ادب بهاء الله

بررسی اسناد سخنان توهین آمیز بهاء الله به مخالفین خود

دو روی یک سکه :

بررسی اسناد سخنان توهین آمیز بهاء الله به مخالفین خود

لزوم طرح بحث

در منابع امری و بهایی  انسان محقق و منصف از انبوه جزوات و نوشتجات تبلیغی متوجه حساسیت دوستان و احباء گرانقدر در مقید بودن به اصل روا داری و مماشات و ادب در کلام می گردد اما بطور مثال کلمات مکنونه جناب بهاء الله و مطالب منقول از آن جناب در جزوات روحی در بدو امر انسان را به این باور می رساند که در منابع مرجع امری هم رعایت  این نکات از مسلمات است اما با بررسی مختصری در این منابع خلاف م را از روی چشمانمان بر داریم متوجه می شویم که نمونه کلمات مذکور که نشانگر رعایت ادب در کلام از دیدگاه بزرگان این مرام می باشد در فضای خاصی مطرح شده که تنشی در کار نیست و در محیطی آرام و سر حوصله این جملات بیان شده است  اما این یک روی سکه می باشد سوی دیگر این واقعیت زمانی خود را نمایان می کند که این اسطوره های تحمل در برابر انتقاد منتقدین خویش قرار می گیرند و در صحنه های مصاف با منتقدان خویش آستانه تحمل ایشان را می توان مورد ارزیابی  قرار داد  تا روشن شود که چقدر در عمل این شخصیتها مقید به این اصل یعنی رعایت ادب در کلام می باشند .

یک روی سکه :

ضرورت روا داری و بداء در تکلم خشونتی مخصوصا لعن مخالف :

بهاءالله به پیروان خود می‌گوید:  تا توانید سر ماری مکوبید تا چه رسد به مردمان. و عبدالبهاء حتی در مقابل ستمکاران و ظالمان شیوهء دیگری توصیه می‌نماید:

زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید. اگر زهر دهند شهد دهید. اگر شمشیر زنند شکر و شیر بخشید. اگر اهانت کنند اعانت نمائید. اگر لعنت نمایند رحمت جوئید. در نهایت مهربانی قیام نمائید و به اخلاق رحمانی معامله کنید و ابداً به کلمهء رکیکی در حقّشان زبان نیالائید. گلزار تعالیم بهائی، ص ۲۶۰

 

هم‌چنین از بیانات عبدالبهاء است:

خداوند جمیع را یکسان خلق کرده، به جمیع مهربان است، تفریق نمی‌فرماید [فرق نمی‌نهد] که این مؤمن است یا آن مؤمن نیست. راحم کلّ و رازق کلّ است [با همه مهربان است و روزی ده همگان است]. این صفت رحمانیت الهیّه است . لهذا ما نمی‌توانیم نفسی را بر نفسی ترجیح بدهیم … مادام [هنگامی که] خدا با کل با وفا است ما چرا بی وفا باشیم. مادام خدا با کلّ به رحمت معامله می‌کند ما چرا به قهر و غضب معامله کنیم. این است سیاست الهیه، البته اعظم از سیاست بشریّه است… ما باید متابعت سیاست الهیّه کنیم. جمیع ملل و خلق را دوست داشته باشیم. به جمیع مهربان باشیم و جمیع را برگ و شکوفه و ثمر یک درخت دانیم… زیرا جمیع امواج یک دریا، جمیع سبزه یک چمن، جمیع در پناه یک خدا [هستیم]. نهایت این است که یکی علیل است باید معالجه نمود. جاهل است باید تعلیم کرد، در خواب است باید بیدار کرد، بیهوش است باید هوشیار نمود…بلکه انشاءالله عالم انسانی راحت جوید، باید جمیع ما ها بکوشیم و جانفشانی کنیم و متحمل هر مشقتی شویم تا آنکه صلح عمومی تاسیس یابد، وحدت عالم انسانی جلوه نماید، عداوت [دشمنی] ما بین ادیان بکلی محو گردد، ظلم و اعتساف [ستم] برداشته شود و بالعکس نهایت الفت و محبت جاری گردد.  خطابات عبدالبهاء، از سایت بهائی kasravi-va-bahaigari 00-2.htm

دشنام و حرف زشت، انسانیت و تربیت

آثار بهائی: از کلمات بهاءالله:

  • زبان از برای ذکر خیر است او را به گفتار زشت میالائید.
  • گفتار درشت به جای شمشیر دیده می‌شود و نرم آن به جای شیر.
  • از شئون انسانیت در هیچ احوال خارج نشوید. اخلاق و اطوار   سباع [حیوانات درنده] و وحوش را به اهلش واگذارید…
  • هر امری که قلب را راحت نماید و بر بزرگی انسانی بیفزاید و ناس            [مردم] را راضی دارد مقبول خواهد بود.
  • مقام انسان بلند است اگر به انسانیت مزیّن.
  • زبان گواه راستی من است او را به دروغ میالائید

از عبدالبهاء است: بدترین اخلاق و مبغوض‌ترین [دشمن داشته شده] صفات که اساس جمیع شرور است دروغ است. از این بدتر و مذموم‌تر صفتی در وجود تصوّر نگردد. هادم [ویران کننده] جمیع کمالات انسانی است و سبب رذائل نامتناهی [فرومایگی‌های بی‌پایان]. از این صفت بدتر صفتی نیست. اساس جمیع قبایح [زشتی‌ها] است.

عبدالبهاء، گلزار تعالیم بهائی؛ ص ۴۰۳

 

امروزه در بررسی نفوذ مکاتب  یکی از ابزارهای  ” ارتباط موثر ”  ارتباط کلامی با مخاطب می باشد و این عامل  نقش بسیار شگرفی را در تبلیغ ایفاء می نماید در این میان یکی از مدعیان این عرصه بهائیان هستند . ایشان معتقدند که شدیدا به این آموزه پایبند و مجری آن در عرصه عمل می باشند و این آموزه ها میراث قدمای ایشان است حال  به دوازده  مورد از مدارک امری در این رابطه اشاره می کنیم  :

 ۱ –  بهاء الله :

” لا تخرج من اهل السجین الا کلمات السجینیه ”  از جهنمیان کلامی خارج نمی شود مگر  کلمات جهنمی  (بدیع ۲۹۵)

۲ – جناب بهاءالله در صفحه ۳۸ لوح    ابن الذئب می فرمایند:

« انّا أختَرنا الادبَ و جعلناه سجیّهً للمقرّبین » ( ما ادب را اختیار کردیم و او را روش مقرّبان درگاه الله قرار دادیم )

۳ – صفحه ۳۱۴ کتاب اقتدارات می گوید: « لازال این غلام کلمه که مغایر ادب باشد دوست نداشته و ندارد. الادب قمیصی به زینّا هیاکل عبادنا المقربین » (ادب پیراهن من است و هیکل بندگان مقرب خودمان را به او زینت دادیم. )

۴ – گلپایگانی در صفحه ۱۴ فرائد می گوید:  « (بهاءالله) امر فرموده که نفسی را به لفظ خشن نرنجانند و کلمه سبّ و لعن و ما یتکدّر به الانسان بر لسان نرانند »

۵ – عبد البهاء از پدر خویش  بهاء الله :

سی  سنه أَو أَزْید آنچه بر این حزب مظلوم وارد، صبر نموده اند و به خدا  وا گذاشته اند. هر صاحب عدل و انصاف بر آنچه ذکر شد شهادت داده و می دهد. این مظلوم در این مدّت به مواعظ حسنه و نصایح شافیهء  کافیه تشبّث نمود تا بر کلّ ثابت و واضح شد که این مظلوم از برای  ظهور  کنوز مودعه در نفوس خود را هدف سهام بلایا نموده، نزاع و  جدال شأن درنده های  ارض بوده و هست، اعمال پسندیده شأن انسان. (مقاله شخصی سیاح : ص ۴۶ )

۶ – عبد البهاء از پدر خویش  بهاء الله :

ای دوستان با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمائید ، اگر نزد شما کلمه و یا جوهری است که دون شما از آن محروم، به  لسان محبّت و شفقت القا نمائید و بنمائید اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل و الّا او را باو گذارید و در بارهء او دعا نمائید نه جفا .  لسان شفقت جذّاب قلوب است و مائدهء روح و به مثابه معانی است از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی.   ( مقاله شخصی سیاح  ۴۳ )

