[۴۴] مفاوضات عبدالبهاء، صفحات ٩٧-٩۶ (مبحث «لا»)
[۴۵] توضیح مترجم: مراجعه کنید به جواهر الاسرار، آثار قلم اعلی ج ٣، ص ٢۴ («اعرضوا عن اهل الذکر و اتّبعوا السّامری باهوائهم») در اسرار الآثار خصوصی، اثر فاضل مازندرانی، ج ۴، ص ١٠٠ نیز مواردی ذکر شده است. در سوره الوفا (آثار قلم اعلی ج ۴، ص ٣۵٧) نیز در جواب شخصی که در خصوص پیش بینی حضرت بهاءالله در خصوص خروج سامری (به لوح سلمان، مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ١٣٧ مراجعه شود) سٶال کرده بود میفرمایند: «تالله قد تحرّک الطیور فی تلک الایّام و نادی السّامری…» در کتاب ایقان نیز ذکری موجود است: «از موسی علم و عدل اعراض نموده بسامری جهل تمسّک جُسته اند.» (ص ١۴٨) و در لوحی صریحاً این کلمه را در مورد ازلیان به کار می برند: «باری این ایّام شیطان باسم رحمن دعوت مینماید و سامری بذکر ازلی ندا می کند و ابلیس بنهایت مشغول گشته» (اسرار الآثار خصوصی، ج ١، ص ۵٠)
[۴۶] به مقالۀ شخصی سیّاح (طبع ١٠٢ بدیع) صفحۀ ٢٧ / قرن بدیع، طبع کانادا، ص ٣٣٢
[۴۷] قرن بدیع، ص ٢۶١
[۴۸] قرن بدیع، ص ٣٣٩
[۴۹] کتاب عهدی، مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ۴٠٢
[۵۰] مراجعه کنید به صفحۀ ٨۶ کتاب E.G. Browne and the Baha’i Faith اثر حسن موقر بالیوزی
[۵۱] گوهر یکتا، ص ٣۶١
[۵۲] همان، ص ٣۶٣ / صفحات ١٢١-١٢٠ Messages to the Baha’i World
[۵۳]Eric Cohen “The Baha’i Community of Acre” Folklore Research Center Studies, vol. ۳ pp. ۱۱۹-۱۴۱
[۵۴] توضیح مترجم: مقصود نویسنده حضرات ایادی امرالله جناب حاجی ملا علی اکبر شهمیرزادی معروف به حاجی آخوند، جناب حاجی میرزا محمّد تقی ابهری معروف به ابن ابهر، جناب میرزا محمّد حسن ملقب به ادیب العلماء معروف به ادیب و بالاخره جناب میرزا علی محمّد معروف به ابن اصدق هستند که نام و تصویر آنها را در صفحۀ ۴۴۵ کتاب عالم بهائی جلد ١۴ می توان مشاهده کرد. ضمناً حضرت عبدالبهاء نیز بعضی از اسامی آنها را در تذکره الوفاء صفحۀ ١٣ ذکر کرده اند. به اسرار الآثار خصوصی ج ۵، ص ٣۶۴ مراجعه نمایید.
[۵۵] Ruth White
[۵۶] Spirit of the Age
[۵۷] Wilhelm Herrigel
[۵۸] Mrs. Julie (Lewis Stuyvesant) Chanler
[۵۹] New History Society
[۶۰] Caravan of East and West
[۶۱] Caravan House
[۶۲] قرن بدیع، صص ۶۶۴-۶۶٣
[۶۳] توضیح مترجم: فیض الله صبحی ردّیه ای به نام پیام پدر انتشار داد.
[۶۴] Charles Mason Remey
[۶۵] توضیح مترجم: به ارکان نظم بدیع، طبع ثانی، ص ٢٢٢ مراجعه کنید.
[۶۶] Donald Harvey
[۶۷] Jacques Soghomonian
[۶۸] Marseilles از شهرهای فرانسه – م
[۶۹]Joel Marangella
[۷۰] Orthodox Baha’i Faith
[۷۱] Roswell, New Mexico
[۷۲] Chicago Tribune, ۱۰ June ۱۹۸۸, section ۱, p.۹
[۷۳] Rex King
[۷۴] Orthodox Baha’i Faith under the Regency
[۷۵] Leland Jensen
[۷۶] Baha’is under the Provisions of the Covenant
[۷۷] Remey Society
[۷۸] Francis Sparato
[۷۹] John Carre
[۸۰] Mariposa
[۸۱] Hermann Zimmer
[۸۲] A Fraudulent Testament devalues the Baha’i Religion into Political Shogism
[۸۳] Francesco Ficicchia
[۸۴] Evangelical Protestant
[۸۵] Charles Seeburger
[۸۶] Association of Free Baha’is
[۸۷] World Union of Universal Religion and Universal Peace
[۸۸] Peter Berger
[۸۹] Berger, ۱۴۰, n. ۴
[۹۰] Yvonne
[۹۱] MBW ۱۶, Azal’s Notes, see letters dated ۲۱ June. ۱۹۶۸, ۷ Jan. ۱۹۶۹
[۹۲] الواح وصایا، ایام تسعه، ص ۴٧٧
[۹۳] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ١، ص ۶٨
[۹۴] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۴، ص ١۶٨
[۹۵] همان
[۹۶] مراجعه کنید به Promulgation of Universal Peace صص ۶-۴۵۵/دور بهائی، صص ٧۶-٧۵

لینک متن اصلی مقاله به انگلیسی: http://bahai-library.com/?file=momen_encyclopedia_covenant

 

========================

 

در این مقاله منظور از ناصر الدین حسن ارشاد می باشد

 

تورج امینی

بحثی در بارۀ موضوع «طرد» در آیین بهائی

چندی قبل، یکی از دوستانم ایمیلی برای من فرستاد که مقاله‌ای بود از شخصی به نام ناصرالدّین، در جواب یکی از بهائیان. از مطالب مندرج در مقاله، مشخّص می‌شد که قبلا بین این بهائی و آن مسلمان سؤال و جواب‌هایی ردّ و بدل شده است که من از آنها مطّلع نیستم، امّا خواندن مقالۀ کوتاه آقای ناصرالدّین مرا بر آن داشت تا در بارۀ سخنان او در ارتباط با موضوع «طرد» در آیین بهائی مختصری بنگارم.

آقای ناصرالدّین سعی کرده‌اند به خوانندۀ مقالۀ خود القا کنند که آیین بهائی دچار تناقض است، زیرا از یک طرف داعیۀ دوست داشتن و اتّحاد و هم‌چنین مساهله و حقوق شهروندی سر می‌دهد و از طرف دیگر با اجرای حکم «طرد»، درب را بر روی تمام داعیه‌های خود می‌بندد. ایشان ضمناً اظهار نگرانی کرده‌اند که اگر روزی بهائیان قدرت بیابند و کارها به دست آنان بیفتد، از آن‌جا ‌که معاشرت و مصاحبت با طردشدگان مقطوع و ممنوع خواهد شد، اینان در حقوق شهروندی مانند گرفتن نان و رفتن به سلمانی به اشکال برخواهند خورد و این منافی ادّعاهای دیگر در آیین بهائی است. در این نوشتار، می‌کوشم که تخلیط و تغلیط موضوعات و معانی را که در مقالۀ آقای ناصرالدّین شکل گرفته است، بررسی کنم.

اوّلاً: آقای ناصرالدّین که منتظر هستند تا امام زمانی بیاید و مخالفان و دگراندیشان را از بین ببرد و فقط مسلمانان شیعۀ خالص را زنده نگاه دارد، نمی‌توانند مدافع حقوق بشر، حقوق شهروندی، مساهله، مسامحه و …. و انواع و اقسام عبارات و اصطلاحات فرهنگ امروزی باشند. ایشان به عنوان یک مسلمان و بعضاً داشتن روش‌های سختگیرانه نسبت به دگراندیشان در اعتقادشان، اصولاً درست نیست که به یکی از روش‌های برخورد با خاطیان در جامعۀ بهائی، ایراد وارد فرمایند. اگر قرار باشد راجع به موضوع طرد و منافرت آن با حقوق شهروندی، کسانی به بهائیان ایراد بگیرند، دین‌گریزانِ انسان‌محور تنها کسانی هستند که بر اساس منطق گفتاری و رفتاری خود، می‌توانند وارد این بحث شده و نظرات بهائیان را جویا گردند و یا نقد نمایند و اگر مجاب نشدند، سپس بر روش جامعۀ بهائی خرده بگیرند. به عبارت دیگر، اگر به نظر می‌آید که ما بهائیان در موضوعی، متناقض حرف می‌زنیم و یا متباین رفتار می‌نماییم، کسی باید اعتراض کند که در همان موضوع، بین اعتقاد و رفتارش، تناقض و تباین وجود نداشته باشد.

