آیا فرمان عبد البهاء مبتنی بر ریختن آبروی کاهل نماز ناقض اصل بمقتضیات زمان بودن بهائیت نمی باشد ؟

بهائیان هنگامیکه قصد تبلیغ هجومی علیه سایر ادیان را شروع می کنند به اصلی متمسک می شوند موسوم به مقتضیات زمان نبودن سایر ادیان

بهائیان هنگامیکه قصد تبلیغ هجومی علیه سایر ادیان را شروع می کنند به اصلی متمسک می شوند موسوم به مقتضیات زمان نبودن سایر ادیان و اینگونه ادعا می کنند که چون سایر ادیان و شرایع متناسب با زمان خویش نیستند لذا باید تجدید گردند و دینی باید حاکم بر مردم شود که به مقتضیات زمان عمل نماید .

چنانچه در این زمینه اندیشمند بهائی در نوشته ای به مستر برون می تازد که تو طرفدار بابی هستی که احکام وی هیچ کدام با مقتضیات این زمان نمی سازد البته ایشان فراموش می کنند که جناب بهاء الله ۳۰ سال معتقد و مجری این احکام بوده است دوستان متن ابو الفضائل خطاب به مستر برون خواندنی است دقت کنید :
میرزا ابوالفضل در کتاب کشف الغطاء که بر رد مستر براون نوشته در صفحه ۳۶۷ چنین می نویسد:
« آیا مستر براون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به احراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر براون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل و کنائس و مساجد و مشاهد و بقاع و قباب نماید و مکه و بیت المقدس و هر چه کنیسه و هر چه مسجد و هر چه تربت است مانند بابی ها بریزند و خراب کنند؟ آیا مستر براون میل دارد که بهائیان هم مثل بابی ها در کتاب هایشان هر جا اسم شخص منکری است ملعون و دجال و امثالها بنویسد؟ از خود مستر براون منصفانه می پرسم آیا اساس مدنیت امروزه عالم که ندای صلح و سلام عمومی از اقطار و اکناف بلند است به این تعلیمات پیش می رود؟ ما بهائیان می گوییم مقتضای وقت همین است که این احکام تغییرداده شود و به جای حرق کتب و هدم کل بقاع و قتل نفوس وسب و لعن اشخاص صلح وصفا و وفا مقرر شود آیا این گونه بهتر نیست؟ حاج میرزا جانی نوشته است ادعای مدعی موافق مقتضای وقت باشد این عبد می گوید امروز مقتضای وقت و مصلحت اهل عالم عموما و ایرانیان خصوصاً نیست که عبوس و نفور باشند و هر کس با ایشان مخالفت کرد کافر و ملعون بخوانند و هر چه کلیسا و مسجد و تربت و مشهد است خراب کنند و هر چه غیر کتاب بیان است بسوزانند خدا را و هر منصفی را که در عالم هست به شهادت می طلبم که این احکام امروزه مقتضای مصلحت وقت نیست و مصلحت اهل عالم در اینها نمی باشد صلاح امروزه صلح است و صفا ، انسانیت است و تربیت است ، عمارعالم است ، تهذیب امم است ، و مخصوصاً خدمت حضرات ازلیه معروض می دارم قسم به صدق و حقیقت مصلحت خود شماها در این شرایعی که دردست دارید نیست »

در متن فوق جناب ابو الفضائل اذعان می کند که هم مقتضیات زمان را می فهمد هم فلسفه احکام جایگزین را درک می کند .
لذا بر این اساس و بر اساس اصلی دیگر که اصل تطابق علم با دین است باید بهائیان توان توضیح علمی احکام خودشان را داشته باشند و اگر بگویند احکام تعبدی است فاتحه دو اصل فوق یعنی :
اصل اول : تجدید ادیان به دلیل مقتضیات زمان
اصل دوم : تطابق دین با علم
خوانده اند بر این اساس سایر ادیان ابراهیمی می توانند مطرح کنند احکام تعبدی است چون خداوند امر کرده است ما انجام می دهیم و این دلیل از آن ادیان پذیرفتنی است اما در بهائیت سخن از تعبدی بودن احکام نقض دو اصل فوق است.
جالب است هنگامیکه با بعضی از مبلغین بهایی این مطالب مطرح می شود در قبال منطق فوق که بسیار ساده و همه فهم بود مطرح می کنند احکام تعبدی است و اصلا توجه به مطلب فوق نمی نمایند .
بحث یکی از شبهای این حقیر با بهائیان در مسنجر پالتاک روم تحری حقیقت در مورد فلسفه این حکم از رساله عملیه بهائیان بود که چرا به کسانی که در بهائیت نسبت به نماز سستی می کنند باید بی احترامی کرد و بجای تاثیر بر رفتار طرف و محبت به وی برای عدم تنبلی در خواندن نماز آبروی وی را باید برد صحبت بود و بر روی این حکم صحبت شد دقت کنید :

گنجینه حدود و احکام ص ۱۲ – ۱۳ :
و در لوح میان دو آب میرزا حسین برادر حضرت شهید (٢) میفرمایند:
“هواللّه ای ثابت بر پیمان …. صلوه و صیام از اعظم فرائض این دور مقدّس است اگر نفسی تأویل نماید و تهاون (٣) کند البتّه از چنین نفوس احتراز لازم و الّا فتور عظیم در دین اللّه حاصل گردد. باید حِصن حصین امرالله را از سهام بغض و کین
((( پاورقی :
(٢) مقصود از شهید جناب علیمحمّد ورقا پسر حاجی ملاّ مهدی است که با فرزند ارجمندش حضرت روح اللّه در سنه ١٣١٣ هجری در طهران بدست حاجب الدّوله مراغه شهید شدند. شرح شهادت ایشانرا جناب حاجی در کتاب بهجه الصدور و جناب میرزا حسین زنجانی که با حضرت ورقا هم زنجیر بوده است در ضمن تاریخ حیات خود بتفصیل مرقوم داشته‌اند
(٣) تهاون: سستی ))))

چنین اشخاص محافظه نمود و الّا بکلّی اساس دین الهی منهدم گردد. البتّه صد البتّه که اگر رائحه آن کلمه که از ذکرش خجلت میکشم و بخدا پناه میبرم از کسی استشمام نمائید بکلّی احتراز کنید. جمالمبارک از چنین شخص بیزار و حضرت اعلی در کنار و عبدالبهاء را عدُوّ خونخوار است. جمیع احبّا را با خبر کنید تا در حذر باشند و علیک التّحیّه و الثّناء. ع‌ع”
منطق جناب عبد البهاء این است که برای نماز خوان کردن و روزه دار کردن مردم کسی را که تهاون و سستی در نماز کند آبرویش را ببرید تا عبرتی برای دیگران شود آیا این حکم با اصول تربیت سازگاری دارد آیا باید آبروی کسی را که تنبلی در عدم اقامه نماز می کند برد تا نماز خوان شود ؟؟ آیا این فرمان عبد البهاء بمقتضیات زمان است ؟

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.