۷ – عبد البهاء از پدر خویش  بهاء الله

چه مقدار از اهل آفاق به نفاق داخل و به وفاق خارج ، باب فضل بر وجوه کلّ  مفتوح، باعاصی و مطیع در ظاهر به یک قسم معاشر که شاید بدکاران به دریای بخشش بی پایان پی برند. تجلّیات اسم ستّار به قسمی ظاهر که بدکار گمان می نمود از اخیار محسوب ( مقاله شخصی سیاح  ۴۴ )

۸  – بهاء الله :

لا تسبّوا أحداً بینکم قد جئنا لاتّحاد من علی الارض و اتّفاقهم یشهد بذلک ما ظهر من بحر بیانی بین العباد و لکنّ القوم أکثرهم فی بعد مبین * ان یسبّکم أحدٌ أو یمسّکم ضرٌّ فی سبیل اللّه اصبروا و توکّلوا علی السّامع البصیر * إنّه یشهد و یری و یعمل ما أراد بسلطان من عنده إنّه هو المقتدر القدیر * قد منعتم عن النّزاع  و الجدال فی کتاب اللّه العزیز العظیم * تمسّکوا بما تنتفع به أنفسکم و أهل العالم کذلک یأمرکم مالک القدم الظّاهر بالاسم الأعظم إنّه هو الآمر الحکیم * ( رساله ابن الذئب ۱۸ – ۱۹ )

۹ – بهاء الله :

ای دوستان امروز باب آسمان بمفتاح اسم الهی گشوده و بحر جود امام وجوه ظاهر و موّاج و آفتاب عنایت مشرق و لائح  خود را محروم ننمائید و عمر گرانمایه را بقول این و آن تمام مکنید  کمر همّت محکم نمائید و در تربیت اهل عالم توجّه کنید دین الهی را سبب اختلاف و ضغینه و بغضا ندانید.  لسان عظمت میفرماید آنچه  از سمآء مشیّت در این ظهور امنع اقدس نازل مقصود اتّحاد عالم و محبّت و وداد اهل آن بوده  باید اهل بها که از رحیق معانی نوشیده‌اند بکمال روح و ریحان با اهل عالم معاشرت نمایند و ایشانرا متذکّر دارند بآنچه  که نفع آن بکل راجعست  اینست وصیّت مظلوم اولیا و اصفیای خود را.. عالم بمحبّت خلق شده و کل بوداد و اتّحاد مأمورند باین کلمه مبارکه که از افق فم سلطان احدیّه اشراق نموده ناظر باشید ( اقتدارات ۲۷۳ )

۱۱ – جناب عبدالبهاء در مجلد دوم مکاتیب  در صفحه ۲۶۲ می گوید:  « اصول و قوانینش (یعنی قوانین بهاءالله) محبت ومهربانی با جمیع نوع انسانی حتی به درجه که بیگانه آشنا است و اغیار یار دشمن دوست بدخواه خیرخواه و به این نظر رفتار می شود »

۱۲ – بهاءالله در مجموعه الواح در صفحه ۲۸۷ می گوید:

« به یاری باری شمشیرهای برنده حزب بابی به گفتار نیک و کردار پسندیده به غلاف راجع »

روی دیگر سکه :

سخنان توهین آمیز و بی ادبانه از دهان مظهر !!!! امر !!!!

نمونه ۱ :

خطاب بهاء الله  به  خویش  : صلب البقر ( گوساله )

ملاحظه نما که چه قدر غافلند این نفوس که شمس معانى با منتهى علوّ عظمت و جلال از افق حقیقت طالع ومشرق شده او را بقدر ما یظهر من صلب البقرهم ندانسته اند بگو لعنت بر شما و بر حیاى شما قد شقّ هیکل الاحدیّه رداء العظمه من ظلمکم یا ملأ العنود حیرت از این است که سیّد محمد اصفهانى که  ابداً از این امر اطلاع نداشته و با او نبوده شما او را صادق فرض گرفته اید و جمیع نفوسیکه مطلع بوده اند کاذب دانسته اید و باغواى او شمشیر کین بر جمال ربّ العالمین آخته بریز این وساوس نفسانیه و خدع نسناسیّه را ( بدیع ۱۷۲ – ۱۷۳ )

تذکر :

با دقت در مطلب فوق انسان متعجب می گردد که این مظهر شمس حقیقت که گاهی خویش را اصل شمس حقیقت گاه شجره آن می داند گاهی تحدی به کلمات خویش می کند و کل این بیانات را آیات می نامد و دیگران را از آوردن مانند آن عاجز می داند چرا بد ذوقی کرده و خود را با صلب البقر هم آورد دانسته است آری باور آن مشکل است اما باور کنید معنی این کلام همان است که فهمیدید یعنی گوساله .

خطاب به میرزا یحیی صبح ازل برادر خویش ( بهاء الله )

 

یکی از کسانی که در مصاف با او جناب بهاء الله آستانه تحملش متزلزل می شود و عنان کلام از زبان  لسان اللهی وی از کف بیرون می رود  میرزا یحیی صبح ازل است  وی کسی است که سالیان دراز جناب بهاء الله افتخار خدمتگذاری به وی را مایه مباحات خویش می دانست و در جای جای کتاب ایقان که یکی از آثار فاخر وی و آیات سماوی وی محسوب می شود ابراز ارادت وی به صراحت اعلام گردیده است اما چرخ گردون به گونه ای روزگار را گرداند که بهاء الله کلماتی را در حق وی نازل فرمودند که هر مورد آن آیه و نشانه ای است بر مظهریت این اسطوره ادب و کلام  !!! . تذکر این نکته ضروری است که در طرح مطالب نظری به محتوی و صحت و سقم آن نیست زیرا این خود مجال دیگری  را می طلبد تا در فرصت  مقتضی محتویات  مورد ارزیابی قرار گیرد بلکه محققین گرامی را به دقت در  نوع کلام و جملات بکار رفته  در آن دعوت می کنیم زیرا بگفته جناب بهاء الله :

” لا تخرج من اهل السجین الا کلمات السجینیه ”  از جهنمیان کلامی خارج نمی شود مگر  کلمات جهنمی  (بدیع ۲۹۵)

نمونه ۲  :  بدتر از  نمرود و شداد

چنانچه مشهود است چهل سنه با هم جمع بوده اند و خود تو موقنى بآنچه ذکر شده و در این سفر  که آن مشرک در حزب الله وارد شد عامل شد آنچه را که نمرود و شداد عامل نشده مع ذلک ندانستیم که سبب چه شده که باغواى او از بصر و سمع و فؤاد خود گذشته و آنچه او گفته مسلم داشته ( بدیع – ۱۰ و ۱۱ )

نمونه ۳   :  عجلا جسدا له خوار( گوساله صاحب جسدی که صدا می دهد – گوساله سامری )

امیدواریم از فضل الهى که اگر بمظاهرعلییّن عارف نشده اقلا مظاهر شیاطین و مطالع سجّین و مفسدین را بشناسى لم یزل حق ناس را باتحاد و اتفاق خوانده در کلمات منزله ملاحظه نما تا برتومعلوم شود هذه الکلمه ما کان من عندک لإنّا ظننّا بانک ما ارتکبت هذا الذنب من عند نفسک بل بما الهمک الذى کان کأحد منّا فلما ارتکب ما ارتکب اطرده الله عن ساحه عزّه لذا قام على الاعراض قد اتخذ لنفسه عجلا جسدا له خوار و یدعو الناس الیه اعتراضاً على مظهر نفس الله ( بدیع ۱۲ )

نمونه  ۴   :  هیاکل جَعلیّه جِِِِِِعلیه

نمودند کلمات الهى را بعضى از هیاکل جَعلیّه جِِِِِِعلیه سبب شده اند که روایح رحمن را از اهل امکان منقطع نموده اند فرق این است که این عباد دیده میگویند و شما بوهم  ( بدیع ۱۶ )

نمونه ۵  :  برادرم مطلع گاو است

اگر خون جگر خورده بودى البته بمقرّ اطهر وارد میشدى و منظر اکبر را از مطلع بقر تمیز میدادى اگر چه چنان معلوم و مستفاد میشود که بعضى از شیاطین انسیه اراده نموده اند که مابین تو و این پست ترین بریّه فساد  نمایند( بدیع ۲۱ )