ثانیاً: آقای ناصرالدّین و امثال ایشان، خواسته‌اند بحث «نجاست» در فرهنگ اسلامی را با بحث «طرد» در فرهنگ بهائی یکسان کنند و بگویند که اگر در اسلام بعضی‌ها را نجس می‌انگارند، بهائیان نیز برخی را «به نوعی» نجس قلمداد می‌کنند، زیرا حکم دارند که با مطرودین معاشرت و مصاحبت انجام ندهند! پر واضح است که این مغالطه است، زیرا اگر مثلا فرزند آقای ناصرالدّین با کسانی رفت و آمد دارد که هر چه به دهنشان بیاید می‌گویند و نمی‌خواهند دست از این کار خود بردارند، قطعاً ایشان برای حفظ فرزند خود، مراوده با افراد مزبور را قطع می‌کنند و این به معنای نجس بودن آن اشخاص لاابالی نیست. طرد در آیین بهائی، یک بحث درون‌دینی برای احتراز و فاصله گرفتن از کسانی است که در صدد تخریبِ مرکز جامعۀ بهائی برمی‌آیند، این چه دخلی به مدخل نجاست در فقه اسلامی و برقراری مشابهت با آن دارد؟

ثالثاً: آقای ناصرالدّین دو نوع طردی که در آیین بهائی هست، یعنی «طرد اداری» و «طرد روحانی» را با هم مخلوط نموده و این اختلاط را به موضوع دیگری که تغییر دین است، درآمیخته و آن را وسیلۀ اغتشاش ذهن مخاطب خود ساخته‌‌اند. سپس ایشان سعی کرده‌اند تا با استفاده از کلمات «مشرک» و «کافر» در آثار حضرت بهاءاللّه، وسیله‌ای پیدا کنند تا در تلو اغتشاش پیشین، صورتی را که در فقه اسلامی برای مبارزه با مشرکان و کافران پیدا شده، به جای چهرۀ فرهنگ بهائی بگذارند و آن را برای کوبیدن آیین بهائی استفاده نمایند.

برای بررسی موضوعات فوق‌الذّکر و رفع شبهاتی که آقای ناصرالدّین مطرح ساخته‌اند، باید بگویم که در زمینۀ مورد بحث، اساساً ما با چهار گروه روبرو هستیم: نخست کسانی که از ابتدا بهائی نیستند، دوّم کسانی که از آیین بهائی روی‌گردانی می‌کنند و اعتقاد دیگری را برمی‌گزینند، سوّم بهائیانی که طرد اداری شامل حالشان می‌گردد و چهارم بهائیانی که طرد روحانی می‌شوند.

قبل از ورود به این بحث و بررسی چهار گروه مذکور، در ابتدا باید به روشن کردن این مطلب بپردازم که بهائی به چه کسی گفته می‌شود و دیگر آن‌که برخی تبعات «بهائی بودن» چیست؟

در ساده‌ترین شکل خود، بهائی به کسی گفته می‌شود که به رسالت بهاءاللّه اعتقاد یافته و او را مظهر ظهور الهی بداند. پذیرفتن چنین اعتقادی، به این معنا است که بهاءاللّه در زمان خودش درست‌ترین و مناسب‌ترین طرح را برای اصلاح عالم به دست داده است. اگر این‌گونه نتیجه نگیریم، دچار تناقض خواهیم شد، زیرا معقول نیست که کسانی، کسی را رسول الهی بدانند، ولی در عین حال مسامحه و مساهله! به خرج بدهند و بگویند: در برخی مواضیع، دیگران بیش از مظهر ظهور می‌فهمند و سخنانی درست‌تر از او می‌گویند. این تناقض، تناقضی است که در یک‌صد و پنجاه سال اخیر دامان مسلمانانی که خود را روشن‌فکر دینی می‌خوانند، گرفته و آنان را رها نمی‌کند.

وقتی یک عرب جاهلی می‌پذیرد که کسی به نام محمّد از طرف خدا آمده تا اوضاع مادّی و روحانی او را به سامان کند، طبیعتاً می‌پذیرد که کلام و سیرۀ رسول اکرم بهترین است و آن‌چه مخالف با اوست، از درجۀ اعتبار ساقط است. این‌که مسیح، محمّد و بهاءاللّه حقیقتاً رسالت دارند، یا آن را بر خود بسته‌اند، بحثی است که پیش از ایمان صورت می‌گیرد. وقتی ایمان شکل گرفت، «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول» یکی از ارکان اساسی هر اعتقادی خواهد بود.

نکته این‌جا است که در مدلولِ سخنانِ هیچ‌یک از مظاهر ظهور نمی‌توان یافت که گفته باشند: ما آمده‌ایم تا حرفی بزنیم در راستای سخنان دیگران و حرکتی بکنیم موازی با فرهنگ‌های دیگر و هر کس خواست، بپذیرد و هر کس نخواست، فرقی نمی‌کند! حقیقت امر این است که پیامبران مدّعی برقراری سعادت دنیوی و رستگاری اخروی هستند و در این صورت، یکسان‌انگاری طرح‌های پیامبران با اندیشه‌ها و رفتارهای دیگران، ساده‌انگاری است و مخالف با حقیقت ظهور ادیان. جایی‌که در انجیل ذکر شده که مسیح می‌فرمایند: «منم راه»، در واقع همین معنا به مخاطب القا گشته، زیرا وقتی او می‌آید، راه‌های دیگر منتفی شده‌اند و سعادت را به ارمغان نمی‌آورند. عبارت «صراط المستقیم» در اسلام نیز دلالت دارد بر این‌که راه‌های دیگر مستقیم نیستند.

این نکته را نیز بیفزایم که وجود نصوص دینی در انجیل، قرآن و یا آثار بهائی که دلالت بر مدارای اجتماعی دارند، به این معنا نیستند که صاحبان ادیان، برای فرایندی موازی با خودشان حقیقتی مطلق قائل شده باشند. اگر در قرآن خطاب به کافران آمده که دین شما برای خودتان و دین من برای خودم، (لکم دینکم و لی دین)، این بدان معنا نیست که در نظر رسول اکرم، فرهنگ کافران نیز حقیقتی دارد موازی با آیین اسلام و می‌تواند برای عالم مفید باشد، بلکه مدلولِ سخن مزبور که در دوران مکّه بیان گردیده، آن است که رسول اکرم به کفّار می‌گویند: لزومی به جنگ نیست و ما در اجتماع می‌توانیم با هر عقیده‌ای که داریم، با هم زندگی کنیم. هم‌چنین اگر مسیح گفت: مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا، به این مفهوم اشاره ندارد که راه قیصر موازی با راه خدا است.

این اصل در آیین بهائی نیز بسیار مهمّ است که رسیدن به صلاح و فلاح جز از مسیری که بهاءاللّه ارائه نموده، میسّر نیست. وجود و وفور نصوص دینی در آیین بهائی راجع به مدارا، تسامح، تساهل، محبّت به دیگران و … به این معنا نخواهد بود که بهاءاللّه قائل به حقیقت‌های موازی با حقیقت خود است، بلکه او می‌خواهد با به کارگیری مدارا و تساهل، آرامش و ثبات را در جامعه به وجود بیاورد تا سیر رسیدن به سعادت دنیوی، سرعت بیشتری بگیرد و حقیقت، خود را بهتر نمایان سازد. این معنی، در بسیاری از آثار آیین بهائی درج شده و نخستین جملات کتاب اقدس که مهم‌ترین کتاب آیین بهائی محسوب است، به همین معنا اختصاص یافته است. بهاءاللّه در آیات آغازین کتاب اقدس، مردمان را موظّف می‌کند که مظهر ظهور زمان خود را بشناسند و از دستورات او پیروی کنند، زیرا او معتقد است که رسیدن به نظمی که دنیای سعادتمند را برای ما به ارمغان بیاورد و حیات اخروی ما را نیز با رستگاری همراه نماید، تنها و تنها پیروی از گفته‌ها و تعالیم اوست.

در همین راستا و برای رسیدن به سعادت دنیوی و رستگاری اخروی، موضوعی در آیین بهائی حکم مرکزیّت و محوریّت پیدا می‌کند و آن «عهد و میثاق» است. «عهد و میثاق»، تعهّدی است در حوزۀ اعتقاد و رفتار که یک شخص بهائی نسبت به بهاءاللّه و به تبع آن نسبت به آیین بهائی پیدا می‌کند. اهمیّت «عهد و میثاق» در آیین بهائی خصوصاً در برافکندن بنیاد «فرقه‌سازی» نمود دارد. به عبارت بهتر، آیینی که خود را متولّی بحث «اتّحاد ادیان»، «وحدت عالم انسانی»، «صلح عمومی» و …. و تعالیم وحدت‌بخش دیگر می‌داند، در درجۀ نخست باید خود از فرقه شدن محفوظ بماند. به همین خاطر، سیستم ادارۀ آیین و جامعۀ بهائی، ذیلِ «عهد و میثاق» طوری تنظیم شده که راه تفرّق، تشتّت، دسته‌کِشی، تحزّب، فرقه‌سازی و فرقه‌بازی در آن بسته است و اگر کسانی نیز در صدد ایجاد گروه‌بندی و حزب‌گرایی و امثال اینها برآیند، کنترل آنان امکان‌پذیر باشد.

