تهمت ازدواج با محارم به غیر از زن پدر-پاسخ۵
بخش پنجم: دست به دامن باب شدن!
بررسی توجیهات باور بهائی در خصوص ازدواج با محارم
بخش پنجم: دست به دامن باب شدن!
مقدمه
سخن در مجرمانه نبودن روابط جنسی از هر نوعی با هر کیفیتی و با هر نسبت و خویشاوندی، در هر زمان و مکانی بود و این که تا کنون به غیر از رابطهی جنسی دو مجرد غیرهمجنس، از نگاه احکام باور بهائی هیچ نوع رابطهی دیگری جرم به حساب نمیآید! اگر فرض کنیم قرار باشد یک روستا هم اکنون با احکام بهائی اداره شود، در این روستا اگر یک بهائی به خواهر خود (در صورتی که لااقل یک نفر متاهل باشد) یا مادر خود تجاوز نماید، هیچ جرمی مرتکب نشده است! هیچ مجازاتی در انتظار او نیست و هیچ کسی نمیتواند بر اساس احکام بهائی او را مورد مواخذه یا تحت تعقیب قرار دهد! چرا!؟ چون مجازاتی برای این عمل او تا کنون تعریف نشده است!
در کلاس روحی، معلم متاهل بهائی به شاگردانی که آمدهاند از او اخلاق بهائی بیاموزند، میتواند به زور و قهر و غلبه تجاوز نماید، بدون این که مجازاتی در انتظار او باشد! والدین این کودکان بیگناه نمیتوانند بر اساس احکام بهائی علیه معلم فرزندان اقامهی دعوا نمایند و از او شکایت کنند! چرا که او جرمی مرتکب نشده است!
جزئیات و توضیحات این مباحث در مقالهی اول و مقدمهی مقالات پیشین تقدیم حضور گردید و علاقهمندان میتوانند مستندات این موضوعات را در منابع مذکور بیابند.
اما باور بهائی به عوض پاسخ دادن به این چالش بزرگ یعنی مجرمانه نبودن روابط نامشروع جنسی، بحث ازدواج با محارم را مطرح کرده و سعی نموده این گونه وانمود سازد که تمام چالش باور بهائی در بحث روابط جنسی محدود میشود به ازدواج با محارم.
در بحث ازدواج با محارم نیز دیدیم که این موضوع از زمان خود جناب بهاءالله مورد سوال بهائیان بوده است. زیرا بر اساس احکام باور بهائی، موارد حرام از نصوص استنباط میشوند و وقتی ممنوعیتی در مورد عملی وجود نداشته باشد، این به منزلهی حلال و مجاز بودن این عمل از نگاه احکام بهائی به حساب میآید. بر همین اساس از آغاز تشکیل و شکلگیری باور بهائی همواره این موضوع مورد سوال عزیزان بهائی بوده که آیا با محارم خود مثل خواهر و خاله و عمه و دایی و عمو … میتوانند ازدواج نمایند یا خیر! جالب است که این سوال را خود عزیزان بهائی از جناب بهاءالله پرسیدهاند و ایشان با وجود این که ادعای پیامبری داشته، هیچ گاه این نوع ازدواجها را حرام نکرده و حکم آن را به بیتالعدل حواله داده است! این چه پیامبری است که حاضر نیست حکم یک مساله را بیان نمایند!؟ چه مقامی بالاتر از جناب بهاءالله در تشریع احکام بهائی!؟ و این خود چالش دیگری است که فعلا مورد گفتگوی ما نیست.
همین سوال یعنی ازدواج با محارم را از جناب عبدالبهاء و شوقی و حتی بیتالعدل نیز پرسیدهاند و این سه مرجع نیز هیچ کدام این نوع ازدواج را حرام نکردهاند! تا این که بالاخره بیتالعدل در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۰ میلادی طی حکمی برخی از این نوع ازدواجها را حرام اعلام میدارد. یعنی تا قبل از این تاریخ، قطعا و یقیناً این نوع ازدواجها کاملاً مجاز و آزاد بوده است. البته اگر فرض کنیم این نوع ازدواجها از تاریخ مذکور حرام اعلام شده باشند، باز هم مشکل باور بهائی همچنان پابرجاست. مشکل این است که به غیر از روابط نامشروع دو مجرد غیرهمجنس، هیچ نوع رابطهی جنسی دیگری در باور بهائی جرم نیست! یک بهائی میتواند به مادر خود به زور و قهر و غلبه تجاوز نماید بدون این که از نظر قوانین و احکام بهائی تحت تعقیب قرار بگیرد!