نمونه  ۶  :    گداء – ناموس فروش

بفضل الله در ریاض مکاشفه سایریم و درانجمن مشاهده حاضر از وهم و تقلید گذشته ایم و در مقرّ شهود و مشاهده آرمیده ایم بدنیا و اهل آن کارى نداشته و نداریم چنانچه فعل ما بردین ما گواهست از براى شهریه ولقمه نان  بدرها  ندویده ایم و زن بسرایه نفرستاده ایم

( بدیع ۲۳ )

نمونه ۷   :    اهل التباس و مظاهر خنّاس

حال چشم انصاف بگشا و اهل التباس و مظاهر خنّاس را بشناس یعنى نفوسى  که امثال آن کلمات را برتو القا نموده اند ( بدیع ۲۷ )

نمونه ۸   :    زنا کننده با همسر دوم باب

نفوس زانیه که در اصل حرم عزّ صمدانیه خیانت نموده اند و دیگر چه ارتکابات شنیعه که بآن عامل گشته که والله الذى لا اله الاّ هو که قلم از ذکرش حیا مینماید مع ذلک نسبت حق باین نفوس داده و بحق نسبت ظلم راجع کرده حال ما بى انصافیم و شما با انصاف کتاب مستیقظ را بخوان که در آن کتاب مرشدت میرزا یحیى فتوى بر دم جمیع نفوس مقدسه داده ( بدیع ۸۷ )

نمونه  ۹  :    شیطان ناطق – ذئب ( گرگ )و خطاب به سید مهدی گیلانی  :   اغنام ( حیوان ) – جسدى میّت

اطلاع هم ندارى بتعلیم شیطان ناطقى و بتحریک او متحرّک آخر اى نفسیکه بعرفان موسومى و خود را عارف دانسته از خود هم یک اظهار وجودى بنما و خود را مثل اغنام مکن که هر راعى بهر جهت اراده نماید شما را ببرد و ایکاش راعى انسان میشد راعى ذئب پیدا نموده اید و جمیع عرفان و ایقان و ثمرات توحیدت را درساعت اول ملاقات بلع نموده و حال جسدى میّت و لا شیئ مشهودى و بقسمى هم میّت  و لا شیئ ملاحظه میشوى که بصد هزار صور هم مهتز نشوى و بحرکت نیائى ( بدیع ۱۲۳ – ۱۲۴  )

نمونه  ۱۰  :    مفسد خبیث ملحد – خنده الاغ بر عقل صبح ازل

و دیگر ذکر عوام نموده بودى و اینکه بلا تصور تصدیق میکنند حال تو انصاف ده این عبد حال شش سنه میشود که لیلا و نهاراً در خدمت حاضرم و با هریک معاشر بوده  و هستم و آنچه بچشم خود دیده ام میگویم و شما محض قول یک مفسد خبیث ملحدى که آسمان سایه نینداخته بر مفسدى مثل او حال این عباد بلا تصور تصدیق حق نموده اند یا تو فوالله حمیر بر عقل و درایت آن نفس مشرک که این کلمات را بتو القا نموده میخندد چه جاى انسان مع ذلک این عباد را عوام دانسته و ذکر نموده که بلا تصوّر تصدیق حق نموده ایم  ( بدیع ۱۳۳  )

نمونه  ۱۱  :    اخبث ناس و افسدهم

هیچ منصفى چنین ارتکابى ننموده که ندیده و نرسیده بمجرّد حرف اخبث ناس و افسدهم بر دارد من غیر شعور آنچه از قلم جارى میشود نوشته و بشهرها بفرستد ( بدیع ۱۳۳  )

نمونه  ۱۲  :    ملحد خبیث

فوالله آنچه از آن ملحد خبیث شنیده کذب صرف و افتراء بحت بوده و نمیدانى که بنفس که مؤانس شده تالله الحق یفرّ الجحیم من نفسه و یستعیذ الحسبان بالله من وجهه و لقائه ( بدیع ۱۳۴  )

نمونه  ۱۳  :    : مفسد مفترى

که آن مفسد مفترى که بآن ارض آمده چه گفته و چه کرده و بآن اصل هاویه نفسى متعرض نشده و سخن نگفته مع ذلک خود را مظلوم نامیده و بامثال خود القا نموده آنچه را که شیطان باولیاى خود القا نموده و مینماید فویل لهم و للذین اتبعوهم تالله انهم لفى خسران عظیم  ( بدیع ۱۶۴  )

نمونه  ۱۴  :    احقر از کلمات صبیان (کودکان)

در بیان قبل ذکر این مقام شده دیگر این کلمات آن مشرک ملقى که احقر از کلمات صبیان است بى جواب بوده و خواهد بود  ( بدیع ۱۶۷  )

نمونه  ۱۵  :     مخلوق خبیث

صد هزار آفرین بر شما که از براى یک مخلوق خبیثى که والله الذى لا اله الاّ هو که شیطان از افعالش احتراز جسته و میجوید از خالق گذشته  افّ له و لمن اتبعه فوالله بافترائه اهتزّت ارکان العرش و تزلزلت قوائم کرسى الرفیع ( بدیع۱ ۱۷  )

نمونه  ۱۶  :     بقر ( گاو ) و خطاب به بابی ها : تعبدون البقر ( گاو پرست )

قد اخذتکم نفحات القهر و اىّ  قهر اعظم من ذلک تعبدون البقر و لا تعرفون ثم تدعون الله بان  یخرج لکم من صلبه عجلاً لتعبدوه و تکونن من العابدین ثم من نسل هذا العجل عجلاً آخر ولو ینقطع النسل لتعزون فى انفسکم و تنوحون و تبکون کما تبکون فى فقدان ابائکم و امهاتکم بل اعظم لو تکونن من الشاعرین ( بدیع  ۱۷۲  )

نمونه  ۱۷  :     میرزا غوغا

ریاست ظاهره چه مقدار مفتریات بحق نسبت داده انشاء الله امیدواریم که بگندم رى مرزوق نشود و دیگر نمیدانم که میرزا غوغا چه ارتکاب نموده که باین قسم بغضش در قلوب امثال او جا گرفته بشأنى که در رسائل در ردّ او مینویسند بسا از نفوسند که در غلبات ذوق و شوق کلماتى میگویند ایشانهم سخنى ذکر نموده اند ( بدیع  ۲۶۱  )

نمونه  ۱۸  :    نمله وادى جرزه

ما صغر شأنه و کبر قوله این ادعا از آن منبع غرور و نفس و هوى مثل آن است که نمله وادى جرزه ادعاى ربوبیّت نماید بلکه اعظم عند کلّ ذى بصر منیر چه که کینونت او بحرفى از این ایات عزّ صمدانى خلق شده و آنچه کلمات از او ظاهر شده در رتبه او بوده فافتح بصرک لتعرف و ما عنده لن یذکر عند الله ابداً الاّ بان یرجع الیه و یتوب و یکون من التائبین و المستغفرین  ( بدیع  ۲۶۴  )

نمونه  ۱۹  :    شجره فساد

طفلى از اطفال بیت در سنّ شش سالگى بآیات الله تکلم نموده و آن طفل حال حاضر است و والله خود همان شجره فساد بکرّات میگفت که آنچه از او ظاهر شده از هیچ نفسى از بدیع اول تا حین ظاهر نشده و اکثر لیالى و ایام بثنائش مشغول بوده و حال امر بقسمى شده که از حق منیع اعراض نموده سهل است از اطفال هم دست بر نداشته و نخواهد داشت ( بدیع  ۲۷۱  )

نمونه  ۲۰  :    زناء  با همسر دوم باب و اهل تعدی به باکره ها

نفسیکه در شهوت نفسانى بمقامى رسید که از حرم یزدانى نگذشت و تصرف در حرم نقطه نمود فوالله ستر حجاب اکبر را هتک کرد این بى ادب بى شرم  او را منقطع مینویسى …. بارى اگر تفصیل ذکر شود بطول میانجامد مختصر آنکه سه نفر از آن نفوس باقى و در آن جزوه این نفوس را شهید نموده و تصریحاً نوشته که هر کدام دختر بکرى از براى او بفرستند مع درهم و دنانیر و آن جزوه الان در دست موجود یقین این امور را از انقطاع شمرده فوالله این امور مذکوره نسبت باعمال دیگرش حسنه بوده و این عبد شرم مینمایم از ذکر آن .