قطعاً و حتماً، منظور من از تحزّب و تفرّق و فرقه‌گرایی، داشتن اختلاف نظر با یکدیگر نیست، بلکه مقصود من، دسته‌کشی و مجادله بر سر آرا و نظرات گوناگون است که بین مردمان فاصله ایجاد می‌نماید، ذهن‌ها را گرفتار می‌کند، هزینه‌های بیشمار به بار می‌آورد و اتّحاد و یک‌دستیِ جامعۀ بهائی را از بین می‌برد. فرقه فرقه شدن، اتّفاق نامبارکی بود که تمام ادیان پیشین را گرفتار نمود و راه اصلاح جامعۀ بیرونی را به جنگ درونی تبدیل کرد.

در این‌جا باز تکرار می‌نمایم این‌که بهاءاللّه مظهر ظهور هست یا نیست، بحث دیگری است، امّا وقتی کسی او را به عنوان مظهر ظهور پذیرفت و به او ایمان آورد، بنابراین، طی کردن مسیری که او ترسیم کرده و «عهد و میثاق» را در آن اهمیّت داده است، بر آن شخص مؤمن فرض و واجب می‌گردد. البتّه این باز به معنای رها کردن تحقیق در بارۀ حقّ یا ناحقّ بودن بهاءاللّه، راه او و عهد و میثاق او نیست. حرکت در راهی که بهاءاللّه پیش روی ما نهاده، با ایمان به او درهم آمیخته و ممزوج است و هر کسی این اختیار را دارد که در هر لحظه، حرکت خود را در آیین بهائی متوقّف کند یا ایمان خود را از دست داده و مسیر خویش را به سمت‌های دیگر تغییر دهد.

با بیان مقدّمۀ بالا، اکنون می‌آیم سراغ گروه‌های چهارگانه‌ای که در موضوع مورد بحث، در برابر جامعۀ بهائی قرار دارند:

۱

دستۀ نخست کسانی هستند که از ابتدا بهائی نیستند. بهائیان نه در تئوری و نه در عمل، هیچ مشکلی با این افراد نباید داشته باشند. دستور صریح کتاب اقدس است که بهائیان به این اشخاص محبّت نمایند و با شادی و سرور با آنان معاشرت کنند:

«عاشروا مع الادیان بالرّوح و الرّیحان، لیجدوا منکم عرف الرّحمن. ایّاکم أن تأخذکم حمیّه الجاهلیّه بین البریّه». [مضمون آیه: با اهل ادیان به شادی و سرور معاشرت نمایید تا بوی پروردگار را از شما بیابند. برحذر باشید از این‌که در بین مردمان، تعصّب جاهلی بر شما فائق آید]. (۱)

دلیل برقرار کردن چنین رابطه‌ای واضح است. اگر مردمان قرار است پی ببرند که آیین بهائی درمان دردهای عالم و راه چاره است، باید ببینند که جامعۀ بهائی با دیگر جوامع متفاوت است. دیگران باید حسّ کنند و به چشم مشاهده نمایند که جامعۀ بهائی راه نجاح و فلاح را یافته است. بر همین اساس باید ارتباطی صحیح بین بهائیان و دیگر جوامع برقرار شود تا آنان را به سوی آیین بهائی سوق دهد. چنین امری تنها با معاشرت کردن صورت می‌پذیرد. در این معاشرت‌ها، بر مبنای بسیاری از آثار بهائی، جوامع دیگر باید در درجۀ نخست با دیدنِ عملِ صحیح و رفتارِ سالم از بهائیان، جذب آنان گردند و در درجۀ ثانی با گفتار و تبلیغ زبانی:

«عالم را غبار تیرۀ ظلمانی اخذ نموده و احاطه کرده. بساط معنی و عمل پیچیده شده و قول و لفظ گسترده گشته. بگو ای احباب، قسم به آفتاب حقیقت که الیوم یوم عمل است. اگر از نفسی مقدار شَعری، الیوم عمل خیر صادر شود، جزای آن بدوام ملک و ملکوت از برای او باقی خواهد ماند. جهد نمایید تا الیوم عملی از شما خالصاً للّه ظاهر شود». (۲)

در اخلاقی که آیین بهائی برای چنین معاشرتی رواج می‌دهد، بحث‌هایی مانند «نجاست» برای همیشه منتفی و کنار نهاده شده است. عبدالبهاء در بارۀ چنین فرایندی، با توجّه به سوابق تاریخی آن چنین توضیحی مرقوم داشته است:

«اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد و محبّت و ملاطفت و مدارا و ملایمت، سبب اقبال نفوس و توجّه قلوب شود. اگر شخصی از مؤمنینِ موحّدین در حین ملاقات با نفسی از ملل اجنبیّه، اظهار احتراز نماید و کلمۀ موحشۀ عدم تجویزِ معاشرت و فقدانِ طهارت را بر زبان راند، آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز بیند، اقبال به حقّ ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الی اللّه بوده، از آن نیز پشیمان گشته، به کلّی از شاطیِ بحر ایمان به بادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید و چون به ممالک و وطن خود رسد، در جمیع روزنامه‌ها درج نماید که فلان ملّت در شرایط انسانیّت در منتهی درجۀ قصورند». (۳)

بنا بر مطالبی که ذکر شد، در آیین بهائی معاشرت و مصاحبت با گروهِ «غیر بهائیان» نه تنها منع نیست، که بسیار نیز توصیه شده است. وقتی در آیین بهائی ازدواج با مشرک منعی ندارد(۴)، بنابراین اصولاً بحث احتراز از غیر بهائیان مطلقاً منتفی است و توضیحات و تشریحاتِ مخالفان، برای تخریب چهرۀ آیین بهائی، ربطی با این گروه پیدا نخواهد کرد.

در این مقام، لازم است که جواب شبهۀ آقای ناصرالدّین را در باب لغات کافر و مشرک در ادبیات آیین بهائی نیز بنویسم. نه فقط در آیین بهائی که در ادبیّات همۀ ادیان الهی، کسانی را که به مظاهر ظهور ایمان نیاورند، کافر خطاب کرده و یا مشرک خوانده‌اند. حدیث نبویِ معروفِ «من مات و لم یعرف امام زمانه، فقد مات میته جاهلیّه» (کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ دوران جاهلی مرده است)، نه تنها دلالت بر همین معنا دارد، که پا را فراتر گذاشته و کسانی که ائمّۀ زمان خود را نیز نشناسند، حتّی اگر خود را مسلمان هم بنامند، به نوعی کافر و مشرک قلمداد نموده است.

بنابراین عجیب نخواهد بود اگر بهاءاللّه که خود را مظهر ظهور معرّفی می‌نماید، کسانی را که به او ایمان نیاورده‌اند، کافر و مشرک لقب بدهد. امّا نکته در این است که در بحث‌های حقوق اجتماعی در آیین بهائی، کافران و مشرکان به هر معنا و با هر بار فرهنگی، چیزی کمتر از بهائیان نخواهند داشت. اگر در آیین اسلام نصّ دینی وجود دارد که «اقتلوا المشرکین حیث وجدتموه» (مشرکان را در هر جا که یافتید، بکشید)، نه تنها در هیچ جایی از آثار بهائی کسی نصّ دینی نخواهد یافت که باید تعرّض نسبت به کافران و مشرکان صورت بگیرد، بلکه نصوص مخالف آن فراوان وجود دارد. در کتاب اقدس در ارتباط با همین موضوع، حکم صریحی می‌فرمایند که نیاز به تفسیر و تأویل ندارد:

«لا یعترض احد علی احد و لا یقتل نفس نفسا». [مضمون آیه: اعتراض نکند احدی بر احدی و نکشد کسی کسی را].(۵)

پیش از این نیز شاهدی به دست دادم که در آیین بهائی ازدواج با مشرک نیز جائز شمرده شده است و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. اگر مجال بود که در این مقاله شرایط ازدواج در آیین بهائی را تشریح کنم، آنگاه بی‌پایه بودن سخنان آقای ناصرالدّین واضح‌تر می‌شد.

در واقع، مغلطۀ آقای ناصرالدّین این است که قصد دارند مصادیق سخت‌گیری که در فقه اسلامی راجع به حقوق اجتماعی کافران و مشرکان وجود دارد، به معنای لغتیِ لفظ «کافر» در آیین بهائی منتقل نمایند. امّا باید توجّه کنیم که اگر بار معناییِ کلمات «کافر» و «مشرک» در دو آیین اسلام و بهائی مشابهت داشته باشد، امّا مطلقاً بار حقوقی یکسان ندارد. برقراری چنین تطابقی، دور از انصاف اهل تحقیق است. در واقع ایشان با طعنه زدن به بهائیان، فقه اسلامی را زیر سؤال برده‌اند!