در مباحث ازدواج با محارم دیدیم که مبلغین باور بهائی تا سال ۲۰۱۹ میلادی یعنی حدود ۹ سال پس از حکم اخیر بیت العدل، هیچ اشارهای به این حکم نمیکنند و انگار این حکم را ندیدهاند! برخی از علتهای چنین تغافلی را در مقالهی آغازین این بحث مورد بررسی قرار دادیم. این تغافل به حدی است که حتی در کانال رفع شبهات یا همان کانال پاسخ به سوالات نیز تا سال ۲۰۱۹ میلادی هیچ اثری از اشاره به این حکم مشاهده نمیگردد. آن چه قطعی و مسلم است، مجاز بودن این نوع ازدواجها تا پیش از تاریخ مذکور است. از آنجا که مبلغین باور بهائی خود را به آن راه دیگر میزنند و همچنان راه انکار را در پیش میگیرند، لذا در این نوشتار به بررسی یکی دیگر از توجیهات ایشان پرداخته میشود.
دست به دامن باب شدن
در مقالهی پیشین دیدیم مبلغین باور بهائی برای توجیه آزاد بودن ازدواج با نزدیکان، به دروغ ادعا میکنند تمامی محارم در نصوص بهائی ذکر شده است. در حالی که اساسا طبقهای به نام محارم در باور بهائی وجود ندارد و چنین موضوعی اصلا تعریف نشده است.
وقتی باور بهائی دست خود را از ارائهی تعریف برای محارم، کوتاه میبیند و مشخص میشود که هیچ حکمی در این خصوص ندارد، به عوض تسلیم شدن در مقابل حق، باز هم بیراه در پیش میگیرد و در اولین گام، دست به دامن جناب باب شده و به یکی از احکام جناب باب استناد نموده و سپس ادعا میکند که تَه و ریشه و آخر باورهای بابی و بهائی، یکی هستند و جناب بهاءالله هم هیچ جا این احکام جناب باب را رد نکرده است! خلاصه این که وقتی در باور بهائی، چیزی به عنوان محارم را نمیتوانند پیدا کنند، دست در جیب جناب باب میکنند و از باور بابی مایه میگذارند در حالی که با آمدن جناب بهاءالله و کتاب اقدس، تمام احکام بابی نسخ شدهاند مگر مواردی که استثناء شده باشد.
عین استدلال و استناد مبلغین باور بهائی به حکم جناب باب بدین شرح است:
“حضرت باب درباره ازدواج با محارم می فرمایند: «ان الله قد حلل علی المؤمنین من المؤمنات غیر ذوی قرابتهم الام و البنت و الاخت و العمه و ما قد جعل الله بمثلها و بنات الاخ و بنات الاخت… و ان ذلک حکم فی کتاب الله علی کلمه الفرقان و قد کان الحکم فی ام الکتاب مقضیا» یعنی ازدواج را خداوند حلال فرموده مگر با محارم: با مادر، دختر، عمه، و نظیر آن ، و دختر برادر، و دخترخواهر… و این حکم کتاب خداست در قرآن که در این ام الکتاب عمل به آن مؤکد شده است. بسیاری از بیانات حضرت باب، مورد قبول حضرت بهاءالله قرار گرفته اند.”
نکتهی اول: اعتراف ضمنی بر عدم وجود طبقهی محارم در باور بهائی
در ارزیابی این پاسخ بایستی در ابتدا به این نکته توجه شود که موضوع بحث حاضر، بررسی احکام باور بهائی است نه بابی! یعنی باور بهائی باید طبقهی محارم را از نصوص و احکام خودش مشخص نماید نه این که از جیب دیگران خرج کند! همین پناه بردن به احکام جناب باب، در واقع اعترافی است به نداشتن حکم و قوانین در مورد طبقهی محارم در باور بهائی! یعنی چیزی به عنوان محارم در باور بهائی به هیچ عنوان تعریف نشده و چنین طبقهای وجود ندارد! که اگر داشت، لااقل یک جمله از آن را ارائه مینمود. همین که مبلغین باور بهائی به احکام محارم در باور بابی مراجعه میکنند و نمیتوانند از احکام بهائی مطلبی ارائه نمایند، اعتراف دیگری است بر عدم تعریف و وجود طبقهای به نام محارم که البته در بخش قبل ثابت شد که چنین طبقهای در باور بهائی به طور کلی وجود ندارد!