نمونه  ۲۱  :    زنا با باکره ها و زنان مردم

حال از معرض بالله مرشدت بگو که در این امر بر او چه وارد شده مسلّم است که لازال باکل و شرب و تصرف در ابکار و نسآء ناس مشغول بوده و اعمالیکه والله خجلت میکشم از ذکرش مرتکب بعد از فسادى که در ارض طا نمود منهزم گشته بعراق آمده و در بیت ایشان وارد شد . ( بدیع  ۳۱۲  )

نمونه ۲۲   :    انفس خبیثه و خطاب به سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله : ارذل وجود

اى ارذل وجود والله الذى لا اله الاّ هو که اگر اقل از ذره نجابت در تو و مرشدینت بود هرگز چنین کلمات مذکور نمینمودى و نفس الله را بجهت سرور انفس خبیثه نمیازردى تا حال هیچ رذلى چنین کلمات ذکر نموده که تو نموده لا فوربّ العالمین الاّ انت و امثالک ( بدیع  ۳۱۴ – ۳۱۵  )

نمونه  ۲۳  :    اهل عیش با زنان متعدده

ولکن فوالله الذى لا اله الاّ هو که آن نفس معرض بالله که جمیع این کلمات را بتو القا نموده در جمیع ایام راحت بوده و با نسآء متعدده بعیش مشغول و بحق خود ایشان که لازال زخارف ملکیه نزدش موجود و هر وقت که فى الجمله گفتگوئى در عراق میشد عازم بصره و دیار اخرى بوده چنانچه کل میدانند ولکن کلمات الحق لا یزیدک الاّ غلاّ و اعراضاً . ( بدیع  ۳۲۰ – ۳۱۹  )

نمونه  ۲۴  :    زناء  با همسر دوم باب سپس وقف عام نمودن وی

سبب اعظم کدورت جمال ابهى از میرزا یحیى و الله الذى لا اله الاّ هو این بوده که در حرم نقطه اولى روح ما سواه فداه تصرف نمود با اینکه در کلّ کتب سماوى حرام است و بى شرمى او بمقامى رسیده که مخصوص زوجات خود را در مکتوبات خود حرام نموده مع ذلک دست تعدى و خیانت بحرم مظهر ملیک علام گشوده فافّ له و لوفائه و کاش بنفس خود قناعت مینمود بلکه او را بعد از ارتکاب خود وقف مشرکین نمود و جمیع اهل بیان شنیده و میدانند سیئات او را باید از معاشرین او سؤال نمود ( بدیع – ۳۷۹  )

نمونه ۲۵   :    نفوس رذیله

در سنین توقف در عراق ابداً امید جان نبود و درکل حین ببلایاى جدید مبتلا و مع ذلک امثال آن نفوس رزلیّه ذکر نان و آجیل مینمایند ملاحظه کن که چه قدر از عقل ظاهره محروم شده والله هر نفسى کلماتت را ملاحظه نماید قهر حق را ظاهر وآشکار در تو مشاهده مینماید . ( بدیع –  ۳۸۲  )

 

بیانات جناب بهاء الله در مصاف با بابیه

نمونه  ۲۶  :    مشام شما مشام بقر (گاو) است

این هیاکل جَعْلیّه  جُعَلیّه را در خبائث اشارات کثیفهء منتنه خود مشغول شوند. فو نفسی الحق مشام بقر را از این عطر اطهر نصیبی نه و این زلال بیمثال سلسال ذوالجلال قسمت اهل ضلال نبوده و نخواهد بود. (اقتدارات بهاءالله ۵۸ )

نمونه  ۲۷  :    آرزوی مرگ برای بابی ها  (قاتلهم اللّه)

نفسی نیست که از آن ملحدین سؤال نماید که در این مدّت کجا بوده‌اند؟ ایّامیکه این غلام الهی مابین اعدا بانتشار آثار اللّه و ارتفاع ذکرش مشغول بود رؤسای بیان از خوف جان مستور و با نسوان معاشر بودند قاتلهم اللّه و چون امر اللّه ظاهر شد بیرون آمده احکامیکه کلّ بیان باو محقّق و منوط بوده از میان برداشته‌اند چنآنچه  دیده و شنیده‌اید. (اقتدارات بهاءالله ۵۲ )

نمونه  ۲۸  :    آرزوی مرگ برای بابی ها و مخالفین

خویش از خدا میطلبیم که اگر امثال آن نفوس مهتدی نشده‌اند حقّ جلّت عظمته از ساذج کلمه امریّه هیاکل مقدّسه مبعوث فرماید بشأنیکه جمیع من فی العالمین را مفقود و معدوم شمرند و جز حقّ موجود و ناطق و متکلّم و قادر نبینند . (اقتدارات بهاءالله ۵۲ )

نمونه   ۲۹ :    اهمج من همج رعاع

انّهم اهمج من همج رعاع و اغفل من کلّ غافل و ابعد من کلّ بعید و اجهل من کلّ جاهل ذروهم  یا قوم بانفسهم لیخوضوا فی هویهم و یلعبوا بما عندهم. (اقتدارات بهاءالله ۴۸ )

نمونه  ۳۰  :    جسارت باب به برادر خویش و سایر بابی ها

امر حقّ بمقامی رسیده که جوهرضلال که بهادی موسوم هادی ناس شده و باعراض کمر بسته . اگر اهل بیان ببیانات یحیی و سیّد محمّد و هادی و اعرج و امثال این نفوس ملاحظه کنند و در بیانات خدّام این باب هم تفکّر نمایند فو اللّه لیجدنّ الحقّ و یضعنّ الباطل (اقتدارات بهاءالله ۵۹ )

نمونه  ۳۱  :    نمونه هائی از کلام مستهجن با بابیان

از این نفوس عجب نیست چه که جز کذب و جعل و افترا از ایشان شنیده نشده و لکن عجبست از اهل بیان که باین حرفهای مزخرف گوش داده و میدهند  افّ لهم و لحیآئهم و لوفآئهم. شعورشان بمقامی رسیده که تازه در این ایّام یک خبیث مثل خودیرا باین اسم اعظم نامیده‌اند و بعد نوشته‌اند که اگر آیات منزله در بیان مخصوص این اسم باشد فلان هم باین اسم نامیده شده  لعنهم اللّه فسوف یرجعهم اللّه الی مقرّهم فی الهاویه و لا یجدنّ لانفسهم من حمیم . (اقتدارات بهاءالله ۵۳ )

نمونه  ۳۲  :    توهین به شعور منتقدان خود و انسان نبودن ایشان

  اینست که ناس هنوز بالغ نشده‌اند  اگر بالغ بودند باین اذکار از مذکور ممنوع نمیگشتند و از حقّی که بیک کلمه او صد هزار ولی خلق میشود بعید نمیماندند.  طوبی از برای نفسیکه حجبات اوهام را بکلّها خرق نماید و ببصر حدید بمطلع عزّ تفرید ناظر شود مع آنکه اهل بیان مشاهده نمودند که آنچه  از قبل در دست بود جمیع موهوم صرف بوده مع ذلک بتوهّمات انفس مشرکه از ممالک بریّه محجوب مانده‌اند.  الیوم اگر نفسی جمیع این مقامات را معدوم و مفقود نشمرد عند اللّه از انسان محسوب نه تا چه رسد بمقامات عالیه. (اقتدارات بهاءالله ۳۲۰ )

نمونه   ۳۳  :    بکار بردن جملات حمیر (خر) – مزخرف و … زنا با همسر باب توسط روسای بابیه

 غایت فضل رؤساشان آنست که ظهوریکه بیان بشارهً له نازل شده این حکم محکم را انکار کرده‌اند و در حرم رحمانی که در کلّ کتب حرام بوده خیانت نموده‌اند و حرف ثالث مؤمن بمن یظهره اللّه را شهید نموده و آنقدر بیشرمند که با این افعال قبیحه منکره اعتراض باین ظهور نموده که هنوز حکم بیان ثابت نشده ظهور جائز نه  ملاحظه کنید چقدر ناس را حمیر فرض گرفته‌اند بفعل ناسخ جمیع احکام محکمه و آیات متقنه بیانند و بقول مینویسند لا تأکل البصل ولا تشرب الدّخان و بمقرّیکه صد هزار شریعت بامر او محقّق شده و جاری گشته اعتراض نموده و کافر شده‌اند و چه قدر بی بصیرتند این خلق که گوش بمزخرفات آن نفوس داده و میدهند و معاذیری که اعظم از عصیآنست از آن نفوس شنیده و پذیرفته‌اند. (اقتدارات بهاءالله ۴۹ )

