تبلیغ در اسرائیل و حکم طرد در بهائیت

بهائیان در ابتدای امر اعلام می کنند که ما معتقد به تحری حقیقت هستیم و چنانچه کسی نظامداری ما را قبول نداشته باشد فقط نامش از لیست بهائیان خط می خورد اما این دروغی بیش نیست

چند سال پیش هنگامی که نوری زاد در حرکتی ناپخته پای کودک یکی از مجرمین بهایی را بوسید سیلی از مقالات در پی آن علیه شیعیان و تبلیغ بهائیت منتشر شد که این جانب در همان سایت مقاله زیر را پیرامون شبهه ” تبلیغ در اسرائیل و حکم طرد در بهائیت ” ارسال کردم و منتشر شد که خدمت شما عزیزان تقدیم می کنم :

نمی دانم چرا آقای نوری زاد گرامی شبهات بهائیان را تمام و کمال در وبسایت خویش قرار می دهد اما پاسخ های این حقیر را که حرکتی نیست جز پاسخ به توهمات بهائیان در وبسایت خوبش قرار نمی دهد. نمی دانم شاید این حرکت هم در جهت امتداد بوسیدن پای بهائیان برای جلب نظر ایشان و دلجوئی از ایشان باشد. جوابیه زیر پاسخ به شبهات فردی است به نام بردبار که آقای نوری زاد آن را حذف کردند.
با سلام خدمت بردبار گرامی
ضمن تشکر فراوان از آقای نوری زاد گرامی جهت در اختیار قرار دادن کرسی آزاد اندیشی در اختیار هموطنان بهائی و سایر دگر اندیشان امیدوارم در جامعه ما هم شاهد روزی باشیم که دگر اندیشان بتوانند نقطه نظرات خویش را آزادانه بیان کنند تا در فضای آزاد و صمیمی مخاطبان بتوانند خود قضاوت کنند .
این سیاهه در پاسخ به سخن بردبار گرامی است که امیدوارم چنانچه کاستی در مطالب عنوان شده مشاهده نمایند مانند یک دوست مهربان معایب مطالب را گوشزد کند .
بردبار گرامی گفته بودی مرد و مردانه
شما هم مرد و مردانه بفرمایید آیا در اسرائیل محفل محلی حتی یک عدد دارید یا ندارید ؟
مرد و مردانه بفرمایید آیا در خارج از اماکن متبرکه بهائی اجازه نشر حتی یک برگ از کلمات مکنونه جناب بهاء الله را دارید یا ندارید ؟
مرد و مردانه بفرمایید آیا در اسرائیل به شما اجازه می دهند که در محافل مختلف حاضر شوید و به همان راحتی که در ایران در پارکها و بوستانها و و مشغول یارگیری برای جذب افراد به تشکیلات بهائی نه تفکر بهائی هستید اجازه فعالیت به شما می دهند یا خیر ؟
بردبار گرامی مرد و مردانه بفرمایید نام ۹ نفر اعضای محفل ملی بهائیان در اسرائیل چیست ؟
بردبار گرامی جناب ثابتی وجود حتی یک بهائی اهل اسرائیل را به وضوح انکار می کند و در ادامه می فرماید حتی آنهائی که در تشکیلات اداری مشغول خدمت هستند تابعیت اسرائیلی ندارند. اتفاقا اشاره شما بر مطلبی است که سخن این حقیر را واضح تر بیان می کند .
بردبار گرامی سخن در این است که آیا در اسرائیل حداقل در حوالی محل حکومت ابو مازن اسرائیلی ها لیاقت شنیدن کلمات مکنونه را ندارند و این توفیق باید فقط صرف کودکان حاشیه نشین شهر شیراز شود که بدون اطلاع خانواده های ایشان عده ای کودک به بهانه خوردن غذا و شیرینی و ناهار و کشیدن نقاشی کلمات مکنونه جناب بهاء الله را نوش جان کنند .