۲

دستۀ دوّم کسانی هستند که در مسیر زندگانی به هر دلیلی، دست از بهائی بودن بکشند و آیین جدیدی را اتّخاذ نمایند. در اصطلاح اداریِ جامعۀ بهائی به این افراد «متبرّی» می‌گویند. نمونه‌های این افراد در تاریخ معاصر ایران کم نیست و اکثر قریب به اتّفاق کسانی که در این دسته قرار می‌گیرند، اشخاصی هستند که در اثر فشارهای اجتماعی و برای داشتن زندگی راحت‌تر، آیین بهائی را رها نموده و مسلمان شده‌اند. تقریباً در اکثر خانواده‌های بهائی، چنین اتّفاقی رخ داده است و به همین دلیل تمام بهائیان ایرانی با این پدیده آشنایی کامل دارند.

با این‌که برای یک جامعۀ معتقد، چندان خوشایند نیست که اعضای خود را از دست بدهد، امّا هیچ‌گونه حکم دینی در آیین بهائی وجود ندارد که چنین افرادی، در محدودیّت حقوقی و اجتماعی قرار بگیرند، ضمن آن‌که اصولاً ایراد این سخن که بهائیان برای کسانی که مثلاً مسلمان شده‌اند، ایجاد محدودیّت کرده‌اند، حرف خنده‌داری است! حکم کسانی که تبرّی نموده‌اند، همان حکمی است که در بالا راجع به غیر بهائیان صادر شده است، چه با بهائیان به ملامت رفتار کنند و چه به ملایمت گفتار نمایند.

نکته در این است که تعداد بسیار کمی از این گروه که در تاریخ معاصر تقریباً به اسم و رسم معلوم هستند، پس از گسستن از آیین بهائی، پرچم مخالفت و مبارزه را با آیین و جامعۀ بهائی بلند کرده‌اند. اکثر قریب به اتّفاق این افراد، پس از تبرّی از آیین بهائی، مخالفتی هم با بهائیان صورت نداده‌اند. دلیل چنین فرایندی هم زیاد پیچیده نیست. کسانی که در اثر فشار اجتماعی دست از دین خود می‌کشند، به زبان، سخن خود را تغییر می‌دهند، امّا قلبشان و فکرشان در جای دیگر است و در این صورت، لزومی به مبارزه با فرهنگ قبلی خود نمی‌یابند.

از همین رو است که فرمان محبّت کردن به دیگران، شاید گرۀ اجتماعیِ این گروه را نیز باز کند و آنان را دوباره به آیین بهائی برگرداند. اینان اگر بخواهند دوباره به آیین بهائی هم بازگردند، هیچ مشکلی در میان نیست. چند سال قبل، فرمانی از بیت‌العدل برای جامعۀ بهائی ایرانی صادر شد که بخشی از آن مربوط به آزادیِ بازگشت متبرّیانی بود که در اثر فشارهای اجتماعی از امر بهائی فاصله گرفته بودند.

در واقع، شبهه‌انگیز بودن سخن آقای ناصرالدّین در مورد این افراد، به دلیل نگاه کردن به آیین بهائی از منظر فقه شیعی است، یعنی شبیه همان مغالطه‌ای که در بارۀ لفط مشرک و کافر صورت گرفت و در بالا توضیح آن را نوشتم. اگر در اسلام حکم ارتداد وجود دارد که تغییر دین را برای مسلمانان مشکل می‌نماید، امّا در آیین بهائی به هیچ‌وجه حکم ارتداد وجود ندارد. هر کسی می‌تواند از آیین بهائی خارج شود و باز به جامعۀ بهائی بازگردد و هر چند بار که اراده نمود، این عمل را در طول عمر خود تکرار نماید. چنین شخصی گر چه ممکن است در وجهۀ اجتماعیِ خود، به عنوان آدمی متلوّن‌المزاج شناخته شود، امّا از نظر حقوق اجتماعی هیچ‌گونه محدودیّتی شامل حال او نخواهد شد.

۳

دستۀ سوّم کسانی هستند که عضو جامعۀ بهائی هستند، ولی به خاطر اعمالی که آیین بهائی آنها را نادرست می‌داند، «طرد اداری» می‌شوند. از ایّامی که تشکیلات بهائی در ایران پا گرفت، طرد اداری، مجازاتی درون‌گروهی شد که جامعۀ بهائی برای خاطیان و زیرپاگذارندگان قوانین داخلی جامعۀ بهائی به کار برد:

«علل اصلی برای محرومیّت از حقوق اداری، انحرافات شدید اخلاقی، مخالفت علنی با تصمیمات و اقدامات اداری و عدم رعایت قوانین مربوط به احوال شخصی است. از وظایف محفل روحانی ملّی است که در صورت محرز شدن هر کدام از این خطاها و قبل از اِعمال هر نوع تنبیهی، در وهلۀ اوّل با نفوس خاطی، به نحوی صمیمی و به قصد مساعدت آنان جهت غلبه بر مشکلشان صحبت کند و در مرحلۀ دوّم به آنان تذکّر و اخطار دهد که باید از خطای خود دست کشند و در مرحلۀ سوّم اگر تذکّرات قبلی مورد توجّه واقع نشد، هم‌چنان تذکّرات بیشتری اعمال کند و سرانجام در صورتی که ملاحظه شود طریقی دیگر برای حلّ مشکل موجود نیست، آنگاه شخص خاطی را از حقوق اداری محروم سازد. حضرت ولی امراللّه مایلند که محافل ملیّه هنگام اعمال این تنبیه بسیار محتاطانه عمل کنند، زیرا این احتمال وجود دارد که به نحو صحیح به کار برده نشود و در نتیجه، کارآیی و تأثیر خود را از دست بدهد. فقط وقتی باید به آن متوسّل شد که جهت حلّ مشکل راهی دیگر به نظر نرسد».(۶)

مثلاً یک بهائی اعتیاد به افیون پیدا می‌کند. آیین بهائی مانند تمام آیین‌های اخلاق‌گرا، نمی‌خواهد که افراد این‌چنینی که رذیلت را انتخاب کرده‌اند، در دامان خود پرورش دهد، لذا مسؤولان جامعۀ بهائی بنا به وظیفه‌ای که دارند، اقدام می‌کنند تا فرایند درمان شخص معتاد را به وجود بیاورند. چانه‌زنی‌ها آغاز می‌شود و اگر شخص خاطی به هیچ‌وجه نخواست که عمل ناپسند خود را ترک نماید، اعضای محفل یا مسؤولان جامعه او را عاقبت «طرد اداری» می‌کنند.

بسیار طبیعی و معقول است که وقتی شخصی قوانین اعتقادی و یا قوانین جامعۀ خود را بشکند، عقوبتی در پی داشته باشد. در آیین بهائی اصل محکمی وجود دارد:

«خیمۀ نظم عالم به دو ستون قائم و برپا: مجازات و مکافات».(۷)

اگر قوانینی در کار نباشد، به تبع آن، صدور رفتارهای مختلف از جانب پیروان یک اعتقاد، عقوبتی در پی نخواهدداشت. امّا یک جامعۀ مذهبی نمی‌تواند ادّعا کند که متّحد است و آب حیات را در دست دارد، ولی در عین حال توصیه کند که هر کسی هر رفتاری که خواست انجام دهد. در هیچ اعتقاد دینی و در هیچ سیستم فکری و مدیریّتی، چنین آزادی وجود ندارد که هر کس هرگونه خواست عمل نماید. نتیجۀ مستقیم چنین فرایندی هرج و مرج است و حقیقتاً ادّعای کدام جامعۀ پر هرج و مرج، مبنی بر «به دست داشتن راه فلاح و نجاح» پذیرفته خواهد شد؟!

در هر اعتقاد، هنجارها و چهارچوبه‌هایی وجود دارد که عدول از آن چهارچوبه‌ها، سیستم را ناکارآمد و متلاشی می‌نماید. آیین بهائی نمی‌خواهد دچار هرج و مرجی شود که در شرایط گوناگون، اصول اساسی را که نمایان‌گر هویّت جامعۀ بهائی است، از دست بدهد و به سرازیری سقوط بیفتد. از این‌رو، برای حفظ جامعۀ متّحد لازم خواهد بود که هنجارها مراعات شود. هم‌چنین ضروری خواهد بود که سرکشی و طغیان از اصول و احکام یک اعتقاد، عقوبتی نیز در پی داشته باشد.