نمونه  ۳۴   :    عجل (گاو)  – ناعقین – طیور لیل – کتاب سجّین – الواح نار

در الواح عراق و ارض سِرّ و سجن اعظم دوستان الهی را آگاه نمودیم و بظهور عجل و ناعقین و طیور لیل و کتاب سجّین و الواح نار اخبار دادیم تا کل بشأنی مستقیم شوند که اهل عالم و ما عندهم قادر بر تحریف آن نفوس ثابته مستقیمه نباشند باید بمثابه جبال مشاهده شوند نه مانند اوراق که بهر ریحی متحرّکند و باندک نسیمی منقلب (اقتدارات بهاءالله ۲۷۱ )

نمونه  ۳۵  :    بکار بردن لفظ مشرک بالله برای برادر و پیروانش

چنآنچه حال مشاهده میشود مشرک باللّه و اتباعش بذکر خلافت مجعوله ناس را از مالک بریّه منع نموده‌اند  اِن هم الّا فی ضلال و ربّک الغنیّ المتعال.  مع آنکه کل عالمند که مطّلع بر امر او نبوده و نیستند مع ذلک یهیمون فی هیمآء الضّلال و لا یشعرون. (اقتدارات بهاءالله ۲۶۶ )

نمونه   ۳۶  :    توهین به منتقد خویش و بکار بردن لفظ زندیق و جاهل

باری اعراض و اعتراض تخصیص باصفهانی و رفیق او نداشته  حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه یک کتاب رد نوشته و همچنین سائر جهلاء که باسم علم معروفند و صاحب ناسخ التّواریخ در باره حضرت اعلی نوشته آنچه  را که هیچ زندیقی ننوشته. (اقتدارات بهاءالله ۱۵ – ۱۶ )

نمونه  ۳۸  :    کذب انفس مشرکه

بلى عنقریب است که روایات غیر صحیحه سقیمه از ناحیه کذب انفس مشرکه ظاهر شود و البته معَنعَن هم خواهد شد آن روایات و منتهى میشود بسید محمد اصفهانى و یا بحسین مشهور بسوخته که این ایام وارد شده و در ظل شیطان واقع و یا بمیرزا حسین قمى ( بدیع ۵۴ )

نمونه  ۳۹  :    همج رعاع

همچه ندانید که این خادم فانى عمر تلف نموده و آ ب و علف خورده و مثل شما بوهم و تقلید اکتفا نموده بارى خوشتر آنست که اینمطالب را بگذاریم چه که ذکر اینمقام فوق ادراک همج رعاع بوده و خواهد بود بعالم ادراک شما راجع شویم و از مطالب آن نفوس ذکر نمائیم ( بدیع ۸۰ )

نمونه  ۴۰  :    انفس خبیثه نجسه کثیفه مشرکه

فوالله اوراق شجره طوبى از ظلم آن ظالمان فرو ریخته و اغصان سدره منتهى درهم شکسته و وجه منیر علىّ اعلى از لطمات اشارات هیاکل بغضا تغییر نموده و صدر ممرّد منیرش مجروح گشته و ذیل تقدیسش بغبار مفتریات انفس مشرکه آلوده شده از حق میطلبم  آیه تطهیرى تا ارض طیبّه مبارکه عرفانش را از انفس خبیثه نجسه کثیفه مشرکه مطهّر نماید ( بدیع ۸۷ )

مُمَرَّد – (اسم مفعول از مَرَّدَ – یُمُرِّدُ – تَمرِید) صاف – صیقلی – نرم (مرتفع و بلند، تَمرِید معانی دیگر هم دارد).

نمونه  ۴۱  :    اهل جنگل وهمیّه و بیشه ظنّیه

بحروفات بیان در امرش توقف مکنید چه که جمیع حروفات و مرایا بقول او خلق شده اند و جمیع بیان از سمآء امرش نازل گویا شما از اهل جابلقاى موهوم اهل فرقانید و تازه از جنگل وهمیّه بیرون آمده اید و به بیشه ظنّیه اخرى وارد شده اید ( بدیع ۱۰۰ )

نمونه  ۴۲  :    بی شعور

چنانچه این نفس معرض که خود را مرات میداند و بعضى هم من غیر شعور او را مرات فرض گرفته بر فرض تسلیم از شمس حقیقت محروم مانده چنانچه مشاهده میشود که بنفس خود ناظر و بموهوم متشبث و از شمس حقیقت بعید  ( بدیع۰ ۱۷  )

نمونه   ۴۳  :    یا ایّها الحمیر ( الاغ )

قل یا ایّها الحمیر حق آنچه بفرماید حقّ است و بکلمات مشرکین باطل نشود بلکه آنچه الیوم بطلانش اظهر من الشمس است انفس خود معرضین بوده و خواهد بود ( بدیع  ۱۷۲  )

نمونه  ۴۴   :    عجل جسد له خوار (  گاو )

اى کاش صاحب علم و حکمت هم میبودید لا والله لاشیئ محض و جلود یابسه مشاهده میشوید که  در آن احجار صغیره باشد و درحین حرکت صدائى از او ظاهر و از وجود و حرکت اصلى بى نصیب و عارى عجل جسد له خوار ( بدیع  ۱۸۲  )

نمونه  ۴۵  :    احمق

از احمقى ملأ بیان بعید نیست که بگویند اب و امّى که حال موجود نه سلام الهى بچه محلّ راجع میشود اى بى بصران همان حین که از لسان ربّ العالمین سلام نازل بمقرش وارد ( بدیع  ۲۳۰  )

نمونه  ۴۶  :    …  افّ لکم یا ملأ البیان ثم افّ لکم الى آخر الذى لا آخر له

بعد از ظهور اشراق شمس احدیّه اعتراضاً على نفسه و بغیاً على کینونته و استکباراً على ذاته و الحاداً فى امره باین کلمات متکلم شده و اکثرى از شما هم متابعت او نموده اید افّ لکم یا ملأ البیان ثم افّ لکم یا ملأ البیان ثم افّ لکم یا ملأ البیان ثم افّ لکم الى آخر الذى لا آخر له لانّ من فعلکم ذاب قلبى و احترق کبدى و تشبّک حشائى و تقطعت اعضائى و تزلزلت ارکانى و اقشعرّ جلدى و اهتزّت نفسى و جنّت کینونتى وضجّ  سرّى و حزن ظاهرى و باطنى و اولى و آخرى . ( بدیع ۳۶۳ – ۳۶۴  )

نمونه  ۴۷  :    خطاب به سید محمد اصفهانی از سران بابیه :  خبیث کاذب مفسد

آنچه ذکر نموده محض تقلید بوده که از سید محمد خبیث کاذب مفسد شنیده تا حین که از روایح انصاف محروم بوده ولکن از خدا میطلبم که  از شمال ظلم و اعتساف بیمین عدل و انصاف راجع شوى ( بدیع ۸۹ – ۹۰ )

نمونه  ۴۸  :    خطاب به سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله : بی شعور

عجب است که صعب بنظر شما آمده چه که معنى موجود باشد تحدید الفاظ بغایت سهل و آسان بوده و خواهد بود حال ملاحظه کن که چه قدر بى شعورى و از این مراتب هم گذشته والله الذى لا اله الاّ هو که اعظم از آنچه بتصور آید بچشم دیده و بگوش شنیده ایم و یقین است که شما موقن بقول این عبد نبوده و نیستى و اگر میبودى همان مکتوب که چندى قبل بشما ارسال شد حق را از باطل تمیز میدادى ( بدیع  ۲۸۴

نمونه   ۴۹  :    خطاب به سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله : زاغ ارض جرزه

اى زاغ ارض جرزه حکایت از طوطى مصر احدیّه منما اى طنین ذباب از صریر قلم اعلى ذکر مکن که عرض خود میبرى و زحمت ما میآرى .