بردبار گرامی اتفاقا شما دقیقا متوجه هستید که من چه می گویم ولی حیف که تشکیلات در بهائیت خود حجاب اکبر است برای رویت حقایق .
ضمنا جناب بردبار گرامی اینکه فرمودید وجود باغهای موجود در حیفاء نشانگر آزادی بهائیان در اسرائیل است از شما خواهش می کنم مرد و مردانه پاسخ دهید آیا یک خیابان پایین تر از باغهای فوق مثلا در یک پارک نزدیک به همین باغها بهائیان اجازه تبلیغ و یارگیری برای جذب به بهائیت را دارند ؟
و اما راجع به طرد که فرمودید :
بردبار گرامی آیا سخن در نوع مجازات مطرودین است و یا مشکل اصل طرد است ؟
بردبار گرامی بهائیان در ابتدای امر اعلام می کنند که ما معتقد به تحری حقیقت هستیم و چنانچه کسی نظامداری ما را قبول نداشته باشد فقط نامش از لیست بهائیان خط می خورد اما این دروغی بیش نیست .
بردبار گرامی آیا می دانی کسانی که طرد اداری و در نهایت طرد روحانی شوند دیگر نمی توانند در سیستم نظام اداری شرکت داشته باشند و در سرنوشت جامعه خویش دخیل باشند ؟
شما تصور کنید جامعه ذهبی شما شکل گرفته و حکومت جهانی بهائی تحقق یافته. حال فردی قصد دارد بهائی نباشد از طرفی نظام اداری جامعه هم در ید قدرت بیت العدل می باشد می توانید بفرمایید در حکومت بهائی این بهائی برگشته از عقیده بهائیت چگونه می تواند در سرنوشت جامعه خویش شرکت کند ؟
اگر تمام بهائیان به پیروی از جناب عبد البهاء معتقد باشند ناقضین یعنی بهائیان تواب از بهائیت مانند چوب خشکیده و جذامی هستند. حقوق شهروندی در جامعه ای که مدیریتش بر عهده بهائیان است چگونه خواهد بود ؟
بهتر است این سخن عبد البهاء را مطالعه کنید تا متوجه شوید کسی که در جامعه بهائی تحت مدیریت شما در زمره ناقضین محسوب شود اگر بمیرد هزار بار بهتر است تا زنده باشد و همه او را جذامی و یا چوب خشکیده بدانند و احدی با وی سخن نگوید :
انسان باید با نفوسی که بر عهد و میثاق ثابتند معاشرت نماید و با ابرار الفت کند زیرا قرین سوء سبب می شود که سوء اخلاق سرایت می‌نماید. نظیر مرض جذام که ممکن نیست انسان با مجذوم الفت و معاشرت نماید و مرض جذام سرایت نکند. این بجهت حفظ و صیانت است. این نصّ انجیل را ملاحظه کنید که برادران حضرت مسیح آمدند نزد حضرت مسیح عرض کردند که اینها برادران شما هستند فرمودند که برادران من نفوسی هستند که مؤمن بخدا هستند و قبول ننمودند که با برادران معاشرت و مجالست نمایند. بهمچنین قرّه العین که معروف آفاق است وقتی که مؤمن بخدا شد و منجذب بنفحات الهی گشت از دو پسر بزرگ خویش بیزار شد زیرا مؤمن نشدند و دیگر ابداً بانها ملاقات نکرد و حال آنکه دو اولاد رشید او بودند و میگفت که احبّای الهی جمیع پسران من هستند ولی این دو ابداً پسر من نیستند و بیزارم. ملاحظه نمائید که باغبان الهی شاخه خشک و یا ضعیف را از شجره طیّبه قطع می‌نماید و شاخ درخت دیگر را به این شجره پیوند می‌نماید هم فصل میکند و هم وصل میکند. اینست که حضرت مسیح میفرماید که از جمیع آفاق می‌آیند و