نکتهی دوم: مبغلین باور بهائی نمیتوانند پشت احکام بابی سنگر بگیرند
نکتهی دوم، که موضوع بسیار مهم و اساسی به حساب میآید، نسخ احکام باور بابی توسط جناب بهاءالله است! باور بهائی بارها از همین تکنیک یعنی پناه بردن به احکام بابی استفاده کرده و وقتی در تنگناها و چالشهایی از این دست قرار میگیرد، به احکام باور بابی پناه میبرد. یعنی هر جا که مبلغین باور بهائی نتوانند مطلبی را در آثار و متون امری پیدا کنند، برای گمراه کردن مخاطب و پر کردن کاستیهای موجود، به احکام باور بابی ارجاع میدهند!
جالب است که وقتی این شیوهی مبلغین باور بهائی مورد انتقاد قرار میگیرد، که چرا به سراغ احکام باور بابی میروید، از اساس منکر چنین شیوهای میشوند و ادعا میکنند که اصلا چنین مواردی وجود ندارد، احکام ما کامل است و احکام باور بابی به طور کلی نسخ شدهاند. به عنوان مثال، یک نمونه از پاسخهای مبلغین باور بهائی که ادعا میکنند ما هیچ گاه به احکام بابی متوسل نمیشویم تقدیم حضور میگردد: “در پاسخ به ایشان دو نکته شایان ذکر است. اول اینکه نکته ای نیست که در آثار مندرج نباشد و یا آنکه بیت العدل اعظم الهی نتواند که در خصوص آن با توجه به نصوص و الواح متعدده نظری مطابق آنها بدهد. دوم اینکه در آثار بهایی نسخ دیانت حضرت باب بارها ذکر شده است. برای اینکه سخن بی سند هم نباشد شما را به این دو مطلب مختصر ارجاع میدهم: همچنین حضرت بهاءاللّه در لوح اشراقات میفرمایند: حضرت مبشّر روح ما سواه فداه احکامی نازل فرمودهاند ولکن عالم امر معلّق بود به قبول لذا این مظلوم بعضی را اجرا نمود و در کتاب اقدس به عبارات اخری نازل و در بعضی توقّف نمودیم.”
همان گونه که ملاحظه گردید، جناب بهاءالله در اشراق نهم از لوح اشراقات (صفحهی ۸۳) اعتراف میکند که هر آن چه مورد تایید ایشان بوده به صورت عبارات اخری در کتاب اقدس نازل گردیده و در برخی دیگر از احکام باور بابی نیز توقف نموده و آنها را نسخ نموده است! یعنی هر آن چه از احکام جناب باب که مورد تایید جناب بهاءالله بوده، در کتاب اقدس نازل گردیده است!
اگر به بخش یادداشتها و توضیحات کتاب اقدس مراجعه گردد، در ذیل توضیح بند ۷۷ کتاب اقدس در تبیین کلمهی البیان، یعنی بند ۱۰۸ قسمت یادداشتها و توضیحات، از قول جناب عبدالبهاء این چنین نقل میکند: “حضرت عبدالبهاء میفرمایند: کتاب بیان به کتاب اقدس منسوخ مگر احکامی که در کتاب اقدس مؤکّداً مذکور.”
یعنی تمام احکام باور بهائی از دیدگاه جناب بهاءالله و عبدالبهاء، نسخ شده و هیچ کدام معتبر نیست و به هیچ کدام نمیتوان پناه برد، مگر آن چه که با تاکید در کتاب اقدس ذکر شده باشد!!! و در سراسر کتاب اقدس، حتی یک جمله در تبیین و تعریف طبقهی محارم وجود ندارد!!!!
بنابراین باور بهائی به هیچ وجه نمیتواند برای فرار از پذیرش حق، به احکام نسخشدهی باور بابی و احکام جناب باب پناه ببرد!
اما این هم هنوز همهی داستان نیست! گویا مبلغین باور بهائی اگر دست به مغلطه و دروغ نزنند، میمیرند!