نمونه  ۵۰  :    خطاب به سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله ::  پست فطرت و ارذل

میفرمایند که فرض است بر هر نفسى که عدد واحد از بلّور در بیت خود موجود نماید و هم چنین میفرماید قوله عزّ ذکره و انتم اسبابکم التى بها فى سرّکم لتعیشون من الذهب و الفضه تصنعون مع ذلک تو پست فطرت و ارذل اعتراض بچاى و سماور نموده جمیع این بیانات را نقطه اولى ذکر نفرموده مگر آنکه کسى تمسک نجوید که خبز شعیر  خوردم تا برتبه اعلى فایز شدم بلى آنقدر هست که انسان باید بقلیل کفایت کند و شاکر باشد و بکثیر از حق غافل نشود اصل امر اینست والاّ ریاضت و عدم آن علامت حق و باطل نبوده ( بدیع  ۳۱۶ – ۳۱۵  )

نمونه ۵۱   :    خطاب به سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله :  ایّها الحمیر ( الاغ )

فانصف یا ایّها الحمیر و اذا اشرقت الشمس هل ینبغى لاحد ان یستضیئ بالسراج ولو کان سراجاً حقیقیّا فانصف یا ایّها الغافل الذى بغفلتک ناح کلّ شیئ ولو انک انت فى حجبات غلیظ و اذا تموج بحر الاعظم هل یتوجه العاقل الى سراب بقیعه . ( بدیع –  ۳۳۴  )

نمونه  ۵۲  :    خطاب به سید محمد اصفهانی بابی :  بی ادب رذل خبیث

نان باسم او درست نموده والله خجلت میبرم از ذکر چنین نفوس بى ادب رذلى و آن خود سیّد محمد خبیث است این اذکار اذکار اولى النجابه نبوده و نخواهد بود و هر نفسى که چنین کلمه تکلم نموده مثل آنست که کسى بگوید شمس از ظلمت مستنیرشده و یا عندلیب از زاغ تغنّى آموخته . . ( بدیع –  ۳۸۴  )

نمونه  ۵۳  :    خطاب به قلم سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله :  قلم نحست

مقصود از آجیل که از قلم نحست جارى شده چه بوده هرگز اشیاء فانیه و زخارف دنیویه در میان نبوده گویا مقصود دراهمى که در هر شهر از باب عالى مخصوص خدّام میفرستاده اند بوده اگر این است حال که راجع بمشرک بالله شده و بمحبوب خود فایز شدند افّ لهم و لحیائهم و لوفائهم از باب الله  منقطع شده بهر بابى  توجه نموده . ( بدیع –  ۳۸۷  )

نمونه ۵۴   :    خطاب به قلم سید مهدی گیلانی امام جمعه استامبول منتقد بهاء الله :  بی عقل

بشما بى ادبى نمینمایم ولکن اشهد بالله که تا حال هیچ عاقلى چنین تکلم نمینماید ( بدیع ۳۳ )

بهاء الله در مصاف با شیعیان

نمونه    ۵۵  :    اعتقاد مهدویت مزخرف و موهومه می باشد

مشاهده در اهل فرقان نما که بکلمات مزخرفه موهومه از سلطان کلمه محروم گشته‌اند.  دو مطلب مابین آن قوم محقّق و ثابت بوده بشأنیکه ایّام و لیالی بذکر آن دو مشغول بودند  یکی ذکر قائم و یکی ذکر وصایت درباره قائم مشاهده نمودی که آنچه  در دست آن قوم بود وهم صرف بوده.  حال اهل فرقان را بگذار و بعضی اهل بیان را مشاهده کن که مجدّداً باوهامات قبلیّه تمسّک جسته و متشبّثند  چنآنچه  خبیث اصفهانی هر نفسی را که دیده ذکر وصایت نموده که شاید نظر باوهامات قبل ناس را از شاطی عدل محروم نماید و حال آنکه خود آن خبیث میداند که ذکر وصایت ابداً در بیان نبوده و نیست. (اقتدارات بهاءالله ۳۱۹

نمونه    ۵۶  :    علماء شیعه بی ایمان به بهاء الله پست ترین خلق هستند

مشاهده در علمای فرقه شیعه نمائید که خود را اعلی و اعظم و اجل و اکمل از سائر امم میشمردند و بعد از هبوب اریاح امتحان و ظهور جمال رحمن بهوی از مکمن قرب و لقا بعید ماندند و از کوثر حضور و وصال نیاشامیدند  خود را بهترین خلق میشمردند و پست‌ترین آن نزد حقّ مذکور و مع ذلک شاعر نشده و نیستند.  نیکوست حال کسیکه از اراده و رضا و مشیّت خود بکلمه الهیّه طاهر شد و باراده مراد عالمیان پیوست  اوست از جواهر خلق نزد حقّ متعال. (اقتدارات بهاءالله ۱۵۷ )

نمونه    ۵۷  :    حزب غافله مردوده

حزب شیعه که خود را فرقه ناجیه مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم میدانستند بتواتر روآیاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود باینکه موعود متولّد میشود کافر است و از دین خارج  این روآیات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند. تا آنکه نقطه اولی روح ما سویه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند و دعوی قائمی نمودند  اذاً خسر الّذین اتّبعوا الظّنون و الاوهام  و امر بمثابه نور آفتاب بر عالمیان ظاهر شد  مع ذلک آن حزب غافله مردوده اعراض نمودند و بر قتل آن جوهر وجود قیام کردند.  ای اهل بها مالک اسمآء میفرماید  در این امور تفکّر نمائید که شاید اصنام ظنون و اوهام را فی الحقیقه بشکنید و باوهام تازه که معرضین بیان بآن متمسّک و متشبّثند مبتلی نشوید  بقوّت و قدرت الهی بر امر قیام نمائید و عباد را از ظلم نفوس مشرکه و ظنون انفس کاذبه غافله حفظ کنید. (اقتدارات بهاءالله ۲۶۹

نمونه    ۵۸  :    فرقه طاغیه باغیه منکره مردوده

در فرقه ای که خود را ناجیه و مرحومه میشمردند ملاحظه کنید که عند ظهور امتحان از فرقه طاغیه باغیه منکره مردوده محسوب شدند و در کتاب الهی از قلم اعلی از مظاهر نفی مذکور و مسطورند. (اقتدارات بهاءالله ۲۷۰ )

نمونه     ۵۹- ۶۷ :    همج الرعاع ( مگس ریزهائی که بر سر خر می نشینند )

۹ مورد در کتاب ایقان بهاء الله لفظ فوق را علیه شیعیان و منتقدین خود بکار برده است که بشرح زیر می باشد :

۱ –   و در این مقام مقصود از تحریف نه چنان است که این همج رعاع فهم نموده‏اند چنانچه بعضی می گویند که علمای یهود و نصاری آیاتی را که در وصف طلعت محمّدیّه بود از کتاب محو نمودند و مخالف آن را ثبت کردند. ( ایقان ۵۷)

۲ – و این فقر و غنا و ذلّت و عزّت و سلطنت و قدرت و مادون آن که نزد این همج رعاع معتبر است در آن ساحت مذکور نیست. ( ایقان ۸۷)

۳ –     پس بدان ای سائل طالب که هرگز سلطنت ظاهره نزد حقّ و  اولیای او معتبر نبوده و نخواهد بود.  و دیگر آنکه اگر مقصود  از غلبه و قدرت، قدرت و غلبه ظاهری باشد کار بسیار بر آن  جناب سخت می شود.  مثل آنکه می فرماید:  “وَ إنَّ جُندَنا لَهُمُ  الغَالِبُونَ.” و در مقام دیگر می فرماید:  “یُریدُونَ اَن یُطفِئوا  نُورَاللّهِ  بِاَ فوَاهِهِم و یَأبَی اللّهُ إلّا اَنْ  یُتِمَّ نُورَهُ ولو کَرِهَ الکافِرُونَ.” و دیگر:  “هو الغالِبُ فَوقَ    کُلِّ شَیْء.” مثل اینکه اکثری از فرقان صریح بر این مطلب است.  و اگر مقصود  این باشد که این همج رعاع می گویند مفرّی برای ایشان نمی ماند   مگر انکار جمیع این کلمات قدسیّه و اشارات ازلیّه را نمایند. ( ایقان ۸۲)

۴ –  دینی که سال ها مرتفع شده باشد و جمیع در ظلّ آن نشو و نما نموده باشند و به احکام مشرقه آن مدّت ها تربیت یافته و از آباء و اجداد جز ذکر آن را نشنیده، به قسمی که چشم ها جز نفوذ امرش را ادراک نکرده و گوش ها جز احکامش را استماع ننموده، بعد نفسی ظاهر شود و جمیع اینها را به قوّت و قدرت الهی تفریق نماید و فصل کند بلکه همه را نفی فرماید . حال فکر نما که این اعظم است یا آنچه این همج رعاع گمان  نموده‏اند از تفطّر سماء؟ و دیگر زحمت و مرارت آن طلعات را ملاحظه نما که بی ناصر و معین ظاهری در مقابل جمیع اهل ارض اقامه حدود اللّه می فرمایند. ( ایقان ۲۹)