امّا از آن‌جا که جامعۀ بهائی در زمان حاضر قوای قضائیّه و اجرائیّه ندارد، لذا مجازات طرد اداری نیز مربوط به روابط داخلی جامعۀ بهائی می‌شود و تنها به این خلاصه می‌گردد که بهائیِ طرد اداری شده، حقّ ندارد در سیستم اداریِ جامعۀ بهائی حضور داشته باشد. چنین شخصی بهائی است، امّا از انتخاب شدن و انتخاب کردن در سیستم اداری جامعۀ بهائی، شرکت در ضیافات نوزده روزه، کمک به صندوق‌های مالیِ بهائی، انجام مراسم عقد بهائی و چند مورد دیگر محروم می‌گردد. امّا همین شخص می‌تواند در جلسات ایّام نه‌گانه (شهادت حضرت اعلی، اوّل و دوّم محرّم که تولّد حضرت باب و حضرت بهاءاللّه است و …) شرکت نماید، تبلیغ کند، به عنوان بهائی در گلستان جاوید دفن شود و حتّی از کمک‌ها و مساعدت‌های جامعۀ بهائی برخوردار شود.(۸)

بنابراین علی‌رغم آن‌چه مخالفان آیین بهائی رواج می‌دهند، معاشرت و مصاحبت با این افراد نیز منعی در آیین بهائی ندارد. حتّی می‌توان گفت که معاشرت با روش صحیح و معقول با این افراد، شاید وسایل ترک رذیلت و یا بازگشت آنان را به ذیل جامعۀ بهائی فراهم آورد. در صورتی این اشخاص بهائی شناخته نخواهند شد که خودشان از محفل بخواهند اسمشان از لیست بهائیان خط بخورد. در این‌صورت آنان متبرّی خواهند بود، نه مطرود اداری و پیش از این در بارۀ متبرّیان نوشتم.

دستۀ چهارم بهائیانی هستند که «طرد روحانی» می‌شوند و در جامعۀ بهائی مجالست و معاشرت با اینان منع شده است. بهائیانی طرد روحانی می‌شوند که رسماً با «مرکز امر بهائی» مخالفت کنند، در صدد تخریب آن برآیند و دست از مخالفت یا مخاصمت خود برندارند. یعنی کسانی طرد روحانی می‌شوند که سر لجاجت با یکی از مهمّ‌ترین اصول آیین بهائی که «عهد و میثاق» باشد، باز کنند.

آیین بهائی نمی‌خواهد رخداد ناخوشایند تفرّق که در آیین‌های پیشین رخ داد، در او نیز رخ دهد. بارها و بارها بهاءاللّه در مطاوی آثار خود و خصوصاً در کتاب اقدس بدین مهمّ پرداخته است که جامعۀ بهائی باید در راهی گام بزند که اتّحادش حفظ بماند و از فرقه‌گرایی و تفرقه دور باشد. بهاءاللّه حتّی تا آن‌جا پیش رفته که گفته است: اگر اختلاف نظر دو بهائی بر سر یک مسأله، منجرّ به مجادله شود، هر دو نفر باطل‌اند. یعنی در آیین بهائی یکی از مصادیقِ «باطل بودن»، مجادله است، چه رسد به جنگ و جدال بر سر اثبات اعتقادات.

به عبارت دیگر، در فرهنگ آیین بهائی، جلوۀ حقّانیّت و درستی، در «اتّحاد» متجلّی است، نه در اثبات حقّانیّت خود با روش‌های دسته‌کشی و مجادله و یا احیاناً مقاتله. با داشتن چنین اصلی و چنین تفکّری، بسیار بعید خواهد بود که آیین بهائی راه را برای تشتّت و تفرقۀ خود باز بگذارد. «طرد روحانی» حکم تنبیهی را دارد برای کسی که به جدیّت به دنبال ایجاد اختلاف و تفرقه است.

البتّه در بررسی ماجرای «طرد روحانی»، باید تعمّق بیشتری به خرج دهیم و به اعتقاد من نگاهی تاریخی نیز بر آن بیفکنیم. جامعۀ بهائی از دو سازِ مخالفِ تفرقه‌انگیز که در طول حیاتش به وجود آمد، ضربه‌های سخت و سنگین خورد. برای حفظ اتّحاد، اتّخاذ روش «طرد روحانی»، مسالمت‌آمیزترین راهی بود که می‌توانست اثرات ضربات این تفرقه‌ها را کمتر کند. اوّلین ساز مخالف، بهائی نشدن تعدادی از بابی‌ها بود که به ایجاد نحلۀ «ازلی» انجامید و دوّمین، پیروی نکردن تعدادی از بهائیان از جانشینی عبدالبهاء. در هر دو مورد، کار از اختلاف نظر و تفاوت دیدگاه گذشت. یحیی ازل (برادر بهاءاللّه) در صدد کشتن بهاءاللّه برآمد و میرزا محمّدعلی (برادر عبدالبهاء) نیز در صدد نابودی عبدالبهاء. به اعتقاد بهائیان داستان یوسف نبی و برادران جفاکار در این‌جا دو بار رخ داد. هزینه‌هایی که این دو گروه برای جامعۀ بهائی به وجود آوردند، به حساب درنمی‌آید و مرا نیز مجالی نیست که در این نوشتار، بخواهم شرح مشکلاتی را که آنان بر سر جامعۀ بهائی آوار کردند، بسط دهم.

یعنی در تاریخ کوتاه آیین بهائی، کسانی از درون جامعه خواستند کار را به جایی برسانند که «مرکز آیین بهائی» را نابود کنند. در این‌جا بحث من اثبات بهاءاللّه و عبدالبهاء نیست، بلکه می‌خواهم فرایندی را که منجر به اتّخاذ روش «طرد روحانی» شد، توضیح دهم. نکته این‌جا است که در دوّمین سازِ مخالف، استدلال، کاملاً نابود بود، زیرا اگر در آیین بابی حقّانیّت بهاءاللّه سؤال برانگیز و شبهه‌ناک می‌نمود، امّا چنین امری در آیین بهائی در بارۀ عبدالبهاء به هیچ‌وجه وجود نداشت. هم در کتاب اقدس به تلویح و هم در وصیّت‌نامۀ بهاءاللّه چندین بار به تصریح، جانشینی عبدالبهاء تشریح شده بود، امّا میرزا محمّدعلی به سوداهای وهم‌انگیز، دست به ایجاد تفرقه زد. تجربۀ تلخ ازلیگری، در این‌بار باز در حال تکرار بود. کارهای نابهنجار میرزا محمّدعلی و سرکشی تعدادی از بزرگان آیین بهائی، عبدالبهاء را به جایی رساند که بحث «عدم معاشرت و مکالمت» با «ناقضین عهد و میثاق» را مطرح نماید و آن را به عنوان روشی برای حفظِ یک‌دستیِ جامعۀ بهائی به کار گیرد.

در ادیان قبل روش برخورد با این‌گونه اشخاص بسیار شدید بود. ارباب کلیسا مخالفان را به بوته‌های انهدام می‌سپردند و علمای اسلام، معارضان را به جوخه‌های انعدام. در جای دیگر هم نوشتم که بهائیان به دستور مرکز امر خود، در موضوع نقضِ «عهد و میثاق»، به جای آن که «توی دهنِ» مخالف بزنند، دستور دارند تا «جلوی دهن خود» را بگیرند و این مسالمت‌آمیزترین روش است برای مقابله با فرایندی که می‌تواند اصل یک آیین را بر باد بدهد.

در آثار بهاءاللّه بحثی تحت عنوان طرد روحانی یا «عدم معاشرت با ناقضین» مطرح نیست. اگر هم نصوصی مانند «با اشرار الفت مگیر و مؤانست مجو» در کلمات مکنونه هست، بیشتر جنبۀ رفتارهای اخلاق‌گرایانه در اجتماع داشته و چنین نصوصی بار حقوقی و اداری نداشته است. داستان طرد روحانی و حکم به «عدم معاشرت»، از دورۀ عبدالبهاء وارد تاریخ آیین بهائی شد. پر واضح است که شعاع تأثیرگذاریِ ناقضینِ عهد و میثاق چندان از جامعۀ بهائی فراتر نمی‌رفت و چنین روشی، می‌توانست دایرۀ اثرگذاری ناقضان را هر لحظه تنگ‌تر کند. روشی که عبدالبهاء توصیه نمود، علی رغم همۀ هزینه‌ها و دشواری‌هایی که داشت، در طول زمان جواب داد، زیرا اینک در جهان کسی از بهائیان نیست که مدّعی باشد پیرو میرزا محمّدعلی است. اگر در این مورد بحثی هم باقی مانده، این بحث را تعدادی از ازلی‌زادگان و اعضای انجمن حجّتیّه زنده نگاه داشته‌اند! به عبارت دیگر، در زمان ما، طرفداران میرزا محمّدعلی، نه تنها بهائی نیستند که از دشمنان لدود آیین و جامعۀ بهائی‌اند!