نکتهی سوم: احکام مربوط به دورهی اسلام جناب باب
دوستان عزیز بهائی به خوبی میدانند که جناب باب در طول عمر خود، ادعاهای متفاوت و البته متناقضی را ارائه نمود. او از سال ۱۲۶۰ هجری قمری که ادعای بابیت امام دوازدهم شیعیان را مطرح نموده، تا سال ۱۲۶۴ هجری قمری، یعنی قبل از واقعهی بدشت که پیروان وی اسلام را به ادعای خودشان نسخ نمودند، مسلمان بوده و برخی از کتابهای خود را در همین دوران نوشته است. یعنی برخی از آثار جناب باب مربوط به دوران مسلمان بودن ایشان است. در کتابهایی که طی این دوران نوشته، گاهی به احکام اسلام هم میپردازد. به عنوان مثال، احکام حیض، حج، محارم ازدواج در اسلام و … را در این آثار خود آورده است. به بیان روشنتر، جناب باب در این مدت، احکام اسلام را در آثار خود میآورد و به هیچ وجه صحبتی از دین و آئین جدید نیست. و این احکام هم در حقیقت احکام اسلامی هستند نه احکام باور بابی! تنها حدود دو سال آخر عمر ایشان بود که سایر ادعاهای وی مطرح گردید و در تمامی آثاری که ایشان بعد از ادعای آوردن دین جدید نگاشته، هیچ جایی اثری از ذکر مصادیق محارم ازدواج وجود ندارد! یعنی هر آن چه که جناب باب در خصوص ازدواجهای حرام و احکام ازدواج بیان کرده، احکام و قوانین اسلامی بوده نه بابی!
بنابراین باور بهائی نه تنها نمیتواند به آغوش باور بابی پناه ببرد (زیرا احکام بابی توسط جناب بهاءالله نسخ شده است)، بلکه همین پناه بردنِ نادرست نیز مربوط به آثاری است که در دوران مسلمانی جناب باب نوشته شده و این احکام اسلام است که مطرح گردیده نه احکام باور بابی!
اگر دوستان عزیز بهائی به همین استناد نادرست مبلغین باور بهائی به آثار جناب باب دقت کنند، این مطلب به وضوح خودنمایی میکند. اگر به آخر حکمی که باور بهائی از جناب باب نقل کرده، مراجعه گردد، میبینیم که جناب باب این چنین آورده است: “و ان ذلک حکم فی کتاب الله علی کلمه الفرقان … و این حکم کتاب خداست در قرآن”!!! یعنی این احکام اسلام است که در کتاب قرآن آمده و جناب باب، قبل از ادعای آوردن دین جدید و پیش از آن که به ادعای خودش، قرآن و اسلام را نسخ کرده باشد به این احکام اسلامی پرداخته است! یعنی این حکم هیچ ربطی به احکام باور بابی ندارد!!!
نکتهی چهارم: دعوای جناب شوقی با مبلغین باور بهائی
آخرین نکتهای که در این نوشتار تقدیم حضور میگردد، درگیری جناب شوقی با مبلغین باور بهائی است. برخلاف مبلغین باور بهائی، جناب شوقی افندی در صفحهی ۸۳ کتاب قربن بدیع با صراحت تاکید میکند جناب باب، احکام اسلام و مخصوصا احکام ازدواج را نسخ کرد: “این کتاب مبارک (کتاب بیان) حدود و فرائض مسطوره در قرآن کریم از قبیل صوم و صلواه و نکاح و طلاق و ارث و غیره را نسخ و در عین حال رسالت حضرت سید المرسلین را تثبیت و مقام آن حضرت را تکریم و تعظیم مینماید.”
یعنی نه تنها مبلغین باور بهائی نمیتوانند به احکام جناب باب پناه ببرند، بلکه در اینجا جناب شوقی تاکید میکند احکام ازدواج در اسلام نیز توسط جناب باب نسخ شده است!!!
بنابراین تا به این قسمت ثابت شد که باور بهائی نمیتواند به احکام باور بابی مراجعه کند و یا به آنها استناد کند. دوم این که احکام محارم ازدواج که در آثار جناب باب آمده، همگی مربوط به دوران مسلمان بودن ایشان بوده و احکام اسلامی هستند نه احکام باور بابی و سوم این که احکام اسلامی به خصوص احکام ازدواج در اسلام به ادعای موسسین باور بهائی، توسط جناب باب نسخ شده است!
به راستی دوستان عزیز بهائی چگونه میتوانند به چنین مبلغین خیانتپیشهای اعتماد نمایند!؟ چگونه انسان میتواند خود را قانع کند که دنیا و آخرت و سعادت و یا شقاوت ابدی خود را به چنین باوری بسپارد!؟