۵ – چنانچه شنیده اید که می گویند جمیع ظهورات منتهی شده و ابواب رحمت الهی مسدود گشته، دیگر از مشارق قدس معنوی شمسی طالع نمی شود و از بحر قدم صمدانی امواجی ظاهر نگردد و از خیام غیب ربّانی هیکلی مشهود نیاید.  این است ادراک این همج رعاع.  ( ایقان ۹۱)

۶ –  اگر قدری به عوالم انقطاع قدم گذاری شهادت می دهید که یومی اعظم از این یوم و قیامتی اکبر از این قیامت متصوّر نیست و یک عمل در این یوم مقابل است با اعمال صد هزار سنه، بلکه استغفراللّه از  این تحدید زیرا که مقدّس است عمل این یوم از جزای   محدود.  و این همج رعاع چون معنی قیامت و لقای الهی را ادراک ننمودند لهذا از فیض او بالمرّه محجوب ماندند. ( ایقان ۹۶)

۷ –  ذکر خاتم النّبیّین و امثال آن  از سبحات مجلّله است که کشف آن از اعظم امور است نزد این همج  رعاع.  و جمیع به این حجبات محدوده و سبحات مجلّله عظیمه محتجب مانده‏اند. ( ایقان ۱۱۰)

۸ – و امری را که انبیاء و اولیاء و اصفیاء به آن اطّلاع نیافته و یا به امر مبرم الهی اظهار نداشته، این همج رعاع به عقول و علوم و ادراک ناقص خود میزان می کنند، اگر مطابق نیاید ردّ می نمایند. ( ایقان ۱۶۲)

۹ – باری هزار و دویست و هشتاد  سنه از ظهور نقطه فرقان گذشت و جمیع این همج رعاع در  هر صباح تلاوت فرقان نموده‏اند و هنوز به حرفی از مقصود  فائز نشدند و خود قرائت می کنند بعضی آیات را که صریح  بر مطالب قدسیّه و مظاهر عزّ صمدیّه است مع ذلک هیچ ادراک ننموده‏اند. ( ایقان ۱۱۴)

نمونه   ۶۸   :    خشب های مسنّده ( چوب خشک بدیوار تکیه داده )

و از جمله سبحات مجلّله علمای عصر و فقهای زمان ظهورند که جمیع، نظر به عدم ادراک و اشتغال و حبّ به ریاست ظاهره، تسلیم امراللّه نمی نمایند بلکه گوش نمی دهند تا نغمه الهی را بشنوند.  بل “یَجعَلُونَ اَصَابِعَهُم فِی آذَانِهِم.” و عباد هم چون ایشان را مِن دون اللّه ولیّ خود اخذ نموده‏اند منتظر ردّ و قبول آن خشب های مسنّده هستند زیرا از خود بصر و سمع و قلبی ندارند که تمیز و تفصیل دهند میانه حقّ و باطل. (ایقان ص ۱۰۹)

نمونه    ۶۹  :    خراطین ارض ( کرمهای میان لجن زار )

حال چرا این خراطین ارض در این احادیث که جمیع آن به مثل شمس در وسط سماء ظاهر شد تفکّر نمی نمایند و اقبال به حقّ  نمی جویند و به بعضی احادیث که معنی آن را ادراک ننموده‏اند  از ظهور حقّ و جمال اللّه اعراض جسته‏اند و به سقر مقرّ گزیده‏اند؟ نیست این امور مگر ازاعراض فقهای عصر و علمای عهد. ( ایقان ۱۶۴ )

نمونه   ۷۰   :    کلاب ( سگ )

چنانچه الیوم مشاهده می شود که مائده معنویّه از سماء رحمت الهیّه و غمام مکرمت سبحانیّه نازل است و بحور حیوان در رضوان جنان به امر خالق کن فکان در موج و جریان و جمیع چون کلاب بر اجساد میّته مجتمع آمده‏اند و به برکه شور که ملح اجاج است قانع گشته‏اند.  سبحان اللّه، کمال تحیّر حاصل است از عبادی که بعد از ارتفاع اعلام مدلول، طلب دلیل می نمایند و بعد از ظهور شمس معلوم، به اشارات علم تمسّک جسته‏اند.  ( ایقان ۱۳۷)

نمونه    ۷۱ – ۷۳  :    جُعَل ( جانور موذی که در بیابان سرگین حمل می کند ) خفاش

۱ – قطره را امواج بحری داده و ذرّه را طراز خورشیدی عنایت نموده.  الطاف به مقامی رسیده که جُعَل قصد نافه مشک نموده و خفّاش در مقابل آفتاب مقرّ گزیده.  مردگان را به نفخه حیات از قبور جسد مبعوث نموده وجاهلان را بر صدر علم منزل داده و ظالمان را بر فراز عدل محلّ معیّن نموده. ( ایقان ۴۰ )

۲ –  بلی، جُعَل از روائح قدس ازل محروم است و خفّاش از تجلّی آفتاب جهانتاب در

گریز.  و این مطلب در همه اعصار در حین ظهور مظاهر حقّ بوده. ( ایقان ۷۰ )

۳- چنانچه مشاهده می شود که کلّ به زخارف دنیا مشغول شده‏اند و از ربّ اعلی دور مانده.  حال انصاف دهیدکه شهادت اینها مقبول و مسموع است که قولشان و فعلشان موافق وظاهرشان و باطنشان مطابق به نحوی که تاهَتِ العُقُولُ فی اَفعالِهِمْ و تَحَیَّرَتِ النُّفُوسُ فِی اصْطِبارِهِم و بِما حَمَلَتْ اَجسادُهُم و یا شهادت این معرضین که بجز هوای نفس نفسی بر نیارند و از قفس ظنونات باطله نجاتی نیافته‏اند؟ و دریوم سر از فراش برندارند مگر چون خفّاش ظلمانی در طلب دنیای فانیه کوشند ( ایقان ۱۴۹ )

نمونه   ۷۴   :    خطاب به حاج کریم خان کرمانی :  زاغ و کلاغ

سبحان اللّه، چقدر متعجّبم از  مردمی که به او گرویده‏اند و تابع چنین شخصی گشته‏اند.  به  تراب قناعت نموده و اقبال جسته‏اند و از ربّ الارباب معرض   گشته‏اند و از نغمه بلبل و جمال گل به نعیب زاغ و جمال  کلاغ قناعت نموده‏اند. (ایقان ۱۲۶)

نمونه   ۷۵   :    خطاب به حاج کریم خان کرمانی : سامری

با وجود این جمعی معتقد او شده و از موسی علم و عدل اعراض نموده به سامریّ جهل تمسّک جسته‏اند و از شمس  معانی که در سماء لایزالی الهی مُشرق است معرض گشته‏اند (ایقان ۱۲۶)

نمونه  ۷۶    :    سَبُع ( حیوان درنده)

تزویرات نفسانی را مقدّم بر تقدیرات ربّانی دانند.  از تسلیم  و رضا گذشته‏اند و به تدبیر و ریا اشتغال نموده‏اند و به تمام  قوّت و قدرت حفظ این مراتب را می نمایند که مبادا نقصی در شوکت راه یابد و یا خللی در عزّت بهم رسد.  و اگر چشمی  از کحل معارف الهی روشن شود ملاحظه می کند سَبُعی چند را که بر مردارهای نفوس عباد افتاده‏اند. (ایقان ۲۰)

نمونه   ۷۷   :    فرقه طاغیه باغیه منکره مردوده

ای شاربان رحیق مختوم اسم قیّوم میفرماید در فرقه ای که خود را ناجیه و مرحومه میشمردند ملاحظه کنید که عند ظهور امتحان از فرقه طاغیه باغیه منکره مردوده محسوب شدند و در کتاب الهی از قلم اعلی از مظاهر نفی مذکور و مسطورند. ( اقتدارات ۲۷۰ )

نمونه   ۷۸   :    چریده شوندگان

همچنین دل را از علاقه آب و گل یعنی از جمیع نقوش شبحیّه و صور ظلّیّه مقدّس گرداند به قسمی که آثار حبّ و بغض در قلب نماند که مبادا آن حبّ او را به جهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض او را از جهتی منع نماید.  چنانچه الیوم اکثری به این دو وجه، از وجه باقی و حضرت معانی باز مانده‏اند و بی شبان در صحراهای ضلالت و نسیان می چرند.  ( ایقان ۱۲۷ )