به هر حال، به نظر می‌رسد صَرف آن هزینه‌ها برای بقای یک‌دستیِ جامعۀ بهائی دارای ارزش بوده و نتیجه داده است. در دوران ولایت شوقی ربّانی و کمتر در ایّام بیت‌العدل نیز هر گاه مخالفت با «مرکز امر» صورت گرفت و به هیچ راهی، تعارضی که به «تعرّض نسبت به مرکز امر» منتهی می‌شد، قابل رفع و حلّ نبود، روش «طرد روحانی» به کار گرفته شد و تداوم یافت. تاریخ نشان داد که به کارگیری چنین روشی، خصوصاً در ماجراهای جمشید معانی و میسن ریمی، چقدر به حفظ و ثبات جامعۀ بهائی کمک کرد و هزینه‌های تفرّق و تشتّت را به چه اندازه کاهش داد. البتّه ماجرای جمشید معانی نیز همانند ماجرای میرزا محمّدعلی تمام شد و به تاریخ پیوست، ولی داستان میسن‌ریمی هنوز ادامه دارد و طرفدارانش کماکان حرکات مذبوحی انجام می‌دهند.

باریک‌تر ز مو آن‌که اگر ایادیان امر و بعد بیت‌العدل توانستند جامعۀ طرفدار خود را که بیش از ۹۹ درصد هستند، یک‌دست نگاه دارند و اتّحاد را حفظ نمایند، امّا میسن ریمی به عنوان یک بهائی و معتقد به اصل «عهد و میثاق»، نتوانست در مدّعای خود، ثبات و پایداری ایجاد کند و گروهش به تفرقه و تشتّت رسید. در جای دیگر هم نوشتم که سخافت و مضحکی در تشتّت پیروان میسن ریمی به جایی رسیده که «ولیّ امر بهائی» در یکی از شعبه‌های اعتقاد او، اصلاً بهائی نیست! و می‌توانیم به سادگی متوجّه بشویم که چنین فرایندی چه مقدار مورد علاقه و پسند اعضای انجمن حجّتیّه است. به اعتقاد من طرفداران میسن ریمی نیز بیشتر از آن‌چه در میان بهائیان باشند، در بین اعضای انجمن حجّتیّه هستند.

در آیین بهائی اصل بسیار مهمّی وجود دارد و آن این است که «تفرقه» و «تفرقه‌ساز» باطل‌اند و در این میزانِ صریح، جای درنگ نیست. در ادیان قبل نیز تفرقه و اختلاف، نفی و نهی شده بود. مثلاً در قرآن کریم، ایجادکنندگان اختلاف و تفرقه‌افکنان، در عداد «مشرکین» قلمداد شده‌اند:

«لا تکونوا من المشرکین، الّذین اختلفوا فتفرّقوا». (مضمون آیه: مباشید از مشرکان، کسانی که اختلاف کردند و تفرقه ایجاد نمودند).

امّا در آیین اسلام سیستمی که بتواند مسلمانان را از تفرقه باز دارد، وجود ندارد. شیعیان خود را حقّ و دیگران را مشرک و دیگران خود را حق و شیعیان را مشرک خوانده‌اند و تاریخ گواه است که چه هزینه‌هایی در این باره صرف گشته و چه جان‌هایی بر سر اثبات خود و نفی دیگران نثار شده است.

آیین بهائی سیستمی دارد که جلوی پیشرفت «شرک» به معنای تفرقه‌افکنی را می‌گیرد. بهائیان «بیت‌العدل» دارند تا در موقعیّت سخت و دشوار، بگوید چه امری اختلاف نظر است، چه امری بدعت و تفرقه. بنابراین فرقه‌بازی و فرقه‌سازی در آیین بهائی برای همیشه تعطیل خواهد بود. این امر اگر باعث ناراحتی مخالفان آیین بهائی است، امّا آحاد بهائیان از آن رضایت کامل دارند!

حالا شاید بهتر فهمیده باشیم که برگزیدن روشِ «فاصله‌گیری»، چگونه دامان جامعۀ بهائی را از ابتلا به بلای شرک، بیماریِ فرقه‌سازی و مرض فرقه‌گرایی محفوظ داشته است. حالا مثال عبدالبهاء را باید بهتر دریابیم که «نقض عهد و میثاق» را به «جذام» تشبیه کرده است، زیرا سرایتِ بیماریِ تفرقه‌افکنی در دوران عبدالبهاء کسان بزرگی را درگیر کرد و سیل نقض، مبلغان معروفی را با خود برد که به هیچ‌وجه گمان آن نمی‌رفت. کنترل آن جذام، با قطع عضو جذام‌گرفته و مهار آن سیل با ایجاد سدّ «عدم معاشرت» میسّر شد و اگر عبدالبهاء بنا به توصیۀ اعضای انجمن حجّتیّه، مساهله به خرج می‌داد، شاید امروز چیزی از آیین و جامعۀ بهائی به جز تعدادی «مشرکِ متفرّق»! باقی نمانده بود.

البتّه باید توجّه کنیم که عبدالبهاء، شوقی ربّانی و بیت‌العدل خود را حقّ و جانشین بهاءاللّه می‌دانستند و طبعاً آنان متولّیِ اجرای عدالتی بودند که در دستورات آیین بهائی معنا می‌شد. در جایی که باید «عدالت» برقرار شود، یعنی حقّ به جا آورده شود، «فضل و بخشش» جایی ندارد. اجرای عدالت هزینه‌بردار است، برای کسی که اجرا می‌کند و برای کسی که عدالت در مورد او اجرا می‌شود. این هزینه‌ها باید پرداخت گردد تا ثبات اجتماعی برقرار بماند. هزینۀ ثبات و یک‌دستی، «طرد» کسی است که می‌خواهد یک‌دستی را به هم بریزد.

شاید بهاءاللّه، عبدالبهاء، شوقی ربّانی و بیت‌العدل هر کدام یا همه‌شان بر حقّ نباشند، بنابراین کسی که در مقابل اینها است و خود را بر حقّ می‌داند، هزینۀ تصوّرِ حق بودن خود را نیز باید پرداخت نماید، همان‌طور که همۀ کسانی که خود را حقّ می‌انگاشتند و می‌انگارند، هزینه‌های محدودیّت را پرداخت نموده‌اند و می‌نمایند. در آموزه‌های دینی فرامی‌گیریم که پیشرفتِ امر حقّ، ممکن است به تأخیر بیفتد و یا مدّت‌ها در بوتۀ اجمال بماند، امّا به هیچ‌وجه «حقّ»، نابود شدنی نیست و زمانی، روزی، وقتی و موقعی حق بودن خود را آشکار می‌کند. اگر این‌گونه نیاندیشیم، فهم ما از ظهور ادیان ناقص خواهد بود. عبدالبهاء در گفتگو با یونس‌خان افروخته گفته بود که اثری از «نقض» در عالم باقی نخواهد ماند.(۹) اگر در واقعیّت نیز چنین شده است و میرزا محمّدعلی دیگر در هیچ‌کجای جهان پیرو ندارد، می‌توان حکم کرد که با توجّه به تعریفی که آیین بهائی از حقّ می‌کند، کدام یک از دو دستۀ «بهائیان ثابت» و «بهائیان ناقض» درست و یا نادرست بوده‌اند.

امّا نکتۀ مهمّ که معمولاً بدان توجّه نمی‌شود این است که «طرد اداری» و «طرد روحانی» روش‌هایی هستند که جامعۀ بهائی برای حفظ خود در دوران «ضعف» و زمان «مظلومیّت» اتّخاذ کرده است. جامعۀ بهائی نه در ایران و نه در هیچ‌جای دیگر، قوّۀ قضائیّه و اجراییّه نداشته است تا خاطیان را به دادگاه بکشاند و اگر خطا بودنشان اثبات شد، بر اساس قوانین خود، آنان را مورد مجازات قرار دهد. این کمبود خصوصاً در کشور ایران که بهائیان همواره محدود به قوانین مملکتی و عرفی و شرعی بودند، وجود داشته است. جامعه‌ای که سخن و راهکار خود را حقّ می‌انگارد و هر لحظه ممکن است به خاطر هجوم بیرونی، آسیب‌های جبران ناپذیر ببیند، در منطق خودش بسیار معقول است که روش‌های ثبات درونی را مراعات نماید تا لااقل از درون متلاشی نشود. مخالفت با مرکز امر بهائی و تداوم آن مخالفت، جامعۀ بهائی را از درون به هم می‌ریزد و «طرد روحانی» روشی است که نقض عهد را ناکارآمد می‌نماید و یا آن‌که درجۀ تأثیرش را به حدّاقلّ می‌رساند.