داخل در ملکوت میشوند و ابناء ملکوت از ملکوت خارج میشوند. نوه نوح کنعان در نزد نوح مردود بود و دیگران مقبول برادران جمال مبارک از جمال مبارک منفصل شدند و ابداً جمال مبارک با آنها ملاقات نمیفرمودند و هذا فراق بینی و بینکم میفرمودند. جمیع اینها نه این بود که جمال مبارک استبداد مجری میداشتند ولی اینها باعمال و افعال و اقوال خود از الطاف و عنایات مبارک محروم ماندند. حضرت مسیح در قضیّه یهوذای اسخریوطی و برادران خویش استبداد مجری نداشتند ولی آنان خود را محروم نمودند. باری مقصود اینست که عبدالبهاء بی‌نهایت مهربانست ولی مرض مرض جذام است چه کند. همچنان که در امراض جسمانی باید معاشرت و سرایت را منع کرد و قوانین حفظ الصحّه را مجری داشت زیرا امراض ساریه جسمانی بنیان بشر را براندازد بهمچنین باید نفوس مبارکه را از روائح کریهه و امراض مهلکه روحانی محافظه و صیانت کرد و الّا نقض نظیر مرض طاعون سرایت میکند و کلّ هلاک میشوند در بدایت صعود مبارک مرکز نقض تنها بود بعد کم کم سرایت کرد و این بسبب الفت و معاشرت واقع شد. ١۴نوفمبر سنه ١٩٢١ عبدالبهاء عباس احبّای الهی و دوستان حقیقی و اماء رحمانی در جمیع بلدان و اقالیم در شرق و غرب علیهم بهاء اللّه الابهی حضرت عبدالبهاء : مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳ ص ۴٢٣ – ۴۲۲
بردبار گرامی واقعا تصور کن در جامعه ذهبی شما یعنی همان حکومت جهانی بهائی کسی قصد داشته باشد بهائی نباشد با توجه به جملات جناب عبد البهاء تمام جامعه وی را جذامی مریض ووو بدانند. مثلا شما اعلام کرده اید که دیگر بهائی نیستید و طبق فرمایشات مثلا اقای شوقی ربانی : معاشرت و تکلّم با مطرودین بهیچ وجه من الوجوه جائز نه ” (ص ٢٨۴ج ٣ توقیعات مبارکه ۴٨-١٩٢٢ )
صبح از خواب بیدار میشوید و به همسرتان می گویید سلام وی به شما حتی زهر مار هم نگوید و از منزل اخراجتان کند باید چکار کنید ؟
آقای بردبار گرامی واقعا عمق این سخن را درک می کنی یا بیشتر برایت شکافته شود. یک بار دیگر جمله شوقی را مورد دقت قرار بده :
معاشرت و تکلم با مطرودین جایز نیست.
اگر این حکم قرار باشد در جامعه جهانی بهائی حکومت بهائی تحقق یابد بخت بر گشته ای که از بهائیت توبه کرده مثلا بخواهد صبح برود نانوائی نان بخرد باید چه کند ؟
اگر بخواهد بروید سلمانی باید چه کنید ؟
اگر بخواهید برود رستوران باید چه کنید ؟
اگر بخواهید فعالیت تجاری داشته باشید باید چه کنید ؟
اگر بخواهید در حد یک اقلیت در سرنوشت جامعه خویش مشارکت داشته باشید باید چه کنید ؟
وووو صد ها اگر دیگر
راستی جناب بردبار گرامی واقعا به آثار حقوقی و کیفری طرد در آیین بهائی اندیشیده اید؟ می دانید که چنانچه ولد بکر مومن به بهائیت نباشد از به ارث بردن منزل مسکونی محروم می شود البته مفصل این بحث بماند برای فرصتی دیگر.
در خانه اگر کس است یک حرف بس است

نظر شما در مورد این مطلب :

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.