نمونه   ۷۹   :    حزب متوهم بروایات

در معرضین بیان تفکّر نما که باجنحه اوهام در هوای اوهام طائرند  الی حین آگاه نشده‌اند  رَبّی را که اخذ نموده‌اند که خلق نموده بعینه بمثابه حزب شیعه بروآیات متوهّمین مشغولند و از حقیقت امر غافل و محجوب القای کلمه از حقّ بوده و هست  دیگر عمل بعاملین راجع من عمل فلنفسه و من اسآء فعلیها.  ( اقتدارات ۱۳ )

نمونه    ۸۱  :    علمای ایران : سحاب تیره مظاهر ظنون و اوهام ( علمای ایران )

حقّ آگاه گواه این گفتار بوده و هست جهد نمائید تا باین مقام بلند اعلی که مقام صیانت و حفظ عالم انسانیست فائز شوید این قصد سلطان مقاصد و این امل ملیک آمال * و لکن تا افق آفتاب عدل از سحاب تیره ظلم فارغ نشود ظهور این مقام مشکل بنظر می‌آید و سحاب تیره مظاهر ظنون و اوهامند یعنی علمای ایران ( ابن الذئب ۱۱)

نمونه   ۸۲   :    علمای ایران : گرگ گوسفندان

در ذکر این مقام در لوح حضرت سلطان چند فقره از فقرات کلمات مکنونه که باسم صحیفه فاطمیّه صلوات اللّه علیها از قلم ابهی ظاهر ذکر میشود  )ای بی وفایان ) چرا در ظاهر دعوی شبانی کنید و در باطن ذئب اغنام من شده‌اید ( ابن الذئب ۱۲)

نمونه    ۸۳  :    عبده عجل ( گاو پرست)

باری عبده عجل بسیار  در این اراضی هم شاید ظاهر شود چه که نعاق ناعقین را از قبل اخبار نمودیم و در هر بلدی ظاهر شده و میشود.  از حقّ میطلبیم اولیاء خود را از شرّ آن نفوس حفظ نماید و قلوبرا بانوار الفت و اتّحاد منوّر دارد . یا حزب اللّه بشنوید ندای مظلوم را در ناعقین قبل تفکّر نمائید. ( ابن الذئب ۳۰)

نمونه    ۸۴  :    آرزوی لالی برای منتقدین خویش

سیّد محمّد مراد و یحیی مرید آنچه  او القا کند او مینویسد از جمله تازه از ناحیه کذبه قولی ظاهر که مقصود حضرت اعلی از سنهء تسع تسع بعد از ظهور من یظهر است در مستغاث. حال ملاحظه نمائید چه مقدار از صراط صدق و انصاف بعید مانده‌اند فو اللّه اگر زبان لال شود بهتر از ذکر چنین کلماتست.  ( ابن الذئب ۵۳)

نمونه   ۸۵   :    شرم آور بودن  اعتقاد به مهدویت

بگو ای گمگشتگان وادی ضلالت، کدام یک از موهومات محقّقه نزد شما صدق بوده و رائحه صدق از او استشمام نموده‌اید؟ لا و نفسی الحق کلّها رجعت الی حقآئقکم الموهومه و بقی الامر للّه المهیمن القیّوم.  هزار سنه او ازید نفس موهومیرا در شهر موهوم با جمعی از نسآء و اولاد مقرّ داده بودید و بآن اوهام معتکف تفکّر نما که در آن الف سنه بچه متمسّک بودند فو الّذی انطقنی بالحق قلم شرم مینماید از ذکر آن نفوس موهومه محتجبه آنچه  در ذکر آن نیّر اعظم یعنی قائم مابین آن قوم بوده حرفی از آن تحقّق نداشته وعند اللّه مذکور نبوده چنآنچه  بعد از ظهور بر کل معلوم و مبرهن شد. این یکی از موهومات آن نفوس بوده  بعد از آنکه ید قدرت الهیّه خرق حجاب نمود بعضی مطّلع شدند و همچنین موهومات دیگر که مابین آن قوم است و تا حال خرق نشده باید بهمان قسم مشاهده نمایند عسی اللّه ان یخرقها لمن یشآء صدر ممرّد و قلب منیر باید مقدّساً عن کلّ الاشارات و الکلمات  بشطر امر توجّه نماید. ( ابن الذئب ۱۷۲)

نمونه  ۸۶    :    نفوس کاذبه خائنه – وهم بودن وجود امام زمان ع –  کاذب دانستن نواب اربعه

تفکّر درنفوس کاذبه خائنه که باسم صدق و امانت و زهد و ورع مابین ناس ظاهر بودند نمائید تا از فزع این یوم اکبر محفوظ مانید.  یکی ذکر جابلقا نمود و دیگری بجابلصا اشاره کرد و کاذب دیگر هیکل موهومی ترتیب داد و بر عرش ظنون مقرّ معیّن نمود  بی انصافی ناحیه مقدّسه ذکر کرد و بی انصاف دیگر کلماتی باو نسبت داد و این امور منکره کاذبه سبب و علّت شد که سلطان مدینه احدیّه را بتمام ظلم شهید نمودند. ( ابن الذئب ۲۶۸)

نمونه   ۸۷   :    معتقدین  به  حجت بن الحسن ع ارامل (عجوزه ها ) هستند

باری بعضی اهل بیان باقوال ارامل اهل فرقان ناسرا از شریعه رحمن منع نموده‌اند  بحرف جیم و امثال او بگوئید بعین بصیرت مشاهده کنید هزار سال اَو اَزید  جمیع فِرَق اثنی عشریّه نفس موهومیرا که اصلاً موجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدآئن موهومه محل معیّن نمودند و ساجد او بودند . ( ابن الذئب ۲۴۴)

==================

اتهامات جنسی بهاء الله به برادر خویش ( رهبر پیروان باب )

سبب اعظم کدورت جمال ابهى از میرزا یحیى و الله الذى لا اله الاّ هو این بوده که در حرم نقطه اولى روح ما سواه فداه تصرف نمود با اینکه در کلّ کتب سماوى حرام است و بى شرمى او بمقامى رسیده که مخصوص زوجات خود را در مکتوبات خود حرام نموده مع ذلک دست تعدى و خیانت بحرم مظهر ملیک علام گشوده فافّ له و لوفائه و کاش بنفس خود قناعت مینمود بلکه او را بعد از ارتکاب خود وقف مشرکین نمود ( بدیع – ۳۷۹

زنا کننده با همسر دوم باب

نفوس زانیه که در اصل حرم عزّ صمدانیه خیانت نموده اند و دیگر چه ارتکابات شنیعه که بآن عامل گشته که والله الذى لا اله الاّ هو که قلم از ذکرش حیا مینماید مع ذلک نسبت حق باین نفوس داده و بحق نسبت ظلم راجع کرده حال ما بى انصافیم و شما با انصاف کتاب مستیقظ را بخوان که در آن کتاب مرشدت میرزا یحیى فتوى بر دم جمیع نفوس مقدسه داده ( بدیع ۸۷ )

زنا با باکره ها و زنان مردم

حال از معرض بالله مرشدت بگو که در این امر بر او چه وارد شده مسلّم است که لازال باکل و شرب و تصرف در ابکار و نسآء ناس مشغول بوده و اعمالیکه والله خجلت میکشم از ذکرش مرتکب بعد از فسادى که در ارض طا نمود منهزم گشته بعراق آمده و در بیت ایشان وارد شد . ( بدیع  ۳۱۲  )

بکار بردن جملات حمیر (خر) – مزخرف و … زنا با همسر باب توسط روسای بابیه

غایت فضل رؤساشان آنست که ظهوریکه بیان بشارهً له نازل شده این حکم محکم را انکار کرده‌اند و در حرم رحمانی که در کلّ کتب حرام بوده خیانت نموده‌اند و حرف ثالث مؤمن بمن یظهره اللّه را شهید نموده و آنقدر بیشرمند که با این افعال قبیحه منکره اعتراض باین ظهور نموده که هنوز حکم بیان ثابت نشده ظهور جائز نه  ملاحظه کنید چقدر ناس را حمیر فرض گرفته‌اند بفعل ناسخ جمیع احکام محکمه و آیات متقنه بیانند و بقول مینویسند لا تأکل البصل ولا تشرب الدّخان و بمقرّیکه صد هزار شریعت بامر او محقّق شده و جاری گشته اعتراض نموده و کافر شده‌اند و چه قدر بی بصیرتند این خلق که گوش بمزخرفات آن نفوس داده و میدهند و معاذیری که اعظم از عصیآنست از آن نفوس شنیده و پذیرفته‌اند. (اقتدارات بهاءالله ۴۹


نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.