ناگفته نماند که در سال‌های اخیر، بیت‌العدل روش مماشات را بر طرد روحانی ترجیح داده است. من چند نفر از بهائیان و بهائی‌زادگان را به اسم و رسم در ایران و خارج از ایران می‌شناسم که مواضع رسمی و سخت نسبت به بیت‌العدل دارند و این مواضع بر همگان آشکار است، ولی هیچ‌وقت سخن از طرد روحانی آنان به میان نیامده است. در میان این افراد می‌توان از خارجی‌ها به خوان کول اشاره نمود و از خودی‌ها در این سال‌های اخیر به مهناز رئوفی. کسی اینها را طرد روحانی نکرده است و این نشانه‌ای است که بیت‌العدل نسبت به مخالفان و فعّالان ضدّ بهائی که از درون جامعۀ بهائی برخاسته‌اند، اهمّیتی قائل نشده است. بنابراین بیت‌العدل به عنوان صاحب‌اختیار در این موضوع، می‌تواند روش‌های جایگزین برای تنبیه ناقضین اختیار نماید و یا محدوده‌های طرد روحانی را کوچک‌تر یا بزرگ‌تر کند. در این موارد، اختیار تامّ و تمام با خود بیت‌العدل است و در هر صورت، می‌توان از بیت‌العدل دلیل اتّخاذ روش‌های گوناگون را سؤال کرد و پاسخ مناسب را دریافت نمود.

در زمان ما، از جنبۀ دیگر هم می‌توان به ماجرای طرد روحانی نگاه کرد. کسان بسیاری با موضوعات بسیاری که بیت‌العدل مطرح نموده و می‌نماید، «مسأله» داشته و دارند. امّا نکته این‌جا است که در آیین بهائی، راه حلِّ «پیدا کردن مشکل با مرکز امر» وجود دارد. هر بهائی، هر مشکلی با آیین یا تشکیلات بهائی داشته باشد، باید با گفتگویی طبق موازین آیین بهائی آن مشکل را برطرف نماید. در آیین بهائی طرف حساب شدن با هر سیستمی و از جمله سیستم انتخابات بهائی، با سر و صدا و احیاناً دعوا و هفت‌تیر کِشی، به طور مطلق تعطیل و اشتباه است. از آن‌جا که بیت‌العدل عالی‌ترین شورایی است که بهائیان عالم در انتخاب کردن آن دخالت دارند، لذا طبیعی است که احکام و دستورات صادره از بیت‌العدل مورد احترام و اطاعت آحاد بهائیان جهان باشد.

«بیت‌العدل اعظم»، برآیندِ ایمان، فعّالیّت، سلامت نفس، فکر و تواناییِ اداره در جامعۀ جهانی بهائی است و بر اساس تعلیم کتاب اقدس، بهائیان حقّ معارضه با تصمیمات بیت‌العدل را ندارند. امّا این، بدان معنا نیست که در ظاهر و یا در باطن، همگان اطاعت لازم را نسبت به بیت‌العدل به جا می‌آورند و یا احترام کافی برای آن مرجع مرعی می‌دارند. برخورد بهائیانی که رضایت از احکام یا دستورات بیت‌العدل ندارند، سه وجه پیدا می‌نماید:

ــ وجه اوّل تعبّدی به قضیّه نگاه کردن است.

ــ وجه ثانی به خود بیت‌العدل مراجعه نمودن و سؤال پرسیدن است.

ــ وجه ثالث علناً به بیت‌العدل اعتراض نمودن و با آن مخالفت کردن است.

در مورد گروه نخست واضح است که نگاه تعبّدی، در روند جامعه مشکل ایجاد نمی‌کند. اگر کسی با حکمی از بیت‌العدل مشکل پیدا کند، امّا در عین حال به این معتقد باشد که چون بیت‌العدل بالاترین مرجع تصمیم‌گیری است و باید آن تصمیم را گردن نهاد، بر نظر و خواستۀ خود غلبه می‌نماید و به ایجاد بحث در جامعۀ بهائی نمی‌پردازد.

گروه دوّم با مراجعه به بیت‌العدل، در صدد حلّ مشکل ذهنی خود برمی‌آیند. بیت‌العدل جوابی برای تصمیمات خود ارائه می‌نماید. این جواب ممکن است سائل را مجاب کند و یا مجاب نکند. اگر ایجاب رخ داد، باز مشکلی به وجود نمی‌آید و اگر ایجاب روی نداد، سؤال کننده ممکن است به همان راه تعبّدی، سکوت اختیار نماید یا آن‌که باز سؤال بپرسد و این سؤال پرسیدن را تا هر وقت دلش خواست، ادامه بدهد. بیت‌العدل جواب سؤالات و مشکلات او را باید بتواند بدهد، زیرا برای اتّخاذ تصمیمات خود، دلایل و راه و روشی دارد که بر بهائیان پوشیده نیست و پوشیده هم نخواهد ماند. چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد که بیت‌العدل بخواهد فرمان‌های مخفی و پوشیدۀ بدون دلیل ارائه دهد.

گروه سوّم کسانی هستند که مجاب نشده‌اند، یا اصلاً در صدد پرسش برنیامده‌اند، ولی مخالفت خود را علناً نسبت به گفتار و کردار بیت‌العدل اعلام می‌نمایند. یعنی به عبارتی، خود را و فهم خود را فراتر از بالاترین مرجع تصمیم‌گیری در آیین بهائی می‌پندارند. باید توجّه داشته باشیم که چنین افرادی فوراً طرد روحانی نمی‌شوند، بلکه فرایند رسیدن به طرد روحانی زمان‌بر و طولانی است و حتّی شاید چند سال طول بکشد. در این موارد، نخستین گزینه برای تشکیلات بهائی، سخن گفتن با معارض است و قانع کردن او.

معارضان اگر در تداوم مخالفت خود بکوشند، به این معنی که به واسطۀ تفکّر خودشان، درستی و حقّانیّت بیت‌العدل را زیر سؤال ببرند، امّا سخنانشان تأثیری در دیگر بهائیان نداشته باشد و روند جوامع کوچک یا بزرگ بهائی را متأثّر از مخالفت خود نکنند، کسی آنها را طرد روحانی نمی‌کند، بلکه داستان از صدور تذکّرات به این اشخاص فراتر نمی‌رود. در این گروه و در این مسیر، کسانی طرد روحانی می‌شوند که در این چند سال مذاکره و مفاهمه، در ادامه دادن به معارضه‌های خود اصرار دارند و دودستگی در جامعۀ بهائی به وجود می‌آورند. کوتاه‌سخن آن‌که، کسانی طرد روحانی می‌شوند که به جدّ در صدد ایجاد «تفرقه‌اندازی» و «دسته‌کشی» در جامعۀ بهائی برمی‌آیند.

بنا بر مطالبی که ذکر شد، توضیحات و تفصیلاتِ کسانی مانند آقای ناصرالدّین که تخصّصشان اختلاط معانی و مفاهیم است، در واقعیّت، در جامعۀ بهائی رخ نمی‌دهد. در جامعۀ بهائی کسی را به سرعت و سادگی طرد روحانی نمی‌کنند.

امّا نکتۀ بسیار مهمّ که مخالفان آیین بهائی در باره‌اش مانور می‌دهند، موضوع حقوق اجتماعی مطرودین روحانی است. در این زمینه نیز حکم صریح این است که اگر کسی طرد روحانی شد، به هیچ‌وجه حقوق اجتماعی‌اش نباید زیر پا نهاده شود. دستور اکید از جانب شوقی ربّانی و بیت‌العدل به بهائیان این است که مطرودین روحانی از حقوق اجتماعی خود محروم نخواهند بود:

دستور شوقی ربّانی:

«[…] انظار یاران ممتحن پرعشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهمّ و لازم، منعطف نمایم و به این نکته متذکّر دارم و آن مواظبت و دقّت تام در حفظ حقوق مدنیّۀ شرعیّۀ شخصیّۀ افراد است از هر سلک و طائفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام، امتیاز و ترجیح و تفوّق جائز نه. باید در نهایت سعی و دقّت، مِن دون تردّد و ملاحظه‌ای، یاران و برگزیدگان حضرت بهاءاللّه در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیّۀ نوع بشر، ادنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرک و مقبل و معرض نگذارند […] حقوق مدنیّه و معاملات ظاهره، تعلّقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأت اجتماعیّه چه از موحّدین و چه از مشرکین، کلّ در این مقام یکسانند و حقوق شخصیّۀ آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدّس و مسلّم و هر متردّد متمردّی در ساحت آن منتقم قهّار، مقصّر و مسؤول و مردود […] نفس ارتداد و محجوبیّت و ترک عقیده، حقوق مدنیّۀ شرعیّۀ افراد آزاد را به هیچ‌ وجه من الوجوه به قدر سمّ ابره تخفیف و تغییری ندهد و الّا اهل بهاء، بساط پیشینیان را در این قرن مشعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتش تعصّب و حمیّۀ جاهلیّه را در صدور برافروزند و خود را از مواهب جلیلۀ این یوم موعود محروم سازند و تأییدات الهیّه را در این روز فیروز از ظهور و بروز باز دارند. حیف است ذیل تقدیس را به این اوهام و شؤون ناشایسته آلوده نمائیم».(۱۰)

دستور بیت‌العدل:

«روابط شخصی با ناقضین، از جمله، تماس‌های شخصی و یا مکاتبات، صراحتاً منع شده است. در این رابطه به یاد داشتن دو مورد زیر حائز اهمیّت است: ۱) حقوق مدنی ناقضین باید دقیقا مورد تأیید قرار گیرد. مثلا اگر یک بهائی به یکی از آنها بدهکار است، آن شخص باید از وصول طلب خود و ملاحظۀ التزامات و تعهّدات مطمئن باشد. ۲) […] گاهی پیش می‌آید که در موضوعات مربوط به کسب و کار تماس با آنان اجتناب‌ناپذیر است. مثلا ممکن است در شهری، مسؤول جمع‌آوری کرایۀ آپارتمان یکی از ناقضین باشد، در چنین وضعی، لازم است که یاران تماس خود را به حدود تشریفات اداری و حداقلّ ضروری محدود سازند».(۱۱)

ناقضی که می‌خواهد نان بخرد، «روابط شخصی» با نانوا ندارد که نانوای بهائی بخواهد از او احتراز کند. نانوا پولش را می‌گیرد و نانش را می‌دهد و ناقض را روانۀ خانه‌اش می‌کند. ناقضی که می‌خواهد خانه‌ای بسازد و معمارش بهائی است، با معمار بر سر حقّانیّت و یا عدم حقّانیّت بیت‌العدل سخن نمی‌گوید که از آن سخن گفتن، هولِ از دست رفتن معمار بهائی به دامان تشکیلات بیفتد و حقّ خانه‌داشتن را از ناقض بگیرند. عدم معاشرت، عدم مجالست، سخن‌نگفتن و … در جایی نمود پیدا می‌کند که موضوع فراتر از حقوق و رفتارهای اجتماعی باشد و به «تفرقه» در جامعۀ بهائی بیانجامد. در این میان نقش بیت‌العدل و تواناییِ تعیین تکلیف برای محدودۀ روابط، نقشی تعیین کننده است.

مشکل آقای ناصرالدّین این است که حکم «طرد روحانی» در آیین بهائی را با حکم «نجاست» اسلامی، مشابه و همانند قلمداد نموده‌اند. از همین رو ترس برشان داشته و یا دلسوزی نسبت به ناقضین عهد و میثاق در ایشان فوران کرده است که اگر روزی بهائیان قدرت بیابند، مطرودین روحانی چه حالی در جامعۀ بهائی خواهند یافت!

بهائیان گذشته از این‌که خواسته‌اند دچار تفرقه نشوند، هم‌چنین به خاطر همان موقعیّت لغزندۀ اجتماعی خودشان بوده است که تا به حال سخت‌گیرانه نسبت به ناقضین رفتار کرده‌اند. اگر ناقضین کارشان پیش می‌رفت، گذشته از تشتّت داخلی، حکومت‌ها و قوانین نیز از ناقضین حمایت می‌کردند تا جامعۀ بهائی را محدودتر سازند. نمونه‌ای از آن را که مربوط به ماجرای جمشید معانی است، در این‌جا درج می‌نمایم و از بیان شواهد تاریخی دیگر می‌گذرم.

جمشید معانی که یکی از مبلّغان توانای جامعۀ بهائی بود، دچار توهّم شد و پس از چندی نامه‌نگاری به این و آن، در سال ۱۳۴۰ علناً مدّعی گشت که مظهر ظهورِ پس از بهاءاللّه است و بهائیان باید به او بگروند. معانی چون شخص معروفی بود، گروهی دنبال او به راه افتادند. نشانه‌های تشتّت و تفرقه هویدا شد، لذا ایادیان امر که در آن زمان ادارۀ جامعۀ بهائی به عهدۀ آنان بود، با او سخن گفتند و توانستند وی را از ادّعای خود بازگردانند. امّا سودای ریاست، جمشید معانی را دوباره به سخن و ادّعای خود باز آورد. تا سال ۱۳۴۳ که یک سال از تأسیس بیت‌العدل می‌گذشت با او به مدارا برخورد شد و حتّی وی را در اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۲ به کنفرانس لندن فرستادند تا حال و هوایش تغییر کند. امّا او مصرّانه بر سخن خود ماند و گروهی از بهائیان حصاری و سنگسری را نیز با خود همراه کرد، لذا عاقبت پس از ۳ سال کلنجار و حلّ نشدن قضیّه، او و تابعانش را طرد روحانی کردند. مدّتی که گذشت، تعدادی قابل توجّه از کسانی که تابعیّت معانی را پذیرفته بودند، به سایۀ بیت‌العدل بازگشتند و گزارش‌های طرد و سپس بخشش این افراد در اخبار امری‌های دهۀ ۱۳۴۰ درج شده است.

در تیرماه ۱۳۴۳ به دلایل نامعلومی، شهربانی تبریز اوراق محفل تبریز را مصادره نمود و پس از مطالعۀ آن اوراق، به ماجرای جمشید معانی و اختلافات درون‌گروهی جامعۀ بهائی پی برد و طیّ نامه‌ای، داستان را برای شهربانی کلّ کشور گزارش داد. شهربانی کلّ، در بارۀ دستۀ طرفدار جمشید معانی، به ساواک پیشنهادی داد که مورد تأیید ساواک قرار گرفت. لطفاً به نوع برخوردِ شهربانی و ساواک با پیروان جمشید معانی توجّه فرمایید:

«اینک با توجّه به اهمیّت و ارزشی که نام‌برده [جمشید معانی] و پدر و عمویش، جهت فرقۀ بهائی داشته و مسلّماً از کلیّۀ سازمان‌ها و اعمال جهانی ایشان اطّلاع کامل دارند […] مستدعی است در صورت امکان و لزوم، امر و مقرّر فرمایند ترتیبی داده شود که آدرس و مشخّصات دیگر نام‌بردگان […] تهیّه، تا به نحو مقتضی و حتّی غیر محسوس از آخرین اطّلاعات ایشان استفاده شود».(۱۲)

یعنی دولت پهلوی و ساز و کار اطّلاعاتی‌اش طوری با هم هماهنگ شده بودند که به خاطر طردهای روحانی در آن سال‌ها، وسیله‌ای برای نزدیکی با مطرودین پیدا کنند و از دانسته‌های آنان علیه بیت‌العدل و جامعۀ نسبتاً یک‌دست بهائی استفاده نمایند!

حال با این مثال، شاید معلوم گردد که مشکل جامعۀ بهائیِ معتقد به بیت‌العدل، در موضوع «انشعاب» و لزوم کنترل انشعاب، بسیار پیچیده‌تر از آن بوده و هنوز هست که بتوان گمان کرد. آیین بهائی برای ثبات خود، روش خود را به کار می‌گیرد، نه پیشنهاداتِ صادر شده از سوی انجمن حجّتیّه را، مبنی بر ایجاد هرج و مرج فکری و رفتاری در جامعۀ بهائی!

سخن به درازا کشید و من برای پایان دادن به این گفتار، بیان یک نکتۀ دیگر را نیز ضروری می‌دانم، آن‌که، بسیار بسیار بسیار عجیب خواهد بود که جامعۀ بهائی آن مقدار قدرت بیابد، که نه فقط منابع مالی/ سیاسی/ فرهنگی که حتّی تمام نانوایی‌ها و سلمانی‌ها را در قبضۀ قدرت خود بگیرد و در عین حال، هنوز ناقضانی باقی باشند که بخواهند در حقّانیّت بیت‌العدل تشکیک کنند و بدتر از آن، بقایای اعضای انجمن حجّتیّه هنوز به مبارزات خود ادامه دهند و کماکان برای توجیه بی‌منطقی خود، دل به حال ناقضان بسوزانند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. کتاب اقدس، بند ۱۴۴.
  2. آیات الهی، جلد اوّل، ص ۳۳۴
  3. امر و خلق، جلد سوّم، ص ۲۲۲
  4. رسالۀ سؤال و جواب، شمارۀ ۸۴
  5. کتاب اقدس، بند ۷۳
  6. انوار هدایت، شمارۀ ۱۷۸
  7. اشراقات، اشراق سوّم
  8. انوار هدایت، شماره‌های ۲۱۶ و ۲۱۷
  9. خاطرات نه سالۀ عکّا، انتشارات کلمات‌پرس، ۱۹۸۳میلادی، آمریکا، ص ۳۴۳
  10. توقیعات مبارکۀ حضرت ولی امراللّه، ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ص ۲۵۰ و ۲۵۱
  11. انوار هدایت، شمارۀ ۶۱۱
  12. شهسواری، ثریّا، اسناد فعّالیّت بهائیان در دورۀ محمّدرضا شاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص

 

==========================================================

 

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.